زید بن ارقم

زید بن ارقم

۱۴۰۰-۰۴-۰۷

532 بازدید

چکیده:

زِید بن اَرقَم انصاری خزرجی، از صحابه انصار پیامبر(ص)، یاران امیرالمؤمنین(علیه السلام) و از راویان حدیث غدیر. او پس از واقعه عاشورا به رفتار ابن زیاد با سر امام حسین(علیه السلام) اعتراض کرد. زید بن ارقم بن زید بن قیس بن نعمان بن مالک انصاری خزرجی است.[۱] درباره کنیه زید در منابع اختلاف نظر دیده می‌شود: ابوسعد، ابوانیسه، ابوعمرو، ابوعامر، ابوسعیده، ابن عدی، ابوعماره، ابوحمزه، ابوانیس.[۲]

زید در زمان پیامبر(ص)

زید در نوزده جنگ شرکت داشت که در هفده غزوه همراه رسول خدا بود. اولین غزوه‌ای که شرکت نمود، مُرَیسیع بود.[۳] او به دلیل کمی سن در احد و بدر حاضر نشد.[۴]

زید کسی است که سخن منافقانه عبدالله بن ابی را به پیامبر(ص) رساند.[یادداشت ۱] پس از آن که «عبد اللّه بن أبی» گفتار ناروای خود را انکار کرد و بر دروغ گفتن «زید بن أرقم» اصرار ورزید و قسم خورد و بزرگان أنصار هم از وی طرفداری کردند و «زید» را به عذر آن که کودک است، به خطا و اشتباه در نقل نسبت دادند. در این هنگام سوره منافقون نازل شد و گفتار ناروای «عبد اللّه بن أبی» را در آن سوره بازگفت:

یقُولُونَ لَئِن رَّ‌جَعْنَا إِلَی الْمَدِینَهِ لَیخْرِ‌جَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ  وَلِلَّهِ الْعِزَّهُ وَلِرَ‌سُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ وَلَٰکِنَّ الْمُنَافِقِینَ لَا یعْلَمُونَ یقُولُونَ لَئِنْ رَجَعْنا إِلَی الْمَدِینَهِ، لَیخْرِجَنَّ الْأَعَزُّ مِنْهَا الْأَذَلَّ (ترجمه: می‌گویند: «اگر به مدینه برگردیم، قطعاً آنکه عزتمندتر است آن زبون‌تر را از آنجا بیرون خواهد کرد.» و[لی‌] عزت از آن خدا و از آن پیامبر او و از آن مؤمنان است؛ لیکن این دورویان نمی‌دانند.)[ منافقون–۸]

و نیز:

هُمُ الَّذِینَ یقُولُونَ لَا تُنفِقُوا عَلَیٰ مَنْ عِندَ رَ‌سُولِ اللَّهِ حَتَّیٰ ینفَضُّوا… (ترجمه: آنان کسانی‌اند که می‌گویند: «به کسانی که نزد پیامبر خدایند انفاق مکنید تا پراکنده شوند…)[ منافقون–۷]

خداوند متعال در همان آغاز سوره به دروغگوئی منافقان گواهی داد و دروغ بودن قَسمهای ایشان را آشکار ساخت و رسول خود را توجه داد که: ظاهر فریبنده این منافقان تو را مغرور نکند و او را فرمود که: دشمن تو همین منافقانند، از ایشان برحذر باش، و گفتار نفاق آمیز ایشان را باور مکن.

دوره خلفای سه‌گانه

از فضل بن شاذان نقل شده است که زید بن ارقم از نخستین کسانی بود که [پس از درگذشت پیامبر(ص)] به سوی امام علی(علیه السلام) برگشتند.[۵]

زید در واقعه سقیفه به طرفداری از امام علی(علیه السلام) معتقد بود اگر ایشان به جانشینی پیامبر مطرح شود اختلافی پیش نخواهد آمد.[۶]

حکومت امیرالمؤمنین(علیه السلام)

زید به همراه امام علی(علیه السلام) در جنگ صفین شرکت کرد و از یاران ویژه او بود.[۷]

برخی گفته‌اند هنگامی که امیرالمؤمنین(علیه السلام) از صحابه خواست که شنیده خود از پیامبر(ص) را درباره حدیث «من کنت مولاه فعلی مولاه» گواهی دهند زید گواهی نداد و امام دعا کرد که او کور شود و چنین شد. سید محسن امین می‌نویسد از آنجا که چنین روایتی درباره براء بن عازب [نیز] آمده است ظاهراً روایتهایی که کتمان شهادت را به زید نسبت داده‌اند اشتباه با براء است؛ چرا که راویان بسیاری، حدیث غدیر را از زید نقل کرده‌اند. علاوه بر اینکه، زید از کسانی است که علی را بر دیگران برتر می‌دانست و از یاران ویژه آن حضرت بود.[۸]

نقل حدیث غدیر

زید از راویان حدیث غدیر از پیامبر(ص) است و راویان بسیاری در میان منابع معتبر اهل سنت (از جمله: احمد ابن حنبل در مسند، نَسائی در السنن الکبری و خصائص امیرالمؤمنین، حاکم در مستدرک) این حدیث را با اسناد گوناگون از وی نقل کرده‌اند.[۹]

واکنش وی پس از عاشورا

  اعتراض به ابن زیاد

علامه مجلسی می‌نویسد: از سعید بن معاذ و عمرو بن سهل نقل شده است که در مجلس ابن زیاد حاضر بودیم و مشاهده کردیم که عبیدالله با چوبدستی خود به چشم‌ها و لبان امام حسین(علیه السلام) می‌زد و نسبت به آن حضرت جسارت می‌کرد؛ زید بن ارقم (صحابی رسول خدا) حاضر بود، با دیدن این صحنه گفت: ای ابن زیاد چوبدستی‌ات را بردار، چرا که من رسول خدا(ص) را دیدم که لبان مبارکش را بر این لب و دهان می‌نهاد، (و آنها را می‌بوسید) آنگاه با صدای بلند گریه کرد.

در اینجا ابن زیاد گفت: ای دشمن خدا! خداوند چشمانت را گریان کند! اگر پیرمرد فرتوتی نبودی که عقلت را از دست داده‌ای، به یقین گردنت را می‌زدم![۱۰]

زید گفت: پس بگذار ماجرای دیگری را برای تو بگویم که از آنچه گفتم نیز مهم‌تر است و آن این است که من روزی رسول خدا(صلی الله علیه وآله) را دیدم که حسن(علیه‌السلام) را روی زانوی راست و حسین(علیه‌السلام) را روی زانوی چپ خود نشانده بود؛ دستان مبارک خود را بر سر آنها کشید و گفت: «أَللّهُمَّ إِنّی أسْتَوْدِعُکَ إیاهُما وَ صالِحَ الْمُؤمِنینَ»؛ (ترجمه: خدایا من این دو و مؤمنان صالح را به تو می‌سپارم.) اکنون بگو با امانت رسول خدا چه کرده‌ای؟[۱۱]

مطابق نقل طبری، زید بن ارقم پس از این گفتگو از مجلس ابن زیاد برخاست و بیرون رفت.[۱۲] وقتی که بیرون رفت، برخی از مردم گفتند: زید بن ارقم سخنان دیگری بر زبان جاری ساخت که اگر عبیدالله آنها را می‌شنید، حتماً او را به قتل می‌رساند. راوی این خبر می‌گوید: پرسیدم چه گفت؟

گفتند: زید هنگامی که از کنار ما می‌گذشت، گفت: «مَلِکَ عَبْدٌ حُرّاً; برده‌ای مالک آزاده‌ای شده است»؛ سپس افزود: «یا مَعْشَرَ الْعَرَبِ! اَلْعَبیدُ بَعْدَ الْیوْمِ، قَتَلْتُمُ ابْنَ فاطِمَهَ وَ أَمَّرْتُمُ ابْنَ مَرْجانَهَ، فَهُوَ یقْتُلُ خِیارَکُمْ وَ یسْتَعْبِدُ شِرارَکُمْ، فَرَضیتُمْ بِالذُّلِّ، فَبُعْداً لِمَنْ رَضِی بِالذُّلِّ»؛ (ترجمه: ای مردم عرب! شما پس از این روز، برده اید! فرزند فاطمه را کشتید و پسر مرجانه را فرمانروا ساختید. او کسی است که خوبان شما را می‌کشد و بدان شما را به بردگی و فرمانبری می‌گیرد، از رحمت خدا دورباد آن کس که به ذلّت و خواری راضی شد.)[۱۳]

   قرآن‌خوانی بر نیزه

روایت دیگری نیز از زید نقل شده است که می‌گوید: هنگامی که سر امام حسین(علیه السلام) در کوفه در حالی که بر نیزه بود در برابرم عبور داده شد من در غرفه‌ای نشسته بودم. چون مقابل من رسید شنیدم می‌گفت: أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّ‌قِیمِ کَانُوا مِنْ آیاتِنَا عَجَبًا (ترجمه: مگر پنداشتی اصحاب کهف و رقیم [=خفتگان غار لوحه‌دار] از آیات ما شگفت بوده است؟)[ کهف–۹] پس به خدا سوگند مو بر بدنم راست شد و صدا زدم: پسر رسول خدا! بخدا سوگند! سر تو شگفت‌تر و شگفت‌تر است.[۱۴]

درگذشت

سال مرگ زید مورد اختلاف است. ابن سعد در طبقات، حاکم در مستدرک، نیز در استیعاب و اُسْدُالغابه گفته‌اند وی در کوفه در ۶۸ق درگذشت. برخی درگذشتِ وی را در کوفه در روزگار حکمرانی مختار در سال ۶۶ق و برخی ۶۵ق را سال درگذشت وی دانسته‌اند.[۱۵]

پی نوشت ها

الامین، اعیان الشیعه، ج۷، ص۸۷/ الاصابه، ج۲، ص۴۸۷
الامین، اعیان الشیعه، ج۷، ص۸۷-۸۸
ابن عبد البر،الاستیعاب، ج۲، ص۵۳۵
ابن عبد البر،الاستیعاب، ج۲، ص۵۳۵
الطوسی، اختیار معرفه الرجال، ج۱، ص۱۷۷-۱۸۲.
الامین، اعیان الشیعه، ج۷، ص۸۸
ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج۲، ص۵۳۶.
الامین، اعیان الشیعه، ج۷، ص۸۸.
رجوع کنید به: الامینی، الغدیر، ج۱، صص ۷۷-۹۲.
گفتگوی زید و عبیدالله تا اینجا را شیخ مفید نیز در ارشاد (صص ۱۱۴-۱۱۵) با اندک اختلافی در عبارت، نقل کرده است.
المجلسی، بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۱۸.
در بحارالانوار (ج ۴۵، ص۱۱۷) آمده است: او در حالی که صدایش به گریه بلند بود، از آنجا خارج شد.
تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۶ و بحارالانوار، ج۴۵، ص۱۱۶ (با مقداری تفاوت)
المفید، الارشاد، ص۱۱۷.
الامین، اعیان الشیعه، ج۷، ص۸۷

منبع: ویکی شیعه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *