غُلُوّ فراتر بردن اعتقاد دینی از حد خود است و بیشتر نسبت به ائمه(ع) به کار می رود؛ به صورتی که آنان را تا حد نبوت یا خدایی بالا می برند.. امامان شیعه(ع) ضمن مردود دانستن عقائد غلات با استدلال و برهان، با بیان علل و پیامدهای غلو و نیز توطئه های غلات، شیعیان را به دوری گزیدن از غلات توصیه می کردند. در ادیان پیش از اسلام نیز غلو وجود داشته است. پرستش فرعون در مصر قدیم، بت پرستی و پرستش موجوداتی همچون آفتاب، ماه و ستارگان توسط اعراب جاهلی و خدا دانستن مسیح نمونه هایی از غلو پیش از اسلام است.
مفهوم شناسی
«غلوّ» به معنای افراط، ارتفاع، بالا رفتن و تجاوز از حذّ و حدود چیزی است.[۱] بنابراین، هر گاه این کلمه در مورد اعتقادات دینی و مذهبی به کار رود، بدان معناست که انسان چیزی را که بدان اعتقاد دارد، از حدّ خود بسیار فراتر ببرد.
جایگاه
مشتقات این کلمه ۴ بار در قرآن به کار رفته است، دو بار راجع به غلوّ دینی و دو بار به معنای جوشش است. غلوّ دینی در این دو آیه آمده است:
یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ وَلَا تَقُولُوا عَلَى اللَّـهِ إِلَّا الْحَقَّ (ترجمه: اى اهل کتاب، در دین خود غلوّ مکنید، و در باره خدا جز [سخن ] درست مگویید.)[ نساء–۱۷۱]
قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لَا تَغْلُوا فِی دِینِکُمْ غَیْرَ الْحَقِّ (ترجمه: بگو: «اى اهل کتاب، در دین خود بناحق گزافه گویى نکنید)[ مائده–۷۷]
غلوّ در روایات نیز مورد توجه قرار گرفته است. روایات ذیل را می توان به عنوان نمونه برشمرد:
اهل سنت از پیامبر اکرم چنین نقل کرده اند: إیّاکم و الغُلوّ فی الدّین، فإنّما هَلک مَن کان قبلکم بالغلوّ فی الدین؛ از غلو در دین بپرهیزید، زیرا آنان که قبل از شما بودند با غلو در دین نابود شدند.[۲]
حضرت علی نیز در نهج البلاغه فرموده است: هَلکَ فِیّ رَجُلان مُحبّ غال و مُبغض قال؛ دو کس به خاطر من نابود می شوند: دوستدار اهل غلو و دشمنی که در دشمنی زیاده روی کند.[۳]
غلو پیش از اسلام
منظور از غلو در اینجا آن است که مردم موجودی اعم از انسان، فرشته، حیوان، گیاه، زمین، آسمان، ستاره، آب، آتش و… را خدا بدانند، یا به نوعی مقدّس بینگارند.
در مصر قدیم، مردم حیوانات مختلف مانند گرگ، شغال، گربه، لک لک و همین طور گیاهان مختلف مانند انجیر، پیاز، خرما و نیز هر چه را برای آنان سود بسیار داشت (مانند رود نیل، خورشید و..)، می پرستیدند. آنان به قدری در این زمینه افراط کرده بودند که تعداد معبودهای آنها به ۲۰۰۰ می رسید.[۴]
مصریان، پادشاه خود را که فرعون نامیده می شد، خدای خورشید و پسر خدا و بالاخره خود خدا می دانستند.[۵]
در مصر باستان، آریایی ها مظاهر طبیعت مانند خورشید، ماه، کوه ها و ستاره ها را می پرستیدند و عناصر سودمند را داوس (Davos) یا خدا می دانستند.[۶]
چینی های باستان، ابتدا روح پرست بودند و ارواح اجداد خود را می پرستیدند و معتقد بودند که این ارواح در زندگی آنان به کمکشان خواهند آمد. سپس، به پرستش آسمان به عنوان مبدأ نعمت ها و نیز باد، رعد، درخت، کوه و حیواناتی همچون اژدها و مار می پرداختند.
