بررسى سندى زیارت جامعه کبیره

۱۳۹۵-۰۳-۱۹

283 بازدید

چکیده: زیارت جامعه کبیره از امام هادى علیه‌السلام روایت شده است و در شناخت ویژگی‌هاى امامان معصوم علیهم‌السلام مضامین بلندى را در بر دارد. درباره‌ی سند این زیارت، بحث‌هایى مطرح شده است. نگارنده در این گفتار، ابتدا از ضوابطى که در ارزیابى حدیث بر مبناى طریق روایتى آن آورده است، نتیجه مى‌گیرد که کلام دانشمندان رجالى پیشین، آخرین کلام در باب وضع راویان نیست. آنگاه درباره‌ی موسى بن عمران نخعى بحث مى‌کند و بر اساس مشایخ و راویان، وثاقت او را نشان می‌دهد. سپس درباره‌ی صحّت سند زیارت جامعه، از چند دیدگاه دیگر سخن مى‌‌گوید.

شرح حال مؤلّف :
آیت‌الله شیخ محمّد سند در سال ۱۳۸۲ قمرى در بحرین متولّد شد. پس از گذراندن دوره دبیرستان در بحرین و مدّتى تحصیل در رشته مهندسى در لندن، در سال ۱۳۵۸ شمسى به حوزه علمیّه قم وارد شد و دروس مقدّماتى را در سه و نیم سال، به پایان رسانید. پس از آن، از محضر حضرات آیات سیّد محمّد روحانى، وحید خراسانى، میرزا جواد تبریزى، سیّد على علّامه فانى، میرزا هاشم آملى، حسن زاده آملى، جوادى آملى و جمعى دیگر از اساتید کسب فیض کرد و چند سالى است که خود، تدریس فقه و اصول و کلام را در حوزه علمیّه قم آغاز کرده است.
برخى از آثار او عبارت است از: اقرأ (در فلسفه)، الامامه الالهیّه (در کلام، ۴ جلد)، فقه الطب، علم الرجال (ده جلد که یک جلد آن چاپ شده است)، دعوى السفاره فی الغیبه الکبرى، همچنین ۹ جلد کتاب در فقه و کتابى در باب روش معرفت دینى.
یکى از آثار ایشان «دراسات حول الزیاره الجامعه» است که حاصل مباحث ایشان درباره‌ی سند و محتواى زیارت جامعه است. ترجمه بخشى از این کتاب، به اهل نظر تقدیم مى‌شود.

«بسم الله الرحمن الرحیم»
مقدمه
زیارت «جامعه کبیره» یکى از مهمترین زیاراتى است که از امامان اهل بیت علیهم‌السلام براى ما روایت شده است. این زیارت عظیم، فشرده‌اى از عقاید مکتب اهل بیت علیهم‌السلام را در بر دارد و مقامات حقّه ائمّه معصومین علیهم‌السلام و جایگاه والاى ایشان نزد خداى عزّوجلّ را آشکار مى‌سازد و نشان می‌دهد که آن بزرگواران، جایگاه‌هاى معرفت خدا، منزل‌گاه‌هاى برکت خدا، معدن‌هاى حکمت خدا، خازنان علم خدا، حافظان سرّ خدا، حاملان کتاب خدا، وارثان رسول‌الله، اوصیاى نبىّ خدا و ذریّه‌ی آن حضرت صلی‌الله‌علیه‌وآله مى‌باشند.
عبارات بلند و شریف زیارت «جامعه کبیره» برتر از کلام سایر خلق و دون کلام خالق است. کلامى که عمق آن در ادراک هیچ عقلى نگنجیده و هیچ قلبى آن را احساس نکرده است. همان‌گونه که امامان اهل بیت علیهم‌السلام در روایات صحیح به آن اشاره کرده‌اند. امام باقر علیه‌السلام فرمود:
«حدیث ما دشوار و سخت است؛ کسى جز فرشته مقرّب یا نبىّ مرسل یا بنده‌اى که خداوند قلب او را براى ایمان آزموده باشد، بدان ایمان نمی‌آورد. پس هر چه از آن را که دل‌هایتان پذیرفت، بگیرید و هر چه را انکار کرد، به خود ما بازگردانید.» (بصائر الدرجات، ص ۴۱، ح ۴)
امامان ما علیهم‌السلام به ما دستور داده‌اند حدیث و روایتى را که نمى‌توانیم بفهمیم، انکار نکنیم؛ بلکه برماست که آن را به «اهل الذکر» و «اولى الامر» و «عیبه علم الله» (جایگاه علم خدا) باز گردانیم.
البتّه کسانى که نسبت به نظریّات و عقاید خویش شیفته‌اند و توان درک و دستیابى به عمق مضامین این زیارت عظیم را ندارند، مى‌کوشند تا از راه‌هاى مختلف آن به ردّ و انکار آن بپردازند.
گاه مى‌گویند: سند آن ضعیف است.
گاه آن را از اخبار آحاد می‌دانند.
گاهى مضامین آن را مخالف ظواهر قرآن کریم برمى‌شمارند.
در این نوشتار، به بحث سند زیارت و توثیق راوى آن، موسى بن عمران بن یزید نخعى می-پردازیم. از خداوند علىّ اعلى مى‌خواهیم ما را به مقامات امامان اطهار علیهم‌السلام آشنا و بینا گرداند. حمد و سپاس در آغاز و انجام، از آنِ خداوند است و بس.
۱. ملاک توثیق و تضعیف
توثیق و تضعیف راویان حدیث، منحصراً با استناد به آرا و فتاوى اجتهادى پیشگامان علم رجال، ممکن نیست؛ زیرا این کار، نوعى تقلید است. پس نمى‌شود کسى خود را فقط به گفته «نجاشى» یا «ابن غضائرى» یا دیگران، در توثیق و تضعیف رجال حدیث ملتزم بداند؛ چون این کار، تقلید در توثیق و جرح و تعدیل است. لذا اگر کسى بخواهد عقیده و علم خود را بر مبناى بحث و بررسى و تحقیق و اجتهاد استوار سازد، حقّ تقلید ندارد؛ بلکه باید خود شخصاً تحقیق کند و علّت تضعیف و توثیق هر راوى را بیابد و بنگرد که آیا آنچه درباره‌ی راوى گفته‌اند، صحیح است یا آنکه به او نسبت داده شده است و جاى سخن و تأمّل دارد؟
این موضوع بسیار خطیر است؛ زیرا ما در این نتیجه‌گیرى علمى، بنیان یک بهره‌گیرى دراز مدّت از میراث علمى دینى خود را بنا مى‌نهیم و به تعیین درجه و کیفیت نگاهبانى این میراث مى‌پردازیم. این موقعیّت مسئولانه در برابر این میراث عظیم، با اکتفا به نظرات پیشگامان علم رجال، کار شایسته‌اى نیست.
سخنان دانشمندان رجالى، فتواهاى ثابت تغییرناپذیر نیست که امکان بحث و بررسى نداشته باشد؛ زیرا جرح و تعدیل (تضعیف و توثیق) راویان، باعث کاهش یا گسترش میراث علمى و حدیث نبوىصلی‌الله‌علیه‌وآله و روایات اهل بیت علیهم‌السلام مى‌گردد و صحیح نیست که ما خود را مثلاً به گفته «نجاشى» یا دیگر بزرگان علم رجال ملتزم بدانیم.
