علامه حیدرقلى سردار کابلى

۱۳۹۸-۰۷-۲۴

263 بازدید

 اشاره:

خرم گلى که بشکفد از شاخسار علم خوش سبزه‎اى که سر زند از جویبار علم علامه حیدرقلى فرزند سردار نور محمد خان در هیجدهم محرم ۱۲۹۳ ق.در محله شیعه نشین قزلباشهاى «چنداول» کابل[۱]، طلوع نمود. او یکى از پر فروغ‎ترین اختران حوزه تشیع بود که شصت سال و اندى از عمر پربرکت خویش را در عالم هجرت براى کسب دانش و نشر فرهنگ اهل بیت (علیهم‌السلام) به سر برد و حدود نیم قرن قبل (۱۳۷۲ ق) در باختر مشرق اسلامى یعنى دیار «باختران»‌ این ستاره گمنام از آسمان علم و حکمت غروب نمود. در این مقاله گوشه هایی از زندگی او را مرور می کنیم.

حیدرقلی کودک چهار ساله بود که استعمار پیر انگلیس سایه سیاه خود را بر اکثر کشورهاى شرقى و غربى گسترده بود. در همین امر دولت مردان انگلیس یکى از مهره‎هاى خطرناک و وابسته به استکبار جهانى را در افغانستان به قدرت رساندند.

با روى کار آمدن «امیر عبدالرحمن خان» شاه جنایت پیشه و مزدور دست به طرحى استعمارى زد که عبارت بود از مخالفت و نابودى مذهب جعفرى از هیچ تلاشى دریغ نورزید؛ از کشتار دسته جمعی شیعیان گرفته تا تبعید و به سیاه چال انداختن جمعى از رجال شیعی. نور محمدخان که از سرداران عالى رتبه ارتش محسوب می‎شد همراه با خانواده‎اش به یکى از ایالات مستعمره بریتانیا (هند شهر تاریخى لاهور) تبعید شد. خانواده سردار مدت هفت سال (۱۲۹۷ – ۱۳۰۴ ق) در لاهور مهاجر بودند. در این ایام حیدرقلى فرزند ارشد سردار راهى مکتب خانه و مدارس دولتى گردید. وى در مدت هفت سال تمام پایه‎هاى علوم جدید را در لاهور فرا گرفت و در مکتب خانه، علوم دینى و قرآن را آموخت. در حالى که هنوز دوازده بهار از سن حیدرقلى سپرى نشده بود از جمله دانشمندان جوان و ریاضیدانان هوشمند لاهور به حساب می‎آمد. او در عنفوان جوانى در بیشتر علوم و فنون روز صاحب نظر و رأى بود و در میان دانش‎آموزان شهر لاهور رتبه اول را از آن خود نموده بود، به طورى که معلمان و اساتید کلاس حیدرقلى از فضل آن دانش‎آموز مهاجر بهره می‎بردند و نسبت به وى احترام خاصى به جا می‎آورند. چندى نگذشت که آوازه علمى حیدرقلى شهره شهر گشت. دولت مستعمره هند هر چند گاهى اسباب اذیت و آزار خانواده سردار را فراهم می‎ساخت و با بهانه گیری های واهى روزگار را بر آنان تنگ می‎ساخت و توسط عوامل دولت دست نشانده‌ کابل چنگ و دندانى علیه سردار مهاجر نشان داده می‎شد.

نور محمدخان مجبور شد شهر لاهور را به قصد عراق، «دیار ابرار و احرار» روزگار ترک نماید. بر این اساس (سال ۱۳۰۴ ق) از مسیر اقیانوس هند دل به دریا زده، وارد بندر ساحلى بصره گردید. او و خانواده وى که سالها در فراق چنین لحظه‎اى دقیقه شمارى می‎کردند هم اکنون از تمناى دیدار و عطر گلگون گلهاى محمدى اشک شوق روان می‎سازند. سردار نور محمدخان توانست براى همیشه خود و فرزندان دلبندش را از توفان حوادث نجات بخشیده، بر ساحل بیکران کشتى نوح اهل بیت خود را بیمه نماید. در محضر خورشید حیدرقلی هم اکنون مهمان خورشید و در محضر امامان معصوم (علیهم‌السلام) قرار گرفته است. او آمده است تا از سرچشمه زلال «قرآن» و کوثر کلام «اهل بیت (علیهم‌السلام)» جرعه‎اى بنوشد. ما بدین در نه پى حشمت و جاه آمده‎ایم از بد حــادثه اینجـا به پـناه آمـده‎ایم رهـرو مـنـزل عشـقیـم ز سـر حـد عدم تا به اقلیم وجود این همه راه آمده‎ایم حیدرقلی پس از زیارت مزار پیشوایان اسلام و آشنایی با اختران حوزه نجف اشرف نزد اساتید زبده و وارسته نجف چون شیخ على اصغر تبریزی، تحصیل علوم حوزوی را آغاز کرد.

وى پس از شش سال تلاش بی‎وقفه توانست بر قله رفیع اجتهاد و استنباط علوم اسلامى قرار گیرد. وى در میان طلاب معاصر خود در فضل و دانش نمونه بود و همه او را به حکیم، دانشمند و مجتهد بزرگ می‎شناختند. مشایخ اجازه حکیم وارسته علامه سردار کابلى پس از کسب مدارج علمى و رسیدن به درجه اجتهاد و فتوا موفق شد از رجال نامى و استوانه‎هاى بزرگ حوزه همچون: ۱. آیه الله سید حسن صدر (ره) ۲. آیه الله میرزا محمدعلى دشتى (ره) ۳. آیه الله حاج سید عباس لارى (ره) ۴. آیه الله حاج شیخ عباس قمى (ره) ۵. آیه الله سید یحیی خراسانى (ره) ۶. آیه الله شیخ آقا بزرگ تهرانى (ره) مفتخر به دریافت «اجازه» و نقل روایات گردد. آشنایی با زبانهاى خارجى سردار همراه با فراگیرى علوم معقول (فلسفه، حکمت و هیئت) و منقول (فقه و اصول) به زبانهاى زنده جهان (عربی، انگلیسی، عبرى و اردو) آشنایى کامل پیدا کرد و با لهجه مخصوص هر زبان قادر به تکلم و محاوره بود و برخى از تألیفات خود را به نگارش درآورد و بعضى از کتب خارجى را ترجمه نمود. وى تحقیقاتى درباره زبان عبرى به عمل آورد و برخى از نظرات دانشمند مسیحى عراق (اب انستاس …) درباره «فقه اللغه» را رد کرد. و نیز کتاب «انجیل برنابا» را از عربى به فارسى درآورده، و با نسخه انگلیسى آن تطبیق داد. وى سروده‎هایى نیز به زبان اردو و انگلیسى دارد.[۲] هجرت از حوزه حکیم گمنام علامه سردار کابلى در اوج شکوفایی علمى و در بحبوحه جوانى و رسیدن به قله بلند اجتهاد آهنگ هجرت از حوزه را به صدا درآورد و در تاریخ ۱۳۱۰ ق همراه خانواده به قصد تبلیغ اسلام و انجام رسالت براى تنویر و ارشاد جامعه اسلامی، با حوزه وداع گفت.

با اینکه همه نوع امکانات براى او فراهم بود و هیچ گونه مشکل سیاسى و مالى او را تهدید نمی‎کرد، با کوله‎بارى از علم و حکمت، حوزه را رها نموده، وارد سرزمین باختران گردید. آن روز شهر باختران از محروم‎ترین مناطق غرب ایران به حساب می‎آمد. با رسیدن کاروان زائر کربلا شهر غرق در شادی و شعف گردید. مردم آن دیار به گرمى از سردار کابلى استقبال نمودند و او را هم چون نگینى در بر جان گرفتند از آن روز به بعد شهر باختران منزلگاه ستارگان علم و حکمت گردید و هر چند مدت کاروانى از عالمان و شاگردان مکتب اهل بیت (علیهم‌السلام) و پیروان سایر مذاهب براى دیدار و کسب فیض از خرمن علوم سردار وارد این دیار می‎شدند و در طول سال مهمانخانه سردار آکنده از دانشمندان و دانش پژوهان علوم اسلامى و زائران حرم امام حسین (علیهم‌السلام)

بود که برخى از آنان آشنا به «علوم غریبه» بودند. از آن میان شیخ عبدالرحمن مکى بود که از وى فن کیمیاگرى را آموخت. هجرت ناباورانه علامه بزرگوار، فقیه روزگار، حوزه‎هاى علمیه را تکان داد. البته باید یادآور شد که سردار تنها مهاجر حوزه نبود بلکه بزرگان دیگرى هم قبل از ایشان پس از اتمام یک دوره از دروس حوزه و رسیدن به اعلا مراتب معرفت و صعود بر سکوى وعظ و خطا به حوزه را ترک گفته، به شهرهایى چون بلخ و بخارا و… هجرت نموده‎اند و امروز حضور چشمگیر پیروان تشیع در هند و چین و کشمیر مرهون زحمات همین ستارگان تابناک حوزه‎‌هاست. چه بسزاست سیره‌ سلف احیا گردد و تنى چند از امروزیان نیز همانند سردار کابلى و فاضل هندى حوزه را براى سامان بخشیدن اوضاع دینى دیار خود ترک گویند و بدان سرزمینها رو کنند. میراث فرهنگى تمرکز فکرى سردار بسیار عالى بود. با اینکه در میان مردم و همواره مأنوس با آنان بود از فعالیتهاى علمى و کنکاش در علوم تجربى و فکری غافل نشد.

چه بسا در تحقیقات و تألیفات خود بیشتر از حوزه‌ درس و بحث موفق بوده و شبانه روز بهترین لحظات زندگى خود را صرف مطالعه و تحقیق و فراگیرى علوم و فنون می‎کرد در پی همین پشتکارى که داشت فن «کیمیا» گرى را در باختران از دانشمندانى که با وى دیدار داشتند آموخت و به نتایجى بسیار ارزنده دست یافت. وی تا آخرین دقایق عمرش از کتاب، قلم و دوات فاصله نگرفت. همیشه می‎نوشت و تفکر می‎کرد. هم اکنون آثار ارزشمندى در زمینه‎هاى مختلف از وى به یادگار مانده است که بیشتر آنها به صورت پراکنده در کتابخانه‎هاى عمومى و شخصى در ایران وجود دارد از مجموع ۳۲ جلد تألیفات وى به تعدادى اشاره می‎گردد:

۱. کتاب اربعین (این کتاب حاوى چهل حدیث در فضایل امام على (علیهم‌السلام) از طرق اهل سنت می‎باشد)

۲. نظم باب حادى عشر.

۳. شرح دعاى صباح.

۴. درّ النثیر.

۵. رساله در معرفت (جوّ).

۶. غایه التعدیل (قبله شناسی)

۷. ترجمه انجیل برنابا و… قبله شناس علامه مجلسى (ره) محدث بزرگ شیعه معتقد بود که محراب قبله مسجد مدینه از سوى سلاطین جور از جایگاه اصلى خود منحرف گردیده است.

با اینکه سردار کابلى اکثر محرابهاى موجود زمان خود را منحرف، از قبله می‎دانست و خود با اندک انحراف از محراب مساجد نماز می‎گزارد، با نبوغى که در هیئت و حکمت داشت توانست با فرمولهاى پیچیده ریاضی مسأله «انحراف قبله مسجد مدینه» را رد و حکیمانه مدعاى خویش را اثبات نماید. وى معتقد است که محراب مسجد مدینه صد در صد درست و طبق موازین ریاضى و هیئت است و حتى انحراف نداشتن قبله مسجد پیامبر ـ صلى الله علیه و آله ـ را از معجزات بارز مکتب اسلام دانسته و دلایلى در این باره اقامه نموده است.[۳] انس با کتاب سردار بیشتر اوقاتش را صرف مطالعه یا نوشتن کتاب می‎کرد، از کتبی که همیشه در کنار خود می‎گذاشت و دم به دم به آنها مراجعه می‎کرد «تاج العروس»[۴] و «دائره المعارف بریتانیا»؟ بود و کمتر شب و روزى بر او می‎گذشت که ریاضیات مطالعه نکند. اکثر کتب کتابخانه‎اش را خوانده بود و هر کتابى را که می‎خرید ضمن مطالعه، اغلاط آن را تصحیح می‎کرد و برای بیشتر کتابهاى مهم خود که چاپ قدیم و فاقد فهرست بودند، فهرست تهیه می‎کرد و حاشیه می‎زد. خط سردار او علاوه بر فضایل و مناقبى که داشت هنرمند خوبى بود و در خط نستعلیق و شکسته قلمى توانا و نقش آفرین داشت. نمونه این دو خط را می‎توان از حواشى سردار بر کتاب «شهاب» تألیف قاضى ابو عبدالله خضاعى و در «غایه التعدیل» مشاهده نمود که هر دو کتاب به طریق افست چاپ گردیده است.

آیینه اخلاق

سردار کابلى نه فریفته دنیا شد و نه مغرور دانش خود او از ‎آغاز تا آخر عمر، طلبه به معناى واقعى کلمه بود و نه به فکر جاه و مقام افتاد و نه به یاد لشکر و حشم. از تمام وجود او عزت و شرف می‎بارید. به غناى عجیبى دست یافته بود. در چهره‎اش آثار کبر و نخوت دیده نمی‎شد انسانى بود قانع، صبور، خوشرو و خوش لهجه. وقتى راه می‎رفت زمین را می‎نگریست و وقتى می‎نشست در حال فکر کردن بود. وقتى به کسى می‎رسید با تبسم احوال پرسى می‎کرد و اگر سخن از علم و فضل او به میان می‎آمد می‎گفت: «من ذره‎اى بیش نیستم.» و… او ظاهرى ساده و بی‎آلایش داشت. لباس ساده می‎پوشید، ساده سخن می‎گفت و غذاى ساده می‎خورد مهربان بود و با مردم صمیمانه می‎نشست و صادقانه برخورد می‎کرد. از تمام وجودش اخلاص و صفا نمایان بود. ادب و تواضع آن مرد کریم، دوستان و آشنایانش را به شگفتى وا می‎داشت. بزرگانی که به کرمانشاه وارد می‎شدند و اشتیاق به ملاقات با او را داشتند، او از باب احترام و ادب ابتدا به دیدن آنها می‎رفت تا آمدن آنها به منزل او جنبه بازدید داشته باشد. وى این احترام را نسبت به هر شخصى مراعات می‎کرد بدون آنکه ملاحظه‎اى به مقام و مرام و مسلک طرف داشته باشد. وفات سرانجام حکیم فرزانه دانشمند برجسته، ستاره خاور، مهاجر گمنام علامه حیدرقلی، در عالم هجرت و غربت پس از نیم قرن و اندى تلاش، بررسى و نشر معارف اسلامی، در سحرگاه جمادى الاول ۱۳۷۲ ق. در حال راز و نیاز با ذات بی‎نیاز در سر سجاده نماز در ۷۹ سالگى با قلب آرام و ضمیر امیدوار از آسمان باختران غروب کرد و حوزه‎هاى علمیه و سرداران علم و معرفت را از رحلت خود عزادار و سیاهپوش ساخت. پس از مراسم تشییع و عزادارى در باختران تابوت سردار را طبق وصیت خودش به نجف اشرف انتقال دادند.

پیکر مطهر او در چهارم جمادى الاول ۱۳۷۲ ق. در میان اشک و آه طلاب و رجال بزرگ حوزه نجف تشییع و در قبرستان وادی السلام در جوار مرقد مطهر «بوتراب» امام على (علیهم‌السلام) به خاک سپرده شد. در فراق ستاره نزدیک به نیم قرن از غروب دانشور بزرگ، فیلسوف گمنام آیه الله سردار کابلى (ره) می‎گذرد. هنوز هم ارباب خرد و دانش در فراق سردار می‎سوزند و تنها از نظرات وی در محافل و سمینارهاى علمی بهره می‎جویند. یکى از آن سرداران نام‎آور معاصر، حکیم بزرگوار علامه آیه الله حسن زاده آملى – دام عزّه – است که بارها در دروس هیئت و حکمت خود از عظمت علمى سردار کابلى با این جملات قدردانى نموده است: «ایشان ملاى عجیبى بود. ملای مجهول القدرى بود. در زمان ما جایشان خیلى خیلى در حوزه خالى است. رضوان الله تعالى علیه…»[۵] چون که گل رفت و گلستان شد خراب بوى گل را از که جوییم، از گلاب ن: ۲۲۵۰ ص

پی نوشت:

[۱] . کابل حدود دویست سال پیش از این پایتخت بوده این شهر قرار گرفته است چندان مرکز شیعیان در غرب کابل واقع شده است. در ارتفاع ۱۸۰۰ مترى از سطح دریا و در بستر جنوبى آبراه کابل پنج شیر قرار دارد. در میان کوههاى پست و تپه مانند که حصار کابل را به وجود می‎آورند.

[۲] . نگارنده بدان اشعار دست نیافته است.. معیار سنجش مروارید است. این اثر یکى از آثار فنى علامه است که مربوط به عیار طلا و احجار کریمه می‎شود.

[۳] . می‎توانید به کتاب «قبله شناسی» سردار کابلى یا زندگانى سردار کابلی، تألیف مرحوم کیوان سمیعى مراجعه کنید.

[۴] . از معتبرترین لغت نامه‎هاى موجود به حساب می‎آید.

[۵] . تلخیص از زندگانى «سردار کابلی»، ستاره خاور، چاپ ۱۳۷۲ سازمان تبلیغات اسلامی، تألیف نگارنده سید حسن احمدى نژاد بلخى (بلخابی)