امپراطوران چینی، خدایانی را با عنوان خدای آسمان و خدای افلاک به مردم معرفی می کردند و خود را خلیفۀ خدای آسمان و فرزند او به شمار می آوردند و مردم آنها را مقدس می شمردند.[۷]
ژاپنی ها، امپراطوران خود را که به «میکادو» معروف بودند، آدمیزاد نمی دانستند، بلکه آنان را موجوداتی همپای خورشید و کوه و آتشفشان فوجی می پنداشتند و می پرستیدند.[۸]
یونانی ها و رومی ها برای مظاهر مختلف طبیعت مانند باد، باران، خورشید، دریا و نیز برای اموری همانند جنگ و صلح، ربّ النوع هایی درست کرده، به پرستش آنها می پرداختند.[۹]
ایرانی ها آتش را موجودی بسیار مقدّس می شمردند و همیشه آنها را در آتشکده هایی مخصوص، روشن نگه می داشتند و برای روشن ماندن آن مأمورانی تعیین می کردند. آنان عدد ۷ را مقدس می شمردند و ماه مهر را، که هفتمین ماه سال بود، پرستش می کردند.[۱۰]
اعراب جاهلی، علاوه بر بت پرستی، به پرستش موجوداتی مانند آفتاب، ماه و ستارگانی همچون ثریا و زهره می پرداختند.[۱۱]
قرآن کریم به مواردی از غلوّ انسان ها دربارۀ موجودات طبیعی، انسان ها، پیامبران و ملائکه اشاره می کند:
از آیات ۷۶ تا ۷۸ سوره انعام فهمیده می شود که در زمان حضرت ابراهیم، گروه های مختلفی از مردم دربارۀ ستارگان، ماه و خورشید غلوّ کرده، آنها را خدا می دانستند.
از آیات قرآن برمی آید که مردم مصر فرعون را خدا می دانستند.
در سوره توبه آیه ۳۰ دربارۀ یهودیان چنین آمده است: وَقَالَتِ الْیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّـهِ (ترجمه: و یهود گفتند: «عُزَیر، پسر خداست.»)[ توبه–۳۰]
در آیه ۱۷ و ۷۲ سوره مائده دربارۀ مسیحی ها می فرماید:لقَدْ کَفَرَ الَّذِینَ قَالُوا إِنَّ اللَّـهَ هُوَ الْمَسِیحُ ابْنُ مَرْ یَمَ (ترجمه: کسانى که گفتند: «خدا همان مسیح پسر مریم است» مسلماً کافر شده اند)[ مائده–۱۷ ، ۷۲]
آیاتی از قرآن دلالت بر آن دارد که بعضی از مردم، ملائکه را دختران خدا می دانستند و آنان را می پرستیدند.[یادداشت ۱]
غلو در علم فرقه شناسی اسلامی
گرچه در علم فرقه شناسی اسلامی (ملل و نحل) تعریفی دقیق از واژۀ غلوّ به دست داده نشده است، اما با ذکر مصادیق آن، می توان مقصود از غلو را در اینجا دریافت.
در ملل و نحل، غلوّ به ائمه اهل بیت اختصاص یافته و در معنای به حد نبوت یا خدایی رساندن آنان به کار رفته است. از این روی، هر گاه واژۀ «غلات» در ملل و نحل بدون قرینه به کار برود، منظور از آن افراد یا فرقه هایی هستند که به خدایی امامان شیعه یا حلول روح خدایی در آنان اعتقاد داشته اند.
البته، در تاریخ اسلام، گروه هایی بوده اند که به خدایی بعضی از خلفای عباسی، مانند منصور، معتقد بودند که آنان را «غلات عباسیه» می گویند[۱۲]
غلوّ در علم کلام و علم رجال شیعه
در علم کلام
در علم کلام دربارۀ بعضی از صفات پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) بین متکلمان شیعه اختلاف افتاده است که دو محور عمدۀ این اختلاف، مسئلۀ عصمت و علم غیب است.
در باب عصمت پیامبر اکرم(ص) و ائمه(ع) از سهو، شیخ صدوق و قمی ها سهو نبی و ائمه را جایز دانسته و منکران جواز سهو را متهم به غلو کرده اند.[۱۳]
در مقابل، برخی از متکلمان، مانند شیخ مفید و بغدادی ها، سهو النبی را جایز ندانسته و طرف مقابل را به کوتاهی در حق معصومان(ع) متهم کرده اند.[۱۴]
در باب علم غیب، بسیاری از متکلمان علم غیب معصومان را در حوادث جزئی پذیرفته اند؛[یادداشت ۲] اما گروهی دیگر از متکلمان بر این باورند که معصومان تنها در مواردی که خدا بخواهد عالم به امور و حوادث جزیی می شوند.[۱۵]
ریشه اختلاف در هر دو باب، روایاتی است که هر دو گروه می توانند به عنوان شاهد بدان استناد کنند.[۱۶]
در علم رجال
در علم رجال، بسیاری از راویان به دلیل غلوآمیز بودن عقایدشان دربارۀ معصومان متهم به غالی بودن شده اند و احادیث آنها از درجه اعتبار ساقط شده است.[یادداشت ۳]
علل پدید آمدن غلات منتسب به شیعه
در توجیه پدیدۀ غلو، علل مختلفی از سوی پژوهش گران ارائه شده است:
در بعضی از روایات شیعه، جهل و ناآگاهی مردم یکی از علل غلو شمرده شده است. امام رضا(ع) فرموده است:
بعضی از مردم ساده دل، معجزات و کرامات فراوانی از ائمه(ع) مشاهده می کردند و چون نمونۀ آنها را از مردم عادی ندیده بودند، تصور می کردند که حتما صاحب این معجزات دارای مقامی برتر از مقام بشری است و به این ترتیب، به خدایی ائمه یا حلول روح خدایی در آنان قائل می شدند.[۱۷]
در روایتی، امام سجاد(ع) علت غلوّ را دوست داشتن زیاد بیان می کند:
یهودیان از بس به عُزیر علاقه داشتند او را پسر خدا دانستند، و نیز مسیحیان از شدت علاقه به عیسی او را پسر خدا خواندند، در حالی که عزیر و مسیح از آنان برائت جستند و نیز آنها پیروان عزیر و مسیح نبودند. همچنین گروهی از شیعیان، از شدت محبت به ما، ما را از حد خود فراتر بردند؛ در حالی که نه آنان از ما هستند و نه ما از آنان.[۱۸]
با بررسی زندگانی و شخصیت رهبران غلات، مانند ابوالخطّاب، مغیره بن سعید، اومنصور عجلی و بیان تبان درمی یابیم که آنان افرادی زیرک و سیاس بودند که برای رسیدن به جاه و مال و منال، برای خود دسته بندی هایی ایجاد کردند و با بهانه کردن الوهیت ائمه(ع)، خود را پیامبر و منصوب از طرف آنان می دانستند و بدین ترتیب از احساسات مردم ساده دل استفاده کرده، آنها را به بیراهه کشاندند.[۱۹]
با مراجعه به تعالیم و احکام فرقه های غلات دیده می شود که آنان اباحی گری مطلق را تبلیغ می کردند، به گونه ای که گاه حتی ازدواج با دختر خود را روا می شمردند، گوشت خوک را حلال می دانستند، لواط را یکی از طیبات به حساب می آوردند و…؛ همین اباحی گری مطلق را می توان علتی اساسی برای پیوستن گروهی از افراد شهوت پرست به آنان دانست.
ابعاد غلو
بر اساس آنچه از آثار نگاشته شده درباره غلو و غالیان برمی آید، غلو دارای دو بعد کلی است که هر کدام بر مبانی و اصول خاصی استوارند: بعد الحادی و بعد غیرالحادی.
بعد الحادی
مهم ترین اصول مطرح در بعد الحادی بدین قرارند:
۱. رساندن افراد به مقام الوهیت و ربوبیت
۲. حلول جزء الاهی در افراد
۳. تناسخ یا حلول روح پیامبران و پیامبر اسلام(ص) در افراد
۴. باور به تشبیه و تجسیم
۵. تأویل های باطنی
۶. برداشتی التقاطی از بداء
برخی محققان، آغاز این نحوۀ نگرش را در اوایل قرن دوم دانسته اند.[۲۰] البته، از سبئیه به عنوان نخستین فرقه غالی نام برده می شود که پیشینۀ آن به حدود سال ۴۰ بازمی گردد.[یادداشت ۴]
تمام عالمان و اندیشمندان شیعه در رد عقاید این گروه اتفاق نظر دارند و معتقدان به این عقاید را ملحد و در نتیجه از حوزۀ اسلام خارج می دانند. همچنین به دلیل موضع گیری صریح و شفاف امامان شیعه و عالمان شیعه در رد این عقاید غلوآمیز، ادعای ارتباط بین شیعه و این افکار از اساس نپذیرفتنی است.
