شیعه در لغت به معناى پیرو و یارى دهنده است، اما در اصطلاح بدین معنا است که کسى به امامت و خلافت بلافصل علی(علیه السلام) معتقد باشد. شیعیان بر این عقیده اند که مرجعیت سیاسى و دینى و علمى بعد از پیامبر(ص) بر دوش امام على (علیه السلام) و سپس بر عهده فرزندان معصومش است و بر این عقیده اند که امامت او از طریق نص جلى یا خفى ثابت شده است و امامت حق او و فرزندان او است. (۱)
پیامبر(ص) در تفسیر آیه “اولئک هم خیر البریه“(۲) خطاب به علی(علیه السلام) فرمود: “انت و شیعتکم یوم القیامه راضین مرضیین؛(۳) تو و شیعیان تو در روز قیامت از خدا خشنودند و خدا از آنان خشنود است”.
نیز فرمود: “ان هذا و شیعته لهم الفائزون یوم القیامه؛(۴) على و شیعیانش در روز قیامت پیروز و سعادتمندند”.
در زمان پیامبر چهار نفر از صحابه، سلمان، ابوذر، مقداد و عمار یاسر به عنوان شیعه على شناخته می شدند.(۵) برخى از علما همانند سید على خان شیرازى و سید محسن امین جبل عاملى بسیارى از صحابه را نام برده اند که اینها شیعه على بودند. (۶) و بعد از صحابه در میان تابعین (نسل بعد از صحابه) شیعیان به قدرى زیاد شدند که به قول “ذهنی” در “میزان الاعتدال” در میان تابعین تشیع به حدى افزون شده بود که اگر اینها نبودند، آثار پیامبر (ص) نابودن شده بود.(۷)
بعد از رحلت پیامبر(ص) دو تفکر در حوزه سیاست اسلامى در برابر یکدیگى قرار گرفت. یکى تفکر خلافت است که در سقیقه بنى ساعده و با در دست گرفتن قدرت سیاسى توسط ابى بکر سر درآورد، و دیگرى تفکر شیعى یا تفکر امامت است که با تمسک به حدیث ثقلین و غدیر به امامت امام علی(علیه السلام) باور داشتند. این دو تفکر با فراز و نشیبهای
گوناگون تا به امروز به حیات خویش ادامه داده است. تفکر نخست از این که قرنهاى متمادى قدرت سیاسى را در اختیار خویش داشت از جهت پیروان و کمیت مقام اول را دارد.
در زمان خلفاى ثلاث، ابوبکر، عمر و عثمان، شیعیان تعدادشان اندک بود و بعد که امام علی(علیه السلام) حکومت را در دست گرفت شیعه قدرى رشد کمى یافت و در خلال سالهاى ۳۵ به مردم عراق به تشیع رو آوردند. بعد از معاهده صلح نامد بین امام حسن(علیه السلام) و معاویه، معاویه سیاست ضد شیعى را در دستور کار خویش قرار داد و با شدت تمام شیعیان را از حقوق اجتماعى خویش محروم ساخت.
بعد از شهادت امام حسین(علیه السلام) و یارانش، در حرکت شیعى گر چه از جهتى و فقه حاصل شد، ولى شیعیان کوفه و بصره با قیامشان تا حدودى حرکت سیاسى تشیع را زنده نگه داشتند. ظلم بیش از حد حکومت بنى امیه زندگى را بر شیعیان بسى مشکل نمود که بر اثر آن در دوره بنی مروان شیعیان از رشد منفى برخوردار بودند، اما تأثیرات گوناگون نهضت عاشورا به ویژه تأثیر عاطفى آن، این رشد منفى را مهار کرد و در فرصت مناسب سبب بالندگى آن شد.
درگیرى بین عباسیان و امویان فرصت خوبى بود که دو امام پنجم و ششم(علیه السلام) به کوشش آن دو مکتب و مذهب تشیع غنى و بالنده تر گردد و رشد کند و گسترش یابد. سدیر صیرفى یکى از یاران امام صادق(علیه السلام) از این رشد چشمگیر شیعیان به وجد آمد و با تعجب و خوشحالى به امام صادق(علیه السلام) عرض کرد که اینگار نصف جهان به تشیع رو آوردند.(۸)
این تحول خود یکى از عوامل و زمینه هاى شکست بنى مروان در نبرد با بنى عباس به شمار می آید. آن گاه که مأمون عباسى حکومت را در دست گرفت و با نیرنگ امام هشتم(علیه السلام)را به مرو فرا خواند و در پى واگذارى خلافت و سپس ولایت عهدى برآمد و به دنبال آن امام رضا(علیه السلام) حرکتهاى روشنگرانه فراوانى از خود بروز داد، شیعه بیش از پیش گسترش یافت. این گسترش تا زمان متوکل ادامه داشت، اما متوکل سیاست سرکوبى شیعیان را دنبال کرد و تا روى کارآمدن آل بویه این سیاست و ممانعت از رشد تشیع کما بیش ادامه داشت.
آن گاه ه آل بویه زمام امور را در دست گرفت، شیعه رشد کرد، بعد که سلجوقیان روى کار آمدند سیاست ضد شیعى دنبال شد. این سیاستها واکنشهاى بسیارى را در پى داشت که برخى به پیروزى سیاسى شیعیان منجر شد، مانند حکومت فاطمیان در شمال آفریقا و مصر، علویان در طبرستان و قیام سربداران در خراسان، و سرانجام با تلاش عالمان شیعه.
به ویژه علامد حلى در سال ۷۰۹ هجرى یازدهمین پاشاه ایلخانیان مذهب شیعه را اختیار نمود و براى اولین بار در ایران مذهب شیعه، مذهب رسمى معرفى شد. بعد از این بار روى کار آمدن حکومت صفویه در سال ۹۰۷ شیعه در ایران از رشد فراوانى بهره مند شد.
از آن تاریخ تاکنون همچنان شیعه مذهب رسمى این کشور است.(۹)
اصول عقاید شیعه:
شیعه همانند دیگر مسلمانان به سه اصل مهم و اساسى توحید، نبوت و معاد اعتقاد دارند، نیز به امامت و ولایت امام على(علیه السلام)، امام حسن وامام حسین و… ایمان دارند، مسئله عدل و عصمت امام، تقیه، بداء و رجعت از دیگر اعتقادات شیعه است.(۱۰)