سیره امام صادق (علیه ‏السلام) در رفتار با اصحاب

سیره امام صادق (علیه ‏السلام) در رفتار با اصحاب

۱۳۹۸-۱۲-۱۲

400 بازدید

اشاره:

دوران ۳۴ ساله امامت امام‏جعفرصادق (علیه‏السلام) فرصتى طلایى بود تا تشنه‏کامانِ معارفِ نابِ الهى را از سرچشمه زلال وحى سیراب سازد و در این خلال، برخوردهاى آن حضرت با گروه‏هاى دگر اندیش سازنده و آموزنده بود. هنگامى که مفضل علیه زندیقى، عتاب‏آمیز صحبت کرد، آن زندیق نتوانست تعجب خود را پنهان کند و گفت گمان نمى‏برم شما از حلقه شاگردان جعفر صادق باشید چه این‏که ایشان رفتارى بس ملایم‏تر و خوشایندتر از این جوش و خروش شما دارد. «عنوان بصرى» مى‏گوید، من از محضر مالک‏بن‏انس دانش فرا مى‏گرفتم و بنا را بر آن گذاشتم که از محضر جعفربن‏محمد(علیه‏السلام) نیز دانش فرا بگیرم و بعد از اجازه بر او وارد شدم و گفتم: السلام على الشریف و او در جوابم فرمود: أدخل على برکه اللّه!

آن حضرت که با زنادقه و مخالفان این نوع برخورد کریمانه را دارد، به یقین با اصحاب و شاگردان خاص خویش، رفتارى والاتر از این خواهد داشت. او سال‏ها بر کرسى درس و منبر پیامبر (صلی‏الله‏علیه‏وآله) قرار گرفت و هزاران شاگرد را در مکتب خود تربیت کرد.

سلوک علمى امام‏صادق (علیه‏السلام) طى این سی‏وچند سال، برخورد شایسته یک استاد را با شاگردان خود به زیباترین وجه ترسیم مى‏کند و ما در این مجال کوتاه به چند عنوان مختصر اشاره مى‏کنیم:

الف: تشویق و تکریم شاگردان شایسته

تاریخ پربار زندگى امام‏صادق (علیه‏السلام) نشان مى‏دهد که آن حضرت، چه در حضور و چه در غیاب یاران و شاگردان شایسته خود، نسبت به آنان، تعبیرات زیبایى دارد که نشانگر تشویقِ آن‏ها و احترام به آنان است. نمونه چند رفتار احترام‏آمیز آن حضرت در حق شاگردان ایشان، ذکر مى‏شود.

۱ـ ابان محمدبن ‏ابان ‏بن‏ تغلب

ابان مى‏گوید: از پدرم شنیدم که مى‏گفت: به اتفاق پدرم ابان تغلب خدمت امام‏صادق (علیه‏السلام) رسیدیم. همین‏که نگاه امام به پدرم افتاد، دستور داد بالش براى پدرم نهادند و با پدرم مصافحه و معانقه کرد و به او خوشامد گفت.۲

۲ـ فضیل ‏بن ‏یسار

هر گاه امام فضیل بن یسار را مى‏دید مى‏فرمود: هر کس که دوست دارد به سوى مردى از اهل بهشت نظر کند به فضیل نگاه کند. و مى‏فرمود: فضیل از اصحاب پدر من است و من دوست مى‏دارم کسى را که دوست بدارد یاران پدرش را.۳

۳ـ هشام بن ‏محمد

امام (علیه‏السلام) نسبت به هشام‏بن‏محمدالسائب‏الکلبى بسیار عنایت داشت به‏گونه‏اى که هر گاه بر حضرت وارد مى‏شد، امام‏صادق (علیه‏السلام) او را نزد خود مى‏نشاند و با او با گشاده‏رویى و نشاط سخن مى‏گفت.۴

۴ـ حمران بن‏اعین

بکیر بن‏اعین در ایام حج بر امام‏صادق (علیه‏السلام) وارد شد، حضرت سراغ حمران را از او گرفت، بکیر گفت: امسال نتوانست به حج بیاید؛ با آن‏که شوق زیادى داشت که به حضور شما نیز شرفیاب شود، اما به شما سلام رساند. حضرت فرمود: بر تو و او، سلام باد… حمرانْ مؤمن و از اهل بهشت است.۵

۵ـ هشام بن الحکم

هشام آن‏چنان نزد امام موقعیت ممتازى داشت که گاهى بزرگان دیگر بر او رشک مى‏بردند. در منى حضرت صادق(علیه‏السلام) و افرادى چون حمران، قیس، صر و یونس و… حضور داشتند که هشام بر آن‏ها وارد شد، امام‏صادق(علیه‏السلام) او را بر همگان مقدّم داشت. حضرت دریافت که احترام به هشام بر حضار گران آمده است؛ لذا فرمود: هذا ناصرنا بقلبه و لسانه و یده۶٫

ب: اُنس با شاگردان

منظور از انس با شاگردان، مراوده، دیدوبازدید و شرکت در مجالس آن‏ها است. به‏این معنى که آن حضرت دیدار با ایشان را دوست مى‏داشته و دورى آنان باعث دلتنگى حضرت مى‏شده است.

غبسه مى‏گوید: از امام‏صادق(علیه‏السلام) شنیدم که مى‏فرمود: من از دست مردم مدینه و تنهایى خودم به خدا شکایت مى‏کنم تا این‏که شما بر ما وارد شوید و از ورود شما شادمان مى‏شوم و اى کاش این طاغیه ـ منصور دوانیقى ـ مرا آزاد مى‏گذاشت که خانه‏اى بگیرم و در آن سکونت کنم و شما را نیز همراه خود در آن جاى دهم.۷ و یا خطاب به ابوحمزه مى‏گفت: إنّى لأستریح اذا رأیتک۸ اى ابوحمزه از دیدار شما آرام مى‏شوم. و یا زمانى که عقبه‏بن‏خالد، معلی‏بن‏خنیس و عثمان بن عمران بر حضرت امام‏صادق (علیه‏السلام) وارد شدند، حضرت فرمود: خوش آمدید، خوش آمدید؛ اى کسانى که ما را دوست دارند و ما آن‏ها را دوست داریم. و سپس فرمود: جَعلکم اللّه مَعَنا فى الدُّنیا و آلاخره.۹

ج: میدان‏دادن براى سخن‏گفتن

گاهى اصحاب و شاگردان امام‏صادق(علیه‏السلام) در محضر شریف آن امام همام، لب به سخن نمى‏گشودند؛ نخست به این دلیل که هیبت معنوى امام جرأت سخن گفتن در محضر ایشان را از حاضرین سلب مى‏کرد، دیگر این‏که سخن گفتن در محضر ایشان را نوعى خلاف نزاکت به حساب مى‏آوردند. در چنین اوضاع و احوالى حضرت خودش دستور به مناظره مى‏دادند و راضى نمى‏شدند که هیبت ایشان و ادب دوستان، از کسى سلب جرأت نماید. لذا در محفلى که مناظره و گفتگو بود، دیدند حمران بن اعین ساکت است. حضرت سؤال کردند که چرا سخن نمى‏گویى؟ حمران گفت: سرور من، سوگند یاده کرده‏ام که در مجلسى که شما حضور دارید به خود اجازه سخن گفتن ندهم. حضرت فرمودند: من به تو اجازه دادم، حال سخن بگو.۱۰

د: تقدیر از تلاش‏هاى علمى

همه شاگردان آن حضرت در راه حفظ آثار اهل‏بیت (علیهم‏السلام) اهتمام مى‏ورزیدند، اما برخى از آن‏ها نقش بیشترى داشتند و درست به همین دلیل، امام بر خود لازم دیده است که از تلاش‏هاى برجسته و صادقانه آن‏ها قدردانى نماید. درباره زراره فرمود: «رحم الله زراره بن اعین، لو لا زراره لاندرست آثار النبوه و احادیث ابی؛۱۱ خدا رحمت کند زراره را که اگر تلاش‏هاى او نبود آثار نبوت و احادیث پدرم تباه مى‏شد». و در حق زراره و محمد بن مسلم و برید بن معاویه و لیث بخترى فرمود: اینان از نجبا هستند و از امناى الهى به شمار مى‏آیند، حلال و حرام خدا را مى‏دانند و اگر اینان نبود آثار نبوت تباه مى‏شد.۱۲

جلوه دیگر تقدیر از تلاش‏هاى علمی؛ ارجاع مردم به شاگردان خود است که در سیره عملى امام صادق بارها دیده شده است؛

ـ به فیض بن مختار فرمود، هر وقت خواستى بر احادیث ما آگاهى یابى، سراغ آن شخص را بگیر. و با دست مبارک به زراره بن اعین اشاره فرمود.۱۳

ـ مردى از شام براى بحث و گفتگو نزد حضرت آمده بود، ایشان آن شخص را به حمران ارجاع داد، آن شخص گفت، من براى مناظره با شخص شما آمده‏ام نه حمران، حضرت فرمود، اگر بر ایشان ظفر یافتى، گویا بر من غالب شده‏اى. بعد از ختم مناظره، حضرت از مرد شامى سؤال کرد که حمران را چگونه یافتى؟ گفت: بسیار حاذق و ماهر بود. هر آن‏چه که پرسیدم، به‏خوبى جواب گفت.۱۴

ـ عبدالله بن یعفور مى‏گوید: از حضرت سؤال کردم که گاهى سؤالى پیش مى‏آید و ما به شما دسترسى نداریم، در این‏گونه مواقع چه کنیم؟ حضرت فرمود: چرا نزد محمد بن مسلم نمى‏روى، زیرا که او از پدرم علم و دانش فراگرفته و نزد او موجه بوده است.

ه : راهنمایى و تذکر

انسان غیرمعصوم هرچه دانش داشته باشد و تلاش‏هاى علمى صادقانه صورت داده باشد باز هم بی‏نیاز از منبع فیض نیست که هر از گاهى رو به‏سوى او آورد و نقاط قوت خود را از زبان او بشنود و بر ضعف‏هاى خود وقوف یابد تا در صدد رفع آن‏ها برآید. حضرت امام‏صادق(علیه‏السلام) با هدف توانمندساختن شاگردان، نقاط ضعف و قوت آنان را گوشزد مى‏کرد. به حمران مى‏گفت: در بحث، سخنى را دنبال مى‏کنى و به نتیجه مى‏رسانى. به هشام بن سالم فرمود: مى‏خواهى بحث را دنبال کنى و به نتیجه برسانى اما توانایى ندارى. به احول فرمود: در بحث و مناظره قیاس بسیار مى‏آورى و باطل را به باطل جواب مى‏دهى. به قیس فرمود: در گفتگو به حق نزدیک مى‏شوى اما از اخبار و احادیث نبوى فاصله مى‏گیرى و حق را به باطل مى‏آمیزى، اما بدان که سخن حق هر چند کم باشد تو را از باطل، بسیار بی‏نیاز خواهد کرد. به هشام بن‏حکم فرمود: تو در بحث پیش مى‏روى همین‏که مى‏خواهى به زمین بخورى دوباره پرواز مى‏کنى و کسى همانند تو باید با مردم سخن بگوید. از لغزش بپرهیز که امداد و شفاعتْ یاریگر تو خواهد بود.۱۵

و: ابراز خشم از اسائه ادب به شاگردان

کسانى از کوفه به محضر شریف حضرت رسیدند و از کسانى چون برید و زراره و محمد بن مسلم عیب‏جویى کردند، حضرت به آن‏ها فرمود: اى گروه عیب‏جو و هرکس که همفکر شما ماست! خدا روح شما را پاک نگرداند. شما از کسانى عیب مى‏گویید که امین خدا بر حلال و حرام دین شما هستند. آنان ستارگان شیعیانم هستند، چه زنده باشند چه مرده. اینان یاد پدرم را زنده کرده‏اند. راوى مى‏گوید: سپس حضرت از شدت ناراحتى گریه کردند و آن‏گاه اضافه کردند: آنان کسانى هستند که مشمول صلوات و رحمت خداوند مى‏باشند، چه زنده باشند و چه مرده و آنان «برید عجل»، «زراره»، «ابوبصیر» و «محمدبن‏مسلم» هستند.۱۶

ز: تأثر از فوت یاران و طلب آمرزش

زمانى که خبر رحلت ابان بن تغلب به حضرت رسید، بر او رحمت فرستاد و سوگند یاد کرد که مرگ ابان دل مرا به درد آورده است.۱۷ در فوت یونس بن ضبیان فرمود: رحمه الله و بنى له بیتا فی‏الجنه کان والله مأمونا علی‏الحدیث.۱۸

ح: زیارت قبر یاران

عبدالملک‏بن‏اعین شیبانى کوفى، یکى از یاران باوفا و از شاگردان امام‏صادق (علیه‏السلام) بود که در نزد امام قرب و احترام فراوان داشت. ایشان در مدینه از دنیا رفت، حضرت در حق ایشان دعا کرد: خدایا! او را در روز قیامت جزو ثقل محمد (صلی‏الله‏علیه‏وآله) قرار ده، چه این‏که او در نزد ما از بهترین بندگانت بود. سپس با جمعى دیگر به زیارت قبر او رفت و در کنار تربتش بر او رحمت فرستاد.۱۹

پى‏ نوشت‏:

۱ـ جواد فاضل، معصوم هفتم و هشتم، ص ۹۴٫

۲ـ رجال نجاشى، ص ۸٫

۳ـ سفینه البحار، ج ۲، ص ۳۷۰٫

۴ـ منتهى الامال، ج ۲، ص ۱۷۹٫

۵ـ اختصاص مفید، ص ۱۹۲٫

۶ـ سفینه البحار، ج ۲، ص ۷۱۹٫

۷ـ همان، ص ۲۱٫

۸ـ شاگردان مکتب ائمه، ص ۱۰۰٫

۹ـ تنقیح المقال، ج ۲، ص ۲۴۷٫

۱۰ـ سفینه‏البحار، ج ۱، ص ۳۳۴٫

۱۱ـ اختصاص مفید، ص ۶۱٫

۱۲ـ تنقیح المقال، ج ۱، ص ۱۶۵٫

۱۳ـ منتهى الامال، ج ۲، ص ۱۷۱٫

۱۴ـ همان، ص ۱۷۰٫

۱۵ـ ارشاد مفید، ص ۲۶۲٫

۱۶ـ تنقیح المقال، ج ۱، ص ۱۶۵٫

۱۷ـ معجم رجال الحدیث، ج ۱، ص ۲۵٫

۱۸ـ منتهى الامال، ج ۲، ص ۱۸۰٫

۱۹ـ جامع الرواه، ج ۱، ص ۵۱۹٫

منبع :یاس ، آذر ۱۳۸۴، شماره ۳۳