بعد غیرالحادی
از لحاظ تاریخی، برخی از محققان، دهه های سوم و چهارم قرن دوم، یعنی دوران امامت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) را مبدأ زمانی این نوع اندیشه دانسته اند. این محققان، بیان بن سمعان را بنیان گذار این جریان دانسته اند.[۲۱] وی ابتدا ادعا کرد که جزئی از خداوند در علی(ع) حلول کرده است و پس از آن چنین ادعایی را دربارۀ محمد بن حنفیه و بعد از او دربارۀ پسرش ابوهاشم مطرح کرد و در نهایت، مدعی شد که این جزء در خود او حلول کرده است. او با نسبت دادن صفات و فضائلی فوق بشری[یادداشت ۵] به امامان، آنها را از حد بشری فراتر برد.
محورهای عمدۀ بعد غیرالحادی را می توان در این موارد خلاصه کرد: تفویض، علم و قدرت امام، اباحه گری، تأویل.
تفویض
اصول عقاید مفوضه از این قرار است:
خداوند واحد ازلی، شخصی کامل را به جای خود گذاشت و تدبیر و خلقت عالم را به او وانهاد. این شخص، همانا محمد(ص)، علی(ع)، فاطمه(س)، حسن(ع)، حسین(ع) و بقیۀ ائمه اند که در معنا یکی هستند.
معرفت خدای قدیم، ازلی نیست و باید محمد(ص) را شناخت که خالقی است که امر آفرینش به او واگذار شده است.
حقیقت صفاتی که برای خداوند در قرآن ذکر شده است، مثل صمد، واحد، قاهر، خالق و حی، از خداوند ساقط شده و به آنانی منتقل شده است که امر به ایشان واگذار شده است.
محمد(ص) خالق آسمان ها، زمین، کوه ها، انسان ها، جن و همۀ موجودات عالم است.[۲۲]
شیخ مفید، مهم ترین علامت غلو را نفی حدوث از ائمه و حکم به الوهیت و قدیم بودن آنها می داند که مقتضای چنین دیدگاهی، آفرینش و پدید آوردن ذات اشیاء است.[۲۳] آن گاه رأی صحیح را به اجماع تمامی موحدان چنین تبیین می کند: «رسولان الاهی، انبیاء و امامان جانشین آنها، همه و همه پدیده هایی مخلوق اند که تمامی آثار حیات از لذت بردن، رشد و نمو و درک موت بر آنها مترتب است» و می افزاید در این معنا تنها مفوضه و طبقاتی از غلات با ما مخالف اند.[۲۴]
علم امام
یکی دیگر از محورهای چالش برانگیز در اندیشۀ غالیان، باور آنها به علم غیب امامان(ع) و دریافت وحی توسط آنان است.[۲۵] این نگرش که به برخی روایات مستند شده است،[۲۶] نه تنها در گذشته، که در زمان حاضر نیز اختلاف هایی جدی را در میان عالمان شیعه دامن زده است.
اباحه گری
یکی از آموزه های مورد تأکید غالیان، بی توجهی به اجرای احکام شرعی است. آنها گاه چنین تبلیغ می کردند که شناخت امام، از هر امری کفایت می کند، با این توجیه که هر کس امام خود را شناخت، هر آنچه می خواهد، انجام دهد.[۲۷]
اصل مهمی که غالیان بر اساس آن اباحه گری را ترویج می کردند این بود که آنچه در قرآن به آن فرمان داده شده است، ظاهر این اعمال نیست، بلکه این اعمال کنایه از افرادی است که باید آنها را دوست داشت، و هر آنچه از آن نهی شده است در واقع کنایه از افرادی است که باید آنها را دشمن داشت؛ به بیان دیگر، هیچ حرامی در قرآن غیر از دشمنی با آن افراد وجود ندارد.[۲۸]
تأویل های ناروا
بر اساس شواهد تاریخی و مستندات روایی، از جمله محورهای فعالیت غلات، تأویل های ناروا از آیات قرآن و نسبت دادن آنها به ائمه(ع) است. آنان برای موجه جلوه دادن افکار و عقاید خویش، عموماً دو شیوه را در پیش می گرفتند: تأویل آیات قرآن کریم؛ جعل روایات.
اثبات الوهیت ائمه،[یادداشت ۶]اثبات تناسخ،[یادداشت ۷] ترویج بی بندوباری و اباحه گری[یادداشت ۸] و… از مواردی است که غالیان برای اثبات آن به تأویل آیات قرآن اقدام می کردند.
موضع گیری شدید امامان شیعه در برابر غلو و غالیان
برخورد ائمه با غلات را می توان در مراحل ذیل دسته بندی کرد:
۱. رد عقاید غلات و بیان عقاید صحیح: قائل شدن به الوهیت ائمه یا نبوت آنها و اثبات علم غیب ذاتی و مطلق برای آنها از مهم ترین عقایدی بود که غلات ترویج می کردند. ائمه(ع) به صورت مکرر این عقاید انحرافی را مورد انکار و رد قرار داده، به تبیین عقاید صحیح می پرداختند. موارد ذیل را می توان به عنوان نمونه ذکر کرد:
۲. رد الوهیت ائمه: یکی از یاران امام صادق(ع) به نام صالح بن سهل، اعتقاد به ربوبیت امام صادق(ع) داشت. روزی امام صادق(ع) به او نگاهی کرد و فرمود: ای صالح! به خدا سوگند که ما بنده و مخلوق خدا هستیم و پروردگاری داریم که او را عبادت می کنیم و اگر او را عبادت نکنیم، او ما را عذاب خواهد کرد.[۲۹]
۳. انکار نبوت ائمه: امام صادق(ع) در حدیثی می فرماید: لعنت خدا بر کسی باد که بگوید ما پیامبر هستیم و نیز لعنت خدا بر کسی باد که در این مطلب شک بکند.[۳۰]
۴. رد علم غیب مطلق و ذاتی ائمه: ابوبصیر به امام صادق(ع) عرض کرد که آنها می گویند شما عدد قطره های باران و ستارگان و برگ های درختان، نیز وزن آنچه در دریاست و عدد خاک ها را می دانید. امام صادق(ع) با شنیدن این سخنان، سر به سوی آسمان بالا برد و فرمود: سبحان الله! سبحان الله! نه به خدا سوگند! اینها را جز خداوند نمی داند.[۳۱]
بیان علل غلو و نتیجۀ آن
علل غلو:
در بعضی از احادیث به علل غلو اشاره شده است. مثلا امام سجاد(ع) در روایتی، حب مفرط را علت غلو معرفی کرده است. آن حضرت، خطاب به ابوخالد کابلی چنین فرموده است: یهود به قدری عُزیر را دوست داشتند که درباره او گفتند آنچه گفتند (یعنی گفتند او پسر خداست). پس نه عزیر از آنان است و نه آنان از عزیر. نصاری به قدری عیسی(ع) را دوست داشتند که درباره او گفتند آنچه گفتند، پس نه عیسی از آنان است و نه آنان از عیسی. این سنّت دربارۀ ما هم جاری شده است و بعضی از شیعیان، ما را به قدری دوست دارند که درباره ما آنچه را یهودیان دربارۀ عزیر و مسیحیان درباره عیسی بن مریم گفتند می گویند. پس، نه آنان از ما هستند و نه ما از آنان.[۳۲] همچنین علت هایی دیگر مانند سودجویی عده ای و جهل گروهی دیگر و … در روایات آمده است.
نتایج غلو:
مهم ترین نتیجۀ غلو که در روایات به آن اشاره شده است، کوچک شمردن عظمت خداوند است. امام صادق(ع) در حدیثی ضمن هشدار به پیروان خود مبنی بر دوری گزیدن از غلات می فرماید: یصَغِّرون عَظمهَ اللهِ و یدَّعون الربوبیهَ لِعِبادِالله (ترجمه: اینها، عظمت خداوندرا کوچک نموده، برای بندگان خدا ادعای ربوبیت می کنند.) [۳۳] افزون بر این، دیگر نتایج غلو، مانند ترک واجبات نیز در روایات به شیعیان گوشزد شده است.
بیان توطئه های غلات:
یکی از توطئه های مهم غلات، جعل حدیث بود. ائمه(ع) در احادیث متعددی شیعیان را از این توطئه آگاه می ساختند. مثلاً امام رضا(ع) خطاب به حسین بن خالد می فرماید: کسی که قایل به جبر و تفویض باشد کافر و مشرک است و ما از او در دنیا و آخرت بیزار هستیم. ای پسر خالد! اخباری که درباره جبر و تفویض به نام ما شایع شده است، مانگفته ایم، بلکه آنها را غلاتی که عظمت خداوند را کوچک کرده اند، به نام ما ساخته اند.[۳۴]
اعلام انزجار از غلات و لعن آنها:
در حدیثی، امام صادق(ع) پس از لعن مغیره می فرماید: خداوند لعنت بکند کسی را که دربارۀ ما چیزی می گوید که ما خود نمی گوییم و خداوند لعنت بکند کسی را که ما را از بندگی خارج بکند؛ از بندگی خدایی که ما را آفریده است و ما به سوی او بازخواهیم گشت و امور ما در قبضۀ اوست.[۳۵]
صدور فرمان قطع رابطه با غلات:
امام صادق(ع) دربارۀ یاران ابوالخطاب به مفضل می فرماید: ای مفضل! با آنها نشست و برخاست نکنید و با آنها نخورید و نیاشامید و با آنها مصافحه نکنید و به آنها ارث ندهید.[۳۶]
پی نوشت:
- راغب، المفردات، ص ۳۶۵.
- احمد بن حنبل، مسند، ج۱، ص ۲۱۵.
- حکمت ۱۰۹
- مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان، ۱۳۷۳ش، ج۱، ص ۹۶.
- مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان، ۱۳۷۳ش، ج۱، ص۹۹.
- مشکور، خلاصه الادیان، ۱۳۶۹ش، ص۵۷.
- مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان، ۱۳۷۳ش، ج۱، ص۱۹۹.
- مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان، ۱۳۷۳ش، ج۱، ص ۱۴۲.
- مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان، ۱۳۷۳ش، ج۱، ص۱۲۰.
- مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان، ۱۳۷۳ش، ج۱، ص۳۰۳ – ۳۰۴.
- مشکور، خلاصه الادیان، ۱۳۶۹ش، ص۲۷۳.
- اشعری، ص۶۹
- صدوق، ص ۲۹۶ – ۲۹۷
- ن.ک: شیخ مفید، ج۱۰، عدم سهو النبی
- شیخ مفید، ج۴ (اوائل المقالات)، ص ۶۷
- ن.ک: کلینی، الکافی، ج۱، ص ۲۳۹، ۲۵۵، ۲۲۱، ۲۲۳، ۲۴۰، ۲۲۸، ۲۵۶، ۲۵۸، ۲۷۴، ۲۹۶، ۲۹۷، ۲۵۳
- مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۵، ص۲۷۱.
- مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۵، ص۲۸۸.
- السامرائی، الغلو و الفرق، ۱۳۹۲ق، ص۱۵.
- مدرسی طباطبائی، مکتب در فرآیند تکامل، ۱۳۷۵ش، ص۳۰.
- طباطبائی، ص۳۱
- اشعری، ص۶۰ – ۶۱
- شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیه، ص۱۳۶
- شیخ مفید، اوائل المقالات، ص۷۲
- اشعری، ص۷۸، ۴۰، ۹۱؛ نوبختی، ص، ۸۲، ۸۷
- طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص۵۴۰؛ کلینی، الکافی، ۱۳۸۳ش، ج۱، ص۵۴۲ – ۵۶۷.
- اشعری، ص۳۹
- اشعری، ص۵۳
- مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۵، ص۳۰۳.
- طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص۱۹۴.
- طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص۱۹۳؛ مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۵، ص۲۹۴.
- طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص۷۹؛ مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۵، ص۲۸۸.
- مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۵، ص۲۶۵.
- مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۵، ص۲۶۶.
- طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص۱۹۴ – ۱۹۵؛ مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۵، ص۲۹۷.
- طوسی، اختیار معرفه الرجال، ص۱۹۱ – ۱۹۲؛ مجلسی، بحار الانوار، ۱۴۰۳ق، ج۲۵، ص۲۹۶.
منبع: ویکی شیعه