بررسی اجمالی سرپرستی و ریاست خانواده از دیدگاه قرآن

۱۳۹۴-۰۳-۰۳

210 بازدید

سرپرستى و ریاست خانواده(۱)

خانواده، یک نهاد کوچک اما اساسى در جامعه انسانى است، این اجتماع کوچک بسان اجتماع بزرگ، با مسایل مختلفى از قبیل: اقتصاد، فرهنگ، تربیت، نزاع و خصومت و … رو به رو است. این که این نهاد چگونه باید اداره شود؟ مدیر آن چه کسى است؟ اعمال نظر در آن حق کیست؟ زن یا مرد؟ یا هر دو. بنابراین در این زمینه با چند سوال اصلى و عمده، بدین شرح، مواجه ایم:

۱ـ ریاست خانواده بر عهده کیست؟

۲ـ حدود ریاست تا کجا است؟

۳ـ مبناى انتخاب ریاست خانواده چه بوده است؟

۴ـ ریاست، دائمى است یا متغیر؟

۵ـ مواردى که ریاست قراردادى لیاقت ندارد چه باید کرد؟

۶ـ چگونه مى توان از سوء استفاده ریاست خانواده جلوگیرى نمود؟

دیدگاه فقیهان اسلامى، ریاست مرد بر خانواده است. از این رو، ادله اى که ذکر مى کنیم در راستاى تثبیت ریاست مرد قرار دارد. باید این ادله را به نحو مبسوط رسیدگى کرد، تا بتوان به نتیجه اى متقن واصل شد. ادله مورد نظر فقیهان را، در سه نوع مى توان تقسیم کرد: الف. قرآن. ب. سنت. ج. اجماع که اینک به ادله قرآنی می پردازیم:

به آیه هایى از قرآن کریم در زمینه سرپرستى خانواده، مى توان استناد جست:

۱ـ (الرجال قوامون على النساء بما فضل الله بعضهم على بعض و بما انفقوا من اموالهم فالصالحات قانتات حافظات للغیب بما حفظ الله و اللاتى تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن فى المضاجع و اضربوهن فان اطعنکم فلا تبغوا علیهن سبیلا ان الله کان علیا کبیرا.)(۱)

مردان از آن جهت که خدا بعضى را بر بعضى برترى داده است، و از آن جهت که از مال خود نفقه مى دهند بر زنان تسلط دارند، پس زنان شایسته فرمانبردارى و در غیبت شوى عفیفند و فرمان خداى را نگاه مى دارند و آن زنان را که از نافرمانیشان، بیم دارید اندرز دهید و از خوابگاهشان دورى کنید و بزنیدشان. اگر فرمانبردارى کردند از آن پس دیگر راه بیداد، پیش مگیرید، و خدا بلندپایه و بزرگ است.

میان مفسران اختلاف است که این آیه، قوامیت مردان بر زنان را على الاطلاق بیان مى کند که شاخه‌اى از آن قوام بودن شوهران بر همسران است، یا این که آیه مختص زندگى خانوادگى است و تنها به قوامیت شوهران بر همسران ناظر است و معنایى عام ندارد.

هر رأى را که بپذیریم آیه در باب سرپرستى خانواده دلالت دارد. گرچه با توجه به این که در این آیه معیار قوامیت دو چیز دانسته شده، تفضیل و نفقه (که از مختصات زندگى زناشویى است) و نیز ذیل آیه که مسایل خاص خانوادگى را بیان مى دارد، رأى دوم را ترجیح مى دهیم.

براى آن که بدانیم مراد از (قوامون) چیست و محدوده آن چقدر است، نخست به بررسى معناى (قوامون)، (بما فضل الله) و (بعضهم على بعض) پرداخته، و سپس به بررسى مطلب اصلى مى پردازیم:

قوامون

مفسران در این زمینه گفته‌هاى مختلف دارند:

مرحوم طبرسى فرموده است: (مردان قیم بر زنان و مسلط بر آنهایند در تدبیر، تإدیب، پرورش و آموزش.)(۲)

آلوسى گفته است: (موقعیت مردان قیام بر زنان است، بسان والیان که بر رعیت از طریق امر و نهى قیام دارند.)(۳)

ابن‌عاشور معتقد است: (قوام به کسى گویند که بر کارى قائم است و او را اصلاح مى کند … وظیفه کسى که به چیزى اهتمام مى ورزد و اعتنا مى کند آن است که بایستد و امور آن را بچرخاند، لذا به اهتمام، قیام اطلاق شده است.)(۴)

مولف مجمع البحرین گفته است: (لهم علیهن قیام الولاء و السیاسه)؛(۵) مردان، بر زنان قیام ولایت و سیاست دارند.

نویسنده قاموس قرآن گفته است: (مراد از قوام در آیه قیم و قائم به امر و سرپرست است.)(۶)

آیت الله صانعى بر این باور است که معناى آیه (الرجال یقیمون بامرهن مى‌باشد یعنى مردان براى انجام امور زنان ایستاده‌اند.)(۷)

آقاى بجنوردى در این زمینه گفته است:

(این شبهاتى است که برخى القا مى کنند که این آیه شریفه مى گوید: مرد زعیم است و رییس، و فرمان را او باید بدهد و ریاست زن را در شوون خانه بر عهده دارد، در حالى که این آیه هیچ دلالت بر آن ندارد به واسطه این که برهان عقلى خلاف آن است. رییس به معناى آقا و افضل نیست، سیدالقوم خادمهم، رییس گروه، خدمتگزار ایشان است.

در یک خانواده وقتى مى گویند: آقا، پدر، شوهر و مرد این خانه، مسئولیت انفاق با تو است نباید بگوییم مرد افضل و اعقل افراد خانه است، بلکه این چیزى عقلانى و عرفى است و من اعتقاد دارم این آیه شریفه جدا از حکم عقلا نیست. شما از هر عربى که ذهنیت ندارد، معناى این آیه را بپرسید مى گوید، یعنى:‌ أى یقیمون بأمور النساء فى امور انفاقهم و معاشهم. مردان به کارهاى زنان در امر نفقه و تأمین معاش مى پردازند.)(۸)

این گوشه‌اى از دیدگاه‌ها در تفسیر آیه بود. در کتب لغت پیشینیان، چون (القاموس المحیط) اثر فیروزآبادى و (الصحاح) از جوهرى این واژه معنا نشده است.

در لسان العرب گفته است: (قیام گاهى به معناى محافظت و اصلاح می آید مثل آیه الرجال قوامون)

و نیز گفته است: (قیم المرأه یعنى زوج المرأه. زیرا مرد به امور زن و نیازمندی هاى وى قائم است. قام على المرأه یعنى روزى او را بر عهده گرفت و انه لقوام علیها یعنى روزى دهنده او است.

خداوند در قرآن فرموده است: الرجال قوامون على النساء. مراد از قیام، مثول (از جا در رفتن) و تنصب (اوج گرفتن) و ضد نشستن، نیست بلکه قیام بدین معنا است که مردان متکفل امور زنانند، توجه به شوون آنان دارند.)(۹)

به نظر مى رسد با توجه به چند نکته بتوان به معناى قوام نزدیک شد:

۱ـ در معانى آن اصلاح، محافظت، بر عهده گرفتن امور، سائس الامور ذکر شده است.

۲ـ در این آیه واژه (قوامون) با حرف (على) آمده است. ترکیب ماده قیام با (على) همیشه با نوعى نظارت و مراقبت، پیگیرى و اعمال قدرت همراه است. در قرآن کریم یک مورد دیگر قیام با (على) آمده که مى تواند شاهد و گواه روشنى باشد. (منهم من ان تإمنه بدینار لایوده الیک الا مادمت علیه قائما)؛(۱۰) و از اهل کتاب گروهى هستند که اگر امینش شمردى و دینارى به او بسپارى، جز به تقاضا و مطالبت آن را باز نگرداند.

۳ـ در ذیل همین آیه مردان را مخاطب ساخته و فرموده: (و اللاتى تخافون نشوزهن فعظوهن و اهجروهن فى المضاجع و اضربوهن فان اطعنکم فلا تبغوا علیهن بسبیلا.)

در تمام جملات مرد مجراى مقررات و قوانین خاص خانوادگى، شمرده شده است.

با در نظر گرفتن این نکته ها مى توان گفت: (قوامون) نوعى سرپرستى، بر عهده گرفتن امور و مراقبت را معنا مى دهد.

بما فضل الله

در این که آن فضیلت چیست؟ مفسران اختلاف نظر فراوان دارند.

طبرسى گفته است: (زیادتى فضل از قبیل: دانش، عقل، عزم و رأى نیکو مراد است.)(۱۱)

آلوسى گفته است: (فضیلت در آیه ذکر نشده زیرا آن چنان واضح است که نیاز به بیان ندارد. در روایات آمده که زنان ناقص العقل و الدین مى‌باشند و مردان بر خلاف آنان.)(۱۲)

در مجمع البحرین تفضیل را (کمال عقل، حسن تدبیر و نیرومندى در عمل)(۱۳) دانسته است.

مرحوم محمد جواد مغنیه معتقد است: (این دو صنف در غرایز و شخصیت روانى متفاوتند؛ یکى به کارهاى بزرگ و خشن علاقمند است و دیگرى به آرایش و جمال و زیبایى.)(۱۴)

سیدمحمدحسین فضل الله آن را به جنبه عاطفى و قدت بدنى تفسیر مى کند.(۱۵)

البته ایشان ضعف جانب عاطفى در مردان را، به عنوان احتمال بیان کرده و فرموده: (این سبب مى شود مردان از عوارض بیرونى کمتر منفعل شوند.) لیکن تأکید ورزیده که این ضعف با تربیت هاى مستمر قابل تعدیل است. و لذا از این خصیصه به عنوان یک فضیلت ذاتى یاد نمى کند.(۱۶)

آنچه مسلم است این که در آیه به هیچ کدام تصریح نشده و نیز باید مراد از آن فضیلت چیزى باشد که مخاطبان به آسانى و سهولت آن را بفهمند. و شکى نیست که جامعه‌ها بر اثر نوع تربیت و شرایط اجتماعى خاص خود، ممکن است از آیه برداشت هاى متفاوت داشته باشند.

بنابراین باید به امرى تأکید داشت که جوامع و انسانها در آن مشترکند. که این مى تواند نشانگر تفاوت‌هاى ذاتى و تکوینى باشد.

از این رو دیدگاه استاد فضل الله بهتر قابل قبول و پذیرش است، زیرا حالات جسمانى که بر زنان عارض مى شود از قبیل: حاملگى، شیر دادن و قاعدگى و … امرى نیست که جاى تردید داشته باشد. همچنین تفاوت عاطفى میان مردان و زنان تا حدودى مسلم است.

اگر فرض کنیم اداره یک مجموعه به فردى نیاز دارد که داراى چند خصیصه باشد:

۱ـ دانش کافى ۲ـ حسن تدبیر ۳ـ قدرت و توانایى جسمى ۴ـ فرصت و مجال کافى ۵ـ قاطعیت. و از میان چند نفر یکى به سمت مدیر برگزیده شد، این نشان دهنده این نیست که این فرد این پنج خصلت را داراست و دیگران این پنج خصلت را دارا نیستند. بلکه تنها نشان‌دهنده این است که مدیر، این شرایط را دارد و دیگران واجد تمامى این شرایط نبوده‌اند.

اگر مدیریت خانواده در حدى خاص، به مردان سپرده شده و براى مدیر ویژگی هاى عدیده‌اى لازم است نمى توان گفت زنان از همه آن شرایط محروم بوده‌اند.

بعضهم على بعض

غالب مفسران این ترکیب را چنین معنا مى کنند: (بعض الناس على بعض الناس اى الرجال على النساء.) وجه این گونه سخن گفتن را مختلف آورده‌اند.

آلوسى گفته است: چون مطلب واضح بود، خداوند چنین سخن گفته است.(۱۷)

استاد مغنیه گفته است: براى آن که ممکن است در میان زنان، زنى با فضیلت تر از هزار مرد یافت شود، لذا با واژه (بعض) ادا شده است.(۱۸)

برخى دیگر معتقدند این تغییر براى نشان دادن آن است که زن و مرد از یک جنس اند و با تفاوت در فضایل، جنیست واحد آنان از بین نمى رود.(۱۹)

با توضیح مفردات آیه، دو نکته روشن گشت: این که آیه اجمالا بر سرپرستى مردان دلالت دارد. و این که معیار این سرپرستى چیست؟

مطلبى که باید به تبیین آن همت گماشت این است که، آیه براى سرپرستى چه حدودى را معین کرده است؟ آیا مطلق است و همه گونه ولایت مرد بر همسر خویش را شامل است؟ یا این که به قلمروى خاص اختصاص دارد؟

مفسران در این قسمت نیز توافق رأى ندارند. همان گونه که نقل کردیم مرحوم طبرسى حیطه آن را تدبیر زندگى، ریاضت و پرورش و تعلیم و آموزش مى دانست.(۲۰)

برخى دیگر گفته‌اند: این ولایت على‌الاطلاق نیست بلکه مانند سایر ولایت‌هاى شرعى تابع مصالح است.(۲۱)

آقاى مغنیه گفته است: فقها محدوده ولایت را، طلاق، فراش و خروج از منزل دانسته‌اند.(۲۲)

آیه الله سیدمحمدحسین فضل الله محدوده آن را نیازهاى جنسى و امور زناشویى مى‌داند و لذا بیرون رفتن از منزل در حدى که با این حق منافات دارد ممنوع است، اما کارهاى خانه بر عهده زن نیست.(۲۳)

به نظر مى رسد، در این آیه قرینه وجود دارد که مى توان از آن محدوده سرپرستى را به دست آورد. توضیح آن چنین است:

نشوز و اطاعت زنان با حرف (فاء) بر قوامیت متفرع شده و زنان به دو گروه (صالحات، قانتات، حافظات) و (و اللاتى تخافون نشوزهن …) تقسیم شده‌اند.

نشوز به معناى سر باز زدن از واجبات است و فقیهان آن را به استمتاع و مسایل مربوط به آن برمى‌گردانند، لذا صاحب جواهرالکلام از بعضى نقل مى کند که (بى حیایى زن نشوز نیست، گرچه گناه و معصیت است و باید زن تإدیب شود، همچنین سر باز زدن زن از کارهاى منزل و برآوردن خواسته هایى که در استمتاع نقصى ایجاد نمى کند، بر زن واجب نیست.)(۲۴)

بنابراین اگر نشوز به تخلف از حقوق زناشویى برمى گردد، مقابل آن یعنى اطاعت از همسر نیز مربوط به امور زناشویى است، و این دو مطلب بر قوامیت مردان بر زنان مترتب شده است. اگر این مطلب از آیه ظاهر نباشد لااقل محتمل است و در نتیجه اطلاقى بیش از این براى این آیه مبارک منعقد نمى شود. به تعبیر دیگر این قرینه داخلى است که از اطلاق قوامیت منع مى کند، قراین خارجى دیگر نیز وجود دارد که در بحث هاى آتى بدان اشاره مى شود.

۲ـ (و المطلقات یتربصن بانفسهن ثلثه قروء و لا یحل لهن ان یکتمن ما خلق الله فى ارحامهن ان کن یومن بالله و الیوم الاخر و بعولتهن احق بردهن فى ذلک ان ارادوا اصلاحا و لهن مثل الذى علیهن بالمعروف و للرجال علیهن درجه و لله عزیز حکیم.)(۲۵)

باید که زنان مطلقه تا سه بار پاک شدن، از شوهر کردن باز ایستند و اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارند، روا نیست آنچه را که خدا در رحم آنان آفریده است پنهان دارند و در آن ایام اگر شوهرانشان قصد اصلاح داشته باشند به بازگرداندنشان سزاوارترند. و براى زنان حقوقى شایسته است همانند وظیفه اى که بر عهده آنهاست ولى مردان را بر زنان مرتبتى است. و خدا پیروزمند و حکیم است.

مفسران در معناى درجه و مصداق آن، آراى گوناگون دارند، مرحوم طبرسى در مجمع البیان بعضى از اقوال را چنین نقل کرده است: (گفته اند معناى درجه فضیلت است که آن عبارت است از حق اطاعت، حق استمتاع، زیادتى ارث مرد و جهاد، این رأى مجاهد و قتاده است. برخى گفته اند درجه یعنى منزلت، بدین معنا که مرد مى تواند در معامله زیادتى از زن بستاند … این را ابن عباس گفته است. زجاح گفته معناى آیه این است که زن از مرد کام مى گیرد و مرد از زن، ولى مردان فضیلتى دارند که نفقه مى پردازند و قائم بر زنانند.)(۲۶)

آنگاه چند روایت ذکر کرده، که آنها را در قسمت روایات نقل مى کنیم.

گروهى از مفسران مانند عبده و دیگران این درجه را همان قوام بودن مردان دانسته‌اند.(۲۷)

روشن است که واژه (درجه) در این آیه اطلاقى ندارد که بتوان در جمیع مسایل خانوادگى بدان استناد جست، بلکه اجمالا مزیت و مرتبتى را براى مردان بیان مى دارد بدون آن که متعرض حد و مرز آن شود.

از این رو اطلاقى در سرپرستى مردان ندارد. و اگر به مفهوم آیه قوامیت برگردد، چنانچه آنجا توضیح دادیم در آن آیه نیز اطلاق سرپرستى محل تأمل و شک است.

نتیجه آن که در این دو آیه مبارک، اصل سرپرستى مردان پذیرفته شده، اما حد و مرز آن را نمى توان از اینها بدست آورد.

پی نوشت ‏‌ها

۱ـ سوره نساء، آیه ۳۴؛

۲ـ طبرسى، امین الاسلام. مجمع البیان. (دوم: بیروت، دارالفرقه، ۱۴۰۸ ـ ۱۹۹۸)، ج۳، ص۶۸، ج۵، ص۲۳، ج۵، ص۳۸؛

۳ـ آلوسى، روح المعانى، ج۵ ،ص۲۳؛

۴ـ ابن عاشور، التحریر و التنویر، ج۲۴، ص۶۱۸؛

۵ـ الطریحى، فخرالدین. مجمع البحرین، (دوم: تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ۱۴۰۸، ۱۳۶۸)، ج۲، ص۵۶۴؛

۶ـ قرشى، سیدعلى اکبر. قاموس قرآن. (تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۵۲)، ج۶، ص۵۱؛

۷ـ شکرى ـ لبریز، شکوفه ـ ساهره. مجله زنان، ش۲، ص۲۸؛

۸ـ همان.

۹ـ ابن منظور، لسان العرب. (اول: دار احیإ التراث العربى، بیروت، ۱۴۰۸ ق / ۱۹۸۸ م)، ج۱۱، ص۳۵۹ ـ ۳۵۵؛

۱۰ـ سوره آل عمران، آیه ۷۵؛

۱۱ـ طبرسى، امین الاسلام، پیشین، ج۳، ص۶۹؛

۱۲ـ آلوسى، پیشین، ج۵، ص۲۳؛

۱۳ـ الطریحى، فخرالدین. پیشین، ج۲، ص۵۶۴؛

۱۴ـ مغنیه، محمدجواد. الکاشف، ج۲، ص۳۱۶ ـ ۳۱۵؛

۱۵ـ فضل الله، سیدمحمدحسین. من وحى القرآن، ج۳، ص۱۶۲ ـ ۱۶۰؛

۱۶ـ همان.

۱۷ـ آلوسى، پیشین، ج۵، ص۲۳؛

۱۸ـ مغنیه، محمدجواد. پیشین، ج۲، ص۳۱۶ ـ ۳۱۵؛

۱۹ـ تهرانى، محمدحسین. رساله بدیعه. (منشورات الحکمه، تهران)، ص۴۲ ـ ۴۱؛

۲۰ـ طبرسى، امین الاسلام. پیشین، ج۳، ص۶۹؛

۲۱ـ الصادقى، محمد. الفرقان فى تفسیر القرآن. (دوم: موسسه الاعلمى، بیروت، ۱۳۹۸ ق / ۱۹۷۸ م)، ج۷، ص۴۱؛

۲۲ـ مغنیه، محمدجواد. پیشین، ج۲، ص۳۱۶ ـ ۳۱۵؛

۲۳ـ فضل الله، سیدمحمدحسین. پیشین، ج۳، ص۱۶۶ ـ ۱۶۵؛

۲۴ـ النجفى، محمدحسن. جواهرالکلام، (دار الکتب الاسلامیه، تهران، ۱۳۹۲)، ج۳۱، ص۲۰۱؛

۲۵ـ سوره بقره، آیه ۲۲۸؛

۲۶ـ طبرسى، امین الاسلام. پیشین، ج۲، ص۵۷۵؛

۲۷ـ رشید رضا، محمد. تفسیر المنار. (دوم: بیروت، دارالمعرفه)، ج۲، ص۳۸۰؛

منبع: مهدى مهریزى؛ ماهنامه پیام زن؛ شماره ۱۰۹؛ فروردین ۱۳۸۰