اشاره:
سلفیه یک جریان سلفی تکفیری استت. واژه سلف جمع سالف و به معنای پیشینیان است. سلف در نظر اهل سنت به نسل های نخست از مسلمانان یعنی اصحاب پیامبر(صلیالله علیه و آله) و دو نسل بعد از آنان (تابعین و اتباع) اطلاق می شود. اصطلاح سلفی بر طیف وسیعی از جریانهای اسلامی و اندیشمندان اهل سنت اطلاق می شود که منادی بازگشت به شیوه سلف (پیشوایان اهل سنت در قرون نخست اسلامی) هستند. در این نوشته در باره سلف و سپس از سلفی گری وهابیت سخن گفته شده است.
سلفی ها شیوه سلف را نمایانگر اسلام ناب می دانند که جامعه باید به آن برگردد تا مجد و عظمت خود را بازیابد. اما در درون این طیف گسترده، نظریات و عملکردهای بسیار متنوعی وجود دارد: برخی از آنها روح اسلام را از سلف الهام می گیرند و بر پایه آن و با توجه به مقتضیات روز به اجتهاد می پردازند اما برخی دیگر در پی پیاده کردن دقیق دیدگاه و سخنان سلف هستند. از آنجا که سلف اهل سنت خود دارای شیوه یکسان نبوده اند از این رو منادیان بازگشت به سیره سلف نیز هرگز یکسان نیندیشیده اند.
به علاوه اینکه سلف در چه بازه زمانی مورد نظر باشد بسیار مهم است. مثلا اگر منظور از سلف تنها صحابه پیامبر(صلیالله علیه و آله) و یک نسل بعد از آنان (تابعین) باشند، در این صورت امامان چهارگانه فقه اهل سنت نیز از دایره سلف خارج می شوند زیرا هر چهار امام (ابوحنیفه و مالک و شافعی و احمد بن حنبل) پس از عصر صحابه و تابعین زیسته اند. سلفیگری با این تفسیر، در مقابل مذاهب اربعه و مستلزم حجیت اجتهاد معاصران بر پایه احادیث و سخنان صحابه خواهد بود. از این رو اکثر علمای اهل سنت که تنها مذاهب اربعه(حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی) را معتبر می دانند، با سلفیگری مخالفند زیرا سلفیگری را به معنای تخریب نظام فقهی که ابوحنیفه و شافعی و… بنا کرده اند، می دانند.
امروزه آنچه از اصطلاح سلفی به ذهن متبادر می شود بیشتر همان جریانی است که با عنوان وهابی شناخته می شود و شخصیتهای بارز آن محمدبن عبدالوهاب و عبدالعزیز بن باز و ابن عثیمین و… هستند. حال آنکه در چند دهه پیش این اصطلاح طیف بسیار گسترده ای را شامل می شد که در میان آنها نام متفکرانی همچون محمد عبده و محمد رشید رضا و محمد غزالی(معاصر) به چشم می خورد. در واقع وهابیها در آغاز اقلیت کوچکی از جریانهای سلفی را تشکیل می دادند اما به تدریج توانستند سوار بر موج شده، خود را نمایندگان اصلی این جریان قلمداد کنند.
اصطلاح سلفی نخست با ظهور برخی از مصلحان اسلامی که در پی نجات امت اسلامی از تعصبات شدید مذهبی بودند مطرح شد. آنان غالبا خود را پایبند به عقاید سلف دانستند ولی در زمینه فقه خواستار اجتهاد جدید با توجه به اهداف شریعت و کاهش تعصبات مذهبی شدند. این جریان را باید سلفی اجتهادی نامید. آنان خود را به فهم عالمان گذشته از قرآن و سنت محدود نمی کردند و معتقد بودند علمای دین باید متناسب با شرایط زمان و مکان به اجتهاد بپردازند. برجسته ترین شخصیتهای این جریان اصلاحی عبارتند بودند از: محمد عبده(د ۱۹۰۵م/۱۳۲۳ق)، محمد رشید رضا(د۱۹۳۵م/۱۳۵۴ق)، ابن بادیس الجزائری(د ۱۹۴۰م)، علال الفاسی (د۱۹۷۴م/۱۳۹۴ق.) از میان معاصران نیز محمد غزالی(د۱۹۹۶م) و یوسف قرضاوی(در قید حیات) در همین جریان می گنجند.
اما به تدریج این اصطلاح به کسانی که خود را تنها به ظواهر قرآن و سنت پایبند معرفی می کردند و عملا هرگونه اجتهاد جدید را بدعت می دانستند، اختصاص یافت. این جریان همان پیروان محمدبن عبدالوهاب هستند که باید آنها را سلفیهای نص گرا یا وهابی بنامیم. از ویژگیهای بارز وهابیها این است که بسیاری از مخالفان خود را کافر می نامند. به همین خاطر به آنها تکفیری نیز گفته می شود. شیوه آنان در فهم اسلام را می توان چنین خلاصه کرد:
۱. مراجعه بی واسطه به احادیث
۲. پرهیز از مراجعه به آثار عالمان اسلام و دیدگاههای اجتهادی آنان
۳. اعتماد به خبر واحد در عقاید و احکام
۴. پرهیز از تاویل نصوص دینی
۵. ترجیح دادن نص بر عقل در موارد تعارض
۶. پرهیز از آمیختن مظاهر غربی با اسلام
البته برداشت وهابیها از احادیث به شیوه خاص خودشان است. آنان احادیث را همانطور می فهمند که ابن تیمیه(متوفای ۸۲۸هـ) در آثار خود تفسیر کرده است. به بیان روشنتر آنان در حالی که شعار گشودن باب اجتهاد را سر داده، تقلید از امثال ابوحنیفه و شافعی را ناروا می شمرند، در همان حال عملا از ابن تیمیه تقلید می کنند. و اگر میان دیدگاه برخی از سلف با دیدگاه ابن تیمیه تعارضی وجود داشته باشد، دیدگاه آنان را به نفع ابن تیمیه توجیه و تفسیر می کنند که دقیقا بر خلاف ادعای سلفیگری است.
جریان فکری وهابیت از قدیم با دولت عربستان سعودی – که در نظر آنان یک حکومت اسلامی راستین بود- همکاری داشته و از کمکهای مالی و رسانه ای دولت سعودی بهره مند بوده است. اما پس از جنگ خلیج فارس و همکاری آشکار عربستان با آمریکا در حمله به مسلمانان در عراق، وهابیها دچار تناقض شدند. در شرایط جدید برخی از آنان سران عرب را کافر نامیده، جهاد با آنان را واجب دانستند. این دسته از وهابیها خود را سلفیهای جهادی نامیده، به حرکتهای مسلحانه علیه آمریکا و برخی از دولتهای عربی از جمله عربستان دست زدند و به همین خاطر از سوی دولتها به عنوان تروریست معرفی شدند. اما سایر وهابیها ترجیح دادند به جای مبارزه با حکومتهای فاسد، مبانی فکری خود را طبق شرایط جدید مورد بازنگری قرار داده، ضوابط جدیدی برای تکفیر و جهاد معین نمایند بگونه ای که دامن گیر حاکمان کنونی عربستان نشود.
نگاهی گذرا به تاریخ وهابیت
سلفیهای نص گرا(وهابیها) خود را ادامه مکتب اهل حدیث در قرن سوم به رهبری احمد بن حنبل (متوفای۲۴۱هـ) می دانند. به گفته آنان شیوهی احمد بن حنبل توسط شاگردانش نسل اندر نسل ادامه یافته تا آنکه ابن تیمیه(متوفای۷۲۸هـ) آن را رواج داد و با آنچه که بدعت و غیراسلامی می دانست مبارزه کرد. البته ابن تیمیه واژه سلفی را بکار نمی برد، ولی شیوه او در فهم اسلام، بعدا توسط وهابی ها پیگیری و تحت عنوان سلفیگری ترویج شد.
برخی می گویند ابن تیمیه خود دچار انحراف عقیدتی بود و عقاید نادرست را به احمد بن حنبل نیز نسبت می داد و به همین خاطر بارها زندانی شد. برخی از ویژگیهای فکری و شخصیتی ابن تیمیه چنین است: وی احادیث پیامبر اعظم(صلیالله علیه و آله) درباره فضایل امیرالمومنین(علیهالسلام) و اهل بیت(علیهمالسلام) را انکار می کرد. سفر به قصد زیارت پیامبر اعظم(صلیالله علیه و آله) و ائمه(علیهمالسلام) را بدعت و حرام می دانست. با منطق، فلسفه، عرفان و کلام به شدت مخالف بود. فیلسوفانی همچون فارابی و ابن سینا را دچار انحراف عقیدتی می دانست. عارفان و صوفیانی همچون ابن عربی و صدرالدین قونوی و عفیف تلمسانی را کافر می خواند. با شیعه و معتزله شدیدا دشمنی می کرد. عقاید اشاعره را نیز نادرست می دانست. در بحث علمی تندخو بود و گاه به طرف مقابل اهانت می کرد. معتقد بود اینکه در قرآن کریم از تخت پادشاهی خداوند یاد شده به معنای این است که واقعا خداوند دارای تخت پادشاهی است و بر آن نشسته است!! وی معتقد بود دانشمندانی که این تعبیر را کنایه از اقتدار و فرمانروایی و احاطه خداوند دانسته اند اشتباه کرده اند. همچنین می گفت تعبیر دست خدا در قرآن به معنای این است که خداوند حقیقتا دارای دست است و نباید آن را کنایه از قدرت و سخاوت پروردگار بدانیم. در یک کلام ابن تیمیه با تاویل و تفسیر عمیق آیات شدیدا مخالف بود و می گفت باید به ظاهر آیات اکتفا کنیم و به همین خاطر عقایدی را ابراز کرد که مستلزم جسم دانستن خداوند متعال است.
ابن تیمیه در زمان جنگ مغولان با مسلمانان مصر، مردم را به جهاد و مقاومت در مقابل حمله مغولان فراخواند و در پیروزی مصریان نقش مهمی ایفا کرد. وی در تمام عمر خود ازدواج نکرد. با اینکه دانش فراوانی نسبت به ادیان و مذاهب و علوم گوناگون داشت اما بسیار متعصبانه می اندیشید و در مجادلات مذهبی با سلاح اتهام به مخالفان خود حمله می کرد. در فقه عمدتا همان دیدگاه احمد بن حنبل را ترجیح می داد اما در مواردی نیز فتوای خاص خود را داشت. ابن تیمیه در پافشاری بر عقاید خود کم نظیر است. افکار او از یک سو در بسیاری همچون ابن قیم جوزیه و ابن کثیر اثر گذاشت و از سوی دیگر انتقاد و مخالفت بسیاری از علمای اسلام همچون تقی الدین سبکی شافعی و ابن زملکانی و ابوحیان اندلسی و نورالدین علی بن یعقوب شافعی و دیگران را برانگیخت.
پس از مرگ ابن تیمیه شیوه سلفی گری عملا از رواج و مقبولیت چندانی برخوردار نبود تا اینکه محمد بن عبدالوهاب توانست برای گسترش آن در حجاز با محمد بن سعود همپیمان شود. وی در دشمنی با شیعه از ابن تیمیه نیز بی باک تر بود و صریحا اعلام کرد که شیعیان کافرند بلکه هر کس که در کافر بودن آنان تردید کند نیز کافر است!!
سرانجام وهابی ها پس از خونریزیهای فراوان توانستند شافعی ها را سرکوب کرده، با تشکیل حکومت پادشاهی آل سعود مذهب وهابیت را بر عربستان حاکم کنند. آنان با پشتیبانی دولت ثروتمند عربستان توانستند تبلیغات خود را با شعار جذاب بازگشت به توحید و اسلام اصیل و مبارزه با بدعتها در کل جهان اسلام گسترش دهند به گونه ای که در حال حاضر در قریب به اتفاق کشورهای اسلامی دارای سازمان تبلیغاتی و فعالیت تشکیلاتی هستند.
موضع وهابیت درباره جریان ها و شخصیتهای اسلامی معاصر
مصلحان اسلامی معاصر همواره مورد حمله تبلیغاتی شدید وهابیها بوده و احیانا از سوی آنان تکفیر شده اند. جریان اصلاحگری اسلامی در نیمه دوم قرن نوزدهم با سید جمال الدین اسدآبادی آغاز شد. وی بر مقابله با سلطه استعمارگران بر کشورهای اسلامی تاکید می کرد. اما پس از او شاگردش محمد عبده بر شیوه مسالمت آمیز و پرورش نسلی از مسلمانان آگاه تاکید کرد. در قرن بیستم شاهد بروز شخصیتها و جریانهای اسلامی بسیاری در الجزایر و سودان و لیبی و مغرب هستیم. در این میان می توان از جنبش اخوان المسلمین به عنوان بزرگترین جنبش اسلامی در جهان عرب، یاد نمود. گرچه بخشهایی از اخوان المسلمین از آن جدا شده، به اقدامات مسلحانه گرایش یافتند اما پیکره اصلی اخوان همواره شیوه مسالمت آمیز را تاکنون ادامه داده است. همه جریانهای فوق با وجود تنوع رویکردها به یک معنا سلفی هستند زیرا همه در پی بازگشت به اسلام سلف می باشند. اما در شرایط کنونی وهابیها با استفاده از ثروت عربستان و رسانه هایی که در اختیار دارند منحصرا خود را سلفی راستین و دیگران بویژه سلفیهای اصلاحی و اجتهادی را دچار انحراف از شیوه سلف قلمداد می کنند.
وهابی ها در رسانه های خود سید جمال الدین اسدآبادی و محمد عبده را دچار انحراف فکری می خوانند. درباره اقبال لاهوری نیز چنین می اندیشند. درباره جنبش اخوان المسلمین نیز موضع مثبتی ندارند. از شیخ محمود شلتوت (مفتی اعظم مصر) شدیدا انتقاد می کنند. یکی از اقدامات شلتوت که موجب خشم آنها شد این بود که مذهب تشیع را یکی از مذاهب رسمی اسلامی اعلام کرد. شیخ محمد غزالی(متفکر برجسته معاصر اهل سنت) نیز به خاطر آزاداندیشی و گرایش به وحدت اسلامی شدیدا مورد انتقاد وهابی ها قرار گرفت. در مقابل وی نیز وهابی ها را یک مشت جاهل و احمق که دچار بیماری روحی هستند می نامید. مرحوم غزالی معتقد بود وهابی ها خطری برای اسلام و اهل سنت به شمار می روند.
وهابی ها از جنبش حماس در فلسطین به خاطر ارتباط صمیمی با شیعیان انتقاد می کنند. برخی از آنان صریحا ادعا می کنند که مشکلات ملت فلسطین به خاطر این است که مانند وهابی ها متعصب نیستند و با شیعیان ارتباط دوستانه دارند و نسبت به اصل توحید پایبندی کافی ندارند!!
همه گرایش های عرفانی و صوفیانه اسلامی از سوی وهابیان مورد حمله قرار گرفته اند. آنان هرگونه تعامل و مراوده با شیعیان و نیز صوفیه و عرفا را همچون ارتباط با کفار و منحرفان می دانند. در یک کلام اغلب متفکران و جنبش های اسلامی معاصر از سوی وهابیان به عنوان کافر یا دستکم منحرف قلمداد شده اند. عجیب تر از همه این است که گفته می شود محمد حامد الفقی یکی از سران وهابیت در مصر در قرن بیستم، حتی امام ابوحنیفه را کافر می دانست!!! این در حالی است که ابوحنیفه از سوی بسیاری از اهل سنت به عنوان امام اعظم شناخته می شود. به عقیده وهابیان، اسلام اصیل تنها در افکار ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب خلاصه می شود و همه مذاهب اسلامی اعم از شافعی و حنفی و… باید جای خود را به مذهب محمد بن عبدالوهاب بدهند.
وهابی ها بر خلاف عموم اندیشمندان اهل سنت، تشیع را برابر با شرک تلقی می کنند و هر کس را که خواستار وحدت اسلامی باشد به شدت مورد هجوم و اتهامات بی اساس قرار می دهند. نیازی نیست بیان کنیم که چه تهمتها و افتراهایی به چهره های پرافتخار شیعه همچون امام خمینی(ره) و امام موسی صدر و سید حسن نصرالله زده و می زنند. آنان در دشمنی با شیعه به اصول اخلاقی و صداقت پایبندی ندارند.
وهابیت و منحرف کردن اذهان از مشکلات اصلی
در حال حاضر جریان وهابیت تقریبا در همه کشورهای اسلامی مشغول تبلیغ هستند اما از آنجا که از بینش عمیق اسلامی بی بهره اند، از این رو در مبارزه با مفاسد نیز غالبا از مفاسد مهم و علل اصلی غفلت کرده، به معلولها و مشکلات دست چندم می پردازند. به عنوان مثال آنان مردم مصر را از زیارت قبر امام شافعی نهی می کنند و آن را حرام و شرک می نامند اما در برابر همکاری دولت مصر با رژیم صهیونیستی در فشار آوردن بر مردم فلسطین سکوت می کنند. همچنین درباره حکومتهای مستبد و وابسته در جهان عرب که منشا مشکلات می باشند سکوت می کنند. گرچه پس از جنگ اول خلیج فارس، گروهی از وهابیان متوجه تناقضات رفتاری خود شدند اما نتوانستند راه حل منطقی برای حل مشکلات فکری و رفتاری خود بیابند.
شاید بزرگترین آسیبی که وهابیها به پیکره امت اسلامی وارد کرده اند این است که همواره مسلمانان را به درگیری های داخلی تشویق و از دشمن بیرونی و صهیونیسم غافل کرده اند. آنان بر ضد شیعه و حزب الله لبنان چنان خصمانه موضعگیری می کنند که هرگز علیه صهیونیستها آن گونه سخن نمی گویند. گویی از نظر آنان دشمن اصلی اسلام، شیعیان و مقاومت لبنان و فلسطین هستند!! درباره اندیشمندان معاصر اهل سنت نیز چنین برخوردهای تندی دارند به گونه ای که بسیاری از آنان از بیم وهابیها جرات ابراز نظر ندارند. شاید بتوان گفت بزرگترین دشمنان آزاداندیشی در جهان اسلام در حال حاضر همین وهابی ها می باشند.
شناخت چند شخصیت وهابی معاصر
مرجعیت دینی در عربستان از آغاز سلسله پادشاهی آل سعود تاکنون با علمای وهابی بوده است. نام بن باز مفتی سابق عربستان برای بسیاری از ما آشناست. نام کامل وی عبد العزیز بن باز است. وی در سال ۱۳۳۰هجری قمری متولد شد. پس از سالها تحصیل نزد علمای وهابی و تسلط بر اصول مذهب وهابی در سال ۱۳۵۰ق به سمت قاضی منصوب شد اما همچنان به مطالعات خود درباره وهابیت ادامه داد. بعدها به مقام مفتی اعظم عربستان دست یافت. وی تالیفات بسیاری در اثبات مذهب خود و رد مذاهب دیگر دارد. دشمنی او با شیعیان زبانزد خاص و عام است و ماجراهای جالبی در این باره بر سر زبانهاست. می توان رابطه ای بین منافع آل سعود و فتواهای این مفتی وهابی یافت. سرانجام در سال ۱۴۲۰ هجری قمری در سن هشتاد و نه سالگی درگذشت. اندکی پیش از مرگ بن باز در سال ۱۴۱۹ق تحولات به سمتی پیش رفت که حتی مفتیان وهابی نیز دانستند که شتابزدگی در صدور حکم ارتداد و تکفیر مسلمانان به زیان خودشان خواهد بود از این رو بیانیه ای صادر کرده همگان را از شتابزدگی در تکفیر دیگران بر حذر داشتند. این بیانیه نقطه عطفی در تاریخ وهابیت به شمار می رود و به روشنی اثبات کرد که شیوه تکفیر قابل ادامه نیست.
شخصیت دوم در میان علمای وهابی عربستان محمد بن صالح العثیمین نام دارد که در ۱۳۴۷ هجری قمری در قصیم عربستان متولد شد و پس از سالها تحصیل از جمله شاگردی نزد بن باز در شمار مفتیان طراز اول عربستان درآمد. وی در سال ۱۴۲۱ق درگذشت. نظرات فقهی او نزد وهابیان در حد نظرات بن باز ارزشمند تلقی می شود.
عبدالعزیز آل شیخ مفتی کنونی عربستان از نوادگان محمد بن عبدالوهاب (بنیانگذار مذهب وهابیت) می باشد. وی در سال ۱۳۶۲هجری قمری متولد شد. سالیانی در محضر علمای وهابی از جمله بن باز شاگردی کرد و به منصب قائم مقام مفتی اعظم دست یافت تا اینکه در سال ۱۴۲۰ق با درگذشت بن باز از سوی پادشاه عربستان به مقام مفتی اعظم منصوب شد و همچنان در این مقام باقی است.
بن جبرین آخوند وهابی دیگری است که به فتواهای تند و تکفیر شیعیان مشهور است. وی متولد سال ۱۳۵۳هجری قمری است و نزد بن باز شاگردی کرده است. در حال حاضر شاید بتوان او را تندروترین مفتی عربستان به شمار آورد که بی وقفه به شیعه تهمت و افترا می بندند.
سلمان العوده (متولد ۱۳۷۶هجری قمری) یک وهابی تجدیدنظر طلب است که معتقد است باید از شدت حمله به شیعیان کاسته شود. وی دریافته است که دیگر نمی توان با ادبیات تکراری تکفیر و ناسزا به پیش رفت و از این پس باید با شعار گفتگو وهابیت را تبیین نمود. به همین دلیل در میان وهابیان مخالفانی دارد. یکی از ویژگیهای نسل جدید آخوندهای وهابی این است که با شبکه های ماهواره ای قرارداد می بندند و از رسانه ها و اینترنت استفاده بهینه می کنند. باید دانست طبق عقیده وهابیان هر کس با قرآن آشنا باشد و کتاب صحیح بخاری و صحیح مسلم را خوانده باشد می تواند برای خود فتوا بدهد!! از این رو بسیاری از آخوندهای وهابی پس از مدتی تحصیل شروع به فتوا دادن می کنند و در این کار نوعی رقابت و همچشمی نیز مشهود است. بسیاری از آنان شماره تلفن همراه خود را برای پاسخ به سوالات شرعی آقایان و خانمها در اختیار عموم قرار می دهند.
بروز یک جریان تجدیدنظر طلب در درون وهابیت
در درون وهابیت قشر معتدلی در حال ظهور و بروز است. این قشر که بیشتر از نسل تحصیل کرده و جوان تشکیل شده و حتی بعضی از اساتید و علمای بزرگ آنان با آنها هماهنگ هستند، مسلمانان را متهم به شرک نمی کنند و از خون ریزی بیزارند و از گفتگوهای منطقی و دوستانه بین مذاهب اسلامی استقبال می کنند. آنان ضمن تجدید نظر در افکار خشونت آمیز گذشته، حاضر به تعامل با سایر مسلمانان جهان هستند.
شاید بتوان از شیخ حسن بن فرحان مالکی به عنوان برجسته ترین و شجاع ترین وهابی تجدیدنظر طلب یاد کرد. وی کتابی تحت عنوان داعیه ولیس نبیا را نوشت و در این کتاب گفت که محمد بن عبدالوهاب تنها یک مبلغ دینی بوده و هرگز یک پیامبر معصوم نبوده است وی خواستار تجدیدنظر در برخی از رفتارهای وهابیان بویژه شتابزدگی در تکفیر و قتل دیگران شده است. البته انتشار این کتاب خشم تندروها را برانگیخت و نویسنده آن را کافر و مرتد نامیدند. برای اطلاع بیشتر درباره این جریان تجدیدنظر طلب می توانید به کتاب وهابیت بر سر دو راهی نوشته آیت الله ناصر مکارم شیرازی(دام ظله) که در پایگاه اینترنتی ایشان قابل دانلود است، مراجعه فرمایید.
منابع درباره موضوع وهابیت:
کتابهای مفیدی درباره وهابیت منتشر شده است. در صورتی که مایل باشید درباره وهابیت مطالعه عمیق تری داشته باشید می توانید به آثار زیر مراجعه کنید. ما نیز در نگارش این مقاله برخی از این آثار مراجعه کرده ایم:
۱. پاسخهای جوان شیعی به پرسشهای وهابیان نوشته محمد طبری؛ انتشارات مشعر
۲. وهابیت بر سر دو راهی نوشته آیت الله ناصر مکارم شیرازی
۳. آیین وهابیت نوشته آیت الله جعفر سبحانی
۴. مقاله ابن تیمیه در دایره المعارف بزرگ اسلامی، ج؛ ۳ نوشته عباس زریاب خویی (قابل دسترسی از طریق سایت دایره المعارف بزرگ اسلامی و پایگاه: http://www.tebyan.com)
۵. مقاله السلفیه در دایره` المعارف ویکیبیدیا (عربی)
۶. دعوی المناوئین، شیخ احمد زینی دحلان شافعی
منبع: روزنامه رسالت
اسلام ملکى معاف