شبهه:
«فخر رازى» احتمال مى دهد که آیه اکمال در روز عرفه بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شده و کلمه «یوم» نیز در معناى حقیقى آن به کار رفته است، که همان روز خاص و معیّن باشد؛ یعنى روز هشتم ماه ذى حجّه در آخرین سفر حج پیامبر(صلى الله علیه وآله) که سال دهم هجرت بوده است.
«بخارى» به سند خود از «عمر بن خطاب» نقل کرده که مردى از یهود به او گفت: اى امیر المؤمنین! آیه اى در کتاب شما است که اگر بر ما جماعت یهود نازل شده بود آن روز را عید مى گرفتیم. عمر گفت: کدامین آیه؟ او گفت: ( أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتى وَرَضِیتُ لَکُمُ الاِْسْلامَ دِیناً). عمر گفت: ما آن روز و مکانى را که این آیه بر پیامبر(صلى الله علیه وآله) نازل شد مى دانیم، آن روز، روز عرفه و روز جمعه بود.(۱)
در پاسخ مى گوییم: اوّلا: تمام روایات این چنینى از حیث سند ضعیف است؛ زیرا از پنج نفر از صحابه نقل شده است، که دو نفر از آن ها عمر بن خطاب و معاویه اند و از آنجا که هر دو غاصب خلافت امیر المؤمنین(علیه السلام) بوده و در این مسأله ذینفع محسوب مى شوند قولشان مورد قبول نخواهد بود.
علاوه بر این دو، این روایت از طریق «سمره بن جندب» و «ابن عباس» و «امام على(علیه السلام)» نیز نقل شده است، ولى در روایت سَمُره، «عمر بن موسى بن وجیه» قرار دارد که ضعیف است و لذا اصل روایت را «هیثمى» ردّ کرده است.(۲) و در سند روایت منسوب به ابن عباس، «عمّار» مولى بنى هاشم قرار دارد که «بخارى» در صدد تضعیف او برآمده است…(۳) در روایت منسوب به امام على(علیه السلام) نیز «احمد بن کامل» واقع شده که «دارقطنى» او را سهل انگار در نقل حدیث معرفى کرده است.(۴)
ثانیاً: فخر رازى مى گوید:
«مورخان و محدّثان اتفاق نظر دارند که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) پس از نزول این آیه شریفه، بیش از ۸۱ یا ۸۲ روز عمر نکرده….»(۵)
و از طرفى دیگر اهل سنّت معتقدند که پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در روز دهم ربیع الأوّل رحلت نموده اند. حال با کمى تأمّل پى مى بریم که این مدت زمان تنها در صورتى درست است که ما روز هجدهم ذى حجه را مبدأ قرار دهیم. نه روز عرفه را؛ یعنى نهم ذى حجّه.(۶)
پی نوشت ها:
۱ ـ صحیح بخارى، ج ۱، ص ۱۶٫
۲ ـ مجمع الزوائد، ج ۷، ص ۱۳٫
۳ ـ تهذیب التهذیب، ج ۷، ص ۴۰۴٫
۴ ـ لسان المیزان، ج ۱، ص ۲۴۹٫
۵ ـ تفسیر فخر رازى، ج ۱۱، ص ۱۳۹٫
۶ ـ على اصغر رضوانى، امام شناسى و پاسخ به شبهات (۱)، ص ۲۷۰٫