زن در المیزان بخش اول

۱۳۹۴-۰۶-۰۴

913 بازدید

فهرست محتوا
 شرحى بر دیدگاه‌هاى علامه طباطبایى(ره) درباره مسائل زنپی‌نوشت‏‌ها۱ـ احیاى تفکر اسلامى، ص۲۴، دفتر انتشارات اسلامى.۲ـ همان مدرک، ص۲۵؛۳ـ المیزان، ترجمه، ج۲، ص۳۹۴ ـ ۳۹۶، دفتر انتشارات اسلامى۴ـ همان مدرک، ج۴، ص۱۴۰؛۵ـ ج۲، ص۴۰۴؛۶ـ ج۴، ص۱۴۰؛۷ـ ج۱، ص۲۱۳ به نقل از فصل دوم از سفر اول تورات عربى، چاپ ۱۸۱۱ میلادى.۸ـ ج۴، ص۲۱۵؛۹ـ ج۴، ص۲۳۲؛۱۰ـ ج۱، ص۲۲۱؛۱۱ـ ج۱، ص۲۱۴ به نقل از فصل سوم تورات.۱۲ـ اعراف، آیه۲۰ ـ ۲۲؛۱۳ـ ج۱، ص۲۱۳؛۱۴ـ ج۱، ص۲۱۷ به نقل از عیون اخبارالرضا(علیه السلام)، ج۱، ص۲۳۹؛۱۵ـ ج۴، ص۱۴۰ به نقل از سفر جامعه تورات.۱۶ـ همان.۱۷ـ ج۴، ص۳۴۴؛۱۸ـ ج۵، ص۱۴۲ و ج۲، ص۴۰۷؛۱۹ـ نسإ، آیه۱۲۴؛۲۰ـ اعراف، آیه۴۶؛۲۱ـ نور، آیه۳۷؛۲۲ـ توبه، آیه۱۰۸؛۲۳ـ احزاب، آیه۲۳؛۲۴ـ جن، آیه۶؛۲۵ـ ص، آیه۶۲؛۲۶ـ المیزان، ترجمه، ج۸، ص۱۵۳؛۲۷ـ ر.ک الفردوس الاعلى، کاشف الغطإ، ص۸۶ ـ ۱۰۰؛۲۸ـ المیزان، ترجمه، ج۲، ص۴۱۰ ـ ۴۱۱ و ۴۱۷؛۲۹ـ بقره، آیه۲۲۸؛۳۰ـ نسإ، آیه۳۴؛۳۱ـ المیزان، ترجمه، ج۴، ص۳۴۲؛۳۲ـ نسإ، آیه۳۲؛۳۳ـ المیزان، ترجمه، ج۴، ص۵۳۲؛۳۴ـ ج۲، ص۴۱۲ ـ ۴۱۴؛۳۵ـ ج۲، ص۴۱۰ ـ ۴۱۱؛۳۶ـ ج۲، ص۴۱۷؛۳۷ـ ج۲، ص۴۰۹؛۳۸ـ ج۴، ص۵۴۳ ـ ۵۴۴؛۳۹ـ ج۴، ص۵۵۴، از امام موسى بن جعفر(علیه السلام) نقل شده: جهاد المرإه حسن التبعل؛ جهاد زن این است که نیکو شوهردارى کند. به نقل از کافى، ج۵، ص۵۰۷، ج۴؛۴۰ـ ج۴، ص۵۵۵ ـ ۵۵۷؛نویسنده: احمد حیدریمنبع: ماهنامه پیام زن؛ شماره ۴۴؛ آبـان۷۴

 شرحى بر دیدگاه‌هاى علامه طباطبایى(ره) درباره مسائل زن

۱ـ این مقاله در سه محور(زن در بعد انسانى و معنوى)، (حقوق و احکام اجتماعى) و (حقوق و احکام خانواده) تنظیم شده است که دو محور نخست را در این شماره و محور سوم که گسترده‌تر است در یک یا دو شماره آینده خواهید خواند.

۲ـ اینک و پس از چند دهه به ویژه به یمن پیروزى انقلاب اسلامى و آموزش‌هاى امام راحل(قدس سره) و دیگر بانیان مسائل فرهنگى جامعه، بسیارى از مسائل و حقوق مطرح شده براى زنان امرى عادى و طبیعى جلوه می‌‌کند اما اگر به ظرف زمانى دیدگاه‌هایى که در المیزان آمده است نگاه شود اذعان خواهیم کرد که نفس برخوردارى از دیدگاه‌هاى مذکور و نیز طرح آنها، جهادى علمى و تلاشى بزرگ در سامان‌بخشى و اصلاح باورهاى عمومى نسبت به مسائل زنان بوده است.

۳ـ آنچه از نظر مجله پیام زن، (رسالت نخست) به شمار می‌‌رود طرح علمى دیدگاه‌ها و ارائه تحلیل‌ها و نظرات اصولى و تحقیقى است که درباره مسائل زنان وجود دارد. ارزیابى دیدگاه‌ها و اعلام مواضع در خصوص یکایک نظرات پژوهشى و دیدگاه‌هایى که صاحب نظران ارائه می‌‌دهند، در مرحله دوم از اهمیت قرار دارد. از این روى، بى‌نیاز از ارزیابى نظرات و دیدگاه‌هایى که از سوى صاحب نظران در مجله ارائه می‌‌شود، طرح این مباحث را ارزشمند و راه گشا و در جهت آشنایى بهتر با مسائل زنان لازم می‌‌دانیم هر چند با پاره‌اى نظرات مطرح شده موافق نباشیم و یا حداقل آنها را از مسائل قطعى ندانیم. در مقاله حاضر، مسائلى چون(قضاوت)، (جهاد) و (حکومت) زنان از این دست است.

۴ـ تحلیل تفصیلى و ارزیابى هر یک از دیدگاه‌هاى مطرح شده در المیزان درباره زنان، هر چند بسیار مفید اما از حوصله این فرصت بیرون است. آرزو می‌‌کنیم این توفیق را در آینده بیابیم.

۵ـ مقاله حاضر بر اساس ترجمه‌اى از المیزان است که دفتر انتشارات اسلامى منتشر کرده است. این ترجمه متاسفانه برگردانى سلیس و مطلوب نیست و نیازمند و یرایش و بازنویسى است.

۶ـ و نکته آخر این که سیره عملى و بسیار پسندیده حضرت علامه طباطبایى در زندگى شخصى خویش، نسبت به همسر محترمشان، الگویى بس ارزنده براى جامعه ما و احساس وظیفه مردان در حفظ حرمت و شخصیت انسانى زنان است و نکات ارزشمندى را از آن عزیز فرزانه سراغ داریم. باز آرزو می‌‌کنیم در فرصتى دیگر بتوانیم در آن باره نیز درس‌هاى مفیدى از زندگى آن بزرگوار بازگو کنیم؛ ان شاء الله.(پیام زن)

مقدمه

در عصر حاضر و به خصوص بعد از فروپاشى بلوک شرق و مکتب پرهیاهوى کمونیسم، اقبالى گسترده به سوى دین مشاهده می‌‌شود. افراد بی‌شمارى از مکاتب رنگارنگ انسانى سرخورده شده و دین و مذهب را تنها پایگاه مطمئن یافته و گرایش به مذهب دوباره اوج گرفته است. در این میان گرایش به دین اسلام از آهنگ بیشترى برخوردار است به طورى که موج اسلام‌گرایى آمریکا و اروپاى مسیحى را به تنش درآورده و حکومت‌هاى استعمارى را به وحشت انداخته و آنها را به چاره‌جویى و مبارزه واداشته است.(جنگ روسری‌ها) در فرانسه نمونه بارز این مبارزه خصمانه است. اقبال به اسلام در آمریکا و اروپا در این دهه اخیر مرهون انقلاب اسلامى است.

بعد از انقلاب توجه بسیارى از انسان‌ها به ایران جلب شد و بر آن شدند تا بدانند این چگونه دینى است که بر خلاف همه تبلیغات جهانى که (دین را افیون توده‌ها) معرفى کرده، ریشه قیام و انقلاب شده است. دشمنان انقلاب نیز که اسلام را منشأ این انقلاب و بزرگترین مانع تسلط خود می‌‌دانستند، به تبلیغ علیه دین پرداختند ولى به خواست خدا تبلیغات آنان به عکس نتیجه داد و محرک بسیارى شد تا با اسلام و ایده‌هایش آشنا شوند و آنها را مطابق نداى وجدان خود بیابند و به اسلام رو آورند.

جالب این که در تبلیغات مخالفان علیه دین و انقلاب، از همان ابتدا بر تبعیض بین زن و مرد در اسلام، انگشت گذاشته شد. آنان بعضى از احکام مخصوص زنان مثل ممنوعیت از حکومت، قضاوت و یا نصف بودن سهم الارث و… را مطرح کرده و به عنوان احکام تبعیضى و ظالمانه تبلیغ می‌‌نمودند ولى با همه این تبلیغات، گرایش زنان به اسلام در اروپا و آمریکا بیش از مردان بوده و هست و این خود یک دلیل محکم بر استوار و فطرى بودن این احکام و موید ادعاى فطرى بودن دین اسلام است.

اسلام همچون دیگر ادیان الهى، از غیب نشأت گرفته و احکام و دستورهایش در قالب قرآن بر پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) وحى شده و بدون دستبرد و تحریف به دست ما رسیده است. تمام احکام و دستورهاى این دین، بر مبناى فطرت و مقتضاى خلقت انسان است و هر انسانى فطرتا، بر حقانیت آن گواهى می‌‌دهد و این است رمز گرایش جهان امروز به اسلام.

عالمان جهان اسلام، با تبیین و تفسیر اصیل‌ترین متن دینى یعنى قرآن، در رساندن پیام اسلام به جامعه بشرى سعى وافر داشته‌اند و در این میان علامه طباطبایى(قدس سره) صاحب تفسیر گرانسنگ المیزان در قرن حاضر چهره‌اى شاخص است.

عظمت شأن علامه را نمى‌توان به طور کامل بیان کرد. استاد شهید مرتضى مطهرى(ره) درباره ایشان می‌‌فرماید:

علامه طباطبایى، این مرد بسیار بزرگ و ارزنده، یکى از خدمتگزاران بسیار بسیار بزرگ اسلام است. او به راستى مجسمه تقوا و معنویت است. در تهذیب نفس و تقوا، مقامات بسیار عالى طى کرده است. من سالیان دراز از فیض محضر پربرکت این مرد بزرگ بهره‌مند بوده‌ام. ایشان مردى است که صد سال دیگر باید تازه بنشینند و افکار او را تجزیه و تحلیل کنند و به ارزش او پى ببرند.(۱)

تفسیر المیزان از آثار گرانقدر این عالم کم نظیر است. استاد شهید در مورد این تفسیر شریف می‌‌فرماید:

کتاب تفسیر(المیزان) ایشان، یکى از بهترین تفاسیرى است که براى قرآن مجید نوشته شده است… من می‌‌توانم ادعا کنم که این تفسیر ـ از جنبه‌هاى خاصى ـ بهترین تفسیرى است که در میان شیعه و سنى از صدر اسلام تا امروز نوشته شده است… ایشان در دنیاى اسلام شناخته شده هستند. تفسیر المیزان را در بیروت همین جور بدون اطلاع، چندین بار تجدید چاپ کرده‌اند و این خودش نشان می‌‌دهد که افکار و کتاب‌هاى ایشان در دنیاى اسلام چقدر براى خودش جا باز کرده است.(۲)

روش علامه در المیزان نیز بهترین روش تفسیرى است که توسط ایشان اوج گرفت. ایشان معناى آیات قرآن را از آیات مشابه با تدبر و تعمق دریافت می‌‌کند و مصادیق را از خصوصیات یاد شده در آیه تشخیص می‌‌دهد و خود قرآن را مفسر خودش قرار می‌‌دهد. در ضمن مباحث تفسیرى به مباحث عرفانى، فلسفى، اجتماعى، اخلاقى، اقتصادى و غیر آن می‌‌پردازد و در همه زمینه‌ها مطلب را به بهترین قلم تبیین می‌‌کند.

با توجه به این امتیازات و خصوصیات، نظرات تفسیرى ایشان در المیزان از اهمیت خاصى برخوردار است و ما در آستانه سالگرد ارتحال ملکوتى آن بزرگوار بر آن شدیم تا سیماى زن در المیزان را به تصویر بکشیم و مجموعه نظرات ایشان در این باب را در حد توان خود ارائه دهیم؛ باشد که در اشاعه نظرات عالمانه و عمیق این اسلام‌شناس بزرگ، سهمى ایفا نموده باشیم.

اصول مقدماتى بحث

مباحث المیزان درباره این موضوع بر چند اصل بنا نهاده شده که عبارتند از:

۱ـ احکام اسلام بر اساس فطرت و مقتضاى خلقت وضع شده و در تمام احکام مصالح حقیقى نهفته است. هر حکم دقیقا مطابق نیاز، توان، استحقاق و وضعیت مورد حکم است و این اساسى متین، استوار و خلل‌ناپذیر است. در تمام مباحث مربوط به زن، به این اصل اصیل توجه شده و آن احکام بر این مبناى استوار تبیین و تشریح گشته‌اند.

۲ـ معیار ارزشیابى احکام عقل سلیم و فطرت پاک و ناآلوده است نه احساسات سطحى و نشأت گرفته از محیط، قبیله، زمان و مکان. اگر گروه، طایفه، اهل زمان یا مکانى به مقتضاى عادات، رسوم و احساسات خود حکمى را نپسندند و عادلانه ندانند، دلیل بر ظالمانه و ناپسندبودن آن حکم نیست. حکمى ظالمانه و ناپسند است که عقل سلیم و فطرت پاک انسانى آن را نپسندد و زشت شمرد.

۳ـ اسلام با عملکرد مسلمانان یکى نیست. متأسفانه از همان ابتدا، مدیریت امت اسلامى به دست کسانى افتاد که صلاحیت و شایستگى نداشتند و نتوانستند مسلمانان را مطابق احکام اسلام تربیت کنند و احکام اسلام را به طور کامل اجرا نمایند و عقاید و رفتار جاهلى همچنان در بین مسلمانان تداوم یافت و بدین جهت نمى‌توان کژی‌هایى را که در جوامع اسلامى هست به پاى اسلام نوشت.

اصول سه گانه فوق، مبناى بحث در المیزان است و در بخش‌هاى آتى ملاحظه خواهد شد که چگونه مباحث بر مبناى این اصول تبیین شده‌اند.

بخش اول زن در بعد انسانى و معنوى

زن و مرد همسان و همنوعند

در غالب جوامع ابتدایى یا پیشرفته قبل از اسلام، زن به عنوان نوع انسان و هم پایه مرد به حساب نمى‌آمد. در این جوامع زن یا اصلا انسان شمرده نمى‌شد بلکه حیوانى بود مانند بقیه حیوانات که براى تمتع و بهره‌برى مرد آفریده شده بود و یا اگر انسان شمرده می‌‌شد، انسانى پست و با مرتبه‌اى پایین‌تر از مرد به حساب می‌آمد. براى این که جایگاه زن در اسلام بهتر مدنظر قرار گیرد، در المیزان ابتدا نظر اقوام مختلف در مورد زن بیان شده:

(زندگى زن در امت‌ها و قبایل وحشى از قبیل ساکنان آفریقا، استرالیا، جزایر مسکونى در اقیانوسیه، آمریکاى قدیم و غیر این‌ها نسبت به زندگى مردان نظیر زندگى حیوانات اهلى بود. آن نظرى که مردان نسبت به حیوانات اهلى داشتند، همان نظر را نسبت به زن داشتند و به زنان با همان دید می‌‌نگریستند… آنان می‌‌گفتند: هستى و وجود زنان و زندگیشان تابع هستى و زندگى مردان است و عینا مانند حیوانات هیچ استقلالى در زندگى و هیچ حقى ندارند و زن، مادام که شوهر نکرده تحت سرپرستى و ولایت پدر است و بعد از ازدواج تحت ولایت شوهر؛ آن هم ولایت بدون قید و شرط و حد و مرز… در هند معتقد بودند که زن پیرو مرد و مانند یکى از اعضاى بدن اوست. در نتیجه این اعتقاد زن باید بعد از شوهرش می‌‌مرد و مانند عضوى از اعضاى او در آتش می‌‌سوخت و اگر زنده می‌‌ماند در کمال ذلت و خوارى زندگى می‌‌کرد…

در امت‌هایى مانند هند و چین زنان نه انسان بودند و نه حیوان بلکه برزخى بین این دو به حساب می‌‌آمدند. کلدانیان و آشوریان نیز زن را تابع همسر دانسته و او را از استقلال محروم می‌‌دانستند و به حکم قوانین حمورابى زن نه در اراده‌اش استقلال داشت و نه در عمل.

در روم قدیم، همه اهل خانه باید رب و سرپرست خانه را می‌‌پرستیدند و زنان اصولا جزو جامعه نبودند در نتیجه به شکایت آنان گوش نمى‌دادند و هیچ معامله‌اى از آنان را معتبر و نافذ نمى‌شمردند و مداخله در امور اجتماعى از جانب آنان به هیچ وجه صحیح نبود).(۳)

(در یونان قدیم، زن را پلید و دست‌پرورده شیطان می‌‌دانستند و رومیان و بعضى از یونانیان معتقد بودند که زن داراى نفس مجرد انسانى نیست و مرد داراى آن هست؛ حتى در سال ۵۸۶ میلادى در فرانسه کنگره‌اى تشکیل شد تا در مورد زن و انسان بودن یا نبودن او بحث کند که بعد از بحث‌هاى فراوان به این نتیجه رسیدند که: بله، زن نیز انسان هست اما نه چون مرد انسانى مستقل، بلکه انسانى مخصوص خدمت کردن به مردان. در انگلستان نیز تا حدود صد سال قبل، زن جزو مجتمع انسانى شمرده نمى‌شد. رفتار عرب با زنان نیز تلفیقى از رفتارهاى فوق بود).(۴)

در مورد رفتار و عقاید این جوامع در ارتباط با زنان چند مطلب قابل ذکر است:

۱ـ بشر قبل از اسلام، درباره زن دو طرز تفکر داشت: یکى زن را انسانى در سطح حیوانات بى‌زبان می‌‌دانست و دیگرى او را انسانى پست و ضعیف در انسانیت می‌‌پنداشت. انسانى که مردان یعنى انسان‌هاى کامل، در صورت آزادى او از شر و فسادش در امان نیستند و به همین جهت باید همیشه در قید تبعیت مردان باشد.

۲ـ در مورد وضع اجتماعى زن نیز دو نظر وجود داشت: بعضى زن را خارج از افراد اجتماع انسانى می‌‌دانستند و معتقد بودند زن جزو این هیکل ترکیب یافته از افراد نیست بلکه از شرایط زندگى اوست، شرایطى که بشر بى‌نیاز از آن نمى‌باشد مانند خانه که از داشتن و پناه بردن در آن چاره‌اى ندارد و بعضى دیگر معتقد بودند که زن مانند اسیرى است که به بردگى گرفته می‌‌شود و از پیروان اجتماع غالب است؛ اجتماعى که او را اسیر کرده، از نیروى کار او استفاده می‌‌کند و از ضربه زدنش هم جلوگیرى می‌‌نماید.

۳ـ محرومیت زن در این جوامع همه جانبه بود و زن را از تمامى حقوقى که ممکن بود از آن بهره‌مند شود، محروم می‌‌دانستند مگر به آن مقدارى که بهره‌مندى زن در حقیقت به سود مردان بود که قیم زنان بودند.

۴ـ اساس رفتار مردان با زنان عبارت بود از غلبه قوى بر ضعیف و به عبارت دیگر هر معامله‌اى که با زنان می‌‌کردند، بر اساس قریحه استخدام و بهره‌کشى بود. این روش امت‌هاى غیرمتمدن بود و اما امت‌هاى متمدن این طرز تفکر را هم داشتند که زن انسانى است ضعیف‌الخلقه که توانایى آن را ندارد که در امور خود مستقل باشد و نیز موجودى است خطرناک که بشر از شر و فساد او در امان نیست.(۵)

در چنین زمانى، قرآن زن را نیز انسانى همسان و هم نوع مرد معرفى کرد. المیزان در اثبات انسانیت زن و همسانى او با مرد در بعد انسانى چنین استدلال می‌‌کند:

مشاهده و تجربه این معنا را ثابت کرده که مرد و زن دو فرد از یک نوع و از یک جوهرند که نامش انسان است؛ چون تمامى آثارى که از انسانیت در صنف مرد مشاهده می‌‌شود در صنف زن نیز مشاهده می‌‌شود آن هم بدون هیچ تفاوت. به طور مسلم ظهور آثار نوع دلیل بر تحقق خود نوع است. پس صنف زن نیز انسان است. بلى این دو صنف در بعضى آثار مشترک ـ نه در آثار مختص از قبیل حامله شدن و… ـ از نظر شدت و ضعف اختلاف دارند ولى صرف شدت و ضعف در بعضى از صفات انسانیت، باعث آن نمى‌شود که بگوییم نوعیت در صنف ضعیف باطل شده و او دیگر انسان نیست.(۶)

خلقت زن

خلقت ابتدایى زن، از مباحثى است که از قدیم‌الایام مطرح بوده است. بنا بر تورات، خداوند یکى از دنده‌هاى مرد را کند و از آن حوا ـ اولین زن ـ را آفرید. بنابراین وجود زن طفیلى و تبعى است.(۷) در المیزان ذیل آیه اول سوره نساء (یا ایها الناس اتقوا ربکم الذى خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجها؛ ‌اى مردم! از پروردگارتان پروا کنید، آن که شما را از یک تن آفرید و از(جنس) همان یک تن همسرش را نیز قرار داد) چنین آمده:

بنابر ظاهر آیه، مراد از(نفس واحده) آدم(علیه السلام) و مراد از (زوجه‌اش)، حوا است و (خلق منها زوجها) بنا بر ظاهر به این معناست که همسر آدم، از نوع خود آدم بوده و انسانى بود مثل او. پس این که در بعضى تفاسیر آمده که مراد از آیه مورد بحث این است که همسر آدم از بدن او درست شده، صحیح نیست هر چند در بعضى روایات آمده که حوا از دنده آدم خلق شده، لیکن از خود آیه استفاده نمى‌شود و در آیه چیزى که بر آن دلالت کند، وجود ندارد.(۸)

در بحث بررسى روایات ذیل این آیه روایتى از امام باقر(علیه السلام) نقل شده که آن حضرت قول مشهور یعنى خلقت حوا از دنده آدم را مردود شمرده و از رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌‌کند که خداوند حوا را از زیادى گلى که آدم را از آن خلق کرده بود، آفرید.

بعد از نقل روایت فوق چنین اضافه شده: در این میان روایات دیگرى نیز هست که دلالت دارد بر این که حوا را از پشت آدم یعنى از کوتاهترین دنده او ـ که سمت چپ اوست ـ خلق کرده و در تورات نیز چنین آمده و این مطلب هر چند به خودى خود محال عقلى نیست اما آیات کریمه قرآن از چیزى که بر آن دلالت کند، خالى است.(۹)

در جاى دیگر در تضعیف چنین روایاتى آمده: نقطه ضعفى که در این روایت هست این که در این روایت خلقت حوا را مطابق تورات از دنده آدم دانسته است و حال آن که این معنا را روایات وارده از ائمه اهل بیت(علیهم السلام) تکذیب می‌‌کند؛ هر چند ممکن است گفته شود: مراد از دنده پایین آدم، زیادى گل آدم است، آن گلى که با آن دنده‌هاى آدم را آفرید.(۱۰)

بنابراین از دید المیزان، زن و مرد خلقت یکسان و مشابه دارند.

آیا حوا واسطه فریب آدم(علیه السلام) بود؟

بنابر روایت تورات، حوا واسطه فریب آدم(علیه السلام) بود و از همین جا جنس زن مورد نفرت قرار گرفت. در تورات چنین آمده: آن روز مار از میان همه حیوانات صحرا که خدا خلق کرده بود، حکیمى شد و به زن گفت: آیا به راستى خدا گفته از همه درختان این باغ نخورید؟ زن گفت: از همه درختان باغ می‌‌خوریم؛ تنها فرموده از میوه آن درخت که در وسط باغ است ـ درخت معرفت خیر و شر ـ نخورید و نزدیکش نشوید تا نمیرید. مار گفت: نمى‌میرید. خدا دانسته است که شما همان روز که از آن بخورید چشمتان باز می‌‌شود و مثل ملائکه در خیر و شر دانا می‌‌شوید. پس وقتى زن بدید که آن درخت، درخت خوبى است و میوه‌اش خوب و شهوت‌انگیز است، عقل خود را از کف بداد و از میوه آن گرفته و خورد و به شوهرش خورانید… پس خدا گفت: مگر از آن درخت خوردى؟ آدم گفت: این زنى که برایم درست کردى از آن به من داد و خوردم.(۱۱)

ظاهر قرآن هیچ دلالتى بر واسطه بودن حوا ندارد بلکه به صراحت می‌‌فرماید که شیطان به نزد آدم و حوا آمد و براى هر دوى آنان قسم خورد و آنان را نصیحت کرد که از آن درخت بخورند و آن دو هم خوردند.

شیطان گفت: پروردگارتان شما را از این درخت نهى نکرد مگر براى این که فرشته نشوید و یا از جاودانان نگردید و براى آن دو قسم خورد که من از خیرخواهانم و با نیرنگ خود، آن دو را به خود نزدیک کرد تا از آن درخت خوردند.(۱۲)

در بخش بررسى روایات، ذیل این آیه نیز روایتى از امام صادق(علیه السلام) نقل شده که ابلیس نزد آدم و همسرش آمد و آن دو را به خوردن تشویق کرد و براى آنان سوگند خورد و آن دو فریب خوردند.

سپس مرحوم علامه می‌‌افزاید: اما این که ابلیس چگونه خود را به آدم و همسرش رسانید و براى این کار از چه وسیله‌اى استفاده کرد، در روایات صحیح و معتبر در آن باره نیامده است ولى در بعضى اخبار آمده که مار و طاووس، دو تا از یاوران ابلیسند چون او را در اغواى آدم و همسرش کمک کردند و چون این روایات معتبر نبودند، از ذکر آنها صرف نظر کردیم و خیال می‌‌کنم از روایات جعلى باشد چون داستان از تورات گرفته شده و ما در این‌جا عین عبارت تورات را می‌آوریم تا خواننده به وضع آن روایات آگاهى یابد. بعد نقل تورات را که قبلا ذکر شد، مى‌آورد(۱۳)

آنگاه حدیثى از امام رضا(علیه السلام) آورده که دلالت دارد خطاى آدم و حوا، یکسان بوده است؛ بدین صورت که وقتى آدم(علیه السلام) مسجود ملائک گشت، در دل با خود گفت: آیا خدا موجودى گرامى‌تر از من هم خلق کرده است. در این زمان از جانب خداوند ندا آمد که بر ساق عرش بنگر. وى به ساق عرش نگاه کرد و اسامى اهل بیت(صلوات الله علیهم اجمعین) را دید. در مورد آنان سوال کرد و جواب شنید:

‌اى آدم! اینان ذریه‌هاى تواند و از تو و همه خلایق بهترند و اگر این‌ها نبودند، تو، بهشت، دوزخ، زمین و آسمان را خلق نمى‌کردم. بعد خداوند آدم را از غبطه خوردن نسبت به مقام آنان نهى کرد ولى آدم بر مقام آنان غبطه خورد همچنان که حوا نسبت به مقام حضرت زهرا(سلام الله علیها) غبطه خورد و خداوند شیطان را بر آنان تسلط داد تا سرانجام از آن درخت نهى شده خوردند.(۱۴)

همپاى مرد در ابعاد معنوى

ملل گذشته همچنان که خلقت زن را ناقص و پست می‌‌دانستند، در کسب کمالات روحى و معنوى نیز او را محروم یا کم بهره می‌‌دانستند. از نگاه تورات زن جرثومه شر یعنى جهالت، حماقت و جنون است. زن از مرگ بدتر و تلخ‌تر است. خودش دام، قلبش طناب دام و دستهایش قید و زنجیر است. در میان هزار مرد یک انسان پیدا می‌‌شود ولى در میان هزار نفر زن یک انسان هم پیدا نمى‌شود.(۱۵)

در المیزان بعد از اثبات انسانیت زن و هم نوعى زن و مرد در انسان بودن آمده است: با این بیان روشن شد که رسیدن به هر درجه از کمال که براى یک صنف(مرد) میسر و مقدور است، براى صنف دیگر(زن) نیز میسور و ممکن است و یکى از مصادیق آن استکمالهاى معنوى است که از راه ایمان به خدا و اطاعت و تقرب به درگاه او حاصل می‌‌شود.(۱۶)

در تفسیر آیه نساء (الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض؛ مردان بر زنان قیمومت دارند چون خدا بعضى را بر بعضى برترى داده) نیز این فضیلت به برترى جسمى و خلقتى تفسیر شده نه برترى واقعى و معنوى:

از ذیل آیه ۱۳حجرات ـ ان اکرمکم عندالله اتقیکم ـ چنین ظاهر می‌‌شود که تفضیل نامبرده در آیه ـ الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض ـ تفضیل در مجهز شدن به جهازى است که با آن، امر حیات دنیوى یعنى معاش بشر بهتر نظام می‌‌گیرد و حال مجتمع را به بهترین وجه اصلاح می‌‌کند نه این که مراد از آن کرامت واقعى و فضیلت یعنى قرب به خداى متعال باشد چون از نظر اسلام برتری‌هاى جسمى و مادى که جز در زندگى مادى مورد استفاده قرار نمى‌گیرد، تا وقتى که وسیله به دست آوردن مقامات اخروى نشود، هیچ اهمیتى ندارد. برترى واقعى که به معناى کرامتى است که اسلام به آن عنایت دارد، ملاکش تقواست، در مرد باشد، مرد برتر است و در زن هم باشد، زن برتر است.(۱۷)

از دیدگاه گذشتگان گناه زنان به عهده خودشان بود ولى اعمال نیک و ثوابشان به مردان می‌‌رسید و اصولا زنان را عمل صالح و قابل پاداش نبوده و در نزد خدا خوار و بى‌مقدار به حساب می‌آمدند. حرمت و کرامت فقط از آن مردان بود.(۱۸) اسلام با بیان یک اصل کلى بر همه این توهمات پوچ خط بطلان کشید. قرآن با بیانات مختلف و مکرر یکسانى زن و مرد را در جزا و پاداش اعلام کرد؛ از جمله فرمود: و من یعمل من الصالحات من ذکر اوانثى و هو مومن فاولئک یدخلون الجنه و لایظلمون نقیرا.(۱۹)

هر کس از اعمال پسندیده به جا آورد در حالى که مومن باشد، خواه زن یا مرد، چنین کسانى به بهشت وارد خواهند شد و به اندازه دانه خردلى نیز بدانان ظلم نخواهد شد.

ذیل این آیه تصریح شده که بر خلاف پندار گذشتگان از ادیان و مکاتب مختلف، از نظر اسلام هیچ فرقى بین مرد و زن نیست و هر دو به پیشگاه خدا یکسانند و در جزا و کیفر اخروى، محکوم یک قانون می‌‌باشند.

نکته جالب این که در المیزان لفظ (رجل) در آیات: (و على الاعراف رجال یعرفون کلا بسیماهم(۲۰) بر اعراف مردانى هستند که همه را از چهره‌هایشان می‌‌شناسند و رجال لاتلهیهم تجاره و لابیع عن ذکرالله(۲۱) مردانى که هیچ تجارت و بیعى آنان را از یاد خدا باز نمى‌دارد و فیه رجال یحبون ان یتطهروا(۲۲) در آن مردانى هستند که دوست دارند پاک باشند  و رجال صدقوا ما عاهدوا الله علیه(۲۳) مردانى که بر عهد خود با خدا به راستى پایدارى ورزیدند را نه به معناى مرد، بلکه به معناى انسان صالح، قوى‌الاراده، با فهم و عقلى دانسته که به کمال انسانى رسیده و ممکن است مرد باشد یا زن. همچنان که در آیات: و انه کان رجال من الانس یعوذون برجال من الجن(۲۴) مردانى از آدمیان به مردانى از جنیان پناه می‌‌برند و ما لنا لانرى رجالا کنا نعدهم من الاشرار(۲۵) ما را چه می‌‌شود که مردانى که آنان را از بدان می‌‌شمردیم، نمى‌بینیم به معناى انسانى است که در بعد شیطانى قوى شده، خواه مرد باشد یا زن(۲۶).

بخش دوم ـ حقوق و احکام اجتماعى

با توجه به آنچه در بخش قبل گذشت معلوم شد که زن از دید المیزان انسانى است که همپاى مرد می‌‌تواند به همه مراحل کمال برسد و در بعد معنوى و انسانى هیچ فرقى بین زن و مرد نیست و از لحاظ کیفر و پاداش تابع یک نظامند و اما زن و مرد هر کدام حقوق و احکام ویژه‌اى دارند که به تناسب خلقت و شرایط ویژه آنها وضع شده است.

تفاوت حق و حکم

بین حق و حکم تفاوت قائل شده‌اند و حق را عبارت از نوعى تسلط بر انسان یا شىء دانسته‌اند که آثار وضعى و یا تکلیفى در پى دارد مثل حق خدا که همان تسلط او بر جهان هستى است و از آثار آن وجوب شکر و اطاعت است و همچون حقوق انسان‌ها بر همدیگر مثل حق ولایت امام یا پدر بر انسان و مثل حق مالکیت انسان بر اموال خود که می‌‌تواند بدان جهت آنان را بفروشد و ببخشد. بعضى از انواع حقوق مثل حق ولایت یا حق زوجیت قابل نقل و انتقال نیستند ولى بعضى انواع دیگر قابل نقل و انتقال‌اند مثل حق ملکیت. در مقابل حقوق، احکام است که خطاباتى هستند متضمن اقتضا و وجوب یا تخییر. مثلا (امر) خطابى است متضمن وجوب و وجود یافتن و (نهى) که عکس آن است.(۲۷) بعضى نیز حقوق را به گرفتنى‌ها و احکام را به تکالیف و وظایف معنا کرده‌اند.(۲۸)

خاستگاه حقوق و احکام

همچنان که در مقدمه بحث گذشت، خاستگاه حقوق و احکام در اسلام، اقتضاءات طبیعى و فطرى است. خداوند مطابق شرایط جسمى و روحى مرد و زن، براى هر کدام وظایفى تعیین کرده و مطابق نیاز طبیعى و فطرى آنان حقوقى وضع نموده است. بنابراین از آنجا که طبیعت و خلقت زن و مرد با هم تفاوت‌هایى دارد، حقوق و احکام آنها نیز باید تفاوت‌هایى داشته باشد.

مزیت‌هاى خلقتى مردان

در قرآن بر برترى جسمى و استیلاى مرد بر زن اشاره شده است؛ از جمله می‌‌فرماید:

(و لهن مثل الذى علیهن بالمعروف و للرجال علیهن درجه)(۲۹)

و براى زنان مانند وظایفشان حقوقى است شایسته و مردان را بر آنان برترى و مرتبتى هست.

الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض(۳۰)

مردان بر زنان قیمومت و سرپرستى دارند به خاطر این که خدا بعضى را بر بعضى برترى داده است.

همان طور که گذشت مراد از برترى مردان، زیادتر بودن روح تعقل در مردان است. علاوه بر این، مردان از قدرت، طاقت، صلابت و خشونت بیشترى براى اداره جامعه و جنگ و انجام کارهاى شاق برخوردارند.

البته همان طور که مردان روح تعقل و قوت و صلابت بیشتر براى دفاع، جنگ، حفظ اموال، تحمل اعمال شاق و شدائد و محنت‌هاى زندگى دارند و بدون آن زندگى اجتماعى قوام نمى‌گیرد و زنان طبعا نمى‌توانند چنین آثارى از خود نشان دهند، زنان هم امتیازاتى دارند که جامعه از آنان هم بى‌نیاز نیست؛ مثلا زنان هم در احساسات لطیف و عواطف رقیق برتر از مردانند و مجتمع بدون این احساسات و عواطف پا نمى‌گیرد چون آثار مهمى در باب انس، محبت، سکونت دادن دلها، رحمت و رأفت، تحمل بار سنگین تناسل و حامله شدن، وضع حمل، حضانت و تربیت فرزند و … مترتب بر احساسات و عواطف است. زندگى بشر با توجه به خشونت و غلظتى که در مردان است بدون لینت و رقت زنان پاگیر نمى‌شد و سخن کوتاه این که تجهیز مرد به نیروى تعقل و دفاع و تجهیز زن به عواطف و احساسات، دو تجهیز متقابل است که به وسیله آن دو کفه ترازوى زندگى در مجتمع مرکب از زن و مرد متعادل شده است.(۳۱)

با توجه به مطلب فوق است معلوم می‌‌شود تفضیل مرد در بعضى قوا بر زن و بالعکس، فضیلتى معنوى نیست که مورد تمنا باشد. لازمه خلقت این است که براى به عهده گرفتن وظایف مختلف، قوا و امکانات مختلف تقسیم گردد و خداوند هر صنفى را براى انجام وظیفه‌اى خلق کرده است. آنچه فضیلت واقعى و شایسته تمنى و آرزو است، چیزى است که قرب خدا را سبب شود و آن هم چیزى جز انجام صحیح وظایف محوله نیست و از همین رو قرآن تمناى این فضایل جسمى و غیرواقعى را نهى کرده است:

ولا تتمنوا ما فضل الله به بعضکم على بعض.(۳۲)

آنچه را خدا بدان وسیله بعضى از شما را بر بعضى دیگر برترى داده، تمنا نکنید.

از ظاهر آیه برمى‌آید که می‌‌خواهد از آرزویى خاص نهى کند و آن آرزوى داشتن برتری‌هایى است که در بین مردم ثابت است. برتری‌هایى که از تفاوت‌هایى که بین اصناف مردم است، ناشى می‌‌شود. بعضى از صنف مردانند و به همین خاطر برتری‌هایى دارند و بعضى از صنف زنانند که آنها نیز به ملاک زن بودن یک برتری‌هاى دیگر دارند.(۳۳)

هر کدام از زن یا مرد که از امکانات و قواى خود بهتر بهره گیرد و وظیفه مختص به خود را بهتر انجام دهد، در پیشگاه خدا مقدم‌تر است و شایسته تمنا حسن انجام وظیفه است نه جاى دیگران بودن.

احکام اختصاصى و مبناى آن

اصل کلى بر شریک بودن زن با مرد در تمامى احکام عبادى و حقوق اجتماعى است مگر در مواردى که طبیعت زن و مرد اقتضاى فرق داشته باشد. نظر اسلام بر تساوى همه جانبه حقوق و احکام نیست بلکه بر تناسب حقوق و احکام با طبیعت، توانایی‌ها و استحقاقها است. المیزان مبناى اسلام را در احکام اختصاصى چنین بیان می‌‌کند:

اساسى که اسلام، احکام نامبرده(مثل منع زنان از قضاوت، حکومت و جهاد و …) را بر آن اساس تشریع کرده، همانا فطرت و آفرینش است. آنچه فطرت اقتضا دارد این است که باید حقوق و وظایف یعنى گرفتنی‌ها و دادنی‌ها بین افراد انسان مساوى باشد؛ لیکن مقتضاى این تساوى حقوق این نیست که تمامى مقام‌هاى اجتماعى متعلق به تمامى افراد اجتماعى باشد؛ مثلا چگونه ممکن است یک کودک یا یک فرد سفیه عهده دار امورى شود که مردان قوى و عاقل می‌‌طلبد. پس آنچه عدالت اجتماعى اقتضا دارد و معناى تساوى را تفسیر می‌‌کند این است که در اجتماع هر مستحقى به حق خود برسد و هر کس به قدر وسعش پیش برود و این است معناى آیه (و لهن مثل الذى علیهن بالمعروف و للرجال علیهن درجه) چون این آیه در عین حال که به تساوى حقوق زن و مرد تصریح می‌‌کند، اختلاف و تفاضل طبیعى مردان نسبت به زنان را هم می‌‌پذیرد. به شهادت علم فیزیولوژى، متوسط زنان ـ منهاى استثناءات ـ از لحاظ مغز، قلب، شریان‌ها، اعصاب، عضلات بدنى و وزن با متوسط مردان تفاوت دارند یعنى ضعیف‌تر هستند و همین باعث شده که جسم زن لطیف‌تر و نرم‌تر و جسم مرد خشن‌تر و محکمتر باشد و احساسات لطیف از قبیل دوستى، رقت قلب و میل به جمال و زینت بر زن غالب‌تر و بیشتر از مرد باشد و در مقابل نیروى تعقل در مرد غالب‌تر از زن باشد.

پس حیات زن، حیات احساسى است همچنان که حیات مرد حیات تعقلى است. به خاطر همین اختلاف طبیعى، اسلام در وظایف و تکالیف اجتماعى و عمومى که قوامش با تعقل یا احساس است، بین زن و مرد فرق گذاشته؛ آنچه ارتباطش با تعقل بیشتر از احساس است مثل حکومت و قضاوت، آن را مختص مردان کرد و آنچه از وظایف که ارتباطش بیشتر با احساس است تا تعقل، مختص به زنان کرد مانند پرورش اولاد، تدبیر منزل و …، آنگاه مشقت بیشتر وظایف مرد را از این راه جبران کرد که سهم ارث او را دو برابر سهم ارث زن قرار داد. البته در اینجا گرچه مرد مالک دوثلث مال دنیا است، اما زن مالک ثلث است و از آن دو ثلث دیگر هم بهره می‌‌برد چون حق نفقه دارد. پس تدبیر مال، بیشتر در دست مردان است اما استفاده از آن بیشتر مربوط به زنان، از آنچه گذشت روشن شد که غالب مردان در امر تدبیر قوى‌ترند و در نتیجه بیشتر تدبیر دنیا یا به عبارت دیگر تولید ـ به گردش انداختن ثروت ـ به دست مردان است و بیشتر سودها و بهره گیریها یا مصرف، از آن زنان است چون احساس زنان بر تعقل آنان غلبه دارد.(۳۴)

تساوى مطلوب از نظر اسلام بدان معنا است که هر کس وظیفه‌اى دارد باید در قبال آن وظیفه، حقى هم داشته باشد و این طور نباشد که حقوق از آن یکى و وظایف از آن دیگرى باشد. در تشریح بیشتر این مبنا در المیزان چنین آمده است:

(در اسلام، زن در تمام احکام عبادى و حقوق اجتماعى، شریک مرد است. او نیز مانند مردان می‌‌تواند مستقل باشد و هیچ فرقى با مردان ندارد مگر تنها در مواردى که طبیعت زن اقتضاى فرق داشته باشد و عمده موارد تفاوت مسأله عهده‌دارى حکومت، قضاوت، جهاد و حمله بر دشمن و نیز ارث است. یکى هم حجاب و پوشیدن مواضع زینت و یکى هم اطاعت از شوهر در مسائل جنسى و تمتعات همسرى.

در مقابل این محرومیت‌ها و وظایف تسهیلاتى نیز براى زنان فراهم کرده:

۱ـ نفقه را بر عهده شوهر گذاشته و شوهر را موظف کرده که نهایت درجه توانایى خود را در حمایت از همسرش به کار ببرد.

۲ـ حق تربیت فرزند و پرستارى از او ـ حق حضانت ـ را به زن داده است.

۳ـ در ایام حیض و نفاس عبادت را از او ساقط کرده و براى او در همه حالات ارفاقاتى گذاشته است).(۳۵)

اشتباه غرب در معناى تساوى

روشن شد که از دید المیزان معناى صحیح تساوى این است که در اجتماع هر مستحقى به حق خود برسد و هر کس به قدر وسعش پیش رود و این طور نباشد که یکى امکان پیشرفت داشته باشد و دیگرى ممنوع از پیشرفت باشد؛ اما غرب اساس حقوق خود را بر این مبناى متین و استوار قرار نداده است:

غربیها اساس روش خود را بر پایه مساوات همه جانبه زن با مرد در حقوق قرار داده‌اند و رأى عمومى آنها تقریبا این است که تأخر زن در کمال و فضیلت، مستند به خلقت او نیست بلکه مستند به سوءتربیتى است که قرنها با آن تربیت شده و از آغاز خلقت دنیا تاکنون در محدودیت مصنوعى به سر برده است. روش خود غربی‌ها با این سخن مناقض است. آنها با این که سال‌ها کوشیده‌اند و نهایت درجه عنایت خود را به کار برده‌اند تا زن را از عقب‌ماندگى نجات بخشیده و اسباب تقدم و ارتقاى او را فراهم کنند، تاکنون نتوانسته‌اند بین زن و مرد تساوى برقرار سازند و پیوسته آمارگیری‌هاى جهان این نتیجه را نشان می‌‌دهد که در این کشورها در مشاغلى که اسلام زنان را از آن محروم کرده، یعنى قضاوت، ولایت و جنگ، اکثریت با مردان بوده و همواره عده کمترى از زنان عهده دار این گونه مشاغل بوده‌اند.(۳۶)

بنابراین جز احکام اختصاصى فوق، در بقیه احکام، زن نیز همانند مرد است و هیچ مردى اعم از پدر، شوهر یا دیگرى حق ندارد او را از دوست داشتن چیزى یا انجام دادن کارى که خلاف شرع نباشد، منع کند و زن هم مانند مرد می‌‌تواند مستقلا تصمیم بگیرد و در امور مربوط به خود دخل و تصرف کند. آزادى در انتخاب همسر، انتخاب شغل، انتخاب محل زندگى و … همچنان که براى مرد محفوظ است، براى زن نیز محفوظ است:

اسلام بین زن و مرد از نظر تدبیر شؤون اجتماع و دخالت اراده و عمل آن دو در این تدبیر، تساوى برقرار کرده است به این علت که هر دو براى بقاء، محتاج به حوائج مشابه از خوردن، نوشیدن، پوشیدن و … هستند و از جنس همدیگرند.(۳۷)

قیمومت مردان

یکى از مباحث اجتماعى و خانوادگى، مسأله قیمومت مردان است که در قرآن به صراحت بر آن تأکید شده است. (الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم) در المیزان استدلال شده که این قیمومت مختص به خانه نبوده بلکه در اجتماع هم جارى است:

از عمومیت علت (این که علت قیمومت را تفضیل و برترى مردان شمرده و این تفضیل عام است و در نوع مردان وجود دارد) به دست می‌‌آید که حکم مبتنى بر آن یعنى قیمومت مردان بر زنان، نیز عمومیت دارد و منحصر به شوهر نسبت به همسر نیست و چنان نیست که مردان تنها نسبت به همسر خود قیمومت داشته باشند بلکه حکمى است که جعل شده براى نوع مردان نسبت به نوع زنان، البته در جهات عمومى که ارتباط با زندگى هر دو طایفه دارد مثل حکومت و قضاوت که حیات جامعه بستگى به آن دارد و قوام این دو مسوولیت بر نیروى تعقل است که در مردان بالبطع قوى‌تر است و همچنین دفاع از سرزمین با اسلحه که قوام آن هم بر داشتن نیروى بدنى و هم نیروى عقلى است که هر دوى آنان در مردان بیشتر است تا در زنان و یکى از فروع قیمومت، اطاعت پذیرى زن از مرد در منزل و در شؤون مربوط به زوجیت است. پس همان طور که قیمومت مرد بر زن در اجتماع طورى است که بر استقلال زن در اراده شخصى و عمل فردى‌اش خدشه‌اى وارد نمى‌شود و مرد حق ندارد اعتراض کند که تو چرا فلان چیز را دوست دارى یا فلان کار را می‌‌کنى، مگر این که آن کار زشت و منکر باشد، چون فرموده: لاجناح علیکم فیما فعلن فى انفسهن بالمعروف؛ بر شما هیچ ایرادى نیست نسبت به آنچه زنان در امور شخصى خود مطابق شرع و شایسته انجام می‌‌دهند). همچنین قیمومت مرد بر زنش به این نیست که سلب آزادى از اراده زن و تصرفاتش در مملوکاتش بنماید. زن هم استقلال و آزادى خود را دارد و می‌‌تواند حقوق فردى و اجتماعى خود را حفظ کند و از آن دفاع نماید و براى رسیدن به هدفهایش به مقدمات لازم متوسل شود.

پس معناى قیمومت مردان در منزل، آن است که چون هزینه زندگى را می‌‌پردازد، پس همسر هم باید در تمامى آنچه به استمتاع و همخوابگى مربوط می‌‌شود، مرد را اطاعت کند و در غیاب همسر ناموس او را حفظ کند و مرد بیگانه را در بستر او راه ندهد و بیگانه را از زیبایی‌هاى جسم خود که مخصوص شوهر است، تمتع ندهد.(۳۸)

جهاد زنان یا شوهردارى

همان طور که گذشت، جهاد فقط بر مردان واجب است و زنان از این وظیفه فارغند. حال باید دید اسلام چگونه این امر را جبران کرده است. در بخش بررسى روایات المیزان حدیثى به شرح زیر آمده است:

اسماء دختر یزید انصارى، نزد رسول خدا شرفیاب شد در حالى که آن جناب در بین اصحاب نشسته بود و عرض کرد:

پدر و مادرم فدایت باد، من از طرف زنان خدمت شما آمده‌ام. یا رسول الله! جانم به فدایت، بدان هیچ زنى در شرق یا غرب عالم از آمدن من به نزد شما خبردار نشود مگر آن که نظریه‌اش مثل همین نظریه‌اى است که من عرض می‌‌کنم. خداى تعالى شما را به حق به سوى زنان و مردان مبعوث کرد و ما به شما ایمان آوردیم و به معبودت که شما را فرستاده نیز ایمان آوردیم، و ما طایفه زنان محصور در چهاردیوارى خانه‌ها و تحت سیطره مردان هستیم و در عین حال، پایه و اساس زندگى شما مردانیم. این ماییم که شهوات شما را برمى‌آوریم و به فرزندان شما حامله می‌‌شویم. و اما شما مردان در دین اسلام برتری‌هایى بر ما یافته‌اید. شما به نمازهاى جمعه و جماعت و به عیادت بیماران و به تشییع جنازه می‌‌روید. همه ساله می‌‌توانید پشت سر هم به حج بروید و از همه این‌ها ارزنده‌تر این که شما مردان می‌‌توانید در راه خدا جهاد کنید و چون شما به حج، عمره یا جهاد می‌‌روید ما اموال شما را حفظ می‌‌کنیم و براى شما پارچه می‌‌بافیم و لباس برایتان می‌‌دوزیم و اولاد شما را‌ تر و خشک می‌‌کنیم و تربیت می‌‌نماییم پس آیا در اجر و ثواب با شما شریک نیستیم؟

حضرت با شنیدن این کلام جالب، به تمامى چهره خود را به سوى اصحاب برگرداند و فرمود: آیا سخن هیچ زنى را بهتر از سوال این زن در امر دینش شنیده‌اید؟ اصحاب عرض کردند: یا رسول الله! هیچ احتمال نمى‌دادیم زنى به چنین مطالبى راه پیدا کند. آنگاه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) متوجه آن زن شد و فرمود:‌ اى زن! برگرد و به همه زنانى که این سوال را دارند اعلام کن که همین که شما خوب شوهردارى کنید، خشنودى او را به دست آورید و تابع موافقت او باشید، اجر همه این‌ها معادل است با اجر همه آنهایى که براى مردان شمردى. زن برگشت در حالى که از شدت خوشحالى مکرر خدا را به وحدانیت و بزرگى یاد می‌‌کرد و (لااله الاالله) و (الله اکبر) می‌‌گفت.(۳۹)

در المیزان ذیل این حدیث آمده:

اگر کسى در این حدیث و نظایر آن دقت کند، این معنا برایش روشن می‌‌شود که زنان در عین این که در حجابند و مسئولیتشان اداره داخل خانه‌هاست و بیشتر به شؤون زندگى منزلى می‌‌پردازند، در عین حال ممنوع از مراوده و آمد و شد به نزد ولى امر و نیز تلاش در حل مشکلاتى که احیانا پیش می‌آید، نبوده‌اند. از حدیث نامبرده و نظایر آن سه نکته استفاده می‌‌شود:

۱ـ طریقه مورد پسند زن در اسلام، این است که به تدبیر امور داخلى منزل و تربیت اولاد بپردازد و این طریقه در عین این که سنتى پسندیده و غیرواجب است، لکن به خاطر تشویق و ترغیب‌هایى که درباره آن شده، این سنت مستحب همچنان محفوظ مانده است ـ چون مسلمانان در جو تقوا و بدست آوردن رضاى خدا بوده‌اند و ثواب اخروى بر منفعت دنیوى نزد آنان ترجیح داشته است ـ اشتغال زنان به شؤون منزل و اهتمام در زنده نگه داشتن عواطف پاک خدادادى با تربیت فرزندان بر اساس حیا، عفت و عشق و محبت فرصتشان نداد که در مجامع مردان داخل شده و با آنان حتى در حدودى که خدا به آنان اجازه داده بود، اختلاط کنند تا این که بى‌بندوبارى مغرب زمین به عنوان تمدن در بین آنان رخنه کرد و…

۲ـ بدون تردید ممنوعیت زنان از شرکت در امر جهاد، قضاوت و حکومت سنتى واجب بوده و هست.

۳ـ محرومیت زنان از شرکت در جهاد و… را مهمل نگذاشته و آن را به مزیتى برابر آن جبران کرده است. مثلا اگر زنان از فضیلت جهاد در راه خدا محروم شده‌اند، خداى تعالى آن را با فضیلتى معادل، جبران نموده که افتخارى حقیقى است؛ مثلا اسلام، نیکو شوهردارى کردن را جهاد زن قرار داده و شاید این مطلب در بین ما آن طور که هست ارزش خود را نشان ندهد ولیکن در ظرف زندگیى که اسلام حاکم بر آن است، هیچ خطى بر خط دیگر برترى ندارد. ساده‌تر بگویم در چنین ظرفى فضیلت آن مردى که در معرکه قتال حاضر می‌‌شود و با کمال سخاوت خون خود را ایثار می‌‌کند از فضیلت زنى که شوهرداریش را انجام می‌‌دهد، برتر نیست و نیز آن مرد حاکمى که سرپرستى جامعه را به دست گرفته، چرخ زندگى مجتمع را می‌‌چرخاند هیچ افتخارى بر آن زن ندارد و آن مردى که بر مسند قضا تکیه زده هیچ برترى نسبت به زنى که کودکش را‌ تر و خشک می‌‌کند، ندارد؛ چون منصب قضاوت و حکومت براى کسى که در آن، طبق حق عمل می‌‌کند، جز خون دل و مشقت دنیوى اثرى ندارد زیرا در ظرف اسلام قبول این مسئولیت‌ها خود را به معرض مخاطر و مهالک افکندن است چون هر لحظه ممکن است حق بیچاره‌اى را که جز رب العالمین حامى ندارد، ضایع کند و خدا در کمین ستمکاران است.

بنابراین چه افتخارى است براى مردان بر زنانى که اگر این مسئولیت‌ها را نپذیرفته‌اند براى این است که رب العالمین از آنان نخواسته و براى آنان خطى دیگر ترسیم کرده است… در مجتمع اسلامى اگر به مرد بگویند تو باید به میدان بروى یا کشور را اداره کنى، به خاطر خدا این بار را بر دوش می‌‌کشد و اگر به زن بگویند تو باید در خانه بمانى و نسل تربیت کنى، او نیز به خاطر خدا قبول می‌‌کند و هر دو افتخار است و هیچ کدام بر دیگرى برترى ندارد.(۴۰)

بخش دوم

پی‌نوشت‏‌ها

۱ـ احیاى تفکر اسلامى، ص۲۴، دفتر انتشارات اسلامى.
۲ـ همان مدرک، ص۲۵؛
۳ـ المیزان، ترجمه، ج۲، ص۳۹۴ ـ ۳۹۶، دفتر انتشارات اسلامى
۴ـ همان مدرک، ج۴، ص۱۴۰؛
۵ـ ج۲، ص۴۰۴؛
۶ـ ج۴، ص۱۴۰؛
۷ـ ج۱، ص۲۱۳ به نقل از فصل دوم از سفر اول تورات عربى، چاپ ۱۸۱۱ میلادى.
۸ـ ج۴، ص۲۱۵؛
۹ـ ج۴، ص۲۳۲؛
۱۰ـ ج۱، ص۲۲۱؛
۱۱ـ ج۱، ص۲۱۴ به نقل از فصل سوم تورات.
۱۲ـ اعراف، آیه۲۰ ـ ۲۲؛
۱۳ـ ج۱، ص۲۱۳؛
۱۴ـ ج۱، ص۲۱۷ به نقل از عیون اخبارالرضا(علیه السلام)، ج۱، ص۲۳۹؛
۱۵ـ ج۴، ص۱۴۰ به نقل از سفر جامعه تورات.
۱۶ـ همان.
۱۷ـ ج۴، ص۳۴۴؛
۱۸ـ ج۵، ص۱۴۲ و ج۲، ص۴۰۷؛
۱۹ـ نسإ، آیه۱۲۴؛
۲۰ـ اعراف، آیه۴۶؛
۲۱ـ نور، آیه۳۷؛
۲۲ـ توبه، آیه۱۰۸؛
۲۳ـ احزاب، آیه۲۳؛
۲۴ـ جن، آیه۶؛
۲۵ـ ص، آیه۶۲؛
۲۶ـ المیزان، ترجمه، ج۸، ص۱۵۳؛
۲۷ـ ر.ک الفردوس الاعلى، کاشف الغطإ، ص۸۶ ـ ۱۰۰؛
۲۸ـ المیزان، ترجمه، ج۲، ص۴۱۰ ـ ۴۱۱ و ۴۱۷؛
۲۹ـ بقره، آیه۲۲۸؛
۳۰ـ نسإ، آیه۳۴؛
۳۱ـ المیزان، ترجمه، ج۴، ص۳۴۲؛
۳۲ـ نسإ، آیه۳۲؛
۳۳ـ المیزان، ترجمه، ج۴، ص۵۳۲؛
۳۴ـ ج۲، ص۴۱۲ ـ ۴۱۴؛
۳۵ـ ج۲، ص۴۱۰ ـ ۴۱۱؛
۳۶ـ ج۲، ص۴۱۷؛
۳۷ـ ج۲، ص۴۰۹؛
۳۸ـ ج۴، ص۵۴۳ ـ ۵۴۴؛
۳۹ـ ج۴، ص۵۵۴، از امام موسى بن جعفر(علیه السلام) نقل شده: جهاد المرإه حسن التبعل؛ جهاد زن این است که نیکو شوهردارى کند. به نقل از کافى، ج۵، ص۵۰۷، ج۴؛
۴۰ـ ج۴، ص۵۵۵ ـ ۵۵۷؛
نویسنده: احمد حیدری
منبع: ماهنامه پیام زن؛ شماره ۴۴؛ آبـان۷۴