نظریه ای وجود دارد که اطاعت از حاکمان ظالم و پیروی از آنان را مطلقاً واجب میدانند؛ هرچند که ظالم باشند؛ در بیتالمال اسراف کنند، از حدود الهی تجاوز نمایند به صورت علنی شراب بخورند و اعمال حرام را آشکارا مرتکب شوند، یا انسانهای بیگناه را به قتل برسانند. این نظریه تا موقعی که حاکمان به صورت آشکارا کافر نشوند و به معصیت و گناه دستور ندهند، اطاعت و پیروی از آنان را واجب و قیام علیه آنها را حرام میداند.
ریشه های نظریه حرمت قیام علیه حاکم
این نظریه در دوران بنیامیه ظهور کرد و تا دوران بنیعباس ادامه داشت. در این مدت بسیاری از علما و فقها برای اثبات آن نظریهپردازی کردند، تا آنجا که نزدیک بود نظریه فقهی رسمی فقهای اهلسنت در آن دوران شود و خلاف آن را بدعت بدانند! در ادامه به نمونههایی از سخنان این فقها و محدثان اشاره میکنیم:
سخنان عبداللّه بن عمر
مسلم از زید بن محمد از نافع نقل میکند:
آنگاه که واقعه حره اتفاق افتاد، عبداللّه بن عمر نزد عبداللّه بن مطیع آمد؛ وی علیه یزید شوریده بود. عبداللّه بن مطیع دستور داد بالشتی برای مهمان بیاورند. عبداللّه بن عمر گفت:نیامدهام نزد تو بنشینم، بلکه آمدهام با تو سخنی بگویم. از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود:«هرکس از طاعت (حاکم) دست بردارد، روز قیامت خداوند را ملاقات خواهد کرد، در حالی که حجتی ندارد، و هر کس بمیرد در حالی که بیعتی بر عهده او نباشد، به مرگ جاهلیت مرده است». [۱]
نظرعبداللّه بن عمرو العاص
او نیز به همین نظر معتقد بود و مردم را به آن دعوت میکرد. [۲]
کلام حسن بصری
وی نیز به اعتقاد به این نظریه معروف بود. از وی چنین نقل شده است:
امیران و حاکمان بر پنج چیز از امور مردم ولایت دارند: نماز جمعه ، نماز جماعت ، نماز عید ، مرزها و حدود. به خدا قسم که دین برپا نمیشود مگر به وسیله آنان، اگرچه ستم و بیعدالتی کنند. به خدا قسم آنچه اصلاح میکنند، از فسادی که به بار میآورند، بیشتر است.
سخن سفیان الثوری
او بر این دیدگاه اصرار میکرد و آن را پایه ایمان میدانست! وی به یکی از شاگردان خود به نام شعیب میگوید:
اطاعت و فرمانبری از رهبران و امیران و کسانی که با اجماع و رضایت مردم خلافت را به دست گیرند، واجب است؛ چه درستکار باشند و چه فاجر و گناهکار.
نظر علی بن مدینی
وی معتقد بود: هر انسانی که به خدا و روز رستاخیز ایمان دارد، حرام است شبی را به صبح برساند مگر آنکه زیر سلطه امامی درستکار یا فاجر باشد؛ چراکه او امیرمؤمنان است. هیچکس حق ندارد نسبت به آنان بدگویی و با آنها مبارزه کند. دادن صدقات به آنها درست است و موجب برائت ذمه خواهد شد؛ چه حاکم درستکار باشد و چه فاجر و گناهکار. خواندن دو رکعت نمازجمعه پشت سر او و یا کسی که از طرف وی منصوب شده است، جایز میباشد. هرکس نماز را اعاده کند، بدعتگذار، تارک ایمان و مخالف است و از فضیلت نمازجمعه برخوردار نخواهد شد، مگر آنکه اعتقاد داشته باشد که نماز پشت سر پیشوایان، چه درستکار و چه گناهکار، درست است. مستحب است هنگامی که پشت سر آنان نماز میخوانند، درون خود تردیدی نداشته باشند و با دل و جان به آنان اقتدا نمایند. هرکس علیه امام مسلمانان خروج کند، اما مردم بر او اجماع کنند، شما نیز خلافت وی را بپذیرید. از هر راهی که آن را به دست آورده باشد، اشکالی نخواهد داشت، چه با رضایت و چه با غلبه و پیروزی بر حاکم، اما خروجکننده از سنت پیامبر پیروی نکرده است. اگر خروجکننده بمیرد، به مرگ جاهلیت مرده است. جنگ با سلطان و خروج علیه او جایز نیست. هرکس این کار را انجام دهد، بدعتگذار خواهد بود. [۳]
کلام اللالکائی (متوفای ۸۱۴ ه. ق) و بخاری
لالکائی در کتاب السنّه، فصلی را به عقاید اهل سنت اختصاص داده است؛ از جمله عقاید آنان،«وجوب فرمانبرداری و اطاعت از حاکمان، چه درستکار و چه فاجر »است. وی به نقل از بخاری مینویسد:
در طول چهل و شش سال ، بیش از هزار تن از دانشمندان اهل حجاز ، مکه ، مدینه ، کوفه ، بصره ، واسط ، بغداد ، شام و مصر را به کرّات از نزدیک دیدهام و آنان را درک نمودهام و همگی بر این عقیده بودند. [۴]
دیدگاه نووی
وی در شرحی که بر صحیح مسلم نوشته، میگوید:
خروج علیه خلفا و جنگ با آنان به اجماع مسلمانان حرام است؛ حتی اگر فاسق و ستمگر باشند. اهلسنت بر این مطلب اجماع دارند که فسق باعث عزل سلطان نمیشود. [۵]
سخن ابنحجر
وی در کتاب فتح الباری فی شرح صحیح بخاری به نقل از ابنبطال، چنین آورده است:
فقها بر وجوب اطاعت از سلطانِ چیرهشده و سیطرهیافته و لزوم جهاد در رکاب او اجماع کردهاند، و اینکه اطاعت از او بهتر از خروج علیه وی است؛ چراکه باعث جلوگیری از خونریزی و آرامش توده مردم خواهد شد. این مسئله استثناپذیر نیست، مگر آنکه از سلطان، کفر صریحی واقع شود. [۶]
سخن ابوبکر اسماعیلی
او در کتاب اعتقاد اهل الحدیث مینویسد:
از جمله عقاید آنان، اعتقاد به وجوب نماز خواندن و نماز جمعه رفتن پشت سر پیشوای مسلمان است؛ چه درستکار و مؤمن باشد و چه فاجر و گناهکار؛ چراکه خداوند نماز جمعه را واجب کرد و با اینکه علم داشت که برگزارکنندگان آن ممکن است فاجر و فاسق باشند، ولی باز آن را واجب دانسته و استثنایی نگذارده؛ از جمله اعتقادات، لزوم جهاد در رکاب حاکمان است، حتی اگر ستمگر باشند. [۷]
کلام طحاوی و شارح الطحاویه
وی میگوید:
خروج علیه رهبران و زمامداران را هرچند که ظالم و بیدادگر شوند، جایز نمیدانیم. آنان را نفرین نمیکنیم و دست از اطاعتشان برنخواهیم داشت. اطاعت از آنان را تا موقعی که مردم را به گناه و معصیت امر نکنند، اطاعت الهی میدانیم و برای سلامتی و صلاح آنان دعا خواهیم کرد. [۸]
همچنین شارح الطحاویه پس از ذکر ادله وجوب فرمانبری و اطاعت از حاکمان مینویسد:
قرآن و سنت بر وجوب اطاعت از ولیّ امر تا زمانی که به معصیت امر نکند، دلالت میکند. در کلام الهی أطیعوا اللّه و أطیعوا الرسول و أولی الأمر منکم تأمل کنید! چرا خداوند در اولیالامر ، کلمه اطیعوا را تکرار نمیکند؛ چراکه اولیالامر را نباید به صورت استقلالی اطاعت کرد؛ تنها در اموری که اطاعت خدا و پیامبر است، قابل اطاعت هستند. اطیعوا در مورد پیامبر به این دلیل تکرار شده که ثابت کند اطاعت از پیامبر قطعاً اطاعت از خداوند است و ایشان به جز اوامر الهی، دستوری را صادر نمیکند. اما در خصوص دلیل وجوب اطاعت از حاکمان، حتی در صورت ارتکاب ظلم و ستم باید گفت:اطاعت از آنان انتخاب میان بد و بدتر است؛ چراکه تالی فاسد خروج علیه آنان از تالی فاسد ستمگریشان بیشتر است. همچنین بردباری بر ظلم و ستم آنان باعث کفاره گناهان و دوچندان شدن ثواب اعمال خواهد شد؛ زیرا مسلط شدن حاکمان ظالم بر مردم، نتیجه اعمال و کردار خود آنهاست، در نتیجه وظیفه مردم تلاش در استغفار و توبه و اصلاح رفتار و اعمال است. در قرآن میخوانیم:
آیا چون به شما (در جنگ احد) مصیبتی رسید (با آنکه در جنگ بدر ) دو برابرش را (به دشمنان) رساندید گفتید:این (مصیبت) از کجا به ما رسید؟ بگو:آن از خود شما (و ناشی از بیانضباطی خودتان) است. [۹]
نیز میفرماید:
و اینگونه برخی از ستمکاران را به (کیفر) آنچه به دست میآورند، سرپرست برخی دیگر میگردانیم. [۱۰]
پس مردم برای خلاص شدن از ظلم حاکمان باید خودشان ظلم را ترک کنند.
مالک بن دینار گفته:در برخی از کتابهای الهی آمده:من مالک مُلک هستم و دلهای ملوک و حاکمان در اختیار من است، پس هرکس مرا اطاعت کند، حاکمان را برای او رحمت ، و هرکس از دستورات من نافرمانی کند، حاکمان را برای او مایه عذاب خواهم کرد، پس وقت خود را به دشنام دادن به زمامداران سپری نکنید، بلکه توبه کنید تا با شما مهربان شوم.
سخن الشیخ الصابونی (متوفای ۹۹۴ ه. ق)
وی در کتاب عقیده أصحاب الحدیث مینویسد:
اصحاب حدیث بر این باورند که خواندن نمازجمعه و عیدین و دیگر نمازها پشت سر حاکم و پیشوای مسلمان ، چه درستکار و چه گناهکار و همچنین دعا برای موفقیت و صلاح آنان واجب است و خروج علیه آنها حتی با وجود رویآوردنشان به ظلم و ستم و حیف و میل اموال حرام میباشد. [۱۱]
آرا و نظریات دانشمندان وهابیت درباره قیام علیه حاکم
سخن شیخ عبداللّه بن عبداللطیف
در رساله شیخ عبداللّه بن عبداللطیف آمده است:
اصحاب پیامبر (ص) به این احادیث عمل کرده و آنها را از اصول اسلام دانستهاند، و با اینکه از یزید بن معاویه ، حجاج و خلفای پس از آن – به جز عمر بن عبدالعزیز – رفتارهای ناشایستی را دیدهاند، که به صورت علنی از آنان سرزده بود، ولی با این حال، خروج علیه خلفا و دشنام دادن به آنها را حرام دانسته، کسانی را که علیه آنان خروج کنند، همچون خوارج ، خارج از دین قلمداد نمودهاند. [۱۲]
برخی از مشایخ و علمای خاندان شیخ محمد بن عبدالوهاب، همچون شیخ محمد بن عبداللطیف، شیخ سعد بن حمد بن عتیق، شیخ عبداللّه بن عبدالعزیز العنقری و دیگران مینویسند:
از آیات قرآنی و احادیث نبوی و کلام علما و پژوهشگران، وجوب فرمانبرداری و اطاعت از ولیّ امر و تحریم کشمکش و مقابله با او فهمیده میشود. کوتاهی او در انجام برخی واجبات ، مجوزی برای مقابله با وی نخواهد بود، مگر آنکه کفر واضحی از وی سرزند. [۱۳]
نظر شیخ محمد بن عبداللطیف
شیخ محمد بن عبداللطیف مینویسد:
ادله در باب وجوب اطاعت از ولیّ امر از کتاب و سنت بسیار است تا آنجا که در برخی از روایات آمده است:» اسمعْ و أطعْ و إن أخذ مالک و ضرب ظهرک؛ فرمان حاکم را گوش دهید و از او اطاعت کنید حتی اگر اموال شما را بستاند و تازیانه به پشتتان بزند «. از این روی نافرمانی حاکم و اعتراض به او را حرام میدانیم. [۱۴]
دیدگاه شیخ عبداللّه بن عبدالعزیز العنقری
شیخ عبداللّه بن عبدالعزیز العنقری پس از ذکر ادله وجوب اطاعت از حاکم و نقل اقوال علما در این باب مینویسد:
پس از آنکه نصوص قرآنی و احادیث نبوی و کلام علما را در باب وجوب اطاعت از ولیّ امر و تحریم مبارزه و منازعه با او و خروج علیه حکومتش فهمیدیم، گناهان و خطاهایی که از آنان صادر میشود، موجب کفر و خروج از اسلام نمیشود. آنچه بر مسلمانان واجب است، نصیحت آنان به روش شرعی و با مدارا میباشد. باید همچون سلف صالح، چهره حاکمان را در مجالس مختلف و میان مردم خراب نکنیم.
کسانی که بر این باورند که رویارویی با حاکمان از باب نهی از منکر است (که بر همه بندگان واجب است)، سخت در اشتباه و جهل به سر میبرند. اینان از درک مفاسدی که به سبب این باور در دین و دنیا مترتب خواهد شد عاجزند. تنها کسانی این مسئله را درک میکنند که خداوند دلهایشان را نورانی ساخته و راه و روش سلف صالح را شناخته باشند. این عقیده و باور ما در خصوص حاکمان است و از کسانی که مخالف این عقیدهاند و از هوای نفس خویش تبعیت میکنند، بیزاری میجوییم! [۱۵]
نظر شیخ عبدالعزیز بن باز
شیخ عبدالعزیز بن باز در این خصوص میگوید:
خروج علیه پیشوایان حتی در صورت گناهکار بودن آنان جایز نیست، بلکه باید در امور پسندیده از آنان تبعیت و در معصیت مخالفت نماییم، ولی دست از اطاعت آنان برنداریم.
ذکر چند حدیث دالّ بر مطلب مذکور
سپس با ذکر چند حدیث دالّ بر این مطلب ادامه میدهد:
منظور ما وجوب اطاعت و فرمانبری در معروف و امور پسندیده از ولاه امر (امیران و علما) میباشد، که در این صورت بهبود اوضاع، امنیت مردم، دادخواهی از مظلومان، دفع ظالمان و امنیت راهها را درپی خواهد داشت. خروج علیه حاکم و ایجاد شکاف میان جامعه جایز نیست، مگر آنکه کفر آشکاری از وی سرزند، که دلیلی برای خروج در پیشگاه خدا باشد. البته مشروط به آنکه خروجکنندگان توانایی رویارویی با حاکم را داشته باشند و نتیجه بدتری درپی نداشته باشد. [۱۶]
دیدگاه شیخ محمد بن عبداللّه بن سبیل
شیخ محمد بن عبداللّه بن سبیل، امام و خطیب مسجدالحرام میگوید:
وجوب اطاعت از امامان، حاکمان و امیران مسلمانان در غیر معصیت خدا و رسول، عقیده غیرقابل تغییر اهل سنت است، حتی اگر انواع ظلم و جور و فسق از آنان سرزند. تا آن زمان که از دایره اسلام خارج نشدهاند و کفر آشکار و بدون شبههای از آنان سر نزده، اطاعت از آنان واجب است. همانگونه که پیامبر اسلام (ص) فرمود:» مگر آنکه کفر آشکاری که حجت و دستآویز شما در پیشگاه الهی باشد، از آنان صادر شود «. پس صبر بر ستم حاکمان و بیداد آنان واجب است و از ضرر خروج علیه آنان و دست کشیدن از اطاعتشان بهتر خواهد بود؛ چراکه خروج علیه حاکمان، مفاسد بزرگی را درپی خواهد داشت و چهبسا باعث شعلهور شدن آتش فتنهای شود که آثار آن ادامه پیدا کرده و باعث وخیمتر شدن اوضاع و حتی خونریزی شود. [۱۷]
اطلاق آیات قرآن و حرمت خروج علیه حاکم
یکی از دلایل قائلان حرمت خروج علیه حاکم جابر اطلاق آیات قرآن است.
شیخ ابوبکر اسماعیلی در کتاب اعتقاد ائمه اهل الحدیث مینویسد:خداوند نماز جمعه را واجب کرد و با علم به اینکه برگزار کنندگان آن ممکن است فاجر و یا فاسق باشند، ولی باز آن را واجب دانسته و استثنایی در آن قائل نشده است. [۱۸]
خلاصه استدلال ایشان این است که امر خداوند به اطاعت حاکمان، همچون امر به خواندن نمازجمعه پشت سر حاکم، به صورت مطلق آورده شده است؛ پس تنها در مواردی که حاکم به معصیت الهی امر کند، میتوان از دستور او سرپیچی کرد؛ و در موارد دیگر مطلقاً باید از وی تبعیت و پیروی کرد و خروج علیه او حرام است، مگر در صورتی که کفر آشکاری از وی سرزند.
نقد دلیل اول
تمسک به اطلاق آیه کریمه قرآن ، از عجیبترین استدلالها به کتاب الهی است؛ زیرا:
اولاً:خداوند متعالی ولایت و امامتی را برای فاسقان بر مسلمانان وضع نفرموده است:
و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود، و وی آن همه را به انجام رسانید، (خدا به او) فرمود:من تو را پیشوای مردم قرار دادم. (ابراهیم) پرسید:از دودمانم (چطور) ؟ فرمود: پیمان من به بیدادگران نمیرسد. [۱۹]
و در آیهای دیگر از قرآن میفرماید:
و به کسانی که ستم کردهاند، متمایل مشوید که آتش دوزخ به شما میرسد. [۲۰]
بنابراین وقتی تمایل داشتن به ستمگران حرام است، چگونه میتوان برای آنان ولایت و امامت بر مسلمانان را تصور کرد؟! آیه ۵۹ از سوره نساء ، [۲۱]
ما را به اطاعت از ولیّ امر رهنمون میسازد، در حالی که آیات ۱۲۴ سوره بقره [۲۲] و ۱۱۳ سوره هود ، [۲۳] ولایت و امامت ظالمان را نفی کرده است. علمای اصول در اینگونه استدلالها میگویند:» انّ الحکم لا یثبت موضوعه؛ حکم، موضوع خود را ثابت نمیکند «، و در این مورد، حکم به اطاعت ولیّ امر، برای افرادی که با ظلم و ستم به قدرت دست یابند، ولایت و امامتی را ثابت نمیکند.
ثانیاً:تفاوت قائل شدن میان مخالفت با حاکمان و حرمت خروج علیه آنان – به گونهای که گفته شود با دستورات حاکم در مواردی که معصیت و گناه باشد، مخالفت میکنیم، ولی در عین حال خروج بر او را حرام میدانیم – عملاً امکانپذیر نخواهد بود؛ چراکه دستور حاکم به انجام معصیت یا به صورت موردی اتفاق میافتد و سپس از نظر خود برمیگردد، که در این صورت اگر حاکم قانونی و شرعی مسلمانان باشد، ولایت او قطع نخواهد شد؛ یا آنکه حاکم در گمراهی خویش غوطهور شده و بر ستمکاری و گمراهی و تباهی و فساد روی زمین اصرار دارد – همچون بسیاری از زمامداران گذشته و حال کشورهای اسلامی – که در این صورت جدا کردن حکم مخالفت با دستورات او براساس حدیث نبوی:» لاطاعه لمخلوق فی معصیه الخالق « [۲۴] و حرمت خروج علیه حاکم گناهکار، امری ناممکن خواهد بود.
فرق گذاشتن میان این دو حالت، بیشتر به فرضیه میماند، تا حکم شرعی ؛ زیرا حاکمی که بداند مسلمانان از خروج علیه او منع شدهاند، قطعاً آنان را به اطاعت از دستورات غیرقانونی و اوامری که موجب معصیت شوند مجبور خواهد کرد، و این همان چیزی است که تاریخ معاصر نمونههای زیادی از آن را به نمایش گذارده است. بنابراین هیچگونه راه گریزی از گناهان و دستورات حرام وجود ندارد، مگر خروج بر حاکم.
ثالثاً:خدای متعالی ما را از تمایل و رکون نسبت به ستمکاران نهی فرموده است؛ تمایل به ستمکاران، نهتنها با اطاعت از آنان تحقق مییابد، بلکه با قبول ولایت و حاکمیتشان نیز محقق خواهد شد. پذیرش امامت و رهبری ستمکاران و زیر سلطه حکومت و زعامت آنان رفتن، از بارزترین مصادیق رکون و تمایل به ظالمان به شمار میرود.
خداوند میفرماید:» و به کسانی که ستم کردهاند، متمایل مشوید که آتش (دوزخ) به شما میرسد «. [۲۵]
چنانچه بپذیریم اطلاق آیه ۵۹ سوره نساء، [۲۶] شامل معصیت الهی هم میشود، آیه ۱۱۳ سوره هود آن را تخصیص میزند و تنها شامل زمامدارانی خواهد شد که به احکام دینی پایبند هستند و به حدود الهی تجاوز نمیکنند و در صورت انحراف از مسیر دیانت، امامت و ولایت آنها از بین خواهد رفت.
رابعاً:همانگونه که مخالفت با حاکم ستمگر در معصیت خداوند واجب است، اطاعت از او در غیر که معصیت الهی نیز حرام است؛ چراکه پذیرش اطاعت وی، رکون و تمایل به او خواهد بود و خداوند ما را از آن نهی فرموده است.
خامساً:خداوند ما را از پیروی افراط گرایان، مفسدان، انسانهای غافل، هواپرستان، هوسرانان و گناهکاران بهطور مطلق – چه در گناهان و چه در طاعات – نهی فرموده است. در قرآن میخوانیمو فرمان افراط گرایان را پیروی نکنید، آنان که در زمین فساد میکنند و اصلاح نمیکنند. [۲۷]
و نیز: و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساختهایم و از هوس خود پیروی کرده و (اساس) کارش بر زیادهروی است، اطاعت مکن. [۲۸]
و همچنین:پس در برابر فرمان پروردگارت شکیبایی کن، و از آنان، گناهکار یا ناسپاسگزار را فرمان مبر. [۲۹]
اینگونه نیست که عدم پیروی از مسرفان و ستمگران، در اسراف و ستم آنان باشد، بلکه خداوند به ما دستور میدهد بهطور مطلق، چه در صلاح و چه در فساد با آنان قطع رابطه نماییم؛ چراکه همکاری با آنها در غیر امور فاسد و ستمگرانه، باعث تقویت حکومت آنان خواهد شد؛ مسئلهای که قطعاً مورد رضایت خداوند نیست.
کلام ابنتیمیه
ابنتیمیه در کتاب منهاج السنّه مینویسد:
اگر کافر یا فاسقی دستوری بدهد که اطاعت الهی در آن باشد، اطاعت از آن حرام نیست. وجوب انجام آن عمل به خاطر دستور فاسق یا کافر ساقط نخواهد شد. همانگونه که اگر سخن درستی از وی شنیدیم، جایز نیست او را تکذیب نماییم. وجوب پیروی از سخن حق، به صرف آنکه گویندهاش فاسق است، ساقط نخواهد شد. [۳۰]
شگفتی این سخن آن است که میان پیروی از حق و پیروی از فاسق در مواردی که حق میگوید، تفاوت نگذاشته است. ما از حق تبعیت میکنیم، ولی از فاسق حتی در مواردی که مطلب حقی را بخواهد، پیروی نخواهیم کرد؛ چراکه خداوند ما را از رکون و پیروی از او برحذر داشته و نهی کرده است. پیروی از فاسق، مصداق رکون و اطاعت از اوست. همچنین خداوند متعالی به ما دستور میدهد به طاغوت کفر بورزیم و از پذیرش او سرباز زنیم. بدون تردید حاکم ستمگر مصداق بارز طاغوت به شمار میرود و کفر به طاغوت به معنای عدم اطاعت از اوست.
ابنتیمیه به دنبال آن است که میان اطاعت از طاغوت و اطاعت از اوامری که از سوی او صادر شده و مخالف دستورات الهی نیست، تساوی قائل شود، ولی تفاوت میان آن دو بسیار است، همانگونه که عدم پذیرش دستورات طاغوت در اینگونه موارد، معصیت الهی نخواهد بود.
خدای بزرگ میخواهد هیچ سلطه و حاکمیتی برای طاغوت حتی از راه داوری میان مردم یا دعوت آنان به اقامه نمازجمعه ثابت نگردد. خداوند میفرماید:
آیا ندیدهای کسانی را که میپندارید به آنچه به سوی تو نازل شده، ایمان آوردهاند (با این همه) میخواهند داوری میان خود را به سوی طاغوت ببرند، با آنکه قطعاً فرمان یافتهاند که بدان کفر بورزند، ولی شیطان میخواهد آنان را به گمراهی دوری دراندازد. [۳۱]
روایت عمر بن حنظله
روایت عمر بن حنظله که نزد فقها به« مقبوله» شهرت یافته است، نیز به همین مسئله تصریح میکند: من تحاکم إلیهم فی حق أو باطل فإنّها تحاکم إلی الطاغوت و ما یحکم له فإنّها یأخذه سُحْتاً و إن کان حقّاً ثابتاً له…؛ [۳۲]
هرکس در دعاوی، چه حق باشد و چه باطل به سلطان مراجعه کند، در حقیقت به طاغوت مراجعه کرده و هرچه را به حکم آنها بگیرد، در حقیقت بهطور حرام گرفته، گرچه آنچه دریافت میکند، حقِ ثابتِ او باشد؛ زیرا آن را به حکم و با رأی طاغوت و قدرتی که خداوند دستور داده به او کفر بورزند، گرفته است.
به تصریح این روایت، خداوند به ما دستور میدهد به طاغوت کفر ورزیم و حاکمیت او را نپذیریم، حتی در صورتی که دستورات حقی از او صادر گردد؛ چراکه پذیرش دستورات طاغوت توسط مسلمانان، موجب تسلط آنها بر مؤمنان و داخل شدن تحت سیطره حکومت و محکم شدن پایههای نظام آنها خواهد شد، و این همان چیزی است که خدا ما را از آن نهی فرمده است.
پی نوشت:
۱.صحیح مسلم، ج۶، ص۲۲.
۲.مسند احمد بن حنبل، ج۲، ص۳۴۴.
۳.حوار فی التسامح والعنف، ص۷۲-۷۱.
۴.حوار فی التسامح والعنف، ص۷۲.
۵.حوار فی التسامح والعنف، ص۷۲.
۶.حوار فی التسامح والعنف، ص۷۳.
۷. حوار فی التسامح والعنف، ص۷۳.
۸.حوار فی التسامح والعنف، ص۷۳.
۹.آل عمران،۱۶۵.
۱۰.انعام،۱۲۹.
۱۱.حوار فی التسامح والعنف، ص۷۵.
۱۲.حوار فی التسامح والعنف، ص۷۵.
۱۳.حوار فی التسامح والعنف، ص۷۵.
۱۴.حوار فی التسامح والعنف، ص۷۵.
۱۵.حوار فی التسامح والعنف، ص۷۵.
۱۶.حوار فی التسامح والعنف، ص۷۶.
۱۷.حوار فی التسامح والعنف، ص۷۷.
۱۸.حوار فی التسامح والعنف، ص۷۸.
۱۹.بقره،۱۲۴.
۲۰.هود،۱۱۳.
۲۱.نساء،۵۹.
۲۲.بقره،۱۲۴.
۲۳.هود،۱۱۳.
۲۴.وسائل الشیعه، ج۱۱، ص۴۲۲.
۲۵.هود،۱۱۳.
۲۶.نساء،۵۹.
۲۷.شعراء،۱۵۱ ۱۵۲.
۲۸.کهف،۲۸.
۲۹.انسان،۲۴.
۳۰.حوار فی التسامح والعنف، ص۸۰.
۳۱.نساء،۶۰.
۳۲.وسائل الشیعه، ج۱۸، ص۹۹.
منبع: ویکی فقه