عیون أخبار الرِّضا عن إبراهیمَ بنِ العبّاسِ :ما رَأیتُ أبا الحَسَنِ الرّضا علیه السلام جَفا أحَدا بِکَلِمَهٍ قَطُّ وَ لا رَأیتُهُ قَطَعَ عَلى أحَدٍ کَلامَهُ حَتَّى یَفرُغَ مِنهُ ، وَ ما رَدَّ أحَدا عَن حاجَهٍ یَقدِرُ عَلَیها وَ لا حَدَّ رِجلَهُ بَینَ یَدَی جَلیسٍ لَهُ قَطُّ وَ لا اتَّکى بَینَ یَدَی جَلیسٍ لَهُ قَطُّ ، وَ لا رَأیتُهُ شَتَمَ أحَدا مِن مَوالیهِ وَ مَمالیکِهِ قَطُّ ، وَ لا رَأیتُهُ تَفَلَ وَ لا رَأیتُهُ یُقَهقِهُ فی ضِحکِهِ قَطُّ ، بَل کانَ ضِحکُهُ التَّبَسُّمُ ، وَ کانَ إذا خَلا وَ نَصَبَ مائِدَتَهُ أجلَسَ مَعَهُ عَلى مائِدَتِهِ مَمالیکَهُ وَ مَوالیهِ حَتَّى البَوّابَ السّائِسَ. عیون أخبار الرضا ـ
به نقل از ابراهیم بن العباس ـ :
هرگز ندیدم که امام رضا علیه السلام به کسى سخن تندى بگوید ، و یا پیش از آن که کسى سخنش تمام شود سخن او را قطع کند . اگر مى توانست حاجت کسى را برآورد ، هرگز او را دست خالى برنمى گرداند ؛ هیچ گاه در برابر کسى پاى خود را دراز نمى کرد ، و چنانچه کسى در حضور او نشسته بود ، تکیه نمى کرد . هرگز ندیدم که به یکى از غلامان و خدمتکارانش ناسزا بگوید ؛ هرگز ندیدم که آب دهان بیندازد ، و یا هنگام خندیدن قهقهه سر دهد ، بلکه خنده اش تبسّم بود . هرگاه سفره اش را پهن مى کرد غلامان و خدمتکاران خود و حتى دربان [و] مِهتر اسبان را با خود سر سفره مى نشاند .[۱]
کلینی رحمه الله در کتاب «کافی» از یَسع بن حمزه نقل کرده است که گفت :
من در مجلس حضرت رضا علیه السلام بودم و با آن حضرت گفتگو می کردم ، جمعیّت بسیاری در آنجا جمع شده بودند و از مسائل حلال و حرام از او می پرسند، ناگهان مردی قد بلند و گندمگون وارد شد و به آن حضرت عرض کرد : سلام بر تو ای فرزند رسول خدا ! یکی از دوستان شما و دوستان پدران و اجداد شما هستم ، از سفر حجّ برگشته ام و خرجی خود را در بین راه گم کرده ام، و اکنون توشه ای که مرا به منزل بعدی برساند همراه ندارم ، اگر عنایتی می کردید و مرا به شهر خودم روانه می ساختید به آنجا که رسیدم همان مقدار از طرف شما صدقه می دادم ، زیرا خداوند به من نعمت داده و مستحقّ نیستم .
امام علیه السلام به او فرمود : بنشین خداوند تو را رحمت کند . سپس رو کرد به مردم و با آنها به گفتگو پرداخت و سؤالات آنها را پاسخ گفت تا اینکه همگی پراکنده شدند و فقط آن شخص و سلیمان جعفری و خیثمه و من باقی مانده بودیم.
امام علیه السلام فرمود : آیا به من اجازه می دهید وارد آن حجره شوم ؟
سلیمان عرض کرد : «قدّم اللَّه أمرک» ، خدا کار شما را پیش ببرد .
آنگاه برخاست و داخل آن اتاق شد ، پس از مدّتی خارج گردید و درِ اتاق را بست ، و از بالای در دست مبارک خود را دراز نمود و صدا زد : آن خراسانی کجاست ؟ او عرض کرد : من اینجا هستم ، فرمود: این دویست دینار را بگیر ، و برای آذوقه و توشه راه از آن استفاده کن ، و آن مایه خیر و برکت است به آن برکت بجو و لازم نیست بجای آن از طرف من صدقه دهی، و وقتی گرفتی بیرون برو که من تو را نبینم و تو مرا نبینی. او هم دینارها را گرفت و خارج شد.
امام علیه السلام که تشریف آورد سلیمان عرض کرد :
فدایت شوم ، به او مهربانی کردی و بخشش زیادی نمودی ، پس چرا چهره خود را از او پنهان کردی ؟ فرمود : بخاطر اینکه مبادا ذلّت و خواری گدائی و درخواست را در چهره او ببینم ، آیا فرمایش رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم را نشنیده ای که فرمود: «المستتر بالحسنه تعدل سبعین حجّه، والمذیع بالسیّئه مخذول والمستتر بها مغفور له ؛کسی که کار نیک خود را پنهان کند ثواب هفتاد حجّ به او می دهند ، و کسی که بدی و کار زشت خود را انتشار دهد دچار سرافکندگی می شود و کسی که آن را پنهان کند خداوند آن را می پوشاند و می آمرزد .[۲]
علامه مجلسی (رحمت الله علیه) در کتاب (بحارالانوار) نقل کرده است:
حضرت رضا علیه السلام در یک روز عرفه تمام اموالش را بین مردم تقسیم کرد . فضل بن سهل به آن حضرت عرض کرد: این براستی غرامت و خسارت است!
امام علیه السلام فرمود: بل هو المغنم، لاتعدّنّ مغرماً ما اتبعت به أجراً وکرماً. بلکه این غنیمت و دستاورد بدون زحمت است، آنچه را که در مقابلش پاداش و بزرگواری بدست می آوری خسارت نشمار.[۳]
پی نوشت ها:
[۱] . عیون أخبار الرضا، ۲ / ۱۸۴ / ۷ ؛ میزان الحکمه ، ج ۱ ، ص ۳۵۵٫
[۲] . الکافی، ج۴، ص۲۳، حدیث ۳؛ مناقب ابن شهراشوب، ج۴ ص ۳۶۰؛ بحار الأنوار، ج۴۹، ص۱۰۱، حدیث ۱۹؛ترجمه کتاب نفیس القطره، ج ۱ ص ۶۰۹ الی ۶۱۱، تألیف مرحوم آیت الله سید احمد مستنبط (ره)
[۳] مناقب ابن شهراشوب: ۳۶۱/۴، بحار الأنوار : ۱۰۰/۴۹ س۷ ، ترجمه کتاب نفیس القطره جلد ۱ صفحه۶۲۱ (تألیف مرحوم آیت الله سید احمد مستنبط (ره) )
منبع: پایگاه اطلاع رسانی حوزه.