داستان باران

داستان باران

۱۴۰۰-۰۸-۳۰

378 بازدید

فهرست محتوا

اشاره:

از ائمه اهل بیت معجزات و کرامات گوناگون نقل شده است. ائمه اهل بیت(علیهم‌السلام) به مناسبتهای مختلفی به خواست مردم دست به درگاه خداوند دراز نموده تا احتیاجات عموی یا خصوص آنان را از خداوند بخواهند. در مقاله پیش رو یکی از معجزات امام سجاد (علیه‌السلام) که در مکه مکرمه اتفاق افتاده نقل شده است.

ثابت بنانی می‌گوید من حاجی بوده و برای حج به مکه مشرف شده بودم و گروهی از عباد بصره یعنی کسانی که بسیار اهل عبادت بودند و به زهد و عبادت و حج و کرامت شهرت داشتند مانند ایوب سجستانی، صالح مری، عتبه غلام، حبیب فارسی و مالک بن دینار، همه برای انجام مناسک حج به مکه آمده بودند.

چونکه وارد مکه شدیم با کمبود شدید آب مواجه شدیم. آری تشنگی به مردم فشار آورده بود چرا که باران بسیار کم نازل شده بود. با مشاهده‌ ما، مردم و اهل مکه و حجاج به ما پناه آورده و از ما می‌خواستند که برای نزول باران دعا کنیم. ما به سمت کعبه آمدیم و بر گرد آن خانه طواف کردیم و سپس در حالیکه بسیار خضوع می‌کردیم و گریان بودیم خدایمان را خواندیم. اما از اجابت محروم شدیم و خبری نشد!!! در حالی که ما چنین بودیم ناگهان جوانی را مشاهده کردیم که پیش آمد در حالی که حزن‌های او باعث شده بود غمگین و مکروب باشد و هموم او از او کاسته و پژمرده‌اش ساخته بود، او چند دور به گرد کعبه طواف کرد، آنگاه رو به ما آورد و فرمود: ‌ای مالک بن دینار و‌ ای ثابت بنانی و‌ ای ایوب سجستانی و‌ ای صالح مری، و‌ ای عتبه غلام و‌ ای حبیب فارسی و‌ ای سعد و‌ ای عمر و‌ ای صالح اعمی و‌ ای رابعه و‌ ای سعدانه و‌ ای جعفر بن سلیمان! ! ما همگی گفتیم: ای جوان همه گوش بفرمانیم و مطیع هستیم (فقلنا: لبیک و سعیدک یا فتی).

او فرمود: آیا در بین شما یک نفر یافت نمی‌شود که او را خداوند دوست بدارد. ما گفتیم: ای جوان بر ماست که دعا کنیم و اجابت از اوست. او فرمود: از کعبه دور شوید که اگر در بین شما یک نفر بود که خداوند او را دوست داشت حتما دعایش را مستجاب می‌کرد!! آنگاه، خود به سمت کعبه رفت و به سجده روی زمین افتاد من شنیدم که در سجده می‌گفت: ای سید و مولای من! قسم به محبتی که تو به من داری اینان را آب باران بیاشام و باران را بر ایشان نازل بفرما. همین که کلامش تمام شد آسمان شروع به باریدن نمود و مانند دهانه مشک‌ها آب فرو می‌ریخت!!

من به او عرض کردم: ای جوان از کجا دانستی که خداوند تو را دوست می‌دارد؟ او فرمود: اگر من را دوست نمی‌داشت مرا به زیارت خود فرانمی‌خواند!! چونکه مرا به زیارت خود دعوت فرمود دانستم که مرا دوست می‌دارد، من نیز به همین محبت او نسبت به خودم او را خواندم و او هم اجابت فرمود. بعد از ما روی گردانید… من از اهل مکه پرسیدم این جوان کیست؟ گفتند: علی بن حسین بن علی ابن ابی‌طالب (علیه‌السلام) است.[۱]

از این داستان عجیب و جالب به دست می‌آید، کسانی که با رها کردن تمسک به ولایت ائمه هدی (علیهم‌السلام) ره به بیراهه بردند و برای خود دکان زهد و ترک دنیا باز نمودند، چگونه حتی گروهی از آنان نزد خداوند آبرویی نداشتند تا یک دعای آنها به اجابت برسد، اما امام سجاد (علیه‌السلام) از خدا طلب باران نمود و از آسمان بمانند دهان مشک آب فروریخت.

حضرت زین‌العابدین (علیه‌السلام) گرچه مظهر تام رحمت و عطوفت الهی بوده‌اند و حتی نسبت به دشمنانشان با عفو و گذشت برخورد می‌کردند، اما بر قاتلان برادر و پدرشان نفرین کردند و آن نیز به هدف اجابت رسید. یکی از آن افراد لعین حرمله بن کاهل بود که امام درباره او فرمودند: بار پروردگارا آتش آهن را به او بچشان، بار پروردگارا حرارت آهن را به او بچشان. و این دعای امام مستجاب شد و بدست مختار بن ابی‌عبید محقق گشت. [۲]

پی نوشت:

[۱] . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۶، ص۵۰-۵۲؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، ج۱، ص۳۱۶.

[۲] . مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۶، ص۵۳، ح۲؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمه، ج۲، ص۳۲۴.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *