شبهه آکل و مأکول در مسئله معاد

۱۳۹۶-۱۰-۱۲

321 بازدید

مهم‏ترین ایرادی که از روزگار کهن تا حال حاضر به عنوان یک حربه زنگ زده! دستاویز منکران معاد جسمانی قرار گرفته است، شبهه تاریخی »آکل و مأکول« می‏ باشد.

این اشکال طی گذشت زمان و تحولات علمی، صورت‏های مختلفی پیدا کرده است. تا امروز به صورت فریبنده‏تری درآمده است. و به طور کلی شکل‏های مختلفی که این ایراد به خود گرفته را می‏توان به دو صورت مطرح کرد:

 الف) در بدو امر، اشکال را بدین صورت طرح می‏کردند: اگر گوشت بدن مؤمنی طعمه شخص کافری قرار گیرد، جای شبهه نیست که مطابق اصل مسلم »بدل مایتحلل« یا تولید مثل سلول‏ها اجزای بدن مؤمن جزو بدن کافر خواهد شد، با این وصف اگر بنا شود در روز قیامت عین اجزای بدن هر کسی بازگشت نماید.

لازم می‏ آید که یکی از آن دو بدن ناقص بماند و در این صورت آن کالبد ناقص یا جسم موحد است، یا کالبد کافر، اگر ماده بدن مؤمن کمبودی پیدا کند، باعث می‏شود که اجزای بدن او همراه بدن شخص منکر خدا جزء بدن موحد شود، باعث می‏ گردد که ذرات بدن کافر تبعیت از شخص مؤمن در بهشت متنعم گردد و این دو صورت بر خلاف مقتضای عدالت پروردگار می‏ باشد.

پس طبق این اشکال، معاد جسمانی امکان نخواهد داشت.

 ب) از نظرگاه دوم: اشکال را از بعد وسیع‏تری طرح کرده و چنین تشریح می‏کردند که اگر جسم آدمی طعمه درندگان صحرا و یا ماهیان دریا واقع شود، یا در بیابان خوراک کرکس و زاغان قرار گیرد، که در نتیجه جزء بدن آنها می‏شود، چگونه امکان دارد ذرات پراکنده با این وضع دوباره بدون کم و زیاد جمع شود و به صورت بدن سابق »دنیوی« درآید؟!

 پاسخ – تشخیص هر انسانی وابسته به روان اوست، نه کالبد جسمانی. زیرا بدن ما پیوسته در حال تحول است. به همین جهت بدن معینی در تشخیص انسان معتبر نیست، بلکه یک کالبد مبهم و غیر معینی می‏تواند تشکیل دهنده شخصیت جسمانی وی بوده اشد، زیرا جسم همچون ماده سیالی است که صورت‏های گوناگون می‏پذیرد، و قابل پذیرش صورت‏های مختلف است.

از این نظر جسم مادی ما ثبات و بقایی متصور نیست. تنها در پناه روح است که کالبد تشخص پیدا می‏کند و ذرات بدن را می‏شود به صاحب اصلی او نسبت داد و گفت دست »زید« و پای »عمرو« این عضو را از بدن فلانی قطع نمودند و امثال این انتسابات، در صورتی که اگر بدن خاک شود و به میوه تبدیل گردد، انتساب فوق به کلی از میان می‏ رود.

طبق این پاسخ آکل و مأکول از ریشه ویران می‏ گردد. زیرا در این ترسیم لازم نیست در جهان بازپسین همان بدن معینی که در تاریخ خاصی طعمه درندگان صحرا یا ماهیان دریا قرار گرفته و جزو بدن او شده، عیناً همان ذرات با تمام مشخصات دوباره بازگشت نماید، بلکه ممکن است از ذراتی که در گذشته از بدن او جدا شده (چه به صورت چرک و فضولات و چه به صورت انرژی و غیره) کالبدی ساخته شود و روح بدان تعلق پیدا کند.

بدون تردید به هنگام ارتباط روح بدان جسم، انسان صورت اولیه خود را باز خواهد یافت، آن عقیده که از نظر اسلام ضرورت دارد همان شناخت ابتدایی انسان‏ها است، بدین معنی که در صحرای محشر افرادی که در زندگی دنیوی یکدیگر را می‏ شناختند، به مجرد دیدن خاطرات گذشته تجدید شود و یکدیگر را بشناسند، و مجرد عین آن ذرات و سلولهایی که در دنیا انسان‏ها حمل می‏ کرده‏ اند.

در قیامت ضرورت اجتناب ناپذیری ندارد، در روایات بسیاری آمده است که افراد نابینا و کسانی که ناقص‏ العضو بوده ‏اند در رستاخیز سالم محشور می‏شوند، در صورتی که اگر بازگشت عین ذرات، ضروری باشد، باید آن ذرات با همه مشخصات بازگشت نماید و این امر ممکن نیست.

 آخرین سیر تکامل شبهه آکل و مأکول

 پرسش: طبق قانون لاوازیه ثابت شد که در ظرف جهان هستی نه چیزی به وجود می‏آید و نه چیزی معدوم می‏شود، بلکه مقدار معینی از ماده که در سرتاسر گیتی وجود دارد، در سایه یک رشته تحول و تطول پدیده‏های مختلفی را بوجود می‏ آورد، چه بسا ممکن است مقدار معینی از ماده در طول قرن‏های متمادی به طور متعاقب، ماده بدن هزاران انسان را تشکیل دهد و نطفه هر فردی در واقع عصاره بدن مرده‏ای باشد.

چون مطابق قوانین طبیعی کالبد جسمانی هر فردی می‏تواند ماده اصلی بدن انسانی دیگر باشد و پیوسته این نوع دگرگونی‏ها ادامه دارد. اگر بنا شود به مقتضای »معاد جسمانی« کلیه ذرات بدن هر فردی در روز قیامت یک جا جمع شود و پس از آن هر روحی بعین کالبد دنیوی خود بازگشت نماید.

از نظر عقل اشکالاتی دارد: اولاً، لازم می‏آید تعداد ابدان به مراتب از ارواح کمتر باشد و ارواح زیادتری در روز رستاخیز بدون »بدن« بمانند. ثانیاً تحقق چنین امری، یعنی بازگشت «ذرات پراکنده کالبدها» معقول نیست، بلکه در شمار مسائل محال و نشدنی قرار دارد.

 پاسخ – این اشکال از چندین جهت قابل بررسی و نقد است. اولاً تخیلاتی بیش نیست. بدون تردید تصویر چنین اشکالی جز یک سلسله بافته ‏های مغزی و خیالی چیز دیگری نیست.

اولاً از کجا معلوم شد که از خاک بدن مردگان بدون هیچ اختلاط با سایر مواد زمین گیاهی می‏روید و آن گیاه فقط از مواد بدن مردگان تغذیه می‏کند و برگ و ساقه پیدا می‏کند و سپس نصیب حیوان حلال گوشتی می‏ شود. و بعد از کشته شدن، طعمه انسانی قرار می‏گیرد و جزء بدن وی می‏گردد و قبل از خروج از کالبد آن انسان سکته کند و بمیرد، به همین منوال ماده‏های بدن به یکدیگر مبدل شود.

این تصورات خیال‏انگیز جز یک رشته بافندگی‏ها و خیالات چیز دیگری نیست و اثبات هر یک از این ادعاها به طور عینی از قدرت انتقاد کننده خارج است.

ثانیاً استبعاد صرف است. در صورت چشم پوشی از گفتار قبل، اصولاً شبهه مزبور محال بودن »معاد جسمانی« را از نظرگاه عقل و منطق به ثبوت نمی‏ رساند.

چون این پندار فقط استبعاد محض است که مولد مشاهده نکردن و عدم تحقق نظایر آن در ظرف خارج می‏ باشد و با پیدایش چنین امری در خارج از ذهن، این گونه شبهه ‏ها از پایه منتفی می‏گردد. چنان چه در سابق اگر کسی می‏گفت به چشم خود دیدم یک خروار آهن در فضای آسمان پرواز می‏کرد، عموم عقلا او را به باد مسخره گرفته و به دروغ‏پردازی یا جنون آن متهم می‏ نمودند.

ثالثاً ادعای این که تا هنگام رستاخیز تمام مواد خاکی کره زمین جزء بدن انسان‏های مختلفی را تشکیل خواهد داد و اگر بنا شود عین آنها دوباره به صورت کالبد جسمانی درآید که به هنگام تقسیم بدن‏ها بر ارواح در خارج قسمت ابدان مادی، کمبودی پیدا خواهد کرد! تمام اینها تصورات و خیالاتی بیش نیست.

رابعاً پندار فوق از نظر حساب احتمالات سر از محال و بی‏نهایت بیرون می‏آورد، توضیح مطلب آنکه در هر نطفه‏ای که تشکیل می‏گردد، معمولاً چهار میلیون اسپرم زنده وجود دارد که همه آنها در داخل رحم به سوی تخمک می‏روند و هر کدام که جلوتر در جدار داخلی تخمک نفوذ کند، واحد اولیه برای آدم شدن ساخته می‏ شود.

شبهه‏ای نیست که آب و هوا در تکوین اسپرم‏ها نقش مهمی را ایفا می‏نمایند و احتمال این که همان اسپرم تکوین یافته از خاک مرده در جدار تخمک نفوذ کند یا اسپرم دیگری که محصول مواد طبیعی زمین و غیره می‏باشد، نسبت یک است به چهار میلیون یا هشتصد میلیون منهای یکی از آنها.

 پس باید در قیامت فقط بازگشت مقداری از مواد بدن لازم باشد زیرا اگر بنا شود جمیع اجزای بدن از زمان تکلیف تا موقع مرگ برگردد! در این صورت هیکل هر انسانی از کوه هیمالیا نیز بزرگتر خواهد شد.

آنچه که از رهگذر روحی به ما رسیده است و هم اکنون در صدد اثبات آن می‏باشیم بازگشت روح به بدن جسمانی می‏ باشد و بازگشت تمام ذرات بدن با همه خصوصیات گذشته در عقیده به معاد اثری ندارد، اصولاً بازگشت تمام ذرات پراکنده اشکالاتی پیدا می‏کند که از نظر عقل پاسخ صحیحی ندارد به خلاف مقدار معینی از ذرات کالبد، پس باید بگوییم قسمتی از مواد بدن بازگشت می‏ کند .

اگر بازگشت عین ذرات بدن ضرورت داشته باشد، لازم می‏آید بدن مؤمنی در لابلای بدن کافری عذاب شود یا اجزای بدن مشرکی با بدن مؤمنی متنعم باشد .این هم خلاف عدالت حق است و اگر تنها قسمتی از مواد جسمانی برگردد، ترجیحی است بدون جهت و این عمل از حکیم علی‏ الاطلاق صادر نمی‏شود. ممکن است ذرات اصیل بدن برمی‏ گردد.

یعنی موادی که دربدن زیاد می‏مانند و زود تغییر نمی‏کنند بازگشت نمایند. آن ذراتی که ساختمان جسم و شکل و قیافه ما به وجود آنها بستگی دارد، نه فضولات جسم که هیچ گاه جزء ساختمان بدن ما نیستند.

و به همین جهت امام صادق (ع) فرمودند: بدن انسان پس از مرگ متلاشی می‏شود و فقط طینت در قبر درحال حرکت و چرخش به طور دائروار باقی می‏ماند و این ماده در حال حرکت زیربنای جسم انسان را در روز قیامت تشکیل می‏ دهد.

منبع :واحد پاسخ به سؤالات دفتر تبلیغات اسلامی