اشاره:
انتظار در لغت به معنای چشم به راه بودن و نگران بودن است. و از نظر روان شناسی، کیفیتی روحی است که سبب پیدایش حالت آمادگی است برای آنچه انتظار یرود و نقطه مقابل آن یأس و ناامیدی است. و از نظر اصطلاحی به معنای اعتقاد به این است که فرجام تاریخ با عدالت و سعادت جهانی رقم خواهد خورد. ماهیت و چیستی انتظار آمیزه ای از دو عنصر است: عنصر نفی و عنصر اثبات. عنصر نفی همان بیگانگی با وضع موجود و ناخشنودی از آن است و عنصر اثبات امید به آینده ای روشن و آرمانی و بسترسازی برای آن است.مفهوم انتظار در اصطلاح کلامیاش برگرفته از روایات و همان چشم داشتن به وعده الهی است همراه با سعی و تلاش در آماده ساختن روح و جسم خود و جامعه برای روزی که با طلوع خورشید عالمتاب حضرت مهدی (عج) گشایشی در همه شئون زندگی بشر پدید آید
نوع اول
انتظار نجاتى که در توان انسان نیست آن را جلو یا عقب بیندازد؛ همانند انتظارى که شخص غریق در رسیدن گروه نجات مستقر در ساحل به سوى خود دارد؛ حال آن که وى آنان را مىنگرد که براى نجات او به راه افتادهاند. بىگمان، غریق را یاراى آن نیست که زمان رسیدن گروه نجات را به خود نزدیکتر کند.
البته این انتظار، امید به نجات را در درون او تقویت کرده ونور امید را بر تیرگىهاى یأس ونومیدى که از هر سو احاطهاش کردهاند، خواهد تابانید.
نوع دوم
نوع دوم، انتظارى است که انسان مىتواند آن را نزدیک گرداند وطلب کند؛ مانند بهبودى از بیمارى، اجراى طرحى عمرانى یا علمى یا تجارى یا پیروزى بر دشمن ورهایى از فقر. همه اینها ریشه در انتظار دارند وامر سرعت بخشیدن یا تأخیر انداختن آنها به دست خود انسان است.
بنابراین، این امکان براى انسان وجود دارد که در به دست آوردن بهبودى وشفا تعجیل کند یا آن را به تعویق اندازد یا حتى منتفى گرداند. چنان که امکان آن هست در اجراى پروژهاى تجارى یا عمرانى یا علمى عجله کند یا اجراى آن را به وقتى دیگر موکول کند یا اصلاً رها سازد. همچنین این امکان براى وى هست که به سوى پیروزى بر دشمن وبىنیازى مالى بشتابد یا سستى ورزد وتأخیر کند یا از خیرشان بگذرد.
با این بیان، انتظار از نوع دوم با انتظار از نوع اوّلى که از آن سخن گفتیم تفاوت خواهد داشت ودر محدوده قدرت واختیار انسان هست که در تحقق آنچه که انتظارش را مىکشد، شتاب ورزد یا درنگ وسستى روا دارد یا عطایش را به لقایش ببخشد.
از این رو، انتظار از نوع دوم، علاوه بر (امید) و(مقاومت)، به انسان (حرکت) نیز مىبخشد، وحرکت، مخصوص انتظار است. بىگمان اگر انسان بداند که نجات ورهایىاش به حرکت، عمل وتلاشش وابسته است، چنان حرکت وتلاشى براى رهایى ونجات خویش به خرج مىدهد که در گذشته توان انجام آن را نداشته است.
بنابراین اگر انتظار از نوع اول به انسان، تنها (امید) و(مقاومت) مىبخشد، انتظار از نوع دوم به وى علاوه بر (امید) و(مقاومت)، (حرکت) وپویایى نیز خواهد بخشید:
۱- امید در جان انسان این قدرت را به وى مىدهد تا پرده حال را بدرد وآینده را ببیند، وچه قدر فاصله است میان کسى که (خدا)، (هستى) و(انسان) را از خلال درد ورنج حاضر مىبیند ومیان کسى که همه این سه را از خلال حال وگذشته وآینده مىنگرد. تردیدى نیست که دیدگاه دوم با دیدگاه اول متفاوت است وبىگمان تیرگى، ظلمت وابهام واشکالى که دیدگاه نخست را احاطه کرده، دیدگاه دوم از آنها در امان است.
۲- امید در جان انسان، او را در ادامه پایدارى ومقاومت در مقابل سقوط واضمحلال تا رسیدن نیروهاى کمکى توانمند مىسازد، ومادام که چراغ امید به رسیدن کمک در دل وجان انسان ندرخشد، مقاومتى نخواهد داشت.
۳- بالاخره امید در جان انسان او را در نیل به نجات ورهایى ونیرومندى وتوانگرى قادر خواهد ساخت. چنین انتظارى، همان (انتظار پویا) وبرترین نوع انتظارى است که در این پژوهش ما در پى آنیم.
سیستم تغییر
این انتظار، شبیه انتظار مردم از خداست که کارهاشان را از بد به خوب، از نیازمندى به بىنیازى، از ناتوانى به توانایى واز شکست به پیروزى تغییر دهد. شکى نیست که چنین انتظارى، انتظار درست وعقلانى است؛ زیرا انسان، تودهاى است از ضعف وعجز وفقر ونادانى وزشتى، واز خداى تعالى انتظار مىرود که همه اینها را تغییر داده وبه نیرو وتوان وبىنیازى ودانایى وخوبى تبدیل کند. ایرادى نیست که انسان از خدا چنین توقّع وانتظارى داشته باشد، لیکن به شرط آن که براى تحقق این انتظار، سیستم معقولى را که خداى تعالى براى چنین تغییرى در نظر گرفته، در پیش گیرد.
بىگمان هیچ تردیدى در چنین تغییرى از سوى خداى تعالى نیست، لیکن در ضمن سیستمى مشخص ومادام که انسان چنین سیستمى را به کار نگیرد، درست نیست که توقع وانتظار تغییر از جانب خدا را داشته باشد. این سیستم آن است که انسان ابتدا در خودش تغییر ایجاد کند تا خداى تعالى شرایط را به نفع او تغییر دهد.
بىشک عقبماندگى اقتصادى وعلمى، شکست نظامى وسوء مدیریت و… از إِشکال وضعف وسستى ونومیدى وجهل نهفته در وجودمان وفقدان جسارت وشجاعت ریشه مىگیرد. پس اگر ما در خودمان تغییر ایجاد کنیم، خدا نیز شرایط را به نفع ما تغییر خواهد داد.
چنان که اگر ما حال خود را تغییر ندهیم خدا نیز شرایط را به نفع ما دگرگون نخواهد ساخت؛ مگر آن که خود بخواهد. در این دو حقیقت هیچ شک ومناقشهاى نیست. انتظار تغییر از سوى خداى تعالى حقیقتى است قطعى، ولیکن در صورتى که این انتظار با حرکت وعمل انسان همراه گردد، وبه تعبیر دیگر، این همان انتظار انقلابى است.
انتظار، (حرکت) است، نه (مترصّد) بودن
خطاست که از واژه انتظار مترصد بودن منفى حوادث را بفهمیم، بىآن که خود نقش منفى یا مثبتى در این حوادث داشته باشیم؛ چنان که مترصّد خسوف ماه یا کسوف خورشید مىمانیم. بنابراین، تفسیر صحیح واژه انتظار آن است که، انتظار، (حرکت)، (کار)، (تلاش) و(عمل) است. به خواست خدا در آینده با تفصیل بیشترى این بحث را پى خواهیم گرفت.
علّت تأخیر در (فرج) چیست؟
فهم درست معناى انتظار که آیا به معنى مترصد بودن است یا حرکت، به جواب درست این سؤال وابسته است. در این جا دو دیدگاه مطرح است:
دیدگاه نخست
اگر سبب تأخیر در فرج وظهور امام عصر علیه السلام وانقلاب جهانى فراگیر او را این بدانیم که زمین تا از ظلم وجور پر نشده است، آن حضرت ظهور نخواهد کرد، به ناچار (انتظار) مىباید به معنى (مترصد بودن) باشد. از طرفى به بداهت اسلام (مىدانیم که) دامن زدن به ظلم وجور وگسترش بیشتر دامنه آن جایز نخواهد بود.
(از طرف دیگر) درست نیست که به مقابله با ظلم برخیزیم؛ زیرا چنین مقابلهاى دوره غیبت را طولانىتر مىسازد. پس به ناچار باید منتظر بمانیم تا ظلم وجور در زندگى سیاسى، اقتصادى، نظامى وقضایى ما به حدّ کمال برسد چنان که کره زمین از ظلمت ظلم پر شود تا امام علیه السّلام ظهور کند وانقلاب خود را علیه ظالمان ودر حمایت مظلومان علنى سازد.
دیدگاه دوم
اگر سبب تأخیر در فرج، عدم وجود یارانى باشد که جامعه و(در گسترهاى وسیعتر) دنیا را براى ظهور امام وقیام فراگیر وى آماده سازند وپشتیبان وتکیهگاه انقلاب امام تلقّى شوند، مسأله فرق مىکند.
از این رو چارهاى جز اقدام وتجهیز وآمادگى وامر به معروف ونهى از منکر به منظور برپایى اقتدار حق بر زمین وحصول فرج به سبب ظهور امام علیه السلام نیست. در نتیجه، انتظار به معناى (مترصد) بودن نخواهد بود. بلکه به معناى حرکت، اقدام وجهاد براى برپایى اقتدار حق بر زمین است؛ یعنى، مفهومى که مهیّاسازى زمین براى ظهور امام وقیام جهانى او را طلب مىکند.
بنابر چنین برداشتى از ظهور امام علیه السّلام وظهور فرج به دست وى، معناى انتظار نیز از جهت مثبت ومنفى، میان (مترصّد بودن) و(حرکت) در نوسان خواهد بود.
هماکنون براى رسیدن به جواب صحیح، به بررسى این مسأله خواهیم پرداخت:
نقد نظریه نخست
۱- (پر شدن زمین از ظلم وجور) به معناى خشکیدن چشمه توحید وعدل در زمین نیست؛ چنان که مکانى براى پرستش خدا توسط مردم باقى نماند! چنین چیزى محال وخلاف سنّتهاى الهى است. بلکه معناى این کلمه طغیان وسرکشى قدرت باطل بر ضدّ حق در نبرد دایمى میان حق وباطل است.
۲- امکان ندارد ظلم وطغیان قدرت باطل بر ضد حق بیشتر از آن چیزى باشد که هماکنون هست. امروزه ظلم به بدترین وجهى سراسر زمین را فراگرفته است. آنچه در منطقه بالکان توسّط صربها بر ضد مسلمانان بوسنى وهرزگوین گذشت در تاریخ ظلم وارعاب کمتر نظیر داشته است. صربها بارها شکم زنان آبستن را پاره کردند وجنینها را بیرون کشیدند. کودکان را به قتل رساندند وسر بریدند وبا سرهاى بریده پیش چشم پدران ومادرانشان توپ بازى کردند.
در (چچن) کودکان را سر بریدند وگوشت تنشان را طعمه خوکان ساختند. ستمى که کمونیستها در دوره حکومت کمونیستى بر مسلمانان آسیاى میانه روا داشتهاند، چنان است که لرزه بر اندام انسان مىاندازد. شکنجههاى وحشیانهاى که بر مسلمانان زندانى در زندانهاى اسرائیل اعمال مىشود، از محدوده بیان بیرون است. برتر وبالاتر از همه اینها، ظلم وتصفیه ونابودى وشکنجه وزندانى است که در عراق بر مؤمنان به دست پلیس بعثى صدامى در جریان بوده وهست که هیچ تعبیرى از توصیف آن بر نمىآید …
آنچه در گوشه گوشه دنیاى اسلام بر مسلمانان – تقریباً در تمام مناطق – مىرود، بسیار وحشتناک وفراتر از ظلم وستم و(پر شدن زمین از ظلم وجور) است، ولى کمتر دیده شده که افکار عمومى جهان نسبت به این ظلمِ وحشتناک اعتراضى داشته باشند. این بىتفاوتى از همه بدتر وزشتتر ونشانه انحطاط وجدان اخلاقى در جامعه جهانى وفرهنگ مادّى بشر معاصر است.
انحطاط وجدان اخلاقى، نمودِ خطرى است در تاریخ انسان که پیوسته سقوط فرهنگى را در پى خواهد داشت وقرآن از آن به (هلاک امّتها) تعبیر مىکند.
(وجدان) نیاز اصلى واساسى انسان است. همان گونه که انسان بدون (امنیت)، وبدون (بهداشت ودرمان) وبدون (غذا) و(نظام سیاسى) و(علم (وفنآورى) قادر به ادامه زندگى نیست به همان سان بدون وجدان، قادر به ادامه حیات نیست، وهرگاه سرچشمههاى وجدان بخشکد، سقوط فرهنگى نتیجه طبیعى این حالت خواهد بود. (وبه تعبیر قرآن) پس از سقوط نیز قانون (استبدال)، (تبدیل) و(ارث) بر زندگى بشر حاکم خواهد بود، واین، همان حالت قیام جهانى امام عصر علیه السّلام وبرپایى دولت جهانى وفراگیر اوست.
۳- غیبت امام علیه السّلام به سبب طغیان شرّ وظلم وفساد بوده است واگر چنین نبود، امام علیه السّلام غایب نمىشد، بنابراین، چگونه طغیان ظلم وفساد سبب ظهور امام علیه السّلام وخروج او از پرده غیبت خواهد بود؟!
۴- برخلاف نظر برخى، گرایش دنیاى امروز به سمت سقوط نظامهاى سیاسى، نظامى واقتصادى ستمگر است. همه ما چگونگى سقوط اتحاد شوروى را در ظرف چند ماه شاهد بودهایم. مَثَل چنین کشورهایى مَثَل بنایى توخالى است که از داخل پوسیده شده وکسى قادر به نگهدارى آن از سقوط نیست.
طوفان تغییر هماکنون در امریکا – یعنى ابرقدرت دنیا – وزیدن گرفته واین کشور را در بُعد اقتصادى، امنیتى، اخلاقى ومقبولیّت دچار زلزلههاى سخت و درهم کوبندهاى کرده است.(۱)
نظام جاهلى امروز، شمارش معکوس سقوط وفروپاشى خود را شروع کرده است؛ بنابراین از چنین نظامى چگونه انتظار قدرت وجنگ ووحشیگرى بیشترى داشته باشیم؟!
۵- به علاوه، آنچه در نصوص غیبت دیده مىشود این است که:
پى نوشت:
(۱) انفجارهاى ۱۱ سپتامبر سال جارى (۲۰۰۱ م) در برجهاى ۱۱۰ طبقه سازمان تجارت جهانى ووزارت دفاع امریکا (پنتاگون) در نیویورک نمونه آشکار این زلزلههاى سخت است. (مترجم)
منبع : مجله انتظار، شماره ۲۴