آیا این سخن رهبران وهابیها در توهین به حضرت ابراهیم که وی را درغگو معرفی کرده افزون بر اینکه از درون ناپاک آنان حکایت دارد با تمجیدی که خداوند از مقام ابراهیم (علیه السلام) دارد، چه گونه قابل توجیه است؟ خداوند در باره این پیامبر بزرگش میفرماید:« وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ [۱] (به خاطر آورید) هنگامى که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده این آزمایش ها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من (نیز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمى رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند)».
افزون بر اینها خداوند در قرآن به صراحت او را صدیق معرفی نموده و چنین می فرماید:« وَ اذْکُرْ فِی الْکِتابِ إِبْراهیمَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیًّا»[۲] (در این کتاب، ابراهیم را یاد کن، که او بسیار راستگو، و پیامبر (خدا) بود! )
ظاهراً کلمه« صدّیق» مبالغه از صدق باشد، و صدّیق کسى را گویند که در صدق مبالغه کند یعنى آنچه را که انجام مى دهد مى گوید، و آنچه را که مى گوید انجام مى دهد، و میان گفتار و کردارش تناقضى نباشد و ابراهیم (علیه السلام) چنین بود چون در محیطى که یک پارچه وثنى و بت پرست بودند دم از توحید زد، باعمو و معاصرینش در افتاد، و با پادشاه بابل در افتاد، و خدایان دروغین را بشکست، و بر آنچه مى گفت مقاومت و ایستادگى مى نمود، تا آنجا که در آتش افکنده شد و در آخر هم همان طور که به پدرش وعده داده بود از همه کناره گیرى و اعتزال جست، و خداوند به پاداش این استقامت اسحاق و یعقوب را به او ارزانى داشت و وعده هاى دیگرى هم که خدا از موهبت هایش به وى داده بود در بارهاش تنفیذ نمود.[۳] با این وصفی که خداوند برای ابراهیم خلیل ثابت می داند چگونه آن طوری که وهابی ها می پندارند او العیاذ بالله دروغ گفته است؟
پی نوشت:
[۱] . بقره/۱۲۴
[۲] . مریم/۴۱٫
[۳] .ترجمه المیزان، ج۱۴، ص ۷۴