اشاره:
مذهب شیعه، معتزله و اشاعره از مذاهب مهم اسلامی هستند. مذهب معتزله در عصر حاضر پیروانی ندارد اما مذهب اشاعره مذهی کلامی اهل سنت است که در عصر حاضر دارای بشترین پیرو است. در این نوشته به بررسی کوتاه و این سه مذهب مورد مقایسه قرار گرفته است.
الف. معتزله:
به گروهی از اهل سنت که از نظر کلامی پیروان واصل بن عطا محسوب می شدند معتزله گفته می شود.[۱]
عقائد کلامی معتزله را می توان به صورت زیر خلاصه نمود:
۱. توحید: توحید مراتب و معانی گوناگونی دارد که اهم آن توحید ذاتی، توحید صفاتی و توحید افعالی است. توحید ذاتی مورد قبول همه فرقه های اسلامی است. اما درباره توحید صفاتی و افعالی در میان متکلمان اختلاف نظر جدی وجود دارد. معتزله بر خلاف اشاعره، معتقد به توحید صفاتی و منکر توحید افعالی اند.
۲. عدل: هیچ یک از فرقه های اسلامی منکر عدل به عنوان یکی از صفات خداوند متعال نیستند. اختلاف متکلمان بیشتر در تفسیری است که از این مفهوم صورت می پذیرد. تفسیر معتزله بر اساس بینشی است که درباره حسن و قبح اعمال دارد. آنان قائل اند که افعال در ذات خویش، صرف نظر از دستور شرع، خوب یا بد هستند و عقل آدمی نیز قادر است دست کم در پاره ای از موارد، این حسن و قبح را درک نماید. بنابراین عدل از کارهای خوب و واجب است و ظلم از کارهای بد و ناشایست است. از سوی دیگر چون خداوند از هر گونه امر قبیح و ناروا مبراست، پس لزوما کارهایش بر طبق عدل است و هر چه را عقل مصداق ظلم تشخیص دهد خداوند انجام نخواهد داد. معتزله از این تفسیر به نتایج متعددی رسیدند؛ از جمله می توان به انکار جبر و اثبات اختیار مطلق برای انسان و ردّ توحید افعالی اشاعره به این معنا که خداوند فاعل همه اعمال است اشاره کرد.
از نظر معتزله یکی دیگر از لوازم عدل، ردّ تکلیف مالایطاق و عذاب کردن اطفال مشرکان بر اثر گناه پدران است.[۲]
۳. منزله بین المنزلین: معتزله در قبال خوارج و مرجئه، معتقدند که مرتکب کبیره نه کافر است و نه مومن، بلکه منزلت و مقامی بین کفر و ایمان دارد.
۴. وعد و وعید: به عقیده معتزله خداوند همان گونه که خلف وعده (نوید به پاداشی که داده) نمی کند (البته این مطلب مورد اتفاق همه مسلمانان است) خلف وعید (تهدید به عذاب که نموده است) نیز نمی کند و از او سر نمی زند. بنابراین تمام تهدید ها و کیفرهائی که درباره کافران و فاسقان در قرآن کریم و روایات آمده است، در روز قیامت به وقوع خواهد پیوست و محال است که خداوند آنها را ببخشد، مگر آنکه در دنیا توبه کرده باشد.
۵. امر به معروف و نهی از منکر: این امر مورد اتفاق مسلمانان است و اختلاف تنها در مراتب است. معتزله برای امر به معروف و نهی از منکر شروطی مانند احتمال تأثیر و عدم مفسده، قائل اند اما آن را مانند اصحاب حدیث به قلب و زبان محدود نمی کنند.[۳]
ب. اشاعره:
ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری که تا سن چهل سالگی از مدافعان معتزله به حساب آمده و به این مکتب دلبستگی تام داشت، ولی یکباره از مکتب اعتزال روی گردان شده و آراء همخوان با اهل حدیث ارائه نمود.
خلاصه و عصاره مهم ترین عقاید کلامی این فرقه سنی مذهب به شرح ذیل است:
۱. خداوند وجود دارد، واحد و قدیم است مالک بندگان و فعال مایشاء است، اگر بندگان را در بهشت برد میل اوست و اگر در آتش افکند باز هم میل اوست و ظلمی مرتکب نشده است. رؤیت خداوند محال نیست زیرا هر موجودی قابل رؤیت است.
تکلیف مالایطاق جائز است، سعادت و شقاوت به اراده خداوند بستگی دارد و ازلی است و تغییر ناپذیر؛ عقل اعتبار و استقلال ندارد، هر چه شرع گفت همان است (حسن و قبح شرعی است).
ایمان و کفر در بندگان ارادی نیست بلکه اراده الهی است. بندگان قادر به ترک آنچه خداوند بر آنان و در آنان آفریده نیستند، عبادت و اطاعت راه گشای بهشت و سعادت نیست. خدا هر چه خواهد آن شود. پس می تواند انبیاء را به دوزخ برد و اشقیا را به بهشت. کودکان کفار در دوزخ جای گیرند. انجام قبایح بر خداوند روا باشد، مرتکب کبیره مومن است، شفاعت پیغمبر شامل حال مرتکب کبیره می شود، هر چه خداوند انجام دهد عین عدل است.[۴]
۲. بر مسلمانان واجب است فردی را به رهبری و امامت برگزینند، شرایط امام، علم و عدالت و سیاست است. عصمت امام از همه گناهان شرط نیست، نص خلیفه و اجماع اهل حل و عقد و اجماع امت کافی است، تقدیم مفضول بر افضل جایز است.[۵]
ج. شیعه امامیه:
امامیه یا شیعه اثنا عشریه در اصطلاح به کسانی گفته می شود که گذشته از اعتقاد به امامت و خلافت بلافصل علی (علیهالسلام) ، پس از او حسن بن علی و حسین بن علی و نه فرزند معصوم حسین (علیهالسلام) را که آخرین آنها مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف و امام قائم و غایب از دیده هاست، را به امامت می پذیرند.[۶]
بنابراین «شیعه» به کسانی گفته می شود که بعد از رسول اکرم (صلیالله علیه و آله) به امامت و خلافت بلافصل علی (علیهالسلام) و بعد از آن حضرت به ائمه معصومین(علیهم السلام) از فرزندان آن بزرگوار قائل اند. و دین شان را در اصول و فروع از آنان فرا گرفته اند. به تعبیر دیگر شیعه امامیه همان پیروان واقعی دین خاتم هستند و مکتب شیعه در حقیقت تجلی و تبلور اسلام ناب و استمرار آن در بستر تاریخ می باشد.
تفاوت شیعه امامیه با سایر فرق و نحله ها چه فقهی و چه کلامی یک تفاوت اساسی و اصولی می باشد که ما به فراخور این مقاله فقط به گوشه هایی از تفاوت ها و امتیازات مکتب کلامی شیعه با دو مکتب کلامی اهل سنت یعنی معتزله و اشاعره به طور گذرا می پردازیم:
به گواهی تاریخ دو مکتب معتزله و اشاعره تا حد زیادی بازتاب جریان های تضاد اعتقادی رایج در جامعه اسلامی بودند و در زمان و شرایط مشخصی اعلام موجودیت کردند؛ چنانچه مکاتب دیگری، مانند خوارج و مرجئه نیز چنین بوده اند و غالبا به صورت انفعالی و در واکنش به حوادث اعتقادی یا سیاسی آن دوران پدید آمدند. اما وضعیت شیعه امامیه به گونه دیگری بود. نخستین امام از ائمه دوازده گانه شیعه یعنی علی (علیهالسلام) ، همراه و همراز پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) شاگرد مخصوص آن حضرت بود. وی گذشته از اینکه از تعالیم عمومی نبی مکرم اسلام (صلیالله علیه و آله) بهره مند می شد، از علوم و اسرار وحی نیز بهره می گرفت و تفسیر قرآن و معارف اعتقادی اسلام را در محضر آن بزرگوار به طور کامل فرا می گرفت. علی (علیهالسلام) گذشته از اینکه معارف دینی را در ضمن سخنان و خطبه های متعدد برای همگان بیان می کرد، معارف عمیق تر را برای فرزنداناش بازگو و به آنان منتقل می کرد. به این ترتیب، این سنت سینه به سینه به دیگر امامان ادامه یافت و علوم ناب آسمانی در کانون الهی اهل بیت از این طریق به پیروان آنان منتقل می گردید؛ اگر چه در اثر ظلم و سیطره بنی امیه، امامیه و شیعه اثنی عشریه به عنوان یک گروه منسجم با یک مدرسه کلامی و اعتقادی خاص فرصت بروز و ظهور نیافت. تا اینکه امام باقر (علیهالسلام) و امام صادق (علیهالسلام) با اندک فرصتی که از نزاع میان امویان و عباسیان به دست آوردند، توانستند در کنار فقه و دیگر معارف ناب شیعه، کلام امامیه را نیز بنیان نهند و با پرپائی کلاس های متعدد و تعلیم شیعیان، متکلمان برجسته ای همچون هشام بن حکم، هشام بن سالم، مؤمن طاق و… تربیت کردند که هر یک در رشته خاص از کلام سرامد دیگران بودند.[۷]
کلام امامیه نه با عقل گریزی اصحاب حدیث و حنابله موافق است، و نه با عقل گرایی افراطی و جدلی معتزله همراهی دارد و نه با جمودگرائی اشعری و نادیده انگاشتن نقش تعقل سرآشتی دارد.
قرآن و سنت پیامبر و اهل بیت، و نیز عقل از منابع معارف شیعه به شمار می آید. تاریخ تفکر شیعه نشان می دهد که متکلمان امامیه با اجتهاد عقلی از قرآن و احادیث بهره ها میگرفته اند و با ادله و شواهد عقلی، معارف برگرفته از کتاب و سنت را تبیین می کردند؛ که در اینجا به طرح اصول دین در مکتب شیعه امامیه و تفاوت های آن با دو مکتب معتزله و اشاعره این نوشتار را به پایان می بریم:
اصول دین در مکتب امامیه: متکلمان امامیه از گذشته های دور پنج اصل را به عنوان اصول عقاید، معرفی کرده اند که عبارتند از: توحید، عدل، نبوت، امامت و معاد. انتخاب این پنج اصل نه به دلیل انحصار مسائل اعتقادی در آنها، بلکه به دلیل اهمیت بسیار این اصول در مقایسه با دیگر معارف اعتقادی بوده است. البته بسیاری از مباحث مهم اعتقادی دیگر به عنوان زیر مجموعه اصول یاد شده و در ذیل آنها مورد بحث قرار می گیرد. از دیدگاه شیعه امامیه، توحید و عدل از دیگر اصول اعتقادی بسی مهم تر بوده است و در احادیث این دو اصل به عنوان پایه های اساسی دین معرفی شده است.[۸]
از دیرباز تفسیر خاص شیعه امامیه و معتزله از این دو اصل آنها را از سایر فرقه های کلامی جدا ساخته است؛ از این رو به ایندو گروه «اصحاب التوحید و العدل» یا گاه به اختصار «عدلیه» گفته می شود. اصل امامت نیز ویژگی اصلی شیعه امامیه است و آنان را از دیگران و حتی از معتزله جدا میکند. اهمیت این اصل تا آنجا است که در احادیث از پیامبر اکرم (صلیالله علیه و آله) و امامان معصوم (علیهالسلام) آمده است که «هر کس امام خویش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است».[۹] البته تذکر به این نکته لازم است که شیعه علی رغم پاره ای از اختلافات، در بسیاری از عقائد با دیگر مسلمانان اشتراک دارند که اینجا جای توضیح آن نیست.
در ادامه به برخی عقاید مهم امامت اشاره می کنیم:
۱. توحید:
هر چند اصل توحید در میان متکلمان مسلمان محل اتفاق است، اما دیدگاه شیعه در تبیین توحید صفاتی و افعالی با سایرین تفاوت های مهمی دارد. آنان درباره توحید صفاتی، عقیده اشاعره را که برای خدا صفات زائد بر ذات قائل بودند نمی پذیرند و نیز نظریه برخی معتزله را که منکر صفات خداوند بودند و یا به نیابت ذات از صفات باور داشتند، مردود می دانند.
از نظر متکلمان شیعه امامیه، هر چند معنا و مفهوم صفات خدا با ذات او متفاوت است، اما ذات و کلیه صفات، دارای یک مصداق واحد هستند. به دیگر سخن، صفات حق تعالی عین ذات اوست و یک حقیقت واحد بیش نیست.
درباره توحید افعالی، اشاعره به انحصار فاعلیت در خداوند و معتزله به فاعلیت مستقل انسان در افعال خویش معتقد هستند، ولی در مکتب شیعه امامیه ایندو نظریه به صراحت مورد تردید و تکذیب قرار گرفته است. زیرا از یک سو انسان در افعال خویش مؤثر بوده و افعال در واقع از آدمی صادر می شود، و از سوی دیگر، قدرت انتخاب و تأثیرگذاری انسان در طول فاعلیت خدا است.
۲. اختیار و آزادی:
شیعه امامیه، بر خلاف اشاعره، به اختیار و آزادی انسان و تأثیرگذاری او در رفتار خویش اعتقاد دارد اما این اختیار هرگز به تفویض که اعتقاد معتزله است نمی انجامد و وانهادگی انسان به خویش و بر کناری مشیت و اراده الهی از تأثیر و دخالت در امور انسان و جهان را نمی پذیرد. چه آنکه قدرت اختیار انسان در طول قدرت و اختیار خداست و همان طور که هستی انسان دائما از سوی پروردگار افاضه می شود، قدرت اختیار و انجام کار را نیز به همان صورت از خداوند دریافت میکند. این گونه نیست که خداوند قدرت انجام کار را به انسان واگذار و تفویض کند و از آن پس خود توان تأثیر بر افعال او را نداشته باشد. و لذا درگفتار اهل بیت آمده است: «لا جبر و لا تفویض و لکن امر بین الامرین».[۱۰] این قاعده یکی از امتیازات کلامی شیعه به شمار می آید.
یکی از ادله متکلمان شیعه در ردّ نظریه جبر، منافات داشتن این نظریه با عدل الهی است؛ زیرا مجبور کردن انسان ها برگناه و سپس مجازات آنها به دلیل ارتکاب آن کاری قبیح است. از اینرو، بحث اختیار و آزادی انسان از نظر شیعه همواره با نظریه عدل الهی پیوند ناگسستنی و استوار داشته است.[۱۱]
۳. عدل:
متکلمان شیعه امامیه صفت عدل را به عنوان یکی از جامع ترین صفات فعل خدا در نظر گرفته اند و از این رو بسیاری از مباحث مربوط به افعال الهی را در ذیل اصل عدل مندرج ساخته اند. از نظر ایشان عدل الهی به معنای منزّه بودن خدا از ارتکاب افعال قبیح و اخلال به واجبات و لزوم انجام دادن کارهای درست و نیکو است.
اما اشاعره معتقدند که خداوند هر فعلی را انجام دهد همان عدل است؛ زیرا او مالک همه موجودات است و مالک در ملک خویش هرگونه که بخواهد تصرف می کند. البته این موضوع نیز ریشه در یکی از مباحث بحث انگیز کلامی، یعنی مسأله حسن و قبح افعال دارد. در حقیقت تفسیرهای گوناگون از مسأله عدل الهی در بین متکلمان مسلمان، به تلقی و برداشت آنان از حسن و قبح عقلی و شرعی باز می گردد.
۳. حسن و قبح افعال:
نظریه امامیه در مسأله حسن و قبح دارای دو عنصر اساسی است: نخست آنکه خوبی و بدی به عنوان یکی از ویژگی های اعمال در نظر گرفته می شود که از آن به حسن و قبح ذاتی، در مقابل الهی تعبیر می شود، و دیگر آنکه عقل آدمی را بر درک خوبی و بدی افعال توانا می داند که از آن به حسن و قبح عقلی، در مقابل شرعی، تعبیر می شود. با وجود این، شیعه، معتقدند که انسان به دلیل محدودیت عقل و آگاهی، قادر نیست ارزش همه افعال را به درستی درک کند؛ بلکه نیازمند دین و شریعت است. اما اشاعره معتقدند که افعال خود دارای خوبی و بدی نیستند و حتی اگر هم چنین می بود، عقل آدمی از درک این ویژگی ها عاجز و ناتوان است. لذا اشاعره که حسن و قبح ذاتی و عقلی را قبول ندارند، بر این باورند که خدا هر کاری انجام دهد همان عدل و خوب است، نه اینکه خداوند فعلی که عقل آن را ذاتا خوب و عدل می داند، انجام خواهد داد.
۴. رؤیت خدا:
شیعه امامیه معتقدند که خداوند متعال به هیچ صورت، در دنیا و آخرت با چشم قابل رویت نیست؛ زیرا دیده شدن از ویژگی های موجود مخلوق مادی یعنی جسم است.
۵. امامت:
در بین مکاتب کلامی همان گونه که در ابتداء به آن اشاره شد، امامیه تنها گروهی است که امامت را از اصول دین می داند و بر آن تأکید دارد. بر خلاف اشاعره و معتزله که معتقدند نصب امام بر مسلمانان واجب است نه بر خداوند و امامت را یک تکلیف شرعی مانند دیگر واجبات می دانند و آن را از فروع دین به شمار می آورند.[۱۲]
به این ترتیب امامت یک اعتقاد محوری و ویژگی اصلی امامیه است زیرا به اعتقاد شیعه، امام را خداوند معین کرده است و نصب امام همچون ارسال رسل یکی از وظایف خداوند در هدایت بندگان است. وظیفه مردم در این میان، معرفت و شناسائی امام و بیعت با او و پیروی از آموزه ها و دستورات اوست.
یکی از ویژگی های امام، مرجعیت دینی و اعتقادی است و بدیهی است که شیعیان در مسائل اعتقادی خود از امامان معصوم (علیهالسلام) و احادیث و سخنان آنها کمک می گیرند.
پی نوشت:
[۱]. مطهری، مرتضی، آشنائی با علوم اسلامی، انتشارات صدرا، قم، ص۴۲ ـ ۴۱.
[۲]. مراجعه شود به کتاب آشنائی با فرق و مذاهب اسلامی، رضا برنجکار، مبحث احول پنجگانه معتزله، انتشارات: نشر موسسه فرهنگی طه، ۱۳۸۵ش.
[۳]. ر.ک: مبلغی آبادانی، تاریخ ادیان و مذاهب، ج۳، مبحث اصول پنج گانه معتزله.
[۴]. ر.ک: آشنائی با علوم اسلامی، ص۴۸ ـ ۴۹.
[۵]. همان، تاریخ ادیان و مذاهب جهان، ج۳، مبحث ارکان اعتقادی اشاعره.
[۶]. اوائل المقالات، ص۴۰، شیخ مفید (ره)، دارالمفید، بیروت. لبنان، ۱۴۱۴ق.
[۷]. اختیار معرفه الرجال، رجال کشی، ج۲، ص۵۴۴ ـ ۵۶۰.
[۸]. معانی الأخبار، ص۱۱، شیخ صدوق (ره)، انتشارات اسلامی، ۱۳۶۱ش، تحقیق علی اکبر غفاری.
[۹]. الکافی للکلینی، ج۱، ص۱۸۴، المطبعه حیدری، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۸۸ق.
[۱۰]. کلینی، الکافی، ج۱، ص۱۶۰، مطبعه حیدری، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۸۸ق.
[۱۱]. ر.ک: آشنائی با فرق و مذاهب اسلامی، مبحث اصول عقائد امامیه، نشر، موسسه فرهنگی طه، ۱۳۸۵ش.
[۱۲]. ر.ک: به کتاب های: ۱. آشنائی با علوم اسلامی، کلام و عرفان، ص۴۸ ـ ۴۹، شهید مطهری، ۲. آشنائی با فرق و مذاهب اسلامی، مبحث، اصول دین امامیه، ۳. بحوث فی الملل و النحل، جعفر سبحانی، ج۱، ص۱۷۰ ـ ۱۷۹، موسسه النشر الاسلامی، قم، ۱۴۱۴ق.
منبع: اقتباس از کتاب آشنایی با فرق و مذاهب اسلامی، رضا برنجکار؛ کتاب طه (وابسته به موسسه فرهنگی طه)؛ چاپ بیست و پنجم؛ ۱۳۹۶ ش
هرچه این متن را خواندم دیدم چقدر مطالب آشناست! به گمانم جایی آنرا خوانده ام!
بله درسته! بیشتر این متن از کتاب آشنائی با فرق و مذاهب اسلامی، استاد دکتر رضا برنجکار اخذ شده!!!
پس چرا فقط یک پاراگراف به منبع شماره ۲ یعنی همین کتاب نامبرده ارجاع شده است؟
با سلام به شما دوست گرامی؛ مقاله فوق از جمله مقالاتی است که طی سالهای گذشته به دلیل ارزشمندی محتوا، از سایت های دیگر اخذ و در سایت الشیعه بازنشر شده و طبیعتا نویسنده اصلی مقاله می بایست در این زمینه پاسخگو باشد؛ با این حال نظر به بررسی های صورت گرفته توسط تیم محتوایی و مشاهده اشتراکات زیاد محتوای مقاله با کتاب مورد اشاره، واژه اقتباس به همراه نام منبع، به پایان مقاله افزوده شد.