تفسیر القرآن الکریم‏

۱۴۰۱-۰۱-۲۵

123 بازدید

« تفسیر القرآن الکریم»، اثر مرحوم مصطفى خمینى، به زبان عربى، دستاورد حوزه پررونق درس تفسیر ایشان، در نجف اشرف است که همراه با تدریس و مباحثه، مطالب را خود، به رشته تحریر درآورده‏اند.

ثبت بعضى تاریخ‏ها، حاکى از آن است که این دوره تدریس و تحریر تفسیر از اواخر سال ۱۳۸۹ ق، آغاز گردیده و تا اوائل سال ۱۳۹۷ ق، ادامه داشته است.

نام کتاب توسط شاگردان مؤلف انتخاب شده است و نویسنده در یک عبارت از آن با عنوان« مفتاح أحسن الخزائن الإلهیه» یاد کرده است( متن کتاب، ج ۲، ص ۹۷).

ساختار

این تفسیر، شامل سوره حمد و ۴۶ آیه از سوره بقره مى‏باشد و با شیوه‏اى استدلالى ارائه شده است.

مفسر، طرحى جامع را در نظر داشته؛ تفسیرى ترتیبى و درعین‏حال موضوعى که به‏تناسب آیات، موضوع مورد بحث در آن را به‏طور اجمال مطرح کند.

گزارش محتوا

درباره محتوا و ویژگى‏هاى این اثر، توجه به نکات زیر ضرورى است:

  1. مفسر در تفسیر آیات، مباحث و عناوین گسترده‏اى بدین شکل مطرح مى‏کند: لغت، صرف، نحو، قرائت، رسم الخط، علم اسماء و حروف و اعداد و اوفاق، حکمت و فلسفه، عرفان، فصاحت، بلاغت، فقه، اصول، اخلاق و موعظه، شأن نزول، کلام، مباحث اجتماعى و تفسیر آیات از دیدگاه‏هاى گوناگون.
  2. مؤلف به روش‏هاى گوناگون به بررسى آیات قرآن پرداخته است. در مجموع وى از چهار دیدگاه به بررسى آیات پرداخته است:

الف)- مباحثى که موضوع آن قرآن است: وى در هر آیه به بحث قرائت آیه مى‏پردازد و قرائات گوناگون را نقل مى‏کند؛ اگرچه با شدت به آن اعتراض مى‏کند. وى با تأسى به استاد و پدر بزرگوار خود، علم قرائت را یکى از توطئه‏هاى سلاطین جور مى‏داند که به این وسیله مسلمین را از دقت در معانى و مقاصد قرآن کریم منحرف کرده‏اند.

ایشان تنها قرائت معتبر را، قرائت قرآن موجود مى‏داند و در جاهاى مختلف از جمله در ارتباط با اختلاف قرائت‏هاى کلمه‏«ربهم»در آیه ۵ سوره بقره مى‏گوید: این اختلافات پایه و مایه‏اى ندارند. عدول کردن از قرائت قطعى و دقیق متن قرآن به این قرائات، حتى قرائات مشهور که از قاریان معروف روایت شده است، جایز نیست؛ گرچه مجرد موافقت قرائت با ادبیات عرب در صحت قرائت کافى است( متن کتاب، ج ۲، صفحه ۳۴۷، چاپ وزارت ارشاد).

ایشان به مفسران قرآن کریم پیشنهاد مى‏کند، همه مسائل اختلاف قرائات را در هم نیامیزند؛ آن دسته از مسائل را که به مفردات قرآنى مربوط مى‏شوند، تحت عنوان اختلاف قرائت بیاورند، اما دسته دیگر از مسائل را که به ترکیبات قرآنى مربوط مى‏شوند، تحت عنوان« اعراب» به بحث بگذارند و بیهوده به اختلافاتى که جنبه معنایى ندارند، نپردازند. بر قرائت جمهور تکیه کنند و قرائات دیگر را با آن یکسان نگیرند و متساویا در کنار هم قرار ندهند( همان، ص ۶۴- ۶۱).

وى با دقت مباحثى از علوم قرآن را بررسى مى‏کند؛ مسائلى از قبیل قرائات، رسم الخط، علم وقف و ابتدا، مکى یا مدنى بودن، ترتیب نزول، شأن نزول، محکم و متشابه، ناسخ و منسوخ، وجوه و نظائر، تقسیمات قرآن، فواتح السور، خواص قرآن و فضائل سور.

مصنف رسم الخط مربوط به کلمات قرآن را با مقایسه املاى عربى مطرح کرده؛ معتقد است ده‏ها اشتباه در رسم الخط قرآن وجود دارد که مسلمین براى جلوگیرى از تغییر و تحریف قرآن از آن تبعیت کرده‏اند.

مفسر، نگارش کلماتى از قبیل« أیه الثقلان»،« اللیل»،« الذین»،« الملئکه» و« الصلوه» را غلط مى‏داند؛ درعین‏حال معتقد است التزام به ابقاى این نگارش‏هاى غلط در کتابت نسخه‏هاى قرآن مجید، نوعى سخت‏گیرى و انضباط شدید بوده که قدماى مسلمین انجام مى‏داده‏اند و رعایت این انضباط را لازم مى‏دانسته‏اند تا راه براى هرگونه تحریف در قرآن بسته شود؛ این التزام همواره لازم خواهد بود( همان، ص ۶۵ و ۱۳۷؛ ج ۴، ص ۴۲۲).

ایشان بعضى از مسائل فقهى مربوط به آیات را مانند حرمت مس کلمه الله و کلمه الرحمن، نام‏گذارى به اسم الله و اسم الرحمن و کتابت الرحمن، مورد بررسى قرار داده است؛ اما در طرح فقهى مباحث در تفسیر، افراط نکرده است و براى تلفیق مباحث فقهى- تفسیرى حدى محدود قائل است.

مصنف گاه استدلال فقهى بعضى مفسرین به بخشى از آیات قرآن را مورد نقد قرار مى‏دهد؛ به‏عنوان نمونه، استنباط بعضى فقها از عبارت‏«الحمد لله رب العالمین»مبنى بر اینکه ملاک شرعى جایز نبودن حمد و ستایش غیر خداوند، آن است« که نوعى تصرف در مال غیر، بدون اذن وى است» را رد مى‏کند( همان، ج ۱، ص ۲۴۷).

همچنین مؤلف، به‏عنوان نمونه‏اى دیگر از عملکرد مفسران در مباحث فقهى- تفسیرى، یک سلسله فتاواى فقهى را که امام فخر رازى و دیگران از آیات ۳ تا ۵ سوره بقره استنباط کرده‏اند، ذکر مى‏کند و با تکیه بر نگرش دقیق فقهى، به دلیل آنکه آیات مذکور در مقام ستایش و توصیف مؤمنانند و نه در مقام تشریع، انواع استدلالات فقهى از این قبیل را به آیات قرآنى، مردود مى‏شمرد( همان، ج ۲، ص ۳۱۹).

وى مباحث کلامى مهمى مربوط به قرآن را مانند تحدى قرآن و وجوه اعجاز قرآن، با ابتکار زیادى تحقیق مى‏کند. به نظر ایشان، آوردن آیاتى مثل قرآن از محالات نیست، بلکه از ممکناتى است که فقط قرآن قادر به انجام آن است و تکرار آیات مشابه براى نقل یک حادثه در قرآن، شاهد این مدعاست. وى معتقد است که اعجاز قرآن را باید با توجه به پیامبرى رسول‏الله( ص) و خاتمیت او تبیین کرد و همه این امور مستند به کمال ذات رسول‏الله( ص) است و منشأ حقیقى دارد. خاتمیت همانا اخبار به نیامدن پیامبر است، نه آنکه محال باشد( همان، ج ۴، ص ۵۳- ۶۹).

وى به احادیثى که در شرح آیات قرآن کریم مربوط مى‏شود، اشاره کرده، بعضى از آنها را توضیح مى‏دهد و در این باب از تفسیر منسوب به امام حسن عسکرى( ع)، تفسیر قمى، عیاشى و در المنثور و دیگر منابع روایى خاصه و عامه نقل مى‏نماید و معتقدند بخشى از روایات، مرسله و ضعیفند و بخش عمده‏اى نیز در صدد بیان مصداقى از معانى آیه هستند.

ب)- استفاده از علوم گوناگون در تفسیر: نویسنده با استفاده از قواعدى که در علوم گوناگون به اثبات رسیده است، به آیات قرآنى پرداخته و آن‏ها را تفسیر مى‏کند. با استفاده از لغت و صرف به شرح کلمات و با کمک قواعد نحو، معانى و بیان به شرح جملات و با استفاده از علم کلام، فلسفه، عرفان، فقه، اصول، حروف و اعداد به بیان مقاصد قرآن مى‏پردازد. تفسیر قرآن که کشف مقاصد آن با کمک دانش بشرى است، از مرسوم‏ترین روش‏هاى تفسیر است و نویسنده با جامعیت علمى خویش و مراجعه به کتب علمى و تفسیرى مختلف به این مهم پرداخته است. در این قسمت، تسلط نویسنده بر علوم گوناگون و توان وى در ایجاد ارتباط میان آیات و علوم به‏خوبى مشهود است. وى در انتهاى تفسیر هر آیه بار دیگر به‏طور خلاصه، تفسیر آیه را با استفاده از مشرب‏هاى گوناگون تکرار مى‏کند.

ج)- استفاده از قرآن در علوم مختلف: در علوم گوناگون، مسائلى مطرح است که دانشمندان با قطع نظر از قرآن کریم به نقد و بررسى آن مسائل پرداخته‏اند و گاهى نیز از بعضى آیات جهت اثبات یا نفى آن بهره برده‏اند. شهید سید مصطفى خمینى با دقتى بى‏نظیر این مسئله را دنبال کرده و در ذیل هر آیه به مسئله‏هاى علمى مربوط به آن اشاره و دخالت آیه در آن مسئله را بررسى مى‏کند. وى از آیات مورد بحث خود در مسائلى مانند مشروعیت عبادت ممیز، جواز استعانت از غیر خدا، واسطه در عبادت، وجوب تکرار نماز و ده‏ها مسئله فقهى دیگر، استفاده کرده است. در علم اصول فقه به مسائلى مانند شمول خطابات بر معدومین، دلالت امر بر مره و وجوب، استصحاب احکام شرایع سابق، استعمال لفظ در بیش از یک معنى، احتیاج علوم به مقدمات حکمت و چندین مسئله دیگر اشاره کرده است.

در علوم ادبى نیز چند مسئله مانند جواز رجوع ضمیر به محذوف و دخول عامل بر عامل را مورد توجه قرار داده است.

ایشان همچنین در فلسفه و کلام به این مهم پرداخته است؛ براى مثال، وى میان ترکیب‏«رب العالمین»و هشت بحث فلسفى، ارتباط برقرار کرده که عبارتند از: تدریجى بودن عالم، حصر ربوبیت در خدا، علت مبقیه، ربوبیت بلاواسطه، استدلال بر وحدت خدا به‏وسیله وحدت عالم، قبول تربیت در مجردات و نفى علیت اعدادى و در آیه‏«الرحمن الرحیم»،به مسئله فعلیت روز قیامت، حشر موجودات، فعلیت جزاء و عدالت خدا، اشاره مى‏کند.

به این ترتیب تعداد بسیار زیادى از بحث‏هاى فلسفى، کلامى و عرفانى در این کتاب مورد توجه قرار گرفته است.

تذکر یک نکته لازم است که در تمام این موارد، نگارنده با اعتقاد راسخ به هدف تفسیر هرگز به بحث کامل این مسائل نپرداخته، بلکه فقط جهتى از بحث را که با آیه تناسب دارد، مورد توجه قرار داده است.

در این راستا مصنف برخى مصطلحات قرآنى را مطرح و معنا و تفسیر مى‏نماید، مانند« قلب»( همان، ج ۲، ص ۳۹۷)،«لا یشعرون»(همان، ج ۳، ص ۱۱۶)،«إن کنتم صادقین»(همان، ج ۴، ص ۳۶۲).

همچنین ایشان در مقام بررسى کاربرد کلمات و تعیین حوزه‏هاى معنایى واژگان زبان قرآن، دقت نظرهایى اعمال مى‏کند که مبناى همه آنها حاکم ساختن کاربرد قرآنى و حکم قرار دادن آن و زدودن تاریکى‏ها و غفلت و تردیدها از کاربرد آن واژگان در زبان و ادبیات عربى، در پرتو ساز و کار کلام خداست؛ براى نمونه ذیل آیه ۳۵ سوره بقره( همان، ص ۳۹۷- ۴۰۱)، ده نمونه یاد شده است.

د)- اخلاق و موعظه( جنبه عملى تفسیر): نویسنده در راستاى هدف والاى تفسیر که رسیدن به مقصود قرآن است، رسالت قرآن را که همانا هدایت انسان‏هاست، از یاد نبرده و در ذیل همه آیات به موعظه و نصیحت متناسب با آن پرداخته است. ایشان معتقدند مفسر نیز مانند پیامبر( ص) باید به انذار و تبشیر مردمان بپردازد؛ انذار از اینکه مبادا به سیر و سیاحت در مفاهیم و ترکیبات و خصوصیات کلام بسنده کنند و تشویق و ترغیب، نسبت به سفرى سالکانه و خالصانه در حقیقت و روح کتاب خدا و دقایق و شئون کلام الهى. تنها به این وسیله است که مفسران مى‏توانند بندگان خدا را به منظور و مقصود از فرود آمدن کتاب کریم از جانب خداوند رحمان و رحیم، نائل سازند( همان، ج ۲، ص ۲۲).

  1. ایشان در سراسر تفسیر خویش، بنا را بر اجتهاد مطلق نهاده است؛ به همین جهت، هر گاه مطلبى خلاف تحقیق، شهرت یافته باشد، متعرض آن مى‏گردد و با دلائل قطعى، مطلب را روشن مى‏سازد؛ چنان‏که در تفاسیر خاصه و عامه یکى بودن معناى« شکر» با« حمد»، مشهور شده است، اما ایشان، این مطلب را« غریب» عنوان مى‏دهد و به بررسى آن از زوایاى مختلف، مى‏پردازد( همان، ج ۱، ص ۲۱۶).
  2. ایشان هیچ‏گونه تضییق و ایجاد محدودیت را در دایره معانى الفاظ قرآنى روا نمى‏دارد و هیچ‏گونه توجیهى را مجوز محدود کردن معانى عبارات و تعبیرات قرآنى نمى‏داند( همان، ج ۲، ص ۴۴۷- ۴۴۸). بر این مبنا مصنف خطاب‏هاى قرآنى را عام مى‏داند؛ به‏طور نمونه، خطاب‏هاى‏«یا بنی اسرائیل»را خطاب به همگان مى‏داند و رهنمودهاى هدایتى این آیات را متوجه همگى جوامع بشرى مى‏داند( همان، ج ۴، ص ۴۸۷- ۴۸۸).
  3. ایشان مى‏فرماید:« وظیفه اصحاب تفسیر و ارباب تأویل عبارت است از اندیشیدن پیرامون مفاد آیات شریفه و امورى که به آنها مرتبط است، تصدیقا و دلاله، نه تصورا و خیالا و خطورا و دقت در این مرحله، به هر اندازه که ممکن باشد، لازم است؛ زیرا کلام الهى دربردارنده مسائل گوناگون و وفور بسیار در زمینه‏هاى مختلف و علوم و ادبیات ظاهرى و باطنى و نقلى و عقلى و لبى و قشرى است»( همان، ج ۴، ص ۳۳۷).
  4. از مشخصه‏هاى دیگر تفسیر ایشان، پیشنهاد حذف اسرائیلیات مى‏باشد. على‏رغم آنکه در تفسیر، عملا به سرفصل موضوعى اسرائیلیات نرسیده است، در یکى دو مناسبت که به اسرائیلیات اشاره کرده است، حذف اسرائیلیات را پیشنهاد کرده است. ایشان در مسئله تحریف قرآن تصریح مى‏کنند که اینان از آغاز بناى تحریف قرآن را داشته‏اند و مى‏خواسته‏اند تجربه کتاب‏هاى آسمانى پیشین را در مورد قرآن کریم تکرار کنند( همان، ج ۳، ص ۲۲۱).

وى معتقد است که در مورد اسرائیلیات و امثال آن، ناگزیر باید ابتدا اسناد آنها مورد فحص و بررسى قرار گیرد، آنگاه این نکته لحاظ شود که حجیت خبر واحد در غیر احکام شرعى و مسائل وابسته به آن نزد محققان ثابت نیست؛ بنابراین، بدیهى است که محض وجود یک روایت در یک کتاب تفسیر یا مجرد وجود یک رأى و نظر در یک کتاب چاپى براى اثبات حجیت آن کافى نیست. گذشته از اینکه اغلب این اخبار، در این‏گونه موضوعات، از نظر سند و دلالت هر دو ضعیف و علیلند و معمولا مسند و صحیح نیستند( همان، ج ۳، ص ۳۲۹- ۳۳۰).

  1. نقد تفسیرى، بخش عمده‏اى از کار تفسیرى مؤلف را تشکیل مى‏دهد. در این میان عنایت خاصى به تفسیر کبیر فخر رازى از حیث طراحى، تبویب و ساختار آن دارد. وى از تفاسیر متعددى نقل مطلب مى‏نماید، اما همواره ابزار نقد را به کار مى‏گیرد؛ به همین جهت نقدهاى ایشان بر تفسیر فخر رازى، المنار، جامع الأحکام قرطبى، البحر المحیط ابوحیان و حتى مجمع البیان و تبیان، کم‏وبیش نمایان است.

وى نظم و دقت را شالوده کار خویش نموده، از هیچ نکته مثبت یا منفى، ناسنجیده و شتاب‏زده نمى‏گذرد.

  1. مؤلف، تفسیر قرآن به قرآن را به‏عنوان یک مبنا در مجموعه مبانى نظرى و عملى روش خود در تفسیر قرآن پذیرفته و تعریف دقیق خود از این اصطلاح را نیز بیان کرده است. نمونه‏هایى از تفسیر قرآن به قرآن یا نقد آن را مى‏توانید در ج ۲، ص ۵۱- ۵۰، ۳۱۸، ۲۲۱، ۲۴۵، ۳۸۲ و ج ۴، ص ۴۰ مشاهده نمایید.

وضعیت کتاب‏

منابع اقوال، آیات و احادیث در پاورقى‏ها و فهرست محتویات هر جلد، در آخر همان جلد ذکر شده است.

فهرست منابع:

  1. مقدمه و متن کتاب.
  2. دانشنامه قرآنى و قرآن‏پژوهى، به کوشش بهاءالدین خرمشاهى، ج ۱، چاپ اول، پاییز ۱۳۷۷ ش، انتشارات دوستان، تهران.
  3. تفسیر قرآن کریم، سید مصطفى خمینى، چاپ وزارت ارشاد، ۴ جلد، سال ۱۳۶۲، تهران.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *