دیـن و آزادی از دیدگاه شهید مطهری

دیـن و آزادی از دیدگاه شهید مطهری

۱۴۰۰-۰۴-۰۹

418 بازدید

 مـقوله آزادی و بحث از آن از مسأل روز و مورد نیاز جامعه است. کندوکاو در زاویه های گوناگون آن ما را از فرو افتادن در تحلیل و تـفـسیرهای نابجا باز می دارد و راه بند برداشتهای نادرست از این موضوع مهم و حیاتی می گردد.

اسـتـاد شهید مطهری, از اندک اندیشه ورانی است که به این مقوله مـهـم, پـیـش و از پـس پـیـروزی انقلاب اسلامی, پرداخته و به نسل نوخاسته و جویای حقیقت تقدیم کرده است.

سخن از آزادی از آن جهت اهمیت دارد که گروهی بر این پندارند که دیـن با آزادی ناسازگاری دارد و از آن جا که آزادی ارزش انسانی و فـرادیـنی دارد, نمی توان آن را به چهارچوب درآورد و مرزهایی بـرای آزادی انـدیـشـه و عـقـیـده و بـیان ترسیم کرد و خط قرمز قـرارداد. اگـر انـدیـشـه ای بـا آزادی ناسازگار باشد, باید در درسـتـی آن انـدیـشـه شک کرد; زیرا آزادی مرزی را به رسمیت نمی شـنـاسـد و حق فطری و حق طبیعی تمام افراد جامعه است. در برابر گـروهـی بـر ایـن نظرند: آزادی مطلق, ادعایی بیش نیست و همواره آزادی در چـهـارچـوب ویژه ای پذیرفتنی است و بدون ترسیم مرزها, هـرج ومرج و فساد و بی بندباری بر اجتماع حاکم می گردد و نباید از این حق طبیعی, استفاده نادرست کرد.

اسـلام, جـانبدار آزادی است, ولی آن آزادی را می پذیرد که برابر تـرازهـای اسـلامی باشد. بسیاری از آزادیهای پذیرفته شده در غرب بـا اسلام همسوئی ندارد و با شرافت انسانی و فطرت بشری ناسازگار اسـت. نـظـر استاد شهید, ما را در رد یا پذیرش هر یک از این دو دیـدگاه, مدد می رساند و روشن می کند که آیا آزادی مرزپذیر است و اگـر مـرز دارد آن مـرز چـیـست؟ و چگونه از آزادی می توان به شیوه درست بهره برد.

اسـتـاد در کتابهای گوناگون خویش, مانند: پیرامون انقلاب اسلامی, پـیـرامون جمهوری اسلامی, گفتارهای معنوی, ده گفتار, جهاد, سیری در نـهـج البلاغه, علل گرایش به مادیگری, جاذبه و دافعه علی(ع), آشـنایی با قرآن جلد سوم, اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب, انسان در قـرآن, انسان کامل, انسان و سرنوشت و… از مقوله آزادی سخن گفته است که بیش ترین بحث در سه کتاب اول و کتاب جهاد است.

اسـتاد مطهری در مباحث خود, گونه های آزادیها را به بوته بررسی نهاده و یا از آنها به اجمال سخن گفته است. مانند: آزادی فردی, آزادی اجـتـماعی, آزادی معنوی, آزادی اخلاقی, آزادی جنسی, آزادی مـطلق, آزادی تفکر و اندیشه, آزادی عقیده, آزادی بیان, آزادی و دموکراسی, آزادی و ایمان و… از بحثهای طرح شده, چند موضوع را که با دو دیدگاه مطرح شده در پیوند است, ارأه می کنیم:

* پیوند دین و آزادی

* آزادی بیان عقیده

* مرز و حدود آزادی

اهمیت و ارزش آزادی

آزادی, از ارکـان جامعه انسانی و از ارزشهای مهم است و برتر از ارزشـهـای مادی و حیوانی. بسیاری از انسانها به جهت تلاش در راه آزادی, ارج یـافـته اند. آزادگان, همیشه در چشم مردم عزیز و در نـزد آنـان محترم زیسته اند. بسیار کسان فقر و سختی را برتافته انـد, تا آزاد بزیند و برده و فرمانبردار دیگران نباشند. استاد بـرای بـرجسته تر کردن جایگاه آزادی و نمود دادن به آن, داستان کناس و بوعلی را یادآور می شود.۱

وی, در اهمیت و ارزش آزادی می نویسد:

(آزادی یـکـی از بـزرگ ترین و عالی ترین ارزشهای انسانی است… آزادی بـرای انـسـان ارزشی ما فوق ارزشهای مادی است. انسانهایی کـه بویی از انسانیت برده اند, حاضرند با شکم گرسنه و تن برهنه و در سـخـت ترین شرایط زندگی کنند, ولی در اسارت یک انسان دیگر نباشند, محکوم انسان دیگر نباشند, آزاد زندگی کنند.)۲

آزادی از نـظـر اسـتـاد, از حقوق انسانی و (مقدسات بشری)۳ است.

آزادی در جـامـعـه هـای بشری, چنان ارزشمند و والاست که مخالفان آزادی, مـبـارزه خـود را با عنوان دفاع از آزادی آغاز می کنند; زیـرا دفـاع از آزادی مـفـهوم مقدسی است۴ و استاد آن را واقعیت مـقـدس۵, امـر مـقـدس۶, و یـک اصل مهم اسلامی۷ می داند و آیات و روایاتی را شاهد می آورد.

پیوند دین و آزادی

پـیـونـد دین و آزادی, از بحثهایی است که در غرب و بین مسیحیان پـیشینه دارد. به جهت چیرگی کلیسا در قرون وسطا و تفتیش عقاید, نـوعی ناسازگاری و بیگانگی بین مذهب و آزادی پدید آمد و دین در بـرابـر آزادی قـرار گرفت. اما برخلاف مسیحیت تحریف شده. یکی از هـدفـهای پیامبر اسلام در قرآن رهأی و آزادی مردم یاد شده است, رهـایـی از سـلطه استبداد و تعهدهای تحمیلی و رسیدن به آزادی و شکوفأی.

«ویضع عنهم اصرهم والاغلال التی کانت علیهم.»۸؛ «و بـار گـران[ و تـعـهـدهـای تـحـمیلی] را ازآنان بر می دارد و زنجیرهایی که بر آنان است.»

(اصـر) را در کـتابهای لغت, به معنای ثقل و سنگینی, عقد و بستن مـعنی کرده اند و به هر کار سنگینی که انسان را از تلاش بازدارد (اصـر) گـویـند, چه چیرگی ستمگران باشد و چه دیدگاههای خرافی و چـه پـیمانهای استعماری و تحمیلی که انسانها را از تلاش و آزادی بـاز می دارد. از این روی, از هدفهای پیامبر اسلام رهایی از این قـیـد و بـنـدهـا و رسیدن به آزادی برای رشد و تعالی انسان ذکر گردیده است.

مـسلمانان در صدر اسلام, در جنگهایی که داشتند بر این هدف مقدس, که رهایی و آزادی است, تکیه می کردند و می گفتند:

(خدا ما را فرستاده است. خدا ما را مامور کرده بندگان او را از سـخـتـیـهـا و بدبختیها رهایی بخشیم و مردمی را که دچار فشار و اسـتـبـداد و ظـلم سایر کیشها هستند نجات دهیم و آنها را در ظل عدل اسلامی در آوریم.)۹

شـهید مطهری در افتادن دانشمندان غرب را با دین, با این انگاره کـه دیـن مخالف آزادی است, ناشی از ناآشنایی و ناآگاهی آنان از اسـلام و از آمـوزه های حیات بخش آن می داند و یکی از علل گرایش به مادیگری را در غرب, نارسایی مفاهیم اجتماعی, سیاسی در دنیای مسیحیت و غرب یاد می کند.

(در اروپـا مـسـالـه استبداد سیاسی و این که اساسا آزادی از آن دولـت اسـت, نـه مـال افراد با مساله خدا توام بوده است. افراد فـکـر مـی کـردنـد کـه: اگر خدا را قبول کنند. استبداد قدرتهای مـطـلـقه را نیز باید بپذیرند; بپذیرند که فرد در مقابل حکمران هـیـچ گـونـه حـقـی ندارد و حکمران نیز در مقابل فرد, هیچ گونه مـسـوولیتی نخواهد داشت. حکمران تنها در پیشگاه خدا مسوول است; لـذا افـراد فـکر می کردند که اگر خدا را بپذیرند, باید اختناق اجـتـمـاعـی را نیز بپذیرند و اگر بخواهند آزادی اجتماعی داشته بـاشـنـد, بـاید خدا را انکار کنند, پس آزادی اجتماعی را ترجیح دادند.)۱۰

بـه گـفته استاد شهید, آنان میان حق حاکمیت ملی از یک سوی و بی خدایی از دیگر سوی,ملازمه به وجود آوردند.

مـتاسفانه امروز نیز, شماری از مدعیان آزادی چنین انگاره ای را می پراکنند و به دیگران القإ می کنند.

مـی گـویـنـد: قـیدها و بندهایی که در قانون اساسی آمده: نباید قـانـون مـخـالـف دین اسلام و یا نظام جمهوری اسلامی باشد, مخالف آزادی و حقوق بشر است!

استاد شهید در پاسخ به این گونه پندارها می نویسد:

[)از نـظـر فـلسفه اجتماعی اسلامی] نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا پـذیـرش حـکومت مطلقه افراد نیست و حاکم در مقابل مردم مسوولیت دارد, بـلـکـه از نظر این فلسفه, تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در مـقابل اجتماع مسوول می سازد و افرادی را ذی حق می کند.) اسـتاد آن گاه سخن امیرالمومنین در نهج البلاغه را گواه سخن خود مـی آورد که امام می فرماید: حق همیشه دو طرفی و دادوستدی است; یـعـنـی هرکسی از حق بهره مند شود, مسوولیتی در مقابل آن خواهد داشت.۱۱

«از نـظـر اسلام, مفاهیم دینی همیشه مساوی آزادی بوده است. درست بـر عـکس آنچه… در غرب جریان داشته; یعنی این که مفاهیم دینی مساوی با اختناق اجتماعی بوده است.»۱۲

در اسـلام, حـاکـم هـم در برابر خداوند مسوول است و هم در برابر مـردم باید پاسخ گو باشد. بین مردم و والی حقوق متقابل فرض شده اسـت. شـهید مطهری, یکی از انگیزه های در افتادن مردم با دین و مـذهـب را در غـرب, در افـتادن کلیسا با نیازهای طبیعی مردم می دانـد, بویژه که این نیاز در سطح عمومی باشد. آزادی از این نوع نـیـازهـاسـت و نـاسازگاری با آزادی در مسیحیت بسیار به چشم می خورد:

«از نـظر روانشناسی مذهبی یکی از موجبات عقب گرد مذهبی این است کـه اولیإ مذهب, میان مذهب و یک نیاز طبیعی تضاد برقرار کنند; مخصوصا هنگامی که آن نیاز در سطح افکار عمومی ظاهر شود.»۱۳

اما اسلام, دینی فطری است که به تمام نیازهای انسان, از آن جمله آزادی, تـوجـه دارد. به گفته استاد: (اسلام دین آزادی است) دینی اسـت که آزادی را برای جامعه می خواهد.۱۴ و به گفته امام خمینی (آزادی یـک هدیه الهی)۱۵ و (نعمت الهی)۱۶ است; بلکه از بالاترین نعمتهایی۱۷ است که خداوند به بشر داده است.

اسـتـاد شهید, یادآور می شود: پافشاری مرجع تقلیدی, مانند امام خـمـیـنی بر آزادی, این انگاره را که آزادی تنها یک شعار سیاسی است به یک موضوع اسلامی دگر کرده است:

(آزادی یـک مـوضوع صرفا سیاسی نیست, بلکه بالاتر از آن یک موضوع اسـلامـی اسـت و ایـن نکته روشن شد که یک نفر مسلمان, باید آزاد زیست کند و باید آزادیخواه باشد.)۱۸

زمـانـی که هدف بعثت, رهایی مردم و خارج ساختن آنان از عبادت و ولایـت بـنـدگان, به عبادت و ولایت الهی باشد,۱۹ زمانی که هدف از بـرانـگیختن پیامبر(ص) بر پایی قسط و عدل باشد۲۰, به طور طبیعی در چـنـیـن جـامـعه ای ستم و استبداد نخواهد بود و مردم آزادند انـتـقاد کنند و پیشنهادهای خود را ارأه بدهند, خیرخواهانه به حاکمان, کاستیها را یادآور شوند.

(الـنـصـیحه لأمه المسلمین) برای همین هدف در کتابهای حکومتی و فقهی, بیان گردیده است.

از نـشـانـه هـای روشـن آزادی در اسلام, میدان دادن به پیروان و مـخـالـفان برای بحث و پرسش است. رسول خدا(ص) و امامان شیعه(ع) از شـبهه های گوناگون به گرمی استقبال می کردند و به آنها پاسخ مـی دادند. گفت وگوهایی که با عنوان احتجاج در کتابهای روایی و تاریخی آمده, بیش تر, درباره این نوع شبهه هاست.

امـام صادق(ع) با دهریان زمان خود,بهترین برخورد را داشته و با سعه صدر به اشکالهای آنان پاسخ می داده است.۲۱

و از دیـگـر نشانه های آزاد اندیشی در اسلام, روا ندانستن تقلید در اصول دین و باورداشتن به آن, با دلیل و برهان است.

اعـتـقـاد بـه تـوحـید, نبوت, معاد, عدل و امامت باید همراه با اسـتـدلال و بـرهان باشد و این خود نشانه روشنی بر آزادی تفکر و اندیشه در اسلام است.

(در اسـلام, اصـلـی است راجع به اصول دین که وجه امتیاز ما و هر مـذهـب دیگری, مخصوصا مسیحیت همین است. اسلام می گوید: عقأد را جز از طریق تفکر و اجتهاد فکری نمی پذیرم; یعنی جناب عالی باید مـوحـد باشی, خداشناس باشی; اما چرا خداشناس باشم, به چه دلیل؟ مـی گـوید: دلیلش را خودت باید بفهمی این یک مساله علمی است… در مـسـیحیت درست مطلب بر عکس است. یعنی اصول دین مسیحی ماورای عـقل و فکر شناخته شده است. اصطلاحی هم خودشان وضع کردند که این جـا قـلمرو ایمان است, نه قلمرو عقل; یعنی برای ایمان یک منطقه قأل شدند و برای عقل و فکر منطقه دیگر.)۲۲

قرآن کریم نیز, به روشنی در این باره سخن می گوید که مردم باید با عقل و درک خود دین را برگزینند:

«لا اکـر اه فـی الدین قد تبین الرشد من الغی فمن یکفر بالطاغوت ویومن بالله فقد استمسک بالعروه الوثقی.»۲۳؛ «در دیـن اکراه و اجباری نیست, راه رشد از گمراهی روشن شده است. پـس هـر کـس کـه با طاغوت کفر بورزد و ایمان به خدا بیاورد, به دستاویز استواری چنگ زده است.»

در شـان نزول آیه شریفه نوشته اند: وقتی اسلام مدینه را زیر چتر خـود گـرفت بت پرستان مسلمان شدند; اما بیش تر یهود بر دین خود بـاقـی مـانـدند و اندکی به اسلام گرویدند. شماری از جوانان شهر مـدیـنـه پـیـش از ورود اسـلام, از اندیشه های یهود اثر پذیرفته بـودند و به یهود گرایش یافتند. تا این که یهود بنی نضیر خیانت کـردنـد. قـرار شد در اثر خیانت و پیمان شکنی مهاجرت کنند. بچه هـای انـصـار کـه بـه آنها علاقه مند بودند گفتند: اگر قرار است ایـنان بروند, ما هم با اینان می رویم. پدران آنان, بر آن شدند کـه فـرزندان خود را از رفتن بازدارند و گفتند حق ندارید بروید و باید مسلمان شوید.

نزد پیامبر آمدند, حضرت فرمود: «نه! شما باید اسلام را بر آنان عرضه کنید, اگر پذیرفتند مسلمان مـی شـونـد و اگـر نپذیرفتند ما اسلام اجباری هرگز نمی خواهیم لا اکراه فی الدین…»۲۴

بـنـابـرایـن, ایمان و اعتقاد اجباری در اسلام نیست; زیرا دین و عـقـیـده اجبار بردار نیست. آزادی را می توان به یک ملتی داد و سـتـمـگـر را از بین برد و در برابر زورگویان و سرکشان ایستاد, اما دین را نمی شود به زور در قلبها و ذهنها وارد ساخت.

«این که قرآن می گوید در دین اجبار نیست, نمی خواهد بگوید, دین را مـی شـود بـا اجبار تحمیل کرد ولی… شما تحمیل نکنید… از ایـن بـاب است که دین را با اجبار نمی شود تحمیل کرد. آن که با اجبار تحمیل بشود, دین نیست.»۲۵

جـهـاد در اسـلام هـم برای بار کردن عقیده بر دیگران نیست. جهاد بـرای از بین بردن بازدارنده هاست. بازدارنده های آزادی فکری و اجـتـمـاعـی را از بـین می برد. مسلمانان با حکومتهای زورگو می سـتیزیدند و دولتها را که سد و بازدارنده آزادی مردم بودند, از مـیـان بـر می داشتند و پس از آن مردم را آزاد می گذاشتند, اگر اسـلام را مـی پـذیرفتند, مانند دیگر مسلمانان با آنها رفتار می شـد و اگـر مسلمان نمی شدند, برابر قانون اسلام درباره اهل ذمه, از آنـان بـدون هـیـچ گـونـه آزار و اذیت و سخت گیری مالیات می گرفتند.۲۶

مـمکن است گفته شود: جزیه ویژه اهل کتاب بوده است. اما نسبت به دیـگـران چنین نبوده و آنان را ناگزیر به پذیرش اسلام می کردند. بـه دیـگر سخن, عقیده اسلامی را به زور به آنان می قبولاندند.این سـخـن, درسـت نـیست; زیرا دیگران نیز از آزادی برخوردار بودند. ایـرانـیـان زمینهای عراق را در اختیار داشتند و روی آن کار می کـردنـد و اجـاره زمـیـن را به عنوان خراج می پرداختند. مصریان نـیـز, خـراج زمـیـنهای کشاورزی را می دادند و اجباری در پذیرش اسـلام برای آنان نبوده در دوران حکومت امیرالمومنین(ع) آن زمان کـه محمد بن ابی بکر استاندار مصر بود, از حضرت امیر(ع) درباره حکم زندیقان پرسید, امام به او فرمان داد:«ان یـقتل من کان یدعی الاسلام ویترک سأرهم یعبدون ما شاووا.»۲۷؛ «مدعی اسلام و مرتد, کشته شود و دیگران را وا نهد, تا آنچه را که خواهند بپرستند.»

همچنین به مالک اشتر سفارش می کند:«دل خویش را با مهر به رعیت سرشار ساز و به آنان مهر بورز برای آنـان درنـده ای خـونخوار مباش که خوردنشان را غنیمت شماری! چه رعـیـت دو دسـته اند: یا برادر دینی تواند, یا در آفرینش با تو برابر و همانندند…»۲۸

این جمله حضرت: (یا در آفرینش با تو برابر و همانندند) ناظر به افـراد غـیـر مـسـلمان است که در مصر به سر می برده اند. و این دلـیـل روشـنی است بر این که حکومت اسلامی کسی را به زور وا نمی داشـتـه تـا به اسلام ایمان بیاورد. و نشانه روشنی است بر آزادی عـقـیـده, در حـوزه اسلامی, عقیده ای که بر خلاف دینها و آیینهای آسـمانی است. باید توجه داشت این سخن به معنای به رسمیت شناختن عـقأد باطل نیست, بلکه به معنای آزاد بودن آنها در اعمال شخصی اسـت. بـدیهی است چنین گروهی چون به رسمیت شناخته نشده اند, حق تـبـلـیغ آیین خود را در جامعه اسلامی ندارند. اسلام, هم آنان را وادار بـه پذیرش دین اسلام نمی کندو تنها احکام الهی را بر آنان عرضه می دارد.

آزادی بیان عقیده

اسـتـاد شهید, بسیار بر آزادی عقیده و بیان, پای می فشرد و راه مـانـدگـاری انقلاب اسلامی را همین آزادیها می داند و بر این نظر اسـت کـه: تـجـربـه به ما نشان داده که هر وقت جامعه از یک نوع آزادی فـکـری بـرخـوردار بوده, نتیجه آن به سود اسلام بوده است, زیـرا انـدیشه های اسلامی از چنان استواری و والایی برخوردار است که برای هر اشکال پاسخ شایسته دارد:

«اگـر در جـامـعـه ما, محیط آزاد برخورد آرإ و عقاید به و جود بـیـایـد, به طوری که صاحبان افکار مختلف بتوانند حرفهایشان را مـطـرح کـنـند و ما هم در مقابل, آرإ و نظریات خودمان را مطرح کـنـیـم, تنها در چنین زمینه سالمی خواهد بود که اسلام هرچه بیش تـر رشد می کند و به اعتقاد من تنها طریق درست برخورد با افکار مـخـالـف, همین است والا اگر جلو فکر را بخواهیم بگیریم, اسلام و جمهوری اسلامی را شکست داده ایم.»۲۹

از سـخـنـان اسـتـاد اسـتـفـاده مـی شود که رمز ماندگاری انقلاب بـرخورداری جامعه از آزادی فکر و بیان است و اسلام هراسی از طرح اندیشه های مخالف ندارد.

اسـتاد به این مساله باورداشت, باور عمیق. از این روی, به گروه هـای مـلـحـد و کمونیستی پیشنهاد می کند بدون فریبکاری به بیان اندیشه های خود بپردازند.

اسـتـاد شهید بیان هر عقیده ای را جایز نمی شمارد. آن عقیده ای را روا مـی شمارد که براساس فکر و منطق و اندیشه باشد و از این روی بـیـن آزادی انـدیـشـه و آزادی عـقیده فرق می گذارد. آزادی انـدیشه را به طور مطلق روا می شمارد; چون فکر و اندیشه و منطق اسـت; امـا عـقیده ممکن است براساس اندیشه نباشد, بلکه منشا آن تـقلید و پیروی از پیشینیان و یا کسان باشد. بنابراین, می توان گـفـت: انسانها در تفکر و اندیشه آزادند و نظری که بر این اساس باشد, محترم است; اما هر عقیده ای آزاد نیست و به رسمیت شناخته نمی شود:

(فـرق اسـت مـیان آزادی فکر و میان آزادی عقیده, فکر منطق است, انـسـان یـک قوه ای دارد به نام قوه تفکر که در مسأل می تواند حـسـاب بـکند و انتخاب بکند. براساس تفکر و منطق و استدلال, ولی عـقیده به معنی بستگی و گره خوردگی است. ای بسا, عقیده هایی که هـیـچ مـبـنـای فکری ندارد, صرفا مبنایش تقلید است, تبعیت است, عـادت است, حتی مزاحم آزادی بشر است. آنچه که از نظر آزادی بحث می کنیم که باید بشر در آن آزاد باشد, فکر کردن است.)۳۰

بـراین اساس, استاد مطهری از ملکه انگلستان, به خاطر احترام به بتهای هندی۳۱ و کورش پادشاه ایران به خاطر احترام به بت پرستان و بـتـخـانـه آنـهـا, انـتـقـاد می کند و آن را گونه ای فریب و درنـاآگـاهی قرار دادن بشر می داند, گرچه با عنوان آزادی عقیده از آن یاد می شود.۳۲ زیرا بت و بت پرستی و احترام به این عقیده خـرافـی, هـیـچ گـونه توجیه خردمندانه ای ندارد و تنها عقیده و بـاوری اسـت کـه از پـیـشینیان به ارث رسیده و تقلید کورکورانه است.

خـداونـد در قـرآن, در بـیش از ده آیه, انسانها را از تقلید بی دلـیـل از پـدران و پیشینیان باز می دارد و معیار و تراز را در درستی و نادرستی آنها, عقل می داند:

(قـرآن, یـادآوری مـی کند که: پذیرفته ها و باورهای گذشتگان را مادام که با معیار عقل نسنجیده اید نپذیرید.)۳۳

امروزه, شماری آزادی عقیده را به عنوان حقی از حقوق بشر شناخته انـد و مـی گـویـند: این حقی است طبیعی و فطری که هر کس اختیار دارد و آزاد اسـت هـر عـقـیده ای که می خواهد برگزیند. اگر کسی بـخـواهـد, با صاحب عقیده ای, به خاطر عقیده اش درافتد و مزاحم او گـردد, با حقی که آفرینش و طبیعت به بشر داده مبارزه کرده و این ستم به بشریت است.

اسـتاد مطهری, چنین حقی را برای انسان نمی پذیرد و بر این باور اسـت کـه حـق طـبـیـعـی و فطری بشر این نیست که هر عقیده ای را بـرگـزیـند محترم خواهد بود; زیرا بسیاری از عقیده ها و باورها سـتـم بـه بـشریت است, مانند: بت پرستی. می گویند: انسان از آن جـهـت کـه انـسان است محترم است. پس اراده و گزینش او هم محترم اسـت, چـون انـسـان با اراده خود عقیده ای را برگزیده و کسی حق برخورد با او را ندارد. استاد شهید در پاسخ می نویسد:

(از نـظـر اسـلام این حرف درست نیست. اسلام می گوید: انسان محترم اسـت, ولـی آیـا لازمـه احترام انسان این است که[ هر] انتخاب او مـحـترم باشد؟ یا لازمه آن این است که استعدادها و کمالات انسانی محترم باشد… یعنی انسانیت محترم باشد.)۳۴

بنابراین, عقیده ای اگر برخلاف عقل و منطق و شرافت انسانی انسان بـاشـد, احـتـرام نـدارد. آن عـقـیده ای محترم است که بر مبنای انـدیشه و خردورزی باشد. انسان در مسیر انسانیت خویش آزاد است, نـه در هر چه بخواهد و اراده کند, گرچه بر ضد انسانیت او باشد.

آزادی انـسـان, آزادی خواست انسان نیست. بدین معنی هر چه انسان بخواهد در آن آزاد باشد.

ایـن کـه گفته اند: انسان در انتخاب عقیده آزاد است, سخن درستی نـیـست, بسا انسان عقیده ای را بر می گزیند و بر آن پای بند می شود که ضد انسان و ضد خرد اوست.۳۵

چـنین انسانی, آزادی خردورزی را از خود می گیرد و برای این کار در جـهـت اراده خـویش, دچار مشکل می گردد و گرفتار تقلید و سوء رفـتار می شود. استاد شهید, به نقدماده نوزدهم اعلامیه حقوق بشر می پردازد که می گوید:

(هـر کـسی حق آزادی عقیده و بیان دارد و حق مزبور, شامل آن است کـه از داشتن عقأد خود بیم و اضطرابی نداشته. در کسب اطلاعات و افـکار و در اخذ و انتشار آن به تمام وسأل ممکن و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.)

تـفـکر و اندیشه در اسلام, جایگاه والا و ارجمندی دارد و در ردیف کـارهـای واجـب و عـبادی قرار دارد. در این مکتب, آزادی تفکر و اندیشه, چیز پذیرفته شده ای است.۳۶

امـا عـقـیـده چگونه است؟ اعتقاد و عقیده از ماده عقد و انعقاد اسـت; یعنی بستن و بسته شدن و به منزله گره است. دل بستن انسان به چیزی دو گونه است:

۱. مـمکن است مبنای اعتقاد و دل بستن انسان, تفکر باشد. در این صورت عقیده وی بر مبنای تفکر است و محترم.

۲. گـاهـی ایـن اعـتـقاد, کار دل است و کار احساس نه کار عقل و انـدیشه. مبنای آن تقلید از پدر و مادر, یا اثرپذیری از محیط و حـتی علاقه ها و کششهای شخصی و یا منافع فردی و اجتماعی است. در ایـن صورت, عقأد وی دلبستگی است, نه تفکر و بیش تر عقأد مردم ایـن گونه است و این دلبستگیهاست که در انسان تعصب, جمود, خمود و سـکـون پـدیـد مـی آورد و پـای فکر را می گیرد و از تلاش آزاد تـفـکـر, انسان را باز می دارد و چشم بصیرت را کور و گوش بصیرت جوی انسان را کر می کند.

(دیـگـر انـسان نمی تواند حقیقت را ببیند و نمی تواند حقیقت را بـشـنـود; مـثلا بت پرستهایی بتها را پرستش می کردند و می کنند, آیـا ایـن را مـا بـایـد بـرای آنها تفکر حساب بکنیم و عقیده و اعـتـقـاد آنـهـا را یـک اعتقاد زاییده از فکر و عقل آزاد تلقی بـکـنـیـم؟ یـا یک دلبستگی و یک جمود و یک خمودی که ناشی از یک سـلسله تعصبات و تقلیدهایی است که طبقه به طبقه به اینها رسیده اسـت. شـمـا هـیچ می توانید باور بکنید که یک بشر با فکر و عقل آزاد خودش به این جا برسد که بت را باید پرستش کرد.)۳۷

ایـن جـا گـونـه ای فـریـب و گمراهی وجود دارد که از یک سوی می گـویـند: فکر و عقل بشر باید آزاد باشد و از دیگر سوی می گویند عـقـیـده هـم باید آزاد باشد, تا این حد که بت پرست هم باید در عـقـیـده اش آزاد باشد, گاوپرست هم باید آزاد باشد, اژدها پرست هـم بـایـد در عقیده خودش آزاد باشد. آزادی در این جا به معنای جـلوگیری از تفکر و اندیشه است. این نوع آزادی بشر را از رسیدن بـه انـدیـشـه و مـسـیر درست باز می دارد. و این جاست که مصالح حـقیقی افراد جامعه را باید بر این باورها و عقیده های بی اساس مـقدم داشت. همان گونه که انسان در بهداشت آزاد نیست و باید در راه حـفظ سلامتی خود بکوشد, در راه رسیدن به سعادت معنوی و روحی نـیـز آزاد نـیـسـت کـه دنبال بت و بت خانه برود. چگونه است که بـهـداشت جهانی, تزریق برخی از واکسنها را اجباری اعلام می کند; امـا در غـذای روح تـمام باورها و عقیده ها را محترم می شمارد. چـگونه است که وادار کردن به نگهداشت بهداشت مخالف آزادی نیست, امـا در ایـن جـا بازداری از عقیده ها و مرامهای خرافی, مخالفت با آزادی نموده می شود.

نـمـونـه دیگر در مسأل آموزشی و فرهنگی است. همین اعلامیه حقوق بـشـر, در مـاده بـیست وشش تعلیمات ابتدایی را اجباری می داند; یـعـنـی حق آزادی را از بشر می گیرد۳۸; اما در باب دین و مذهب, این حرف را نمی زند.

بـنابراین در جاهایی می توان آزادی انسانها را گرفت و از اجبار در راه سعادت مندی و بهروزی آنان سود برد. اسلام آن عقیده را که از روی تـفکر باشد, می پذیرد; اما عقیده ای که در آن اندیشه ای نـبـاشـد و فقط عقیده صرف و به جای مانده از گذشته و آمیخته با خرافات باشد, نمی پذیرد:

(در اسـلام آزادی تـفـکر هست و آزادی عقیده ای که بر مبنای تفکر درسـت شـده بـاشد هست; اما آزادی عقیده ای که مبنایش فکر نیست.

هـرگـز در اسـلام وجود ندارد. آن آزادی معنایش آزادی بردگی است, آزادی اسارت است.)۳۹

در کـتـابـهـای حقوق اساسی, از آزادی فکر و اندیشه سخن به میان آمـده و بـیان اندیشه و ابراز آن, در قالبهای گوناگون بیان شده است.

آزادی انـدیشه و فکر به معنای گسترده آن, به تمامی تلاشهای ذهنی و معنوی گفته می شود که به صورتهای گوناگون ابراز می شود.

  1. آزادی اندیشه.
  2. آزادی عقیده.
  3. آزادی مذهبی.
  4. آزادی بیان و تبلیغ.
  5. آزادی اجتماعات.
  6. آزادی احزاب و انجمنها.
  7. آزادی قلم و مطبوعات.
  8. آزادی سیاسی به طور کلی.۴۰

در واقـع سه گونه نخست, اساس و پایه است. اگر هر یک از آنها را بـه رسـمـیـت بشناسیم امکان انتشار و تبلیغ آن در قالب پنج قسم پـایانی وجود دارد. اگر ما قأل به آزادی اندیشه شدیم, هر صاحب اندیشه ای می تواند اندیشه خود را در این قالبها ارأه دهد.

نـکـتـه دیـگر این که ما ممکن است آزادی را در پیوند با اندیشه بـپـذیریم, اما نه به صورت مطلق, بلکه مرزها و چهارچوبهایی نیز برای آن قأل باشیم.

نـکـته سوم این که اگر اندیشه و عقیده ای مخالف اندیشه و عقیده مـا بـود, آیـا بـاید آن را برتابیم؟ یا خیر باید با آن برخورد کنیم؟

یـا ایـن که در ارشاد و صاحب چنین عقیده هایی تلاش ورزیم؟ یا به عـنـوان یـک عـقـیـده و نظر شخصی آزاد است و ما چون آن را قبول نـداریـم, بـه رسـمیت نمی شناسیم, می توانیم از تبلیغ و نشر آن جلوگیری کنیم.

به رسمیت شناخته شدن مذهبها و آیینهای الهی در اسلام و در نتیجه در جـمهوری اسلامی ایران, به این معناست که آنان در داشتن عقیده و انـجـام مـراسـم مـذهبی خود آزادند و در حقوق شخصی می توانند بـرابـر آیـین خویش رفتار کنند و در تلاشهای سیاسی مشارکت داشته بـاشـنـد و کـارهـای دولتی نیز بر عهده بگیرند. مگر آن دسته از کـارهـا و شـغلها و پستهایی که قانون اساسی و یا قانونهای عادی شرایط ویژه ای برای آن یاد کرده است.

اما درباره اندیشه های سیاسی و یا مذهبی و اسلامی, استاد بر این بـاور اسـت کـه همگان در ابراز و اظهار آن آزادند و تا یک نظری بـه مـرحـلـه درخـور پـذیرش نرسد, دیگران ناگزیر به نگهداشت آن نـیستند. آن دسته از تئوریهای علمی که ثابت شده درخور اجراست و اگـر دانـشمندی تئوری جدیدی ارأه دهد, تنها در محدوده ویژه ای مـی تواند آن را آزمایش کند; اما حق ندارد دیگران را وادارد به آن پـای بـنـد بـاشـنـد و عمل کنند.۴۱ در یک نظام اجتماعی نیز, شـهـرونـدان, نـاگـزیـرند به پذیرش قانون اساسی; اما این حق را دارنـد کـه اندیشه ها و عقیده های مخالف خود را وا گویند, بدون ایـن که درصدد توطئه و یا تبانی با بیگانگان در جهت براندازی و خدشه بر ارکان حکومت باشند.

بـهـتـریـن نـمونه عینی که ما را در برنامه ریزی برای آزادیهای سـیـاسـی کـمک می کند, حکومت علی(ع) است. بویژه آن گاه که گروه سـرکـش و گستاخ و کژاندیش خوارج با حضرت در افتادند. اینان, در هر کوی و برزن, شعار (لاحکم الا لله) را سر می دادند, کسی جلودار آنـان نـبود و برخوردی با این گروه از سوی حکومت رخ نداد و حتی امـام عـلـی(ع) آنـان را از دریافت سهم بیت المال محروم نکرد و خطاب به آنها فرمود: «ان لـکـم عـنـدنـا ثـلاثا; لانمنعکم صلاه فی هذا المسجد ولانمنعکم نـصـیـبـکـم مـن هـذا مـا کانت ایدیکم مع ایدینا ولانقاتلکم حتی تقاتلونا.»۴۲؛ «شما نزد ما سه حق دارید: شما را از نماز در مسجد باز نمی داریم و تـا زمـانـی کـه دستان شما با دستان ما همراه است, جلوی بهره شـمـا را از بیت المال نمی گیریم و با شما نمی ستیزیم تا زمانی که شما با ما به ستیز برنخیزید.»

اسـتاد شهید از این آزادمنشی علی(ع) و سیره وی به بزرگی یاد می کند و آن را بی سابقه می داند.

«امـیـرالـمـومنین(ع) با خوارج در منتهی درجه آزادی و دموکراسی رفـتـار کـرد. او خلیفه است و آنها رعیتش, هرگونه اعمال سیاستی بـرایـش مـقـدور بود; اما او زندانشان نکرد و شلاقشان نزد و حتی سـهمیه آنان را از بیت المال قطع نکرد, به آنها نیز همچون سایر افـراد می نگریست. این مطلب در تاریخ زندگی علی عجیب نیست; اما چیزی است که در دنیا کم تر نمونه دارد.»۴۳

خـوارج در هـمه جا عقیده و نظر خود را آزادانه بیان می کردند و حـضـرت و اصـحـاب آن حـضـرت, با منطق, با عقیده آنان مبارزه می کـردنـد و بـه استدلالهای ایشان پاسخ می دادند. این مقدار آزادی در دنـیـا بـی سابقه است, آن هم در آن زمان که هر مخالفی سرکوب می شد و از حقوق اجتماعی محروم می گردید.

بـنـابـرایـن, مـبـارزه عـلی(ع) با خوارج در مرحله اول, مبارزه تـبـلیغاتی بود, نه این که مبارزه نمی کرد و در برابر آنها هیچ واکـنـشـی نشان نمی داد, بلکه استدلالهای آنها را پاسخ می داد و زشـتـی و نـاشایستی کارهای آنان را می نمایاند و در سخنرانیها, عـقـیده و باور آنان را عالمانه, دقیق و روشنگرانه نقد می کرد. و تـا زمـانـی کـه خوارج دست به اسلحه نبردند, حضرت با آنان به نبرد بر نخاست.

اگـر هـم بـرای او روشـن مـی شد کسی درصدد توطئه است, او را به زنـدان نـمـی افکند که این برخورد نمونه هایی هم دارد, از جمله حـضـرت احـتـمال داد شخصی به شورش برخیزد, پیش از آن که دست به کـار شود و فتنه ای انگیزد, شهر کوفه را برای مخالفت با علی(ع) تـرک کـرد. یکی از یاران امام از امام پرسید, چرا او را دستگیر نکردید, امام فرمود:

«انـا لو فعلنا هذا لکل من نتهمه من الناس ملانا السجون منهم ولا ارانی یسعنی الوثوب علی الناس والحبس لهم و عقوبتهم حتی یظهروا لنا الخلاف.»۴۴؛ «اگر ما این کار[ زندانی کردن] را درباره تمام کسانی که آنان را بـه مـخـالـفـت مـتهم می کنیم, انجام دهیم, باید زندانها را از مـخـالـفان پر کنیم. من از آنان نیستم که به مردم بتازم و آنان را زنـدانـی کـنم و کیفر دهم, جز آن گاه که با ما اظهار مخالفت کنند.»

از ایـن بـرخورد امام علی(ع) استفاده می شود که ایشان این گروه را از جـهـت اطـلاعاتی زیرنظر داشته ولی آنها شبانه کوفه را ترک کـرده بـودنـد و بـرای تعقیب آنان بخشنامه ای به کارگزاران خود ابـلاغ کـرد کـه نـیروهای اطلاعاتی را برای پی گیری حرکت شورشیان بگمارند و اطلاعات خود را به مرکز اعلام کنند.

بـایـد تـوجـه داشـت کـه ناسازگاری خوارج و رو در رویی آنان با عـلـی(ع) از روی اندیشه عقیدتی نبود, بلکه دیدگاههای سیاسی بود کـه آنـان را به رو در رویی کشانده بود. به سخن روشن تر, خوارج از مـوضـع سـیاسی به این اعتقاد عقیدتی رسیدند. آنان خود حکمیت را پـیـشنهاد کردند و زمانی که علی(ع) آن را پذیرفت, به مخالفت بـرخاسته و آن را خلاف قرآن دانستند و امروزه نیز ما, شاهدیم که کسانی با انگیزه ها و موضع سیاسی, به عقیده و باور ویژه ای چنگ مـی زنـند و به موضع عقیدتی می رسند و به توجیه آن می پردازند. درباره برخورد علی(ع) با خوارج, یادآوری دو نکته لازم است.

۱. امـیـرالـمـومنین(ع) در برابر موضع سیاسی, عقیدتی خوارج, در آغـاز, بـه ارشـاد آنـها پرداخت و به شبهه های آنها پاسخ گفت و تـوانـسـت گروهی از فریب خوردگان را از این عقیده و کژراهه باز دارد و حـتـی یـزیـد بـن قـیـس ارحـبـی را به استانداری اصفهان گمارد.۴۵

هـنـگـامـی کـه حـضرت امیر(ع) با این روش مدبرانه و خردورزانه, نـتـوانـسـت شعله های سرکش فتنه را فرو نشاند و خوارج گستاخانه دسـت به شورش زدند, علی(ع) در برابر فتنه انگیزان ایستاد و این شجره خبیثه را از بن درآورد.

۲. نـبـایـد انگاشته شود که آزادی دادن به خوارج در دوران حضرت امـیر(ع) به جهت ضعف حکومت آن حضرت بوده و وی ناچار به این کار شـده; زیـرا جـان بـه کـفان و ایثارگران و جان فداهای علی(ع) و حـکـومـت عـلـوی بـسیار بودند. بلکه این نرمش برخاسته از روحیه آزادگـی علی(ع) بود. او, بر این باور بود: عده ای از آنها فریب خـورده انـد و مـی بـاید در راه هدایت آنها تلاش کرد و اگر نشد, دست به سلاح برد.

در حـکـومـت عـلـی(ع) چـنـان مردم آزاد بودند که شماری از مردم تـعـهدهای اجتماعی خویش را در برابر حکومت حضرت, از یاد بردند. امـا علی(ع) برای فرمانبری و پیروی بی چون وچرای آنان از حکومت از زور بهره نبرد. علی می دانست کوفیان تحت نظام زور و سلطه به وظـیـفـه خود عمل خواهند کرد و از حریم مملکت اسلامی به دفاع بر خـواهـنـد خاست, ولی به کارگیری زور را باعث فساد و استبداد می دانست; از این روی, خطاب به مردم کوفه فرمود:

«اتـریـدون ان اضربکم بسیفی, اما انی اعلم الذی تریدون, و یقیم اودکـم ولکن لا اشتری صلاحکم بفساد نفسی بل یسلط الله علیکم قوما فـیـنـتـقم لی منکم, فلا دنیا استمتعتم بها ولا آخره صرتم الیها, فبعدا وسحقا لاصحاب السعیر.»۴۶؛ «آیـا می خواهید که من شما را با شمشیرم بزنم. آگاه باشید من می دانـم آنـچـه شما اراده کرده اید آنچه کژی شما را راست می کند, ولـی صـلاح شـما را به فساد خودم نمی فروشم. آری, خداوند بر شما قـومـی را چـیره خواهد ساخت و از شما برای من انتقام می گیرند. پـس نه در دنیا بهره برید و نه به سوی آخرت می روید. پس دوری و بدی باد برای اصحاب جهنم.»

مـنـظـور علی(ع) از فساد نفس, روحیه استبدادی است که حاکمان به طـور مـعـمول, گرفتار آن می شوند. از این سخن علی(ع) نباید این گـونـه بـرداشـت کـرد که: مردم جامعه در انجام هر کاری آزادند, گـرچـه بر خلاف اسلام و مصالح مسلمانان باشد; زیرا علی(ع) خود را در بـرابـر قانونهای الهی متعهد می دانست و اجازه نمی داد مردم گـرفـتـار گمراهی و فحشإ شوند. در سخنی, انگیزه خود را از جنگ بـا مـخـالـفـان, ریـشه کن کردن فساد و فحشإ در جامعه اعلام می دارد:

«وانما حاربت لدفع الضلال والنهی عن الفحشإ والفساد.»۴۷؛ «من در دوران حکومتم برای جلوگیری از گمراهی و بازداری از فحشإ و فساد جنگیدم.»

از ایـن روی, آزادی سـیاسی در جامعه امری پذیرفته شده و در خور پـذیـرش اسـت ولـی فساد و فتنه انگیزی, گمراه کردن مردم, گسترش فـساد, ناپسند است. کسی حق ندارد به نام آزادی فحشإ و فساد را در جامعه بگستراند و سبب گمراهی مردم گردد.

امام خمینی, درباره حد و مرز آزادی می گوید:

«آزادی کـه مـی خواهیم ما, آزادی که اسلام به ما داده است, حدود دارد. آزادی در حـدود قـانون است. همه جای دنیا این طور است که آزادی کـه هـر ملتی دارد, در حدود قانون آزادی دارد. نمی تواند کسی به اسم آزادی قانون شکنی.»۴۸

حد و مرزهای آزادی

از آنـچـه تاکنون درباره پیوند دین و آزادی و آزادی بیان عقیده ذکـر شـد, این نتیجه به دست آمد که اسلام خواهان آزادی است و بر آن تاکید دارد و مردم را بر می انگیزد تا این موهبت الهی را به چـنـگ آورنـد و در سـایـه آن سـعـادت مند زندگی کنند. اما بیان عقیده, حد و مرزهایی دارد.

اسـتـاد شـهـیـد, بین آزادی عقیده برخاسته از اندیشه, با عقیده تـقـلـیدی فرق می گذارد و بیان آن عقیده ای را آزاد می داند که بـرخـاسـتـه از اندیشه باشد. اعلامیه حقوق بشر را از همین زاویه نقد می کند که هر عقیده ای را آزاد دانسته است.

اکـنـون جای این سخن است که آیا آزادی هیچ گونه حد و مرز دیگری نـدارد, در هـر جـا و در هر سرزمین, آزادی به هر گونه آن محترم اسـت؟ آیـا آزادی تنها ارزشی است که جامعه باید آن را پاس دارد و آنـچه در برابر آن قرار گیرد, بی اعتبار است؟ ارزش هر چیز را باید با آزادی سنجید, اگر مخالف آن بود مردود دانست؟ اگر دین و قـانونها و آیینهای آن مخالف آزادی بود, باید آن را تغییر داده و یا رها کرد؟

برای پاسخ به این پرسشها لازم است به نظر استاد توجه شود که آیا ایـشـان هـر گـونه آزادی را روا می شمارد؟ و آیا آزادی را تنها ارزش قـابـل دفاع می داند و یا ارزشهای دیگری نیز هم سطح آزادی وجود دارد؟

حـدومـرزهـای آزادی را در دو زاویـه می توان مورد ارزیابی قرار داد:

۱. از زاویه ارزشی

۲. از زاویه ابراز عقاید و دیدگاهها

زاویه ارزشی:

اسـتـاد شـهـیـد مطهری, با باور به ارزش و اهمیت و مقدس بودن و والایـی آزادی, آن را تنها ارزش نمی داند, به گونه ای که اگر به خـطـر افتاد, باید به دفاع از آن برخاست و ارزش دیگری در برابر آن وجود ندارد.

استاد در کنار آن, روی ارزشهای دیگری نیز انگشت می گذارد که بی تـوجـهـی بـه آنها شایسته نیست و به همان اندازه که در راه حفظ آزادی بـایـد حـسـاسیت نشان داد, به آن ارزشها نیز باید اهتمام ورزید. اکنون به دو نمونه روشن در کلام ایشان اشاره می شود. الـف. تـوحید: معیار و تراز دفاع از آزادی و احترام به آن (حق) بـودن اسـت. یـعنی چون آزادی حق است و از حقوق انسانی, ارزش آن را دارد کـه انـسان به دفاع از آن برخیزد. دفاع از آزادی, دفاع از حقوق انسانیت است.

(افـراد دیـگـر و ملتهای دیگر نیز می توانند, بلکه باید به کمک آزادی بشتابند و به جنگ سلب آزادی و اختناق بروند.)۴۹

اسـتـاد از ایـن قاعده و تراز استفاده می کند و این پرسش را به مـیـان مـی آورد که آیا توحید و یکتاپرستی از حقوق انسانی است, یا از حقوق فردی: «بعضیها طوری نظر داده اند که معنی نظرشان این است: توحید, جزء حـقـوق عـمـومی انسانهاست. پس جنگیدن به خاطر توحید مشروع است. چـون دفاع از حق انسانیت است. مثل جنگیدن برای آزادی ملتی دیگر است.»۵۰

آن گاه نظر کسانی که توحید و خداپرستی را از حقوق شخصی و سلیقه ای مـی دانـنـد, مـانـنـد فـرنگیان و شماری از روشنفکران مردود دانـسته و بر حق عمومی بودن توحید تاکید و دفاع از آن را مشروع می شمارد:

«از نـظـر مـا, دیـن یعنی صراط مستقیم, یعنی راه راست بشری, بی تـفـاوت در مـسـاله دین بودن, یعنی در راه راست بشریت بی تفاوت بـودن. مـا می گوییم توحید با سعادت بشری بستگی دارد, مربوط به سـلـیـقه شخصی نیست, مربوط به این قوم و آن قوم نیست, پس حق با همان کسانی است که توحید را جزء حقوق بشریت می شمارند.»۵۱

اسـتـاد بـر ایـن بـاور است که از توحید می توان دفاع کرد و در بـرابـر تهاجم به این حق انسانی ایستاد. ولی توحید را نمی توان بـر دیگران تحمیل کرد, چون عقیده تحمیل پذیر نیست. آزادی را به مـلـتـی می توان داد و از ساحت زندگی آنان ستم را دور کرد; اما خداپرستی را نمی توان بر آنان تحمیل کرد.

بـنـابراین, به نظر استاد کسانی که بر این باورند: هر چه مخالف آزادی بـاشـد, بـاید به کنار گذاشته شود, کژراهه می روند. زیرا تـنـهـا آزادی ارزش درخور احترام نیست. ارزشهای دیگری نیز وجود دارد کـه بـاید جایگاه والای خود را داشته باشد. در کنار آزادی, تـوحـیـد نـیز از ارزشها و حقوق انسانی است و به بهانه دفاع از آزادی, نمی توان حق عمومی دیگری را نادیده انگاشت.

از سـخـنـان اسـتاد در کتاب جهاد استفاده می شود: دفاع از حقوق انـسـانی بر دفاع از حقوق فردی و قومی مقدم است و آزادی چون از حـقوق انسانی و جزء حقوق عمومی است, نباید با دیگر حقوق عمومی, مانند: توحید در تضاد باشد۵۲ و آزادی کسانی به گونه ای باشد که حـقـوق دیـگـران را پایمال کند. بنابراین,دیگر حقوق عمومی و حق دیگر کسان مرزی است که آزادی مطلق را محدود می سازد.

در اصـل ۲۴ قـانـون اسـاسی, بحق از جمله مرزهایی که برای آزادی قـرار داده شده, ناسازگاری آن با مبانی اسلام و حقوق عمومی است. (نـشـریـات و مـطـبوعات در بیان مطالب آزادند مگر آن که مخل به مبانی اسلام و یا حقوق عمومی باشد.)

بـه بـاور اسـتـاد, مخالف اسلام چنانچه اندیشه خود را به دور از تـزویـر و فـریـب نـشر دهد, آزاد است و هیچ گونه ضرری به مبانی اسـلام نـمی زند, بلکه سبب تواناسازی بنیه های اسلامی می گردد که به آن اشاره خواهد شد.

ب. مـساوات: ارزش دیگری که استاد بر آن تاکید دارد مساوات است. بـه نظر استاد, اساس حکومتهای غرب را آزادی فرد تشکیل می دهد و اسـاس حـکـومـتـهای شرق کمونیست را مساوات; از این روی, در شرق آزادی نـیـسـت و در غـرب مـساوات و عده ای از گرسنگی از بین می روند و دارای زندگانی سختی هستند.

اسـاس غـرب بـر تـکامل فرد و اساس شرق بر تکامل جامعه است. آیا بـایـد یـکـی از ایـن دو راه را برگزید یا این که راه سومی نیز وجود دارد؟

استاد راه سوم را اسلام می داند که هم به آزادی بها می دهد و آن را بـرای جـامـعـه لازم مـی شمارد و هم آن را رها و بی عنان نمی گذارد و هم به رشد جامعه نظر دارد.

(یـک راه طـبـیـعـی وجود دارد و آزادی آن حق طبیعی انسان یک حد مـعـینی است که از آن بیش تر دیگر آزادی نیست و تکامل هم بستگی به همین مقدار آزادی دارد.)۵۳

آزادی و مـسـاوات, تا آن جا محترم است که به تکامل و رشد انسان مـربـوطـ بـاشد اگر انسان آن قدر آزاد باشد که به فحشإ و فساد گـرفـتـار شـود و در لـجـن زار آلودگیها فرو افتد, گرچه به نام آزادی بـاشـد درخور پذیرش نیست; از این روی, استاد شهید در بحث اخـلاق جنسی, آن گاه که دیدگاه غرب را نقل می کند, به نقد آن می پردازد.

اسـتـاد ایـن آزادی را که در غرب رواج دارد, به این دلیل سست و نـااسـتـوار که آزادی جنسی, احترام به آزادی است, در ناسازگاری بـا آزادی دیگران و برخلاف مسیر رشد و تکامل استعدادهای انسانها مـی دانـد. بـه باور ایشان, اساس آزادی را نمی توان بر اراده و هـوای فـرد بـنیان نهاد, باید این اراده و آزادی در مسیر رشد و ترقی بشریت باشد:

(اراده بشر, تا آن جا محترم است که با استعدادهای عالی و مقدسی کـه در نـهـاد بـشـر اسـت, هماهنگ باشد و او را در مسیر ترقی و تـعالی بکشاند; اما آن جا که بشر را به سوی فنا و نیستی سوق می دهـد و اسـتـعدادهای نهانی را به هدر می دهد احترامی نمی تواند داشته باشد.)۵۴

از زاویه ابراز آزادی

ابـراز آزادی بـه صورت آزادی اجتماعی, آزادی فردی, آزادی جنسی, تـشـکیل احزاب و راهپیمایی و بیان و اظهار آزادی در رسانه ها و مـطـبـوعـات, بـه صـورت مقاله, کتاب و سخنرانی مطرح است. استاد دربـاره ابـراز آزادی دو نـکته مهم بیان کرده که نوعی حد و مرز برای آزادی به شمار می آید.

الف. آزادی باید در مسیر تکامل باشد.

ب. آزادی بـیان به معنای عام آن به دور از فریب و گمراهی باشد.

آزادی در مسیر تکامل

تـعریف کنندگان آزادی, در بیان خود, به حدود آزادی نیز پرداخته انـد و کـم تـر کـسـی است که آزادی مطلق و بدون قید را پذیرفته باشد.

منتسکیو می نویسد:

[)آزادی] بـه انـجـام هـر کاری که قانون اجازه داده)۵۵ است, می گـویـنـد. بـرابـر این دیدگاه, آن گونه تلاشها و تکاپوهای سیاسی آزاد اسـت, کـه قانون مجاز بداند و در هر حرکت و تلاشی که برخلاف قـانـون بـاشـد, آزادی نـیست. این نشانه ای روشن برای حد و مرز داشتن آزادی است. آیزایا برلین درباره آزادی می گوید:

(مـن آزادی را عبارت از فقدان موانع در راه تحقق آرزوهای انسان دانسته ام.)۵۶

بـرابر این نظر, آزادی فرد اهمیت دارد و خواسته های وی که باید بـرآورده شـود. بـه طـور طبیعی قانون نیز در راستای این آرزوها تدوین می شود.

اسـتاد شهید, آزادی را به نبود بازدارنده در راه رسیدن به کمال و تکامل و رشد و تعالی تعریف می کند:

(آزادی یعنی نبودن مانع, نبودن جبر, نبودن هیچ قیدی در سر راه, پس آزادم و می توانم راه کمال خودم را طی کنم.)۵۷

انـسـان بـایـد آزاد بـاشد تا به رشد و تکامل برسد و این رشد و تـکـامـل بـه سـه چیز نیاز دارد: تربیت, امنیت و آزادی. از این روی, در بیان آزادی می گوید:

[)آزادی] نـبـود مـانـع. انسانهای آزاد, انسانهایی هستند که با مـوانـعـی کـه در جـلـوی رشـد و تـکاملشان هست مبارزه می کنند. انسانهایی هستند که تن به وجود مانع نمی دهند.)۵۸

بنابراین, کسی که به عنوان آزادی در راستای گسترش فساد و رذایل اخـلاقـی تـلاش مـی ورزد, مخالف آزادی است. کسی که در راه نابودی ارزشـهـای اجـتـماعی به تکاپو پردازد, گرچه آزادی را یدک بکشد, طـرفـدار آزادی نـیست. کسی که فحشإ و زشتیها را گسترش دهد, با آزادی مـیانه ای ندارد, چون این تلاشها در راستای رشد و تعالی و تکامل انسان نیست.

آزادی تـکـامـل آفـریـن, ایـن ویژگیها را دارد و دارای این جهت گیریهاست:

۱. آزادی انـسـان از اسارت طبیعت: انسانی که در زندان زمین حبس شـده است, اگر تلاش ورزد و به تکاپو برخیزد, می تواند برآن چیره شود و آزاد گردد.

بشر تاکنون. گامهای بلندی در این راه برداشت و به گونه چشم گیر و شگفت انگیزی بر طبیعت چیره شده و از آن رها گردیده است:

(اگـر اسـتـقلال و آزادی انسان را در برابر طبیعت در نظر بگیریم بـدون شـک انـسـان در بـرابر طبیعت استقلال و آزادی بیشتری پیدا کرده و از اسارت طبیعت بیشتر آزاد شده.)۵۹

۲. آزادی از حـکومت خود بر خود: آزادی, رهایی از هواهای نفسانی خود انسان است. آزادی انسانیت انسان از جنبه حیوانیت خود که از آن تعبیر به (آزادی معنوی) می شود.

انـسان دارای دو جنبه است: بشری و حیوانی. شهید مطهری, آزادی و دمـوکراسی در غرب را, به معنای آزادی در جنبه حیوانیت انسان می دانـد. اما در اسلام انسان, انسان به ما هو انسان آزاد و رهاست. بـه تـعـبـیـر روشـن تـر جنبه انسانیت انسان آزاد است, نه جنبه حیوانیت وی.۶۰

۳. آزاد بـودن انسان از محکومیت انسانهای دیگر: باید توجه داشت کـه آزادی مـطـلـق در برابر دیگران محال و غیر معقول است; زیرا آزادی یـک فـرد بـا آزادی کـسانی دیگر, ناسازگاری دارد و آن را محدود می کند.۶۱

به دور از فریب و به گمراهی افکندن

پـیـش از این اشاره شد که استاد, آزادی اندیشه و عقیده برخاسته از انـدیـشـه و تـفکر را روا و درخور پذیرش می داند. در بحث از آزادی بـیـان و قلم, به حدومرزهای آن اشاره می کند و از دوگونه کتاب و نوشته سخن به میان می آورد:

کـتـابهایی که با استدلال و منطق به موضوعی پرداخته و منطقی بحث کـرده اسـت. این کتابها, گاه با اسلام ناسازگاریهایی دارند و از آن جـا که نویسندگان آنها, منطقی و اهل دلیل و استدلال و در کار خـود صادق هستند, راه برخورد با آنها ارشادی و در جهت راهنمایی اسـت. امـا گروهی ممکن است به دروغ و اغفال دست بزنند, آمارهای غـیـر واقعی بدهند و هزاران دروغ به نام آزادی مطرح کنند و حتی به کسانی بهتان بزنند و سند علیه آنها بسازند و… این جاست که مـرزی روشـن بـرای آزادی جـلـوه مـی کند و آزادی بیان محدود می گردد:

(حـالا در ایـن جـا بـاید بگوییم چون کشور ما آزاد است, پس باید بـگذاریم او حرفهای خودش را در میان مردم پخش کند و آیا اگر ما جـلـوی دروغ و اغـفال را بگیریم, مرتکب سانسور شده ایم؟ حرف ما ایـن است که دروغ را و خیانت را باید سانسور کرد و نباید اجازه داد بـه نـام آزادی فـکر و عقیده آزادی دروغ در میان مردم رایج بشود.)۶۲

بـنـابـرایـن, آن جـا کـه کتاب و مقاله منصفانه و در جهت نقد و انـتقاد باشد, باید برتافت و با آنها, با روش احسن برخورد کرد.

امـا آن گاه که از راه دروغ و تزویر و بهتان درصدد گسترش فکر و عـقـیده خود باشند, باید جلو دروغ و تهمت آنها گرفته شود و این مخالفت با آزادی نیست. استاد گاهی از این گونه کتابها با عنوان (اغـفـال و اضـلال) کـنـنده یاد می کند. نشر و خرید و فروش چنین کتابهایی را مردود می شمارد.۶۳

هـمـچنین آزادی نگارش و نشر کتابها و مقاله هایی که مردم را در جـهل و خرافه پرستی نگه می دارد و جهل را می گستراند, ناروا می داند.۶۴

بـه عـنوان آزادی نمی توان بت فروشی, صلیب فروشی و گسترش عقأد خـرافـی را روا دانـسـت و به عنوان آزادی از این گونه عقیده ها دفـاع کرد; زیرا چنین اندیشه هایی, سبب جمود و رکود اجتماعی می شود و انسان را از رشد و تکامل و ترقی باز می دارد.

نتیجه

۱. آزادی از نـظـر اسـتـاد از بـزرگ تـرین و عالی ترین ارزشهای انسانی است. اسلام هیچ گونه ناسازگاری با این آزادی ندارد.

۲. در غرب مسیحی, دین و کلیسا در برابر آزادی قرار گرفتند, اما در اسـلام مـفـاهـیم دینی همیشه مساوی با آزادی است و اعتقاد به خـدا بـه مـنـزله اختناق و نفی حاکمیت ملی نیست, اعتقاد به خدا حاکم را در برابر مردم مسوول می کند.

۳. پـدیـد آوردن نـاسازگاری بین مذهب و نیازهای طبیعی, از جمله آزادی, سـبـب واپـس افـتادن مذهب از گردونه زندگی و کم رنگ شدن نقش آن در اجتماع انسانی است.

افزون بر این, سبب گرایش به مادیگری می شود که در غرب, به خاطر برخورد کلیسا, با آزادی, این فاجعه رخ داد.

۴. طـرح آزادی در جامعه از سوی امام خمینی به عنوان مرجع تقلید و رهـبر مذهبی, این پندار را که آزادی تنها یک شعار سیاسی است, دگـرگـون کرده و به همگان فهماند که موضوع اسلامی است و در اسلام جـایـگـاه ویـژه ای دارد. هـدف از بعثت انبیإ, رهایی انسان از بـنـدگـیـهـا و بردگیها و ستمهای خانمانسوز و برپایی عدل و داد اسـت. پـاسـخ گویی به شبهه ها و بایستگی استدلالی بودن باورها و عقیده ها, نشانه روشنی از آزادی اندیشه در اسلام است.

۵. از نـظـر اسـلام دیـن اجـبار بردار نیست و هرکس باید در محیط مـناسبی که پدید می آید دین خود را برگزیند. در فتحها و سرزمین گـسـتریهای مسلمانان, جنگاوران, هیچ کس را وادار به پذیرش اسلام نـمـی کردند. تعیین خراج و جزیه برای مردم منطقه فتح شده, دلیل روشنی بر این سخن است.

۶. از نـظر استاد, فرق است بین آزادی فکر و آزادی عقیده, فکر و اندیشه در بسیاری از جاها, همراه با منطق است; اما عقیده همیشه بـرخـاسـتـه از مـبـنای فکری نیست, بلکه تقلیدی نیز هست. آزادی اندیشه و بیان آن در اسلام پذیرفته شده است.

۷. از نـظر استاد, اعلامیه جهانی حقوق بشر این کاستی را دارد که هـر عقیده ای را با عنوان احترام به اراده انسان آزاد دانسته و بـه رسـمـیـت شـنـاخـته است, در حالی که پاره ای از عقیده ها و بـاورهـا, بـرخـاسـتـه از تـعـصـبات و براساس تقلید بی دلیل از پیشینیان است و هیچ گونه ارزش منطقی ندارد.

۸. حـکـومت علی(ع) از آزادترین و مردمی ترین حکومتها بوده است. امـیـرالمومنین(ع) بهترین رفتار را با مخالفان خود داشته و حتی آنان را از دریافت بیت المال محروم نکرده است.

۹. آزادی از بعد ارزشی و از جهت بیان و ابراز, به گونه ای حد و مـرز دارد و تنها ارزش نیست که همه چیز باید با آن سنجیده شود, بـلـکـه آزادی یکی از بزرگ ترین ارزشهاست و در کنار آن ارزشهای دیـگـری, مانند: توحید و مساوات قرار دارد که از حقوق انسانی و قابل دفاع است.

۱۰. آن نوع از آزادی معتبر است که در مسیر تکامل و تعالی انسان بـاشد و سبب شکوفایی استعدادهای انسان بگردد. اما آزادی جنسی و دیـگـر آزادیـهـا کـه انسان را به فنا و نابودی می کشاند, مورد احترام نیست.

۱۱. آزادی انـسـان, در سه جهت مطرح است: آزادی از طبیعت, آزادی از حـکـومـت خـود بـر خود یا چیرگی هوای نفس بر انسان که آزادی مـعـنوی نامیده می شود و آزادی از محکومیت دیگران. در هر صورت, آزادی مطلق برای انسان محال است.

۱۲. آزادی اجـتـمـاعی و آزادی بیان آن گاه پذیرفته است که بیان کـنـنـده آن بـه دور از دروغ و فریب و دغل, عقیده خود را ارأه دهـد و از فـریـب و بـه کژراهه کشاندن مردمان به دور باشد و در صـدد گـسـتـرش عـقـایـد خـرافـی و سـخیف نباشد. بنابراین آزادی محدودیتهایی نیز دارد که نباید از آن چشم فرو بست.

پی نوشت:

  1. انـسـان کـامل, شهید مطهری، ص۴۸؛ پیرامون انقلاب اسلامی، ص۳۵, صدرا.
  2. انسان کامل، ص۴۸.
  3. جهاد, شهید مطهری، ص۴۲, صدرا.
  4. همان مدرک، ص۴۵.
  5. پیرامون انقلاب اسلامی، ص۷.
  6. گفتارهای معنوی، ص۱۵.
  7. پیرامون انقلاب اسلامی، ص۵۳.
  8. سوره اعراف, آیه ۱۵۷.
  9. داستان راستان, شهید مطهری، ص۳۱۹، صدرا.
  10. عـلـل گـرایـش بـه مـادیـگری, چاپ شده در مجموعه آثار، ج۱، ص ۵۵۴، صدرا.
  11. نهج البلاغه, خطبه۲۰۷.
  12. مجموعه آثار، ج۱، ص ۵۵۵.
  13. سـیری در نهج البلاغه چاپ شده در مجموعه آثار،  ج ۱۶، ص۴۴۲.
  14. پیرامون انقلاب اسلامی، ص۵۲.
  15. صـحیفه نور، بیانات و پیامهای امام خمینی، ج ۷، ص ۹۲، سازمان مدارک انقلاب اسلامی.
  16. همان مدرک, ج ۱۰، ص۱۳۱.
  17. همان مدرک, ج ۸، ص۴۹.
  18. پیرامون انقلاب اسلامی، ص۵۳.
  19. عـلـی(ع) در خـطـبـه ای درباره هدف از بعثت رسول خدا(ص) می فرماید:

«فـان الـلـه تبارک و تعالی بعث محمدا(ص) بالحق لیخرج عباده من عـبـاده عـباده الی عبادته و من عهود عباده الی عهوده ومن طاعه عباده الی طاعته و من ولایه عباده الی ولایته.) بحارالانوار, ج ۷۴ ، ص۳۶۵ به نقل روضه کافی.

  1. سـوره حدید، آیه :۲۵ (لقد ارسلنا رسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط.)
  2. داستان راستان، ص۲۷۵.
  3. پیرامون جمهوری اسلامی، ص۹۴-۹۵.
  4. سوره بقره، ۲۵۶.
  5. پیرامون جمهوری اسلامی، ص۷۹؛ جهاد، ص۳۴.
  6. جهاد، ۴۹.
  7. سیری در سیره نبوی، ص۲۵۲.
  8. سـیمای کارگزاران علی بن ابی طالب, امیرالمومنین(ع), علی اکبر ذاکری ج ۲، ص۱۹۳،انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
  9. نهج البلاغه، نامه ۵۳.
  10. پیرامون انقلاب اسلامی، ص۶۳- ۶۴.
  11. جهاد، ص۵۵.
  12. پیرامون انقلاب اسلامی، ص۱۰؛ سیری در سیره نبوی، ص۲۵۱، صدرا.
  13. پـیـرامـون انـقـلاب اسـلامـی، ص۱۰؛ پـیـرامـون جمهوری اسلامی، ص۱۰۱.
  14. انسان و ایمان، چاپ شده درمجموعه آثار، ج ۲، ص۶۷.
  15. آشنایی با قرآن، ج ۳، ص۲۲۲.
  16. همان مدرک، ص۲۲۴.
  17. پیرامون جمهوری اسلامی، ص۹۳.
  18. همان مدرک، ص۹۸ـ ۹۷.
  19. همان مدرک، ص۱۰۷.
  20. همان مدرک، ص۱۰۹.
  21. حـقـوق اسـاسـی و نهادهای سیاسی، ابوالفضل قاضی، ج ۱، ص۶۶۰،انـتـشـارات دانـشگاه تهران؛ آزادیهای عمومی وحقوق بشر, دکتر منوچهر طباطبایی موتمنی، ص۲۱، انتشارات دانشگاه تهران.
  22. روزنـامه کیهان، چهارشنبه ۱۸ آذر ۷۷, شماره ۱/۷۶۳۹۱. دست نوشته شهید مطهری.
  23. سـیـمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمومنین(ع), علی اکبر ذاکری،  ج ۲، ص۴۱۰.
  24. جاذبه و دافعه علی(ع)، شهید مطهری، ص۱۴۳.
  25. سـیـمـای کـارگـزاران عـلی بن ابی طالب امیرالمومنین(ع)، ج ۲، ص ۴۲۲.
  26. هـمـان مدرک، ج ۱، ص۴۰۰ ؛ الامم و الملوک، محمد بن جریر طبری، ج ۴، ص ۶۴،موسسه اعلمی, بیروت.
  27. بـحارالانوار، علامه مجلسی, ج ۷۴، ص۳۶۴،موسسه الوفإ, بیروت.
  28. شـرح نـهـج البلاغه، ابن ابی الحدید،ج ۲۰، ص۳۲۸، دار احیإ التراث العربی.
  29. صحیفه نو،  ج ۷، ص۹۱.
  30. جهاد، ص۴۲.
  31. همان مدرک،ص۴۶.
  32. همان مدرک، ص۵۴.
  33. همان مدرک، ص۴۴.
  34. فلسفه اخلاق، شهید مطهری، ص۲۶۷ـ ۲۶۸.
  35. اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب،ص ۳۹, صدرا.
  36. روح القوانین، منتسکیو, ترجمه علی اکبر مهتدی، ص۲۹۴,امیرکبیر.
  37. مجله قبسات، شماره ۵ ـ ۷۳ و ۶. ۵۷؛ انسان کامل، ص۳۴۹.
  38. گفتارهای معنوی، ۱۰-۲۶.
  39. نقدی بر مارکسیسم، چاپ شده در مجموعه آثار، ج ۱۳، ص۷۸۱.
  40. پیرامون انقلاب اسلامی، ص۱۰۴.
  41. فلسفه تاریخ، شهید مطهری، ج ۱، ص۲۸۶  صدرا.
  42. پیرامون انقلاب اسلامی، ص۷۷.
  43. نظری به نظام اقتصادی اسلام، استاد مطهری، ص۲۱۰, صدرا.
  44. همان مدرک، ص۲۱۱.

منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *