بعضی، علم غیب را برای پیامبر و ائمه(ع) اینگونه حل نمودهاند که «علم غیب» یعنی علمی که بر بندگان مخفی است و اطلاع به آن مختص خداست؛ زیرا بر او چیزی مخفی نیست اما بعد از آنکه از جانب حق به پیامبران و اولیای الهی افاضه شد برای آنها غیب نیست.
اینکه میگوییم پیامبران دارای علم غیب بودند؛ یعنی علومی که بر ما مخفی است، آنها میدانستند، پس نزاع در این که علم غیب مختص به خداست یا پیامبران هم دارا بودند، بیموضوع است؛ زیرا اگر مراد علمی است که مختص به او (ذات حق) است مثل علم ذات به ذات، احدی جز او ندارد و اگر مراد علومی است که بر غیر این خاندان مخفی است و آنها عالم بودند،[۱] در این صورت غیب، فقط برای انسانها معنا پیدا میکند و برای خداوند هیچ چیزی مستور و پنهان نیست.
بر این اساس علم خدا دارای اقسامی است:
علومی که مختص به ذات اقدس اوست و منحصر به ذات حق میباشد. آیاتی که دلالت بر انحصار علم غیب به خدا دارد ناظر به این قسمت است.
در تفسیر نمونه راه جمعهایی بین آیاتی که علم غیب را انحصاراً از آن خداوند میداند و آیاتی که استثنا دارد و فی الجمله، علم غیب را برای برگزیدگان از رسولان قایل میشود، علاوه برآن روایات متعددی که دربارۀ علم غیب انبیا و ائمه معصومین(ع) آمده است و همچنین شواهد تاریخی دربارۀ هریک از انبیا و ائمه(ع) موجود است، وجه جمعی را به عنوان معروف ترین وجه جمع این می داند که:
«منظور از اختصاص علم غیب به خدا علم ذاتی و استقلالی است، بنابراین، غیر او مستقلاً هیچ گونه آگاهی از غیب ندارند و هرچه دارند از ناحیۀ خداست، با الطاف و عنایت اوست و جنبۀ تبعی دارد …، یا اینکه خدا بالفعل از اسرار همه چیز آگاه است ولی انبیا و اولیا ممکن است بالفعل بسیاری از اسرار غیب را نداشته اما هنگامی که اراده کنند خداوند به آن ها تعلیم می دهد، البته این اراده نیز به اذن و رضای خدا انجام میگیرد»[۲]
علامه در «تفسیر المیزان» سِر و سبب حقیقی اختصاص علم غیب به خدا را در این میداند که غیر خدا محدود است و ممکن نیست از حدش بیرون شود و به آنچه بیرون از حد اوست، آگاه شود و هیچ موجودی غیرمحدود و غیرمتناهی و محیط تمام اشیا نیست مگر خدای تعالی، پس تنها او عالم به غیب است.[۳]
بیان علامه طباطبایی نیز این مطلب را میرساند که علم غیب استقلالاً و ذاتاً به معنای واقعی کلمه(علم به اسرار نامحدود هستی) از آن خداوند است. اما آیات قرآن مثل آیه ۱۷۹ سورۀ آل عمران و آیه ۲۸ سورۀ جن، خداوند به برگزیدگان از فرستادگان خود علم غیب را افاضه مینماید. آن هم در حد قابلیت آن ها. پس آن ها علم غیب، به طور استقلالی ندارند بلکه اذن حق و افاضه اوست.[۴]
علامه در جای دیگر بین آیات قرآن، همان جمع بندی دیگر مفسران را می نماید که علم غیب به اصالت از آن خداست و دیگران (انبیا و اولیا) هم به اذن خدا، میتوانند به هر مقداری که بخواهند به تعلیم خداوند، علم به غیب داشته باشند.[۵]
برخی ازمفسیرین در تفسیر آیۀ ۲۷ سورۀ جن که علم غیب را برای «من ارتضی من رسول» استثنا نموده میگوید: «شکی نیست که پیامبران عموماً مورد رضایت پروردگار بودند»[۶] و در ادامه به روایتی از امام صادق(ع) استناد نموده است که علم ذات، چون نامحدود است مخصوص خداست و برای ملائک و رسولان خود نیز از علم غیب عطا فرموده که محدود است.[۷]
علومیکه لازم رسالت است مانند عالم بودن به آنچه امت او تا دامنۀ قیامت به آن محتاج اند و حل مشکلات و رفع شبهات، علم به زبان انس و جن؛ زیرا پیامبر(ص) به سوی همه مبعوث شده است و دانا بودن به زبان حیوانات و دارا بودن علم غیب، از علوم ماکان وما یکون و ما هو الکائن که از طریق آیات و اخبار به تواتر ثابت شده است.[۸] گرچه ظاهر بعضی از آیات انحصار علم غیب را به خدا میرساند مانند آیات (اعراف/ ۱۸۸؛ انعام/ ۵۰؛ نمل/ ۶).
اما آیات ۲۶ – ۲۷ سورۀ جن افاضۀ علم غیب را فی الجمله به بعضی از پیامبران اثبات میکند و پیداست که مصداق اکمل و اتم مرتضی (پسندیده خدا) بودن، حضرت ختم مرتبت است.
اما آیات نفی علم غیب بر ای غیر خدا را میشود به این معنا حمل کرد که تا از طرف خدا افاضه نشود، نمیداند چنانچه از آیۀ شریفه «وَ کَذلِکَ أَوْحَیْنا إِلَیْکَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما کُنْتَ تَدْری مَا الْکِتابُ وَ لاَ الْإیمانُُ[۹]؛ یعنی همان گونه (که بر پیامبران پیشین وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را بفرمان خود وحی کردیم تو پیش از این نمیدانستی کتاب و ایمان چیست.»این معنا استفاده میشود.[۱۰]
به هر حال علم پیامبر(ص) و ائمه(ع) همانند نهری است متصل به دریایی که دایماً از دریای علم خدا به آنان افاضه میشود مانند وجود منبسط نزد حکما که آن را امر ربطی بین حق و مخلوقات میدانند که سرتاسر موجودات را فرا گرفته است.[۱۱]
البته تشبیه علم خدا به دریا با وجه عرفی آن دقیق نیست و از باب تقریب ذهن است و الا دریا با فهم عرفی آن یک امر محدود است و علم خدا نامحدود، همانگونه که ذات حق تعالی محدود به هیچ حدی نیست علمش نیز نامحدود است.
برگرفته از : فصلنامه حضور، حصین صالحی مالستانی، شماره ۸۸، ص ۴۰-۷۰.
پی نوشت ها
[۱] . طیب، عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، تهران، انتشارات اسلام، چاپ دوم، ۱۳۷۸. ، ج ۳، ص ۱۹۷؛ همو، ج ۵، ص ۹۱؛ همو، ج ۸، ص ۱۶۱؛ همو، ج ۱۳، ص ۲۴۴.
[۲] . مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج ۲۵، ص ۱۴۲ – ۱۵۳؛ بابایی، برگزیدۀ تفسیر نمونه، دارالکتب الاسلامیه، چاپ ۵۱، ۱۳۸۶، ج ۵، ص ۳۰۸؛ طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ترجمۀ سید محمدباقر موسوی همدانی، ج ۷، ص ۱۳۵. قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ پنجم، ۱۳۷۴.
[۳] . ترجمه المیزان، ج ۸، ص ۴۸۵.
[۴] . همان، ج ۱۰، ص ۳۱۷.
[۵] . همان، ج ۲۰، ص ۸۳، ۸۶ و ۹۱.
[۶] . نجفی خمینی، تفسیر آسان، ج۷، ص۲۷۱. تهران، انتشارات اسلامیه، ۱۳۹۸ق.
[۷] . همان.
[۸] . طیب، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱، ص ۲۴۲ – ۲۴۳.
[۹] . شورا/ ۵۲.
[۱۰] . طیب، پیشین، ص ۲۴۳ – ۲۴۴.
[۱۱] . همان، ص ۵۰۷.