خانواده متزلزل-1

خانواده متزلزل-۱

۱۴۰۰-۰۸-۲۵

352 بازدید

تزلزل

نقطه ی مقابل استبداد که جنبه ی افراطی دارد، تزلزل است که تفریط به شمار می‌آید. خانواده ی متزلزل خانواده‌ای است که در آن به دلایل گوناگون، روابط اعضای خانواده از محبت و عاطفه تهی است و اساساً روابط دوستانه‌ای میان آنان حاکم نیست؛ زندگی مشترک برای افراد خانواده تعهدی ایجاد نکرده است و پایبندی در خانواده دیده نمی‌شود. برای این خانواده، می‌توان ویژگی‌های زیر را به مثابه ی بخش مهمی از مشخصات آن برشمرد:

شاخص‌های خانواده ی متزلزل

۱- اعضای خانواده احساس مسئولیتی در برابر یکدیگر نمی‌کنند.
۲- روابط میان آنان از صمیمیت برخوردار نیست، بلکه گاه خصمانه است.
۳- افراد به صورت مداوم از یکدیگر انتقاد می‌کنند.
۴- هر کس هدفی ویژه ی خود دارد و به هدف تشکیل خانواده و زندگی مشترک، توجه نمی‌کند.
۵- هیچ یک از افراد به حمایت اعضای خانواده امید ندارند.
۶- انگیزه ی زندگی برای افراد بسیار کم رنگ است.
۷- بدبینی، عیب جویی، لجاجت و منفی گرایی فراوان مشاهده می‌شود.
۸- احساس افسردگی و بی‌حوصلگی فراوان است.
۹- هر کس در پی کار خویش است، بدون اینکه رفتار خود را با دیگران منظم کند.
۱۰- برای شکوفایی استعدادها و ظهور توانایی‌ها و رشد و تکامل، زمینه ی مناسبی وجود ندارد.
۱۱- میان والدین در مقام تربیت، تعارض وجود دارد.
۱۲- پدر و مادر تأثیر و نفوذ خود را از دست داده اند.
۱۳- سطح عزت نفس، تکریم شخصیت و اعتماد به نفس بسیار پایین است.
۱۴- کودک در عین اینکه گاه آزادی بسیار دارد، در زمان دیگر بسیار محدود است.
۱۵- فرزند برای همان کاری تنبیه می‌شود که روزی به دلیل آن، تشویق شده بود.
۱۶- تناقض حرف و عمل در رفتار والدین بسیار دیده می‌شود.
۱۷- نبود عواطف در زن، شوهر یا هر دو، و بی‌احترامی آنان به یکدیگر مشهود است.
۱۸- بی‌توجهی به ابراز محبت و نگه داشتن محبت در دل و بی‌توجهی به جنبه‌های مشترک فکری، فراوان دیده می‌شود.
۱۹- نگاه تبعیض آمیز به جنسیت، برتری جنسی بر جنس دیگر از نظر کرامت انسانی، اختصاص زمینه ی بیشتر رشد برای یک جنس و تفاوت جایگاه آنها در درجه ی شهروندی وجود دارد.
۲۰- توجه به نکات منفی در اخلاق و رفتار همسر و مقایسه ی او با دیگران در حالی که او منحصر به فرد است، بسیار است.
۲۱- به دلیل بی‌دقتی در تعیین و تشخیص شاخص‌های انتخاب همسر، تفاهم وجود ندارد، و بی‌توجهی به خواسته‌های او و کنار گذاشتن مهارت گوش کردن فعال، چشمگیر است.
۲۲- ناآشنایی با حالات، روحیات، خواسته‌ها و علایق همسر، واقعیت این خانواده است.
۲۳- بحث‌ها و بگو مگوهای بی‌فایده و ملال آور، و زندگی را با کلاس درس اشتباه گرفتن، آشکار است.
۲۴- نداشتن صداقت، بی‌اعتمادی همسران به یکدیگر، دورویی و قرار گرفتن در موضع اتهام، مشهود است.
۲۵- بی‌توجهی به حقوق اعضای خانواده و فقط مکلف دانستن آنان، به روشنی دیده می‌شود.
۲۶- شکستن حریم‌ها و بی‌توجهی به مسئولیت خود در خانواده، پدیده‌ای عادی است.
۲۷- بی‌توجهی به مصالح جمعی اعضای خانواده و پیگیری منافع شخصی، طبیعی است.
۲۸- لجاجت و رقابت ناسالم به جای یک رنگی، یک دلی، صمیمیت و دوستی، کانون توجه است.
۲۹- به شخصی فکر کردن و تلاش برای تملک کامل همسر و در اختیار گرفتن همه ی فرصت‌های او، رغبت وجود دارد.
۳۰- بی‌توجهی به تفاوت‌های زن و مرد در جنبه‌های گوناگون و انتظارات نامعقول، فراوان است.
۳۱- ناآشنایی مردان با موقعیت‌های ویژه‌ای همچون قاعدگی و پیامدهای آن برای زنان و ناآشنایی زنان با کارهای خشن، مأموریت‌های دشوار و پیامدهای آن برای مردان، زیاد است.
۳۲- نادیده انگاشتن کار درون خانه اهمیت دادن به کارهای بیرون از خانه، و بالعکس، مطرح است.
۳۳- دوری از حق و شایسته سالاری و رو آوردن به شاخص‌های غیرمنطقی، مشهود است.
۳۴- بدبینی به آینده، پوچی و بی‌هدفی در زندگی موج می‌زند.
۳۵- انتظارات و مطالبات فراوان و ناهمخوان با امکانات و توانمندی اعضای خانواده، فزاینده است.
۳۶- چشم و هم چشمی، بروز تنوع درخواسته‌ها و نداشتن مناعت طبع، مهم ترین مسئله است.
۳۷- تمرکز بر مسائل جزئی، نداشتن نگاه کلی و جامع، و نداشتن سعه ی صدر، مشکل اصلی است.
۳۸- تمرکز بر جنبه‌های منفی و نادیده گرفتن جنبه‌های مثبت، در باورها و رفتار اعضای خانواده بسیار است.
۳۹- ناآشنایی با محدودیت‌های زندگی و ترسیم مدینه ی فاضله در ذهن برای زندگی مشترک، دیده می‌شود
۴۰- بی‌بهره بودن از تجربیات ارزنده ی دیگران در مواجهه با محدودیت‌ها و مشکلات زندگی آشکار است.
۴۱- تمرکز بر ارزش‌های مادی و فاصله گرفتن از ارزش‌های آسمانی قوت دارد.
۴۲- توافق نداشتن والدین در زمینه ی ضوابط تربیت فرزندان، همیشگی است.
۴۳- زودباوری، سادگی و بی‌سیاستی یکی از والدین و تحت تأثیر القائات دیگران قرار گرفتن، چشمگیر است.
۴۴- روزمرگی افراطی در آن مشاهده می‌شود.
۴۵- ناامنی، دلهره و اضطراب در فرزندان به دلیل ناآگاهی از فرجام زندگی، فراوان است.

زمینه‌ها و عوامل تزلزل خانواده

ابتدا لازم است عوامل تزلزل در خانواده شناسایی، و برای از بین بردن آن چاره‌ای اندیشیده شود. ما باید عوامل تزلزل را حذف کنیم یا آن را به حداقل کاهش دهیم.

اصلی ترین دلایل را باید در شکسته شدن ازدواج‌های سنتی، کاهش نظارت خانواده بر ازدواج فرزندان، آشنایی اولیه و ظاهری به صورت مستقیم میان دختر و پسر قبل از آشنایی با وضعیت خانوادگی، انس و وابستگی دختر و پسر پیش از تحقیق، بی‌ثباتی در شاخص‌های انتخاب همسر، نامتناسب بودن شاخص‌ها با نیازهای واقعی افراد در ازدواج، لجاجت و رقابت ناسالم همسران و ناآشنایی با تفاوت‌های فردی، و همچنین تفاوت‌های دختر و پسر جستجو کرد.

از جمله بسترهای پدیدآورنده ی تزلزل در خانواده را می‌توان باورها و تفکرات زن و مرد در انتخاب همسر، حالت‌های پس از ازدواج و بی‌سیاستی پدر و مادر در امور زندگی مشترک دانست، که به مواردی از آن اشاره می‌کنیم:

۱وادادگی و نظارت ضعیف خانواده‌ها

پدر و مادر درباره ی همه ی کارهای فرزندان باید احساس مسئولیت کنند و هیچ کاری را بی‌نظارت نگذارند. در مواردی، خودشان باید به صحنه ی اجرا بیایند و وظیفه ی خود را ایفا کنند. حتی وقتی پسر و دختر بزرگ می‌شوند و در سن ازدواج قرار می‌گیرند، پدر و مادر نباید به آنان بی‌توجه باشند. از روایات مرتبط با موضوع ازدواج فهمیده می‌شود مخاطب معصومان(علیهم السلام) در این زمینه خانواده‌ها هستند و آنها به فراهم آوردن مقدمات ازدواج فرزندان، مأمور شده‌اند پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:

مِن حَقِّ الوَلَدِ عَلَی وَالِدِهِ ثلاثه: یحسن اسمه ویعلمه الکتابه و یزوجه اذا بلغ؛(۱) «سه چیزی از حقوق فرزند بر پدر است: نام نیک برایش انتخاب کند، به او نوشتن بیاموزد، و زمانی که به کمال رسید، زمینه ی ازدواج او را فراهم کند.»

در جای دیگر، حضرت فرمودند:

مِن حَقِّ الوَلَدِ عَلَی وَالِدِ أن یُحَسِّنَ اسمَهُ إذا وُلِدَ وَ أن یُعَلِّمَهُ الکِتابَهَ إذا کَبِرَ وَ أن یُعِفَّ فَرجَهُ إذا أدرَکَ”؛(۲) «از حقوق فرزند بر پدرش این است که وقتی به کمال و بلوغ لازم رسید، با ازدواج، عفتِ جنسی او را فراهم آورد».

بی‌توجهی پدر و مادر به ایفای نقش خود در برابر فرزندان، باعث می‌شود آنها نیز در برابر همسر و فرزندان خویش، روحیه‌ای سرد و بی‌توجه به نمایش گذارند، کاری به کار همدیگر نداشته باشند، نه به خوشی یکدیگر بیندیشند و نه به غم یکدیگر توجه کنند. چنین افرادی نه تنها در تصمیمات یکدیگر مداخله نمی‌کنند، بلکه طرف مشورت نیز قرار نمی‌گیرند و اصولاً حاضر نیستند درباره ی مسئله‌ای که به عضوی از خانواده مربوط است، بیندیشند. آنها از مسائل، بی‌توجه می‌گذرند و با یکدیگر احساس بیگانگی دارند.

خانواده‌ها باید خود را به طور مستقیم با ازدواج فرزندان درگیر کنند. آنها باید بستر لازم برای آشنایی آنها، تغذیه ی فکری برای انتخاب صحیح، بررسی و اولویت بندی شاخص‌های ازدواج و تحقیق برای دستیابی به ازدواج مناسب را برای آنان فراهم سازند و اجازه ندهند قبل از اینکه پختگی لازم برای انتخاب پدید آید، دختر و پسر با یکدیگر روابط مستقیم داشته باشند، چرا که حاصل این رابطه، چیزی جز پیوند عمیق تر، حاکمیت احساسات بر منطق، شیدایی و دلدادگی و پذیرش غیر واقعی نیست.

والدین نباید کاری کنند که ارتباطات چهره به چهره ی دختر و پسر پیش از پختگی و بررسی و تحقیق دقیق اوج گیرد، تا دل بستگی‌ها و دلدادگی‌های مقعطعی پیش نیاید و انتخابی پایدار شکل گیرد.

در جهان امروز، تغییرات فراوانی در مبانی ازدواج و تشکیل خانواده و برطرف‌سازی موانع آن پدید آمده است. ازدواج در جنسیت یک سان و آزادی هم جنس بازی، اولویت دادن به تأمین نیازهای جنسی به مثابه ی مهم ترین هدف زندگی با شعار کم کردن توقعات در زندگی و تهی کردن زندگی از هدف اصلی آن، یعنی آرام بخشی زن و شوهر برای یکدیگر و … از جمله علایم تمدن و سلامت در برخی جوامع است.

گاه با شعار مساوات میان زن و مرد، زنان را به ارتباط‌های غیررسمی دعوت می‌کنند و وصلت‌های غیر رسمی را به ویژه در میان جوانان، افزایش می‌دهند. با این ترفند، جدایی و حذف ارتباط، بسیار راحت رخ می‌دهد. اصلاً قرار نیست کسی به کسی دل بسته باشد یا احساس و عاطفه‌ای خرج او کند. حتی بسیاری از ازدواج‌ها نیز به راحتی به طلاق می‌انجامد.

در این جوامع، دیگر طلاق رخدادی استثنایی نیست و درصد جدایی‌ها نصف و گاه بیش از نصف ازدواج هاست. در این جوامع تعداد فرزندانی که از مادرانی زاییده شده‌اند که هیچ گاه ازدواج نکرده اند، کم نیست. طبیعی است که این روش به بی‌تفاوتی اعضای خانواده منتهی می‌شود.

این نکته جالب توجه است که گروهی از کارشناسان مسائل خانواده و مسائل اجتماعی در امریکا، پس از مطالعه نه ساله، به این نتیجه رسیدند که بحران‌های اجتماعی و روانی در جهان معاصر، موجب تضعیف و تزلزل خانواده‌ها شده است. این بحران‌ها عبارت‌اند از:

استرس‌های رو به افزایش در زمینه‌های تحصیلی و شغلی ناشی از زندگی ماشینی و پیشرفت فناوری، تغییرات بنیادین در الگوهای تولید، تغییرات در شیوه‌های زندگی افراد، تورم و بحران‌های گسترده ی اقتصادی، تبعیض‌های اجتماعی، افزایش فراوان جمعیت، مهاجرت‌های بی‌رویه، شهرنشینی، آزادی‌های جنسی، گسترش اعتیاد و از همه مهمتر، کاهش یا سقوط ارزش‌های اخلاقی و مذهبی که نهاد مقدس خانواده را دستخوش شعله‌های وحشیانه و بی‌رحمانه ی خود گردانیده و مبانی خانواده ی سنتی را به ویژه در جوامع غربی، تضعیف ساخته و ساختارهای تازه‌ای از به اصطلاح خانواده را، پدید آورده است.(۳)

بنابراین، برای دوری از تزلزل خانواده، پدر و مادر باید مسائل فرزندان را به مسئله خود بدانند و راحت و بی‌توجه از کنار آن رد نشوند.

۲اطلاعات ناقص درباره ی تفاوت‌های جنسیتی و فردی

یکی از عوامل مهم برای تربیت صحیح فرزندان، آشنایی والدین با تفاوت‌های آنها و به ویژه تفاوت‌های دختر و پسر است. چنانچه این تفاوت‌ها تشخیص داده نشود و برای همه ی فرزندان شکل تربیتی یک سانی وجود داشته باشد، زمینه‌های تزلزل و ناپایداری پدید می‌آید.

برای این که از زندگی موفق بر پایه ی شناختی درست برخوردار باشیم، ابتدا باید روحیات و مطالبات فرزند خود را در نظر بگیریم، دنیای او را درک کنیم و بفهمیم هر رفتاری که از او سر می‌زند، به چه معنایی است. آیا همان گونه که ما فکر می‌کنیم، ما را از بسیاری منفی نگری‌ها جدا می‌کند و تحلیل صحیحی از فرزند و رفتارهایش را برای ما فراهم می‌آورد.

دنیای پسران، استدلالی و دنیای دختران، احساسی و عاطفی است. پسران هنگام دشواری و فشار، دوست دارند به درون خود بروند و مشکلات را در عالم ذهنشان حل کنند، اما دختران وقتی دچار مشکل و گرفتاری می‌شوند، دوست دارند حرف بزنند. بنابراین، پدر و مادر باید به آنها فرصت دهند تا حرفشان را بزنند. آنان با حرف زدن صمیمی می‌شوند.

دختران به دلیل اینکه عاطفی تر و احساسی تر از پسران هستند، دوست دارند وقتی با گرفتاری و مشکل روبه رو می‌شوند، افزون بر حرف زدن، کسی را بیابند که سنگ صبورشان باشد، و پسران نیز دوست دارند کسی خلوت آنان را بر هم نزند.

دختران بر اساس احساسی بودن، به خود حق می‌دهند که در مواردی اظهار ناراحتی کنند. بنابراین، والدین باید این حالت برخاسته از طبیعت آنان را تحمل کنند. این رفتار، صمیمیت میان آنان را افزایش می‌دهد.

پسران نمی‌توانند در یک زمان، هم حرف بزنند، هم احساس کنند و هم فکر کنند، ولی دختران قادر به هر سه فعالیت هستند. به همین جهت، فکر نکنید اگر دختر شما صحبت می‌کند دیگر نمی‌تواند فکر کند. در مقابل، پسران به دلیل آن که نیازمند اعتماد، پذیرش، قدردانی، تحسین، تأیید و تشویق هستند، دوست دارند والدین به آنها اعتماد کنند، آنها را بپذیرند، و تشویق و ترغیبشان کنند.

پسران در جست و جوی آزادی و استقلال هستند. والدین در نحوه ی مواجهه با آنان، نباید با حربه‌هایی مستقیم و صریح، آنان را زیرسلطه ی خود در آورند و حس استقلال و آزادی آنها را از بین ببرند.

توجه و تمرکز بر خوبی‌ها و نکات ارزنده‌ای که در دختران هست، آنان را مظهر ناز می‌سازد. والدین باید مراقب باشند تا به آنان بی‌حرمتی نکنند توجه به خوبی‌ها و گذشت از لغزش ها، نوعی احترام به دختران به شمار می‌آید.
گاه اجازه دهید فرزند شما احساس کند که برنده شده است. این احساس، ذره‌ای از بزرگی شما نمی‌کاهد، اما برای او این احساس را پدید می‌آورد که جایگاهی دارد.

دختران بیش از آنکه با تحلیل و تشخیص روابط علّی و معلولی که کار فکری است، به نتیجه‌ای دست پیدا کنند، با حس شنوایی، بینایی و لامسه، احترام را درک می‌کنند. از گفتن عبارت‌های سرشار از عواطف، غفلت نکنید. فکر نکنید که رفتار ما به آنها نشان می‌دهد که او را محترم شمردیم و او را دوست داریم.

به فرزندان خود اجازه فعالیت دهید و تا کاری برایشان مضر نیست، از آن منع نکنید. اجازه ی فعالیت، خودنمادی از احترام است.
هرگز فرزندان خود را با یکدیگر یا با دیگران مقایسه نکنید. و از برشمردن محاسن دیگران در برابر او خودداری کنید. این رفتار به رابطه ی خوب میان والدین و فرزندان آسیب وارد می‌کند.

فرزند شما انسانی است منحصر به فرد و دارای ویژگی‌های شخصیتی مثبت و منفی که قابل مقایسه با هیچ فرد دیگری نیست. او مقایسه کردن خود را با دیگران، نتیجه ی بی‌حرمتی و نداشتن جایگاه می‌داند. شما می‌توانید در مواقع ضروری، او را با خودش(مقطعی از زندگی او را با مقعطی دیگر) مقایسه کنید.(۴) این کار بر حرمت او می‌افزاید.

اگر ما بتوانیم خود را جای فرزندانمان بگذاریم و از زاویه ی آنان به مسائل بنگریم، به گونه‌ای که نحوه ی تفکر و بینش او را درباره ی مسائل موجود در زندگی، عیناً درک کنیم؛ در چنین موقعیتی، رابطه‌ای نیکو به مفهوم عمیق آن، میان والدین و فرزندان پدید می‌آید.

آنچه به مثابه ی عارضه ی ناآشنایی با تفاوت‌های موجود میان دو جنس پدید می‌آید، ناشی از رفتارهای یکسان پدر و مادر در برابر فرزندان و پیدایش معضلات در زندگی است. در زندگی، پدر و مادر با فرزندان متفاوتی روبه رو هستند. یکی بسیار منطقی و معقول، یکی بسیار حساس، یکی پر جنب و جوش، یکی کم رو و خجالتی و یکی بیش فعال است.

از آنجا که پدر و مادر، خود را برای مواجهه با این تفاوت‌ها آماده نمی‌بینند و انتظار دارند همه معقول، منطقی و آرام باشند، گاه برای رهایی از این مشکلات، به جای اینکه تفاوت‌ها را تشخیص دهند و متناسب با آن، زندگی را با تدبیر اداره کنند، به بی‌توجهی در برابر رفتار فرزندان رو می‌آورند. آنها برای اینکه در زندگی دچار تنش، جر و بحث، جنگ اعصاب و ناراحتی نشوند، مسئولیت زندگی فرزندان را به دوش آنان می‌گذارند و خود از کنار آنها رد می‌شوند. طبیعی است که با این کار، سردی و ناامیدی در زندگی افزایش می‌یابد.

ادامه دارد…

پی‌نوشت‌ها

۱- محمد بن حسن فتال نیشابوری، روضه الواعظین، ج ۲، ص ۳۶۹
۲- میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص ۱۶۹
۳- شکوه نوابی نژاد، مشاوره ی ازدواج و خانواده درمانی، ص ۱۸۵
۴- محمد رضا شرفی، خانواده ی متعادل، آناتومی خانواده، ص ۶۴

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *