اشاره:
لحظه لحظه زندگی ائمه(علیهمالسلام) درسآموز است. امامان معصوم حتی با دشمنان خود مسائل اخلاق و برخورد معنوی را رعایت می کردند. به ویژ برخی که فریب دستگاه حکومتی را می خوردند و با ائمه (علیهمالسلام) با نفرت و کینه توزی رفتار می کردند آنان هیچگاه برلفروخته نشده و به گونه ای عکس العمل نشان می دادند که باعت هدایت آنان میگردید. یدر این نوشته، ماجرای تهدید و تبعید امام هادی(علیهالسلام) به عراق توسط بریحه عباسی ابازگو شده است.
تبعید امام هادی به سامرا
میدانیم که امام هادی(علیهالسلام) را ظالمانه از مدینه به سامرا منتقل کردند. سامرا در اصل شهری نظامی بود که برای حضرت حکم زندان را داشت. دوری از قبر پیامبر و ائمه بقیع(علیهمالسلام)، دوری از خانه وحی و آشنایان بسیار بر امام سخت بود، ولی با این حال مجبور به انجام آن شد. اما به راستی چه کسی باعث این هجرت اجباری بود؟ و امام با ایشان چه برخوردی داشت؟ چه درسهایی میتوان از این واقعه گرفت؟
بریحه مسئول نماز حرمین یا…
بریحه عباسی بر نماز جماعت مسجد الحرام و مسجد النبی(صلیاللهعلیهوآله) نظارت داشت. یکی از عمال حکومت بود و چون علاقه مردم به امام هادی(علیهالسلام) را میدید و وجود امام را شمع جمع مشتاقان یافت؛ به متوکل نامه نوشت: «اگر به حرمین نیاز داری پس علی بن محمد را از این دو مکان اخراج کن. او مردم را به سوی خودش خوانده و خلایق بسیاری از او تبعیت و پیروی میکنند.[۱]»
اخلاق، انفاقها، بذل و بخششها، مشورتها و توصیههای امام همه و همه مخصوص گروه خاصی نبود. از عنایات حضرت دوست و دشمن برخوردار بودند و برای ایشان شیعه و غیر شیعه، مسلمان و غیر مسلمان نداشت. اگر صاحب حاجت و نیازی میدید مشکلش را برطرف میکرد. از این رو اخلاق محمدی این امام همام باعث علاقهمندی تمام مردم به وی شده بود[۲]. در ضمن خود حضرت فرموده بودند که: «مَن أطاعَ اللّه یُطاعُ[۳] کسی که از خدا اطاعت کند؛ مردم مطیع او میشوند.» امام نیز بندگی خدا را میکرد و مردم از چنین فردی تبعیت میکردند. بریحه که از این موقعیت امام ترسید و از روی حسادت و کینه، از امام بدگویی کرد.
تبعید حضرت هادی(علیهالسلام)
بر اثر سخنچینیها و بدگوییها متوکل نوشتهای به یحیی بن هرثمه داد و دستور داد که امام را به سامراء بیاورد. متوکل یک نامه نیز برای امام و یک نامه به بریحه نوشت. وقتی یحیی بن هرثمه به مدینه رسید و ابتدا نامه بریحه را به او داد و سپس هردو به سوی امام هادی(علیهالسلام) رفتند و نامه متوکل را به ایشان تقدیم کردند. امام که از تبعید آگاه شدند؛ از آنان سه روز مهلت خواستند و بعد از سه روز اسبها را زین شده و بارها را آماده دیدند و راهی عراق شدند.
بدرقه یا تهدید
وقتی امام مدینه را ترک میکرد؛ بریحه برای بدرقه آمد و وقتی مقداری از شهر دور شدند به امام گفت: «میدانم که میدانید که من باعث تبعید شما به عراق هستم. من قسم میخورم که اگر شکایت مرا به متوکل یا یکى از یاران خصوصى او یا پسرانش بکنى من هم خرماهاى تو را قطع میکنم و دوستان تو را میکشم، چشمه و قناتهاى زمینهاى تو را از بین خواهم برد، این کارها را حتما انجام خواهم داد.»
امام هادی(علیهالسّلام) متوجه بریحه شد و فرمود: «اِنَّ أَقرَبَ عَرضِی إِیّاکَ عَلَى الْبارِحَهِ وَ ما کُنْتُ لَأعْرَضَنَّکَ عَلَیهِ ثُمَّ لَأَشکُونَکَ إلَى غَیرِهِ مِنْ خَلقِهِ[۴]شکایتی که از تو بکنم نزدیکتر است و آن به خداست و وقتى که شکایت تو را به خدا بکنم هرگز بخلق خدا از تو شکایت نخواهم کرد.»
بریحه به دست و پاى امام افتاد، گریه و زارى کرده و طلب عفو و بخشش کرد، امام على النقى(علیهالسّلام) نیز فرمودند: «قَد عَفَوتُ عَنکَ[۵] همانا تو را بخشیدم.»
دو درس از واقعه
بیشتر ما انسانها از مردم میترسیم. درست مانند بریحه که امام را تهدید میکرد تا امام شکایت او را نزد متوکل یا نزدیکان او نکند. او از خدا غافل بود و توجه نداشت که اولین وکیل مظلوم خداست. خدایی که هیچ قدرتی بالاتر از قدرت او نیست و به این دلیل است که در سفارشهای دینی بر دوری از ظلم به دیگران اصرار شده است. بلا و مصیبت اصلی آن بلایی است که از طرف خداوند بر انسان جاری شود و آن براثر ظلم نازل میشود. همچنانکه امام صادق(علیهالسلام) فرمودند: «وَ الذُّنُوبُ الَّتِی تُورِثُ النَّدَمَ الْقَتْلُ وَ الَّتِی تُنْزِلُ النِّقَمَ الظُّلْم[۶] و گناهی که پشیمانی به بار میآورد قتل است و گناهی که بلا را نازل میکند ظلم است.»
درس دیگر برخورد امام با بریحه است. امروزه اگر به کسی ظلم شود، مظلوم بارها پشت سر ظالم حرف میزند، بدگویی میکند و او نیز دست به دشمنی با ظالم میزند. اما امام هادی(علیهالسلام) که پناهگاه خود را تنها خداوند میدانستند، فرمودند: شکایت تو را به خدا میکنم. در حالی که امام نیز میتوانست از دوستانش بخواهد با بریحه به مانند خودش رفتار کند. ولی امام(علیهالسلام) در قلههای فضایل اخلاقی بودند و نه تنها بدگویی بریحه را پیش خلقی نکردند؛ بلکه وقتی با عذرخواهی او روبرو شدند وی را بخشیدند؛ چرا که امام علی(علیهالسلام) فرمودند: «الْعَفْوُ تَاجُ الْمَکَارِم[۷] عفو و بخشش تاج مکارم و اوج بزرگواری است.
نتیجه گیری
اگر مورد ظلم واقع شدیم به جای آنکه کینه به دل بگیریم یا بدگویی و دشمنی را ما هم آغاز کنیم؛ میتوانیم شکایتمان را با خدا درمیان بگذاریم. به علاوه آنکه همواره بخشش بهترین صفت اخلاقی و نشان از بزرگواریهاست.
پینوشت:
[۱]. اثبات الوصیه، مسعودى، على بن حسین، انتشارات انصاریان، قم، ۱۳۸۴، ص۲۳۳.
[۲]. تاریخ زندگانى امام هادی، على رفیعى، زمزم هدایت، تهران، ۱۳۸۹، ص۵۲.
[۳]. الکافی، کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، دار الکتب الإسلامیه، تهران، ۱۴۰۷ ق، ج۱، ص۱۳۷.
[۴]. اثبات الوصیه، ص۲۳۳.
[۵]. همان.
[۶]. الکافی، ج۲، ص۴۴۸.
[۷]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، ۱۳۶۶ ش، ص۲۴۵.
منبع: رهروان ولایت
نویسنده: معین شرافتی