وهابیت، فرقهای از اهل سنت است که با وجود اشتراکات، وجه تمایز بسیاری با دیگر فرقههای اسلامی دارد. بروز اصلی این افتراقات، در بحثهای اعتقادی و کلامی است.
اهل سنت تا قبل از ابن تیمیه را میتوان به دستههای مختلفی تقسیم کرد. ابن تیمیه، روشهای عالمان اهل سنت قبل از خود را به چهار قسم تقسیم میکند:
اول. فلاسفه که معتقدند قرآن کریم به روش خطابی و با مقدمههای اقناعی (در فن خطابه) نازل شده و لذا توده مردم را قانع میسازد.
دوم: متکلمان یعنی معتزله که قضایای عقلی را بر تأمل در آیات قرآن مقدم میدارند. آنان رأی عقلی را بر دلیل قرآنی مقدم میدانند.
سوم: گروهی از عالمان که در عقائد قرآن کریم تأمل کرده، بدان ایمان میآورند و در استدلالهای آن نظر میکنند و از آن بهره میگیرند اما نه به عنوان ادلهای راهنما و توجیهگر عقل بلکه در جایگاه آیات اخباری که ایمان به محتوای آن واجب است بدون آنکه مضمون آیات، مقدمه استدلالهای عقلی قرار گیرد. چنین بر میآید که او ماتریدیه را از این قسم قرار میدهد.
چهارم: گروهی که به قرآن کریم (عقائد و ادله آن) ایمان دارند ولی در کنار ادله قرآنی از ادله عقلی نیز کمک میگیرند. مقصود ابن تیمیه از این گروه اشاعره است.
در پی این تقسیم، ابن تیمیه تأیید کرده که روش سلف هیچ یک از این چهار قسم نبوده، بلکه چیز دیگری است؛ زیرا ادله و عقائد (از دیدگاه سلف) جز از متون دینی به دست نمیآید.[۱]
آنچه در مورد ابن تیمیه، گزارش شده این است که وی حنبلی مذهب بوده[۲] و بیشترین شباهت را با اهل حدیث که احمد بن حنبل، بزرگ آنان بوده، داشته است. با این حال، دارای برخی عقاید جنجالی دیگری است که منحصر به او است، و پیش از او، چنین عقایدی از شخصی نقل نشده است.
اما روش و اعتقادات اشعری با اهل حدیث متفاوت بوده است؛ اشعری تلاش کرد به گونهای تضاد موجود میان عقل گرایی و ظاهرگرایی را بر طرف نماید. بدین جهت با هر یک از دو گروه عقلگرا و ظاهرگرا (اهل حدیث) هم موافق بود و هم مخالف. با عقل گرایان در این جهت که استدلال عقلی در اثبات عقائد دینی بدعت و حرام نبوده بلکه راجح و پسندیده است موافقت نمود و از طرفی در تعارض عقل با ظواهر دینی ظواهر را مقدم داشت و در بسیاری موارد با اهل حدیث موافقت نمود.[۳]
تفاوت و گاه تضاد میان اشعری و اهل حدیث، سبب جدایی پیروان این دو دسته گردیده است. و به همین جهت ابن تیمیه که حداقل در ظاهر خود را پیرو اهل حدیث می دانست؛ وابستگی به مسلک اشعری نداشته و به تبع او، وهابیان امروزی نیز پیرو اهل حدیث میباشند. در نتیجه، وهابیت را باید اهل حدیثی دانست و نه اشعری.
برای وضوح بیشتر، یکی از اعتقادات وهابیت را در اینجا بررسی میکنیم:
احمد بن حنبل، بیش از یک قرن و نیم، پیشواى عقائد اهل سنت و بالاخص اهل حدیث بود، ملاک سنت و بدعت، گفتار احمد بود. در پرتو اصولى که احمد براى اهل حدیث تدوین کرد، گرایشهاى تجسیمى و تشبیهى افزایش یافت و اینکه خدا در جهتى قرار دارد و بر عرش خود مستقر است و زیر عرش را از آنجا می نگرد، جزء عقائد، گردید.
تظاهر به اصول «تجسیم» و «تشبیه»، با انتشار مذهب اشعرى، به دست فراموشى سپرده شد و اشعری این ظاهر گرایی را با نگاه خود تعدیل کرد. اما ابن تیمیه دوباره مکتب احمد بن حنبل (اهل حدیث) را مطرح کرده، بار دیگر سلفیگرى به همان مفهوم (مفهوم رائج در دوران احمد و اندکى پس از او تا ظهور اشعرى)، مورد توجه قرار گرفت.[۴]
پی نوشت:
[۱]. محمد ابوزهره، ترجمه ایمانی ، علیرضا، فرق تسنن (سلفیان)، ص ۵۹۳.
[۲]. زرکلى، خیر الدین، الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربین و المستشرقین، ج ۴، ص ۶.
[۳]. ربانی گلپایگانی، علی، فرق تسنن (اشعریه)، ص ۴۸۹.
[۴]. سبحانی، جعفر، فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامى، ج ۱، ص ۲۷۹- ۲۸۱.