سعى در استیلاى قوه عاقله بر سایر قوا

۱۴۰۱-۰۱-۱۵

182 بازدید

 «ﻋﻘﻞ» «ﺷﻬﻮﺕ» «ﻏﻀﺐ» ﻭ «ﻭﻫﻢ» ﻗﻮﺍﻯ چهار گانه نفس هستند که ﺣﻜﻢ ﻛﺎﺭﻓﺮﻣﺎﻳﺎﻥ ﻭ ﺳﺮﺍﻥ ﻟﺸﻜﺮ ﻭ ﻋﻤﺎﻝ را ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﻭ ﺳﺎﻳﺮ ﻗﻮﺍ، ﺯﻳﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﻭ ﻓﺮﻣﺎﻥبران آن ها هستند.با آنکه قوای نفس متعددند ولی نفس پدیده ای واحد است. برای اینکه بتوانیم این قوا را کنترل کنیم باید بین آنها تعادل ایجاد شود اما راه ایجاد تعادل میان قوا چیست؟ با چه شیوه هایی می توان میان قوا تعادل برقرار کرد که اعمال انسان مسیر خدایی داشته باشد؟ در نوشته به آن پرداخته شده است.

هر که را اگر اندک هوشى باشد و دشمن نفس خود نباشد، بر او لازم است سعى در استیلاى قوه عقلیه، و جدّ و جهد در «استیفاى»[۱] سعادت ابدیّه، و صرف وقت در تحصیل صفات جمیله، و دفع اخلاق رذیله. و پیرامون شهوات نفسانیه و لذات جسمانیه نگردد مگر به قدر ضرورت.

بنابرابن، از غذا، اکتفا کند به آنچه در صحت بدن به آن احتیاج دارد و برای بقاى حیات از آن آن چاره ای نیست. از این‌رو روزگار خود را در تحصیل انواع طعامها و اقسام غذاها ضایع و تلف نکند. اگر هم از این تجاوز کند، این قدر طلبد که موجب ذلت در نزد اهل و عیال نباشد، و زیاده از این، «وبال»،[۲] و باعث خسران «مآل»[۳] است.

از جامه و لباس، بر آنچه بدن را بپوشاند بسنده کند  تا دفع سرما و گرما کند. اگر از این مرتبه درگذرد به قدرى جوید که در نظرها خوار، و در برابر همگان بى‏ اعتبار نگردد.

از مجامعت، نخواهد مگر آنچه به آن حفظ نوع و بقاى نفس و نسل متحقق شود و  بپرهیزد از اینکه غریق لجّه شهوات نفسانیه و گرفتار قیود و علائق دنیویه شود، و از این جهت به شقاوت ابد و هلاکت ابدی رسد.

پس اى معشر اخوان و گروه برادران! از براى خدا بر خود رحمت آرید، و بر نفس خود ترحم کنید، بیدار شوید پیش از آنکه همه راهها بر شما بسته شود. و راهى طى کنید قبل از آنکه پاى شما شکسته گردد. و دریابید خود را که وقت در گذر است. غافل ننشینید که عمر کوتاه و مختصر است. چاره بسازید پیش از آنکه ریشه اخلاق رذیله مستحکم شود، و صفات ردیّه عادت گردد، و لشکر شیطان مملکت دل را تسخیر کند و تختگاه دل، مقرّ سلطان شیطان شود و جوانى تو که وقت قوّت و توانائى است سپرى گردد. بلى، «آنا فآنا»[۴] تو روى به ضعف و پیرى و ناتوانى مى‏روى، و صفاتى که در نفس تو هست محکم و قوى مى ‏گردد.

خاربن در قوت و برخاستن‏
خارکن در سستى و در کاستن‏

تو که در جوانى مقابله با حزب شیطان نکردى، که هنوز احاطه بر ملک دلت نکرده بودند، چگونه در پیرى با ایشان مجاهده کنى؟! «وَ لا تَیْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللَّهِ‏» یعنى: «اما در هیچ حال نومیدى از رحمت خدا روا نیست‏[۵] (و در هر وقتى باید به قدر قوه سعى و اجتهاد نمود)».

منقول است از شیخ کامل فاضل احمد بن محمد بن یعقوب مسکویه،[۶]  (که استاد است در علم اخلاق، و اول کسى است که از اهل اسلام که در این فن شریف تصنیف و تألیف نمود که گفته: «من در وقتى از مستى طبیعت هشیار، و از خواب غفلت بیدار شدم که مایه جوانى بر باد رفته بود، و پیرى مرا فرا گرفته و عادات و رسوم در من مستحکم گشته، و صفات و ملکات در نفس من رسوخ کرده بود، در آن وقت دامن اجتهاد بر میان زدم، و به مجاهدات عظیمه و ریاضات شاقه، نفس خود را از خواهشهاى آن باز داشتم، تا آنکه خداوند عالم مرا توفیق کرامت فرموده و خلاصى از مهلکات حاصل شد».

پس اى جان برادر! مأیوس مباش و بدان که درهاى فیض الهى گشاده است، و امید نجات از براى هر کسى هست. و لیکن چنان نپندارى که صفا و نورانیتى که از نفس فوت مى‏ شود به جهت کدورت و تیرگى که از معصیت در حالتى حاصل مى‏ شود، تدارک آن ممکن باشد، و توان نوعى نمود که صفایى که اگر معصیتى صادر نشده بود حاصل مى‏ شد توان تحصیل نمود، زنهار، این اندیشه‏اى است محال، و خیالى است فاسد، زیرا که نهایت امر آن است که: آثار این معصیت را به افعال حسنه محو نمایى، در این وقت نفس مثل حالتى مى‏ شود که آن معصیت را نکرده بود.

پس به این حسنات روشنایى و سعادتى حاصل نمى ‏گردد و اگر معصیت را نکرده بود و این حسنات از او صادر مى‏شد، از براى او در دنیا صفا و بهجتى و در عقبى درجه‏اى‏ هم مى‏ رسید و چون ابتدا معصیت کرده بود، این صفا و درجه از دست او رفت و فایده حسنه، محو آثار معصیت شد و بس.[۷]

پی نوشت:

[۱] به دست آوردن کامل سعادت جاودانى.

[۲] گرفتارى.

[۳] نتیجه، عاقبت.

[۴] لحظه به لحظه.

[۵] یوسف،( سوره ۱۲)، آیه ۸۷.

[۶] . سید محسن امین (ره) مى‏گوید: لقب او مسکویه بوده و معلم ثالث نیز به او مى‏گویند. او در علم اخلاق، کتابى به نام «الطّهاره» دارد که خواجه نصیر الدین طوسى کتاب «اخلاق ناصرى» را بر منوال و روش آن تألیف نموده است. او در سال ۴۲۱ ه. ق وفات نموده است. اعیان الشیعه، ج ۳، ص ۱۵۸. و روضات الجنّات، ج ۱، ص ۲۵۴.

[۷]. برگرفته توسط حمید رفیعی از : نراقى، احمد بن محمدمهدى، معراج السعاده، ۱جلد، ۴۶-۴۸، هجرت – ایران – قم، چاپ: ۶، ۱۳۷۸ش.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *