آفتاب مدینه بالا آمده بود و چشمها به انتظار نشسته بود. مسلمانانى که از قرار این روز اطلاع داشتند جمع شده بودند و مسیحیان نجران چشم دوخته بودند که پیامبر کى و چگونه خواهد آمد به یک باره دیدند که پیامبر از خانه بیرون شد مانند همیشه ساده و با صفا و معنویت و در پیرامون او تنها مرد و زن جوانى به همراه دو فرزند خردسال اما چهرههایشان جذاب و گیرا، قدمهایشان استوار و دلهایشان در برابر پروردگار خاشع و بى اعتنا به دنیا و اهل دنیا به میقات خویش مىروند.
دست على در دست پیامبر بود. حسن و حسین پیش روى آن حضرت مىرفتند و فاطمه پشت سر پدر حرکت مىکرد. (۱) على سمت راست پیامبر و حسن و حسین سمت چپ و فاطمه پشت سر پیامبر بود. (۲) حسن طرف راست پیامبر و حسین در طرف چپ او و فاطمه پشت سر پیامبر و على پشت فاطمه بود . (۳)
دست حسن در دست پیامبر و حسین در آغوش او و علىعلیه السلام پیش روى او و فاطمه پشت سر پیامبر حرکت مىکرد. (۴) دست حسن در دست پیامبر و حسین در آغوش او و فاطمه پشت سر آن حضرت و على پشت سر فاطمه قرار داشت (۵) و رسولخدا بدانان فرمود که چون من دعا کردم شما آمین بگویید. (۶)
سید و عاقب که این حال را دیدند رنگ رخسارهایشان زرد شد و پاهایشان لرزید و نزدیک بود که مدهوش شوند. یکى از آنها به دیگرى گفت آیا با او مباهله مىکنیم؟ آن دیگرى گفت مگر نمىدانى که هر گروه که با پیغمبر خود مباهله کردند بزرگ و کوچک ایشان هلاک شدند دیگرى گفت رهبانیت برطرف شد. زود دریاب این مرد را که اگر لب او به یک کلمه نفرین بجنبد ما به اهل و مال خود برنخواهیم گشت. پس به خدمت حضرت شتافتند و گفتند تو با این جماعت آمدهاى که با ما مباهله کنى؟ حضرت فرمود بلى بعد از من اینها مقربترین خلق نزد خدا هستند. پس لرزه بر بدن آنها افتاد و با آن حضرت مصالحه کردند و راضى به جزیه شدند. پس از آن حضرت فرمود سوگند یاد مىکنم که اگر با من و اینهایى که زیر عبایند مباهله مىکردید تمام این وادى بر شما آتش مىگشت و به قدر یک چشم به هم زدن آتش به قوم شما مىرسید و همه را هلاک مىکرد.
پس جبرئیل نازل شد و گفت یا محمد حق تعالى سلامت مىرساند و مىفرماید به عزت و جلال خود سوگند یاد مىکنم که اگر به همراه اینها که در زیر عبا ایستادهاند با همه اهل آسمان و زمین مباهله کنى هر آینه آسمانها پارهپاره شوند و فرو ریزند و زمینها از هم بپاشند و پارهپاره بر روى آب جارى شوند و دیگر قرار نگیرند. پس حضرت دستهاى مبارک خود را به سوى آسمان بلند کرد به حدى که سفیدى زیر بغلهاى او پیدا شد و گفت بر کسى که ستم کند بر شما و حق شما را از شما بگیرد و مزد رسالت مرا که خدا براى شما مقرر کرده است که آن مودت شماست کم کند لعنت و غضب خدا پیاپى تا روز قیامت نازل شود. (۹)
و به نقلى سید و عاقب گفتند چرا با بزرگان اهل شأن که ایمان به تو آوردهاند بیرون نیامدهاى و تنها با تو همین جوان و زن و دو کودک است؟ حضرت فرمود که من از جانب خداوند مأمور شدهام که به همراه اینها با شما مباهله کنم. پس به سوى اصحاب خود بازگشتند و منذربن علقمه برادر ابوحارثه که پیشتر در مجلس مشورتى اهل نجران حاضر نبود و بعد از آن همراه این گروه شده بود بقیه را نصیحت کرد که شما و هر کسى که با کتابهاى الهى آشنا است مىداند که ابوالقاسم محمد همان پیامبرى است که همه پیامبران به او بشارت دادهاند. (۱۰)
در اینجا سخنان قابل توجه دیگرى به طور جسته و گریخته در کتب تفسیر و تاریخ نقل شده است. از جمله آن که چون حضرت براى مباهله بر دو زانوى خود نشست ابوحارثه گفت بخدا سوگند چنان نشسته است که پیغمبران براى مباهله مىنشستند و برگشت و جرأت بر مباهله پیدا نکرد . سید به او گفت به کجا مىروى؟ گفت اگر بر حق نمىبود چنین جرأت بر مباهله پیدا نمىکرد و اگر با ما مباهله کند یک سال نخواهد گذشت که هیچ نصرانى باقى نخواهد ماند (۱۵) من روهایى را مىبینم که اگر از خدا بخواهند کوهى را از جاى خود برکند هر آینه خواهد کند پس مباهله نکنید که هلاک مىشوید (۱۶) و از سوى دیگر رسولخدا فرمود اگر با من مباهله مىکردند هر آینه همه به صورت میمونها و خوکهایى مسخ مىشدند و تمام این وادى برایشان آتش مىشد و مىسوختند و حق تعالى جمیع اهل نجران را مستأصل مىکرد به گونهاى که حتى مرغى بر سر درختان آنان باقى نمىماند . (۱۷)
سرانجام آفتاب حقیقت ظاهر شد و هیچکس از عام و خاص، مسلمان و غیرمسلمان در آن صحنه حاضر نبود جز آن که دید رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم على و فاطمه و حسن و حسینعلیهم السلام را در زیر عبا جمع کرد و آنگاه فرمود : «اللهم هؤلاء اهلى» (۱۸)
و در حق آنان آیه تطهیر را قرائت فرمود
«انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرهم تطهیرا» (احزاب/ ۳۲) (۱۹)
و از همینجا براى برخى این باور پیدا شده است که آیه تطهیر بار دیگر در واقعه مباهله نازل شد، چنان که پیش از آن در خانه ام سلمه نازل شده بود ولى آنچه درست به نظر مىرسد آن است که بگوییم پیامبر خدا آیه تطهیر را پس از نزول در مرتبه اول در موقعیتهاى مختلف تکرار و بر مصادیق واقعى آن تطبیق مىداد تا براى دیگران در شناخت اهل بیت پیغمبر جاى هیچگونه تردیدى باقى نماند. و شاهد این نظر آن است اهل تاریخ و سیره آوردهاند که بعد از نزول آیه تطهیر تا مدت شش و یا هفت و یا هشت ماه متوالى آن حضرت به هنگام رفتن به سوى مسجد براى اداى نماز صبح بر در خانه علىعلیه السلام و فاطمه س مىایستاد و ندا مىداد که «یا اهل البیت انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» تا دیگران بعدها جرأت پیدا نکنند که زنان پیغمبر را در معناى کلمه «اهل البیت» داخل کنند و اینجا نیز از جمله آن موارد بود که پیامبر اهل بیت خود را در زیر عبا جمع کرده بود و با قرائت آیه تطهیر مصادیق آن را روشن ساخت. (۲۰)
در اینجا ذکر فهرستى از کتب اهل سنت و مؤلفین آنها، اعم از کتب تفسیر و تاریخ و سیره و حدیث خالى از فائده نیست. (۲۳)
۱ـ مسند احمدبن حنبل
۲ـ تفسیر طبرى
۳ـ احکام القرآن از ابوبکر جصاص
۴ـ مستدرک حاکم نیشابورى
۵ـ معرفه علوم الحدیث از حاکم نیشابورى
۶ـ تفسیر ثعلبى
۷ـ دلائل النبوه از ابونعیم اصفهانى
۸ـ اسباب النزول از واحدى نیشابورى
۹ـ معالم التنزیل از بغوى
۱۰ـ مصابیح السنه از بغوى
۱۱ـ تفسیر کشاف از زمخشرى
۱۲ـ احکام القرآن از ابن عربى
۱۳ـ تفسیر کبیر از فخر رازى
۱۴ـ مطالب السؤول از محمدبن طلحه شامى
۱۵ـ اسدالغابه از ابناثیر
۱۶ـ تذکره الخواص از سبطبن جوزى
۱۷ـ الجامع الاحکام القرآن از قرطبى
۱۸ـ تفسیر بیضاوى
۱۹ـ ذخائر العقبى از محبالدین طبرى
۲۰ـ الریاض النضره از محبالدین طبرى
۲۱ـ تفسیر القرآن از ابوبرکات عبدالله نسفى
۲۲ـ تبصیرالرحمن و تیسیر المنان از مهایمى
۲۳ـ مشکاه المصابیح از خطیب تبریزى
۲۴ـ تفسیر سراج المنیر از شیربینى
۲۵ـ البحر المحیط از ابوحیان اندلسى
۲۶ـ البدایه والنهایه از ابنکثیر
۲۷ـ تفسیر ابنکثیر
۲۸ـ الاصابه از ابنحجر عسقلانى
۲۹ـ الکاف الشاف فى تخریج احادیث الکشاف از ابنحجر عسقلانى
۳۰ـ الفصول المهمه از ابن صباغ مالکى
۳۱ـ تفسیر المواهب از حسین کاشفى
۳۲ـ معارج النبوه از معینالدین کاشفى
۳۳ـ الدرالمنثور از جلالالدین سیوطى
۳۴ـ تاریخ الخلفا از جلالالدین سیوطى
۳۵ـ الاکلیل از جلالالدین سیوطى
۳۶ـ تفسیر الجلالین از جلالالدین سیوطى
۳۷ـ الصواعق المحرقه از ابنحجر هیتمى
۳۸ـ سیره حلبى
۳۹ـ مدارج النبوه از شاه عبدالحق دهلوى
۴۰ـ مناقب مرتضوى از میرمحمد صالح کشفى ترمذى
۴۱ـ الاتحاف بحب الاشراف از شبراوى
۴۲ـ فتح القدیر از شوکانى
۴۳ـ تفسیر روح البیان از آلوسى
۴۴ـ تفسیر الجواهر از طنطاوى
۴۵ـ رشفه الصادى از ابوبکر علوى حضرمى
۴۶ـ التاج الجامع للاصول از شیخ منصور على ناصف
۴۷ـ المناقب از ابنمغازلى
۴۸ـ حسن الاسوه از سید صدیق حسن خان
۴۹ـ السیره النبویه از سید احمد زینى دحلان شافعى
۵۰ـ السنن الکبرى از ابوبکر احمدبن حسین بیهقى
۵۱ـ الشفاء بتعریف حقوقالمصطفى از قاضى عیاض مغربى
۵۲ـ منهاج السنه از احمدبن عبدالحلیمبن تیمیه
۵۳ـ مقاصد الطالب از سید احمدبن اسماعیل برزنجى
۵۴ـ نزول القرآن از ابونعیم احمدبن عبدالله اصفهانى
۵۵ـ المنتقى فى سیره المصطفى از سعیدبن محمدبن مسعود شافعى
۵۶ـ الاختلاف فى اللفظ والرد على الجهمیه والمشبهه از ابنقتیبه کاتب دینورى
۵۷ـ الصحیح المسند فى تفسیر النبوى القرآن الکریم از ابومحمد سیدبن ابراهیم ابوعمه
۵۸ـ معارج القبول بشرح سلم الوصول الى علم الاصول از حافظبن احمد حکمى
۵۹ـ تفسیر الاعقم از احمدعلى محمدعلى الاعقم
۶۰ـ الانوار القدسیه از شیخ یاسینبن ابراهیم سنهوتى شافعى
۶۱ـ غایه المرام فى رجالالبخارى الى سید الانام از محمدبن داودبن محمد بازلى شافعى
۶۲ـ عیون المسائل از سید عبدالقادربن محمد حسینى
۶۳ـ زهر الحدیقه فى رجال الطریقه از عبدالغنىبن اسماعیل نابلسى شامى
۶۴ـ فقه الملوک و مفتاح الرتاح از عبدالعزیزبن محمد رحبى حنفى
۶۵ـ تحفهالاشراف بمعرفه الاطراف از جمالالدین ابوالحجاج یوسفبن زکى
۶۶ـ توضیح الدلائل از شهابالدین احمد شیرازى شافعى
۶۷ـ تاریخ دمشق از ابنعساکر
۶۸ـ الجامع بین الصحیحین از ابونعیم عبیداللهبن حسنبن احمد حداد اصفهانى
۶۹ـ سیر اعلام النبلاء از شمسالدین محمدبن احمدبن عثمان ذهبى شافعى
۷۰ـ مراح لبید از ابوعبدالمعطى محمدبن عمربن على نووى
۷۱ـ البریقه المحمودیه از شیخ ابوسعید خادمى
۷۲ـ تثبیت دلائل نبوه سیدنا محمد از شیخ عبدالجباربن محمدبن عبدالجبار
۷۳ـ تاریخ الاحمدى از احمدحسین بهادر خان حنفى
۷۴ـ العشره المبشرون بالجنه از شیخ قرنى طلبه بدوى
۷۵ـ عیون التواریخ از صلاحالدین محمدبن شاکر شافعى
۷۶ـ الدرر و اللآل از محمد على انسى
۷۷ـ الکوکب المضىء از شیخ ابوالجود بترونى حنفى
۷۸ـ الدرر المکنونه فى النسبه الشریفه المصونه از ابوعبدالله محمدبن مدنى مالکى
۷۹ـ صحیح مسلم
۸۰ـ سنن ترمذى
۸۱ـ جامع الاصول از ابناثیر
۸۲ـ مناقب خوارزمى
۸۳ـ الکامل از ابناثیر
۸۴ـ انوار التنزیل از بیضاوى
۸۵ـ کفایه الطالب از کنجى شافعى
۸۶ـ تفسیر قرطبى
۸۷ـ تفسیر الخازن از علاءالدین علىبن محمد
۸۸ـ تفسیر غریب القرآن از نیشابورى
۸۹ـ ینابیع الموده از شیخ سلیمان
۹۰ـ نورالابصار از شبلنجى
۹۱ـ تفسیر الواضح از محمد محمود حجازى
۹۲ـ على و مناوؤه از دکتر فوزى جعفر (معاصر)
۹۳ـ احسن القصص از على فکرى (معاصر)
۹۴ـ خدیجه امالمؤمنین، نظرات فى اشراق فجرالاسلام از عبدالمنعم محمد عمر (معاصر)
۹۵ـ تحریر المرأه فى عصرالرساله از عبدالحلیم ابوشقه (معاصر)
۹۶ـ ریاض الجنه فى محبه النبىصلى الله علیه وآله وسلم و اتباع السنه از محمد سلیمان فرج (معاصر)
۹۷ـ عقیله الطهر و الکرم زینب الکبرى از موسى محمد على (معاصر)
۹۸ـ الابتهاج بتخریج احادیث المنهاج از سید عبداللهبن محمد صدیق (معاصر)
۹۹ـ صفوه التفاسیر از محمد على صابونى مکى. (۲۴)
با این حال معلوم نیست چگونه صاحب تفسیر «المنار» مىخواهد در آیه مباهله سند افتخارى را که خدا و رسولخدا براى اهل بیت به جاى گذاشتهاند مخدوش گرداند و سخن قاطبه علماى اهل سنت را انکار کند. او مىگوید حمل کلمه «نساءنا» بر فاطمه و کلمه «انفسنا» فقط بر على از نظر لغت عرب قابل توجیه نیست و تنها این کار ناشى از روایات بسیارى است که از منابع شیعى نقل شده است و معلوم است که مقصود شیعه از نقل این روایات چیست. آنها در ترویج این روایات بحدى کوشش کردهاند که بسیارى از اهل سنت را نیز تحت تأثیر قرار دادند وگرنه ما هیچ شخص عرب زبان را نمىبینیم که «نساءنا» بگوید و با وجود زنانش دخترش را قصد کند و از این دورتر آن است که از کلمه «انفسنا» فقط على مقصود باشد. (۲۵)
ما گوییم عجیب است که شیعه آن قدر توفیق داشته که تمام علماى اهل سنت را در طول قرون متأثر از افکار و آراء خود کرده و با آن که اخبار واقعه مباهله نسل به نسل توسط محدثین و مفسرین و مورخین نقل مىشد و موازین جرح و تعدیل در آن اعمال مىشده ولى با این حال علماى اهل سنت نتوانستهاند از این روایاتى که به گمان صاحب المنار ساخته و پرداخته شیعه است خود را دور کنند و همه در دام آن افتادهاند. (۲۶) واقعا این چه استدلالى است و چه تعصبى است که انسان را از درک واقعیت باز مىدارد. اگر این رسولخداست که تنها على و فاطمه و دو فرزند آنها را همراه خود کرده پس این تفسیر منسوب به عمل رسولخدا است و شیعه در این جهت کافى است که به اعتراف امثال فخر رازى و به روایت اشخاصى چون عائشه (۲۷) استناد کند. علاوه بر این که این مفسر ناآشنایى خود با زبان قرآن و زبان عرب را نیز ثابت کرده است. چرا که کافى بود به آیه ۱۷۶ سوره نساء (و ان کانوا اخوه رجالا و نساء فللذکر مثل حظ الانثیین) و نیز آیه ۱۰ همین سوره (یوصیکمالله فی اولاد کم للذکر مثل حظ الانثیین فان کن نساء…) مراجعه کند و ببیند چگونه کلمه «نساء» بر دختران حمل مىشود نه بر زنان. (۲۸)
اگر خوشبینانه بنگریم باید گفت منشأ خطاى این مفسر آن بوده که برخى روایات مانند روایت جابر را که گوید «نسائنا فاطمه و انفسنا على» ملاحظه کرده و چنین تصور کرده است که از لفظ «نسائنا» مراد فاطمه و از لفظ «انفسنا» مراد على است. حال آن که ما گوییم رسولخدا در مقام امتثال کسى را جز فاطمه و على و حسنین علیهم السلام نیاورد و این یعنى آن که تنها مصداق «انفسنا» على و تنها مصداق «نسائنا» فاطمه بوده است. پس نباید مصداق را با مفهوم اشتباه گرفت. و معناى کلام رسولخداصلى الله علیه وآله وسلم که فرمود «اللهم هؤلاء اهل بیتى» آن بود که خدایا من از اهل بیت و خواص خودم جز اینها کسى را نیافتم که براى این کار دعوت کنم.
بدین ترتیب صاحب المنار خواسته است تفسیر مذکور را برخلاف قواعد لغت عرب قلمداد کند بىتوجه به آن که این زمخشرى صاحب کشاف پیشواى اهل ادب و بلاغت است که در تفسیر خود گوید: «فیه دلیل لاشىء اقوى منه على فضل اصحاب الکساءعلیهم السلام.»
گذشته از این همه باید دید مراد این مفسر از این که گوید مصادر این روایات شیعه است، چه مىباشد؟ آیا کسانى را که سلسله اسناد روایات بدانها ختم مىشود مانند سعدبن ابى وقاص و جابربن عبدالله و عبداللهبن عباس و جمعى دیگر از صحابه و کلبى و شعبى و ابوصالح و جمعى دیگر از تابعین را شیعه به شمار آورده است و همه آنان را به جرم روایتى که مورد پسند او نیست شیعه و متهم به جعل و تزویر دانسته است و یا مقصودش آن است که شیعه این روایات را در جوامع اولیه حدیث و کتب معتبر تاریخ وارد کرده است؟ در هر دو صورت او سخن شیعه را غیرقابل قبول دانسته است ولى به قیمت آن که اساس سنت و شریعت متزلزل گردد واز سنت مأثور چیزى باقى نماند (۲۹) . گرچه قبل از صاحب المنار نیز کسانى بودهاند که در مقابل این همه نصوص غیرقابل انکار و توجیه، روایتى شاذ یا سخنى غریب آوردهاند ولى بحق که او گوى سبقت را بر همه آنان ربوده است. چرا که دیگران به جاى متهم ساختن شیعه به جعل و تزویر یا با حذف نام على از میان همراهان رسولخدا به سرعت از آن گذشتهاند همچون ابنکثیر در البدایه و النهایه (۳۰) و یا سعى کردهاند که علاوه بر على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام برخى همسران رسولخدا یعنى عائشه و حفصه را نیز به همراهى با رسولخدا مفتخر سازند همچون حلبى در سیرهاش (۳۱) و یا در جهت تثبیت موقعیت خلفاى ثلاثه و فضیلتسازى براى آنان از امام صادق نقل کردهاند که چون آیه مباهله نازل شد رسولخدا ابوبکر را با فرزندش و عمر را با فرزندش و عثمان را با فرزندش و على را با فرزندش آورد، همچون ابنعساکر در تاریخ دمشق و جلال الدین سیوطى در تفسیر آیه مباهله به نقل از او. (۳۲)
در این مورد معلوم است که راوى حدیث مىخواسته ترتیب خلفاى چهارگانه حفظ شود. و گویا ترتیبى را که حوادث بعدى شکل بخشید در زمان رسولخدا نیز معهود بود چراکه دست سیاستبازان واجب کرده بود که عدهاى به تلاش و تکاپو بیافتند و سخنى ساز کنند و باورى براى بىخبران ایجاد کنند که خلفاى چهارگانه به اندازه فضیلت و شأن و منزلتى که نزد رسولخدا داشتند به خلافت رسیدند. به راستى اگر قرار بود رسولخدا بزرگان اصحاب و خویشاوندان خود را جمع کند. پس چرا در میان صحابه به مانند سلمان و ابوذر و عمار و مقداد توجهى نکرد و چرا عمویش عباس شیخ هاشمیون و عمهاش صفیه دختر عبدالمطلب و دختر عمویش امهانى که از زنان برگزیده هاشمى بودند را همراه خود نکرد. (۳۳) علاوه بر آن که خلفاى چهارگانه در آن زمان همه داراى پسر نبودند (۳۴) پرواضح است که این گونه روایات غریب چرا و چگونه پدید آمده است.
در پایان این بحث جاى آن دارد که به کلام شاگرد دیگر شیخ محمد عبده یعنى ابن عاشور مغربى نیز اشاره کنیم. او مىگوید هرگاه لفظ «نساء» به واحد یا جماعتى اضافه شود لامحاله مراد از آن همسران مرد هستند مانند نساء النبى و نساء المؤمنین، بخلاف آنجا که لفظ «نساء» غیرمضاف باشد. پس لا محاله مراد از نساءنا ازواج النبى است و مراد از انفس در آیه شریفه انفس متکلمین و مخاطبین است یعنى ایانا و ایاکم و در مورد ابنائنا دو احتمال است یا جوانان مراد هستند و یا اطفال. آنگاه خود این مفسر از بیهقى در دلائل النبوه نقل کرده است که رسولخدا براى مباهله على و فاطمه و حسن و حسین را آورد و زنان و دیگر مردان مسلمان را همراه خود نکرد (۳۵) . پس باید از او پرسید آیا رسولخدا آشناتر به لسان وحى بود یا شما و چگونه است که رسولخدا برخلاف امر الهى که باید همسران خود را فراخواند. تنها دخترش را همراه خود کرد؟ در نهایت این مفسر چارهاى ندارد جز آن که روایات منقول در کیفیت خروج پیامبر را که مشهورترین آنها روایت سعدبن ابىوقاص است منکر شود.
امضاء صلحنامه
سرانجام و نقطه پایان این واقعه امضاء صلحنامهاى میان رسولخدا و مسیحیان نجران بود . گویا در تنظیم این صلحنامه و تعیین شروط آن علىعلیه السلام از جانب پیغمبر اختیار کامل داشت (۳۶) و حتى کاتب آن را نیز على شمردهاند. (۳۷) اینک متن این صلحنامه را به نقل از ارشاد مفید مىآوریم.
بسمالله الرحمن الرحیم
هذا کتاب من محمد النبى رسولالله صلىالله علیه و آله و سلم لنجران و حاشیتها فى کل صفراء او بیضاء و ثمره و رقیق لایؤخذ منهم شىء غیر الفى حله من حلل الأواقى، ثمن کل حله اربعون درهما فمازاد او نقص فعلى حساب ذلک یؤدون الفا منها فى صفر و الفا منها فى رجب و علیهم اربعون دینارا مثواه رسولى مما فوق ذلک و علیهم فى کل حدث یکون بالیمن من کل ذى عدن عاریه مضمونه ثلاثون درعا و ثلاثون فرسا و ثلاثون جملا عاریه مضمونه لهم بذلک جوارالله و ذمه محمدبن عبدالله فمن اکل الربا منهم بعد عامهم هذا فذمتى منه بریئه.
بسمالله الرحمن الرحیم. این صلحنامهاى است از محمد پیامبر خدا (ص) براى [اهل] نجران و اطراف آن. از آنان چیزى از طلا و نقره و میوه و برده گرفته نشود جز دو هزار حله از حله اواقى که قیمت هر حله چهل درهم باشد و اگر کم و زیادى شد به همان اندازه حساب مىشود . هزار حله آن را در ماه صفر و هزار حله دیگر را در ماه رجب بپردازند و بر عهده ایشان که چهل دینار براى خرج منزل فرستادگان من بپردازند و بر عهده ایشان است که هرگاه در یمن حادثهاى [یا جنگى] از جانب قبیله ذى عدن روى داد به عنوان عاریه مضمونه [که اگر از بین رفت مانند آن پس داده شود] سى زره و سى اسب و سى شتر [به مسلمانان براى جنگ] بدهند و در مقابل این تعهدات براى آنان است پناه خدا و ذمه محمدبن عبدالله. پس از این سال هر کس از آنان که ربا خورد من در مقابل او تعهدى ندارم. (۳۸)
متن این صلحنامه در منابع دیگر با تفاوتهاى نه چندان زیاد نسبت به متن مفید نقل شده است و ما در اینجا درصدد بررسى این اختلافات نیستیم ولى گاه زیادتى در ذیل نامه رسولخدا دیده مىشود که قابل توجه است. این زیادت به نقل ابنسعد چنین است:
«و لنجران و حاشیتهم جوارالله و ذمه محمد النبى رسولالله على انفسهم و ملتهم و ارضهم و اموالهم و غائبهم و شاهدهم و بیعهم و صلواتهم لایغیروا اسقفا عن اسقفیته ولا راهبا عن رهبانیته ولا واقفا عن وقفانیته و کل ما تحت ایدیهم من قلیل او کثیر و لیس ربا ولادم جاهلیه و من سأل منهم حقا فبینهم النصف غیر ظالمین ولا مظلومین لنجران و من اکل ربا من ذى قبل فذمتى منه بریئه ولا یؤاخذ احد منهم بظلم اخر و على ما فى هذه الصحیفه جوارالله و ذمه النبى ابدا حتى یأتىالله بامره ان نصحوا و اصلحوا فیما علیهم غیر مثقلین بظلم . (۳۹)
پی نوشت:
۱) شیخ مفید، الارشاد، ج ۱، ص ۲۵۵ و نیز شیخ طبرسى، مجمعالبیان، ذیل آیه مباهله.
۲) سیدبن طاووس، سعدالسعود، ص ۹۰.
۳) سیدبن طاووس، سعدالسعود، ص ۹۰.
۴) فخر رازى، التفسیر الکبیر، ذیل آیه مباهله؛ علامه مجلسى، حیاهالقلوب، ج ۴، ص ۱۲۹۹ به نقل از شیخ طبرسى و در تاریخ یعقوبى، ج ۱، ص ۴۵۱ نیز به همین صورت آمده ولى با این فرق که دست حسین نیز در دست رسولخدا بود.
۵) بغوى، معالم التنزیل، ذیل آیه مباهله، ج ۱، ص ۴۸۰.
۶) زمخشرى، جارالله، الکشاف، ذیل آیه مباهله؛ تفسیر ثعلبى، ذیل آیه مباهله؛ قرطبى، الجامع الاحکام القرآن، ذیل آیه مباهله؛ جلال الدین سیوطى، الدر المنثور، ذیل آیه مباهله .
۷) چنان که در تاریخ المدینه المنوره از ابنشبه و سیره حلبى و تفسیر قمى و تفسیر التبیان دیده مىشود.
۸) ناگفته نماند که امروزه مسجد مباهله به عنوان مکان دقیق انجام مباهله رسولخدا با مسیحیان نجران شناخته شده است. موقعیت کنونى این مسجد در سمت راست شارع ستین (ملک فیصل کنونى) قرار دارد. این خیابان در مجاورت ضلع شمال شرقى بقیع است. فندق الدخیل در سمت راست و مستشفى الولاده و الاطفال در سمت چپ آن خیابان واقع بوده و مسجد المباهله یا مسجد الاجابه حدود یکصد متر از فندق الدخیل بالاتر است (قائدان، اصغر، تاریخ و آثار مکه و مدینه، ص ۳۱۱) ولى بیشتر منابع از این مکان به عنوان مسجد الاجابه فقط یاد کردهاند و در این که مباهله در موقعیت کنونى همین مسجد واقع شده باشد تردیدهایى وجود دارد هرچند در برخى کتب دعا و زیارت، این مکان به عنوان مسجد مباهله خوانده شده است (علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۹۷، ص ۲۲۵) لویى ماسینیون در تحقیق خود آورده است که رفتن به گورستان براى مباهله اشاره به ریشه و پیشینه تاریخى اسلامى آن دارد. در سال دهم هجرى محمد ص در گورستان بقیع از هیئت مسیحى براى مباهله دعوت به عمل کرد. مکان مباهله نقطهاى موسوم به کثیب احمر بود. این مکان از سال ۳۵۹ هجرى به بعد به نام جبل المباهله مشهور شد (منبع مذکور، ص ۶۹ به نقل از احمدبن عبدالجلیل السجزى در جامع شاهى، نسخه خطى فارسى، ص ۳۰، سطر ۳) به هر صورت این مطلب نیازمند تحقیق بیشتر است.
۹) سیدبن طاووس، سعدالسعود، ص ۹۰ با تلخیص و نیز علامه مجلسى، حیاهالقلوب، ج ۴، ص ۱۳۰۵
۱۰) سیدبن طاووس، اقبال الاعمال، ص ۵۱۱؛ علامه مجلسى، حیاهالقلوب، ج ۴، ص .۱۳۴۵
۱۱) سیدبن طاووس، اقبال الاعمال، ص ۵۱۲ با تلخیص؛ علامه مجلسى، حیاهالقلوب، ج ۴، ص ۱۳۴
۱۲) الارشاد، ج ۱، ص ۲۲۴؛ مجمعالبیان، ذیل آیه مباهله؛ علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۲۱، ص ۲۲۷؛ شیخ طبرسى، اعلام الورى، ج ۱، ص ۲۵۴
۱۳) الارشاد، ج ۱، ص ۲۲۴
۱۴) در خصوص عاقبت امر ابوحارثه و سید و عاقب منابع مختلف نوشتهاند. ابنسعد در الطبقات الکبرى، ج ۱، ص ۳۵۸ گوید پس از مدت کوتاهى سید و عاقب به نزد رسولخدا بازگشتند و مسلمان شدند رسولخدا آن دو را در خانه ابوایوب انصارى جاى داد. علامه طبرسى در مجمعالبیان در ذیل آیه مباهله نیز از بازگشت آندو و مسلمان شدن آندو خبر مىدهد و نیز در تاریخ یعقوبى ج ۱، ص ۴۵۲ آمده است که ایهم مسلمان شد ولى گزارش مفصل سیدبن طاووس از مجلس مشورتى بزرگان نصارى در سرزمین نجران حاکى از آن است که سید و عاقب خبر از درستى نبوت رسولخدا داشتند ولى درصدد کتمان آن و گمراه نگاه داشتن مردم بودند. در آنجا ابنطاووس آورده است که این سید و عاقب در مکر و حیله از جمله شیاطین انس بودند.
۱۵) شیخ طبرسى، مجمعالبیان، ذیل آیه مباهله و نیز علامه مجلسى، حیاهالقلوب، ج ۴، ص ۱۲۹۹ به نقل از او و بحارالانوار، ج ۲۱، ص ۲۷۷؛ تاریخ یعقوبى، ج ۱، ص ۴۵۱
۱۶) همان و نیز زمخشرى در تفسیر الکشاف ذیل آیه مباهله و سیدبن طاووس، اقبال الاعمال، ص ۵۱۳
۱۷) فخر رازى، التفسیر الکبیر؛ شیخ طوسى، التبیان؛ شیخ طبرسى، مجمع البیان؛ علامه طباطبائى، المیزان و تفسیر ثعلبى در ذیل آیه مباهله و نیز سیره حلبى، ج ۳، ص ۲۳۶؛ علامه مجلسى، بحارالانوار، ج ۲۱، ص . ۳۲۶
۱۸) سیره حلبى، ج ۳، ص ۲۳۶؛ رحمانى همدانى، احمد، الامام على، ص ۲۶۷ به نقل از ابوحیان اندلسى در البحر المحیط، ج ۲، ص ۴۷۹ و مسند احمدبن حنبل، ج ۱، ص ۱۸۵ و کنجى شافعى در کفایه الطالب، ص ۱۴۲ و سبط ابن جوزى در تذکره الخواص، ص ۱۸؛ علامه مجلسى بحارالانوار، ج ۳۵، ص ۲۶۵ با ذکر حدیث سعدبن ابى وقاص که در صحیح مسلم آمده است.
۱۹) فخر رازى، التفسیر الکبیر، ذیل آیه مباهله؛ سیدبن طاووس، اقبال الاعمال، ص ۵۱۳؛ شبلنجى، نورالابصار، ص ۲۲۳
۲۰) شرف الدین، سید عبدالحسین، الکلمه الغراء فى تفضیل الزهراء، ص ۱۵
۲۱) عین تعبیر فخر رازى در ذیل آیه مباهله در التفسیر الکبیر چنین است:
«واعلم ان هذه الروایه کالمتفق على صحتها بین اهل التفسیر و الحدیث» و چنان در بحارالانوار، ج ۲۱، ص ۲۸۵ آمده است، عین همین تعبیر از نیشابورى در انوار التنزیل دیده شده است.
۲۲) عین تعبیر زمخشرى در الکشاف چنین است: «و فیه دلیل لاشىء اقوى منه على فضل اصحاب الکساء»۸۶) فهرستى که مرحوم آیتالله العظمى مرعشى نجفى در تعلیقه مجلداتى از احقاق الحق تهیه کرده است با حذف مکررات به بیش از صد مورد مىرسد و فهرستى که مرحوم شیخ قوام الدین وشنوهاى در کتاب اهل بیت و آیه مباهله ارائه داده است بالغ بر شصت مورد است ولى حسن کار ایشان آن است که از علماى اهل سنت به ترتیب از قرن سوم تا قرن چهاردهم یاد کرده است. علاوه بر این دو شخصیت بزرگ، سید حسین بحرالعلوم در تعلیقه تلخیص الشافى و نیز آیتالله احمدى میانجى در مکاتیب الرسول به معرفى منابع در این زمینه پرداختهاند و ما آدرسهاى مطلب مورد استشهاد در عمده این منابع را در لابلاى بحث خود آوردهایم.
۲۳) احقاق الحق، ج ۳، ص ۴۶ و ج ۹، ص ۷۰ و ج ۲۲، ص ۳۴ و ص ۴۴ و ج ۲۴، ص ۶ و ج ۳۳، ص ۲۲ و نیز قوامالدین وشنوهاى، اهل البیت و آیه مباهله، ص ۳۴ تا ص ۷۲؛ شروانى، ما روته العامه من مناقب اهل البیت، ص .۸۵
۲۴) محمد رشید رضا، المنار، تقریر درس شیخ محمد عبده، ذیل آیه مباهله؛ علامه طباطبائى، المیزان، ذیل آیه مباهله به نقل از او.
۲۵) سبیتى، عبدالله، المباهله، ص ۱۰۳
۲۶) زمخشرى در الکشاف ذیل آیه مباهله و نیز علامه مجلسى در بحارالانوار، ج ۳۵، ص ۲۲۴ حدیث عائشه را چنین نقل کردهاند: «ان رسولالله ص خرج و علیه مرط مرحل [مرجل] من شعر اسود فجاء الحسن فادخله ثم جاء الحسین فادخله ثم فاطمه ثم على ثم قال انما یریدالله لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا» و نیز شیعه و سنى در ذیل آیه تطهیر به این حدیث عائشه اشاره کردهاند.
۲۷) رحمانى همدانى، احمد، الامام علىعلیه السلام، ص ۲۸۴.
۲۸) علامه طباطبائى، المیزان، ذیل آیه مباهله.
۲۹) منبع مذکور، ج ۵، ص ۶۵ و نیز طبرى در جامع البیان عن تأویل آى القرآن، ج ۳، ص ۴۰۷، در ذیل آیه مباهله در ضمن حدیث شماره ۵۶۶۶ و حدیث شماره ۵۶۷۱ همراهان پیامبر را فقط فاطمه و حسنین معرفى مىکند ولى همو در ضمن حدیث شماره ۵۶۷۵ از منذربن ثعلبه از علباءبن احمر الیشکرى نقل مىکند که چون آیه مباهله نازل شد رسول خدا به دنبال على و فاطمه و حسنین فرستاد.
۳۰) در سیره حلبى، ج ۳، ص ۲۳۶ آمده است که عمر گوید از رسولخدا پرسیدم اگر شما ملاعنه مىگردید دست چه کسى را مىگرفتید؟ آن حضرت فرمود دست على و فاطمه و حسن و حسین و عائشه وحفصه را مىگرفتم. سپس حلبى اضافه مىکند که زیادت «عائشه و حفصه» در این روایت شاهدش آن بخش از آیه است که مىفرماید: «و نساءنا و نساءکم». و خطاى حلبى در این استشهاد واضح است چون اگر «نساءنا» به معناى همسران رسولخدا باشد پس چرا فاطمه همراه رسولخدا بود و اگر «نساءنا» بر دختر رسولخدا تطبیق کند پس چرا همسران رسولخدا حاضر شدند. و از خلال نکاتى که در تفسیر آیه مباهله خواهیم گفت قرائن کذب این خبر واضحتر خواهد شد.
۳۱) احمدى میانجى، على، مکاتیب الرسول، ج ۲، ص ۵۰۶؛ سبیتى، عبدالله، المباهله، ص ۱۰۹؛ محمدرشید رضا، المنار، ذیل آیه مباهله به نقل از ابنعساکر؛ جلال الدین سیوطى، الدرر المنثور، ذیل آیه مباهله به نقل از ابنعساکر.
۳۲) سبیتى، عبدالله، المباهله، ص .۱۰۹.
۳۳) علامه طباطبائى، المیزان، ذیل آیه مباهله ص ۲۴۳.
۳۴) محمدبن الطاهر ابن عاشور، التحریر والتنویر، ذیل آیه مباهله.
۳۵) این مطلب از گزارش سیدبن طاووس در اقبال الاعمال، ص ۵۱۲ استفاده مىشود که سابقا نقل شد.
۳۶) تاریخ یعقوبى، ج ۱، ص ۴۵۲ ولى بلاذرى و ابنکثیر و ابنقیم جوزى و عبدالمنعم کاتب این صلحنامه را مغیرهبن شعبه دانستهاند. ابویوسف کاتب را عبدالله بن ابىبکر دانسته است. و نیز بلاذرى از یحیى بن آدم نقل مىکند که مکتوبى از صلحنامه نزد اهل نجران دیدم که زیر آن نوشته شده بود «کتب علىبن ابىطالب». بیهقى در سنن کبرى و نیز یاقوت حموى در معجمالبلدان آوردهاند که اهل نجران در دوران زمامدارى آن حضرت به نزد او آمدند و صلحنامه خود را آوردند و گفتند این خط شماست و به نقل دیگرى گفتند این خط شما و املاء رسولخدا است. آنگاه اشکهاى على ع به گونهاش جارى شد. سپس سربرداشت و گفت اى اهل نجران این آخرین چیزى بود که در پیشگاه رسولخدا نگاشتم. احمدى میانجى، على، مکاتیب الرسول، ج ۳، ص ۱۶۹ و ۱۷۰.
۳۷) شیخ مفید، الارشاد، ج ۱، ص ۲۲۶
۳۸) ابنسعد، الطبقات الکبرى، ج ۱، ص ۲۸۸ و نیز نگاه کنید به تاریخ یعقوبى، ج ۱، ص ۴۵۲؛ ابنشبه، تاریخ المدینه المنوره، ج ۲، ص ۵۸۵؛ ابوالفتوح رازى، تفسیر، ذیل آیه مباهله؛ حاجى نورى، مستدرک الوسایل، ج ۱۱، ص ۱۳۳؛ ابنکثیر، البدایه و النهایه، ج ۵، ص ۶۶؛ مرحوم استاد احمدى میانجى در مکاتیب الرسول اختلاف منابع در نقل متن این صلحنامه را به دقت بررسى کرده و لغات مشکل آن را توضیح داده است. ایشان علاوه بر منابع بالا از فتوح البلدان و الاموال لابى عبیده و الاموال لابن زنجویه و الخراج لابىیوسف نیز ذکر به میان آورده است.
۳۹) الارشاد، ج ۱، ص ۲۲۷.
منبع:رضا اسلامی ؛ مباهله