برادری پیامبر(صلی الله علیه و آله) و على(علیه السلام) در احادیث نبوی

۱۴۰۰-۱۲-۲۶

450 بازدید

 

اشاره:

آیه اُخُوَّت دهمین آیه سوره حجرات که خداوند در آن از رابطۀ برادری (اخوت) میان مؤمنان و وظیفه مسلمانان در قبال هم سخن گفته است. بنابر این آیه، مؤمنان برادر یکدیگرند و در صورت وقوعِ درگیری بین آنان، دیگر مسلمانان وظیفه دارند آنان را آشتی دهند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) پس از نزول این آیه میان صحابه عقد اخوت برقرار ساخت و علی بن ابی طالب را برادر خویش خواند.

پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) در موارد متعددی امام علی (علیه السلام) برادر خود قرار داده که به این موارد اشاره می شود:

پیامبر(صلى الله علیه وآله) به على بن ابى طالب(علیه السلام) فرمود: «أَنْتَ أَخِى فِى الدُّنْیا وَ الآخِرَهِ؛ تو برادر منى در دنیا و آخرت.»(۱)

پیامبر بر دوش على(علیه السلام) دست گذاشت و فرمود:

«این، برادر، وصى و خلیفه من در بین شماست، از او بشنوید و اطاعت کنید.»

و روزى پیامبر به سوى اصحابش آمد در حالى که چهره اش بشاش و درخشان بود. عبدالرحمن بن عوف سرّ این خوشحالى را پرسید. حضرت در پاسخ فرمود: بشارتى از طرف پروردگارم در مورد برادرم و پسر عمویم و دخترم رسیده که: خداوند فاطمه(علیه السلام) را به على تزویج کرده است…(۲)

و هنگامى که سیّده زنان با سیّد و بزرگ عترت عروسى کرد، پیامبر به ام ایمن فرمود: اى ام ایمن، برادرم را فرا خوان. ام ایمن گفت: او برادر توست و دخترت را به همسرى او مى دهى؟ فرمود: بلى، اى ام ایمن. ام ایمن على(علیه السلام) را فرا خواند و على آمد.(۳)

چه بسیار پیامبر(صلى الله علیه وآله) به على اشاره مى کرد و مى فرمود: «هذا أَخِى، وَ ابْنُ عَمِّى وَ صِهْرِى وَ أَبُو وُلْدِى؛ این! برادرم، پسر عمویم، دامادم و پدر فرزندانم مى باشد.»(۴)

روزى پیامبر با على سخن مى گفت به او فرمود: «أَنْتَ أَخِى وَ صاحِبِى؛ تو برادر و رفیق منى.»(۵)

و بار دیگر به وى فرمود: «تو برادر، همراه و رفیق من در بهشتى.»(۶)

روز دیگرى در جریانى که بین او و برادرش جعفر و زید بن حارثه بود، وى را مخاطب ساخته و فرمود: «اما تو اى على، برادر و پدر فرزندان منى، از من هستى و رجوع تو به سوى من است.»(۷)

و روزى که به او مطلبى سپرد و وصیتى فرمود، به او گفت: «تو برادر و وزیر منى دِیْن مرا ادا مى کنى، به وعده هایم وفا مى کنى و ذمه ام را برى مى نمایى.»(۸)

و آن دم که هنگام وفاتش رسید . پدر و مادرم فدایش باد، فرمود:

برادرم را فراخوانید. على(علیه السلام) را خواستند، به او فرمود:

به من نزدیک شو. به وى نزدیک شد و آن حضرت را بر سینه خود تکیه داد، هم چنان با وى سخن مى گفت تا این که روح پاکش از بدنش خارج گردید و مقدارى از آب دهان آن حضرت بر بدن او ریخت.(۹) و فرمود: بر درب بهشت نوشته شده است: «لا اِلهَ اِلاَّ اللّهُ، مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللّهِ، عَلِىٌّ أَخُو رَسُولِ اللّهِ.»(۱۰).(۱۱)

پی نوشت:

۱ . حاکم در صفحه ۱۴، جزء سوم مستدرک با دو طریق صحیح طبق شرایط بخارى و مسلم از ابن عمر آن را نقل نموده است. ذهبى در تلخیص آن را صحیح و مسلّم دانسته و ترمذى طبق آنچه از ابن حجر در صفحه ۷۳ صواعق المحرقه است، نقل کرده است. به حدیث ۷ از احادیث فصل ۲ باب ۹ کتاب صواعق مراجعه فرمائید. هر کس حدیث اخوت را در سیره و اخبار نقل کرده است، این واقعه را به طور مسلّم نقل نموده است.

۲ . ابوبکر خوارزمى چنان که در صفحه ۱۰۳ صواعق آمده، آن را نقل کرده است.

۳ . حاکم در صفحه ۱۵۹، جزء سوم مستدرک آن را آورده و ذهبى در تلخیص با تسلیم به صحت آن و ابن حجر در باب صواعق المحرقه آن را ذکر کرده اند. هر کسى که عروسى فاطمه(علیها السلام) را نقل کرده . بدون استثنا . این جریان را بازگو نموده است.

۴ . آن طور که شیرازى در القاب و ابن نجار از ابن عمر و متقى هندى در کنزالعمال و منتخب آن که در حاشیه مسند احمد چاپ شده است، در سطر ۲ از حاشیه صفحه ۳۲، جزء پنجم نقل کرده اند.

۵ . ابن عبدالبر در استیعاب در شرح حال علىu با استناد به ابن عباس آن را نقل نموده است.

۶ . خطیب آن را نقل کرده و آن، حدیث ۶۱۰۵ از احادیث کنز العمال در صفحه ۴۰۲، جزء ششم مى باشد.

۷ . حاکم در صفحه ۲۱۷، جزء سوم مستدرک با سند صحیح طبق شرط مسلم آن را آورده و ذهبى در تلخیص طبق این شرط به صحت آن اعتراف نموده است.

۸ . طبرانى در کبیر از ابن عمر و متقى هندى در کنز العمال و در منتخب کنز آن را نقل کرده اند، در منتخب به حاشیه صفحه ۳۲، جزء پنجم مسند مراجعه فرمائید.

۹ . ابن سعد در صفحه ۵۱، قسم دوم از جزء دوم طبقات خود آن را آورده که در صفحه ۵۵، جزء چهارم، کنزالعمال نیز موجود است.

۱۰ . طبرانى در اوسط و خطیب در المتفق والمفترق و صاحب کنز العمال آن را نقل کرده اند. به منتخب کنز در حاشیه صفحه ۳۵، جزء پنجم مسند احمد و حاشیه صفحه ۴۶ که از ابن عساکر نقل شده است، مراجعه کنید!

۱۱-سید عبدالحسین شرف الدین موسوى، المراجعات، ص ۲۴۴٫

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *