شبهه: پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) هیچ تصریحى به امامت دوازده امام شیعه (اثنى عشرى) نکرده و این عدد ۱۲ توسط شیعیان و به صورت اتفاقی تنظیم شده است. افزون بر این، خود علماى شیعه، در تعداد امامانشان با هم اختلاف دارند.
جواب اجمالى
این ادعا که پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله و سلم) هیچ تصریحى به ائمه دوازده گانه شیعیان نکرده است کلام نادرستى است چرا که پیامبر در طول حیات خود، وظیفه مسلمانان بعد خود را روشن فرمودند که به سه صورت نقل شده است:
۱ـ به صورت اجمال مانند حدیث «ثقلین» که اکثر محدثین آن را نقل کرده اند و محدود به زمان خاصى نیست چنانچه ایشان تصریح نموده اند.
۲ـ روایاتى که تعداد ائمه دوازده گانه را بیان کرده اند و این روایات به صورت متواتر در کتب اهل سنت نقل شده است و فقط بر مبناى شیعه قابل حمل است، و برخى اهل سنت که خواسته اند روایت را تفسیر کنند به بى راهه رفته اند.
۳ـ روایاتى که شیعیان و برخى از اهل سنت نقل کرده اند که اشاره به نام ائمه دوازده گانه شده است.
جواب تفصیلى
این ادعا که پیامبر (صلی الله علیه وآله) هیچ تصریحى به امامت دوازده امام شیعه نکرده و این تعداد به طور اتفاقى تنظیم شده، ادعایى نادرست و بدون دلیل است و با اندکى مطالعه و دقت در متون فریقین فساد این قول روشن مى شود، چرا که پیامبر گرامى اسلام (صلی الله علیه وآله) در طول دوران رسالت خود بارها و بارها به مساله رهبرى و امامت، امت اسلامى تصریح نموده و وظیفه مسلمانان بعد از وفات خود را مشخص کرده. البته این احادیث از نظر اجمال و تفصیل با هم تفاوت هایى دارند که ما به سه دسته از آنها اشاره مى کنیم.
دسته اول روایات
احادیثى که به طور اجمال به امامت و رهبرى و جانشینى بعد از پیامبر (صلی الله علیه وآله) تصریح مى کنند و آن را در اهل بیت علیهم السلام منحصر مى نمایند و معروف ترین آنها «حدیث ثقلین» است که در کتب شیعه و اهل سنت وارد شده. در این حدیث از پیامبر (صلی الله علیه وآله) نقل شده که فرموده اند:
(۲۴۰۸) حَدَّثَنِی زُهَیْرُ بْنُ حَرْبٍ، وَشُجَاعُ بْنُ مَخْلَدٍ، جَمِیعًا عَنِ ابْنِ عُلَیَّهَ، قَالَ زُهَیْرٌ: حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، حَدَّثَنِی أَبُو حَیَّانَ، حَدَّثَنِی یَزِیدُ بْنُ حَیَّانَ، قَالَ: انْطَلَقْتُ أَنَا وَحُصَیْنُ بْنُ سَبْرَهَ، وَعُمَرُ بْنُ مُسْلِمٍ، إِلَى زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ، فَلَمَّا جَلَسْنَا إِلَیْهِ قَالَ لَهُ حُصَیْنٌ: لَقَدْ لَقِیتَ یَا زَیْدُ خَیْرًا کَثِیرًا، رَأَیْتَ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَسَمِعْتَ حَدِیثَهُ، وَغَزَوْتَ مَعَهُ، وَصَلَّیْتَ خَلْفَهُ لَقَدْ لَقِیتَ، یَا زَیْدُ خَیْرًا کَثِیرًا، حَدِّثْنَا یَا زَیْدُ مَا سَمِعْتَ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: یَا ابْنَ أَخِی وَاللهِ لَقَدْ کَبِرَتْ سِنِّی، وَقَدُمَ عَهْدِی، وَنَسِیتُ بَعْضَ الَّذِی کُنْتُ أَعِی مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَمَا حَدَّثْتُکُمْ فَاقْبَلُوا، وَمَا لَا، فَلَا تُکَلِّفُونِیهِ، ثُمَّ قَالَ: قَامَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَوْمًا فِینَا خَطِیبًا، بِمَاءٍ یُدْعَى خُمًّا بَیْنَ مَکَّهَ وَالْمَدِینَهِ فَحَمِدَ اللهَ وَأَثْنَى عَلَیْهِ، وَوَعَظَ وَذَکَّرَ، ثُمَّ قَالَ: ” أَمَّا بَعْدُ، أَلَا أَیُّهَا النَّاسُ فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ یُوشِکُ أَنْ یَأْتِیَ رَسُولُ رَبِّی فَأُجِیبَ، وَأَنَا تَارِکٌ فِیکُمْ ثَقَلَیْنِ: أَوَّلُهُمَا کِتَابُ اللهِ فِیهِ الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِکِتَابِ اللهِ، وَاسْتَمْسِکُوا بِهِ ” فَحَثَّ عَلَى کِتَابِ اللهِ وَرَغَّبَ فِیهِ، ثُمَّ قَالَ: «وَأَهْلُ بَیْتِی أُذَکِّرُکُمُ اللهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی، أُذَکِّرُکُمُ اللهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی، أُذَکِّرُکُمُ اللهَ فِی أَهْلِ بَیْتِی» فَقَالَ لَهُ حُصَیْنٌ: وَمَنْ أَهْلُ بَیْتِهِ؟ یَا زَیْدُ أَلَیْسَ نِسَاؤُهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ؟ قَالَ: نِسَاؤُهُ مِنْ أَهْلِ بَیْتِهِ، وَلَکِنْ أَهْلُ بَیْتِهِ مَنْ حُرِمَ الصَّدَقَهَ بَعْدَهُ، قَالَ: وَمَنْ هُمْ؟ قَالَ: هُمْ آلُ عَلِیٍّ وَآلُ عَقِیلٍ، وَآلُ جَعْفَرٍ، وَآلُ عَبَّاسٍ قَالَ: کُلُّ هَؤُلَاءِ حُرِمَ الصَّدَقَهَ؟ قَالَ: نَعَمْ
«همراه با حصین بن سبره و عمر بن مسلم نزد زید بن ارقم رفتیم. بعد از این که در کنار او نشستیم حصین گفت: ای زید! ترا خیر بسیار نصیب شده است. پیغمبر را دیده ای و حدیث او را شنیده ای و همراه با آن حضرت جهاد کرده ای. ای زید! تو خیر بسیار دیده ای. برای ما شمه ای از آن چه از رسول الله (صلی الله علیه وآله) شنیده ای باز گوی. زید گفت: ای برادرزاده! به خدا سوگند که سال من بزرگ و عهدم با رسول الله (صلی الله علیه وآله) کهن شده و بسیاری از آنچه از او شنیده بودم فراموش کرده ام. پس آن چه برای شما می گویم بپذیرید و آن چه را نمی گویم مرا به گفتن آن مجبور نسازید. پس گفت: روزی پیغمبر خدای بین ما برای خواندن خطبه برخاست. ما در مکانی بین مکه و مدینه بودیم که «خم» خوانده می شود. پس حمد خدای و ثنای او را به جای آورد و به وعظ و ذکر پرداخت. سپس گفت: اما بعد، بدانید ای مردم که من هم بشرم و به زودی فرستاده خدای پیش من می آید و دعوت او را اجابت می کنم. من بین شما دو چیز گرانبها از خود بر جای می گذارم. نخستین آنها کتاب خداست که در آن هدایت و نور است. کتاب خدا را محکم در دست بگیرید و آن را رها نکنید پس درباره قرآن سفارش بسیار نمود و بدان تشویق و ترغیب فرمود سپس گفت: و اهل بیت من. درباره اهل بیت من همواره خدای را به یاد داشته باشید (این جمله را سه بار فرمود) حصین از زید پرسید: اهل بیت او چه کسانی هستند؟ مگر زنان او اهل بیت او نیستند؟ گفت: زنان او اهل خانه او بودند اما اهل بیت رسول الله (صلی الله علیه وآله) کسانی هستند که بعد از او صدقه برایشان حرام است حصین گفت: آنان چه کسانند؟ گفت آل علی و آل عقیل و آل جعفر و آل عباس. حصین گفت: آیا صدقه بر همه ایشان حرام است؟ گفت: آری. مسلم به اسناد دیگری از زید بن ارقم روایت کرده است که از او پرسیدند: آیا زنان پیغمبر هم اهل بیت او هستند؟ گفت نه به خدا قسم زن تا مدتی از زمان با مرد است. بعد او را طلاق می دهد و نزد پدر و مادر خود بر می گردد. اهل بیت او اصل و جماعت او هستند که صدقه بر ایشان حرام است.[۱]
حدیث ثقلین
روشن است که اهل بیت و عترت پیامبر به عنوان ثقل قرآن معرفى شده اند که اگر کسى به آنها تمسک جوید از گمراهى نجات پیدا مى کند و تا روز قیامت همراه قرآن و مفسر و مبین آن هستند. این مطالب دقیقاً با اعتقادات شیعه در امر امامت مطابق وموافق است و با عقاید دیگر فرقه هاى اسلامى سازگار نیست. پس امامت به سر سلسله آن، حضرت على (علیه السلام) منحصر نمى شود بلکه در زمان هاى بعد در فرزندان او تا حضرت صاحب الامر مهدی موعود علیه السلام تجلى پیدا مى کند و اگر غیر از این بود، تمسک به ثقلین سخن کاملى نبود، در حالى که در قرآن آمده: « وَمَا یَنطِقُ عَنِ الْهَوَى* إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحَى»سوره طه آیه آیه ۳ و ۴ هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گوید، آنچه مى گوید چیزى جز وحى که بر او نازل شده نیست.
دسته دوم روایات
روایاتى است که به تعداد امامان تصریح مى کنند و تعداد آنان را به «دوازده» منحصر مى کنند، به همین جهت به آنها «اثنى عشر» گفته مى شود. این احادیث به اسناد مختلف و عبارت هاى گوناگون بیان شده اند که به بعضى از آنها اشاره مى کنیم:
الف) در صحیح بخارى از جابر بن سمره نقل شده که من به همراه پدرم نزد پیامبر (صلی الله علیه وآله) بودیم که ایشان فرمودند:
۷۲۲۲ – حَدَّثَنِی مُحَمَّدُ بْنُ المُثَنَّى، حَدَّثَنَا غُنْدَرٌ، حَدَّثَنَا شُعْبَهُ، عَنْ عَبْدِ المَلِکِ، سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ سَمُرَهَ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَ سَلَّمَ، یَقُولُ: «یَکُونُ اثْنَا عَشَرَ أَمِیرًا»، فَقَالَ کَلِمَهً لَمْ أَسْمَعْهَا، فَقَالَ أَبِی: إِنَّهُ قَالَ: «کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ»
بعد از من براى امت اسلام دوازده امیر و خلیفه وجود خواهد داشت که همگى آنها از قریش هستند. این حدیث به همین صورت در منابع شیعه در کتاب امالى و خصال شیخ صدوق هم بیان شده است.[۲]
یَکُونُ اثْنَا عَشَرَ أَمِیرًا
در صحیح مسلم از جابر بن سمره نقل شده که پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمودند:
(۱۸۲۱) حَدَّثَنَا أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَهَ، حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِیَهَ، عَنْ دَاوُدَ، عَنِ الشَّعْبِیِّ، عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَهَ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَا یَزَالُ هَذَا الْأَمْرُ عَزِیزًا إِلَى اثْنَیْ عَشَرَ خَلِیفَهً»، قَالَ: ثُمَّ تَکَلَّمَ بِشَیْءٍ لَمْ أَفْهَمْهُ، فَقُلْتُ لِأَبِی: مَا قَالَ؟ فَقَالَ: «کُلُّهُمْ مِنْ قُرَیْشٍ»
پیوسته امر امامت در بین است با وجود دوازده خلیفه پایدار خواهد بود، که همگى آنها از قریش هستند.[۳]
اثْنَیْ عَشَرَ خَلِیفَهً
شعبى از مسروق نقل مى کند که:
۳۷۸۱ – حَدَّثَنَا حَسَنُ بْنُ مُوسَى، حَدَّثَنَا حَمَّادُ بْنُ زَیْدٍ، عَنِ الْمُجَالِدِ، عَنِ الشَّعْبِیِّ، عَنْ مَسْرُوقٍ، قَالَ: کُنَّا جُلُوسًا عِنْدَ عَبْدِ اللهِ بْنِ مَسْعُودٍ، وَهُوَ یُقْرِئُنَا الْقُرْآنَ، فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: یَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ، هَلْ سَأَلْتُمْ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، کَمْ تَمْلِکُ هَذِهِ الْأُمَّهُ مِنْ خَلِیفَهٍ؟ فَقَالَ عَبْدُ اللهِ: مَا سَأَلَنِی عَنْهَا أَحَدٌ مُنْذُ قَدِمْتُ الْعِرَاقَ قَبْلَکَ، ثُمَّ قَالَ: نَعَمْ، وَلَقَدْ سَأَلْنَا رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: ” اثْنَا عَشَرَ، کَعِدَّهِ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ “
ما نزد عبدالله بن مسعود نشسته بودیم و او براى ما قرآن مى خواند، مردى به او گفت: آیا از رسول خدا پرسیدید که چند نفر بر این امت خلافت خواهند کرد؟ عبدالله جواب داد: «نعم و لقد سألنا رسول الله ـ صلى الله علیه و آله و سلم ـ فقال: اثنا عشر، کعدّه نقباء بنى اسرائیل»; بله سؤال کردیم، ایشان فرمودند: دوازده نفر به تعداد پیشوایان بنى اسرائیل.[۴]
اثْنَا عَشَرَ، کَعِدَّهِ نُقَبَاءِ بَنِی إِسْرَائِیلَ
دسته سوم روایات
روایاتى که علاوه بر تعداد ائمه (علیه السلام) به نام آنها هم تصریح کرده اند. این احادیث در منابع فریقین بیان شده که در ادامه به بعضى از آنها اشاره مى کنیم:
خوارزمى در مقتل الحسین از سلمان المحمدى نقل مى کند که:
و ذکر ابن شاذان هذا، حدّثنا أبو محمد الحسن بن علیّ العلوی الطبری، عن أحمد بن عبد اللّه، حدثنی جدی أحمد بن محمد، عن أبیه، عن حماد بن عیسى، عن عمرو بن اذینه، حدثنی أبان بن أبی عیّاش، عن سلیم بن قیس الهلالی، عن سلمان المحمّدی قال: دخلت على النبی صلّى اللّه علیه و آله و إذا الحسین على فخذه و هو یقبل عینیه، و یلثم فاه، و یقول: «إنک سید ابن سید أبو ساده، إنّک إمام ابن إمام أبو أئمه، إنّک حجه ابن حجه أبو حجج، تسعه من صلبک تاسعهم قائمهم» .
به حضور پیامبر (صلی الله علیه وآله) شرفیاب شدیم که حسین (علیه السلام) در آغوش او بود، چشمان او را بوسید و فرمود: تو سید و آقا و سرور بزرگواران هستى، تو خود امام و فرزند ائمه هستى، تو خود حجت و فرزند حجت خدایى و پدر نه امام بعد از خود هستى که آخرین آنها قائم آل محمد (عج الله تعالی فرجه الشریف) است.[۵]
خلیفه جوینى در فرائد السمطین نقل مى کند که:
عن ابن عباس-رضی اللّه عنه-قال: قدم یهودی على رسول اللّه صلى اللّه علیه و سلم یقال له: نعثل، فقال له: یا محمد إنّی أسألک عن أشیاء تلجلج فی صدری منذ حین فإن أجبتنی عنها أسلمت على یدک. قال: سل یا أبا عماره. قال: یا محمد صف لی ربّک. فقال علیه السلام: إن الخالق لا یوصف إلاّ بما وصف به نفسه، و کیف یوصف الخالق الذی یعجز الأوصاف أن یدرکه، و الأوهام أن تناله و الخطرات أن تحدّه، و الأبصار الإحاطه به، جلّ عمّا یصفه الواصفون. نأى فی قربه، و قرب فی نأیه. کیّف الکیف فلا یقال له کیف، و أیّن الأین فلا یقال له أین، هو منقطع الکیفوفیّه و الأینونیّه. فهو الواحد الصمد کما وصف نفسه، و الواصفون لا یبلغون نعته، لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا أحد. قال: صدقت یا محمد فأخبرنی عن قولک: «إنّه واحد لا شبیه له» أ لیس اللّه تعالى واحدا و الإنسان واحد؟ فوحدانیّته قد أشبهت وحدانیه الإنسان؟ ! . فقال علیه السلام: اللّه تعالى واحد أحدیّ المعنى و الإنسان واحد ثنائی المعنى: جسم و عرض و بدن و روح و إنما التشبیه فی المعانی لا غیر. قال: صدقت یا محمد فأخبرنی عن وصیّک من هو؟ فما من نبیّ إلا و له وصیّ، و إنّ نبیّنا موسى بن عمران أوصى إلى یوشع بن نون. فقال: نعم إن وصیّی و الخلیفه من بعدی علیّ بن أبی طالب علیه السلام و بعده سبطای: الحسن ثم الحسین یتلوه تسعه من صلب الحسین أئمه أبرار. قال: یا محمد فسمّهم لی. قال: نعم إذا مضى الحسین فابنه علیّ فإذا مضى علیّ فابنه محمد، فإذا مضى محمد فابنه جعفر، فإذا مضى جعفر فابنه موسى، فإذا مضى موسى فابنه علیّ، فإذا مضى علیّ فابنه محمد ثم ابنه علیّ ثم ابنه الحسن ثمّ الحجّه ابن الحسن، فهذه اثنا عشر أئمه عدد نقباء بنی إسرائیل.
نعثل یهودى به پیامبر (صلی الله علیه واله) گفت: از وصى خود به ما خبر بده، چرا که هیچ پیامبرى نیست مگر این که وصى و جانشین دارد و نبى ما یوشع بن نون را وصى خود قرار داد. پیامبر (صلی الله علیه واله) در جواب فرمودند: همانا وصى و خلیفه بعد از من على بن ابى طالب است و بعد از او دو فرزندش حسن و حسین و بعد از آن ها ۹ امام دیگر از صلب حسین هستند. نعثل مى گوید: اى محمد نام آن ۹ نفر را برایم بگو، پیامبر هم نام یکایک آنها را بیان مى کند.[۶]
خلیفه بعد پیامبر
البته عده اى از اهل سنت به خاطر فرار از واقعیت از ذکر این دسته از احادیث در کتب خود، خوددارى کرده اند، غافل از این که با پذیرش احادیث اثنى عشر، چاره اى ندارند جز پذیرش ائمه دوازده گانه که شیعیان به آن معتقدند، لذا بعضى از اهل سنت که خواسته اند عدد دوازده را با عقاید خود تطبیق دهند به بیراهه رفته اند[۱۱]
دوازده خلیفه
و نام کسانى را برده اند که فسقشان بر همگان ظاهر و آشکار است و حتى در کتب خود اهل سنت به فسق بعضى از آنها اشاره شده است، در حالى که امامان و جانشینان پیامبر (صلی الله علیه وآله) باید هدایت گر و نجات دهنده مردم از ضلالت باشند نه آن که خود محتاج هدایت باشند.
قُلْتُ: یَزِیدُ بْنُ مُعَاوِیَهَ أَکْثَرُ مَا نُقِمَ عَلَیْهِ فِی عَمَلِهِ شُرْبُ الْخَمْرِ وَإِتْیَانُ بَعْضِ الْفَوَاحِشِ، فَأَمَّا قَتْلُ الْحُسَیْنِ فَإِنَّهُ ….[۷]
ابن حجر مى نویسد: اهل سنت در تکفیر یزید اختلاف دارند… ولى بنابر قول به مسلمان بودن، او شخصى است فاسق و شرابخوار
جانشین های پیامبر
اما در جواب این که مى گویید علماى شیعه در تعداد ائمه اختلاف دارند، باید بیان شود که به مجرد این که عده اى از مسلمانان در بعضى از عقاید با شیعه اثنا عشریه اتفاق نظر دارند و شیعه نامیده شده اند، دلیل نمى شود که همه آنان را یک فرقه حساب کرد و فرقه هاى دیگر را هم در حکم شیعه امامیه به حساب آورد. بلکه منظور از شیعه به طور مطلق و بدون قید، شیعه اثنا عشریه است و این گروه خود را فرقه ناجیه و بر حق مى دانند و بین علماى شیعه اثنا عشریه هیچ اختلافى در این امر وجود ندارد و به همین دلیل دیگر فرقه هاى اسلامى را اگر چه شیعه نامیده شوند چون مخالفت با کلام پیامبر کرده اند، از خود جدا و باطل مى دانند. چنانچه شیعیان، غلات را که قائل به الوهیت على (علیه السلام) هستند از خود طرد نموده و آنان را کافر مى شمارند. گذشته از این مطلب، این اشکال گریبانگیر خود اهل سنت نیز مى باشد.
چرا که تمام فرقه هاى اهل سنت، همچون اشعریه، معتزله، ما تریدیه و… اگر چه در اسم مشترکند ولى هر کدام از این فرقه ها عقاید و نظریات خاصى مخالف با گروه ها و فرقه هاى دیگر دارند.
پی نوشت ها
[۱] . صحیح مسلم ج۴ ص۱۸۷۳ المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشیری النیسابوری (المتوفى: ۲۶۱هـ)، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی، الناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت، عدد الأجزاء: ۵٫ مسند الإمام أحمد بن حنبل ج۲۳ ص۱۰ و ۱۱ المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی (المتوفى: ۲۴۱هـ)، المحقق: شعیب الأرنؤوط – عادل مرشد، وآخرون، إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن الترکی، الناشر: مؤسسه الرساله، الطبعه: الأولى، ۱۴۲۱ هـ – ۲۰۰۱ م.
[۲] . صحیح البخاری ج۹ ص۸۱ المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، المحقق: محمد زهیر بن ناصر الناصر، الناشر: دار طوق النجاه (مصوره عن السلطانیه بإضافه ترقیم ترقیم محمد فؤاد عبد الباقی)، الطبعه: الأولى، ۱۴۲۲هـ، عدد الأجزاء: ۹٫
[۳] . صحیح مسلم ج۳ ص۱۴۵۳ المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسن القشیری النیسابوری (المتوفى: ۲۶۱هـ)، المحقق: محمد فؤاد عبد الباقی، الناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت، عدد الأجزاء: ۵٫
[۴] . مسند الإمام أحمد بن حنبل ج۶ ص۳۲۱ و ۴۰۶ المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی (المتوفى: ۲۴۱هـ)، المحقق: شعیب الأرنؤوط – عادل مرشد، وآخرون، إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن الترکی، الناشر: مؤسسه الرساله، الطبعه: الأولى، ۱۴۲۱ هـ – ۲۰۰۱ م، المستدرک على الصحیحین ج۴ ص۵۴۶ المؤلف: أبو عبد الله الحاکم محمد بن عبد الله بن محمد بن حمدویه بن نُعیم بن الحکم الضبی الطهمانی النیسابوری المعروف بابن البیع (المتوفى: ۴۰۵هـ)، تحقیق: مصطفى عبد القادر عطا، الناشر: دار الکتب العلمیه – بیروت، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۱ – ۱۹۹۰، عدد الأجزاء: ۴٫ مسند أبی یعلى ج۸ ص۴۴۴ و ج۹ ص۲۲۲ المؤلف: أبو یعلى أحمد بن علی بن المثُنى بن یحیى بن عیسى بن هلال التمیمی، الموصلی (المتوفى: ۳۰۷هـ)، المحقق: حسین سلیم أسد، الناشر: دار المأمون للتراث – دمشق، الطبعه: الأولى، ۱۴۰۴ – ۱۹۸۴، عدد الأجزاء: ۱۳٫ مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ج۵ ص۱۹۰ المؤلف: أبو الحسن نور الدین علی بن أبی بکر بن سلیمان الهیثمی (المتوفى: ۸۰۷هـ)، المحقق: حسام الدین القدسی، الناشر: مکتبه القدسی، القاهره، عام النشر: ۱۴۱۴ هـ، ۱۹۹۴ م، عدد الأجزاء: ۱۰٫
[۵] . مقتل الحسین ج۱ ص۲۱۳ نویسنده:اخطب خوارزم، موفق بن احمدمحقق:سماوی، محمدناشر:انوار الهدی.
[۶] . جوینى، فرائد السمطین، مؤسسه المحمودى، بیروت، ج۲، ص۱۳۳ و۱۳۴٫
[۷] . البدایه والنهایه ج۱۱ ص۶۵۰ المؤلف: أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی البصری ثم الدمشقی (المتوفى: ۷۷۴هـ)، تحقیق: عبد الله بن عبد المحسن الترکی، الناشر: دار هجر للطباعه والنشر والتوزیع والإعلان، الطبعه: الأولى، ۱۴۱۸ هـ – ۱۹۹۷ م، سنه النشر: ۱۴۲۴هـ / ۲۰۰۳م، عدد الأجزاء:۲۱ (۲۰ ومجلد فهارس)
منبع: سایت سنت