تعریف رفض و رافضى

۱۳۹۶-۱۱-۱۰

460 بازدید

یکى از واژه‏ هایى که نیاز به ریشه‏ یابى و تحقیق دارد، رفض و رافضى است. در طول تاریخ، گروه‏ها و فرقه‏ هاى اسلامى براى کوبیدن و از صحنه بیرون کردن گروه مخالف خود، همواره از القاب ناپسند و ناشایست استفاده مى‏ کرده ‏اند و متأسفانه عدم آگاهى توده ‏هاى مردم در عصر اموى و وجود سیاست‏هاى خاص حاکمان آن دوره بر این مسأله دامن زده است. رفض و رافضى از جمله چنین القابى است که برخى از نویسندگان آن را به شیعه امامیّه نسبت داده ‏اند.

رفض در لغت معناى ترک و رها کردن چیزى است: «رفضته‏ اى ترکته»؛ رها کننده چیزى را رافضى گویند.

 در اصطلاح نویسندگان تاریخ و عقاید در مورد وجوه استعمال این واژه اختلاف است.

 برخى مى ‏گویند: رفض یعنى رها کردن وحى و برگشت به افسانه‏ ها و خرافات بت‏ پرستى و طاغوت پرستی. به عبارت دیگر بازگشت به آثار و ارزش‏هاى جاهلیت و این حقیقت را به شخصى به نام عبداله بن سبا و پیروان او نسبت داده‏ اند زیرا وى، امام على بن ابیطالب(ع) را پیغمبر مى‏ پنداشت و با این پندار دین اسلام را رفض نمود.

 «اِنّما سَمُّوا الروافضَ لِکونهم رفضُوا الدینَ»;(۱) بدین جهت رافضى گفته‏ اند که دین را رها کردند.

 بعضى معتقد هستند که واژه رفض و رافضى از سال ۱۲۲ ه’. ق. در زمان زید بن على به کار برده شد. بغدادى مى‏ نویسد: «فرقه زیدیّه را رافضى مى ‏گویند».(۲) در مفاتیح العلوم، خوارزمى آمده است: «به جماعتى که با زید بن على بیعت کردند و سپس او را رها کردند رافضى گفته شده است».

 مصباح المنیر نیز چنین مى‏نویسد: «و الرّافضُْ فِرقٌْ من شیعِْ الکوفْ سَمُّوا بذلک لأَنّهم ترکوا زید بنُ علیٍ(ع) حین هُمْ عن الطعن فى الصحابِْ فلمَّا عرَفوا مقالَته و انّه لا یَبرأ من الشیخینِ رفضَوه ثمَ استعمَل هذا اللّقبَ فى کلِّ من غلافى هذا المذهب و أجاز الطعنُ فى الصحابْ»;(۳) رافضى به گروهى از شیعیان کوفه گفته شده است که زید بن على را رها کردند و از شیخین – ابوبکر و عمر – برائت جستند، سپس این لقب به کسانى که در برائت آن دو غلو و زیاده‏ روى کردند و اجازه طعن در مورد صحابه دادند اطلاق شد.

 به مرور زمان این لقب درباره شیعه امامیه نیز به کار برده شد و در کتاب‏هاى فِرَق و مذاهب یادداشت گردید، چنانکه ابوالحسن اشعرى مى ‏نویسد: «و اَنّما سمَّوا الامامیَْ رافضَْ لَرِفَضهم امامَْ ابى‏بکر و عُمر».(۴)

 ذهبى نیز در المیزان و حافظ در تهذیب رافضى را به کسانى اطلاق کرده ‏اند که شیخین را مورد طعن قرار داده ‏اند.

عسقلانى مى ‏نویسد: «التشیعُ هو محبُْ علیِِ و تفضیلُه علَى الصحابِْ فمَن قدّمَه على أبیبکر و عُمر فهو رافضیغالٍ فیالتشیع و من لم یُقدمه علیهما فَهُو شیعیُُ»;(۵) کسى که على را بر ابوبکر و عمر مقدم بدارد رافضى است و کسى که علاقمند به على باشد و او را از صحابه افضل و برتر بداند شیعه مى‏باشد.

 واژه رافضى به کسانى که به اهل‏بیت(علیهم السلام) محبت و عشق مى ‏ورزیده‏ اند نیز اطلاق مى‏ شده است چنان که امام شافعى گفته است:

 «اِن کان رفَضاً حبُّ آلِ محمدفلیشهَد الثقلانَ اِنّى رافضی»;(۶)

 اگر علاقه و محبت آل بیت محمد(ص) رفض است پس آدمیان و پریان گواه باشند که من رافضى هستم.

 این مطلب حاکى از آن است که هر کس نسبت به اهل‏بیت پیامبر(ص) محبّت و عشق مى‏ورزیده – هر چند سنّى باشد – لقب رافضى به او داده مى‏شده است.

 به نقل از بیهقى وقتى که به امام شافعى گفته شد که گروهى اهل‏بیت را دوست ندارند و هر کس چیزى در این خصوص نقل مى‏کند او را رافضى مى‏خوانند وى این شعر را سرود:

 «اذ نحن فضّلنا علیّاً فانّنا روافض بالتفصیل عند ذوى الجهل»;(۷)

 هنگامى که ما على را برتر بدانیم در نزد آنان که از حقیقت نادان هستند به رافضى بودن متهم مى‏ شویم.

 رازى از قول بدیع همدانى نقل کرده که وى بر سر مزار على بن موسى ‏الرضا(ع) گفت:

 «أنا مع اعتقادى فى التسنّن رافضى فى ولائک و الا اشتغلت بهؤلأ فلست اغفل اولئک».(۸)

 بنابراین اگر مقصود این است که به خاطر تفضیل و برتر دانستن على بر ابوبکر و عمر واژه رافضى بر تشیع اطلاق مى ‏شود، روشن است که تفضیل باعث ترک دین نمى‏ شود زیرا برتر داشتن على بر ابوبکر و عمر، در نزد شیعه به خاطر دلایلى است که على را برتر و خلیفه بلافصل معرفى مى ‏نماید، چنان که در نزد جمعى از علماى اهل‏ سنت نیز تفضیل على بر ابوبکر مسلّم شده است؛ مانند بغدادیون – بشر بن معمر، ابوجعفر اسکافى، ابوالحسن خیاط، محمود بلخى و شاگردانش – . همچنین جُبّایى از علماى بزرگ اهل‏سنت گفته است: اگر روایت نقل شده توسط طائر صحیح باشد، على افضل است.(۹) وى روایت مى‏ کند که پیامبر از خدا خواست بهترین فرد را بر سفره غذایش حاضر نماید، آن وقت على وارد شد و هر دو با هم غذایى بهشتى میل فرمودند.

 ابن عبدالبر نیز گفته است، پیشینیان در تفضیل ابوبکر و على اختلاف داشته ‏اند، افرادى مانند سلمان، ابوذر، مقداد، جابر، ابوسعید خُدرى و زید بن ارقم، على را بر غیرش تفضیل داده ‏اند.

 بنابراین اگر تفضیل را ملاک رفض بدانیم باید بیشتر پیشینیان و راویان حدیث را رافضى بدانیم و این نوع برخورد تنها ناشى از تعصب است، چنان که در این رابطه یکى از نویسندگان اهل‏ سنت پس از نقل فضایل و کمالات على(ع) چنین گفته است: «فضایل على قابل انکار نیست و انکار فضایل و نسبت رفض به معتقدان آن جز از ناحیه متعصبان صورت نمى‏گیرد». و نیز مى‏گوید: «لو کان هذا رفضاً و ترکاً للسنِْ لم یُوجَد مِن اهل الروایِْ و الدرایِْ شئ اصلاً فایّاک و التعصبُ فى الدین و التجنبُ عنِ الحق و الیقین»;(۱۰) اگر نقل فضایل على(ع) رفض و ترک سنت باشد چیزى از اهل روایت و درایت حدیث یافت نمى‏ شود پس بپرهیزید از تعصب در دین و اجتناب از حق و یقین.

 برخى از نویسندگان اهل‏ سنت در توجیه این لقب به روایتى تمسک کرده ‏اند که از نظر متخصصان علم حدیث، مجعول است. مضمون این روایت چنین است که پیامبر(ص) فرمود: «یَظهرُ فى آخِر الزمان قومٌ یُسمَّون الرافضَْ یرفَضَون الاسلامَ»؛ در آخر زمان قومى آشکار مى‏شوند که نام آنان رافضى است و اسلام را رفض مى‏ کنند.

 در پاسخ این گروه باید گفت این روایت به دو دلیل قابل اعتماد نمى ‏باشد؛ نخست آن که این روایت از نظر سند صحیح نیست چنان که ذهبى از رجال شناسان اهل‏ سنت مى‏ گوید: «این روایت از مجعولات است» و همچنین ابو عقیل یحیى بن متوکل آن را ضعیف و واهى دانسته است و ابن عبد البر نیز گفته این حدیث در نزد جمیع رجالیّون ضعیف است.(۱۱)

 دوم بر فرض صحت و سلامت حدیث، حضرت گروه خاصى را مشخص نفرموده‏ اند تا آن گروه رافضى دانسته شوند و شاید مقصود حضرت همان مطلبى باشد که در روایت دیگر آمده است که از سرزمین حجاز «قرن شیطان»(۱۲) ظهور مى‏کند و آنها هستند که فتنه و فساد ایجاد مى‏کنند و یهود و کفر را به سرزمین مقدس اسلامى دعوت کرده و اسلام واقعى را رفض و رها مى ‏کنند.

 با توجه به مطالبى که یادآورى شد روشن مى ‏شود که نسبت رفض و رافضى به شیعه امامیه، به هیچ وجه صحیح نیست زیرا شیعه راهى جز راه قرآن، سنت و عترت برنگزیده است؛ چنان که امام صادق(ع) در این باره فرمود:

«مالَهُم و لَکُم ما یُریدونَ منکُم و ما یُعیبوُنکم یقولَون الرّافضَْ، نَعم و الله رفضَتُم الکِذبَ و أتَّبعتُم الحقَ…»;(۱۳)

چه شده آنان را با شما، از شما چه مى‏ خواهند و چرا عیب مى‏ گیرند و به شما لقب رافضى مى ‏دهند! آرى سوگند به خدا شما دروغ را رفض کردید و حق را پیروى نمودید.

 از اینجا به خوبى روشن مى‏ شود که دست‏هاى تفرقه افکن در میان امت اسلامى، این گونه القاب را ترویج کرده تا چهره مکتب اهل‏بیت را دگرگون و خدشه‏دار نماید.

 در کتب فِرَق و مذاهب، رفض و رافضى بودن را به گروهى به نام سبائیه نسبت داده‏اند(۱۴) سپس این لقب به گروه‏هایى مانند زیدیه، امامیه، کیسانیه و غلات نیز اطلاق گردیده است.

 بغدادى پس از اینکه سبئیّه را به عنوان رافضى معرفى کرده است چند گروه دیگر مانند امامیه و زیدیه را به این نام مى‏ خواند سپس مى‏ نویسد: «امّا فرق الزیدیه و فرق الامامیه فمعدودون فى فرق الأمْ و الفرقْ السبئیه لیست من فرق امْ الاسلام لتسمتیهم علیّاً الهاً»;(۱۵) فرقه زیدیه و امامیه از گروه‏ها و فرقه‏هایى هستند که داخل امت اسلامى مى‏باشند و امّا فرقه سبئیّه از فرقه‏هاى امت اسلامى نیستند زیرا آنان على را خدا نامیده‏اند. از این بیان استفاده مى‏شود که نسبت رفض به امامیه و زیدیه درست نیست زیرا آنان جزو مسلمانان‏اند و رافضى کسى است که از اسلام و امت اسلامى خارج باشد.

 باید دانست که این اصطلاح در احادیث نبوى نیامده، لقبى است که گروهى به گروه دیگر نسبت داده‏اند.

عقاید رافضى‏ ها از دیدگاه مخالفان

 نکته‏ اى که به خوبى ناروایى نسبت رفض به شیعه را روشن مى ‏کند، عقایدى است که در کتب فِرَق و مذاهب به عنوان عقاید رافضى‏ ها بیان شده است زیرا شیعه امامیه به هیچ یک از این عقاید باور ندارد و بلکه آنها را از عقاید باطل به شمار مى‏آورد. بغدادى در بیان عقاید رافضى‏ها مى‏نویسد عقاید رافضیان چنین است.

 ۱- نسبت پیغمبرى به على و نسبت خطا در رساندن وحى توسط جبرییل؛ این نسبت را برخى از نویسندگان ناآگاه به شیعه نسبت داده‏اند و گفته‏اند که قرآن براى على نازل شد و جبرییل – نعوذ بالله – به اشتباه آن را بر پیغمبر خوانده است.

 ۲- غلو درباره على بن ابیطالب؛ تا جایى که در مرگ ایشان شبهه کردند و گفتند على مخفى شده و مانند عیسى بن مریم(ع) به آسمان عروج نموده و گمان برده‏اند که او خداست و این عقیده به برخى دیگر مانند کیسانیه و خطابیه سرایت نمود و محمد بن حنفیه و امام صادق را خدا دانستند.

 ۳- تحریم گوشت شتر.(۱۶)

 این توصیف‏ها روشن مى ‏کند که شیعه امامیه از تمامى عقاید یاد شده پاک است و در این‏ باره به مکتب اهل‏بیت ظلم شده و تاریخ نگاران و نویسندگان ملل و نحل انصاف را رعایت نکرده ‏اند.

پی نوشت:

[۱].مقالات الاسلامیین، ابوالحسن اشعرى، ص ۸۹، پاورقی.

[۲].الفرق بین الفرق، بغدادى، ص ۲۱.

[۳].مصباح المنیر، فیومی.

[۴].مقالات الاسلامیین، اشعرى ابوالحسن، ص ۸۹.

[۵].هدى السارى، ابن حجر عسقلانى، ص ۳۳۳.

[۶].تفسیر فخر رازى، ذیل آیه قربى و صواعق المحرقه، ابن حجر، بحث محبت اهل‏بیت.

[۷].اتحاف بحبّ الاشراف، شیرانى شافعى، ص ۲۷ و نور الابصار، شبلنجى، ص ۱۱۵.

[۸].نقض، عبدالجلیل بن ابى الحسین، ص ۲۱۸.

[۹].ر.ک: شرح نهج‏البلاغه، ابن ابى‏الحدید، ج اول، مبحث تفصیل.

[۱۰].حاشیه شرح عقائد، نسفى، ص ۲۳۰، ابوالفضل عبیدالله الحنفیالقندهاری.

[۱۱].اسنى المطالب، ص ۱۱۵.

[۱۲].شرح عقاید نسفى، تفتازانی.

[۱۳].جامع احادیث الشیعه، ج ۱، ص ۱۰، اسماعیل المعزى الملایری.

[۱۴].علامه بغدادى در فرق بین الفرق در مورد سبائیه مى‏گوید: «سبائیه گروهى پیرو عبداله بن سبا بوده‏اند که در تاریخ پیدایش شیعه و سنى بحث آن گذشت و روشن شد که آنها واقعیت خارجى نداشته‏اند».

[۱۵].الفرق بین الفرق، بغدادى، با حواشى محمد محیى الدین عبدالحمید.

[۱۶].همان، ص ۲۲۳.