اشاره:
آنچه درباره نام یمانی از احادیث شیعه و سنی نقل شده در بطلان ادعای احمد الحسن نمی توان تردید کرد. در مورد نام واقعی یمانی حدیثی از پیشوایان معصوم (علهمالسلام) به دست ما نرسیده است. عدم تصریح به نام این شخصیت می تواند به دلیل حفاظت از جان او ودر امان ماندن او از سوء قصدهای احتمالی باشد تا این شخصیت بزرگ بتواند در زمان مقرر، رسالت مقدس خود را به انجام رساند. اما در کلمات غیرمعصومان ودر منابع اهل سنّت اشاره هایی به نام این شخصیت شده است،که به آنها اشاره می شود:
علامه مجلسی از کتاب مشارق الانوار برسی از کعب بن حارث از سطیح کاهن چنین روایت می کند:
… ثُمَّ یَخرُجُ مِن صَنعاءِ الیَمَنِ أبیَضُ کالقُطنِ اسمُهُ حسینٌ اَو حَسَنٌ فَیُذهَبُ بِخُروجِهِ غَمرُ الفِتَنِ فَهُناکَ یَظهَرُ مُبارَکاً زکیّاً وهادیاً مهدیّاً؛[۱]
… سپس از صنعای یمن مردی سفید، بسان پنبه به نام حسین یا حسن قیام می کند وبا قیام او سختی فتنه ها پایان می یابد. در این هنگام شخصیت مبارک وپاک وهدایت کننده وهدایت شده ظهور می کند.
ابن حجر در شرح حدیث: «لاتقوم الساعه حتی یخرج رجل من قحطان»[۲] از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) می نویسد:
نام این شخصیت را پیدا نکردم، لیکن قرطبی احتمال داده است که نام وی جهجاه باشد، زیرا مسلم پس از نقل روایت فوق با سند دیگری از ابو هریره از پیامبر چنین نقل کرده است: «لاتَذهَبُ الایّامُ واللیالیُّ حَتّی یَملُکَ رَجُلٌ یُقالُ له جَهجاه؛ روزها وشب ها به پایان نمی رسند تا مردی که به او جهجاه گویند به حکومت رسد».[۳]
ابن حجر در جای دیگر در مورد نام قحطانی (یمانی) می نویسد:
در کتاب التیجان ابن هشام مطالبی یافتم که نشان می دهد نام وسیره قحطانی و زمان قیام او مشخص بوده است. ابن هشام می نویسد: عمران بن عامر، کاهن وپادشاهی بزرگ بود که عمری طولانی داشت. وی هنگام مرگ به برادرش عمر بن عامر، معروف به مزیقیا گفت: خداوند دو غضب و دو رحمت برای اهل یمن دارد: غضب اول: ویران شدن سد مآرب ودر نتیجه خراب شدن شهرها بود، غضب دوم: تصرف یمن توسط حبشه. اما رحمت اول: مبعوث شدن پیامبری از تهامه با نام محمد است که به رحمت مبعوث می شود وبر مشرکان پیروز می گردد، رحمت دوم: زمانی است که خانه خدا ویران شود. در آن حال خداوند مردی را که به او شعیب بن صالح گفته می شود بر می انگیزد و ویران کنندگان را از آن جا بیرون کرده ونابود می نماید، تا این که در دنیا جز در سرزمین یمن ایمانی یافت نشود.[۴]
مسعودی نیز پس از این که سر بر تافتن عبد الرحمان بن محمد بن اشعث را از فرمان عبد الملک مروان نقل می کند، می گوید:
او خود را ناصرالمؤمنین نام نهاد ومدعی شد که همان قحطانی است که اهل یمن در انتظارش هستند. اوست که زمام داری را به اهل یمن باز می گرداند. وقتی به او گفته شد که نام قحطانی بر سه حرف است، در پاسخ گفت: نام من عبد است و«الرحمان» جزو اسم من نیست.[۵]
آن چه گذشت، تنها برای آشنایی با دیدگاه دانش مندان ومحدثان در مورد نام یمانی بود، اما از نظر ضوابط علمی نمی توان به مطالب یاد شده اعتماد کرد، زیرا از معصوم صادر نشده واز اسناد متقنی برخوردار نیستند. بنابراین، در مورد نام یمانی نمی توان اظهارنظر قاطعانه ای کرد.
حال سؤال اساسی این است که اگر در روایات نام این شخصیت نیامده، با چه واژه هایی به او اشاره شده و درباره او سخن گفته شده است؟ در پاسخ باید گفت، واژه هایی که برای اشاره به این شخصیت به کار رفته اند، عبارت اند از:
۱. یمانی: در اکثر قریب به اتفاق روایات ائمه این واژه به کار رفته است، مثلاً وقتی از امام باقر (علیه السلام) سؤال شد که قائم شما چه زمانی ظهور خواهد کرد، فرمودند: إذا تَشَبَّهَ الرجالُ بِالنِّساءِ… وخُرُوجُ السُّفیانیِّ مِنَ الشّامِ وَالیَمانیِّ مِنَ الیَمَنِ وخَسفُ بِالبَیداءِ…؛[۶]
هنگامی که مردان شبیه زنان شوند… وسفیانی از شام ویمانی از یمن قیام کند وفرورفتن در سرزمین بیداء رخ دهد….
۲. منصور الیمانی ومنصور: از امام باقر (علیه السلام) چنین نقل شده است:
إذا ظَهَرَ السُّفیانیُّ علی الابقعِ والمنصورِ الیمانیِّ، خَرَجَ الترکُ والرومُ فظهر علیهم السفیانیُّ؛[۷] چون سفیانی بر ابقع ومنصور یمانی پیروز شود، ترک و روم قیام می کنند وسفیانی بر آن ها نیز پیروز می شود.
در حدیث دیگری فرموده اند: … ثم یسیر الیهم منصورُ الیمانیُّ من صنعاءَ بجنوده؛[۸]… سپس منصور یمانی هم راه سپاهیانش از سوی صنعا به سوی آنها رهسپار می شود.
در روایتی از خروج مردی از یمن که یاری دهنده جانشین پیامبر است، با عنوان منصور یاد می شود. پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در این روایت در وصف اهل یمن فرموده اند:
قوم رقیقه قلوبُهم راسخٌ ایمانُهم ومنهم المنصورُ یخرُجُ فی سبعین الفاً ینصُرُ خَلَفی وخلف وصیّی؛[۹]مردم سرزمین یمن قلب هایی رقیق وایمان هایی استوار دارند. منصور که با هفتاد هزار نفر قیام می کند وجانشین من وجانشین وصی مرا یاری می دهد، از آن هاست.
عبد الله بن عمر بن عاص نیز خطاب به اهل یمن چنین گفته است:
ای اهل یمن! شما گمان می کنید منصور از شماست؟ سوگند به خدایی که جانم در دست اوست، چنین نیست، بلکه پدر او قریشی است….[۱۰]
به نظر می رسد منظور عبد الله از منصور همان مرد یمنیِ معروف (قحطانی) باشد که ابو هریره درباره اش از پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) چنین روایت کرده است:
لاتقوم الساعه حتی یخرُجَ رجلٌ من قحطانَ؛[۱۱] قیامت برپا نمی شود تا این که مردی از یمن قیام کند.
هم چنان که خواهد آمد، قحطانی تعبیر دیگری از یمانی است. واژه منصور نیز به همین شخصیت اشاره دارد. البته نمی توان ادعا کرد که واژه منصور در تمامی روایات به یمانی اشاره دارد، اما این مطلب حداقل در بخشی از روایات پذیرفتنی است وآن چه در این میان معیار قضاوت است، قراین داخلی وخارجی روایات است.
۳. الخلیفه الیمانی: از ارطاه چنین نقل شده است:
علی یَدَی ذلک الخلیفه الیمانیُّ الذی تُفتَحُ القسطنطنیه ورومیّه علی یدِه یخرج الدجالُ وفی زمانه یَنزلُ عیسی بنُ مریمَ (علیه السلام)؛[۱۲] در زمان آن پیشوای یمانی که استانبول وروم به دست او فتح می شود، دجال ظهور می کند وعیسی بن مریم (علیه السلام) از آسمان نزول می نماید.
واژه یاد شده در کلمات پیشوایان دینی به کار نرفته است.
۴. قَحطانی: به جز واژه «یمانی» و«منصور الیمانی» و«الخلیفه الیمانی» که به مردی از اهل یمن تصریح دارند، به احتمال قوی واژه «قحطانی» که در روایات متعددی خصوصاً در منابع اهل سنت آمده نیز به همین شخصیت اشاره دارد، زیرا قحطانی تعبیر دیگری از یمانی است.
ابن منظور می نویسد: «قحطان پدر اهل یمن است ومنسوب به آن طبق قیاس قحطانی است».[۱۳]
طریحی نیز می نویسد: «یعرب بن قحطان اولین کسی است که به عربی سخن گفت واو پدر تمام یمنی هاست».[۱۴]
ابن حجر نیز در این باره می نویسد: «نسب تیره های مختلف یمن از حمیر، کنده، همدان ودیگران به قحطان منتهی می شود».[۱۵]
علاوه بر آن چه گذشت، از روایات متعددی نیز مطلب یادشده اثبات می شود. برای نمونه، در روایتی قحطان ویمن در کنار هم ذکر شده وشخصیت مورد نظر به هر دو نسبت داده شده است: ابن حماد به سند خود از کعب چنین روایت می کند:
یکون بعد المهدی خلیفه من اهل الیمنِ من قحطانَ اخوالمهدیَّ فی دینه یَعمَل بعمله وهوالذی یفتح مدینه الرومِ؛[۱۶]
بعد از مهدی حکم رانی از اهل یمن از قحطان خواهد بود که در دین داری شبیه مهدی خواهد بود ومانند او رفتار خواهد کرد. او همان کسی است که روم را فتح خواهد کرد.
مناوی از بسطامی چنین نقل می کند: «قبل از نزول عیسی (علیه السلام) مردی که به او اصهب گفته می شود در منطقه جزیره خروج می کند ومردی از شام به نام جرهم بر او می شورد. پس از آن مردی از یمن به نام قحطانی خروج می کند. در همین زمان به ناگاه سفیانی از غوطه دمشق قیام می کند. نام او معاویه بن عنبسه است…. اولین کسی که با او مقابله می کند، قحطانی است ولی او شکست می خورد».[۱۷]
باز از کعب چنین روایت شده است:
«اولین کسی که خروج می کند ومناطق مختلف را به تصرف در می آورد، اصهب است. او از منطقه جزیره قیام خود را آغاز می کند. پس از او جرهمی از شام وقحطانی از یمن خروج می کنند. در حالی که این سه نفر با ستم درصدد تسلط بر مواضع خود هستند، سفیانی از دمشق قیام می کند».[۱۸]
روایات یاد شده از معصوم صادر نشده اند ودر جزئیات مسئله با آن چه بعد اثبات خواهد شد تفاوت دارند، لیکن این مسئله را ثابت می کنند که بر اساس برداشت محدثان وراویان، قحطانی همان یمانی است، چون خصوصیات یمانی هم چون قیام از یمن، هم زمانی با سفیانی، جنگ ودرگیری با سفیانی وبرخورداری از شخصیتی مثبت که در روایات اهل بیت: از خصوصیات یمانی شمرده شده، در این روایات به قحطانی نسبت داده شده است. بنابراین، به نظر می رسد در ترسیم ابعاد مختلف جنبش یمانی می توان از روایات قحطانی نیز بهره جست. این برداشت را برخی از نویسندگان معاصر نیز تأیید کرده اند.[۱۹]
علی رغم دیدگاه برخی از نویسندگان معاصر ونیز قراینی که بر اتحاد قحطانی ویمانی دلالت می کردند، در میان مجموعه سخنان پیشوایان دینی یک حدیث نیز وجود دارد که بر تفاوت شخصیت یمانی و قحطانی دلالت می کند. روایت یاد شده بدین قرار است:
امام صادق (علیه السلام) فرمودند:
اولٌ مَن یخرُجُ منهم رجلٌ یقال له اصهَبُ بن قیس… ثم یخرج الجرهمیُّ من الشامِ ویخرج القحطانیُّ من بلاد الیمن ولکل واحد من هؤلاء شوکه عظیمه فی ولایتِهم ویَغلِبُ علی اهلها الظلمَ والفتنه منهم فبیناهم کذلک یخرج علیهم… السفیانیُّ من الوادی الیابسِ… وقد یکون خروجُه وخروجُ الیمانی من الیمن مع الرایاتِ البیضِ فی یومٍ واحدٍ وشهرٍ واحدٍ وسَنَه واحده. فاوّلُ من یقاتلُ السفیانیَّ القحطانیُّ فینهزمُ ویرجع الی الیمن ویقتله الیمانیُّ… فینهَضُ الیمانیُّ لدفع شرّه فینهزم السفیانیُّ بعد محاربات عدیده ومقاتلاتٍ شدیده فیتبعُه الیمانیُّ فتکثر الحروبُ وهزیمه السفیانیِّ فیجده الیمانی فی نهرِ اللّو مع ابنه فی الاُساری فَیُقَطِّعُهما إرباً إرباً ثم یعیش فی سلطنته فارغاً من الاعداءِ ثلاثینَ سَنَه ثم یُفَوِّضُ المُلکَ بإبنِه السعیدِ ویَأوی مکه وینتظر ظهورَ قائمنا (علیه السلام) حتّی یَتَوفّی فَیَبقی ابنُه بعد وفاه ابیه فی مُلکه وسلطانِه قریباً من اربعینَ سَنَه وهما یرجعانِ الی الدنیا بدعاء قائمنا علیه السلام. قال زراه: فسئلتهُ عن مده ملکِ السّفیانیِّ قال (علیه السلام): تَمُدُّ عشرینَ سَنَه؛[۲۰]
اولین فردی که خروج می کند، مردی است که به او اصهب بن قیس گفته می شود… سپس جرهمی از شام وقحطانی از مناطق یمن بپا می خیزند. هر یک از این سه در سرزمین های خود دارای شوکت وعظمت اند وبه مردم سرزمین خود ظلم وستم روا می دارند… پس از آن سفیانی از سرزمین خشک خروج می کند…. خروج او با خروج یمانی از یمن با پرچم های سفید در یک روز ویک ماه ویک سال خواهد بود. اول کسی که با سفیانی جنگ می کند، قحطانی خواهد بود، اما قحطانی شکست می خورد وبه یمن می گریزد وبه دست یمانی کشته می شود… پس یمانی برای دفع شرّ سفیانی قیام می کند وسفیانی پس از جنگ های فراوان ودرگیری های شدید می گریزد. در نهایت که جنگ ها و گریختن سفیانی بسیار می شود، یمانی، او وپسرش را نزد رود «لو» در میان اسیران می یابد وآن ها را قطعه قطعه می کند. سپس یمانی فارغ از دشمنان، سی سال حکومت می کند وپس از آن، حکومت را به فرزندش سعید واگذار می نماید ودر مکه سکنا می گزیند ومنتظر ظهور قائم ما خواهد بود تا این که در آن جا رحلت می کند. حکومت فرزند او نیز نزدیک به چهل سال طول می کشد وآن دو به دعای قائممان (علیه السلام) به دنیا باز می گردند. زراه می گوید: از آن حضرت در مورد مدت حکومت سفیانی پرسیدم؛ فرمودند: حکومت او بیست سال طول می کشد.
روایت یاد شده تنها در کتاب مختصر اثبات الرجعه فضل بن شاذان وجود دارد. علاوه بر تردیدی که در انتساب کتاب مختصر اثبات الرجعه موجود به فضل بن شاذان وجود دارد، این روایت از نظر محتوایی، به دلیل تعارض با مجموعه های مختلفی از روایات، مناقشه پذیر است؛ از جمله:
۱. بر اساس روایت یاد شده، سفیانی حداقل هفتاد سال پیش از ظهور، به دست یمانی کشته می شود، در حالی که بر اساس روایات متعدد در زمان ظهور زنده است ویکی از دشمنان سرسخت امام مهدی (عجّل الله فرجه) است.[۲۱]
۲. بر اساس روایت یاد شده حکومت سفیانی بیست سال طول می کشد، در حالی که طبق روایات متعددی که در میان آن ها حدیث معتبر نیز وجود دارد، مدت حکومت او هشت یا نه ماه بیش تر به طول نمی انجامد.[۲۲]
۳. بر اساس این روایت، قیام سفیانی حداقل نود سال پیش از ظهور خواهد بود، در حالی که بر اساس روایات متعدد، قیام سفیانی از نشانه های متصل به ظهور خواهد بود.[۲۳]
به دلیل نکات یاد شده، روایت مورد نظر اطمینان پذیر نخواهد بود وبه مضمون آن نمی توان اعتماد کرد. از این رو شواهدی که بر اتحاد یمانی وقحطانی دلالت می کردند، هم چنان پابرجا خواهند بود.
با توجه به آن چه گذشت، ما از این پس در ترسیم تصویر شخصیت یمانی وجنبش او، از روایاتی بهره خواهیم برد که در آن ها واژه های «یمانی»، «المنصور الیمانی»، «الخلیفه الیمانی»، «قحطانی» ویا «منصور» به کار رفته باشد.
پی نوشت:
[۱] . بحار الانوار، ج۵۱، ص۱۶۲.
[۲] . صحیح البخاری، ج۴، ص۱۵۹.
[۳] . فتح الباری، ج۶، ص۳۹۷.
[۴] . همان، ج۱۳، ص۶۷.
[۵] . التنبیه والاشراف، ص۲۷۱.
[۶] . کمال الدین، ص۳۳۱، باب۳۲، ح۱۶.
[۷] . معجم احادیث الامام المهدی (عجّل الله فرجه)، ج۳، ص۲۷۵.
[۸] . همان، ص۲۷۶.
[۹] . الغیبه للنعمانی، ص۴۶، باب۲، ح۱.
[۱۰] . الفتن، ص۶۶.
[۱۱] . صحیح البخاری، ج۴، ص۱۵۹.
[۱۲] . الفتن، ص۲۵۳.
[۱۳] . لسان العرب، ج۱، ص۵۸۷.
[۱۴] . مجمع البحرین، ج۳، ص۱۴۷.
[۱۵] . فتح الباری، ج۶، ص۳۹۷.
[۱۶] . الفتن، ص۲۴۵.
[۱۷] . فیض القدیر، ج۴، ص۱۶۷.
[۱۸] . معجم احادیث الامام المهدی (عجّل الله فرجه)، ج۱، ص۴۸۴.
[۱۹] . همان، ص۲۹۹؛ الیمانی رایه هدی، ص۲۹.
[۲۰] . مختصر اثبات الرجعه، به نقل از: مجله تراثنا، سال دوم، شماره۴، ص۴۵۵.
[۲۱] . الغیبه للنعمانی، ۲۸۸، باب۱۴، ح۶۷؛ معجم احادیث الامام المهدی (عجّل الله فرجه)، ج۳، ص۲۷۱.
[۲۲] . الغیبه للنعمانی، ص۳۱۶، باب۱۸، ح۱۴؛ همان، ص۳۱۰، باب۱۸، ح۱؛ همان، باب۱۸، ح۳؛ کمال الدین، ص۶۵۱، باب۵۷، ح۱۱.
[۲۳] . الکافی، ص۲۶۴، ح۳۸۳؛ الغیبه للنعمانی، ص۲۸۸، باب۱۴، ح۶۷.
برگرفته از: تأملی در نشانه های حتمی ظهور ( نصرت الله آیتی)