سیره عملى امام باقر(علیه السلام)

۱۳۹۳-۰۳-۲۸

359 بازدید

سبک زندگی در آئینه رفتاری امام پنجم شیعیان

این مقاله، سیره عملی حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) در زمینه‌هایی مانند: عبادت، مهابت و شجاعت، رفتار با یاران و اصحاب، آراستگی ظاهری، تغذیه، آداب مهمانی، کسب و کار، سخاوت می‌پردازد.

عبادت

همیشه به یاد خدا بود، در همه حال نام خدا بر لب داشت، نماز زیاد مى‌خواند و چون سر از سجده برمى‌‏داشت، سجده‌گاهش از اشک چشمش، ‏تر شده بود. امام صادق فرمود: پدرم در مناجات شبانه‏‌اش مى‌‏گفت: «خدایا، فرمانم دادى نبردم، نهیم کردى، اطاعت نکردم، اکنون بنده‌‏ات، نزد تو آمده و عذرى ندارم‏». آنگاه که به سفر حج مى‌‏رفت، چون به حرم مى‌‏رسید، غسل مى‌کرد، کفشهایش را در دست‏ مى‌گرفت و مسافتى را پیاده مى‌رفت و چون وارد مسجدالحرام مى‌‏شد، به کعبه نگاه‏ مى‏‌کرد، با صداى بلند مى‏‌گریست، غلامش افلح مى‌‏گوید: با امام باقر حج گزاردم، چون‏ وارد مسجدالحرام شد، به «بیت‏» نگاه کرد و گریست تا آن که صدایش بلند شد، گفتم: «فدایت ‏شوم، مردم به شما نگاه مى‌کنند، آهسته‏‌تر گریه کنید»، فرمود: «واى بر تو اى افلح! چرا گریه نکنم، شاید خداوند از رحمت‏ به من نگاه‏ کند و فرداى قیامت‏ بدین سبب، نزدش رستگار شوم‏». حتى در شب وفاتش، مناجات‏ شبانه‌‏اش را ترک نکرد. چون غمگین مى‏‌شد، زنان و کودکان را جمع مى‌‏کرد، او دعا مى‌کرد و آنها آمین مى‏‌گفتند.

مهابت و شجاعت

علم و تقوایش، زهد و پارسایى‌‏اش، چنان عظمت، جلالت و ابهتى به وى داده بود که کسى نمى‌‏توانست او را سیر نگاه کند. و دانشمندان بزرگ از جمله‏ «حکم بن عتیبه‏» با همه عظمت و بزرگى‏‌اش، در نزد او، کودکى دانش‏‌آموز مى‌نمود، یکى از همراهان هشام بن عبدالملک خلیفه اموى، به هنگام‏ حج، چون توجه و احترام مردم به آن حضرت را دید، تصمیم گرفت ‏با طرح سوالى او را شرمنده کند و چون به نزد آن گرامى رسید و چشمش به او افتاد، تنش لرزید، رنگش ‏پرید و زبانش بند آمد. یا آن که در میان مردم چون یکى از آنها بود و از متواضع‏‌ترین مردم به شمار مى‌آمد، ولى در مقابل ستمکاران، شجاعانه مى‌ایستاد و از حق و حقیقت دفاع مى‌کرد.
آنگاه که خلیفه اموى هشام بن عبدالملک، آن حضرت را به ‏دمشق احضار کرده بود، در مجلسى که تمام سران اموى گرد آمده بودند، ابتدا هشام و سپس دیگر بزرگان بنى‌‏امیه آن حضرت را سرزنش کردند.
مردانه به پاخاست و از اسلام و اهل بیت پیامبر(علیهم السلام) دفاع کرد، چنانکه هشام از سخن‏ان حضرت، که امویان را غاصب حقوق اهل بیت معرفى مى‌‏کرد، به اندازه‌‏اى خشمگین شد که فرمان داد امام را زندانى کنند. در مجلسى دیگر در نزد هشام در حالى که در کنار او و بر تخت وى نشسته بود، در پاسخ هشام، حقانیت‏ خانواده خود را اثبات‏ کرد، هشام از پاسخ امام چنان به خشم آمد، که صورتش سرخ شد و چشمانش برگشت.

رفتار با یاران و دیگر مردم

آن بزرگوار، یارانش را به همدردى و برادرى و نیز یارى مسلمانان سفارش مى‌کرد و مى‌‏فرمود: «دوست داشتنى‌ترین کارها نزد خدا این‏ است که مسلمانى، شکم مسلمانى را سیر کند، غمش را بزداید و دینش را ادا کند».
با همه مهربان بود. حتى با کسانى که نسبت ‏به او رفتار بدى داشتند، از بدکاران ‏درمى‌گذشت، اگر نیمه شب، مهمانى مى‌‏رسید، با مهربانى در برویش باز مى‌کرد و در باز کردن بار و بنه‌‏اش به او کمک مى‌کرد، در تشییع جنازه مردم عادى شرکت مى‌کرد، لغزش‌هاى یاران را نادیده مى‌گرفت و مى‌فرمود: «اصلاح امور زندگى و روش برخورد با مردم، چون پیمانه پرى است که دو سوم آن زیرکى و یک سوم آن گذشت است‏».
از تحقیر مسلمانان نهى مى‏‌کرد و به غلامان و کنیزانش مى‌فرمود: «گدایان را گدا ننامید و آنها را با این نام نخوانید، بلکه آنان را به بهترین نام‌هایشان صدا بزنید».
در امر اصلاح جامعه و جلوگیرى از فساد و تنبیه بدکاران، تلاش مى‌کرد آنگاه که ‏از دزدى افرادى آگاه شد، به غلامانش دستور داد آنها را گرفتند و به والى مدینه‏ تحویل دادند و اموال دزدیده شده را خود به صاحبان آنها برگرداند. یاران و همراهان را غذا مى‌داد و چون کمى از آنان فاصله مى‌گرفت در برخورد مجدد با آنان چنان احوال‌پرسى مى‌کرد که گویا مدتها است آنها را ندیده است.

آراستگى ظاهر

موى سرش تمیز و مرتب بود و مى‌فرمود: «هر کس موى نگه میدارد، آن را مرتب کند و فرق بگذارد» و به دو طرف سر شانه کند، ریش خود را کوتاه مى‏‌کرد و خط مى‏‌گرفت و موهاى دو طرف صورت و زیر چانه‌‏اش را مى‏ سترد، حجامت مى‌کرد. دست‌ها و ناخنهایش را حنا مى‌گرفت. دندانهایش را که سست‏ شده بود، با طلا محکم کرده بود. انگشترى در دست مى‏‌کرد، نقش انگشترى‏‌اش «العزه لله‏» بود.

غذا خوردن

غذا را با «بسم الله‏» آغاز و با «الحمد لله‏» ختم مى‏‌کرد و آنچه‏ را در اطراف سفره ریخته بود، اگر در خانه بود، برمى‌داشت و اگر در بیابان بود، براى پرندگان وا مى‏‌نهاد.

میهمانى دادن

غذا دادن به مومنین به ویژه شیعیان را بسیار مهم مى‏‌شمرد و به‏یاران خود سفارش مى‌کرد که دوستان و هم‌کیشان خود را میهمان کنند و غذا بدهند مى‌فرمود: «کمک به خانواده یک مسلمان و سیر کردن شکمشان و بى‏‌نیاز کردن آنها از مردم، برایم از هفتاد حج ‏بهتر است‏» به سیر کردن شکم خیلى اهمیت مى‏‌داد و سیر کردن یک نفر نزد وى از آزاد کردن یک بنده بهتر بود. خانه‌اش منزلگاه شیعیان، مسلمانان، غریبان و رهگذران بود، میهمان زیاد به خانه‏ مى‌برد. به میهمانان غذاى لذیذ مى‏‌داد، اجازه نمى‏‌داد میهمانش کارى انجام دهد.

تجارت و کار

یارانش را به کار و کسب تشویق مى‌‏کرد، از شغل آنها مى‏‌پرسید. اگر بیکار بودند، سفارش اکید مى‏‌کرد که به کارى مشغول شوند و مى‌فرمود: «من کسى را که کار و کاسبى را رها کرده و به پشت‏ بخوابد و بگوید: خدایا روزیم ده، دشمن ‏دارم‏» به یکى از یارانش که بیکار بود فرمود: «مغازه‌‏اى بگیر، جلویش را جاروب‏ کن و آب بپاش، بساطى در آن بگستر، چون چنین کنى وظیفه‌‏ات را انجام داده‌‏اى!» به‏یارانش سفارش مى‌کرد که اگر آب یا زمینى را مى‏‌فروشند حتما با پول آن آب و زمین‏ بخرند.
آن گرامى تنها سفارش به کار نمى‏‌کرد، بلکه خود نیز به باغ و مزرعه خویش‏ مى‌‏رفت و حتى در هواى گرم تابستان، عرق‌ریزان کار مى‌کرد. آن حضرت‏ مى‌فرمود: «دنیا چه یاور خوبى براى طلب آخرت است‏» و غلامان خویش را به کارى وامیداشت‏ بر آنها سخت نمى‌‏گرفت و آنها را در انجام کار آزاد مى‏‌گذاشت، اگر کارشان‏ سنگین و مشکل بود خود نیز به آنها کمک مى‌کرد و مى‌فرمود: «هرگاه غلامان خود را به کار مى‌گیرید و کار بر آنان سخت است‏ خودتان نیز با آنان کار کنید».

سخاوت و بخشش

امام باقر(علیه السلام) با آن که درآمدش کم، خرجش بسیار و عیال‌وار بود، در عین حال بخشندگى‌‏اش بین خاص و عام آشکار و بزرگوارى‌‏اش – مشهور، و فضل و نیکى‏‌اش‏ معروف بود، افراد زیادى به امید بهره‏‌مندى از جود و کرمش به سویش مى‌شتافتند و هیچیک ناامید بر نمى‏‌گشتند. هر کس به خانه‌‏اش وارد مى‏‌شد، از آنجا بیرون نمى‌‏رفت، مگر آن که غذایش مى‌داد، لباس نیکویش مى‏‌پوشاند و مبلغى پول به او مى‏‌بخشید بخشش‏ او به حدى بود که مورد اعتراض نزدیکان قرار گرفت. آن حضرت یاور بیچارگان، یار درماندگان و دستگیر در راه ماندگان بود.
هرگاه شیعیانش از شهرهاى دیگر به دیدارش مى‌رفتند، زاد و توشه راه، لباس و جایزه‏‌شان مى‏‌داد، و مى‏‌فرمود: «پیش از آن که ملاقاتم کنید اینها برایتان آماده شده‏ بود». جایزه‌هایش بین پانصد تا هزار درهم بود. هم خود مى‏‌بخشید و هم به یاران و خویشانش سفارش مى‏‌کرد که بخشنده باشند، در یک روز، هشت هزار دینار به مستمندان‏ مدینه بخشید و خانواده‏‌اى را که یازده نفر بودند و همه غلام و کنیز بودند آزاد کرد.
به سبب بخشش‌هایش، نیازمندان زیادى به منزلش مراجعه مى‏‌کردند و آن حضرت به‏ غلامان و کنیزانش سفارش مى‏‌کرد که آنها را تحقیر نکنند و گدا ننامند بلکه آنان‏ را به بهترین نامهایشان صدا بزنند. هر روز جمعه یک دینار صدقه مى‏‌داد و مى‏‌فرمود: «نیک و زشت و صدقه روز جمعه، دو چندان مى‏‌شود» و نیز مى‌فرمود: «نیکى، فقر را مى‌‏زداید و بر عمر مى‏‌افزاید و از مرگ بد، پیشگیرى مى‏‌کند». پیوسته یارانش‏ را به همدرى و دستگیرى یکدیگر سفارش مى‏‌کرد و مى‏‌فرمود: «چه بد برادرى است، برادرى که چون غنى باشى، همراهت ‏باشد و چون فقیر شوى، تو را تنها بگذارد». و مى‌فرمود: «برادرى آنگاه کامل است که یکى از شما دست در جیب رفیقش کند و هر چه مى‏ خواهد برگیرد».

منبع: ماهنامه کوثر، شماره ۱۹؛ نویسنده: محمد الله اکبرى