ایمان جبری

۱۴۰۱-۰۱-۲۱

253 بازدید

فهرست محتوا

 

اشاره:

برخی از دانش آموزان سؤال دارند که با توجه به قدرت لایزال الهی چرا در جهان اختلاف‌نظر فراوانی در مورد ادیان وجود دارد و چرا خداوند همه انسان‌ها را یک نظر و متحد درباره دین قرار نداده است؟ همچنین چرا خداوند بر اساس قدرتش دین را ثابت نگه نداشته وعده‌ای به ادیان دیگر روی آورده‌اند؟ این نوشته به این سؤالات پاسخ مناسب داده است.

در اینکه خداوند متعال دارای قدرت لایزال و بی‌منتها است شکی وجود ندارد. حکمت خداوند بر این تعلق‌گرفته که در انجام افعالش جنبه عقلانیت را رعایت کند. یعنی آنچه را که عقل می‌پسندد انجام دهد و از کارهای بی‌ارزش اجتناب کند.

در حد فهم یک دانش‌آموز لازم است از سنخ آنچه دانش‌آموزان به آن مبتلا هستند، مثالی زده شود. در یک کلاس، دانش‌آموزان متعددی پای درس یک استاد شرکت می‌کنند و هرکسی از همان استاد که به‌صورت مساوی و غیر تبعیضانه مطالب درسی را بیان نموده به‌صورت متفاوت می‌فهمند و در امتحان عادلانه‌ای که دایر می‌گردد، هر دانش‌آموز در حد توان فهم و دانش خود نمره می‌گیرد. حتی ممکن است در بین این دانش‌آموزان کسانی باشند که اصلاً به تحصیل و درس هیچ اعتنایی نداشته و در امتحان مردود شوند. در این فرایند هم تدریس به‌صورت عادلانه و عاقلانه انجام‌شده است و هم امتحان و تفاوت نمرات دانش‌آموزان و مردودیت برخی دیگر به فعالیت و تلاش خود آنان مربوط می‌شود و معلم و استاد در این میان هیچ تقصیری ندارد؛ بلکه او تلاش نموده همه دانش‌آموزان به مدارج علمی برسند. به فرض اگر استاد قدرتی می داشت که همه دانش آموزان را با اراده خود در یک سطح علمی قرار دهد، اولاً این یادگیری هیچ ارزشی ندارد و ثانیاً امتحان گرفتن از دانش آموزان یک امر عبث و بیهوده بوده و در نتیجه چنین آموزشی با عقلانیت و عدالت سازگار نخواهد بود.       

اگر تاریخ پیامبران الهی و اقوامی که در میان آنان ظهور کرده موردمطالعه قرار گیرد، قطعاً این نتیجه به دست می‌آید که آنان نهایت سعی و تلاششان را در هدایت و اصلاح بشر مبذول داشته‌اند. پیامبر گرامی اسلام(صلی‌الله علیه و آله) نیز در این راستا وظیفه‌ خطیر و بسیار بزرگی داشته و در طول بیست‌وسه سال با تمام مشکلات و موانع دست‌وپنجه نرم کردند و برای هدایت مردم و اصلاح آنان گرسنگی، محاصره اقتصادی و اجتماعی و بالاخره جنگ‌هایی را تحمّل نموده تا وظیفه الهی خود را به سرانجام برساند.

خداوند متعال در هدایت مردم راهی را در پیش‌گرفته که عادلانه و عاقلانه باشد و ازاین‌رو به پیامبرانش وظیفه داده که راه حق و درستکاری و معیارهای تمییز آن از راه باطل و غیرانسانی را به مردم نشان دهد؛ چنانکه خداوند می‌فرماید: «إِنَّا هَدَیناهُ السَّبیلَ إِمَّا شاکِراً وَ إِمَّا کَفُوراً»؛[۱]ما راه را به او [انسان] نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس [و آن را نپذیرد]‏» و در فلسفه بعثت پیامبر اسلام می‌فرماید: «وَ ما أَرْسَلْناکَ إِلاَّ کَافَّهً لِلنَّاسِ بَشیراً وَ نَذیراً وَ لکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لا یعْلَمُونَ»[۲] و ما تو را جز براى همه مردم نفرستادیم تا (آن‌ها را به پاداش‌های الهى) بشارت‌ دهی و (از عذاب او) بترسانى ولى بیشتر مردم نمى‏دانند!» بنابراین نقش دین نشان دادن راه حق و درست و آشکار نمودن راه باطل است که اگر به راه حق و دستورات آن عمل شود رستگاری دنیایی بشر تضمین گردیده و درنهایت منجر به رستگاری ابدی او می‌شود.

وادار نمودن مردم به پذیرش یک دین و اصلاح اجباری آنان با حکم عقل سازگار نیست و خداوند مردم را مختار خلق کرده و به آنان عقل داده تا راه حق را از باطل تمییز دهد و باعقل خود دین حق را بپذیرد. به همین دلیل خداوند فرموده است: «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی»[۳] در جمله: «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»، دین اجبارى نفی‌شده است، چون دین عبارت است از یک سلسله معارف علمى که معارفى عملى را به دنبال دارد، و جامع همه آن معارف، یک کلمه است و آن عبارت است از«اعتقادات» و اعتقاد و ایمان هم از امور قلبى است که اکراه‏ و اجبار در آن راه ندارد؛ چون کاربرد اکراه تنها در اعمال ظاهرى است که عبارت است از حرکات مادى و بدنى (مکانیکى) و اما اعتقاد قلبى براى خود، علل و اسباب دیگرى از سنخ خود اعتقاد و ادراک دارد و محال است که مثلاً جهل، علم را نتیجه دهد و یا مقدمات غیرعلمی، تصدیق علمى را بزاید. جملۀ «قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی»جملۀ اول را تعلیل می‌کند. یعنی بعد از بیان و روشن شدن بدی از خوبی و شر از خیر نیازی به‌اکراه نیست و انسان خودش باید یکی از دو طرف را انتخاب کند.[۴]

بنابراین مردم در انتخاب عقیده و انجام عمل مختارند و هدایت و اصلاح جبری و غیر اختیاری آنان صلاحیت برای ارزش‌گذاری ندارد و لذا خداوند می‌فرماید: «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّهُ الْبالِغَهُ فَلَوْ شاءَ لَهَداکُمْ أَجْمَعین‏؛[۵] بگو: «دلیل رسا (و قاطع) براى خداست (دلیلى که براى هیچ‌کس بهانه‏اى باقى نمى‏گذارد). و اگر او بخواهد، همه شمارا (به‌اجبار) هدایت مى‏کند. ولى چون هدایت اجبارى بى‏ثمر است، این کار را نمى‏کند.)»

فلسفه این‌که خداوند بندگان خود را مجبور به ایمان نمی‌کند و آنان را با زور و قدرت خود به پذیرش یک دین مجبور نمی‌کند، یکی اختیار مردم است و خداوند اختیار را از بندگانش نمی‌گیرد. چیزی دیگری که در این فلسفه نقش دارد، تکالیف و وظایفی است که خداوند بر عهده مردم گذاشته است و آنان را به خاطر انجام وظایف اجر و پاداش می‌دهد و کسانی در انجام وظایف کوتاهی نموده و یا اصلاً وظیفه‌اش را انجام نداده متناسب با آن عقاب نموده و نتیجه عملش را به آنان می‌دهد. اگر همه به پذیرش یک دین و به عمل به دستورات همان دین مجبور شوند و اختیار از آنان سلب گردد، ایمان و عمل آنان هیچ ارزشی ندارد برای اینکه آنان با اختیار خود نه دینی را انتخاب کرده و نه عملی را انجام داده‌اند. بنابراین استفاده خداوند از قدرت خود در هدایت مردم  با عدالت و عقلانیت سازگار نیست.  

اما خداوند همیشه یک دین را برای هدایت مردم فرستاده است و ازاین‌رو در قرآن کریم فرموده است:«إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام‏»[۶] یعنی دین در نزد خداوند اسلام است. به همین دلیل دین تمام انبیاء الهی اسلام بوده است. به این معنا که حقیقت ادیان الهی مانند مسیحیت و یهودیت با دین اسلام هیچ تفاوتی نداشته و هرکدام در زمان خود از طرف خداوند رسمیت داشته است. بنابراین در یک‌زمان دو دین از طرف خداوند موردپذیرش نیست. 

علامه طباطبایی می‌گوید: دین در پیش خدا یک دین است و هیچ اختلافی در آن وجود ندارد و آن دین اسلام است که عبارت از تسلیم در برابر حق است. یا به‌عبارت‌دیگر اسلام عبارت از تسلیم از برای بیانی است که از طرف خداوند در مقام ربوبیت در معارف و احکام صادرشده است. هرچند ازنظر کمی و کیفی در شرایع انبیائش اختلاف وجود دارد لکن درعین‌حال یک‌چیز بیش نیست. و بین شرایع پیامبران اختلاف با تضاد و تلافی وجود ندارد.[۷] پس اسلام همان دین حنیف است که بنایش بر توحید نهاده شده است و دین همه انبیاء دین توحیدی است.

اما ادیان متعدد دیگر هیچ ربطی به خداوند ندارد و این بشر است که آن‌ها را به وجود آورده‌اند. حتی دین تحریف‌شده‌ای مسیحیت و یهودیت نیز به خدا ارتباط ندارد و امروز تنها دین اسلام از طرف خداوند بر همه بشریت حجت است و خداوند هیچ دینی دیگری را به رسمیت نمی‌شناسد.

اختلاف و تفرقه در دین و امور اعتقادی و اجتماعی و امثال این‌ها از جهالت، خودخواهی، و پیروی از ارزش‌های حیوانی و خواهش‌های نفسانی و سلیقه‌های شخصی ناشی می‌شود و دین آسمانی و غیر آسمانی  دستخوش این پدیده خانمان‌سوز گردیده و حتی در مسائل عادی اجتماعی و عرفی جامعه نیز این اختلاف‌ها جریان داشته و باعث شده تا ضربات مهلکی بر پیکر جامعه بشری وارد شود.

تاریخ بشر گواهی می‌دهد که همیشه وقتی‌که یک دین اعم از دین آسمانی و غیر آسمانی ظهور کرده است، پیروان آن به علل و عوامل مختلف اجتماعی، روانی و اخلاقی باعث انشعاب و تفرقه در دین گردیده و موجب ایجاد فرقه‌ها و مذاهب مختلف شده‌اند. به وجود آمدن فرقه‌های مذهبی در ادیان الهی علل و عوامل مختلف اجتماعی، روانی، سیاسی، برداشت‌های نادرست از آموزه‌های دینی و دخالت قدرت‌طلبان داخل و خارج دینی، نقش دارد.

قرآن کریم این حقیقت را چنین بیان می‌کند: «وَ إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُکمُ‏ْ أُمَّهً وَاحِدَهً وَ أَنَا رَبُّکُمْ فَاتَّقُونِ، فَتَقَطَّعُواْ أَمْرَهُم بَینهَمْ زُبُرًا کلُ‏ُّ حِزْبِ  بِمَا لَدَیهْمْ فَرِحُونَ؛[۸]هرآینه این دین شما دینى است واحد، و من پروردگار شمایم از من بترسید، پس دین خود را فرقه فرقه کردند و هر فرقه‏اى به روشى که برگزیده بود دل‌خوش بود». معنای این آیه این است که: خداوند رسولان خود را یکى پس از دیگرى به‌سوی ایشان فرستاد و همه آن‌ها امتى واحد و داراى ربى واحدند ایشان را به‌سوی تقوى دعوت کردند ولیکن بشر به امر ایشان عمل نکرد. درنتیجه، امر آنان بین ایشان پاره پاره شد و آن را به‌صورت کتاب‌هایی درآورده، هر جمعیتى کتابى را به خود اختصاص دادند، و هر حزبى به آنچه داشتند دل‌خوش گشتند.[۹]

همچنین قرآن کریم مردم را به‌سوی دین فطری که دین همه انبیاء است دعوت نموده و آنان را از تفرقه در دین نهی فرموده است:«فَأَقِمْ وَجْهَکَ لِلدِّینِ حَنِیفًا  فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتىِ فَطَرَ النَّاسَ عَلَیهْا  لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ  ذَالِکَ الدِّینُ الْقَیمُ وَ لَاکِنَّ أَکْثرَالنَّاسِ لَا یعْلَمُونَ، مُنِیبِینَ إِلَیهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِیمُواْ الصَّلَوهَ وَ لَا تَکُونُواْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ، مِنَ الَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمْ وَ کَانُواْ شِیعًا کلُ‏ُّ حِزْبِ  بِمَا لَدَیهْمْ فَرِحُونَ؛[۱۰]به یکتاپرستى روى به دین آور، فطرتى است که خدا همه را بدان فطرت بیافریده است و در آفرینش خدا تغییرى نیست. دین پاک و پایدار این است. ولى بیشتر مردم نمى‏دانند. به او بازگردید، و از او بترسید، و نماز بگزارید و از مشرکان مباشید.از آنان مباشید که دین خود را پاره‏پاره کردند و فرقه فرقه شدند و هر فرقه‏اى به هر چه داشت دل‌خوش بود».

پی نوشت:

[۱] .انسان،۳.

[۲] .سبأ،۲۸.

[۳] . بقره،۲۵۶.

[۴] .طباطبایی، محمد حسین،   ترجمه المیزان، ج‏۲، ص ۵۲۴. ترجمه: موسوى همدانى سید محمد باقر، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین حوزه علمیه قم‏، چ۵، ۱۳۷۴ش

[۵] . انعام، ۱۴۹.

[۶] . آل عمران، ۱۹.

[۷] . محمد حسین طباطبائی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۳ ص۱۲۰ و ۱۲۱، قم، موسسه نشر اسلامی، بی تا.

[۸] . المؤمنون، ۵۲-۵۳.

[۹] . محمد حسین طباطبایی، ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۴۷، ترجمه: موسوى همدانى سید محمد باقر، قم، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ى مدرسین ، چ۵؛ ۱۳۷۴ش.

[۱۰] . روم، ۳۰-۳۱.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *