روایات تحریف از نگاه رجالی

۱۴۰۱-۰۱-۰۴

341 بازدید

مقدمه

از امور مهمی که در قرن های متمادی، فکر و قلم شمار بزرگی از دانشمندان اسلامی را به خود معطوف داشته، مسأله ی تحریف از قرآن است. البته به حسب ظاهر، مورد بحث ایشان، تحریف به معنای حذف و ناقص شدن بخشی از این کتاب است نه تحریف به معنای افزون گردیدن آیاتی بر آن، چرا که علمای فریقین بر رخ ندادن چنین تحریفی، اتفاق نظر دارند، بلکه شاید بتوان بر واقع نشدن تحریف به معنای نخست نیز ادعای اتفاق کرد. شیخ طوسی، در این باب می نویسد:

اما الکلام فی زیادته و نقصانه فمما لا یلیق به أیضا لأن الزیاده فیه مجمع علی بطلانها و النقصان منه فالظاهر ایضا من مذهب المسلمین خلافه و هو الالیق بالصحیح من مذهبنا.(۱)

اما سخن در افزوده شدن بر قرآن و کاسته شدن از آن نیز، سزاوار کتاب الهی نیست، زیرا افزوده شدن بر آن، به اجماع باطل است و کاسته شدن از آن نیز به حسب ظاهر بر خلاف دیدگاه مسلمین است و قول شایسته و صحیح در مذهب ما نیز همین است.

شیخ صدوق نیز در این باب می نویسد:

اعتقادنا ان القرآن الذّی أنزله الله علی نبیه(ص) هو ما بین الدّفتین، و هو ما فی أیدی الناس لیس بأکثر من ذلک، و مبلغ سوره عند الناس مائه و أربع عشر سوره …. و من نسب إلینا انا نقول انه أکثر من ذلک، فهو کاذب.(۲)

به اعتقاد ما – شیعیان – قرآنی که خدا بر پیامبرش (ص) فرو فرستاده، همان است که میان دو جلد آن و در دسترس مردم قرار دارد، نه پیش تر از آن و شمار سوره های آن، یک صد و چهارده سوره است و اگر کسی به ما نسبت دهد که به افزون تر از آن معتقدیم، دروغ گو است.(۳)

سخن قرطبی نیز در این زمینه، خواندنی است:

میان امت و ائمه ی اهل سنت اختلافی نیست در این که قرآن، سخن خدای تعالی است که محمد (ص) به عنوان معجزه آورده است. و این کتاب در سینه ها محفوظ و در مصاحف مکتوب است. و با زبان ها خوانده می شود و آیات و سوره های آن به ضرورت معلوم است. حروف و کلمات آن، از زیادی و نقیصه، مبرا است… از این رو اگر کسی ادعای افزوده شدن بر آن یا کاسته شدن از آن نماید، سخنی بر خلاف اجماع گفته و مردم را مبهوت نموده و رد کرده است قرآنی را که پیامبر(ص) آورده … سخن چنین شخصی، به سان سخن کسی است که بگوید: نمازهای واجب، پنجاه نماز و نکاح با نه زن حلال و روزه ی واجب، بیش از ایام ماه رمضان است. می دانیم مردود بودن این سخن، اجماعی است، ولی باید گفت اجماع بر عدم فزونی و کاستی در قرآن، ثابت تر، مؤکد تر، لازم تر و واجب تر است.(۴)

با این همه، مدلول ظاهری روایات فراوانی که از طریق شیعه و اهل سنت نقل گردیده، وقوع تحریف در قرآن است. بسیاری از دانشمندان در این روایات، مناقشه ی سندی و دلالی کرده، ولی برخی نیز به سبب کثرت و حجم بزرگ آن ها دچار نوعی تردید و حتی متمایل به قول مخالف شده اند، از جمله علامه ی مجلسی که پس از نقل روایتی از امام صادق (ع) با این عبارت (إنّ القرآن الّذی جاء به جبرئیل (ع) إلی محمّد (ص) سبعه عشر ألف آیه) می نویسد:

لا یخفی ان هذا الخبر و کثیر من الاخبار الصحیحه صریحه فی نقص القرآن و تغییره و عندی ان الاخبار فی هذا الباب متواتره معنی و طرح جمیعها یوجب رفع الاعتماد عن الاخبار رأسا.(۵)

آشکار است که این خبر و بسیاری از اخبار صحیحه، در کاسته شدن از قرآن و دگرگونی آن صراحت دارد و از نظر من این اخبار، متواتر معنوی است و دور انداختن همه ی آن ها، موجب سلب اعتماد از اخبار به طور کلی است. بعضی شمار این روایات را بیش از دوهزار، گروهی نیز آن ها را مستفیض بلکه متواتر دانسته اند. (۶)

با توجه به نکات یاد شده، تردیدی در ضرورت بررسی های رجالی در اسناد این روایات، باقی نمی ماند. ولی پیش از این کار، آشنایی اجمالی با مضامین روایات مزبور، سودمند به نظر می رسد، مرحوم آیت الله خویی، پیش از تحیل و بررسی و پاسخ گویی به این روایات، آن ها را به چهار دسته تقسیم می کند:

دسته نخست

روایاتی که حاوی عنوان تحریف است و دلالت بر وقوع آن در قرآن می کند و شمار آن ها بیست روایت است. مانند حدیث زیر از قول رسول خدا (ص):

انه یضل الناس عن سبیل الله و یحرف کتابه و یغیّر سنتی.

مردم از راه خدا گمراه می شوند، کتاب او تحریف و سنت من دگرگون می شود.

و حدیث زیر به نقل از امام صادق (ع):

اصحاب العربیه یحرقون کلام الله عزّوجلّ عن مواضعه.

عرب زبانان، سخن خدای عزّوجلّ را از مواضع خود تحریف می کنند.

دسته دوم

روایات دلالت کننده بر این معنا که در پاره ای از آیات قرآن، اسامی امامان (ع) مذکور بوده است. و روایات به این مضمون، فراوان هستند. از باب نمونه شیخ کلینی به سند خود از محمد بن فضیل و او از ابوالحسن (ع) نقل می کند که فرمود:

و لایه علی ابن أبی طالب مکتوب فی جمیع صحف الأنبیاء و لن یبعث الله رسولا إلاّ بنبوه محمّد و ولایه وصیّه صلّی الله علیهما و آلهما.

ولایت علی بن ابی طالب در کتب همه ی انبیا نوشته شده و خداوند پیامبری بر نیانگیخت مگر با (تأکید بر) پیامبری محمد (ص) و ولایت وصی او (ع).

دسته سوم

روایات دلالت کننده بر رخ دادن تحریف در قرآن به صورت افزوده شدن بر آن و کاسته گردیدن از آن و این که امت پیامبر، پس از او برخی از کلمات را تغییر دادند و کلمات دیگری به جای آن هاگذاشته اند. مانند آن چه علی بن ابراهیم قمی، به سند خود از حریز و او از امام صادق (ع) نقل می کند:

صراط من انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و غیر الضالین.

دسته چهارم

روایاتی که تنها بر رخ داد تحریف در قرآن به صورت کاسته شدن از آن دلالت می کنند.(۷)

محقق خویی پس از اشاره ی اجمالی به ضعف سندی حجم بزرگی از این روایات، به طور مبسوط به نقد دلالی آن ها می پردازد و از عهده ی این کار نیز به خوبی برمی آید.

مرحوم شیخ محمد حسین آل کاشف الغطا نیز در اشاره ی اجمالی به ضعف سندی این روایات می نویسد:

الاخبار الوارده من طرقنا أو طرقهم الظاهره فی نقصه أو تحریفه ضعیفه.(۸)

بی گمان بررسی رجالی این اخبار و اثبات سستی اسناد آن ها، کمک بزرگی است به زدودن شبهه ی تحریف قرآن. آن چه در پی می آید کوششی است در همین زمینه.

چنان که از بررسی های انجام گرفته توسط محققان پیشین و پسین استفاده می شود، حجم بزرگ یا بیش تر از نیمی از این روایات، توسط احمدبن محمدبن سیار معروف به سیاری نقل شده،.(۹) ابوالقاسم علی بن احمد کوفی نیز از جمله کسانی است که بر طبق آن چه از رجال نجاشی استفاده می شود، ناقل روایاتی در باب تحریف است.(۱۰)

راوی بعضی از این روایات نیز جابر بن یزید جعفی است. یکی از رجال شناسان معاصر، پس از ذکر اسامی کتبی که توسط احمد بن محمد بن سیار، تألیف شده، می نویسد:

بعضی از علما، کتاب التحریف را نیز به فهرست کتب او افزوده اند، من این کتاب را نزد برخی از فضلا به صورت مخلوط یافتم.(۱۱)

در زیر به بررسی حال این سه شخص می پردازیم. در پایان نیز همراه با نقل پاره ای از این روایات، نقد سندی آن ها را مورد توجه قرار می دهیم

احمد بن محمد بن سیار

می توان گفت همه ی رجال شناسان معروف، این راوی را ضعیف و غیر قابل اعتماد دانسته اند. ابن غضائری درباره اش نوشته است:

ضعیف متهالک غال محرف استثنی شیوخ القمیین روایته من کتاب النوادر.(۱۲)

او مردی ضعیف، منحرف، غالی و تحریف گر است و مشایخ قم، روایات او را از کتاب نوادر استثنا نموده اند.

نجاشی او را بصری، از کاتبان آل طاهر در زمان ابن محمد، معروف به سیاری، ضعیف الحدیث، فاسد المذهب، درشت روایت(۱۳) و کثیر المراسیل معرفی کرده.(۱۴) علامه ی حلی نیز درباره ی او می نویسد:

او مردی ضعیف الحدیث، فاسد المذهب، درشت روایت و کثیر المراسیل است.(۱۵)

مرحوم مامقانی، پس از نقل کلمات رجال شناسان یاد شده و نیز عبارت های کشی، شیخ طوسی و ابن شهر آشوب، ضعیف بودن وی را از مسلمات می گیرد و از این که نویسنده ی معاصرش، یعنی صاحب مستدرک، در اثبات وثاقت او تلاش کرده است، بسیار ابراز شگفتی می کند.(۱۶)

تکیه گاه محدث نوری در اثبات وثاقت سیاری این است که مشایخ بزرگ و مورد وثوقی مانند محمد بن یعقوب کلینی، محمد بن عباس بن ماهیا از او فراوان نقل روایت کرده اند. نیز حمیری، صفار، ابی علی اشعری، موسی بن حسن اشعری، حسین بن محمد بن عامر، ابن ادریس، شیخ حسن بن سلیمان حلی و محقق وحید که همگی ثقه هستند، از او روایت کرده اند.

و سبب شگفتی مرحوم مامقانی این است که عمل این بزرگان، مجمل است و صراحتی در توثیق راوی مزبور ندارد و حال آن که تعبیرات دانشمندان یاد شده که از استوانه های دانش رجال هستند، در مورد وثوق نبودن او، صراحت دارد. فشرده ی سخن این که «فعل» مجمل است و در برابر «قول صریح» مورد التفات نیست.

علی بن احمد کوفی

احمد بن حسین بن غضائری درباره ی این راوی گفته است:

علی بن احمد، ابوالقاسم کوفی، مدعی علویّت،(۱۷) بسیار دروغ گو، غالی و بدعت گذار است، برای او کتاب های فراوانی دیدم که به آن ها التفات نمی شود.(۱۸)

از کتب فراوانی که نجاشی برای وی نام برده روشن می شود او در رشته های گوناگونی سر رشته داشته. برخی از عناوین کتاب های او چنین است: فساد الاقاویل الاسماعیلیه، الرد علی ارسطاطالیس، فساد قول البراهمه، تناقض اقاویل المعتزله، الفحص عن مناهج الاعتبار، الرد علی الزیدیه، ماهیه النفس.

با این وجود، نجاشی درباره اش نوشته است:

وی سرانجام دچار غلو شد و به مذهبی فاسد روی آورد. کتاب های فراونی تصنیف نموده که بیش تر آنها فاسد است.

نجاشی می افزاید:

ابوالقاسم به سال ۳۵۲ در منطقه ای به نام کرمی، از نواحی فسا در گذشت، میان این منطقه و فسا پنج فرسخ، و میان آن و شیراز بیست و اندی فرسخ فاصله است. غلات برای این مرد، مدعی مقام و منزلت بزرگی هستند.(۱۹)

شیخ در فهرست خود می نویسد:

او مردی امامی مذهب و به راه راست بوده است و کتاب های فراوان و محکمی از جمله کتاب الاوصیاء و کتاب در فقه به ترتیب کتاب مزنی، تألیف کرده است، سپس گرفتار خلط شد و اظهار مذهب مخمسه نمود.(۲۰) و کتبی در غلو و تخلیط تألیف کرد.(۲۱)

به گفته ی صاب تنقیح المقال، صاحب و جیزه نیز او را تضعیف کرده است و خود مامقانی نیز درباره اش نوشته:

ضعف و فساد عقیده ی این مرد، مورد تسالم است و اگر روایتی از او ثابت شود که در دوران سلامت عقیده اش روایت کرده اخذ می شود و در صورت شک، اعتباری ندارد.(۲۲)

جابر بن یزید جعفی

برخی مانند ابن غضائری و صاحب و جیزه او را توثیق کرده اند. صاحب الجامع فی علم الرجال، او را شیعه ی اثنی عشری، مؤمن به رجعت، عالم به اسرار امام باقر (ع)، مورد وثوق، متکلم، صاحب اصل و روایات فراوان در فقه و دیگر علوم معرفی کرده است. در مقابل نجاشی درباره اش نوشته است:

کسانی از او روایت کرده اند که مورد طعن هستند و تضعیف شده اند، مانند عمروبن شمر، مفضّل بن صالح، منخّل بن جمیل و یوسف بن یعقوب؛ و خود وی، شخصی مختلط بوده است و استاد ما محمد بن محمد بن نعمان، اشعار فراوانی که دلالت بر اختلاط او می کرد، انشاد می نمود.

دیدگاه برخی از ائمه ی اهل سنت درباره ی وی، بسیار منفی است. تا جایی که ابو حنیفه گفته است:

با کسی دروغ گو تر از جابر جعفی، ملاقات ننمودم.

شافعی از سفیان بن عیینه نقل می کند که وی گفت در منزل جابر جعفی بودیم، او چیزی بر زبان جاری کرد که ترسیدم سقف خانه بر سر ما فرو آید، دمیری از این که ابن داود و ترمذی و ابن ماجه از او نقل حدیث کرده اند، ابراز شگفتی می کند.(۲۳)

البته نمی توان دیدگاه منفی ایشان را نشانه ی ضعف جابر دانست چه این که ایشان درباره ی برخی دیگر از راویان شیعه – که مورد وثوق و احترام فراوان علمای این مذهب هستند – نیز دیدگاه منفی دارد، بلکه چه بسا بتوان سخنان آنان درباره ی جابر را دلیلی بر استواری و ثابت قدم بودن او در تشیع و پایداری وی در عقاید حقه دانست.

ولی آن چه مشکل را حل می کند این است که وی با این که از مؤلفان کتاب در مسأله ی تحریف قرآن معرفی شده، اما در این زمینه، روایت چندانی از او در دست نیست.(۲۴)

ناگفته نماند دسته ی دوم از روایات یاد شده، افزون بر مشکلات سندی، با روایتی در تعارضند که به لحاظ سند، صحیح و شیخ کلینی آن را نقل کرده است. روایت چنین است:

علی بن ابراهیم عن محمد بن عیسی عن یونس عن ابی مسکان عن ابن بصیر قال: سألت ابا عبدالله(ع) عن قول الله عزّوجلّ:

أطیعوا الله و أطیوا الرّسول و اولی الأمر منکم

فقال: نزلت فی علی بن أبی طالب و الحسن و الحسین(ع)

فقلت له: إن النّاس

یقولون: فماله لم یسمّ علیاً و أهل بیته (ع) فی کتاب الله عزّوجلّ؟

قال: فقال: قولوالهم: ان رسول الله(ص) نزلت علیه الصلاه و لم یسمّ الله لهم ثلاثا و لا اربعا حتی کان رسول الله(ص) هو الذّی فسّر ذلک لهم و نزلت علیه الزکاه و لم یسمّ من کل أربعین درهما درهم، حتی کان رسول الله(ص) هو الّذی فسّر ذلک لهم.(۲۵)

ابو بصیر می گوید: از امام صادق (ع) درباره ی آیه ی أطیعوا الله و أطیعوا الرّسول و أولی الأمر منکم پرسیدم.

فرمود: این آیه درباره ی علی بن ابی طالب و حسن و حسین(ع) نازل شده.

عرض کردم: مردم می پرسند پس چرا نام علی و خاندان او در قرآن نیامده؟

فرمود: به ایشان بگو: نماز بر پیامبر(ص) نازل شد ولی خداوند سه رکعت یا چهار رکعت بودن آن را تعیین نفرمود، تا این که خود پیامبر برایشان تفسیر نمود. و بر آن حضرت (حکم) زکات فرود آمد ولی تعیین نشد از هر چهل درهم، یک درهم تا این که خود حضرت آن را برای مردم تفسیر و تبیین کرد.

چنان که آیت الله خویی نیز گفته است.(۲۶) این روایت صحیحه، بر همه ی روایت دسته ی دوم، حاکم و روشن گر معنای آن ها است، یعنی می توان با توجه به این حدیث گفت، مقصود آن روایات از ذکر نام علی(ع) در قرآن، ذکر آن از باب تفسیر بوده است، یا اگر هم جنبه ی تنزیل داشته، پیامبر مأمور به تبلیغ آن نبوده است.

در پایان این فصل، جهت تبیین بیش تر مطلب، به نقد سندی پاره ای از روایاتی می پردازیم که به نحوی دلالت بر رخ داد تحریف در قرآن می کنند:

۱.محمد بن حسن صفار

محمد بن حسن صفار عن محمد بن حسین عن محمد بن سنان، عن عمار بن مروان عن المنخل عن جابر عن ابی جعفر(ع) انه قال: ما یستطیع أحد أن یدّعی إنه جمع القرآن کله ظاهره و باطنه غیر الاوصیاء.(۲۷)

از امام باقر (ع) شنیدم فرمود: کسی نمی تواند ادعا کند همه ی قرآن را اعم از ظاهر و باطن آن جمع کرده مگر اوصیا.

در سلسله ی سند این روایت، محمد بن سنان است که درباره ی آن اختلاف فراوان است، بعضی مانند شیخ و نجاشی و ابن غضائری او را تضعیف کرده اند. ابوالعباس احمد بن محمد، او را ضعیف و غیر قابل اعتماد دانسته و گفته است متفردات وی مورد التفات نیست. و بنا به گفته ی کشی، فضل بن شاذان، نقل روایات وی را حلال ندانسته، در کتب رجالی این عبارت از او نقل شده که هنگام مرگ، گفته است:

لا ترووا عنّی مما حدثث شیئاً فانما هی کتب اشتریتها فی السوق.

از آن چه من روایت کرده ام، چیزی از قولم نقل نکنید، زیرا این ها، کتبی است که از بازار خریدم.

ولی شیخ مفید، او را توثیق کرده و علامه در او توقف کرده است.(۲۸)

از اشخاص دیگری که در سلسله ی این سند واقع شده، منخل است که ابن غضائری، نجاشی، علامه ابن داود و دیگران او را تضعیف کرده اند و مرحوم مامقانی او را به اتفاق همه، ضعیف دانسته است.(۲۹)

۲. کلینی عن محمد بن یحیی

کلینی عن محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن ابن محبوب عن عمرو بن ابی المقدام عن جابر قال: سمعت ابا جعفر (ع) یقول: ما ادعی احد انه جمع القرآن کله کما أنزل إلاً کذّاب و ما جمعه و حفظه کما نزلّه الله تعالی إلاً علی بن أبی طالب (ع) و الأئمه من بعده (ع).(۳۰)

جابر می گوید: شنیدم امام باقر (ع) می فرمود: کسی نمی تواند ادعا کند قرآن را آن چنان که فرود آمده، جمع کرده مگر شخص بسیار دروغ گو، کسی جز علی بن ابی طالب (ع) و امامان پس از او این کار را انجام نداده است.

در سلسله ی سند این روایت نیز چنان که می بینیم، عمروبن ابی المقدام است که رجال شناسان درباره ی وی اختلاف نظر دارند. گروهی مانند ابن غضائری و صاحبان و جیزه و حاوی او را تضعیف کرده و عده ای نیز در او توقف کرده و برخی نیز مانند صاحب تنقیح المقال، او را ثقه دانسته است.(۳۱)

۳. محمد بن حسن صفار

محمد بن حسن صفار عن محمد بن الحسین عن عبدالرحمن بن أبی نجران عن هاشم عن سالم بن أبی سلمه قال قرأ رجل علی أبی عبدالله(ع) و أنا أسمع حروفا من القرآن لیس علی ما یقرأها الناس.

فقال أبوعبدالله(ع)، مه مه کف عن هذه القرائه إقرء کما یقرء الناس حتی یقوم القائم فإذا قام فقرأ کتاب الله علی حده و اخرج المصحف الذی کتبه علی(ع) و قال اخرجه علی(ع) الی الناس حیث فرغ منه و کتبه فقال لهم هذا کتاب الله کما أنزل الله علی محمّد و قد جمعته بین اللوحین قالوا هوذا عندنا المصحف جامع فیه القرآن لاحاجه لنا فیه قال أما و الله لا ترونه بعد یومکم هذا أبدا انما کان علّی أن اخبرکم به حین جمعته لتقرؤه.(۳۲)

سالم بن ابی سلمه می گوید: مردی پیش امام صادق(ع) بخشی از قرآن را بر خلاف شیوه ای که عامه ی مردم می‌خوانند،خواند.

حضرت به او فرمود: نه، از این قرائت خودداری کن، مثل مردم قرائت کن تا این که قائم بیاید، هر گاه او بیاید، قرآن را آن چنان که باید، تلاوت کند. در این هنگام حضرت، قرآنی را بیرون آورد که دست خط علی(ع) بود و فرمود: پس از این که علی(ع) این قرآن را نوشت و از نگارشش فراغت یافت، آن را به سوی مردم برد و فرمود این کتاب خداست آنچنان که بر محمد(ص) نازل شده، من آن را میان دو جلد جمع کردم. حاضران گفتند: بله (ولی) پیش ما مصحفی است که در آن قرآن جمع شده است و نیازی به مصحف تو نداریم. حضرت در واکنش به سخن آنان فرمود: سوگند به خدا! پس از این هیچگاه مصحف مرا نخواهید دید. (تنها) بر من لازم بود پس از جمع کردن قرآن خبر آن را به شما دهم.

چنان که می بینیم در سلسله ی سند این روایت، هاشم است که باید گفت این نام میان بیش از ده نفر مردد است و بیش تر ایشان مجهول و بعضی نیز ضعیف هستند.(۳۳)

سالم بن ابی سلمه را ابن غضائری، علامه و صاحبان و جیزه و حاوی، تضعیف کرده اند و نجاشی درباره اش نوشته است:

حدیثه لیس بنقی و إن کنا لا نعرف منه إلاًّ خیرا… حدیث او پاکیزه (خالی از اشکال) نیست اگر چه از این شخص چیزی جز خیر نمی دانیم.

مرحوم مامقانی، مفاد جمله ی اخیر را، تنها دلیل شیعی بودن او دانسته است.(۳۴)

۴. عیاشی در تفسیر خود

عن میسر عن ابی جعفر (ع) قال: لولا انه زید فی کتاب الله و نقص منه ما خفی حقنا علی ذی حجی و لو قدم قائمنا فنطق صدّقه القرآن.(۳۵)

میسر می گوید: امام باقر (ع) فرمود: اگر در قرآن، فزونی و کاستی رخ نمی‌داد، حق ما بر هیچ خردمندی، پنهان نمی ماند و هر گاه قائم ما بیاید و سخن بگوید قرآن او را تصدیق می کند.

این روایت، افزون بر آن که مرسل است، سند آن به میسر ختم می شود و رجال شناسان از سه شخص به این نام یاد کرده اند: میسر بن أبی البلاد، مسیر بن عبدالله نخعی و میسر بن عبدالعزیز نخعی که دو شخص نخست، مجهول الحال، و تنها سومی توثیق شده است.(۳۶)

از این رو نمی توان به این روایت، اعتماد کرد، به خصوص با توجه به این مفاد روایت، رخ داد زیاده در قرآن است که به اجماع مسلمین، باطل است.

۵. عیاشی

عیاشی عن ابراهیم بن عمر، قال: قال ابوعبدالله(ع): إن فی القرآن ما مضی و ما یحدث ما هو کائن کانت فیه أسماء الرجال فالغیت.(۳۷)

امام صادق (ع) فرمود:

در قرآن، حوادث گذشته و حال و آینده وجود دارد و در آن نام های مردان بوده که حذف شده است.

منظور از ابراهیم بن عمر در سند این روایت به احتمال زیاد، ابراهیم بن عمر یمانی صنعانی است که گرچه نجاشی او را توثیق کرده، ولی ابن غضائری او را به طور جدی، ضعیف دانسته است.(۳۸) و مورد از مصادیق تعارض جرح و تعدیل است و چنان که می دانیم، جرح را بر تعدیل، مقدم می دارند. افزون بر این امر، ارسال روایت را نیز نباید از نظر دور داشت.

۶. عیاشی

عیاشی عن داود بن فرقد عمن أخبره عن أبی عبدالله(ع) قال: لو قد قریء القرآن کما أنزل لالفیتنا فیه مسمّین.(۳۹)

امام صادق (ع) فرمود: اگر قرآن، چنان که نازل شده، قرائت می شد، نام های ما را در آن می یافتی.

در وثاقت داود بن فرقد، بحثی نیست ولی سند روایت پیش از او و پس از او، دچار ارسال است.

۷. شیخ صدوق

حدثنی محمد بن موسی بن المتوکل قال: حدثنی محمد بن یحیی قال: حدثنی محمد بن احمد عن محمد بن حسّان عن اسماعیل بن مهران قال حدثنی الحسن بن علی عن عبدالله بن سنان عن ابی عبدالله(ع) قال: من کان کثیر القراءه لسوره الأحزاب کان یوم القیامه فی جوار محمد (ص) و أزوجه، ثم قال: سوره الاحزاب فیها فضائح الرجال و النساء من قریش و غیرهم یا ابن سنان إن سوره الأحزاب فضحت نساء قریش من العرب و کانت أطول من سوره البقره و لکن نقصوها و حرفوها.(۴۰)

امام صادق (ع) فرمود: هر کس سوره ی احزاب را زیاد بخواند، روز قیامت در همسایگی محمد (ص) و همسران او خواهد بود. سپس فرمود: در سوره ی احزاب، رسوایی های مردان و زنانی از قریش و غیر قریش آمده بود. ای پسر سنان! سوره ی احزاب (گروهی از) زنان قریش را رسوا کرد. این سوره، طولانی تر از سوره ی بقره بود ولی از آن کاستند و آن را تحریف کردند.

مقصود از محمد بن حسان در سند این روایت، یا محمد بن حسان رازی است و یا محمد بن حسان بن عرذم و یا محمد بن حسان نهدی. اگر شخص نخست مقصود باشد، ابن غضائری او را ضعیف دانسته، نجاشی نیز گفته است او به طور فراوان از راویان ضعیف، روایت می کند. ابن داود و صاحبان وجیزه و حاوی نیز او را ضعیف شمرده اند.(۴۱ ) و اگر یکی از دو فرد اخیر، مقصود باشد، هر دو مجهول الحالند.

شخص دیگری که در سلسله ی این سند آمده، حسن بن علی است. یکی از محققان در حاشیه ی خود بر ثواب الاعمال، نوشته است:

مقصود از حسن در این سند و همه ی احادیث ثواب، قرائت سوره ی احزاب که در این کتاب آمده، حسن بن علی بن ابی حمزه ی بطائنی واقفی، صاحب کتاب فضائل القرآن است.(۴۲)

و چنان که می‌دانیم، علمای رجال وی را به شدت تضعیف کرده و غیر قابل اعتماد دانسته اند.

۸. محمد بن ابراهیم نعمانی صاحب الغیبه

حدثنا ابو سلیمان احمد بن هوذه قال: حدثنا ابراهیم بن اسحاق النهاوندی قال حدثنا عبدالله بن حماد الانصاری عن صباح المزنی عن الحارث بن حصیره عن الاصبغ بن نباته قال: سمعت علیا (ع) یقول: کأنّی بالعجم فساطیطهم فی مسجد الکوفه یعلّمون الناس القرآن کما اُنزل، قلت: یا أمیر المؤمنین أو لیس هو کما اُنزل؟

فقال: لا محی منه سبعون من قریش بأسمائهم و أسماء آبائهم، ما ترک أبولهب إلاّ للإزراء علی رسول الله(ص) لأنّه عمّه.(۴۳)

اصبغ بن نباته می گوید شنیدم علی(ع) می فرمود: گویا می بینم مردم عجم را که خیمه های خود را در مسجد کوفه بر افراشته و به مردم آموزش قرآن می دهند

عرض کردم: مگر قرآن، همان گونه نیست که نازل شده؟ فرموده: نه، اسامی هفتاد نفر از قریش و اسامی پدران آن ها، از قرآن محو شده، نام ابولهب را هم رها ننمودند، مگر به خاطر سرزنش و عیب جویی بر پیامبر(ص)، زیرا وی عموی پیامبر بود.

در میان رجالی که در سلسله ی سند این روایت آمده اند، احمد بن هوذه و حارث بن حصیره ، به حسب ظاهر، توثیق نشده اند، درباره ی ابراهیم بن اسحاق نهاوندی نیز نجاشی گفته است: او ضعیف و متهم در حدیث بود.(۴۴)

۹. تفسیر برهان

کلینی عن الحسین بن محمد عن معلی بن محمد عن علی بن اسباط عن علی بن ابی حمزه عن ابی بصیر عن ابی عبدالله(ع) انه قال: و من یطع الله و رسوله – فی ولایه علی و الأئمه من بعده – فقد فاز فوزا عظیما (احزاب؛ ۳۳/۷۱) هکذا انزلت و الله.(۴۵)

ابی بصیر می گوید: امام صادق (ع) فرمود: به خدا سوگند نزول آیه ی و من یطع الله … به این صورت بوده است: و من یطع الله و رسوله – فی ولایه علی و الائمه من بعده – فقد فاز فوزا عظیما.

در سلسله ی سند این روایت، به معلی بن محمد بر می خوریم که بعضی از رجال شناسان مانند صاحب و جیزه او را ضعیف دانسته اند(۴۶) نجاشی نیز او را مضطرب الحدیث و مضطرب المذهب، معرفی کرده است.(۴۷)

با بررسی مختصری که نسبت به برخی از روایات تحریف صورت گرفت، روشن شد که بسیاری از این روایات از افراد ضعیف و یا مجهول نقل شده و برخی دیگر ارتباطی به تحریف ندارد.

پی نوشت:

  1. محمد بن حسن طوسی، التبیان، ۱/۳.
  2. التحقیق فی نفی التحریف عن القرآن الشریف/۱۰، به نقل از: رساله ی اعتقادات صدوق، چاپ شده با شرح باب حادی عشر/۹۳.
  3. سید مرتضی نیز در همین زمینه گفته است: علم به صحت نقل قرآن، مانند علم به وجود شهرها و رخ دادهای بزرگ و حوادث عظیم و کتب مشهور و اشعار مسطور عرب است، زیرا عنایت شدید و انگیزه های فراوان بر نقل و حراست آن بوده است… زیرا قرآن، معجزه‌ی نبوی و سر منشا علوم شرعی و احکام دینی است… بااین وجود چگونه تغییر و نقص، در آن راه پیدا کرده؟!… و کسانی از امامیه و حشویه که با این امر، مخالفت کرده اند، به مخالفت آنان اعتنا نمی شود زیرا آنان، برای توجیه نظر خود اخبار ضعیفی نقل کرده و گمان به صحت آن ها پیدا کرده اند. (طبرسی، مجمع البیان، ۱/۱۵، به نقل از المسائل الطرابلسیات)

سید بن طاووس، در بحثی که با ابی القاسم بلخی پیرامون بسمله داشته که آیا جزء سوره است یا نه و بلخی، معتقد به جزء نبودن آن بوده، گفته است: به اقتضای عقل و شرع، قرآن از زیاده و نقیصه، مصون است. (سعد السعود /۱۹۲).

مؤلف کتاب ارزشمند التحقیق فی نفی التحریف، اشاره می کند به تصریح علمای زیر به نفی تحریف قرآن: شیخ طبرسی، علامه ی حلّی، محقق کرکی، شیخ زین الدین بیاضی، شیخ فتح الله کاشانی، سید نورالله تستری، شیخ بهاءالدین عاملی، ابن ادریس، علامه ی تونی، فیض کاشانی، سید مهدی بحرالعلوم، سید محمد مجاهد طباطبایی، شیخ ابراهیم کلباسی، سید حسین کوه کمری، سید محمد حسن آشتیانی، شیخ عبدالله مامقانی، شیخ محمد نهاوندی، سید محسن امین عاملی، شیخ آقا بزرگ تهرانی، سید محمد هادی میلانی، سید محمد رضا گلپایگانی (التحقیق فی نفی التحریف / ۱۰ – ۲۶)

  1. قرطبی، تفسیر القرآن الکریم، ۱/۸۰ – ۸۱.
  2. علامه مجلسی، مراه العقول، ۱۲/۵۲۵.
  3. الحجه علی فصل الخطاب فی ابطال القول بتحریف الکتاب/۹۹.
  4. ابوالقاسم خویی، البیان فی تفسیر القرآن/۲۵۴ – ۲۶۴.
  5. کاشف الغطا، اصل الشیعه و اصولها/۲۲۰.
  6. همان / ۲۴۶؛ و الحجه علی فصل الخطاب فی ابطال القول بالتحریف /۹۹؛ الاختصاص /۱۲۸؛ و بحارالانوار، ۷۴/۴۰۸.
  7. نجاشی، رجال/۲۶۵.
  8. شیخ موسی زنجانی، الجامع فی الرجال، ۱/۱۷۰.
  9. قهپایی، مجمع الرجال، ۱/۱۵۰.
  10. درشت روایت، ترجمه مجفو الروایه است.
  11. رجال / ۸۰.
  12. علامه حلّی، رجال/ ۲۰۳.
  13. مامقانی، تنقیح المقال، ۱/۸۷.
  14. یعنی خود را از آل ابی طالب، معرفی می کرده است.
  15. مجمع الرجال، ۱/۱۵۰.
  16. رجال/۲۶۵-۲۶۶.
  17. مرحوم مامقانی به نقل از علامه ی حلی می نویسد: معنای تخمیس از نظر غلاه این است که سلمان فارسی، مقداد، ابوذر و عمرو بن امیه ی ضمری، جهت مصالح عالم، وکالت یافته اند. (تنقیح المقال، ۲/۲۶۵).
  18. فهرست شیخ.
  19. تنقیح المقال، ۲/۲۶۵.
  20. الجامع فی علم الرجال، ۱/۳۵۱.
  21. از جمله روایاتی که از او در باب تحریف بدان بر خوردیم، روایت زیر است که شیخ مفید از او نقل کرده: عن جابر الجعفی قال کنت لیله من بعض اللیالی عن أبی جعفر (ع) فقرأت هذه الآیه (یا ایها الذین آمنوا اذا نودی للصلاه من یوم الجمعه فاسعوا إلی ذکر الله) قال: فقال (ع): مه یا جابر کیف قرأت؟ قال: قلت: (یا أیّها الذّین آمنوا إذا نودی للصلاه….) قال: هذا تحریف یا جابر قال: قلت: فکیف أقرء جعلنی فداک؟

قال: فقال: (یا أیّها الذین آمنوا إذا نودی للصلاه من یوم الجمعه فامضوا إلی ذکر الله) هکذا نزلت یا جابر … قال: جابر (وابتغوا من فضل الله) قال: تحریف، هکذا انزلت (وابتغوا فضل الله علی الاوصیاء). الاختصاص/۱۲۸، بحارالانوار، ۷۴/۴۰۸.

  1. الوافی، ۱/۶۳، باب ۳۰، ما نصّ الله و رسوله علیهم.
  2. البیان فی تفسیر القرآن/۲۵۱.
  3. بصائر الدرجات / ۱۹۳.
  4. تنقیح المقال، ۳/۱۲۴.
  5. همان، ۳/۲۴۷.
  6. کلینی، کافی، ۱/۳۲۸.
  7. تنقیح المقال، ۲/۳۲۴.
  8. بصائر الدرجات/۱۹۳.
  9. تنقیح المقال، ۳/۲۸۶ – ۲۸۸.
  10. همان، ۲/۴.
  11. تفسیر عیاشی، ۱/۱۳.
  12. تنقیح المقال، ۳/۲۶۴.
  13. تفسیر عیاشی، ۱/۵۹.
  14. تنقیح المقال، ۱/۲۸.
  15. تفسیر عیاشی، ۱/۱۳.
  16. ثواب الاعمال/۲۴۷ – ۲۴۸.
  17. تنقیح المقال، ۳/۹۹.
  18. ثواب الاعمال/۲۴۸.
  19. الغیبه / ۳۱۸.
  20. رجال/۱۹.
  21. تفسیر برهان، ۳/۳۴.
  22. تنقیح المقال، ۳/۲۳۳.
  23. رجال/۴۱۸.

منبع: تبیان

نویسنده: علی اکبر کلانتری ارسنجانی.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *