اشاره:
تولّد امام مهدی(علیه السلام) در سحرگاه نیمه ى شعبان سال (۲۵۶ ه··.ق) مورد تأئید همه دانشمندان شیعه و بسیارى از دانشمندان پیرو مکتب خلفاست این نوشتار ضمن بررسى پیشینه ى این موضوع از کتب علماى شیعه به بررسى آیات، روایات پیامبر(ص) و از منظر عقل و نگاه علوم تجربى به این مسئله پرداخته است.
طبق روایات، امام مهدى (علیه السّلام) که در آخر الزمان ظهور خواهد کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهد ساخت، فرزند امام حسن عسکرى (علیه السّلام) است که در نیمه ى شعبان سال ۲۵۶ ه··. ق متولّد شده است.
این حقیقت، مورد تأیید همه ى دانشمندان شیعه ى امامیه و جمع کثیرى از دانشمندان اهل سنّت است.۱
معناى روشن این سخن، آن است که آن ذخیره ى الهی، داراى عُمرى طولانى است. تاکنون، بیش از هزار و صد پنجاه سال از عمر مبارک آن حضرت گذشته است.
داشتن طول عمر، به این اندازه بر خلاف عرف و عادتى است که در میان مردم جهان جریان دارد.
موضوع طول عمر در عصر حاضر، امرى حل شده است، و حدّاکثر، از حدّ یک استبعاد ابتدایى فراتر نمی رود؛ زیرا، در همین سال ها و دهه هاى اخیر، در روزنامه ها و مجلات، به نام افرادى بر می خوریم که عمرهایى در حد صد و پنجاه تا دویست و پنجاه سال داشته اند.۲
آری، مسئله طول عمر امام زمان (عج) از دید ما، نه یک ایراد، بلکه یک استبعاد و اظهار تعجّب است، اما از آن جا که مخالفان شیعه، همین استبعاد را یک اشکال تلقّى کرده و درباره ى آن به بزرگ نمایى پرداخته اند و تا آن جا پیش رفته اند که مسئله طول عمر امام مهدى (علیه السّلام) را دلیل انکار وجود آن حضرت قرار داده اند، خود را ملزوم می دانیم که این مسئله را بررسى کنیم و به منظور روشن شدن اذهان و رفع استبعاد از فکر و اندیشه ى مخالفان، مطالبى را تقدیم داریم.
پیشینه مسئله طول عُمر
از نخستین سال هاى پیدایش مشکلى به نام طول عمر امام زمان (علیه السّلام)، اندکى بیش از دّه قرن می گذرد. از آن روزگار تاکنون، همواره، از سوى مخالفان موضوع امامت، به مسئله طول عمر امام مهدى (علیه السّلام) دامن زده شده است.
تقسیم کتب شیعه
آثار و تألیفات دانشمندان شیعه را از منظر “مسئله طول عمر”، به طور مشخّص، می توان به دو دسته تقسیم کرد:
دسته ى یکم، آثارى است که به طور تقریب. قبل از سال ۳۷۰ ه··. ق تألیف شده است.
دسته ى دوم، آثارى است که پس از تاریخ یاد شده به رشته ى تحریر در آمده است.
در آثار دسته ى نخست، هیچ اثرى از مسئله طول عمر حضرت مهدى (علیه السّلام) دیده نمی شود. و این، بدان معنا است که عمر مبارک حضرت مهدى (علیه السّلام) تا این زمان، طبیعى می نموده، لذا از ناحیه ى طول عُمر ایشان، پرسشى در اذهان جامعه ى آن روز وجود نداشته است.
از آثار این دوره می توان از بصائر الدرجات، نوشته ى محمد بن حسن صفارقمى (در گذشته ى ۲۹۰ ه··.ق) و کافی، اثر شیخ کلینى رازى (در گذشته ى ۳۲۹ ه··. ق) و شرح الأخبار فى فضائل الأئمه الأطهار، نوشته ى قاضى نعمان بن محمد تمیمى مغربى (در گذشته ى ۳۶۳ ه··. ق)۳ و کتاب الغیبه، اثر شاگرد برجسته ى شیخ کلینی، محمّد بن ابراهیم نعمانی۴ معروف به “ابن أبى زینب” نام برد.
گرچه تاریخ درگذشت دانشمند اخیر، به درستى معلوم نیست، امّا از این که وی، در اثر خود، هیچ سخنى از مسئله طول عمر به میان نیاورده… است، چنین بر می آید که تا زمانى که او کتاب اش را می نوشته، عمر امام عصر (علیه السّلام)، عمرى متعارف بوده و از ناحیه ى طول عمر آن حضرت، هنوز پرسشى در اذهان آحاد جامعه ى اسلامى وجود نداشته است و دانشمند یاد شده نیز، احتمالاً، به همین دلیل، متعرض این مسئله نشده است. از همین جا می توان حدس زد که درگذشت این عالم بزرگوار، به احتمال زیاد، قبل از سال ۳۷۵ ه··. ق بوده است؛ زیرا، مشکل طول عمر، در دهه هاى پایانى سده ى چهارم ه·· ق مطرح بوده است و دانشمندانى که در این زمان می زیسته اند، متعرّض آن شده اند.
مرز نهایى عمر متعارف
شواهد موجود، نشان می دهد که در دهه هاى آخر سده ى چهارم ه··.ق، دانشمندان و توده هاى مردم، مرز نهایى عمر متعارف را صد و بیست سال می دانسته اند و عمر مبارک امام زمان (علیه السّلام) در سال ۳۷۵ ه··.ق از این حدّ گذشته و حالت غیرمتعارف پیدا کرده است. از این زمان به بعد، در میان بخش هایى از مردم، و حدّاقل در میان افراد بهانه جو، پرسش هایى در مورد طول عمر آن حضرت پدید آمده است.
شیخ صدوق نخستین پژوهنده ى طول عمر امام مهدى (علیه السّلام)
اسناد و مدارک موجود، نشان می دهد، نخستین دانشمندى که به طرح مسئله طول عمر امام زمان (علیه السّلام) پرداخته، ابو جعفر محمّد بن على ابن بابویه قمی، معروف به “شیخ صدوق” (در گذشته ى ۳۸۱ ه··.ق) است. وی، در کتاب خود، کمال الدین و تمام النعمه۵ به تفصیل، به مسئله طول عمر پرداخته و به پرسش هاى مخالفان مسئله طول عمر امام مهدى (علیه السّلام) پاسخ گفته است.
وی، فصل جامعى از کتاب یاد شده را به زندگى “معمّرین” اختصاص داده است و ده ها نفر از معمّرین را که عُمرى بیش از صد و بیست سال داشته اند، نام می برد و شرح حال و زندگى هر یک از آنان را به صورت مختصر ذکر می کند.
در میان این جمعیت، که بسیارى از آنان قبل از اسلام و شمارى پس از اسلام می زیسته اند ـ عُمرهایى بین صد و بیست تا سه هزار سال به چشم می خورد.
مؤلف ارج مند، در پایان این فصل از کتاب خود می نویسد:
خیرهایى که در مورد افراد داراى عمر طولانى ذکر کردم، اختصاص به شیعه ندارد، بلکه مخالفان ما نیز این خبرها را از طرق مختلف نقل کرده اند و بر آن صحه گذارده اند.۶
از نبى اکرم (صلّی اللّهُ علیه وآله وسلّم) نیز روایت شده که فرمود:
آن چه در میان امّت هاى پیشین روى داده، همانند آن، در میان این امّت نیز وجود خواهد داشت.
حال که عمر طولانى در میان پیشینیان به حقیقت پیوسته، چرا برخى قائم آل محمد (صلّی اللّهُ علیه وآله وسلّم) را به خاطر عُمر طولانی اش انکار می کنند، بخصوص که در مورد ایشان، خبرهاى فراوانى از نبى اکرم (صلّی اللّهُ علیه وآله وسلّم) و امامان معصوم (علیه السّلام) به ما رسیده است۷؟!
قابل ذکر است که مرحوم صدوق، مسئله طول عمر حضرت مهدى (علیه السّلام) را تنها از طریق “تجربه ى تاریخی” و افراد داراى عمر طولانی، مورد بررسى قرار داده، و متعرض سایر ادله اى که در بحث طول عمر می توان بدان استناد کرد، نشده است.
سده پنجم
۱ـ شیخ مفید
عالم دیگرى که در اویل سده ى پنجم ه··.ق، به مسئله طول عمر امام زمان (علیه السّلام) پرداخته، محمّد بن محمّد بن نعمان، معروف به “شیخ مفید”، (۳۳۶ ـ ۴۱۳ ه··.ق) است.
وى امکان طول عمر را در مورد حضرت مهدى (علیه السّلام) از دو دیدگاه مورد بررسى قرار داده است:
نخست، از راه تجربه ى تاریخى وارد شده است و جمع زیادى از پیروان ادیان و ملل مختلف را که عمرى دراز داشته اند، ذکر کرده، سپس با استناد به قرآن، از نوح پیامبر (علیه السّلام) نام می برد که در میان قوم اش، نهصد و پنجاه سال اقامت کرد۸٫
۲ـ کراجکى
عالم دیگر سده ى پنجم، محمّد بن على بن عثمان کراجکى (در گذشته ى ۴۴۹ ه··.ق) است. وی، از جمله ى عالمانى است که به تفصیل، پیرامون مسئله طول عمر امام مهدى (علیه السّلام) سخن گفته و اثر مستقلى به نام کتاب البرهان على صحّه طول عمر الأمام صاحب الزمان تألیف کرده است.۹
دانشمند یاد شده، نخست، به قرآن کریم استناد می کند و عمر طولانى نوح و خضر را یادآور می شود، سپس از ابلیس نام می برد که به تصریح قرآن، از روزگار آدم، و حتّى پیش از آن، تاکنون زنده است.
وی، سپس، جمع کثیرى از معمّرین را ذکر می کند که از عُمر دراز برخوردار بوده اند، و عمر طولانى آنان، افزون بر امّت اسلامی، مورد قبول یهودیان و مسیحیان نیز قرار دارد.۱۰
۳ـ شیخ طوسى
سومین دانشمندى که در سده ى پنجم، متعرض مسئله طول عمر شده و براى پاسخگویى به این مشکل، به چاره جویى پرداخته، محمّد بن حسن طوسى (۳۸۵ ـ ۴۶۰ ه··.ق) است.
وی، در کتاب الغیبه، مسئله طول عُمر حضرت مهدى (علیه السّلام) را از دو منظر مورد بررسى قرار داده است:
نخست، به احادیثى تمسک می کند که صاحبان صحاح اهل سنّت در مورد دجّال نقل کرده اند که در زمان رسول خدا (علیه السّلام) متولّد شده است و به حیات خود ادامه می دهد تا در آخر الزمان خروج کند.
دوم، به “تجربه ى تاریخی” استناد می کند و نمونه هاى متعدّدى از “معمّرین” را ذکر می کند۱۱
سده ششم
امین الاسلام طبرسى
امین الاسلام فضل بن حسن طبرسی، از دانشمندان سده ى ششم ه··.ق است. نظر به این که عمر طولانى هم در قرآن آمده، مانند عمر نوح و مسیح، و هم مورّخان، در تاریخ، از افرادى با عمر طولانى نام برده اند، به همین دلیل، دانشمند یاد شده، طول عمر را مسئله اى عادى می داند و آن را امرى خارق العاده به شمار نمی آورد و معتقد است که طولانى شدن زمان، وجود حیات را نفى نمی کند.
وی، افزون بر استناد به دو دلیل گذشته، به قدرت الهى نیز تمسک می کند و می نویسد:
حال که ثابت شد که خداوند سبحان، به شمارى از انسان ها، اعم از پیامبران و غیر آنان، عمر طولانى داده و این اقدام بر خلاف قدرت و حکمت خداوند نیست، چرا عُمر طولانى صاحب الزمان (علیه السّلام) انکار می شود، بخصوص که او، حجّت خداوند بر بندگان اش است و خلیفه ى خدا است در زمین؟!
آری، خداوندى که به نوح و خضر و عیسى و… عمر طولانى داده، قادر است به امام صاحب الزمان (علیه السّلام) نیز عمر طولانى دهد. دانشمند یاد شده، سپس از نگاه اعجاز به مسئله طول عمر می نگرد؛ چرا که پیامبران و امامان، از قدرت اعجاز برخوردارند۱۲ و ممکن است در مسئله اى مانند طول عمر، از آن بهره گیرند.۱۳
سده هفتم
۱ـ خواجه نصیر طوسى
خواجه نصیر الدین طوسى (۵۹۷ ـ ۶۷۲ ه··.ق) در بررسى مسئله طول عمر، از دو دلیل استمداد جسته است:
نخست، به دلیل قدرت و علم خداوند تمسک می کند و می گوید، کسى که اعتقاد داشته باشد که خداوند، قادر و عالم است، مسئله طول عمر نزد او، امرى بعید نخواهد بود.
سپس، از دلیل “تجربه ى تاریخی” بهره می گیرد و از افرادى نام می برد که از عمر درازى برخوردار بودند و هم اکنون نیز زنده اند، مانند خضر و الیاس (از پیامبران) و دجّال و سامرى (از شقاوت مندان).
وى در بیان نتیجه ى بحث می نویسد:
حال که در دو سوى این مسئله، یعنى هم در جانب پیامبران خدا و هم در جانب دشمنان خدا، داشتن طول عمر جایز است، چرا در جانب وسط که اولیاى خدا باشند، طول عمر جایز نباشد؟!۱۴
۲ـ محقّق اربلى
على بن عیسى اربلى (در گذشته ى ۶۹۳ ه··.ق) مسئله طول عمر را امرى عادى به حساب می آورد و براى اثبات آن، نخست، به قرآن کریم استناد. می کند که به صراحت، عمر طولانى را براى نوح پیامبر مورد تأیید قرار داده است. سپس به روایاتى تمسّک جسته است که براساس آن، خضر. طولانی ترین عُمر را در میان فرزندان آدم دارد.
وی، آن گاه، به تاریخ مراجعه می کند و شمار زیادى از افراد داراى عمر طولانى را نام می برد که پیش از اسلام و یا معاصر بعثت رسول اکرم (صلّی اللّهُ علیه وآله وسلّم) در میان عرب و غیرعرب می زیسته اند.
وی، سپس، به دلیل قدرت خداوند تمسک می کند و طول عمر حضرت مهدى (علیه السّلام) را در پرتو قدرت الهی، کاملاً، ممکن و عملى می داند.۱۵
قابل ذکر است که محقّق اربلی. در بحث طول عمر، تا حدود زیادى تحت تأثیر امین الاسلام فضل بن حسن طبرسى قرار دارد.
۳ـ ابن میثم بحرانى
کمال الدین میثم بن على بن میثم بحرانى (۶۳۶ ـ ۶۹۹ ه··.ق)، مسئله طول عمر حضرت مهدى (علیه السّلام) را نه یک اشکال، بلکه آن را یک استبعاد می داند و براى رفع استبعاد، به سه دلیل تمسک می کند:
نخست، به “تجربه ى تاریخی” استناد می کند و با مراجعه به اخبار معمّرین، مقدار عمر حضرت مهدى (علیه السّلام)، و حتّى بیش از آن را امرى عادى به حساب می آورد. سپس، به قرآن مراجعه می کند و از اقامت نهصد و پنجاه ساله ى نوح در میان قوم اش نام می برد. آن گاه به سنّت مراجعه می کند و از داستان خضر و الیاس و دجال و سامرى نام می برد. حیات این دو پیامبر و حیات دجّال و سامری، مورد اتفّاق فریقین است.۱۶
سده هشتم
علاّمه ى حلّى
حسن بن یوسف بن مطّهر، معروف به علاّمه ى حلّی، (۶۴۸ ـ ۷۲۶ ه··.ق) از بزرگان علماى شیعه در سده ى هشتم ه··.ق است.۱۷
دانشمند یاد شده، مسئله طول عمر حضرت مهدى (علیه السّلام) را نه یک اشکال، بلکه یک استبعاد می داند، آن هم استبعادى ضعیف.
وی، براى رفع استبعاد، به دو دلیل تمسک می کند:
نخست، این که امکان عمر طولانی، امرى مسلّم و تردیدناپذیر است.
دوم این که عمر طولانی، در گذشته ى تاریخ، واقع شده است.۱۸
سده یازدهم
فیض کاشانى
مولى محسن فیض کاشانى (در گذشته ى ۱۰۹۱ ه··.ق) معتقد است، با وجود خبرهاى فراوانى که از پیامبر (صلّی اللّهُ علیه وآله وسلّم) و امامان معصوم (علیه السّلام) در باره ى غیبت و طول عمر حضرت مهدى (علیه السّلام) رسیده و نزدیک است که به حدّ تواتر برسد، طول عمر آن حضرت، امر شگفت آورى نیست. به خصوص که نظیر آن، در میان پیامبران و اولیاى الهی، فراوان روى داده است و در میان سلاطین و پادشاهان گذشته نیز نمونه هایى از طول عمر به چشم می خورد.
در خبر صحیح، از رسول گرامى نقل است که فرمود:
هر چه در میان امّت هاى پیشین وجود داشته، بدون هیچ کم و کاستی، در میان این امّت نیز نظیر آن وجود خواهد داشت.
مرحوم فیض، آن گاه مسئله طول عمر را از دیدگاه قرآن بررسى می کند و از نوح پیامبر نام می برد که به تصریح قرآن، نهصد و پنجاه سال در میان قوم خود زیسته است. پس از آن، با استناد به حدیثى از امام صادق (علیه السّلام) شمارى از پیامبران را نام می برد که از عمرى طولانى برخوردار بوده اند. در پایان می نویسد:
به، اعتقاد اکثر امّت اسلامی، عیسى و خضر، از اولیاى خدا و نیز دجال و ابلیس نفرین شده، تاکنون زنده اند.۱۹
سده دوازدهم
علاّمه مجلسی۲۰
علاّمه محمّد باقر مجلسى (۱۰۳۷ ـ ۱۱۱۱ ه··.ق) در اثر پر ارج خود، بحارالانوار، بحث طول عمر را طرح می کند و در باره ى آن به بررسى می پردازد.
دانشمند یاد شده، در بررسى مسئله طول عمر، به بیان یک دلیل بسنده و تنها از “تجربه ى تاریخی” استفاده می کند و شمار زیادى از معمّرین را نام می برد.۲۱
سده چهاردهم
۱ـ محدّث نوری۲۲
میرزا حسین نورى (۱۲۵۴ ـ ۱۳۲۰ ه··.ق) مسئله طول عمر امام زمان (علیه السّلام) را از دیدگاه هاى مختلفى مورد بررسى قرار داده است.
نخست، شمارى از رجال اهل سنّت را نام می برد که اینان در طى اعصار و قرون مختلف، شخصا، به زیارت امام مهدى (علیه السّلام) شرف یاب شده اند. سپس مسئله را از دید تاریخ مورد بررسى قرار می دهد و جمع کثیرى از افراد با عمر طولانى را نام می برد. وی، آن گاه، مسئله را از دید اهل سنّت پیامبر (علیه السّلام) مورد بررسى قرار می دهد، و از دجّال وابن صیاد نام می برد که دانشمندان سنّت، احادیث آن را در آثار خود نقل کرده اند.
دانشمند یاد شده، بحث خود را با ذکر چهار تن از پیامبران الهى که داراى عمر طولانى بوده و هنوز زنده اند، یعنى عیسى (علیه السّلام) و خضر (علیه السّلام) و الیاس (علیه السّلام) و ادریس (علیه السّلام)، به پایان می برد.۲۳
۲ـ آیه اللّه لطف اللّه صافى گلپایگانى
دانشمند یاد شده، مسئله طول عمر امام مهدى (علیه السّلام) را نه یک ایراد، بلکه آن را یک استبعاد می داند که از سوى برخى از دانشمندان اهل سنّت مطرح گشته است.
ایشان، استبعاد در امور علمى و مطالب اعتقادیى را که با دلایل قطعی، اعم از عقلى و نقلی، به اثبات رسیده، نوعى بدگمانى به قدرت خداوند می داند. وی، امکان طول عمر را از زاویه هاى مختلف مورد بررسى قرار می دهد.
او، نخست، مسئله طول عمر را از دید قدرت الهى مورد بررسى قرار می دهد و سپس، طول عمر را از دید قران کریم و سنّت شریف به بحث می گذارد و آن گاه مسئله را از دید تجربه ى تاریخی، مورد کاوش قرار می دهد، و سرانجام، مسئله را از دیده علم تجربى می نگرد.۲۴
۳ـ استاد محمّدرضا حکیمى
دانشمند یاد شده، مسئله طول عمر حضرت مهدى (علیه السّلام) را از نظر گاه هاى مختلف مورد بررسى قرار داده است.
نخست، مسئله را از دید علوم تجربى و زیست شناختى مورد بررسى قرار می دهد و نمونه اى از نظر برخى از زیست شناسان را در مورد این که عمر بشر، اندازه و حدّ ثابتى ندارد، نقل می کند.
سپس، مسئله را از منظر قوانین طبیعى مورد بحث قرار می دهد و اثبات می کند که قوانین طبیعت، طول عمر زیاد را نفى نمی کند. آن گاه، طول عمر را از دید تجربه ى تاریخى بررسى می کند و نشان می دهد که در تجربه ى تاریخ طولانى بشر، زیاد بوده اند افرادى که از عمر طولانى برخوردار بوده اند.
در ادامه ى بحث، به معرّفى شمارى از کتب تاریخ می پردازد که در آن، نام برخى از معمرّین ذکر شده است.
پس از آن، نمونه هایى از طولانى بودن عمر را که در عصر حاضر روى داده، ذکر می کند، و در بحث زیبایى نشان می دهد که میان پیرى و مرگ، ارتباطى قطعى و رابطه اى کلّى وجود ندارد، همچنان که میان طول عمر و پیرى نیز رابطه اى قطعى و کلّى وجود ندارد.
وی، آن گاه، به بررسى اسرار تغذیه و نقش آن در سلامت و طول عمر انسان می پردازد.
دانشمند یاد شده، سپس سخن تنى چند از دانشمندان علوم تجربى و فلاسفه و حکماى اسلامى را در مورد امکان طول عمر نقل می کند و بحث خود را با بررسى طول عمر از دید قدرت الهی، پایان می دهد.
قابل ذکر است که در اثر استاد حکیمی، مباحث سودمندى در موضوع طول عمر و سایر زمینه هاى بحث مهدویت، وجود دارد.۲۵
۴ـ علاّمه شهید سید محمّدباقر صدر
دانشمند یاد شده در یک بحث عالمانه و زیبا، مسئله طول عمر حضرت مهدى (علیه السّلام) را نخست از دیدگاه امکان علمى و امکان فلسفى یا منطقی، مورد بررسى قرار می دهد و امکان زندگانى هزاران ساله براى انسان را از نظر منطقی، ممکن می داند، زیرا، این مسئله، از نظر عقلی، محال نیست و در آن تناقضى هم وجود ندارد، زیرا، زندگی، مفهومى است که مرگِ زودرس را در خود نهفته ندارد.
وی، سپس، مسئله را از نگاه دانش روز مورد بررسى قرار می دهد، و می گوید:
دانش امروز نیز دلیلى نمی بیند که امکان عمر طولانى را از جنبه ى نظرى نفى کند، و از نظر علمی، عقب انداختن پیری، امرى است کاملاً ممکن.
او، آن گاه، مسئله طول عمر را از دید اعجاز مورد بررسى قرار می دهد و از قوانینى نام می برد که تاکنون به خاطر مصالحى تعطیل شده و از کار افتاده است. مانند این که آتش از سوزاندن ابراهیم (علیه السّلام) خوددارى و بر او سرد می شود؛ دریا براى موسى (علیه السّلام) شکافته می شود. کار بر رومیان مشتبه می گردد و گمان می کنند که عیسى (علیه السّلام) را دستگیر کرده اند، در حالى که او را دستگیر نکرده بودند…
هر یک از این موارد، نشانه ى تعطیل شدن یکى از قوانین طبیعى است تا از فردى که حکمت خداوندى نگهدارى او را لازم می شمرد، پشتیبانى شود. اکنون چه عیب دارد که قانون پیرى و فرسودگى نیز یکى از این نمونه ها باشد؟
نتیجه این که هر گاه پاسدارى از زندگى یکى از حجّت هاى خداوند براى ادامه ى رسالت اش ضرورى باشد،الطاف خداوند دخالت می کند و براى نگهداری اش، یکى از قوانین طبیعى را به حالت تعطیل در می آورد.۲۶
۵ـ ابراهیم امینى
دانشمند یاد شده، نخست، مسئله طول عمر امام مهدى (علیه السّلام) را از دید علم مورد بررسى قرار می دهد و عواملى مانند وراثت و محیط، و نوع شغل، و کیفیت تغذیه را در طول عمر انسان موثر می داند.
سپس، طول عمر را در گیاهان و حیوانات مورد بررسى قرار می دهد و نمونه هایى از درختان را ذکر می کند که هزاران سال از عمر آنان می گذرد، لکن هنوز به حیات خود ادامه می دهند.
نامبرده، سپس، به قرآن مجید مراجعه می کند و از عمر نوح نام می برد که خداوند به صراحت، از عمر نهصد و پنجاه مساله ى این پیامبر الهى در میان قوم اش سخن گفته است.
وی، سپس، به تاریخ مراجعه می کند و شمارى از انسان هاى با عمرى طولانى را که در روزگاران گذشته می زیسته اند نام می برد و به بحث خود پایان می دهد.۲۷
طول عُمر از منظر قرآن کریم
در قرآن کریم ـ که محکم ترین سند اسلامى است ـ به افرادى بر می خوریم که از عُمرى دراز و غیرطبیعى برخوردار بوده اند.
شمارى از افراد که در قرآن، داراى عمرى طولانى شمرده شده اند، عبارت اند از:
۱ـ نوح
قرآن، در بارهى نوح می گوید:
“ولقد أرسلنا نوحا إلى قومه فلبث فیهم ألف سنه إلاّ خمسین عاما”۲۸؛
و به راستی، نوح را به سوى قوم اش فرستادیم، پس در میان آنان، نهصد و پنجاه سال درنگ کرد.
چنان که می بینید، قرآن، با صراحت، عُمر نهصد و پنجاه ساله را براى حضرت نوح مورد تأیید قرار می دهد.
۲ـ عیسى بن مریم
قرآن، در مورد حضرت عیسى (علیه السّلام) می گوید:
“وقولهم انّا قتلنا المسیح عسیى ابن مریم رسول الله وما قتلوه وما صلبوه ولکن شبّه لهم و إنّ الذین اختلفوا فیه لفى شکٍّ منه مالهم به من علم إلاّ اتباع الظن وما قتلوه یقینا * بل رفعه الله إلیه وکان الله عزیزا حکیما * و إن من أهل الکتاب إلاّ لیومننَّ به قبل موته ویوم القیامه یکون علیهم شهیدا*۲۹”؛ و گفته ى ایشان که: “ما، مسیح عیسى بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم”، و حال آن که آنان او را نکشتند و مصلوب اش نکردند، لکن امر، بر آنان مشتبه شد و کسانى که در باره ى او اختلاف کردند، قطعا در مورد آن دچار شکّ شده اند و هیچ علمى بدان ندارند، جز آن که از گمان پیروى می کنند، و یقینا او را نکشتند، بلکه خدا او را به سوى خود بالا بُرد، و خدا توانا و حکیم است. و از اهل کتاب، کسى نیست مگر آن که پیش از مرگ خود حتما به او ایمان می آورد، و روز قیامت [عیسى نیز[ بر آنان شاهد خواهد بود.
آیات یاد شده صراحت دارد در این که اهل کتاب، عیسى را نکشته اند، بلکه امر بر آنان مشتبه شده و خداوند او را زنده به سوى خود بالا برده است.
جمعى از دانشمندان اهل سنّت، در ذیل “ولکن شبّه لهم” از مجاهد۳۰ نقل کرده اند که گفت:
صلبوا رجلاً غیر عیسى شبه بعیسى یحسبونه إیاه، ورفع الله إلیه عیسى حیا۳۱؛
مردى غیر از عیسى (علیه السّلام) را که شباهت به عیسى داشت، به دار آویختند و گمان کردند که او عیساى مسیح است. و خداوند عیسى را زنده به سوى خود بالا برد.
شمارى از حافظان حدیث، از ابن عباس و ابو هریره نقل کرده اند:
“انْ من أهل الکتاب الاّ لیومننّ به قبل موته”؛
یعنی، اهل کتاب، قبل از موت عیسى (علیه السّلام) به او ایمان می آورند.۳۲
دانشمند اهل سنّت گنجى شافعی، این آیه را دلیل بر حیات و بقاى عیسى (علیه السّلام) می داند و می نویسد:
از هنگام نزول آیه، تاکنون، کسى به عیساى مسیح ایمان نیاورده است، پس به ناچار باید این قضیه پس از این، و در آخر الزمان روى دهد.۳۳
از سوى دیگر، نزول عیساى مسیح در آخر الزمان و نماز گزاردن حضرت عیسى پشت سر حضرت مهدى (علیه السّلام) نیز حقیقتى است که مورد اتّفاق مسلمانان است، و شمار زیادى از محدّثان اهل سنّت، از جمله بخارى و مسلم و صاحبان صحاح دیگر، احادیث مربوط به این واقعه را با سند صحیح، در اثار خود ثبت کرده اند۳۴٫
نمونه هایى از احادیث یاد شده چنین است:
عن جابر بن عبدالله، قال (علیه السّلام): “لا تزال طائفه من أمّتى یقاتلون على الحقّ ظاهرین إلى یوم القیامه.”. قال: “فنیزل عیسى بن مریم (علیه السّلام) فیقول أمیرُ هُم: “تعال صَلّ بنا (لنا).”، فیقول: “لا: إنّ بعضکمُ على بعض أمیرٌ لیکرم الله هذه الأمّه۳۵”؛
همواره، جمعى از امّت من، در راه حق مبارزه می کنند (و مبارزه ى حق علیه باطل تا قیامت ادامه دارد.) فرمود:
سپس عیسى بن مریم (علیه السّلام) فرود می آید. فرمانده و پیشواى آنان به عیسى می گوید: “بیا براى ما نماز بخوان”، عیسى پاسخ می دهد: نه؛ برخى از شما بر برخى دیگر امیر و فرمانده اید. و این بدان جهت است که خداوند، این امّت را گرامى داشته است.
ابو هریره، از رسول خدا (علیه السّلام) نقل می کند که فرمود:
“کیف أنتم إذا نزل ابن مریم فیکم و إمامکم منکمْ؟۳۶ چه گونه خواهید بود هنگامى که عیسى بن مریم در میان شما فرود آید و پیشواى شما از خودتان باشد؟”
مقصود از “امام”، در این جا، حضرت مهدى (علیه السّلام) است.
ابوسعید از رسول خدا نقل می کند که فرمود:
منّا الذى یصلّى عیسى بن مریم خلفهُ۳۷؛
از ما است آن کسى که عیسى بن مریم پشت سر او نماز می گذارد.
ابن ابى شیبه، از ابن سیرین نقل می کند که گفت:
المهدى من هذه الامّه وهو الذى یؤمّ عیسى بن مریم (علیه السّلام)۳۸؛ مهدی، از این امّت است و او، کسى است که عیسى بن مریم پشت سر او نماز می گذارد.
مرحوم محدث نورى می نویسد:
نظر مشهور میان دانشمندان خاصّه و عامّه، آن است که عیسى (علیه السّلام) در آسمان باقى و زنده است به همان حیاتى که در زمین داشته است. زنده به آسمان بالا رفت و شربت مرگ نچشید و نخواهد چشید تا آن که در آخرالزمان فرود آید و پشت سر مهدى (علیه السّلام) نماز، گزارد.۳۹
حال اگر تاریخ میلادی، از صحّت و دقّت کافى برخوردار باشد، عُمر عیساى مسیح، اکنون، حدود دو هزار سال است. با این وجود، عُمر ۱۱۵۰ سال براى حضرت مهدى (علیه السّلام) امر بعیدى نخواهد بود.
۳ـ خضر
یکى از کسانى که عُمر طولانى دارد، حضرت “خضر” است. وی، یکى از پیامبران الهى است. معجزه این پیامبر، این بود که روى هیچ چوب خشک یا زمین بی علفى نمی ن شست، مگر آن که سبز و خرم می شد. او را به همین جهت “خضر” نامیده اند.۴۰
گرچه در قرآن، از وی، به صراحت یاد نشده است، امّا داستان ملاقات و همراهى موساى کلیم با این بنده ى دانا و با تجربه ى خداوند، در سوره ى کهف آمده است. مفسران فریقین، در ذیل آیه ى شصت و پنج کهف، یعنى
“فوجدا عبدا من عبادنا آتیناه رحمه من عندنا وعلّمناه من لدُنّا علما”،
گفته اند، مقصود از “عبد خدا” “خضر” است۴۱٫
از روایات امامان اهل بیت (علیه السّلام) چنین بر می آید که خضر، از دنیا نرفته و هنوز زنده است.۴۲
اعتقاد به زنده بودن خضر، اختصاص به شیعیان ندارد، بلکه در میان اهل سنّت نیز عقیده اى پذیرفته شده است.
دیار بکری، مورّخ معروف سنّی، می نویسد: “جمهور علما، بر این عقیده اند که خضر زنده است.۴۳”.
علاّمه ى گنجى شافعى می نویسد: “حیات و بقاى خضر، مورد اتّفاق دانشمندان اهل سنت است.۴۴”.
شمن الحق عظیم آبادى می نویسد: “هیچ ایرادى بر طولانى بودن عُمر مهدى (علیه السّلام) و ادامه یافتن روزهاى زندگی اش وارد نیست، چنان که عیسى و خضر، هر دو، داراى عُمر طولانی اند و زنده اند.”.۴۵
شیخ مفید، در مورد حضرت خضر می نوسید:
وهو الخضر (علیه السّلام)، موجود قبل زمان موسى (علیه السّلام) إلى وقتنا هذا، بإجماع اهل النقل واتّفاق أصحاب السیر و الأخبار، سائحا فى الأرض، لایعرف له أحد مستقرا ولا یدعى له اصطحابا، إلّا ما جاء فى القرءان به من قصّتهِ مع موسى (علیه السّلام)۴۶؛
زنده بودن خضر، از قبل از زمان موسى (علیه السّلام) تا زمان ما، مورد اتّفاق سیره نویسان و مورّخان است. وی، در زمین سیر می کند و کسى محلّ زندگى او را نمی داند، و کسى ادعا نکرده که یار و همراه او باشد، جز آن چه در قرآن در داستان موسى و خضر آمده است.
شیخ ابى على فضل بن حسن طبرسى (از دانشمندان سده ى ششم هجری) می نویسد:
وقد تظاهرت الأخبار بأنّ أطول بنى آدم عُمرا الخضر (علیه السّلام). واجمعت الشیعه و أصحاب الحدیث، بل الاّمه بأسرها، ما خلا المعتزله والخوارج، على أنّه موجود فى هذا الزمان، حى کامل العقل ووافقهم علی ذالک أکثر أهل الکتاب۴۷؛
مجموعه ى روایات، مؤید آن است که خضر، طولانی ترین عُمر را در میان فرزند آدم دارد. شیعه و اصحاب حدیث، بلکه همه ى امّت، به جز معتزله و خوارج، بر این باوراند که خضر، در زمان ما موجود و زنده است، و از عقل کامل برخوردار است. در این عقیده، بیش تر اهل کتاب نیز با آنان هم رأی اند.
کراجکى در کنز الفوائد می نویسد:
و قد أجمع المسلمون على بقاء خضر (علیه السّلام) من قبل زمان موسى (علیه السّلام) إلى الآن، و أنّ حیاته متّصله إلى آخر الزمان. وما أجمع علیه المسلمون فلا سبیل إلى دفعه بحالٍ من الأحوال۴۸؛
بقاى خضر، از قبل از زمان موسى (علیه السّلام) تا زمان حاضر، و ادامه ى حیات اش تا آخر الزمان، مورد اتّفاق مسلمانان است. آن چه مورد اتّفاق مسلمانان واقع شود، به هیچ روی، نمی توان آن را نادیده گرفت.
میزرا حسین طبرسى نورى نیز می نویسد:
اهل اسلام. به اتفاق، معتقدند که حضرت خضر (پیامبر خدا) باقى و زنده است و چند هزار سال از عُمر وى می گذرد۴۹٫
۴ـ اصحاب کهف
جمع دیگرى که قرآن کریم به عُمر طولانى آنان تصریح کرده، اصحاب کهف اند. قرآن در مورد آنان می گوید:
“ولبثوا فى کهفهم ثلاثمئه سنین وازدادوا تسعا”۵۰؛
و سیصد سال، در غارشان، درنگ کردند و نُه سال [نیز بر آن] افزودند.
چنان که می بینید، قرآن، به حیات و بقاى اصحاب کهف بیش از سه قرن آن هم در خواب و بدون آب و غذا، تصریح می کند. به راستی، کدام یک شگفت انگیزتر است: کسى که سیصد سال بدون آب و غذا زنده مانده یا کسى که صدها سال باقى مانده، امّا غذا می خورد، آب می آشامد، راه می رود، می خوابد و بیدار می شود؟
در سنّت پیامبر (صلّی اللّهُ علیه وآله وسلّم)
سنّت رسول خدا نیز بر طول عُمر انسان، صحّه می گذارد و آن را امرى ممکن می شمارد. یکى از کسانى که در سنّت پیامبر، به طول عُمر او اشاره شده، “دجّال” است. اهل سنّت، براساس همین روایات، عقیده دارند که دجّال در عصر پیامبر (صلّی اللّهُ علیه وآله وسلّم) متولّد شده و به زندگى خود ادامه می دهد تا در آخرالزمان خروج کند.
احمد بن حنبل، با ذکر سند، به نقل از رسول خدا (صلّی اللّهُ علیه وآله وسلّم) می نویسد:
لقد أکل الطعام ومشى فى الأسواق، یعنى الدجال۵۱؛
دجّال زنده است و غذا می خورد و در بازارها راه می رود.
در روایت دیگرى آمده است.
هو ابن صائدٍ الذى ولد بالمدینه۵۲؛
دجّال، همان ابن صیادات که در مدینه متولّد شده است.
بخارى آورده است:
عن محمّد بن المنکدر، قال:
“رأیتُ جابر بن عبدالله یحلف بالله أنّ ابن الصائد الدجّال.”. قلت: “تحلّف بالله؟ “قال: “إنّى سمعت عمر یحلف على ذالک عند النبى (علیه السّلام)، فلم ینکره النبى (علیه السّلام)۵۳؛
محمّد بن منکدر می گوید:
“جابر بن عبدالله را دیدم که سوگند یاد می کرد بر این که ابن صیاد، همان دجّال است.” گفتم: “به خدا سوگند می خوری؟”. گفت: “من شنیدم که عمر، نزد رسول خدا سوگند یاد کرد [که ابن صیاد، همان دجال است] و رسول خدا سخن او را انکار نکرد.”.
در سنن ابى داود آمده است:
عن ابن عمر، أنّه کان یقول:
“والله! ما أشک أنّ… الدجال ابن صیاد”۵۴؛ عبدالله بن عمر همواره می گفت: “به خدا سوگند! تردیدى ندارم که… دجال همان ابن صیاد است.”.
عبدالله بن عمر، در حدیث دیگرى نقل می کند که رسول گرامى (صلّی اللّهُ علیه وآله وسلّم) با شمارى از یاران خود از کنار ابن صیاد می گذشت؛ حضرت به او فرمود:
“اَتشهد أنّى رسول الله؟”. فنظر إلیه ابن صیاد فقال. “أشهد أنّکَ رسول الأمیین…”۵۵؛
آیا گواهى می دهى که من فرستاده ى خدایم؟”. این صیاد نگاهى به رسول خدا کرد و گفت: “شهادت می دهم که تو رسول درس نخوانده ها هستی…
چنان که ملاحظه می کنید، در همه ى این مصادر، به صراحت آمده که دجّال، همان ابن صیاد است که در روزگار رسول خدا در مدینه متولّد شده است. این مطلب نیز مسلّم و مورد اتفاق است که خروج دجال، در آخر الزمان خواهد بود. پس به ناچار، باید او در همه ى این زمان هاى طولانی، زنده باقى بماند تا زمان خروج او فرا رسد.
جالب این که این روایات را فقط منابع روایى اهل سنّت نقل کرده اند. حال اگر این احادیث صحیح باشد. چنان که اهل سنّت بر این باوراند، در این صورت، شایسته نیست که آنان در حیات و عُمر طولانى امام مهدى (علیه السّلام) تردید کنند، به خصوص با توجّه به این که در احادیث ابن صیاد تردید وجود دارد، ولى در احادیث مهدى (علیه السّلام)، هیچ تردیدى وجود ندارد.
نیز، حال که دشمن خدا، به خاطر مصالحی، می تواند بیش از هزار سال زنده بماند، چرا بنده و خلیفه ى و ولى خدا نتواند عُمر طولانى داشته باشد؟۵۶
ثوبان، از رسول خدا (علیه السّلام) نقل می کند که فرمود:
… فإذا رأیتموهُ فبایعوهُ ولو حبوا على الثلج؛ فإنّه خلیفه الله المهدى (علیه السّلام)۵۷، هر گاه او را دیدید، با او بیعت کنید حتّى اگر لازم باشد سینه خیز از روى برف عبور کنید؛ چرا که مهدی، خلیفه ى خدا است.
از منظر عقل
افزون بر کتاب و سنّت، عقل سلیم نیز، طول عُمر را براى انسان، ناممکن نمی داند، بلکه آن را امرى کاملاً ممکن می شمارد. حکما و فلاسفه گفته اند، بهترین دلیل بر امکان هر چیزی، واقع شده آن چیز است. همین که طول عُمر در میان پیشینیان روى داده و تاریخ، افراد زیادى را به ما نشان می دهد که عُمرى دراز داشته اند، خود دلیل روشنى است بر این که طول عمر، از دیدگاه عقل امرى ممکن است.
خواجه نصیر طوسى می گوید:
طول عمر، در غیر مهدى (علیه السّلام) اتفّاق افتاده و محقّق شده است. چون چنین است، بعید شمردن طول عُمر در مورد مهدى (علیه السّلام) جهل محض است.۵۸
علاّمه ى طباطبایى می نویسد:
هیچ قاعده و برهان عقلی اى وجود ندارد که بر محال بودن طول عُمر دلالت کند. به همین جهت، نمی توانیم طول عمر را انکار کنیم.۵۹
تجربه ى تاریخى
واقعیت دیگرى که در شناخت مسئله “طول عُمر” و امکان آن، باید مورد نظر باشد، تجربه ى تاریخ طولانى بشریت است. اگر مسئله طول عمر، در تاریخ زندگى بشر اتّفاق افتاده باشد ـ اگر چه در مواردى نه چندان زیاد ـ تکرار موارد یا موردِ مُشابِهِ آن، امرى طبیعى و معقول و قابل تحقّق و قبول خواهد بود.
این مطلب نیز روشن است که نقل تاریخی، بویژه نقل مُتواتر و مشهور، سبب یقیین و باور می گردد. ما می بینیم که کتب تاریخی، افراد زیادى از “مُعَمّرین” را نام برده اند و احوال و زندگى آنان را ثبت کرده اند. این گونه افراد، هم در میان افراد عادى بوده اند و هم در میان مشاهیر تاریخ و پیامبران.
پس مسئله امکان عمر طولانی، و تحّقق یافتن آن در موارد متعدّد، امرى است که از نظر وقوع خارجى و تحقّق عینى نیز مصداق هایى دارد، و از نظر نقل تارخی، قطعى و مسلّم است.
البته، عمر بشر، به طور متعارف، اندازه اى معین و نوسانى محدود دارد، لکن آن چه از طرح مسئله “معمّرین” مقصود است، این است که نشان داده شود که مقدار عُمر دو جریان دارد:
۱ـ جریان معمولى و متعارف، که در اغلب افراد انسان وجود داشته است و وجود دارد.
۲ـ جریان غیرمعمولى و استثنایى که در پاره اى از افراد انسان وجود داشته است و و جود دارد.۶۰
اکنون نظر خوانندگان گرامى را به نمونه هایى از افرادى که در گذشته ى تاریخ، داراى عُمر طولانى بوده اند جلب می کنم:
۱ـ آدم (علیه السّلام)؛ مقدار عمر آدم را نهصد و سى تا هزار سال نوشته اند.۶۱
۲ـ شیث بن آدم؛ وى نهصد و دوازده سال عمر کرده است.۶۲
۳ـ انوش بن شیث؛ عمر وى را نهصد و پنجاه سال نوشته اند.۶۳
۴ـ قینان بن انوش، وی، نهصد و بیست سال عمر کرده است.۶۴
۵ـ یرد بن مهلابیل، عمر وى را نهصد و شصت و دو سال نوشته اند.۶۵
۶ـ متوشلح (یا متوشالح)، وی، ۹۶۹ سال عُمر داشته است.۶۶
علاقه مندان می توانند براى اطلاع بیشتر به کتابهایى که در این زمینه نوشته شده مراجعه کنند.۶۷
از نگاه علوم تجربى
در این مقام، می خواهیم ببینیم آیا برهانى علمى یا قانونى آزمایشی، و صد در صد کلّی، وجود دارد که ثابت کند طول عمر امرى است غیر قابل وقوع، یا نه، بحث را در دو بخش تقدیم می کنیم:
الف) چند مقدمه
۱ـ در قوانین طبیعی، در مورد مقدار عمر طبیعى بشر، هیچ اصل ثابت و غیر قابل تغییرى وجود ندارد. به همین دلیل، دانشمندان علوم تجربی، همواره، در حال مطالعه و آزمایش اند و می کوشند تا متوسط طول عمر انسان را افزایش دهند. بدون شک، اگر مقدار عمر طبیعى انسان، داراى اصول ثابت و غیرقابل تغییرى بود، این مطالعات و آزمایش ها معنا و مفهومى نداشت.
جالب این که تحقیقات آنان با توفیقاتى نیز همراه بوده است و توانسته اند در طى چند دهه ى اخیر، با همگانى کردن و افزایش بهداشت و سلامت جامعه، سلسله اى از بیماری ها و مرگ و میرها را مهار کنند و کاهش دهند.
۲ـ دانشمندان، با تحقیقاتى که به عمل آورده اند، موفّق شده اند عمر برخى از حشرات را تا نهصد برابر عمر طبیعى آن، افزایش دهند. اگر این قضیه، روزى در مورد انسان به حقیقت به پیوندد، عُمر هزار ساله براى انسان، امرى پیش پا افتاده خواهد بود.۶۸
۳ـ دانشمندان می گویند، پیری، چیزى جز فرسوده شدن سلول هاى بدن نیست و اگر روزى بشر بتواند سلول هاى بدن انسان را جوان نگه دارد، خواهد توانست به راز طول عُمر دست یابد و از عمرى دراز برخوردار گردد.
۴ـ از نظر دانش جدید، جسم انسان براى سالیانى دراز، داراى قابلیت حیات و بقا است. دانشمندانى که نظریات آنان مورد اعتماد است می گویند، همه ى بافت هاى اصلی، در جسم انسان و حیوان، تا بی نهایت قابلیت بقا دارد و از این حیث، کاملاً ممکن است که انسانى هزاران سال زنده بماند. البته مشروط به این که عوارضى بر او عارض نشود که ریسمان حیات او را پاره کند.۶۹
این قضیه، از پشتوانه ى دینى مطمئنى نیز برخوردار است. سالم ماندن جسم پیامبران و امامامن و اولیا و عالمان ربّانى و شهیدان راه خدا و صالحان، دلیل بر درستى این مطلب است.
ده ها و صدها مورد از این گونه جسدها را در ایران و سایر کشورهاى اسلامى می توان یافت که صدها بلکه هزاران سال از درگذشت آنان می گذرد، لکن هنوز بدن آنان سالم باقى مانده است. از آن جمله است، جسد “حیقوق نبی” که از پیامبران بنى اسراییل و از پیروان موسى کلیم (علیه السّلام) بود، و بیش از دو هزار سال از درگذشت وى می گذرد.
مرقدش در کشور ما و در “تو یسر کان”۷۰ قرار دارد. قبر ایشان، در سال هاى اخیر، از سوى سارقان آثار باستانى و فرهنگی، حفارى و تخریب می شود و بدن این پیامبر الهى نمایان می گردد. مسئولان شهر که براى دفن مجدد جسد در محل حاضر می شوند، از نزدیک دیده اند که بدن وى کاملاً سالم بوده است.
این قضیه، در کشور ما، در مورد امام زادگان و عالمان ربّانى و… بارها تکرار شده است.
چنان که اشاره شد، این قضیه. حدّاقل، در مورد پیامبران، داراى پشتوانه ى دینى است. فریقین، از رسول خدا (صلّی اللّهُ علیه وآله وسلّم) نقل کرده اند که فرمود:
خداوند، گوشت ما پیامبران را بر زمین حرام کرده و زمین چیزى از آن را نمی خورد.
در بحارالانوار آمده است:
رسول خدا، روزى به یاران اش فرمود: زندگى و مرگ ام براى شما مایه خیر و برکت است. حیات من، باعث هدایت شما از گمراهى و نجات شما از آتش شد. و مرگ من، براى شما خیر است، براى این است که اعمال شما بر من عرضه می شود و از خداوند می خواهم اعمال نیکو و شایسته ى شما را افزایش دهد و نسبت به اعمال نکوهی ده ى شما از خداوند طلب آمرزش می کنم.”.
مردى از منافقان به پیامبر عرض کرد: “اى پیامبر خدا! چگونه چنین امرى ممکن است، حال آن که بدن شما متلاشى و تبدیل به خاک خواهد شد؟!”. پیامبر فرمود:
“کلّا! إنَّ الله حرّم لحومنا على الأرض فلا یطعم منها شیئا۷۱؛
چنین نیست! خداوند، گوشت ما پیامبران را بر زمین حرام کرده است و زمین چیزى از آن را نمی خورد.”.
اهل سنّت نیز همین مضون را در آثار خود آورده اند. آنان از رسول خدا (صلّی اللّهُ علیه وآله وسلّم) نقل کرده اند که فرمود:
جمعه، از بهترین روزهاى شما است. در روز جمعه، بر من زیاد صلوات بفرستید که صلوات شما بر من عرضه می شود.”. گفتند: “اى رسول خدا! چه گونه صلوات ما بر شما عرضه می شود، در حالى که بدن شما متلاشى و تبدیل به خاک خواهد شد؟!”. حضرت فرمود:
“حرّم الله على الأرض أنْ تأکل أجساد الأنبیاء؛ خداوند، خوردن جسد پیامبران را بر زمین حرام کرده است.۷۲
ب: یک بحث تکمیلى
تردیدى نیست که رعایت قوانین مربوط به بهداشت و دانش تندرستی، اعم از آن چه دین به انسانها توصیه می کند، یا آن چه از دستاوردهاى دانش بشرى است ، می تواند نقش مهمى در سلامت و طول عمر انسان ایفا کند. همچنان که عدم رعایت قوانین یاد شده، می تواند نقش تعیین کننده اى در کاهش عمر انسان داشته باشد.
حال که رعایت قوانین بهداشتى و سلامتی، موجب سلامت و طول عمر انسان می شود، هر قدر که قوانین یاد شده بهتر و با دقّت بیش ترى رعایت شود، به همان نسبت، صحّت و طول عمر انسان نیز افزایش خواهد یافت.
همچنین این که نحوه زندگى و مکانى که در آن زندگى می کند، در صحّت و طول عمر انسان نقش دارد، امرى کاملاً محسوس است.
بنابراین، اگر موجبات صحت و سلامتى انسان از هر نظ فراهم شود، عمر انسان طولانى خواهد شد.
اساس این عوامل و اسباب، پنج چیز است:
۱ـ آن که از هنگامى که مادّه ى وجود انسان در صُلب پدر قرار دارد، و زمانى که از صلب پدر به رحم مادر انتقال می یابد و در آن جا به رشد و نموّ می پردازد، و هنگامى که در دامن مادر شیر می خورد، پدر و مادر، اقدامات لازم را براى صحّت و سلامت فرزندشان به عمل آورند.
چه بسا فرزندانى که در دوران کودکى یا جوانى دچار بیمارى و مرگ می شوند، و این بیمارى از پدر و مادر به آنان انتقال یافته است، یا آن که پدر و مادر، مراقبت هاى لازم را در مور حفظ سلامت فرزند خود به عمل نیاورده اند. و همین قضیه موجب بیمارى فرزندشان شده است. در این صورت، عامل بیمارى و بی نصیب ماندن فرزند، از حیات و زندگى طبیعی، پدر مادراند.
۲ـ دومین عاملى که در سلامت و طول عمر انسان نقش مهمّى بر عهده دارد، استفاده ى صحیح از هوا، آب، غذا، لباس، مکانى است که در آن زندگى می کند. رعایت قوانین صحّت و سلامت، در هر یک از موارد یاد شده، از علل مهم صحّت و طول عمر انسان است. و چه بسا انسان هایى که بیمارى و مرگ آنان از عدم مراعات موارد یاد شده نشئت گرفته است.
پزشکان می گویند، بسیارى از کسانى که می میرند،