خاورشناسان و پژوهش‌هاى قرآنى ؛استشراق و مستشرق

۱۳۹۳-۰۳-۲۸

186 بازدید

تعریف استشراق

استشراق در تعبیرى موجز عبارت از آن دسته از پژوهش‌هاى غربیانى است که در خصوص میراث شرق و به ویژه مسایلى مرتبط با تاریخ، زبان، ادبیات، هنر، علوم، عادات و سنن آن انجام مى‌پذیرد.۱

بنابراین خاورشناس فردى است از دیار مغرب‌زمین که میراث شرق و هر آن‌چه را که به نوعى به تاریخ و زبان و ادبیات و هنر و علوم و عادات و سنن او تعلق دارد، بررسى مى‌کند و مى‌کاود.

یک خاورشناس براى کاوش این میراث ناگزیر از داشتن ابزارهایى است که او را به هدف مورد نظر خود رهنمون مى‌شوند.

یکى از ابزارهایى که یک مستشرق باید به آن مجهز گردد فراگرفتن کامل زبان مشرق‌زمین، و تخصص یافتن در زبانى است که آثار عمده و برجسته‌اى در زمینه‌هاى تاریخ، هنر، ادب و علوم از خود بر جاى نهاده است.

این زبان بی‌تردید «زبان عربی» است.

به همین دلیل است که «آلبرت دیتریش» خاورشناس معاصر آلمانى عقیده دارد که مستشرق پژوهنده‌اى است که مى‌کوشد شرق را بکاود و بفهمد و از این رو تا زمانى که زبان شرق را به طور کامل فرا نگرفته باشد نمى‌تواند به نتایج درست، دست یابد.۲

اصطلاح استشراق به دوران قرون وسطى و حتى به دورتر از آن بازمى‌گردد یعنى به دورانى که دریاى مدیترانه در آن هنگام وجود داشت.

چنان که گفته شده است این دریا در وسط جهان واقع شده بود و تمام جهات اصلى در ارتباط با آن مشخص مى‌شد.

هنگامى که مرکز ثقل رویدادهاى سیاسى از دریاى مدیترانه به شمال انتقال یافت، باز هم اصطلاح شرق از بین نرفت تا خود دال بر کشورهایى باشد که در شرق دریاى مدیترانه قرار گرفته بودند.۳

به نظر مى‌رسد که اصطلاح شرق از نظر جغرافیایى تنها منحصر به این نقطه نشده بلکه نقاط غربى جزیرهالعرب و نیز شمال افریقا را هم در بر مى‌گرفته است.

این اصطلاح پس از فتوحات اسلامى رواج یافت.

بنابراین کشورهایى نظیر مصر، مغرب و شمال افریقا و مردم سایر کشورهاى شرقى که عربیت را اختیار کردند، در قلمرو اصطلاح شرق برشمرده شدند، چرا که دین آن‌ها اسلام و زبانشان عربى بود.

همچنان که اصطلاح شرق از مرزهاى جغرافیایى پا فراتر نهاد و تا غرب شبه‌جزیره و شمال افریقا را فراگرفت، اصطلاح استشراق هم از حوزه غربی‌ها خارج شد و به طور کلى بر هر عرب شناس اطلاق گردید هرچند که آنان مسلمان نبودند و به زبان عربى هم سخن نمى‌گفتند.

کار این دسته از خاورشناسان هم آن بود که در زبان و ادبیات شرق به کاوشگرى و تحقیق بپردازند هرچند که خود نیز شرقى بودند.

از همین رو این تعریف و اصطلاح نیز شامل حال آنان شد و آن‌ها هم در جرگه «خاورشناسان» جاى گرفتند.

در پرتو آن‌چه گفته شد، اطلاق استشراق روسى بر کسى که با ابزارهاى یاد شده، مسایل فرهنگى شرق را مى‌کاورد بی‌راه نخواهد بود.

همچنین اطلاق استشراق ژاپنى یا استشراق امریکایى یا استشراق انگلیسی.

اسلام و زبان عربى در نظر استشراق به عنوان موضوعى پربار جلوه کرد و بر دیگر موضوعات برترى جست براى قرآن کریم تقدیر چنین بود که در یک زمان اسلام و زبان عربى را در آغوش خود بپرورد تا آنجا که قرآن یکى از غنی‌ترین موضوعات در نظر خاورشناسان در آمد.

آنان تمام جزئیات و کلیات قرآن را کاویدند و بررسی‌ها و تحقیقات آکادمیک را در پیرامون قرآن به شکلى جالب توجه و اعجاب‌آور مطرح ساختند.

انگیزه‌هاى استشراق

به طور کلى استشراق در بررسى و کاوش‌هاى عربى و اسلامى خود داراى انگیزه‌هایى بوده است.

این انگیزه‌ها از نظر شدت و ضعف با یکدیگر تفاوت دارند و در کل مى‌توان آن‌ها را به سه دسته تقسیم کرد:

۱. پژوهش‌ها و بررسی‌هایى که به انگیزه‌هاى تبشیرى انجام پذیرفته است.

۲. پژوهش‌هایى که در پس آن‌ها اغراض و اهداف استعمارى نهفته است.

۳. تحقیقات و پژوهش‌هایى که صرفاً به انگیزه‌هاى علمى، انجام یافته است.

اینک براى روشن‌تر شدن حقیقت، به تشریح هر یک از موارد سه‌گانه فوق مى‌پردازیم.

۱. انگیزه‌هاى تبشیرى

«رودى بارت» بر این عقیده است که هدف اصلى تلاش‌هاى خاورشناسان در سال‌هاى آغازین قرن دوازدهم میلادى و نیز در قرون بعدى، عبارت از همان «تبشیر» بوده است. وى تبشیر را چنین تعریف مى‌کند:تبشیر یعنى به مسلمانان با زبان خودشان بباورانند که اسلام دین باطلى است و در عوض زمینه گرایش و جذب آن‌ها را به دین مسیح فراهم سازند.

مى‌توان همین نکته را از کتاب بزرگى که به قلم «نورمن دانیل» و با عنوان اسلام در سال ۱۹۶۰م نگارش یافته به خوبى استنباط کرد.۴

اتهامات خاورشناسان تبشیرى درباره اسلام و قرآن و پیامبر در کتابى به نام المبشرون و المستشرقون فى موقفهم من الاسلام به قلم استاد «محمد البهیّ» ذکر شده و مؤلف کوشیده است تا آن‌ها را اثبات کند.

این کتاب از سوى دکتر «محمد یحیى الهاشمی» مورد نقد و بررسى قرار گرفت.

وى ضمن ردّ کل کتاب، بیشتر مقاصد حاشیه‌اى خاورشناسان را نیز مورد انتقاد قرار داد و تمام آن‌ها را نفى کرد.۵

البته ما نمى‌توانیم این اتهامات را اجمالاً و یا مفصلاً نفى کنیم.

زیرا برخى از این اتهامات تا حدودى هم صحیح و درست به نظر مى‌آیند، از طرفى ما نمى‌توانیم تمام تحقیقات و تلاش‌هاى خاورشناسان را بی‌فایده بخوانیم و آن‌ها را همه از نوع تلاش‌هاى تبشیرى بدانیم.

چنین قضاوتى خالى از غلو و تندروى نیست.

بلکه ما مى‌توانیم برخى از تلاش‌هاى خاورشناسان را درست و صواب قلمداد کنیم و برخى دیگر را مورد اتهام قرار دهیم.

طبیعى است که خاورشناسان هم انسانند و در میان انسان‌ها هم افراد سطحى یافت مى‌شوند و هم افراد دقیق و ژرف‌نگر.

مشاهده مى‌شود که گروهى از خاورشناسان چه در زمان‌هاى گذشته و چه حتى در زمان ما ادعا مى‌کنند که قرآن معجونى است از خرافات و اسلام مجموعه‌اى است از بدعت‌ها و مسلمانان، افرادى وحشى و خونریزند.

کسانى همچون «نیکلا دکیز»، «فیفش»، «فراچی»، «هوتنگر»، «ویلیاندر» و «بریدو» در جرگه همین مستشرقان جاى دارند.۶

این گروه از خاورشناسان به انگیزه‌هاى تبشیرى مردم را به چشم‌پوشى از قرآن و اسلام مى‌خوانند و مى‌کوشند اهمیت این دو را اندک جلوه دهند و مردم را از اطراف آن‌ها پراکنده سازند و براى فریب ساده‌لوحان و بدگمانان پرده‌هاى ضخیمى بر تاریخ درخشان اسلامى بیفکنند.

اما اظهارنظرهایى که تحت این نقاب‌ها و پوشش‌ها انجام مى‌پذیرد، به سخنان و اظهارنظرهاى احساسى و عاطفى شبیه‌ تر است و لذا نمى‌تواند مقبول نظر پژوهندگان واقع شود.

گروهى از خاورشناسان آلمانى و یهودى همچون «ویلژف گلدزیهر» و بول به این باور گراییده‌اند که قرآن پس از وفات پیغمبر(ص) و در همان دوران صدر اسلام تحریف و تبدیل شده است.

اینان همچنین درباره شخص پیغمبر(ص) مى‌گویند که آن حضرت مبتلا به صرع بود! و آن‌چه را که وى وحى مى‌نامید همان سخنانى بوده که در پى نوبه‌هاى صرع بر او فرود مى‌آمد! پیغمبر در حالت صرع، تعادل خود را از دست مى‌داد، عرق مى‌کرد و دچار تشنجات بسیارى مى‌شد و کف از دهانش بیرون مى‌آمد آن گاه چون بهبود یافت ادعا مى‌کرد که به او وحى شده است و سپس آن‌چه را که وحى پروردگارش مى‌پنداشت، بر مؤمنان مى‌خواند.۷

گروهى از خاورشناسان منصف و به خصوص «سرویلیام مویر» در کتاب خود به نام زندگى محمد به این ادعاهاى دروغ پوشالى پاسخ گفته‌اند.

آن‌چه مویر در این کتاب درباره مقام قرآن و عدم تحریف آن گفته خود بهترین ردیه بر این شرارت‌ها و کینه‌توزی‌هاى کورکورانه است.

مویر سخنان این مستشرقان را فرار از بحث استوار علمى تلقى کرده است.

وى در این کتاب به بحث درباره پدیده وحى پرداخته و دروغ‌ها و ادعاهاى نادانان درباره حالات صرع آن حضرت را نفى کرده است.

وى مى‌گوید:کسى که به صرع مبتلاست از آن‌چه که در اثناى این حالت بر او واقع مى‌شود چیزى به یاد نمى‌آورد.

زیرا حرکت شعور و اندیشه کاملاً در این حالت متوقف مى‌ماند.۸

این نکته‌اى است که ما در حالت بی‌هوشى و اغما هم آن را آشکارا مشاهده مى‌کنیم.

پدر«هنرى لامنس» و «ون هامر» نیز عقیده «مویر»‌را درباره تفاوت میان حالت صرع و وحى، تأکید کرده‌اند.۹

برخى از این خاورشناسان نیز ادعا مى‌کنند که پیامبر(ص) جادوگر بوده و از آن‌جا که از رسیدن به مقام پاپ ناکام مانده دست به اختراع آیین جدیدى زد تا از دوستانش انتقام گیرد.۱۰

«امیل در منگهام» یکى از مستشرقانى است که به این یاوه‌گویى رسواخیز پاسخ داده و با حمله به این دروغ‌گویان اباطیل و اتهامات سخیف و مخالف با واقع ایشان را رد کرده است.۱۱

بدین ترتیب در واقع خاورشناسان تندرو پاسخ خود را از دهان مستشرقان منصف شنیدند.

واقعیت آن است که بسیارى از راه‌هایى که برخى از مستشرقان پوییده‌اند، فاقد ویژگى یک تحقیق علمى است.

و به همین خاطر از سوى دیگر مستشرقان مردود شناخته شده‌اند.

چرا که این تحقیقات متکى به هیچ دلیل دینى یا تاریخى یا واقعیت اجتماعى شناخته شده‌اى نبود و تنها بر هواهاى نفسانى و گرایش به عواطف و احساسات اتکا داشت که از این بابت باید واقعاً اظهار تأسف کرد.

۲. انگیزه‌هاى استعمارى

گاه انگیزه‌هاى استعمارى در کشورهاى عربى و اسلامى مستشرقان را بر آن مى‌داشت که زبان شرق را فراگیرند و در یکى از فنون مربوط به شرق تخصص حاصل کنند.

وجود همین انگیزه گاه سبب مى‌شدکه در نزد مستشرق احساسى خاص نسبت به مسایل شرق ایجاد شود، اما این احساس به گونه‌اى نبود که بر سرشت استعمارگرى آنان غالب آید، بلکه این احساس تابع طرح‌هاى از پیش ترسیم شده استعمار مى‌شد.

مثلاً در این راستا کوشش مستشرقان آن بود که مسلمانان را در اعتقادات خود دچار تردید و دودلى کنند و یا آرمان‌هاى آنان را سبک بشمارند و پیشوایان ایشان را مورد انتقاد و نکوهش قرار دهند و از اهمیت میراث آنان بکاهند.

گاه سرشت کار این نکته را برمستشرق دیکته نمى‌کرد اما هدف اول و آخر استعمار از تلاش و کار مستشرق در این‌جا و آن‌جا همین بود.

از این رو گاه شیوه استعمارى، با برنامه‌هایى که براى کار مستشرق تدارک مى‌دید، همچون ایجاد تفرقه در میان مسلمانان و برجسته کردن وجوه اختلاف و یا تعدد مذاهب کار استشراق را به رسوایى مى‌کشانیده ملحوظ کردن این اهداف خاورشناس را به بزرگ کردن این گرایش‌ها و درگیری‌ها سوق مى‌داد و آن‌گاه بود که او مى‌توانست از میان این شکاف‌ها زهر خود را در میان مردم بپراکند و چنین وانمود کند که اسلام دین تفرقه و دشمنى و شکاف است.

در این گونه موارد خاورشناس اغلب امورى را که در دین نبود به اصطلاح به صورت «من درآوردی» به دین مى‌افزود و مسایلى را که اتفاق نیفتاده بود، واقع شده مى‌پنداشت و آن‌ها به مناقشه مى‌پرداخت.

این موارد به ویژه در امورى که به دین، میراث، تاریخ کشورها یا به تصویر کشیدن جامعه و یا پژوهش‌هاى روان‌شناختى ملت‌هاى استعمار شده مربوط مى‌شد، رواج بیشترى مى‌یافت.

به عنوان نمونه «کریستین اسنوک هورگرونیه» (۱۸۵۷ ـ ۱۹۳۶ م) یکى از مستشرقانى است که بر آگاهی‌هاى علمى او از شرق بسیار تکیه مى‌شود.

وى مؤلف رساله‌اى است موسوم به العید المکى که در سال ۱۸۸۰ م منتشر شده و تاکنون نیز ارزش خود را از دست نداده است.

او در این رساله به بررسى انتقادى آیات مربوط به ابراهیم در قرآن و این‌که او نخستین نیاى اسلام و سازنده کعبه مى‌باشد پرداخته است.

با این همه وى در سال ۱۸۸۵م شش ماه به طور مخفیانه به منظور خدمت به اهداف استعمارى، در میان مسلمانان مکه زندگى کرد و در راه انجام مأموریت استعمارى هلندى ـ هندى خویش کتابى درباره مکه نوشت.۱۲

کشورهاى استعمارگر امکانات و کمک‌اى گوناگونى در اختیار مستشرقان قرار مى‌دادند تا آن‌جا که مى‌توان گفت انگیزه اقتصادى یا رسیدن به دستاوردهاى شخصى یا سیاسى به طمع برخوردارى از مقام و پول و ثروت، محرک برخى از مستشرقان در امر شرق شناسى یا یکى از مرحجات و مقتضیات علاقمندى آنان به این پیشه شد.

استاد «نجیب العقیقی» در این باره مى‌گوید: هنگامى که حکومت‌هاى غربى دست اندرکار برقرارى روابط سیاسى با حکومت‌هاى شرقى شدند و خواستند مواریث آن‌ها را به یغما برند، از ثروت‌هایشان برخوردار شوند و ملل شرق را تحت استعمار خویش درآورند، مستشرقان را به جمع اطرافیان خویش افزودند و آن‌ها را محرم اسرار خود گرفتند و ایشان را در پوشش نظامى‌گرى و یا امور دیپلماتیک به کشورهاى شرقى روانه کردند و کرسى زبان‌هاى شرقى را در دانشگاه‌هاى بزرگ و یا مدارس مخصوص و کتاب‌خانه‌هاى عمومى و چاپ‌خانه‌هاى دولتى به آنان سپردند و حقوق فراوانى هم براى آنان در نظر گرفتند و به القاب بزرگ و عضویت در مجامع علمى مفتخرشان کردند.۱۳

گاه انگیزه اقتصادیى که کوشش‌هاى استعمارى آن را موجب شده بود با اهداف علمى پیوند مى‌خورد بدین اعتبار که استشراق مأموریت و شغلى عملى بود که نخبگان و متخصصان باید عهده‌دار آن مى‌شدند.

«بنابراین استادان و مترجمان زبان‌هاى شرقى در قرون وسطى و مستشرقان اولیه و علماى فن جدل و… به خاطر بنیان نهادن نهضت اروپا بر میراث عربى به پاداش‌هاى بسیار بزرگى دست یافتند».۱۴

۳. انگیزه‌هاى علمى

در حین بررسى جنبش خاورشناسى، متوجه این نکته شد که کلاً هدف علمى از پژوهش قرآن کریم و میراث عربى یکى از سالم‌ترین انگیزه‌ها و شریف‌ترین اهداف بوده است.

بسیارى از این مستشرقان زبان عربى را به عنوان فرهنگ، ادب و تمدن لمس کرده‌اند و قرآن را نقطه اوج این زبان دانسته و با انگیزه‌هاى علمى و تنها به خاطر آگاهى از قرآن و لذت بردن ازآن به کاوش و پژوهش در این کتاب بزرگ پرداخته‌اند و آثار بزرگ و قابل ستایشى در این راه از خود بر جاى نهاده‌اند.

البته این قضاوت جنبه عمومى ندارد و موارد شاذّ و نادرى نیز برخلاف آن‌چه گفته شد یافت مى‌شود اما مى‌توان ادعا کرد که آن‌چه ما گفتیم در مورد بیشتر این مستشرقان درست مى‌نماید.

به هر حال انگیزه علمى، با تمام ضمایم آن، والاترین انگیزه و هدف این دسته از خاورشناسان قلمداد مى‌شود.

شایان ذکر است که همواره جدالى بزرگ میان دانشمندان و ادیبان ما و این مستشرقان درباره درستى این انگیزه و یا نادرستى آن جریان دارد.

استاد نجیب العقیقى ضمن نقل این جدال‌ها به بررسى آن‌ها پرداخته و مخلصانه جانب مستشرقان را گرفته و گفته است که استشراق کارى علمى و آزادانه است که پایه‌هاى آن بر اصول تحقیق و ترجمه و تصنیف قرار دارد.۱۵

با وجود آن‌چه گفته شد، ما وظیفه داریم که در مقابل آثار و تلاش‌هاى مستشرقان در ارتباط با پژوهش‌هاى قرآنى موضع احتیاط را رعایت کنیم.

زیرا آنان معمولاً مى‌خواهند قرآن را از طریق راه‌ها و شیوه‌ها و استنتاجات خود که از فهم اصیل قرآنى هم به دور است، به ویژه در زمینه تفسیر و ترجمه، مقهور سازند. اما تفسیر هر چند که دقیق باشد، باز نمى‌تواند مقصود قرآن را آن چنان که به زبان عربى قادر است، به زبان دیگر بیان کند و ترجمه نیز هر چقدر هم که لفظ به لفظ صورت پذیرد باز هم با اصول بلاغى و ساختارهاى زیباشناختی‌اى که قرآن ارایه کرده است بسیار تفاوت دارد.

همچنان که ما باید در برابر تفسیر و ترجمه قرآن توسط مستشرقان، جانب احتیاط را از دست ندهیم این وظیفه را نیز عهده‌دار هستیم که در کتاب‌هایى که آنان درباره تاریخ قرآن نگاشته‌اند و در آن‌ها مدعى تحریف قرآن شده‌اند به دقت بنگریم تا مبادا به همان لغزش‌ها و خلط‌هایى که مستشرقان بدان‌ها دچار گشته‌اند، مبتلا شویم.

این دیدگاه نه بدان معناست که ما ارزش و اصالت تلاش‌هاى مستشرقان را نادیده مى‌انگاریم بلکه این امر ما را به بررسى انتقادى تلاش‌هاى آنان در جهت رسیدن به حقیقت علمى محض، سوق مى‌دهد.

منبع: روزنامه – اطلاعات .

محمد محسن على الصغیر .

ترجمه: محمد صادق شریعت .

Comments are closed.