تبعاتی فراتر از چهاردیواری خانه_ها

تبعاتی فراتر از چهاردیواری خانه‌ها

۱۴۰۰-۰۳-۲۷

169 بازدید

خشونت خانگی، رفتاری است که با وجود گستردگی بسیار زیاد و فراوان آن از نظر تاریخی به عنوان یک جرم جدی خشونت‌آمیز تلقی نشده است. خشونت خانگی در واقع همواره در گوشه‌های تاریک خانه‌ها به دور از چشم قانون و حمایت‌های احتمالی اجتماعی پنهان شده است و همین امر موجب شده است که هم گستردگی زیادی پیدا کند و هم تبعات منفی آن بسیار زیاد تر از دیگر انواع خشونت‌های آشکار باشد.

خشونت خانگی در خانه انسان‌ها یعنی در جایی روی می‌دهد که انسان در آن انتظار گرمی، حمایت، اعتماد، محبت، صمیمیت، تشویق و عشق را دارد. متاسفانه خشونت خانگی در دیدگاه عموم مردم و در افکار عمومی همگان معمولا نه به عنوان یک عمل خشونت آمیز، که تبعات آن نه تنها دامن گیر افراد و سوژه‌های مورد خشونت قرار گرفته که دامنگیر کلیت جامعه است، بلکه بیشتر به عنوان یک مساله شخصی و خانوادگی تلقی شده است.

در یک تعریف جامعه شناختی از این پدیده، خشونت خانگی به صورت رفتارهای پرخاشگرانه و تهاجمی درون خانواده تعریف می‌شود که شامل خشونت نسبت به همسر، کودکان، والدین و به طور کلی منسوب می‌شود که با یکدیگر زندگی می‌کنند.

عناوین اختصاصی‌تری که به این وضعیت دلالت دارند عبارت است از همسر آزاری، کودک آزاری و سالمند آزاری و… در جامعه ما بیشتری مرتکبان خشونت خانگی را مردان تشکیل می‌دهند که متناسب با فرهنگ حاکم مردسالارانه جامعه ما فکر می‌کنند که همسران و فرزندان‌شان جزو اموال و املاک‌شان هستند که هر گونه که دل‌شان بخواهد می‌توانند با آنان برخورد کنند.

در این نوع دیدگاه زن و فرزند دارای هیچ جایگاه انسانی و به تبع آن حقوق انسانی و قانونی نیستند و در نتیجه هر گونه که مورد پسند مردان حاکم در خانواده باشد با آنان برخورد می‌شود. در سرتاسر جوامع دوران سنتی، والدین و به ویژه پدران حقوق انحصاری برای تربیت و منضبط کردن کودکان خویش داشتند. این حقوق به آنان اجازه تنبیه بدنی و حتی سلب حیات کودکان را می‌داد.

متاسفانه در چنین فرهنگ‌هایی از نظر تاریخی، زنان و دختران ابتدا جزو اموال پدر و سپس جزو اموال شوهر خود محسوب می‌شدند که به تنبیه زنان بدون هیچ گونه بازخواستی مجاز بودند. حتی پس از آن که بر اثر پیشرفت جوامع و بهتر شدن روابط حاکم بر زندگی اجتماعی انسان‌ها آزار اعضای خانواده، دیگر عملی مناسب شمرده نمی‌شود و مورد تایید قرار نمی‌گیرد، و از سوی جامعه نسبت به آن واکنش منفی صورت می‌گیرد. اما همچنان شاهد بروز خشونت‌های خانگی در روزگار کنونی هستیم.

متاسفانه ریشه اصلی استمرار این وضعیت به این است که چنین فرض می‌شود که این گونه خشونت‌ها یک موضوع خانوادگی است و ارتباطی با بقیه جامعه ندارد.

در نتیجه، گرچه ما از وجود خشونت خانگی از اعصار دور تاکنون مطلع هستیم اما تنها در چند دهه گذشته بوده است که اطلاعات و آمار دقیق‌تری از خشونت خانگی فراهم آمده است که تا حدودی اجازه یک تحلیل کلی از این وضعیت را بدهد.

پژوهش‌ها نشان می‌دهد که خشونت خانگی پیچیده‌تر از خشونت علیه افراد بیگانه است. شدت و جدی بودن خشونت خانگی امری واضح است اما تعیین گستردگی آن مشکل است زیرا نه تنها درباره تعریف آن توافق وجود ندارد بلکه بیشتر قربانیان این خشونت‌ها مایل یا قادر به گزارش کردن آنها نیستند.

«خشونت خانگی» اغلب به عنوان تهاجم جسمی و جنسی درون خانواده تعریف می‌شود که شامل آزار جنسی کودکان و آزار جسمی والدین سالمند است اما بررسی دقیق ایجاب می‌کند که این مفهوم گسترش یابد تا شامل مواردی از قبیل غفلت از کودکان و آزار روانی آنان، بی‌توجهی به نیازهای والدین سالمند و سو»استفاده مالی از آنان و خشونت میان نامزدها یا زوجین طلاق گرفته نیز بشود.

بین انواع خشونت‌های خانگی، خشونت نسبت به کودکان بیشتر جلب توجه می‌کند و از آنجا که هم پدر، هم مادر و گاهی دیگر اعضای خانواده ممکن است مرتکب این عمل شوند و با عنایت به تاثیر آن در آسیب‌های روانی آتی کودک، این عمل اهمیت بیشتری هم نسبت به دیگر خشونت‌های خانگی دارد. لیکن یکی از انواع خشونت‌های خانگی – که به همان میزان شرم‌آور اما بسیار مورد غفلت است – سالمند آزاری است.

منبع: روزنامه مردم سالاری؛ نویسنده: مهدی خسروشاهی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *