اشاره:
فرقه های معتزلی و اشعری هردو از مذاهب کلامی اهل سنت می باشند. فرقه معتزله در حال حاضر غیر فعال بوده و پیرو ندارد. بیشتر اهل سنت از پیروان فرقه اشعری هستند. فرقه معتزله به دلیل اینکه حاکمان کشورهای اسلامی اهل سنت با آنها مخالف بوده اند به تدریج پیروان خود را از دست داده و امروز در کشورهای اسلامی اثری از پیروان این فرقه به چشم نمی خورد. در این نوشته به بیان تفاوت این دو فذقه پرداخته شده است.
فرقه معتزله به عنوان فرقه ای کلامی و نهضتی سیاسی در اواخر قرن اول هجری و اوائل قرن دوم هجری پا به عرصه حیات نهاد. تقریباً همه محققین این مطلب را قبول دارند اما این واقعیت را نباید انکار کرد که شکل گیری یک نهضت و یا یک مذهب فکری و عقیدتی بدون مقدمات نبوده و مسلماً زمینه های لازم جهت بوجود آمدن و رشد آن در متن جامعه وجود داشته است. شهرستانی در کتاب ملل و نحل خود چنین آورده که این فرقه در زمان بنی امیه در عهد عبدالملک مروان بوجود آمد. معتقدان این فرقه پیروان واصل بن عطاء غزال بودند که نخست شاگرد حسن بصری بود و سپس از وی کناره گرفت و معتقد گشت که مرتکب گناه کبیره نه کافر است به طور مطلق نه مؤمن مطلق بلکه در منزلت بین منزلتین جای دارد. حسن از وی رنجید و گفت «اعتزل عنا واصل» یعنی واصل از ما عزلت و کناره گرفت. به همین جهت آن فرقه را معتزله خواندند.[۱]
مسعودی علت این نامگذاری را آن می داند که معتزله درباره حکم فاسق از دیگر فرق مسلمانان عزلت گرفته اند.[۲] بغدادی مشابه سخن مسعودی را مطرح کرده و علت اشتهارشان به این نام را کناره گیری آنان از سایر مسلمین در قضیه مؤمن یا کافر بودن مرتکب کبیره می داند.[۳]
نوبختی در کتاب خود که از اولین کتبی است که در مورد فرق نوشته شده در وجه تسمیه معتزله چنین مرقوم فرموده: معتزله در تاریخ به نام های مختلفی چون اهل توحید، اصحاب عدل، قدریه، عدلیه و… خوانده شده اند. اما مشهورترین و رایج ترین نام آنها همان معتزله است.
آنچه با مراجعه به کتب فرق برداشت می شود مانند کتاب ملل و نحل شهرستانی در مورد پیدایش معتزله چنین می نویسد که شخصی وارد بر حسن بصری شد (استاد واصل بن عطاء) و گفت در زمان ما جماعتی پیدا شده اند(خوارج) که می گویند مرتکب گناه کبیره کافر است و در مقابل آنها فرقه مرجئه بر این عقیده اند که مرتکب گناه کبیره مومن می باشد و گناه کبیره به ایمان انسان ضرر و زیان نمی رساند و در مذهب آنها عمل جزء ارکان ایمان نمی باشد. نظر شما در این باره چیست؟
قبل از آنکه حسن بصری جواب بدهد واصل بن عطاء برخاست و گفت ما اعتقاد داریم که صاحب گناه کبیره نه مؤمن است مطلقاً و نه کافر بلکه در «منزله بین المنزلتین»قرار دار، یعنی قول وسط و میانه بین مرجئه و خوارج را پذیرفت. سپس به سوی استوانه مسجد رفت و این سخن خود را تکرار می کرد اینجا بود که حسن بصری گفت «اعتزل عنا واصل» و پس از آن واصل بن عطاء و اصحاب او معتزله نامیده شدند، و در حقیقت منشاء فرقه معتزله از همین مجلس پیدا شد و بعداً افراد دیگری هم پیدا شدند که از همین روش و مسلک پیروی نمودند، چون عمرو بن عبید (۸۰ . ۱۴۳ ه. . ق) که با واصل بن عطاء نسبت پدر زنی داشت)، و ابوالهذیل علاف (۱۳۵ . ۲۳۵ ه. . ق) که او شیخ معتزله بوده است و برای او مقالات و مناظراتی با سایر فرق نقل شده است.
مذهب اشعری از معروف ترین مذاهب کلامی در دنیای اهل سنت است که در آغاز قرن چهارم هجری پدید آمد. قبل از آن، مذهب حنبلیه که از نظر کلامی اهل حدیث بود، مذهب رسمی و معروف میان اهل سنت بود. مؤسس مذهب اشعریه ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری است، وی به سال ۲۶۰ هجری قمری در بصره به دنیا آمد و به سال ۳۲۴ یا ۳۳۰ در بغداد درگذشت پدرش اسماعیل بن اسحاق، مکنی به «ابی بشر» از طرفداران اهل حدیث بود، بدین جهت اشعری در کودکی با عقاید اهل حدیث خو گرفت، در دوران جوانی به مکتب اعتزال گرایش یافت و تا چهل سالگی آن منهج را پیمود ولی بار دیگر به جانبداری از عقاید اهل حدیث قیام کرد.
کناره گیری ابوالحسن اشعری از مکتب اعتزال از روی قرائن در اوایل قرن چهارم هجری رخ داده که هنوز استاد وی در قید حیات بوده است.[۴]
ابوالحسن اشعری در چهل سالگی و در مسجد جامع بصره بازگشت خود را از مکتب اعتزال و گرایش خود را به مکتب احمد بن حنبل، رسماً اعلام نمود. و علت اعتزال ایشان از مذهب معتزله این بود که روزی در مسأله «صلاح» و «اصلح» با وی خلاف جست و از استاد خود جدا گشت.
گرچه علت و انگیزه های بازگشت اشعری از مکتب معتزله یک پدیده روانی است، که طبعاً برای خود دلایلی داشته است ولی برخی به جای واقع بینی و انگشت گذاردن روی انگیزه واقعی بازگشت، به خیال پردازی دست زده، و عللی را برای آن یادآور شده اند. از جمله خواب هایی است که شیخ دیده و او را از راه اعتزال باز داشته است.[۵]
اشعری در سخنوری و فن مناظره مهارت کامل داشت، مناظره معروف او با ابوعلی جبائی و سخنرانی های او در مسجد جامع بصره در روزهای جمعه، در موفقیت و شهرت او نقش مؤثری داشت. از مطالعه آثار اشعری به دست
می آید که وی متفکری خوش استعداد و صاحب قریحه و محققی پر تلاش بود و از نوعی نبوغ نیز بهره داشت و در جهت رفع تضاد میان عقل گرایی معتزله و ظاهرگرایی اشاعره کوشش بسیار نمود. اینکه انگیزه وی بر اعلان مخالفت با معتزله چه بود، کاملاً روشن نیست، ولی با توجه به آراء و نظریات وی پیرامون موضوعات کلامی مورد اختلاف میان معتزله و اهل حدیث، می توان حدس زد که وی در صدد ارائه طرحی برای اصلاح عقاید دینی از لغزش هایی که بر پایه عقل گرایی معتزله و ظاهرگرایی اهل حدیث احساس می کرد برآمد، و به تعدیل آن دو مبادرت ورزید. مکتب اشعری، در زمان حیات بنیان گذار آن شکل گرفت. و از همان روزهای نخست با مخالفت هایی روبرو گردید. قبل از همه، معتزلیان که از تغییر جهت ناگهانی شاگرد قدیم مکتب خود دلتنگ گردیده بودند با او به مخالفت برخاستند. علاوه بر آنان ظاهرگرایان و در پیشاپیش آنان حنبلیان نیز با تردید و تحیر با وی برخورد نمودند و گفتند: این تازه وارد کیست، که در عین ادعای کناره گیری از معتزله، باز هم جرأت ندارد که بی کم و کاست، به نصوص و ظواهر دینی، بسان اهل حدیث استناد نماید.[۶]
از جنبه سیاسی نیز تا زمان به قدرت رسیدن سلجوقیان (حدود نیمه قرن پنجم هجری) مکتب اشعری از موقعیت خوبی برخوردار نبود. زیرا قبل از آنان بیش از یک قرن آل بویه حکومت می کردند. در زمان حکومت آل بویه شرایط مناسبی برای عقل گرایان بوجود آمد و اشاعره وضعیت مطلوبی نداشتند. با به قدرت رسیدن سلجوقیان وضعیت به سود اشعریان تغییر کرد و مذهب اشعری در جهان تسنن مقامی ممتاز به دست آورد. زیرا توسط نظام الملک وزیر سلجوقی مقرر شد که در دو مدرسه نظامیه بغداد و نیشابور، تعلیمات بر وفق مذهب اشعری باشد از آن پس مذهب اشعری، مذهب رسمی اهل سنت گردید.[۷]
ابوالحسن اشعری ناشر علم کلام جدیدی در میان اهل سنت و جماعت گردید چون خود بیشتر با معتزله همکاری داشت و روش کار ایشان و نقاط ضعف فلسفه آنان را می دانست به کمک علمای سنت و جماعت بساط ایشان را برچید. اشعری در مقابل روش (معتزله) که شیوه برهان و کلام بود، طریقه اهل سنت را تأیید و تقویت نمود. و بر خلاف معتزله معتقد به قدم قرآن و تفاوت بین ذات و صفات خدا و ضرورت رؤیت خداوند در آخرت شد.[۸]
از سال ششصد به بعد، مذهب اشعری رو به گسترش نهاده و اکثریت مسلمانان را متوجه خود کرده است. بنابراین می توان گفت که برخی از فریفتگان مکتب او مانند متتبع معاصر شیخ محمد زاهد کوثری درباره تاریخ نشر مذهب او به اغراق گویی پرداخته و می گوید؛[۹]
شاگردان اشعری در شهرهای عراق و خراسان و شام و مغرب منتشر شدند و راه او را در پیش گرفتند و مسلمانان، مذهب سنت را بر اساس شیوه اشعری، بنا نهادند و این مسلک تا آخرین نقطه آفریقا پیش رفت.
از مهمترین تألیفات ابوالحسن اشعری که در دست است، کتاب الابانه و اللمع و مقالات الاسلامیین و رساله استحسان الخوض فی علم الکلام را می توان نام برد. از طرفداران سرسخت مذهب اشعری که در تقویت و ترویج این طریقه اهتمام کردند، ابوبکر باقلانی، ابن فورک اسفراینی، امام الحرمین جوینی و ابو اسحاق شیرازی بودند.[۱۰]
بر اساس حدیث ثقلین از نبی اکرم _ صلّی الله علیه و آله _ چنین نتیجه می گیریم که اشعری در طریق ضلالت بود و مکتبی که بوجود آورد بر خلاف قرآن و اهل بیت _ علیهم السلام _ بنیان گذاری شد و راه ضلالت را در پیش گرفت و عده ای را نیز گمراه کرد.[۱۱]
تفاوتهای زیادی بین عقاید معتزله و اشاعره وجود دارد. به علّت نظم بحث ابتدا بر طبق اصول پنجگانه معتزله، فرق دو مکتب را بررسی و در آخر به دیگر اختلافها هم فهرستوار اشاره میشود.
۱. توحید:
معتزله اعتقاد به توحید صفاتی دارد، به این معنا که صفاتی مانند: علم، قدرت، حیات و اراده، جدای از خداوند نبوده و از ذات پروردگار عالم جدا نیستند. بلکه صفات خداوند عین ذات او بوده و لازمه این توحید، خالی بودن ذات خدا از هر صفتی است.[۱۲]
ولی اشاعره منکر توحید صفاتی بوده و صفات را زاید بر ذات میدانند آنان به جای توحید صفاتی به توحید افعالی، اعتقاد دارند و بر این باورند که همه کارها به مشیت خداوند بوده و بشر خالق افعال خود نمیباشد. برعکس معتزله هم توحید افعالی را قبول نداشته و آن را منافی با عدل خداوند دانسته و بر این باورند که بشر خالق افعال خود بوده و آزاد میباشد. خلاصه سخن اینکه معتزله به اصل آزادی و اختیار انسان و اشاعره منکر آزادی و اختیار بوده و به جبر اعتقاد دارند.[۱۳]
۲. عدل:
معتزله معتقدند که برخی از کارها ذاتاً عدل و برخی از کارها ذاتاً ظلم هستند. معتزله در واقع به اصل حسن و قبح عقلی افعال قائل میباشند ولی اشاعره همه کارهای خداوند را عین عدل میدانند. به این معنا که خداوند میتواند انسان مطیع را عذاب و کافر را ثواب دهد. و این کار خدا را عین عدل خدا میدانند. ولی معتزله میگویند خداوند حتماً باید به کارهای نیک و انسان مطیع و فرمانبر، ثواب و کافر را عذاب بکند و برعکس این از خداوند عادل محال است.[۱۴]
۳. وعده و وعید:[۱۵]
در باور و اعتقاد معتزله همانطوری که، خداوند خلاف نویدها و پاداشها، عمل نمیکند همینطور در وعیدها (کیفرها) هم تخلّف نمیکند. و خلف وعید را مثل خلف وعده، محال میدانند و بر این اساس مغفرت بدون توبه را جایز نمیدانند. ولی اشاعره خلف وعید را مثل خلف وعده برای خداوند جایز دانسته و مغفرت بدون توبه را جایز میدانند.[۱۶]
۴. المنزله بین المنزلتین:
این بحث در مورد مرتکب گناه کبیره مطرح است. در مورد ارتکاب گناه کبیره از دیرباز عقاید مختلفی وجود داشته است. خوارج مرتکب گناه کبیره را کافر و برخی از فرقهها، مؤمن میشمارند. اشاعره هم، مرتکب گناه کبیره و فاسق را مؤمن میدانند. ولی معتزله مرحله میانه را پذیرفته است. و آن اینکه مرتکب گناه کبیره نه مؤمن است و نه کافر، بلکه فاسق است. که این به معنای المنزله بین المنزلتین میباشد.[۱۷]
۵. امر به معروف و نهی از منکر:
درباره امر به معروف و نهی از منکر هم آراء مختلفی وجود دارد. ولی به جهت طولانی نشدن بحث از ذکر همه آنها خودداری و فقط به ذکر عقاید معتزله و اشاعره میپردازیم. معتزله بر این باورند که شناخت معروف و منکر منحصر به شرع نبوده و عقل نیز قادر است لااقل پارهای از آنها را مستقلاً تشخیص دهد. ولی اشاعره شناخت اینها را فقط از طریق شرع، عملی دانسته و به استقلال عقل جایگاه و ارزش نمیدهند.[۱۸]
فرقههای اشاعره و معتزله بر مبنای اصول پنجگانه معتزله، بحث شد. ولی آنها در موارد دیگر هم اختلاف و تفاوتهایی دارند که فهرستوار به آنها اشاره میشود.
۱. استطاعت: معتزله معتقدند که انسان قبل از هر کاری قدرت ترک آن را دارد. ولی اشاعره میگویند: قدرت انسان با عقل او همراه است. نه مقدم آن، از این رو قدرت ترک آن را ندارد.
۲. در تعارض عقل با حدیث و شرع، معتزله عقل را مقدّم و اشاعره شرع و حدیث را مقدم میدانند.
۳. در استقلال عقل برای درک مسائل، معتزله بر این باورند که بدون نیاز به شرع عقل میتواند پارهای از مسائل را مستقلاً درک کند. بر خلاف اشاعره که راه درک مسائل و احکام را منحصر در شرع میدانند.
۴. معتزله میگویند: میتوان قرآن را با عقل تفسیر کرد. ولی اشاعره منکر آن هستند.
۵. معتزله تکلیف مالایطاق (خارج از قدرت انسان) را محال دانسته و اشاعره آن را بلامانع می دانند.
۶. معتزله همه افعال و کارهای خداوند را در راستای اغراض و اهداف مشخص دانسته ولی اشاعره افعال خداوند را به اغراض و اهداف مشخص و از پیش تعیین شده نمیدانند.
۷. مکتب اعتزال قائل به رؤیت خداوند در روز قیامت نبوده ولی اشاعره بر این باورند که خداوند در قیامت دیده میشود.
۸. معتزله اعتقاد به شفاعت نداشته و اشاعره قائل به شفاعت هستند.[۱۹]
پی نوشت:
[۱] . شهرستانی، احمد، ملل و نحل، ج۱، ص ۶۲.
[۲] . مسعودی، مروج الذهب، ج ۲، ص ۲۵۵.
[۳] . البیاضی، کمال الدین احمد، الفرق بین الفرق، ص ۷۳.
[۴] . درآمدی بر علم کلام، علی ربانی، ص ۲۶۹ ، ۲۷۰ ، ۲۷۱، چاپ اول، ۱۳۷۸، انتشارات دارالفکر.
[۵] . فرهنگ و مذاهب اسلامی، جعفر سبحانی، ص ۱۷، ج یک، چاپ اول، ۱۳۷۱، انتشارات مهر، قم.
[۶] . ملل و نحل، عبدالکریم شهرستانی، ج ۱، ص ۳۲، چاپ دوم، ۱۳۳۵، انتشارات تابان.
[۷] . سیر کلام در فرق اسلام، محمدجواد مشکور، ص ۴۰، چاپ اول، ۱۳۷۶، انتشارات شرق.
[۸] . فرق و مذاهب کلامی، علی ربانی، ص ۲۰۱ و ۲۰۲، چاپ سوم، ۱۳۸۳، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی.
[۹] . فرهنگ عقاید و مذاهب اسلامی، ج ۱، ص ۳۴، همان.
[۱۰] . درآمدی بر علم کلام، ص ۲۸۳، همان.
[۱۱] . فرق و مذاهب کلامی، ص ۱۸۶، همان.
[۱۲] . شهرستانی، «ملل و نحل»، منشورات رضی، قم، اوّل، ۱۳۶۵ ش، ج۱، ص۴۴.
[۱۳] . فرق و مذاهب کلامی، علی ربّانی گلپایگانی ص۱۹۸.
[۱۴] . همان، ص۱۹۹.
[۱۵] . وعده: به بشارت خداوند به ثواب در قبال اعمال خوب و وعید به معنای وعده عذاب و کیفر برای کافر است.
[۱۶] . مطهری، مرتضی، آشنایی با علوم اسلامی، ج۲، ص۳۹.
[۱۷] . شیخ مفید، «اوائل المقالات»، داوری، قم، با تحقیق شیخ الاسلام، زنجانی، (بیتا) ص۴۵.
[۱۸] . زمخشری، جارالله، «کشاف»، دارالمعرفه، بیروت، (بیتا) ص۳۹۶.
[۱۹] . آشنایی با علوم اسلامی، ج۱، ص۵۸ . فرق و مذاهب کلامی، ص۲۶۱.
گفته شده معتزله به شفاعت اعتقاد ندارد در حالیکه در دعاهای تشیع از نحله های فکری اعتزالیون به شفاعت اقرار مسلم شده است، تفاپثوت در چیست؟
شفاعت، یکی از باورهای مشترک بین مسلمانان است اما در مورد اینکه چه کسانی از مؤمنان مشمول شفاعت آنها قرار می گیرند، بین آنها اختلاف جدی وجود دارد. دیدگاه معتزله، سختگیرانه است و شفاعت را صرفا مخصوص مؤمنانی می دانند که مرتکب گناه کبیره نشده اند و یا بعد از ارتکاب گناه توبه کرده اند یعنی هر کس بدون توبه بمیرد امکان شمول شفاعت و مغفرت در مورد او نیست.