شاگردان امام کاظم علیه السلام

۱۳۹۶-۱۱-۲۱

441 بازدید

غلامرضا گلی‏زواره

یاران برجسته امام کاظم (علیه‌السلام) تداوم امامت را براى رهبرى جامعه اصل مسلم اسلامى دانسته و در برابر امواج انحرافى که خلفاى خلافکار و فرقه‏هاى گوناگون پدید می‏آوردند، مقاومت می‏کردند.

در زیر تنى چند از این مردان بزرگ به اجمال معرفى می‌شوند:

یونس بن‏ عبدالرحمن

وى در اعتقاد به امامت‏حضرت موسى بن‏جعفر چنان روشن‏بین و استوار بود که کوچکترین نرمش و یا لغزشى را در مقابل منحرفان روا نمی‏شمرد و در برخورد با فرقه‏هایى چون واقفیه، موضع قاطعى داشت. او در پرتو انوار درخشان هفتمین و هشتمین فروغ امامت از چهره‏هاى درخشان جهان تشیع و شخصیتى ارزنده به شمار می‏رود.

حضرت امام رضا(علیه‌السلام) او را سلمان زمان خود دانسته و عموم علمای شیعه، تقوا و پاکى وى را ستوده و مقام علمى و فقهی وى را تصدیق کرده و روایاتش را بدون هیچ‏گونه شبهه‏اى پذیرفته‏اند. او روز گار خود را غالبا با تالیف کتاب می‏گذراند و سى کتاب در زمینه‏هاى گوناگون علوم اسلامى نوشته است. (۱)

محمد بن‏ ابی‏ عمیر

در میان شیعیان و جامعه تسنن از چهره‏هاى محبوب و عابد و پارسا محسوب می‏شود. (۲) او روایاتى از امام هفتم نقل کرده که در آنها امام را با کنیه ابااحمد مخاطب قرار داده است. (۳) وى ۹۴ جلد کتاب در مباحث مختلف علمی، دینى و فقهى به رشته تحریر درآورد و مجموعه روایاتى که نقل کرده به ۶۵۴ حدیث می‏رسد. طی چهار سالى که در زندان بود، نگاشته‏هاى وى از بین رفت و بعدها با تکیه بر حافظه و آنچه به راویان دیگر انتقال داده بود، روایت می‏کرد.

سرانجام محمد بن‏ابی‏عمیر مورد خشم دستگاه خلافت عباسى قرار گرفت; زیرا هارون اعتقاد داشت اسرار فعالیت‏ سیاسى و مبارزات مخفی شیعیان و اسناد ارتباط آنان با پیشواى هفتم در اختیار اوست.

کشى به نقل از فضل ابن‏شاذان گفته است: «درباره ابن‏عمیر نزد خلیفه سعایت‏شد، او را دستگیر کرده و از وى خواستند نام شیعیان و کسانى که با موسى بن‏جعفر علیهما السلام در ارتباط هستند به دستگاه خلافت تحویل دهد، وى امتناع کرد و از افشاى نام رابطین با امام اجتناب نمود، دژخیمان او را در میان دو چوب قرار دادند. و براى اقرار گرفتن از نامبرده صدتازیانه بر بدنش زدند و چون از مقاومت دلیرانه‏اش خسته شده و به خشم آمدند بیش از صدهزار درهم وى را جریمه کرده و تمام اموالش را مصادره کردند.» (۴)

محمد بن‏ مفضل بن‏ عمر جعفی

محمد را باب امام کاظم(علیه‌السلام) نامیده‏اند; او رابط میان مردم و حضرت بود و فرزند مفضل است، که امام صادق(علیه‌السلام) توحید معروف خویش را به وى املأ فرمود.

محمد بن‏علی بن‏نعمان; کنیه‏اش ابوجعفر و لقب او مؤمن طاق بود – چون مغازه‏اش در کوفه زیر طاقى قرار گرفته بود – از بزرگان اصحاب امام ششم و امام هفتم است. وى توان آن را داشت که با هر مخالفى بحث کند و بر وى غالب گردد. (۵)

حسن بن‏ محبوب

از راویان بزرگ است که فقهاى شیعه در صحت احادیث او اجماع و خودش را توثیق کرده‏اند. او نزد امام هفتم و امام هشتم از احترام زیادی برخوردار بود و از ارکان عصر خویش به شمار می‏رفت، شیعیان اهل بیت از اطراف و اکناف دنیاى اسلام به نزدش رفته و از فضل و دانش وى خصوصا در فقه بهره می‏گرفتند، تالیفات و تصنیفات وى را شیخ طوسى در فهرست‏خویش ذکر نموده است.

ابوعبدالله بن‏ یحیى کاهلى اسدی

از اصحاب امام کاظم(علیه‌السلام) است که نزد آن حضرت محترم بود و علماى رجال او را با منزلت و فضل می‏دانند. حضرت موسى بن‏جعفر خطاب به علی بن‏یقطین که در دستگاه هارون نفوذ سیاسى داشت، فرمود: از کاهلى اسدى و خاندانش صیانت کنید. من بهشت را برایتان ضمانت می‏کنم. وى هم قبول کرد و ابن‏یقطین زندگى او و خاندانش را تامین می‏کرد. (۶)

ابان بن عثمان بجلی

اهل کوفه بود و گاهى هم در بصره سکونت داشت. شیخ طوسى وى را از اموالیان بجیله می‏داند. گروهى از بصریان همچون ابوعبیده از وى حدیث نقل کرده‏اند. ابان با حضرت موسی بن‏جعفر علیهما السلام ارتباط داشته و در کتابهایش از آن حضرت روایاتى نقل کرده است. (۷)

عبدالله بن‏ جندب

بجلى و کوفى است او منزلتى بلند نزد امام هفتم داشت و وکیل آن حضرت به شمار می‏رفت، امام رضا سوگند یاد کرد که; عبدالله بن‏جندب مورد رضایت‏خدا و رسول الله صلى الله علیه و آله و از مخبتین ماست. (۸)

هشام بن‏ حکم

پرورش‏یافته مکتب امام صادق(علیه‌السلام) بود. او به خاطر دشمنى با بنی‏عباس سالها مخفیانه زندگى می‏کرد و امام ششم او را نگهبان و گواهی‏دهنده بر راستى خویش می‏دانست. بارها از سوی امام کاظم(علیه‌السلام) براى انجام کارهاى شخصى یا عمومى به عنوان وکیل تعیین شد. هارون که در پی فرصتى بود تا هشام را به قتل برساند، جلسه‏اى با حضور دانشمندان وابسته در منزل یحیى بر مکى ترتیب داد و خود از پشت پرده به نظاره نشست، هشام با همه فراست و شجاعت، به آنچه اعتقاد داشت اعتراف کرد و از آن جلسه گریخت و از بغداد به کوفه رفت و در منزل بشیر که از شیعیان معروف بود وارد گردید. او دانشمندى برجسته، متکلمى بزرگ و داراى بیانى شیرین و رسا بود. (۹)

صالح بن‏واقدى

طبری می‏گوید: خدمت امام موسى کاظم(علیه‌السلام) رسیدم، حضرت فرمود: هارون تو را زندانى می‏کند و در باره من از تو می‏پرسد، بگو او را نمی‏شناسم و آنگاه که به زندان افتادى تو را آزاد می‏کنم. و همین‏گونه هم شد. او با کمک امام به طرز شگفت‏انگیزى از زندان به مازندران (طبرستان) رفت. صالح بن‏واقدی می‏گوید: چون به دیار خویش برگشتم، به خدا سوگند نه کسى از من خبر گرفت و نه از زندانى بودنم کسى جویا شد. (۱۰) او به برکت کرامت امام از چنین دسیسه‏اى رهایی یافت و توانست مدتها در طبرستان به دفاع از حریم امامت‏بپردازد و با روى ولایت را پاسدارى نماید.

صفوان بن‏ یحیی

زمانى که صفوان فرزند یحیى به رشد عقلى رسید و علوم عقلى را از پدر خویش فرا گرفت، در حوزه درس امام کاظم(علیه‌السلام) حاضر شده و از بیانات قدسى آن فروغ آسمانى بهره‏مند گشت. او از فقیهان، محدثان و متکلمان کم‏نظیر است. علاوه بر مقام شامخ علمی، جایگاه والایى در زهد، تقوا و عبادت داشت. صفوان را یکى از وکیلان و نایبان خاص امام دانسته‏اند و می‏گویند او ضمن جمع‏آورى و جوهات شرعی، ماموریت‏خطیر نشر روایات اهل بیت و دایت‏شیعیان و مبارزه با خطوط انحرافى و التقاطى آن عصر را بر عهده داشت. (۱۱)

علی بن‏ یقطین

از دوستان و علاقه‏مندان امام موسی(علیه‌السلام) بود، در دستگاه هارون به مقام وزارت رسید. چندین مرتبه خواست از این مقام استعفا بدهد، ولى حضرت مخالفت کرد. وى براى ارتباط با امام و کمک به شیعیان و حمایت از محبان آل عترت که در فقر و نادارى بسر می‏بردند، از ماموران مخفى استفاده می‏کرد، اسماعیل بن‏سلان و فلان بن‏حمید از آن جمله‏اند که فرزند یقطین آنان را احضار کرد و گفت دو مرکب‏سوارى تدارک دیده و از طریقی غیر از راه معمول بروید تا به امام هفتم برسید و نامه و مبالغى که می‏دهم تحویل آن حضرت به نحوى دهید که کسى متوجه نشود. (۱۲)

 ابن‏ بزیع

از اعیان و رجال شیعه و شاگردان امام کاظم(علیه‌السلام) است. طبق دستور امام در تشکیلات بنی‏عباس شغل مهمى داشت و از مشاورین خاص دستگاه خلافت‏ به شمار می‏رفت. امور تعدادى از شیعیان جهان اسلام توسط وی اصلاح گشت. او به نیازمندان پناه می‏داد و عاشقان اهل بیت را از گرفتارى می‏رهانید. (۱۳)

یعقوب بن‏ داود

مردى با ایمان، پاک‏سرشت و نیکوکار بود. به دلیل برخوردارى از شهامت و روحیه مبارزاتى به اتفاق برادرانش در قیام ابراهیم فرزند عبدالله بن‏حسن شرکت کرد و به همین دلیل دستگیر و زندانى گردید و تا آخر خلافت منصور در حبس به سر برد. با روى کار آمدن مهدى عباسى آزاد شد. این بار بعقوب تلاشهاى خود را در حمایت از خاندان عصمت و طهارت و توسعه اقتدار شیعیان به صورت نفوذ در دستگاه حکومت و قبضه کردن پنهانى قدرت ادامه داد و سرانجام به پست وزارت رسید. به این ترتیب توانست‏بسیارى از مناصب مهم تحت قلمرو خلافت اسلامى را به علویان و سادات و برخى شیعیان تفویض کند. این وضع دشمنان را نزد خلیفه عباسى به سعایت و مذمت از وی واداشت و مهدى عباسى را به این موضوع تهدید کردند که سراسر کشور اسلامى در دست‏یعقوب و شیعیان است و با انقلابى سریع می‏تواند بساط حکومت تو را سرنگون کنند. تبلیغات زهرآگین دشمنان کار خود را کرد و موجب برکناری یعقوب و زندانى شدن او گردید. (۱۴)

پی نوشتها :

۱- جامع الرواه; محمد بن‏على اردبیلی، ج ۲، ص‏۳۵۶ -۳۵۷ و نیز الکنى و الالقاب، محدث قمی.

۲- فهرست‏شیخ طوسی، ص ۲۶۵٫

۳- معجم رجال حدیث، ج ۱۴، ص ۳۰۱٫

۴- این واقعیت در رجال نجاشی، ص‏۲۲۹ و رجال کشی، ص ۵۹۱ آمده است.

۵- رجال کشی، ص‏۱۸۶٫

۶- راویان امام رضا(علیه‌السلام) در مسند الرضا، ص ۳۶۱٫

۷- همان، ص ۱۵٫

۸- منتهى الامال، ج ۲، ص‏۲۷۶٫

۹- رجال نجاشی، ص ۳۰۵ و رجال کشی، ص‏۲۶۹٫

۱۰- بحارالانوار، ج ۴۸، ص‏۶۷٫

۱۱- در مورد وى بنگرید به کتاب صفوان بن‏یحیی، شکوه ایمان، محمد اصغری‏نژاد.

۱۲- بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۳۵٫

۱۳- رجال نجاشی، ص ۲۵۵٫

۱۴- پیشواى آزاده; مهدى پیشوایی، ص ۵۵٫

منبع :دانشنامه رشد