سیر تاریخی دانش های حدیثی

۱۳۹۴-۰۳-۰۳

389 بازدید

اشاره:

 مطالعه در پیشینه علوم، نشان می‌دهد که دانش ها به یکباره شکل نگرفته اند؛ بلکه در گذر زمان و در پرتو علل و عوامل گوناگون به فرهنگ و معارف بشری پیوسته اند. بسا اوقات، رویارویی با یک پرسش و یا برخورد با یک مشکل، زمینه ساز پیدایش دانشی گشته است. بدین صورت که تلاش برای پاسخگویی به یک پرسش یا حل یک مشکل، مسئله ای را شکل داده و از ترکیب چند مسئله، دانشی سامان یافته است. در مرحله پس از پیدایش نیز پژوهش، ژرفکاوی، تعلیم و تعلّم، به رشد و بالندگی دانشها کمک می کنند.در این نوشته سیر تاریخی دانشهای حدیثی پرداخته شده است.

  تمامیِ دانش ها دارای سیر تاریخی است و به مرور زمان از وضعیت ابتدایی به وضعیت تکامل یافته تحول پیدا می کنند. طبعاً علوم اسلامی هم از این قاعده مستثنا نیستند؛ بلکه به آسانی می توان در تمامیِ آنها این قاعده و روند را نشان داد. یکی از علوم اسلامی که این گفتار بِدان اختصاص دارد، (علم حدیث) یا (علوم حدیث) است. بررسیِ اجمالی پیدایش این دانش و تطوّرات آن، موضوع این نوشتار است. البته باید دانست که تاریخ حدیث، غیر از تاریخ علوم حدیث است و موضوع سخن در این مقال، عنوان دوم است.[۱] در این نوشتار، تلاش می شود تا زمینه دستیابی به پاسخ این پرسش ها فراهم آید: علم حدیث یا علوم حدیث، از چه زمانی به عنوان یک دانشْ رسمیت یافته است؟ در آغاز، آن را چگونه تعریف کرده اند؟ چه مراحل و تطوّراتی را پشت سر نهاده است؟ وضعیّت کنونی علوم حدیث و تعریف آن چیست؟ آیا می توان تعاریف گذشته و حال را نقّادی کرد؟ معیار نقد این تعاریف، کدام است؟ چه قالب ها و تعاریف جدیدی در این دانش باید شکل بگیرد؟ چه دانش هایی باید بر آن افزوده گردد؟ و…
اینها پرسش های جدّی ای هستند که نیازمند مطالعات تاریخی و دقّت نظرند، تا به ساماندهی منطقیِ این دانش، کمک کنند.

مراحل تطوّر علوم حدیث

تردیدی نیست که آنچه پس از قرآن در اختیار مسلمانان قرار داشت، حدیث و روایت بود. مشکلاتی که حدیث، در زمینه سَنَد و متنْ بدان برخورد کرد، و نیز ماهیت معرفت و دانش بشری، بسترساز پیدایش علوم حدیث شد. برخی از دانشوران، به درستیپیدایش علوم حدیث را پی آمدِ علل طبیعی و وضعی دانسته اند.[۲] مراد آنان از علل طبیعی، ماهیت معرفت و دانش بشری، و مقصودشان از علل موضوعی، همان جعل و وضع و اختلاف و تعارض اخبار بود. به گمان ما برای نشان دادن آنچه بر دانش های حدیثی گذشته است، می توان این تطوّرات را در چهار مرحله پیگیری کرد.

مرحله اوّل: تدوین دانش های حدیثی

در این مرحله، دانش های حدیثی به رفع مشکلات حدیث نظر داشتند و علومی چون: رجال، جرح و تعدیل، مختلف الحدیث، علل الحدیث، و غریب الحدیث، با این پیش زمینه شکل گرفتند. عصر آغاز تدوین این دانش ها قرن سوم هجری است. دکتر محمود طحّان می نویسد: با شروع قرن سوم، دانش های حدیثی تدوین گشت و هر یک از آنها به صورت مستقل و جدا از دیگری، پدیدار شد؛ دانش هایی مانند علم ناسخ و منسوخ، علم جرح و تعدیل، و… برای هر یک از این علوم، کتاب هایی ویژه تألیف گشت.[۳] مراجعه به فهرستْ نامه ها این رأی را تأیید می کند. در این جا برای هر یک از پنج دانشِ پیش گفته، نمونه هایی از کتب شیعه و اهل سنّتْ یاد می کنیم:
۱. علم رجال الحدیث[۴] در شیعه: کتاب الرجال، عبداللّه بن جبلّه الکنانی (م۲۱۹ق) کتاب الرجال، حسن بن فضّال (م۲۲۴ق) کتاب الرجال، احمد بن حسن فضّال (و۲۰۶ق) کتاب الرجال، احمد بن محمد بن خالد بَرقی (م۲۸۰ق) کتاب الرجال، ابن عُقده (۲۴۹ـ۳۳۳ق) در اهل سنّت: آثار رجالی نویسندگانی چون: محمد بن اسماعیل بخاری (م۲۵۶ق)، یعقوب بن سفیان (م۲۷۷ق)، ابوبکر بن خَیثمه (م۲۷۹ق) حافظ بَغَوی (م۳۳۰ق) و…
۲. علم جرح و تعدیل[۵] در شیعه: کتاب معرفه رواه الأخبار، حسن بن محبوب (۱۴۹ـ۲۲۴ق) کتاب مناقب رواه الحدیث و مثالبهم، سعد بن عبداللّه اشعری (م۲۹۹ق) کتاب الممدوحین والمذمومین، احمد بن عمّار کوفی (م۳۴۶ق)
کتاب الممدوحین والمذمومین، احمد بن احمد قمی (م۳۶۸ق) در اهل سنّت: آثار جرح و تعدیلی مؤلّفانی چون: یحیی بن معین (م۲۳۳ق)، احمد بن حنبل (م۲۴۱ق)، ابن سعد (م۲۳۰ق)، ابو خَیثمه (م۲۳۴ق)، ابن المدینی (۲۳۴ق) و…
۳. علم مختلَف الحدیث[۶] در شیعه: کتاب اختلاف الحدیث، محمد بن ابی عُمیر (م۲۱۷ق) کتاب اختلاف الحدیث، یونس بن عبدالرحمان (ق۳) کتاب اختلاف الحدیث، احمد بن خالد بَرقی (۲۸۰ق) کتاب الحدیثین المختلفین، عبداللّه بن جعفر حِمْیَری (م۲۹۰ق) در اهل سنّت: کتاب اختلاف الحدیث، ابن ادریس شافعی (م۲۰۴ق) تأویل مختلف الحدیث، ابن قُتیبه دینوَری (م۲۷۶ق) تهذیب الآثار، محمد بن جَریر طبری (م۳۱۰ق) شرح معانی الآثار، ابو جعفر طحاوی (م۳۲۱ق) المؤتلَف و المختلَف، ابن بِشر آمِدی (م۳۷۰ق)
۴. علم علل الحدیث[۷] در شیعه: کتاب علل الحدیث، یونس بن عبدالرحمان (ق۳) کتاب علل الحدیث، احمد بن خالد برقی (م۲۸۰ق) در اهل سنّت: التاریخ والعلل، یحیی بن معین (۱۵۸ـ۲۳۳ق) کتاب علل الحدیث، احمد بن حنبل (۱۶۴ـ۲۴۱ق) المسند المعلّل، ابن شَیبَه (۱۸۲ـ۲۶۲ق) کتاب العلل، محمد بن عیسی تِرمَذی (۲۰۹ـ۲۷۹ق)
۵. علم غریب الحدیث[۸] در شیعه: غریب حدیث النبی(ص)، شیخ صدوق (م۳۸۱ق) در اهل سنّت: غریب الحدیث، ابو عُبید قاسم بن سلاّم (م۲۲۴ق) اصلاح غلط أبی عُبید، ابن قُتیبه (م۲۷۶ق) و آثار غریب الحدیثیِ نویسندگانی چون: ابن اعرابی (م۲۳۱ق)، شیبانی (م۲۳۱ق)، اَثْرم (م۲۳۲ق)، و…
از این مرحله (مرحله اوّل: تدوین)، آثاری اندک برجای مانده و غالباً فقط عنوان آنها در فهرستْ نامه ها ثبت است. بدین ترتیب، روشن است که تعریف واضح و فراگیری نیز از علم حدیث یا علوم حدیث در این زمان در دست نباشد. ویژگی های این دوره را می توان چنین برشمرد: ۱) تطبیقی بودن آثار در حوزه علم حدیث، ۲) از میان رفتن بیشترِ این نوشتارها، ۳) برابریِ شیعه و اهل سنّت در توجّه به این دانش ها.

مرحله دوم: فراگیر شدن دانش ها

در مرحله دوم، نگاه فراگیر به دانش های حدیثی در میان عالمان حدیثْ رواج یافت. نتیجه این جامع نگری ها تألیف کتاب هایی با عنوان (علوم حدیث) یا تعبیرهای مُشابه بود. البته این حرکت، در کنار آثار تطبیقی بود که تألیف آنها از دوره نخست شروع شده بود و همچنان استمرار داشت. دکتر محمود طحّان، مرحله دوم از تطوّرات علوم حدیث را که از قرن چهارم آغاز می شود، چنین توصیف می کند: در قرن چهارم، عالمان حدیث به این نکته التفات پیدا کردند که نوشته های قرن سوم، حاوی قواعد و اصطلاحات ویژه حدیث پژوهان است که راوی و مروی (یعنی سند و متن) در پرتو آنها شناخته می شوند و در نتیجه، حدیث مقبول یا مردود به دست می آید. از این رو، همّت گماشتند تا آن قواعد و اصطلاحات را تجرید نموده، در کتاب های مستقل، با عنوان (علوم حدیث) جای دهند و مُرادشان قواعد و اصطلاحاتی بود که تمامی شاخه های دانش های حدیثی را فرا می گرفت. همین نامگذاری، در دوره های بعد، برای این رشته (شناخت حدیث)، عَلَم شد. البته گاه به جای علوم حدیث، مصطلح الحدیث، علم اصول الحدیث، و علم الحدیث درایتاً نیز اطلاق می گردد.[۹] آثار فراگیر (جامعِ) این دوره اختصاص به نوشته های عالمان اهل سنّت دارد. در این مرحله، از این آثار برجسته می توان نام برد: المحدّث الفاصل بین الراوی والواعی،حسن بن عبدالرحمان رامهرمزی (م۳۶۰ق)[۱۰] معرفه علوم الحدیث، حاکم نیشابوری (م۴۰۵ق) المستخرج علی معرفه علوم الحدیث، ابونعیم اصفهانی (م۴۳۰ق) الکفایه فی علم الدرایه، خطیب بغدادی (۳۹۲ـ۴۶۳ق) الجامع لأخلاق الراوی و آداب السامع، خطیب بغدادی (۳۹۲ـ۴۶۳ق) الإلماع الی معرفه أصول الروایه و تقیید السماع، قاضی عیّاض بن موسی (۴۷۹ـ۵۴۶ق) مالا یَسَع المحدّث جهله، ابو حفص میانَجی (م۵۸۱ق) علوم الحدیث، ابن الصلاح (م۶۴۳ق) دکتر محمود طحّان، بر پایه رأی ابن حجر، دیگر کتاب های علوم حدیث (پس از این هشت عنوان) را دارای ابتکار نمی داند؛ بلکه بر این باور است که آنها یا گزیده ای از این هشت کتاب اند، یا تعلیقه ای بر اینها، و یا نظم و ترتیب جدیدی از این آثار.[۱۱] این رأی را تا اندازه ای می توان تأیید کرد؛ چرا که تا قرن دهم، عمده آثار درایه الحدیث، بر محور کتاب ابن الصلاح می چرخند که از آنها می توان نام برد:[۱۲] الخلاصه، شرف الدین طیبی (م۶۷۶ق) المنهل الرویّ فی الحدیث النبویّ، قاضی بدرالدین ابن جماعَه (م۷۳۳ق) المنهج السَّویّ فی شرح المنهل الرویّ، عزالدین محمد بن جماعَه (م۸۱۹ق) محاسن الإصطلاح فی تعیین کتاب ابن الصلاح، عمر بن رسلان بلقینی (م۸۰۵ق) تقریب الإرشاد الی علم الإسناد، محیی الدین نَواوی (م۹۷۶ق) الإفصاح بتکمیل نکت علی ابن الصلاح، ابن حجر عَسقلانی (م۸۵۲ق) التقیید و الإیضاح لما أ ُطلق وأ ُغلق من کتاب ابن الصلاح، زین الدین عراقی(م۸۰۶) نظم الدرر فی علم الأثر (منظوم کتاب ابن الصلاح)، زین الدین عراقی (م۸۰۶ق) فتح المغیث (شرح ألفیه ابن الصلاح)، سخاوی (م۹۰۲ق) قَطر الدرر (شرح الفیه ابن الصلاح)، جلال الدین سیوطی (م۹۲۱ق)
در آثار فراگیر این دوره، تعریف روشن و مشخّصی از علوم حدیثْ ارائه نمی گردد.
در این جا به اجمال، آثار این دوره را از این جهت، مرور می کنیم. حاکم نیشابوری (م۴۰۵ق)، ۵۲ نوع از دانش های حدیث را در کتابش برمی شمرد و از هر نوع، به اختصار و با این تعبیرْ یاد می کند: النوع الأوّل من هذه العلوم، معرفه عالی الإسناد. النوع الثانی من معرفه علوم الحدیث، العلم بالنازل من الأسناد. و…[۱۳]
وی، تعریف روشن و مشخّصی از علوم حدیث به دست نمی دهد. خطیب بغدادی (۳۹۲ـ۴۶۳ق) در کتابش می نویسد: وأنا أذکر ـ بمشیّه اللّه تعالی و توفیقه ـ فی هذا الکتاب ما بطالب الحدیث حاجه الی معرفته و بالمتفقه فاقه الی حفظه و دراسته، من بیان أصول علم الحدیث و شرائطه؛ و أشرح من مذاهب سلف الرواه و النقله فی ذلک ما یکثر نفعه و تعمّ فائدته و یستدل به علی فضل المحدّثین و اجتهادهم فی حفظ الدین و تفهیم تحریف الغالین و انتحال المبطلین ببیان الأصول من الجرح و التعدیل و التصحیح و التعلیل و أقوال الحفّاظ فی مراعاه الألفاظ…[۱۴] قاضی عیّاض (۴۷۹ـ۵۴۴ق) در الإلماع، پس از آن که علم حدیث را اساس شریعت می خواند، رئوس مطالب آن را چنین برمی شمرد: آداب فراگیری حدیث، شناختِ طبقات رجال، غریب الحدیث، ناسخ و منسوخ، فقه الحدیث، چگونگیِ استخراج احکام از نصوص حدیث، و آداب نشر و ترویج روایت.[۱۵] سپس می نویسد: ولکلّ فصل من هذه الفصول علمٌ قائمٌ بنفسه.[۱۶] ابن صلاح (م۶۴۳ق) در خطبه کتابش می نویسد: مَنّ اللّه الکریم ـ تبارک و تعالی وله الحمد ـ أن أجمع بکتاب معرفه أنواع علم الحدیث.[۱۷] و سپس ۶۴ دانش را بر می شمرد و آن گاه می نویسد: و ذلک آخرها و لیس بآخر الممکن من ذلک؛ فإنّه قابلٌ للتنویع الی ما لایُحصی، اذا لاتحصی أحوال رواه الحدیث و صفاتهم ولا أحوال متون الحدیث و صفاتها، و ما من حاله ولا صفه الا وهی بصدد أن تفرّد بالذکر.[۱۸] چنان که ملاحظه می شود، در این تطوّر، هنوز به تعریف روشنی بر نمی خوریم؛ گرچه اغراض و اهداف این دانش ها به خوبی شناسانده شده و بررسی آنچه به متن و سندْ برمی گردد، بُن مایه همه این دانش هاست. در این جا باید یادآوری شود که مرحله دوم از تاریخ علوم حدیث که از قرن چهارم آغاز شد و تا قرن دهم ادامه یافت، در حوزه آثار فراگیر (جامع) و نظری، مختصّ اهل سنّت است؛ امّا در دانش های تطبیقی علوم حدیث، یعنی پرداختن به: رجال، مختلف الحدیث، و… شیعه و اهل سنّت، هر دو، تلاش های دوره اوّل را ادامه داده اند.[۱۹] در مَثَل می توان از کتاب الإستبصار فی مختلَف الأخبار در علم مختلف الحدیث و نیز کتاب های الرجال و الفهرست شیخ طوسی، الفهرست نجاشی، الرجال علاّمه و… در زمینه علم رجالْ یاد کرد. ویژگی های دوره دوم را چنین می توان خلاصه کرد:
۱ـ آثار تطبیقی علوم حدیث در میان اهل سنّت و شیعه رواج دارد؛ ۲ـ آثار نظری یافراگیر در میان اهل سنّتْ شکل می گیرد؛
۳ـ تعریف دقیق و روشنی از علوم حدیث به دست نمی آید.

مرحله سوم: حد و رسم علوم حدیث

مرحله سوم از تطوّرات علوم حدیث، از قرن دهم آغاز می شود و تا دوره معاصر ادامه می یابد. در این دوره، عالمان شیعه به تدوین کتاب های نظری و فراگیر در علوم حدیث می پردازند. البته در میان اهل سنّت نیز کارهای دوره قبل، تداوم می یابد؛ گرچه نوعی رکود در این مرحله در میان اهل سنّت به چشم می خورد و چنان که برخی گفته اند، دوره تلخیص و شرح و حاشیه نویسی برآثار پیشین و بویژه اثرپذیری از مقدّمه ابن صلاح به شمار می رود.[۲۰] در میان آثار شیعه، از این کتاب ها می توان یاد کرد: بدایه الدرایه، شهید ثانی (م۹۴۶ق) الرعایه فی علم الدرایه (شرح مزجی بدایه الدرایه)، شهید ثانی (م۹۴۶ق) وصول الأخیار، حسین بن عبدالصمد حارثی (م۹۴۸ق) الوجیزه، شیخ بهایی محمد بن حسین بن عبدالصمد (م۱۰۰۳ق)[۲۱] الرواشح السماویه، میرداماد (م۱۰۴۱ق) لبّ اللباب، محمد جعفر شریعتمدار استرآبادی (م۱۲۶۳ق) سُبل الهدایه فی علم الدرایه، ملاّ علی خلیلی تهرانی (م۱۲۹۶ق) منظومه الدرایه، میرزا محمد تنکابنی (م۱۳۰۲ق) توضیح المقال، ملاّ علی کَنی (م۱۳۰۶ق) مبدأ الآمال فی قواعد الحدیث والدرایه والرجال، علی بن محمد جعفر شریعتمدار (م۱۳۱۵ق) الکفایه فی الدرایه، میرزا ابوطالب زنجانی تهرانی (م۱۳۲۹ق) الدرّه الفاخره، ملاّ حبیب اللّه شریف کاشانی (۱۲۶۲ـ۱۳۴۰ق) مقباس الهدایه، عبداللّه مامَقانی (۱۲۹۰ـ۱۳۵۱ق) نهایه الدرایه (شرح الوجیزه)، سید حسن صدر (۱۲۷۲ـ۱۳۵۴ق) أمان الحثیث فی علم الدرایه، محمد مهدی عماد تهرانی (م۱۳۴۸ق) گفتنی است بجز اینها آثار دیگری در درایه الحدیث از عالمان شیعی در فهرستْ نامه ها یاد شده اند که به طبع نرسیده اند. در میان اهل سنّت نیز از این آثار می توان یاد کرد: صعود المراقی، قطب الدین محمد خیضری (م۸۹۴ق) تدریب الراوی، سیوطی(م۹۱۱ق) فتح الباقی، ابویحیی زکریّا مصری (م۹۲۸ق) المنظومه البیقونیه، بیقونی دمشقی (م۱۰۸۰ق) قواعد التحدیث، محمد جمال الدین قاسمی (م۱۳۳۲ق) در این دوره به تعاریف نسبتاً روشنی از (علوم حدیث) برمی خوریم. هم عالمان شیعی و هم عالمان اهل سنّت، در دوره مورد بحث، به تعیین حدّ و رسم دانشْ اهتمام داشته اند. اینک نگاهی بر این تعاریفْ می افکنیم.
شهیدثانی (م۹۴۶ق) در تعریف علم درایه گفته است: علم یبحث فیه عن متن الحدیث و سنده و طرقه من صحیحها و سقیمها و علیلها و ما یحتاج الیه لیعرف المقبول منه من المردود.[۲۲] شیخ بهایی (م۱۰۰۳ق) نیز در تعریف خویش نوشته است: علم الدرایه، هو علم یبحث فیه عن سند الحدیث و متنه و کیفیه تحمّله و آداب نقله.[۲۳] ملاّ حبیب اللّه شریف کاشانی (م۱۳۴۰ق) در منظومه اش گفته است:

فـالعلـم بالمتـن و بـالطـریق   درایه الحدیث یا صدیقی[۲۴]

مرحوم مامقانی (م۱۳۵۱ق) تعریف شیخ بهایی را در درایه الحدیث، بر تعریف شهید ثانی ترجیح می دهد و آن را می پذیرد.[۲۵] ضمن این که ایشان علم رجال و درایه را دو دانش دانسته،[۲۶] معتقد است که بحث از سند حدیث در علم درایه، هیچ گونه تداخلی با مباحث رجالی ندارد و آن را چنین توضیح می دهد: و بعبارهٍ أخری، علم الرجال یبحث فیه بحثاً صُغرویاً، بخلاف علم الدرایه؛ فإنّه یبحث فیه کُبرویاً.[۲۷] سیوطی (م۹۱۱ق) از ابن الأکفانی (م۷۹۴ق) این تعریف را آورده است که: علم الحدیث الخاص بالروایه، علم یشتمل علی أقوال النبی(ص) و أفعاله و روایتها و ضبطها و تحریر ألفاظها؛ و علم الحدیث الخاص بالدرایه، علم یعرف منه حقیقه الروایه و شروطها و أنواعها و أحکامها و حال الرواه و شروطهم و أصناف المرویّات و ما یتعلّق بها.[۲۸] و نیز تعریفی را از عزّالدین ابن جماعَه (م۸۱۹ق) آورده است: علم الحدیث علم بقوانین یعرف بها أحوال السند والمتن، و موضوعه السند و المتن، و غایته معرفه الصحیح من غیره.[ ۲۹] جمال الدین قاسمی (م۱۳۳۲ق) نیز همان تعاریف را بازگو کرده است.[۳۰]
چنان که مشهود است، در این مرحله از تاریخ علوم حدیث، عالمان شیعی و سنّی، تعاریفی نزدیک به هم برای دانش های حدیثی ارائه کرده اند. با این تعریف ها نشان داده می شود که مباحث نظری و کلّیِ سند و متن حدیث، در علوم الحدیثْ جای می گیرد. چنان که بحث های تطبیقی و صُغروی سند، در علم رجال و بحث های تطبیقی و صُغروی متن، در غریب الحدیث، مختلف الحدیث و علل الحدیثْ جای می گیرند. البته شرح و ترجمه و تفسیر حدیث نیز پس از همه اینها و استفاده کننده از اینهاست و در قاعده هِرمْ جای دارد. شکل زیر، نشان دهنده جایگاه این دانش ها و روابط متقابل آنهاست:
علوم الحدیث(مباحث نظری سند و متن) علم رجال و علم جرح و تعدیل (مباحث تطبیقی سند) مختلف الحدیث و غریب الحدیث و علل الحدیث (مباحث تطبیقی متن ) شرح، تفسیر و ترجمه حدیث.

مرحله چهارم: نقد و بررسی

دوران معاصر را می توان دوره نقد و بررسی تعریف های ارائه شده از دانش های حدیثی قلمداد کرد. در این بُرهه، تألیف ها در زمینه یاد شده، چه در حوزه بحث های نظری و چه تطبیقی، فراوان می شود. گرچه فراز و نشیب هایی در برخی از شاخه ها مشهود است. در این مرحله، عالمان شیعی و سنّی، به تجزیه و تحلیل تعریف ها می پردازند؛ گرچه چندان تحوّلی به چشم نمی خورد. اینک نظری بر این دیدگاه ها می افکنیم: در میان شیعه، استادانی که به علوم حدیث پرداخته و در این زمینه صاحب تألیف اند، عبارت اند از: ۱ـ استاد کاظم مدیر شانه چی، با کتاب علم الحدیث و درایه الحدیث (به فارسی)، ۲ـ استاد جعفر سبحانی، با کتاب أصول الحدیث و أحکامه، ۳ـ استاد عبدالهادی فضلی، با کتاب أصول الحدیث. استاد مدیر شانه چی در دو کتاب علم الحدیث و درایه الحدیث (که در سال ۱۳۴۴ شمسی، مستقل از یکدیگر و بعدها در یک مجلّد به چاپ رسیدند) معتقد است که: علم الحدیث، علمی است که به آن، اقوال و تقاریر و افعال پیغمبر و امام، شناخته می شود…
معمولاً علم الحدیث را به دو بخشْ تقسیم نموده اند: اوّل، علم روایه الحدیث که در آن از کیفیت اتّصال حدیث به معصوم، از لحاظ احوال رُوات و کیفیت سند و غیره گفتگو می شود و اصطلاحاً علم اصول الحدیث نامیده شده است. دوم. علم درایه الحدیث که از معانی و مفاهیم الفاظ واردِ در احادیثْ بحث می نماید. بخش اوّل نیز به دو دسته منقسم می گردد ؛ زیرا گاهی از احوال رجال سند (از لحاظ عدالت و وثاقت و عدم آن) بحث می شود که به علم رجالْ مسمّی است و هنگامی از کیفیت نقل حدیث به توسط راویان (از لحاظ صحّت و ضعف و اصطلاحات مربوط به این خصوصیات) گفتگو می شود که از آن به مصطلح الحدیثْ تعبیر شده است.[۳۱]
ایشان از یک سو بر کسانی که به غلطْ نام علم روایه الحدیث را درایه الحدیث گذارده اند، خُرده می گیرد و می گوید مناسب است آن را مصطلح الحدیثْ نام کرد.[۳۲] و از سوی دیگر، پیشنهاد می کند که علم درایه الحدیث، فقه الحدیثْ نام گیرد.[۳۳] استاد جعفر سبحانی (که کتابش به سال ۱۴۱۲ قمری چاپ شد)، تعریف شیخ بهایی را در شناسایی درایه الحدیث، مناسب تر دانسته و آن را به عبارتی دیگر برگردانده است: هو العلم الباحث عن الحالات العارضه علی الحدیث من جانب السند والمتن.[۳۴] ایشان، پس از شرح این تعریف، بر کسانی که علم رجال و درایه را همتا قرار داده اند (که یکی از سند و دیگری از متنْ بحث می کند)، خُرده می گیرد؛ و می گوید درایه، از مجموع سند و متنْ بحث می کند و رجال، از مباحث جزئیِ سندِ روایات. استاد عبدالهادی فضلی (که کتابش به سال ۱۴۱۶ قمری چاپ شد) می گوید این دانش (درایه)، نام های متعدّد دارد، چون: علم الحدیث، درایه الحدیث، مصطلح الحدیث، قواعد الحدیث و اصول الحدیث، و سپس اضافه می کند که: کلّها تعنی معنی واحداً.[۳۵] وی در تعریف این دانش، سخن علاّمه شیخ آقا بزرگ تهرانی را می پذیرد که: هو العلم الباحث فیه عن الأحوال و العوارض اللاحقه لسند الحدیث.[۳۶] و تفاوتی که میان این دانش با علم رجال می گذارد، چنین است: علم الرجال یدرس حال الراوی من حیث التوثیق واللاتوثیق… و علم الحدیث یدرس حال الروایه من حیث الإعتبار و اللاإعتبار.[۳۷] در میان اهل سنّت نیز نوشته های جدید، بسیارند. در این جا تنها تعریف علوم حدیث را در دو نمونه از این کتاب ها مرور می کنیم. صبحی صالح در علوم الحدیث و مصطلحه (که به سال ۱۳۷۸ قمری نگارش یافته) می گوید علم الحدیث دارای دو بخش است: علم الحدیث روایتاً که به نقل و ضبط و کتابت احادیثْ اختصاص دارد و علم الحدیث درایتاً که: مجموعه من المباحث و المسائل یعرف بها حال الراوی والمروی من حیث القبول والردّ.[۳۸] وی پس از شرح این تعریف می گوید:
ویطلق العلماء علی علم الحدیث درایهً اسم «علم أصول الحدیث».[۳۹] دکتر محمد عجاج الخطیب (که کتابش را به سال ۱۳۸۷ قمری /۱۹۶۶م، تألیف کرده)، مانند پیشینیانش، علم الحدیث را به «روایهً» و «درایهً» تقسیم نموده و همان تعاریف را برگزیده است.[۴۰] لیکن نکته ای که اضافه کرده، این است که: و قد أطلق علماء الحدیث علی علم الحدیث درایهً اسم «علوم الحدیث» و اسم «مصطلح الحدیث» و اسم «أصول الحدیث»، و کلّها أسماء لمسمّی واحد، و هو مجموعه القواعد و المسائل التی یعرف بها حال الراوی و المروی من حیث القبول والردّ.[۴۱]
آنچه تا این جا بدان اشاره شد، نشان دهنده پاره ای تحوّلات در بررسی حد و رسم علم الحدیث است. آنچه در این مرورْ مشهود بود، بدین قرار است: ۱. برخی از نویسندگان شیعی و اهل سنّت، واژه های علم الحدیث، اصول الحدیث، درایه الحدیث، علم الحدیثِ درایهً، قواعد الحدیث و مصطلح الحدیث را به یک معنا گرفته اند، مانند عبدالهادی فضلی و محمد عجاج الخطیب. در حالی که گروهی دیگر، این نظر را نقد می کنند و آن را نوعی خلط مرزهای علوم می دانند، مانند استاد مدیر شانه چی. ۲. تعریف های این دوره در میان اهل سنّت، تثبیت تعاریف مرحله سوم است و در میان شیعه نیز همان تثبیت است، به اضافه پاره ای تشویش ها.

پدیده های نو در عرصه حدیث پژوهی

از این امر که بگذریم، در دوره معاصر با پدیده هایی دیگر در عرصه های حدیث پژوهی مواجه هستیم که در گذشته مطرح نبودند و عالمان امروز، بدانها توجه کرده اند: یک. تلاش رَوشمند در پژوهش و تدوین تاریخ حدیث. بررسی تحولاتی که بر حدیثْ گذشته است، اسباب و علل افزایش و کاهش در حدیث، مناهج تحقیق و روش های خاصّ محدّثان، و… اموری هستند که توجه تامّی در این برهه بدانها شده است. برخی آثار که در این زمینه می توان یاد کرد، عبارت اند از: تاریخ الحدیث و مناهج المحدّثین، محمد نادی عبیدات؛ تاریخ السنه المشرفه، اکرم ضیاء العُمری؛ تاریخ حدیث شیعه، مجید معارف؛ تاریخ عمومی حدیث، مجید معارف؛ مُسنَد نویسی در تاریخ حدیث، سید کاظم طباطبایی؛ سیر حدیث در اسلام، سید احمد میرخانی؛ دو. پژوهش و تحقیق در تاریخ علوم حدیث. در این زمینه می توان از تاریخ فنون الحدیث، نوشته محمد عبدالعزیز الخولی یاد کرد. سه. تدوین کتاب هایی با عنوان مصطلح الحدیث، که حقیقتاً فرهنگْ نامه واژه های به کار رفته در حوزه دانش های حدیثی اند. این قبیل آثار، به صورت الفبایی یا موضوعی، به صورت تجریدی یا تطبیقی، اصطلاحات به کار رفته در رشته های حدیث را بررسی کنند. در این زمینه می توان از این آثار یاد کرد:
معجم مصطلحات الحدیث، سلیمان مسلم الحرش؛ نظم الدرر فی مصطلح علم الأثر، احمد فرید؛ تیسیر مصطلح الحدیث، محمود الطحان؛ چهار. گردآوری و تدوین اجازات محدّثان. در این زمینه نیز می توان به آثار زیر، اشاره کرد: الاجازه الکبیره، السید عبداللّه الموسوی الجزائری؛ اجازات الحدیث التی کتبها شیخ المحدّثین المجلسی، السید احمد الحسینی؛ المسلسلات فی الاجازات؛ السید محمود المرعشی؛ الوجیز فی ذکر المُُجاز و المُُجیز؛ ابو طاهر احمد بن محمد السلفی؛ الوجازه فی الاجازه، محمد شمس الحق العظیم آبادی.
پنج. بجز اینها، پرسش های جدّی و جدیدی که رویاروی حدیث و سنّت قرار گرفته اند نیز در خور درنگ اند؛ پرسش هایی که با کلیّت حدیثْ سر و کار دارند و به طور طبیعی باید در دانش برتری جای گیرند، مانند: ۱ـ رابطه قرآن و حدیث ۲ـ ارتباط علوم حدیث با سایر علوم اسلامی ۳ـ روش و منهج حدیث پژوهشی ۴ـ حدود و قلمرو دانش های حدیثی ۵ـ تأثیر و تأثّر سنّت با دیگر فرهنگ ها ۶ـ اسباب اختلاف احادیث و…. اینک، با توجه به عرصه های گشوده شده در برابر حدیث و دانش های گذشته و رایج، چگونه باید دانش های حدیثی را طراحی کرد که ضمن حفظ ارتباط منطقی میان شاخه ها و اجزا، بتوان فراگیری (جامعیت) آنها را نیز حفظ کرد؟ این، پرسشی است که باید بدان پرداخت.

طرحی نو برای عرضه علوم حدیثی

روشن است که به آسانی و سادگی نمی توان در این عرصه گام برداشت؛ لیک از آن رو که هر طرح تازه باید از نقطه ای شروع شود تا پژوهشگران به اصلاح و تکمیلْ بپردازند، پیشنهاد اوّلیه خود را برای علوم حدیث، بدین شکلْْ عرضه می داریم: یک. تاریخ حدیث دو. فلسفه علوم حدیث سه. دانش های نظری حدیث ۱ـ ارزیابی اسناد (سند) ۲ـ فقه الحدیث (متن) چهار. دانش های تطبیقی حدیث ۱ـ دانش های سندی: رجال، جرح و تعدیل ۲ـ دانش های متنی: غریب الحدیث، مختلف الحدیث، علل الحدیث پنج. دانش های معین ۱ـ اصطلاحات ۲ـ اجازات ۳ـ فراگیری و نشر حدیث(التحمّل والأداء)
اینک توضیحی اجمالی برای هر یک از عناوین می آوریم: یک. تاریخ حدیث در این رشته، سیر حدیث از ابتدا تا کنون، چگونگی کتابت و تدوین و تبویب حدیث، گسترش حدیث، مکتب های حدیثی، و مسائلی از این دست، بررسی می گردد. همچنین در این رشته، تاریخ علوم و فنون مربوط به حدیث و چگونگی پیدایش و گسترش آنها مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرد. دو. فلسفه علوم حدیث در این رشته، حدیث و دانش های مربوطش، از منظر بیرونی مورد مطالعه و پژوهش قرار می گیرد. این رشته، در صدد یافتن پاسخ پرسش هایی از این دست است: ۱ـ رابطه قرآن و حدیث ۲ـ ارتباط حدیث و علوم حدیث با سایر علوم اسلامی ۳ـ روش و منهج حدیث پژوهی ۴ـ حدود و قلمرو دانش های حدیث ۵ـ تأثیر و تأثّر سنّت و دیگر فرهنگ ها سه. دانش های نظری حدیث در این رشته، دانش های پیرامونیِ حدیث در دو جنبه سند و متن، مورد پژوهش و ارزیابی قرار می گیرند. این رشته، خود دارای دو شاخه کلّی است: ارزیابی اسناد و فقه الحدیث. در علم ارزیابی اسناد، چگونگی ارزیابی اسناد روایت و مصادر حدیثی، مورد بررسی قرار می گیرد. شیوه های جدید ارزیابی سند، ارزیابی سند بر پایه نقد متن و مسائلی از این دست نیز در این شاخه جای دارند. در فقه الحدیث، قواعد عمومی و اختصاصی فهم و تفسیر روایات، مورد بررسی قرار می گیرد. چهار. دانش های تطبیقی حدیث آنچه در بخش سوم گذشت، اگر با تطبیق بر روایت ها انجام گیرد، دانش تطبیقی نامیده می شود. این بخش از دانش های حدیثی، چنان که در صفحات پیشین گذشت، با سابقه ترین است. این رشته نیز در دو حوزه سند و متن، قابل پژوهش است. در بخش سند، علم رجال و جرح و تعدیل قرار می گیرد و در بخش متن، غریب الحدیث، مختلف الحدیث و علل الحدیث جای دارد. پنج. دانش های معین این دانش ها در جنب رشته های اصلی حدیثْ قرار می گیرند و می توانند در دستیابی بدانها و یا تکمیل آگاهی ها سودمند باشند، مانند مصطلحات، اجازات و….
امید که محققان و پژوهشگران، با ارائه نقدهای عالمانه و یا طرح های نو، در تکمیل این طرحْ مدد رسانند، تا آینده علوم حدیث، بر روالی منطقی و درستْ شکل گیرد.

پی نوشت :

[۱] . در زمینه تاریخ علوم حدیث، نگاه کنید به:
تاریخ فنون الحدیث، محمد عبدالعزیز الخولی، ص۱۸۹ـ ۲۲۸؛ الحافظ الخطیب البغدادی و أثره فی علوم الحدیث، محمود طحّان، ص۳۷۶ـ۳۹۱؛ نهایه الدرایه فی شرح الوجیزه للشیخ البهائی، ص۲۵ـ۳۴؛
أصول الحدیث، محمد عجاج الخطیب، ص۲۲۳ـ۲۹۵؛ درایه الحدیث، کاظم مدیر شانه چی، ص شانزده ـ بیست و چهار.
[۲] . نهایه الدرایه، ص۱۴ـ ۱۸.
[۳] . الحافظ الخطیب البغدادی وأثره فی علوم الحدیث، ص۳۸۶.
[۴] . تاریخ فنون الحدیث، ص۱۹۷ـ ۱۹۸؛ نهایه الدرایه، ص۲۵ـ۲۶.
[۵] . تاریخ فنون الحدیث، ص۱۹۹ـ۲۱۲؛ نهایه الدرایه، ص۲۶ـ۲۷؛ أصول الحدیث، ۲۷۷ـ۲۷۹.
[۶] . در این زمینه رجوع شود به: نهایه الدرایه، ص۲۸؛ أصول الحدیث، ص۲۸۴ـ۲۸۶؛ فصل نامه علوم حدیث، ش۹، ص۳ـ۶.
[۷] . در این زمینه رجوع شود به: تاریخ فنون الحدیث، ص۲۱۴؛ نهایه الدرایه، ص۲۹؛ أصول الحدیث، ص۲۹۵ـ۲۹۷.
[۸] . در این زمینه رجوع شود به: تاریخ فنون الحدیث، ص۱۹۱ـ۱۹۳؛ نهایه الدرایه، ص۳۱؛ أصول الحدیث، ص۲۸۱ـ۲۸۲؛ فصل نامه علوم حدیث، ش۱۳، ص۹۲ـ۱۱۰.
[۹] . الحافظ الخطیب البغدادی و أثره فی علوم الحدیث، ص۳۸۶ـ۳۸۷.
[۱۰] . دکتر محمد عجاج الخطیب معتقد است پیش از رامهرمزی نیز آثاری از این دستْ تألیف شده است، چون: أصول السنّه و مذاهب المحدّثین، علی بن عبداللّه مدینی (۱۶۱ـ۲۳۴ق)؛ معرفه المتّصل من الحدیث والمرسل و المقطوع و بیان الطرق الصحیحه و معرفه أصول الحدیث، احمد بن هارون بن روج البردیجی (م۳۰۱ق). (ر.ک: أصول الحدیث، ص۴۵۲ـ۴۵۳)
[۱۱] . الحافظ الخطیب البغدادی و أثره فی علوم الحدیث، ص۳۸۹.
[۱۲] . درایه الحدیث، کاظم مدیر شانه چی، ص هجده ـ بیست.
[۱۳] . معرفه علوم الحدیث.
[۱۴] . الکفایه فی علم الدرایه، ص۳۷.
[۱۵] . الإلماع الی معرفه أصول الروایه و تقیید السماع، ص۴ـ۵.
[۱۶] . همان جا.
[۱۷] . علوم الحدیث، ص۴.
[۱۸] . همان، ص۱۰.
[۱۹] . رجوع شود به: تاریخ فنون الحدیث، ص۱۸۹ـ۲۲۸.
[۲۰] . دانش حدیث، محمد باقر نجف زاده بارفروش، ص۳۵۹.
[۲۱] . گفتنی است الوجیزه را شروح بسیاری است، از جمله:
الدرّه العزیزه فی شرح الوجیزه، میرزا محمدعلی مرعشی شهرستانی(۱۲۸۰ ـ ۱۳۴۴ق) الجوهره العزیزه فی شرح وسیط الوجیزه، سیدعلی محمد بن دلدار علی نقوی(م۱۳۱۳ق) شرح الوجیزه، شیخ عبدالنبی بحرانی شیرازی(م۱۱۸۷ق)
شرح الوجیزه، میرزا محمد سلیمان تنکابنی(م۱۳۰۲ق) صنائع الأثر فی شرح الوجیزه، سید امجد حسین الله آبادی نهایه الدرایه فی شرح الوجیزه، میرزا محمد کشمیری (ر.ک: الذریعه، ج۱۴، ص۱۶۸ ـ ۱۶۹)
[۲۲] . الرعایه فی علم الدرایه، ص۴۵.
[۲۳] . نهایه الدرایه، ص۷۹.
[۲۴] . دو فصل نامه علوم الحدیث، ش۱، ص۳۴۲.
[۲۵] . مقباس الهدایه، ج۱، ص۴۲.
[۲۶] . همان، ص۳۵ـ۳۶.
[۲۷] . همان، ص۴۲؛ تنقیح المقال، ج۱، ص۱۷۲ـ۱۸۵.
[۲۸] . تدریب الراوی، ج۱، ص۲۱.
[۲۹] . تدریب الراوی، ج۱، ص۲۲.
[۳۰] . قواعد التحدیث، ص۷۵.
[۳۱] . علم الحدیث، ص۷ـ ۸؛ درایه الحدیث، ص۱ـ۴.
[۳۲] . علم الحدیث، ص۷.
[۳۳] . درایه الحدیث، ص۲.
[۳۴] . أصول الحدیث و أحکامه، ص۱۱ ـ ۱۲ .
[۳۵] . أصول الحدیث، ص۹.
[۳۶] . همان، ص۱۱.
[۳۷] . همان، ص۱۳.
[۳۸] . علوم الحدیث و مصطلحه، ص۱۰۶.
[۳۹] . همان.
[۴۰] . أصول الحدیث، ص۸ ـ۷.
[۴۱] . أصول الحدیث، ص۹.

منبع: مهدی مهریزی؛فصلنامه علوم حدیث، ش۱۶