این سخن به معناى چشم‌پوشى و صرف‌نظر از دیدگاه علماى علم رجال و بی‌ارزش دانستن و استخفاف به اقوال آن دانشمندان نیست؛ بلکه آنچه آن‌ها گفته‌اند تنها اشارات و تنبیهاتى است که باید راه‌ها و موارد دیگر به آن اضافه شود، تا نتیجه و حقیقت حال روشن گردد. یعنى باید همانند یک پژوهشگر تاریخى عمل کنیم؛ چون علم رجال مشتق از علم تاریخ است. تاریخ پژوه به احوال معاصران یک شخصیّت تاریخى اکتفا نمى‌کند و نظر و نتیجه‌گیرى نهایى خود را به آرا و نظرات معاصران، محدود نمى‌سازد؛ چه رسد به غیر معاصران.
بسا معاصرى که دچار ستم و حسد شده یا در عقیده و مبنا و غیر آن با شخص مورد بحث، اختلاف داشته باشد و این امور او را از روح تحقیق و بى‌طرفى باز می‌دارد. بدین رو، نمى‌توانیم به نتایج مقرّره‌ی پیشگامان گذشته‌ی علم رجال اکتفا کنیم. به ویژه در بُعد جرح (تضعیف) نمى‌توانیم آن‌ها را مانند امور مسلّم ـ به نحوى که گویا وحى مُنزل است ـ بپذیریم.
این‌ها فتاوى رجالى است که هر کس بخواهد تقلید کند، باید از این فتاوى پیروى نماید؛ امّا اگر کسى اهل اجتهاد و تحقیق باشد، باید این تضعیف‌ها و طعن و ایرادها را بررسى کند. براى افراد آگاه و دست‌اندرکار علم رجال روشن است که بسیارى از این تضعیف‌ها و طعن‌ها، به ویژه نزد اهل سنّت، ناشى از یک مبناى اعتقادى معیّن است؛ تا آنجا که اگر یک راوى با او هم عقیده نباشد، مى‌کوشد تا او را دروغ‌گو بداند و تا آنجا که مى‌تواند، مورد طعن و جرح و اتّهام و ایراد قرارش دهد. این کار بسیار انجام شده است و بسیارى به آن تصریح کرده‌اند؛ حتى در علم درایه و علم رجال. پس چگونه مى‌توانیم در جرح و تعدیل راویان، به عقیده‌اى معیّن و دیدگاهى مشخّص اکتفا کنیم؟
مرحوم میرداماد و محقّق بزرگ وحید بهبهانى ـ که در حوزه‌هاى علمیّه به عنوان مجدّد قرن دوازدهم شناخته شده است ـ در جرح و تعدیل، به نصوص علماى رجالى شیعه اکتفا نمى‌کنند؛ بلکه جرح و تعدیل آن‌ها را با دقّت و تدبیر مورد بررسى قرار می‌دهند و منشأ آن را ملاحظه مى‌کنند.
در بررسى فتاوى علماى رجال در جرح، روشن مى‌شود که عالم رجالى، گاهى در تشخیص و تمییز مفردات رجالى از مشترکات و جداسازى طبقه‌ی راوى و همچنین تشخیص شاگردان و اساتید راوى و کتاب‌هاى او اجتهاد مى‌کند. امّا چگونه است که وقتى به جرح و تعدیل و بررسى حال راوى می‌رسد، او را مقلّد مى‌یابى، به ویژه در نزد عامّه؟! این در واقع تقلید است نه اجتهاد.
روش ما، در این بحث رجالى، میراث روایى ما را به شکل علمى تحقیقى محافظت مى‌کند. باید توجّه داشت که نباید به تضعیف ابن‌غضائرى و نجاشى و دیگران، بدون آگاهى از منشأ تضعیف، اعتماد مطلق کنیم.
البتّه نجاشى قدس‌سره خدمات شایانى به مکتب اهل بیت علیهم‌السلام کرده و شایسته‌ی سپاس بسیار است؛ ولى ما نباید مبانى او در علم کلام را معیار و میزانى براى میراث روایى اهل بیت علیهم‌السلام قرار دهیم. ما با چه میزانى نجاشى قدس‌سره را به خاطر مقدار دانشى که در علم کلام دارد، معیار سنج و توزین کننده‌ی خویش بگیریم؟ در حالى که خود او نگفته است که از من تقلید کنید و باب اجتهاد در علم رجال را ببندید! بنابراین ما هرگاه در برابر تضعیف یک راوى معین قرار گرفتیم، نباید خود را ملتزم به این فتواى رجالى بدانیم بلکه باید منشأ این تضعیف را ـ که شخص فتوا دهنده بدان استناد کرده ـ بررسى کنیم و صحیح و ناصحیح آن را ارزیابى نماییم. این فرآیند را «اجتهاد در علم رجال» نامیده‌اند که در برابر «تقلید در علم رجال» است.
تقلید در علم رجال، یعنى اینکه گروهى اندک را وصىّ و سرپرست میراث دینى خود قرار دهیم؛ و این کار خطرناکى است که به بسته شدن باب اجتهاد و تحقیق و تدقیق می‌انجامد. و این در نزد عامّه، در علم رجال، بیشتر و شدیدتر است.
پس در علم رجال باید از تقلید حذر کرد و در توثیق و جرح و تعدیل، اجتهاد کرد، و این بالطبع بابى دشوار است؛ چون تحقیق ـ برخلاف تقلید که رفاه‌طلبان خواستار آن هستند ـ به خودى خود، شاقّ و توان فرساست.
لذا نباید به مجرّد یک فتواى رجالى تسلیم آن شد؛ چه رسد به اینکه راوى مذکور، مهمل باشد؛ یعنى درباره‌ی او اظهار نظر نشده باشد یا مورد طعن قرار نگرفته یا بدون توثیق باشد که در چنین وضعى، لزوم تحقیق و اجتهاد در حال او ـ مانند شخص مورد بحث ما ـ ضرورى‌تر است.
۲. وضع رجالى موسى بن عمران نخعى
معترضان به زیارت «جامعه کبیره» سند آن را صحیح نمی‌دانند؛ به این دلیل که در سند آن «موسى بن عمران نخعى» مجهول یا ضعیف، وجود دارد.
این اعتراض وارد نیست؛ زیرا موسى بن عمران نخعى که در سند زیارت آمده، همان است که شیخ صدوق در کتاب «من لایحضره الفقیه»، او را «موسى بن عبدالله» دانسته (من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۶۰۹) و در عیون اخبار الرضا علیه‌السلام او را «موسى بن عمران» نام برده است. (عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۱، ص ۳۰۵) نام اوّل، فقط در «من لایحضر» و به تبع آن در روایت کسانى چون شیخ طوسى، در تهذیب، آمده است. (تهذیب الاحکام، ج ۶، ص ۹۵)
در حالى که نام دوم، معروف و شناخته شده است و همان کسى است که «محمّد بن ابى‌عبدالله کوفى» ثقه، از او روایت مى‌کند. نجاشى درباره‌ی او گوید: «او محمّد بن جعفر کوفى اسدى، معروف به محمّد بن ابى‌عبدالله است» او همان کسى است که نزد نجاشى به «ابی‌الحسین کوفى» و نزد شیخ طوسى به «ابی‌الحسین اسدى» شناخته شده است.
شیخ طوسى در کتاب غیبت گوید: او از اقوام ثقاتى است که توقیعات نوّاب اربعه براى آن‌ها صادر شده است.
پس «موسى بن عبدالله» و «موسى بن عمران نخعى» یکى است. عبدالله نام جدّ موسى است، یعنى او «موسى بن عمران بن عبدالله نخعى» است. قرینه‌ی این امر، آن است که «موسى بن عمران نخعى» برادرزاده «حسین بن یزید نوفلى» است، و روایات بسیارى از او نقل کرده است. و «حسین بن یزید نوفلى» در کتاب «روضه کافى» تصریح کرده که جدّش «عبدالله» بوده؛ و روشن است که او جدّ عمو و پدرش بوده است. (الکافى، ج ۸، ص ۱۵۲، ح ۱۴۱)
البتّه در طریق این حدیث، «محمّد بن عبدالله (اسدى) از موسى بن عمران از عمویش حسین بن عیسى بن عبدالله از على بن جعفى» است که ظاهراً در نام پدر عمویش، تصحیفى رخ داده است؛ یعنى لفظ «بن عیسى» باید «بن یزید» باشد؛ به این نحو: «از عمویش حسین بن یزید بن عبدالله». و این تصحیف در چنین شکلى قریب و ممکن است. همانند آن در نام عمویش بسیار اتفاق افتاده است؛ چنان که در برخى از طرق، «حسن بن یزید» و در برخى «حسین بن زید» یا «حسن بن زید» آمده و اینگونه تصحیف‌ها در نسخه‌ها و طرق، شناخته شده است. اضافه بر آن اینکه لازمه وحدت طریق صدوق، وحدت راوى نیز هست.
۳. طریق روایى موسى بن عمران نخعى
درباره‌ی «موسى بن عمران نخعى» ـ چنان‌که از بررسى روایات بسیارش در کتاب‌هاى صدوق و غیر او بر می‌آید ـ باید گفت:
۳ـ ۱) او شاگرد عمویش «حسین بن یزید نوفلى» بوده و بیش‌تر روایاتش را از او نقل کرده و شیخ طوسى در «عدّه الاصول» به توثیق او اعتماد کرده ـ چنان که بیان خواهد شد ـ و او را از اجلّا دانسته است.
۳ـ ۲) او استاد و شیخ «ابوالحسین محمّد بن ابى‌عبدالله جعفر بن عون اسدى کوفى» است؛ همان کسى که شیخ طوسى درباره‌اش گفته: «در زمان سفیرانِ ستایش شده، اقوام ثقاتى بودند که از سوى منصوبین به سفارت براى آن‌ها توقیع صادر مى‌شد و یکى از آن‌ها «ابوالحسین محمّد بن جعفر اسدى» است»؛ چنان‌که اغلب روایاتش را همین اسدى روایت مى‌کند.
۳ـ ۳) صدوق در کتاب‌هاى خود ـ اکمال الدین، توحید، خصال، علل الشرایع، من لایحضره الفقیه، ثواب الاعمال، صفات الشیعه و امالى ـ با اعتماد بر او، روایات بسیارى از او نقل کرده، همان گونه که در «مشیخه من لایحضر» در طریق خود تا «یحیى بن عباد مکّى» و نیز در طریق روایت «سلیمان بن داود» در معناى آیه (…فطفق مسحاً…) (ص (۳۸) / ۳۳) به او اعتماد کرده است.
۳.۴) بیش‌تر روایات او از این طریق مکرّر ـ که عبارت است از: «محمّد بن ابى‌عبدالله (اسدى) از موسى بن عمران از عمویش حسین بن یزید» ـ روایات زبده‌ی اعتقادى و لطایف معارف است؛ بلکه بیش‌تر روایات او که از غیر این طریق روایت شده نیز در نکاتِ معرفتىِ اصول اعتقادى است. با بررسى همه‌ی روایات او، به وضوح آشکار مى‌شود که جایگاه علمی‌اش رفیع، عقیده‌اش مستقیم و معرفت-شناسی‌اش دقیق و ظریف و استوار است.
۳ـ ۵) او و استادش ـ یعنى عمویش «حسین بن یزید نوفلى» ـ راه‌گشاى چند مشرب در بین راویان امامیّه بوده‌اند. او توسّط عمویش، از گروه‌هاى مختلف راویان، راویان فقیه، راویان اسرار معارف همچون «مفضّل بن عمر» و «محمّد بن سنان» و نیز از راویان متکلّم و دیگران روایت مى‌کند.
۳ـ ۶) کلینى در کافى، ابن قولویه در کامل الزیارات و على بن محمّد قمى در کفایه الاثر، به روایات او اعتماد کرده‌اند.
۴. موسى بن عمران، راوى اغلب روایات عمویش نوفلى
موسى بن عمران برادرزاده‌ی حسین بن یزید نوفلى است. نوفلى را شیخ طوسى در «عدّه الاصول» و آیت الله خویى و دیگران توثیق کرده‌اند؛ چون شیخ در «عدّه» گفته است: «طایفه‌ی امامیّه به روایات سکونى عمل کرده‌اند.» (عدّه الاصول، ج ۱، ص ۳۸۰)
راوى اغلب روایات سکونى، «حسین بن یزید نوفلى» است. لازمه‌ی آن سخن، این است که طایفه امامیّه او را نیز توثیق کرده باشند. اضافه بر آن، نجاشى او را «نوفل النخع» ـ یعنى وجیه قبیله‌ی نخع و موجّه آنان ـ معرّفى کرده است. (الرجال نجاشی، ص ۷۷)
قبیله نخع از قبایل بزرگ شیعه در کوفه بوده است. با این توصیف، جایگاه «موسى بن عمران نخعى» نیز آشکار مى‌شود؛ چون عمو و استادش همین «نوفلى» است و او بیش از دویست روایت از عمویش نقل کرده و این نشان می‌دهد که علاوه بر دیگران، او شاگرد ویژه نوفلى بوده است. همچنین وى روایات بسیارى در کتاب‌هاى مورد اعتماد اصحاب امامیّه دارد. توثیق‌هاى گذشته درباره‌ی «حسین بن یزید»، شامل برادرزاده‌اش «موسى بن عمران» نیز خواهد شد.
۵. عمده روایات نوفلى درباره‌ی معارف است.
اضافه بر آنچه گذشت، متون روایاتى که «موسى بن عمران» از عموى خود نقل مى‌کند، عمدتاً در گزیده معارف، صحیح المضمون و مستقیم المعنى است و به نظر محدّثان امامیّه، موافق اصول و قواعد معارف مذهب است و حتّى بخشى از آن‌ها حکایت‌گر مقام عالى، وسعت اندیشه و تمکّن و قدرت او در معارف است؛ به گونه‌اى که او را در ردیف تک‌سواران این میدان و از راویان برگزیده و حاملان این اسرار قرار داده است.
۶. اعتماد بزرگان بر روایات او
بزرگان طایفه امامیّه، همچون کلینى در کافى، صدوق در عیون اخبار الرضا علیه‌السلام و توحید و غیر از آن دو، به روایات او اعتماد کرده‌اند، چنان که نامش در مشیخه صدوق قرار گرفته و در بیش از هشتاد مورد از او روایت کرده است.
۶ـ ۱) کسانى که از آن‌ها روایت کرده است، عبارت‌اند از:
۱) حسین بن یزید نوفلى (ثقه) عموى او؛
۲) ابراهیم بن حکم بن ظهیر؛
۳) حسین بن سعید اهوازى (ثقه جلیل)؛ (تهذیب الاحکام، ج ۱، ص ۲۵۱)
۴) صفوان بن مهران جمّال (ثقه)؛
۵) ابن ابى‌عمیر؛
۶)حسن بن محبوب؛
۷) عبدالله بن حجال؛
۶ـ ۲) کسانى که از او روایت کرده‌اند:

۱) محمّد بن جعفر ابى‌عبدالله کوفى اسدى (ثقه)؛
۲ و ۳) محمّد بن یحیى العطّار (ثقه) و همچنین پدرش؛
۴) محمّد بن موسى بن متوکّل (ثقه به نظر اصحّ)؛
۵) على بن احمد بن محمّد بن عمران دقاق. (شیخ صدوق با تعبیر «رضی الله عنه» از او یاد کرده است)؛
۶) على بن عبدالله ورّاق (شیخ صدوق از او نیز با همان تعبیر یاد کرده است)؛
۷) محمّد بن احمد سنانى (ثقه)؛
۸) محمّد بن اسماعیل مکّى برمکى (ثقه، چنان که صدوق در عیون اخبار الرضا علیه‌السلام آورده است).
۷. صحّت سند زیارت جامعه کبیره
سند زیارت جامعه کبیره تا «موسى بن عمران» صحیح است و این خود یکى از دلایل وثاقت راوى آن، موسى بن عمران بن یزید نخعى است.
شیخ صدوق (ره) گوید: «على بن احمد بن عمران دقاق ـ رضی‌الله عنه ـ محمّد بن احمد سنانى، على بن عبدالله ورّاق، و حسین بن ابراهیم بن احمد بن هشام مکتب، براى ما روایت کردند و گفتند: محمّد بن ابى عبدالله کوفى، و ابوالحسین اسدى، براى ما روایت کردند و گفتند: اسماعیل مکّى برمکى براى ما روایت کرد و گفت: موسى بن عمران نخعى براى ما روایت کرد.» (عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، ج ۱، ص ۳۰۵)
۸. سؤال او از امام هادىعلیه‌السلام
کیفیّت درخواست او از امام هادى علیه‌السلام که گفت: «اى زاده‌ی رسول خدا سخن بلیغ و کاملى به من بیاموز که هر گاه خواستم یکى از شما را زیارت کنم، بدان لفظ باشد.» می‌رساند که او به ائمّه علیهم‌السلام معرفت والایى دارد و عقیده دارد که آنان علیهم‌السلام شئونى یکسان و مقاماتى قابل پیروى دارند و نور امامت و مقام خلافت را همسان می‌داند.
۹. بیان امام هادىعلیه‌السلام
۹ـ ۱) متن سخنان امام علیه‌السلام به «موسى بن عمران» می‌رساند که او در شناخت مقامات و اسرار ائمّه علیهم‌السلام جایگاه بلندى داشته است و این همانند اعتقاد فقها درباره‌ی «عمر بن حنظله» است.
آرى، درخواست او و جواب امام علیه‌السلام در این متن، حاکى از مقام علمى و جلالت شأن اوست و این قرینه‌اى استوار و قابل اعتماد است.
۹ـ ۲) بلندى مضامین زیارت از نظر لفظ و معنى و ترکیب، همگى دلیل قوّت آن است و نشان می‌دهد که همتا و همسان روایات صادره از ائمه علیهم‌السلام است. چنان که مضامین و فقرات آن همانند قواعد معرفتى ایشان است و با روایات مستفیضه‌ی ابواب معارف همسویى دارد؛ هر چند از حیث لفظ در برخى موارد مختلف‌اند، ولى لُبّ معنى و نتیجه‌ی آن یکى است.
۱۰. توثیق نخعى به وسیله بزرگان
۱۰ـ ۱) مرحوم آیت الله خوئى (م۱۴۱۳ه ) به خاطر آنکه روایات نخعى در تفسیر (على بن ابراهیم) قمى آمده، او را ثقه دانسته است. (معجم رجال الحدیث، ج ۲۰، ص ۶۶)
۱۰ـ ۲) شیخ عبدالله مامقانى (م ۱۳۵۱ه ) درباره‌ی او گوید: متن روایات او دلیلى آشکار بر این است که او امامى مذهب و صحیح الاعتقاد بوده است. نیز همین که مولاى ما امام هادى علیه‌السلام چنین زیارت مفصّلى را به او تلقین فرموده ـ که متضمّن بیان مراتب ائمه علیهم‌السلام است ـ شهادتى است بر اینکه این مرد از نیکان بوده و روایات او مورد قبول ائمه علیهم‌السلام بوده است؛ لذا عدم ذکر او در کتاب‌هاى رجالى، باعث قدح او نمى‌شود. (تنقیح المقال، ج ۳، ص ۲۵۷)
۱۱. اقوال علما در باب سند و متن زیارت جامعه کبیره
۱۱ـ ۱) علّامه مجلسى (م۱۱۱۱ه ) گوید: «این زیارت، از حیث متن و سند، بهترین زیارات و فصیح‌ترین و بلیغ‌ترین آن‌هاست.» (مفاتیح الجنان، ص ۶۲۶)
۱۱ـ ۲) مولى محمّد تقى مجلسى (م ۱۰۷۰ه ) در شرح کتاب «من لایحضره الفقیه» گوید: «زیارات امیرالمؤمنین و باقى ائمّه علیهم‌السلام بسیار زیاد است. بهترین آن‌ها زیارت جامعه است که به زودى مشروح آن را می‌آوریم.» (روضه المتقین، ج ۵، ص ۴۲۴)
نیز گوید: «این زیارت، کامل‌ترین و بهترین زیارات است؛ بلکه پس از آن رؤیایى که دیدم، بیشتر اوقات، ائمّه علیهم‌السلام را با آن زیارت مى‌کنم؛ و در عتبات عالیات جز با این زیارت، آن‌ها را زیارت نکردم.» (روضه المتقین، ج ۵، ص ۴۵۲؛ مفاتیح الجنان، ص ۶۲۶)
وى مکاشفه‌ی لطیف خود را بدین سان باز مى‌گوید: «هنگامى که خداوند متعال، مرا به زیارت امیرالمؤمنین علیه‌السلام توفیق داد و در حوالى روضه مبارکه آن حضرت مجاهده (با نفس) را آغاز کردم وخداوند متعال به برکت حضرتش ابواب مکاشفات را به رویم گشود ـ مکاشفاتى که عقول ضعیف آن‌ها را نمى‌پذیرد ـ در آن عالم (در حال خواب و بیدارى) هنگامى که در رواق عمران بودم، دیدم در «سُرّ مَن رأى» (سامرّاء) هستم و مرقد امام هادى و امام عسکرى علیهما‌السلام را در نهایت بلندى و زیبایى دیدم و بر روى قبر آن دو امام همام، لباسى سبز از لباس‌هاى بهشت دیدم که مانند آن را در دنیا ندیده بودم؛ و دیدم مولاى ما و مولاى همه‌ی مردم، صاحب العصر و الزمان علیه‌السلام پشت به قبر و رو به در، نشسته است. او را که دیدم، با صداى بلند، مانند مدّاحان، شروع به خواندن این زیارت کردم. و چون به آخر رسیدم فرمود: خوب زیارتى است.
گفتم: مولاى من! فدایت شوم! زیارت جدّ شماست و به قبر اشاره کردم.
فرمود: آرى؛ وارد شو. و چون وارد شدم، نزدیک در ایستادم.
فرمود: پیش بیا.
گفتم: مولاى من! مى‌ترسم به خاطر ترک ادب کافر گردم!
فرمود: اگر با اجازه‌ی ما باشد اشکالى ندارد.
پس، ترسان و لرزان، اندک اندک پیش رفتم.
فرمود: پیش بیا، پیش بیا. رفتم تا نزدیک آن حضرت علیه‌السلام شدم.
فرمود: بنشین.
گفتم: مولاى من! مى‌ترسم!
فرمود: مَترس. و مانند بردگان که فراروى مولاى جلیل مى‌نشینند، نشستم.
فرمود: راحت باش و چهار زانو بنشین؛ چون تو پیاده و پابرهنه آمدى و به زحمت افتادى.
خلاصه، آن حضرت علیه‌السلام نسبت به بنده خود، الطاف عظیم و مکالمات لطیفى فرمود که شمارش آن‌ها ممکن نیست و اکثرش را فراموش کرده‌ام.
سپس از این رؤیا برخاستم. در آن روز، با آنکه مدّت زیادى راه بسته بود و موانع بزرگى پدید آمده بود، همه‌ی موانع به فضل خدا برطرف گردید و اسباب این زیارت مهیّا گشت و زیارت پیاده و پابرهنه ـ همان گونه که صاحب الزمان علیه‌السلام فرموده بود ـ میسور گردید.
شبى در روضه‌ی مقدّسه بودم و این زیارت را مکرّر خواندم و در راه و در روضه، کرامات عجیب بلکه معجزات غریبى آشکار شد که ذکر آن به طول می‌انجامد.
خلاصه، تردید ندارم که این زیارت با تأیید حضرت صاحب‌الامر علیه‌السلام از ابی‌الحسن امام هادى علیه‌السلام است و اینکه کامل‌ترین و بهترین زیارت‌هاست؛ بلکه پس از آن رؤیا، اکثر اوقات، ائمّه علیه‌السلام را با آن زیارت مى‌کنم و در عتبات عالیات جز با این زیارت، آن‌ها را زیارت نکردم.» (روضه المتقین، ج ۵، ص ۴۵۲)
۱۱ـ ۳) علّامه سیّد عبدالله شبرّ (م۱۲۴۲ه ) گوید: بر صاحبان بصیرت‌هاى نقّاد و دارندگان اذهان وقّاد، اهالى عقول سلیم و اصحاب فهم‌هاى مستقیم، پوشیده نیست که زیارت جامعه کبیره، در شأن و مرتبه، عظیم‌ترین زیارات، و در مقام و مکان، برترین آن‌هاست. فصاحت الفاظ و فقرات آن، بلاغت مضامین و عبارات آن، حکایت‌گر صدور آن از چشمه زلالى است که از منابع وحى و الهام جوشیده و گویاى آن است که از زبان نوامیس دین و پناهگاه عالَمین برون آمده است. زیرا فوق کلام مخلوق و دون کلام خالق ملک علّام است. متن آن مشتمل بر اشاره به بخشى از ادلّه و براهین متعلّق به معارف اصول دین و اسرار ائمّه طاهرین علیهم‌السلام و مظاهر صفات رب العالمین است. حاوى باغ‌هاى خرّم و باغستان‌هاى سرسبز آراسته به شکوفه‌هاى معارف و حکمت مى‌باشد. پیچیده به میوه‌هاى اسرار اهل بیت عصمت و متضمّن بخش فراوانى از حقوق اولى الامر است؛ آنان که خداوند اطاعت‌شان را واجب فرموده، اهل بیتى که خداوند، (مردم را) به پیروى از آنان تشویق فرموده و ذوی‌القربى که به مودّت آن‌ها فرمان داده و اهل ذکرى که فرموده تا از آن‌ها سؤال شود؛ با اشاره به آیات فرقانى و روایات نبوى و اسرار الاهى و علوم غیبى و مکاشفات حقیقى و حکمت….. تا آنجا که گوید:
این زیارت را عدّه‌اى از بزرگان دین، و حاملان علوم ائمّه طاهرین علیهم‌السلام روایت کرده‌اند و در میان ابرار شیعه، شهرتى چون شهرت خورشید نیم‌روزى به خود گرفته است. گوهرهاى مبانى و انوار معانی‌اش، دلایل حق و شواهد صدقى بر صدور آن از سینه‌هاى حاملان علوم ربّانى و ارباب اسرار فرقانى است، آن‌ها که از انوار الاهى پدید آمده‌اند. متن آن مانند سایر کلام ایشان است. کلامى که فصاحت مضمون و بلاغت مشحون آن ما را از بررسى سندش بى نیاز مى‌کند؛ همانند نهج‌البلاغه و صحیفه سجّادیّه و اکثر دعاها و مناجات‌ها.» (الانوار اللامعه فی شرح الزیاره الجامعه، ص ۲۹ ـ ۳۱)
۱۲. استشهاد علما به زیارت جامعه کبیره
علما همواره بر استشهاد به زیارت جامعه کبیره اعتماد کرده‌اند. نمونه‌هایى از آن را یادآور مى‌شویم:
۱۲ـ ۱) سیّد شرف‌الدین حسینى (م حدود ۹۶۵ه ) در تأویل آیات ۲۵ و ۲۶ سوره غاشیه که مى‌فرماید: (انَّ إلینا إیابهم * ثم إنّ علینا حسابهم) [همانا بازگشت آن‌ها به سوى ماست. آن‌گاه حساب آنان به عهده‌ی ماست.] گوید: از جمیل بن درّاج روایت شده که گفت: به ابی‌الحسن علیه‌السلام گفتم: آیا تفسیر جابر را براى آن‌ها روایت کنم؟ فرمود: آن را براى فرومایگان روایت مکن که منتشرش مى‌کنند، آیا نخوانده‌اى که (انَّ إلینا إیابهم * ثم إنّ علینا حسابهم)؟ گفتم: آرى، خوانده‌ام. فرمود: روز قیامت که فرا رسد و خداوند، اوّلین و آخرین را گرد هم آورد، حساب شیعیانمان را به ما مى‌سپارد؛ آن گاه هر چه بین آن‌ها و بین خداست، بر (بخشش) خدا حکم مى‌کنیم و خداوند حکم ما را روا می‌دارد. و آنچه بین آن‌ها و بین مردم است، خواستار بخشش آن مى‌شویم و (مردم) آن را به ما مى‌بخشند. و آنچه بین ما و آن‌ها بوده است، ما به عفو و گذشت سزاوارتریم.
شرف الدین نجفى پس از نقل حدیث می‌افزاید :
مؤیّد آن، عبارت «زیارت جامعه کبیره» است که از امام هادى علیه‌السلام روایت شده: «و إیاب الخلق إلیکم و حسابهم علیکم: بازگشت مردم به سوى شماست و حسابشان (نیز) بر عهده‌ی شماست.»
معناى این تأویل چنان است که: ظاهراً ضمیر «نا» در «إلینا» و «علینا» به خداوند متعال باز مى‌گردد؛ امّا در باطن، به ائمّه علیهم‌السلام بر مى‌گردد؛ چون آن‌ها در دنیا و آخرت، والیان امر و نهىِ خداوندند و امر و فرمان، همه از آنِ خداست و به هر یک از خلق خود که بخواهد، تفویض مى‌کند و تردیدى نیست که رجوع مردم در روز قیامت، به سوى آنان است و حسابشان (نیز) بر عهده آنان مى‌باشد و آن‌ها دوست خود را وارد بهشت مى‌کنند و دشمن خود را به جهنّم مى‌سپارند. همان‌گونه که در بسیارى از خبرها آمده که امیرالمؤمنین علیه‌السلام قسیم بهشت و دوزخ است». (تأویل الآیات الظاهره، ج ۲، ص ۷۸۸ ـ ۷۸۹)
۱۲ـ ۲) سیّد صدرالدین طباطبایى (م ۱۱۵۴ه ) حدیث رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را نقل مى‌کند که فرموده است: «أَنا و علىٌّ من شجره واحده و سائر الناس من شجر شتّى: من و على از یک درخت هستیم و سایر مردم از درخت‌هاى گوناگون‌اند.» سپس می‌افزاید: «شاید معناى «واحده»، آن معنایى نباشد که «تاء وحدت» افاده مى‌کند؛ یعنى وحدت ظاهرى که ملاک آن تشخیص یگانگى به حسب وجود عینى است؛ بلکه (ممکن است) واحدیّت ذاتى واقعى معنوى باشد، مطلبى که شبیه مضمون آن در زیارت جامعه کبیره وارد شده است که مى‌فرماید :
أشهد… أنَّ أرواحکم و نورکم وطینتکم واحده، طابت و طهرت بعضها من بعض.
گواهى می‌دهم… که ارواح شما و نور شما و طینت شما یکى است، پاکیزه و پاک شده، بخشى از بخش دیگر است.
بنا بر این تفسیر، کلمه «شتّى: گوناگون» در سخن آن حضرت، وصف درخت است به اعتبار آن کثرت در مقابل این وحدت؛ پس «تاء» وحدت، ضدّ آن نیست». (شرح دعاء الندبه، ص ۱۲۹)
۱۲ـ ۳) شیخ انصارى (م۱۲۸۰ه ) گوید: «سخن درباره‌ی «خوارج» همان است که درباره‌ی «ناصب» گفتیم؛ زیرا آن‌ها سخت‌ترین نواصب‌اند. اضافه بر آنکه در برخى اخبار، آن‌ها «مشرک» معرّفى شده‌اند؛ همان گونه که امام علیه‌السلام درباره‌ی آن «خارجى» که نزد او آمد، فرمود: «به خدا سوگند او مشرک است.» و نیز به دلیل سخن امام علیه‌السلام در زیارت جامعه که فرمود: «و من حاربکم مشرک: هر کس با شما بجنگد، مشرک است.» ضمن آنکه نجس بودن‌شان اجماعى است.» (الطهاره، ج ۲، ص ۳۸۵)
۱۲ـ ۴) ملّا هادى سبزوارى (م۱۳۰۰ه ) گوید: «رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرموده است: نخستین چیزى که خدا خلق کرده، روح من یا عقل من یا نور من بود.» و فرمود: «من پیامبر بودم، در حالى که آدم بین آب و گل بود.» و مراد از ابرار، اصحاب یمین است و مراد از اخیار، مقرّبون است؛ لکن نسبت این دو مانند «ظرف و مجرور» و مانند «فقیر و مسکین» است که چون با هم آیند، دو معنى دارند و چون تنها بیایند، یک معنى می‌دهند. و از موارد اجتماع، نمونه‌اى است که در زیارت جامعه کبیره آمده است که: «و أنتم نور الأخیار و هداه الأبرار: شما نور اخیار و هدایتگران ابرارید.»
و همانند آن سخن دیگر معصومین علیهم‌السلام است که فرموده‌اند: «حسنات ابرار سیّئات مقرّبان است.» (شرح الاسماء الحسنى، ج ۱، ص ۲۰۳)
۱۲ـ ۵) مولى محمّد على انصارى تبریزى (م۱۳۱۰ه ) در تفسیر آیه نور، در معناى نام‌گذارى «زهراء» به «مشکاه» گوید:
«مشکاه همان فاطمه زهرا علیها‌السلام است و این مصباح از شجره‌ی حقیقت محمّدیه نورانى مى‌شود و این همان زیتونه‌ی مبارکه است؛ به خاطر برکت آثار و پایان‌ناپذیرىِ مقدار آن؛ و در زیارت جامعه آمده است: «سلام بر فرودگاه‌هاى معرفت خدا و مساکن برکت خدا و معادن حکمت خدا… .» پس او مبارک است؛ چون سرچشمه همه‌ی فیوضات تشریعى و تکوینى است و او همان شجره‌ی مکّیّه‌ی پوینده در مقام (أو أَدنى) است؛ و آغاز و ایجاد و خاستگاه مشیّت و اراده به دستان اوست؛ به خاطر تشعّب وجوه تعلّقات آن به ذرّات وجودى که در مراتب امکان، لایتناهى است؛ و آن اصل برکت و فرع آن است: «إِن ذُکِرَ الخیر، کنتم اوّله و آخره و اصله و فرعه: اگر از خیر یاد شود، شما اول و آخر و اصل و فرع آن هستید.» (اللمعه البیضاء خطبه الزهراء، ص ۱۵۱ ـ ۱۵۲؛ ر.ک. استشهاد بدان در ص ۵۲۲)
۱۲ ـ۶) شیخ محمّد حسین اصفهانى (م۱۳۶۰ه ) گوید: «اطاعت اوامر شرعیّه اهل بیت علیهم‌السلام، اطاعت بالذات براى آمِر است و اطاعت بالعَرَض براى کسى است که فرمان خداى متعال بر زبانش جارى شده است. و اطاعتى که براى آن‌ها اطاعت بالذات است و براى خداى متعال اطاعت بالعرض، بدان خاطر است که آن‌ها منسوب به او هستند. به دلیل قول امام علیه‌السلام که فرمود: «مَن اطاعکم فقد أطاع الله: هر که شما را اطاعت کند، یقیناً خدا را اطاعت کرده.»
این اطاعت آنان در اوامر شخصى ایشان است. پس نبوّت و امامت، به خاطر وجوب اطاعت اوامر شخصى آن‌ها، حیثیّتى تعلیلى است. و آنچه در باب اطاعت پیامبر و ائمه علیهم‌السلام وارد شده، براى شمول بر این اطاعت، از اطاعت اوامر شرعى ایشان، اولى است؛ زیرا این در حقیقت، اطاعت امر الاهى است، و لزوم آن بدیهى است که براى الزام به آن ـ چنان که پوشیده نیست ـ نیاز به مبالغه ندارد.» (حاشیه مکاسب، ج ۲ ،ص ۳۸۲)
۱۲ـ ۷) آیت الله خویى (م۱۴۱۳ه ) با اشاره به ضلالت برخى گروه‌ها گوید: «و نیز دلیل آن، قول امامعلیه‌السلام در زیارت جامعه است که فرمود: «ومن جحدکم کافر: هر کس شما را انکار کند، کافر است.» و نیز کلام حضرتش در همان زیارت: «و من وحّده قبل عنکم: و هر کس خدا را به وحدانیّت شناخته، از باب شما وارد مى‌شود.» از این کلام برمى‌آید که: هر کس از طریق شما وارد نشود، خدا را به وحدانیّت نشناخته است.» (مصباح الفقاهه، ج۱، ص ۳۲۳)
همچنین گوید: « در زیارت جامعه آمده است: «و هر کس خدا را به وحدانیّت شناخته است؛ از باب شما وارد مى‌شود.» یعنى هر کس از آن‌ها نپذیرفته، موحّد خداى سبحانه نیست. اخبار وارد به این مضمون بسیار است؛ امّا بر نجاستى که مقابل اسلام است، هیچ دلالتى ندارد و فقط در مقابل ایمان است چنان که قبلاً به آن اشاره کردیم». (کتاب الطهاره، ج ۲، ص ۸۴)
۱۲ـ ۸) آیت الله گلپایگانى (م۱۴۱۴ه ) گوید: «و ظاهر روایات این است که آن‌ها (خوارج) کافرند، چه از روى علم باشد و چه بر اساس جهل مرکّب.»
از جمله ادلّه، روایت فضل است که گوید:
«مردى عبوس و شکم‌بزرگ نزد ابى‌جعفر امام باقر علیه‌السلام آمد و در کنار آن حضرت بر روى تخت او نشست. امام به او خوش آمد گفت و جایش داد. هنگامى که رفت، حضرتش فرمود: او از خوارج بود. گفتم: مشرک است؟ فرمود: به خدا سوگند مشرک است، مشرک». آیت الله گلپایگانى می‌افزاید: «مراد از مشرک همان کافر است. این خبر در اوائل کتاب هم آورده شده است. در زیارت جامعه نیز آمده است: «و من حاربکم مشرک: هر کس با شما بجنگد، مشرک است.» (نتایج الافکار، ج ۱، ص ۱۹۰)
۱۳. امام زمان علیه‌السلام و زیارت جامعه کبیره
عالم محقّق مرحوم میرزا حسین نورى طبرسى داستان یکى از صالحان را که خدمت امام زمان عجل‌الله-فرجه رسیده و سفارش آن حضرت به خواندن این زیارت را چنین نقل کرده است.
حدود هفده سال پیش ، متّقى صالح سید احمد بن سید هاشم بن سید حسن موسوى رشتى ـ أیّده الله ـ که از تجّار شهر رشت است، وارد نجف اشرف شد و در معیّت عالم ربّانى و فاضل صمدانى شیخ على رشتى، در منزل به دیدار من آمدند. هنگامى که برخاستند، شیخ على رشتى مرا آگاه کرد که این سیّد احمد، از صالحان درستکار است و اشاره کرد که داستان غریبى براى او رخ داده… و سید احمد رشتى تشرّف خود به دیدار صاحب الزمان را برایم بازگفت…. تا آنجا که گفت:
آقاى من ـ صاحب الزمان ـ فرمود: عنان (مرکب) را به من بده؛ آن را به او دادم. عنان را به دست راست گرفت و بیل را به دوش چپ انداخت و به راه افتاد؛ به گونه‌اى که اسب به بهترین صورت پذیرش، در خدمت او بود. سپس دست بر زانوى من نهاد و فرمود: چرا شما نماز نافله را به جاى نمی‌آورید، نافله، نافله، نافله! و سه بار تکرار کرد. سپس فرمود: چرا زیارت عاشورا را ترک مى‌کنید عاشورا، عاشورا، عاشورا! و سه بار تکرار کرد. سپس فرمود: چرا با زیارت جامعه، زیارت نمى‌کنید؟ جامعه، جامعه، جامعه!» (النجم الثاقب، ج ۲، ص ۲۷۳؛ ص ۶۲۶ ـ ۶۲۸)
مدح امام مهدى علیه‌السلام را از زیارت جامعه، پیش از این نیز در بحث مکاشفه‌ی مرحوم مولا تقى مجلسى یادآور شدیم.
۱۴. زیارت جامعه کامله
این زیارت عظیم، صورت کامل دیگرى دارد که طولانى‌تر است و طریق آن، غیر از طریق صدوق و شیخ طوسى (ره) است. این صورت طولانى را شیخ کفعمى (ره) در «بلد الامین» (بلدالامین، ص ۴۱۸) و میرزاى نورى (ره) در ابواب زیارت مستدرک (مستدرک الوسائل، ج ۱۰، ص ۴۱۶) و علّامه مجلسى، زیادات آن را به عنوان «زیارت جامعه دیگر» آورده‌اند. بلکه میرزاى نورى (ره) کتابى خاص «زیارت جامعه کامله» تألیف کرده که در سال ۱۳۱۵ هجری در تبریز چاپ شده (الذریعه، ج ۱۲، ص ۷۹) و شیخ عبّاس قمى (ره) متن این زیارت کامله را در تتمّه‌ی «تحیّه الزائر» میرزاى نورى آورده است. (الذریعه، ج ۳، ص ۴۸۸)

پیوست ـ فهرست روایات موسى بن عمران نخعى :
۱. على بن احمد بن محمّد بن عمران دقّاق ، محمّد بن جعفر کوفى، موسى بن عمران نخعى، حسین بن یزید، على بن حسین، من حدّثه، عبدالرحمان بن کثیر، ابى‌عبدالله علیه‌السلام، امیرالمؤمنین علیه‌السلام، به مطّلع: انا علم الله، و أنا قلب الله الواعى… درباره‌ی مقامات الهى امیرالمؤمنین علیه‌السلام. (توحید، ص ۱۶۴)
۲. محمّد بن موسى بن متوکّل، محمّد بن ابى‌عبدالله کوفى، موسى بن عمران نخعى، حسین بن یزید، حسن بن على بن سالم، ابیه، ابى‌حمزه، سعید بن جبیر، عبدالله بن عبّاس، رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله، با مطلع: ان الله تبارک و تعالى اطّلع إلى الأرض اطّلاعه… در این مورد که خداوند، امیرالمؤمنین و ائمه علیهم‌السلام را برگزیده و نیز در باب، ویژگی‌هاى حضرت مهدى علیه‌السلام. (کمال الدین، ص ۲۵۷ ـ ۲۵۸)
۳. محمّد بن موسى بن متوکّل، محمّد بن ابى‌عبدالله کوفى، موسى بن عمران نخعى، حسین بن یزید، حسن بن على بن ابى‌حمزه، ابیه، الصادق علیه‌السلام، رسول الله، ربّ العزّه، با مطلع: من علم أن لا إله إلّا أنا وحدى… درباره‌ی: پیوستگى توحید و نبوّت و ولایت، نصّ بر دوازده امام علیهم‌السلام، فضائل ایشان. (کمال الدین، ص ۲۵۸ ـ ۲۵۹)
۴. على بن احمد بن موسى دقّاق، محمّد بن ابى‌عبدالله کوفى، موسى بن عمران نخعى، حسین بن یزید، حسن بن على بن ابى‌حمزه، ابیه، سعید بن جبیر، ابن عبّاس، رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله، با مطلع: انّ رسول الله کان جالسآ ذات یوم إذ أقبل الحسن… که در آن پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، مقامات امیرالمؤمنین، حضرت فاطمه و حسنین علیهم‌السلام و ظلم‌هاى وارده بر ایشان را بیان می‌دارد و مى‌گرید. (امالى صدوق، ص ۱۷۴ ـ ۱۷۷)
۵. محمّد بن احمد سنانى، محمّد بن ابى‌عبدالله کوفى، موسى بن عمران نخعى، حسین بن یزید، على بن سالم، ابیه، ثابت بن دینار، السجّاد علیه‌السلام، علل الشرایع۱ / ۱۳۱، با مطلع: سألت زین العابدین علیه‌السلام…. عن الله جلّ جلاله هل یوصف بمکان؟ شامل حقایقى از معراج پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و مقامات حضرتش. (امالى صدوق، ص ۲۱۴)
۶. محمّد بن موسى بن متوکل، محمّد بن ابى‌عبدالله کوفى، موسى بن عمران نخعى، حسین بن یزید، حسن بن على بن ابى‌حمزه، ابى‌بصیر، الصادق علیه‌السلام، السجّاد علیه‌السلام، با مطلع: من أقام فرائض الله و اجتنب محارم الله… در مورد ضرورت اقامه فرائض و اجتناب محارم و تولّى اهل بیت و تبرّى از دشمنان. (امالى صدوق، ص ۵۶۱)
۷. محمّد بن احمد سنانى، محمّد بن ابى‌عبدالله کوفى، موسى بن عمران نخعى، حسین بن یزید، على بن سالم، ابیه، ابان بن عثمان، ابان بن تغلب، عکرمه، ابن عبّاس، رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله، با مطلع: قال الله جّل جلاله: لو اجتمع الناس کلّهم… در این‌مورد که ولایت امیرالمؤمنین علیه‌السلام مانع از ورود به دوزخ مى‌شود. (امالى صدوق، ص ۷۵۵)
۸. حسین بن ابراهیم بن احمد مؤدّب، محمّد بن جعفر اسدى کوفى، موسى بن عمران نخعى، حسین بن یزید، على بن ابى‌حمزه، ابیه، الصادق علیه‌السلام، امیرالمؤمنین علیه‌السلام، رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله، با مطلع: اذا کان یوم القیامه یؤتى بک یا على… در این مورد که امیرالمؤمنین علیه‌السلام در روز قیامت، پیروان خود را به بهشت و دشمنانش را به دوزخ مى‌فرستد و حضرتش، امین الله، حجّت الله، قسیم الجنه و النار است. (امالى صدوق، ص ۶۷۰)
۹. محمّد بن ابى‌عبدالله اسدى کوفى، موسى بن عمران نخعى، حسین بن یزید، حسن بن على بن ابى‌حمزه، شامل تفسیر آیه (جعلها کلمه باقیه فی عقبه) در باب امامت که در نسل امام حسین علیه‌السلام تا روز قیامت است. (معانى الاخبار، ص ۱۳۱ ـ ۱۳۲)
۱۰. محمّد بن ابى‌عبدالله اسدى کوفى، موسى بن عمران نخعى، حسین بن یزید، حسن بن على بن حمزه، ابیه، یحیى بن ابی‌القاسم، الصادق علیه‌السلام، رسول الله صلی‌الله‌علیه‌وآله، با مطلع: الائمّه بعدى اثنا عشر، أوّلهم علیّ… در این باب که: امامت در دوازده تن است: على تا مهدى علیهم‌السلام که خلفا و اوصیاى پیامبرند و… (کمال الدین، ص ۲۵۹؛ من لایحضره الفقیه، ج ۴، ص ۱۷۹)
۱۱. محمّد بن موسى بن متوکل، محمّد بن جعفر کوفى، موسى بن عمران نخعى، حسین بن یزید، عتیبه بیّاع القصب، الصادق علیه‌السلام که درباره‌ی اشتیاق بهشت به دوستان امیرالمومنین علیه‌السلام و غیظ دروخ بر دشمنان حضرت اوست. (بحارالانوار، ج ،۳۹ ص ۳۰۲)
۱۲. محمّد بن احمد سنانى، محمّد بن ابى‌عبدالله اسدى، موسى بن عمران نخعى، حسین بن یزید، على بن سالم، ابى‌بصیر، الصادق علیه‌السلام، با مطلع: إن الله تبارک و تعالى لایوصف بزمان و لامکان… درباره‌ی نفى جسمانیت از خداى تعالى. (امالى صدوق، ص ۳۵۳)
۱۳. محمّد بن احمد سنانى، محمّد بن ابى‌عبدالله اسدى، موسى بن عمران نخعى، حسین بن یزید، على بن سالم، ابیه، سعد بن طریف، سعید بن جبیر، ابن عبّاس، رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله، با مطلع: یا على، أنت إمام المسلمین و أمیرالمؤمنین… در مورد مقامات امیرالمؤمنین علیه‌السلام که پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله در معراج دید. (امالى صدوق، ص ۳۷۵)
۱۴. محمّد بن موسى بن متوکل، محمّد بن ابى‌عبدالله اسدى، موسى بن عمران نخعى، حسین بن یزید، على بن سالم، ابیه، ثابت بن ابى‌صفیّه، سعید بن جبیر، ابن عبّاس، رسول‌اللهصلی‌الله‌علیه‌وآله، با مطلع: من سرّه أن یجمع الله له الخیر کلّه… در این مورد که تمام خیر در قبول ولایت امیرالمؤمنینعلیه‌السلام و دشمنى با دشمنان حضرت اوست. (امالى صدوق، ص ۵۶۰)
۱۵. على بن احمد بن موسى دقّاق، محمّد بن ابى‌عبدالله اسدى، موسى بن عمران نخعى، حسین بن یزید، على بن ابى‌حمزه، یحیى بن ابی‌اسحاق، الصادقعلیه‌السلام، رسول اللهصلی‌الله‌علیه‌وآله، با مطلع: سئل النبیّصلی‌الله‌علیه‌وآله: أین کنت و آدم فی الجنّه؟ قال: کنت فى صلبه… درباره‌ی اینکه رسول خاتم، پیوسته در اصلاب و ارحام پاک بود و نامش از اسماى حسناى الاهى مشتقّ شده است. (امالى صدوق، ص ۷۲۳)
۱۶. محمّد بن موسى بن متوکل، محمّد بن ابى‌عبدالله اسدى، موسى بن عمران نخعى، حسین بن یزید، على بن سالم، ابیه، ابى‌حمزه ثمالى، سعد خفّاف، اصبغ بن نباته، ابن عبّاس، رسول‌اللهصلی‌الله‌علیه‌وآله، با مطلع: لمّا عرج بی إلى السماء السابعه و منها إلى سدره… در این مورد که خداوند، در معراج، مقامات حضرت على و حضرت مهدىعلیهما‌السلام را براى پیامبرصلی‌الله‌علیه‌وآله بیان داشت. (امالى صدوق، ص ۷۳۱)
۱۷. على بن احمد بن محمّد دقّاق، محمّد بن ابى‌عبدالله اسدى، موسى بن عمران نخعى، حسین بن یزید، حسن بن على بن ابى‌حمزه، ابیه، الصادقعلیه‌السلام، با مطلع: لأیّ عله دفنت فاطمه باللّیل… لأنّها أوصت أن…. در مورد علّت وصیّت حضرت فاطمه علیها‌السلام به دفن شبانه. (علل الشرایع، ج ۱، ص ۱۸۵)
۱۸. على بن احمد بن موسى، محمّد بن ابى‌عبدالله اسدى، موسى بن عمران نخعى، حسین بن یزید، على بن ابى‌‌حمزه، یحیى بن ابی‌القاسم، الصادقعلیه‌السلام، سألت الصادق… فقال: المتّقون شیعه علیّ… در مورد تأویل آیه (الذین یؤمنون بالغیب) به امام غائبعلیه‌السلام و «متّقون» به شیعه علىعلیه‌السلام. (کمال الدین، ص ۱۷)

فهرست منابع:

۱. اصفهانى، محمدحسین. حاشیه مکاسب. قم: انوار الهدى.
۲. انصارى، محمّدعلى. اللمعه البیضاء خطبه الزهراء. قم: مؤسّسه الهادى.
۳. انصارى، مرتضى. الطهاره. قم: مؤسّسه الهادى.
۴. تهرانى، آقا بزرگ. الذریعه الى تصانیف الشیعه. بیروت: دارالاضواء.
۵. حمویى. فرائد السمطین. تحقیق: محمّدباقر محمودى. بیروت: اعلمى.
۶. خویى، سیّد ابوالقاسم. کتاب الطهاره. قم: دارالها دى.
۷. ـــــــــــــــــــ. مصباح الفقاهه. قم: الغدیر.
۸. ـــــــــــــــــــ. معجم رجال الحدیث.
۹. سبزوارى، هادى. شرح الاسماء الحسنى. قم: بصیرتى (افست از چاپ سنگى).
۱۰. سند، محمد. دراسات حول الزیاره الجامعه (در دست چاپ).

  آیت الله محمّد سند (مدرّس حوزه علمیّه)
ترجمه‌ی مهناز فرحمند (عضو هیئت علمى دانشگاه آزاد اسلامى، واحد ورامین ـ پیشوا)
منبع : فصلنامه سفینه – شماره ۱۵