الگوی آرمان‌گرایی و واقع بینی در اندیشه و سیره امام علی(علیه‌السلام)

الگوی آرمان‌گرایی و واقع بینی در اندیشه و سیره امام علی علیه السلام

۱۴۰۰-۰۷-۲۹

561 بازدید

فهرست محتوا
مقدمهالف) کلیات مفهومیتعریف و شاخص‌های واقع‌گراییتعریف و شاخص‌های آرمان‌گراییب ـ آرمان‌گرایی در اندیشه و سیره حضرت علی(علیه‌السلام)دلایل آرمان‌گرایی حضرت علی(علیه‌السلام)اول: مکتب سازیدوم: سازگاری آرمان‌ها و منافع بر اساس رویکرد عاقبت‌اندیش:سوم: کلان نگریشاخص‌های آرمان‌گراییاول: عدالتدوم: اصل پایبندی به عهد و پیمانسوم: صدق و راستیچهارم: مساواتپنجم: جوانمردیج ـ واقع بینی در اندیشه و سیره حضرت علی (علیه‌السلام)دلایل واقع بینی حضرت علی (علیه‌السلام)اول: مصلحت اندیشیدوم: شرایط زمان و مکانسوم: امکان روی آوردن به فشارشاخص‌های واقع بینیاول: سماحتدوم: فرافکنیسوم: بیاناتد ـ الگوی آرمان‌گرایی واقع بین در اندیشه و سیره حضرت علی (علیه‌السلام)نظریات مختلف درباره‌ نحوه‌ تلفیق آرمان‌گرایی و واقع گراییاول: نظریه ام‌القریدوم: نظریه وسع و تدرجسوم: نظریه مقبولیت و مشروعیتچهارم: نظریه طولیپنجم: نظریه سطح تحلیل منطقه ای و سطح تحلیل جهانیششم: نظریه آرمانگرایی واقع بینانههفتم: نظریه آرمان‌گرایی واقع بینآرمان‌گرایی واقع بینانه در اندیشه و سیره‌ حضرت علی (علیه‌السلام)نتیجه گیری

ما مسلمانان پس از قرآن و پیامبر اسلام موظف به پیروی از رهنمودهای امام علی(علیه‌السلام) و سایر امامان (علیهم‌السلام) هستیم. یکی از اموری که در مورد آن نیاز به رهنمودهای امام علی(علیه‌السلام) داریم، الگو گیری از آن حضرت در آرمان گرایی و واقع بینی است. یعین از دیدگاه امام (علیه‌السلام) کدام یکی از این دو امر در رفتارهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی باید مورد نظر قرار بگیرد. در این مقاله به این مطلب به طور کافی بحث شده است.

مقدمه

یکی از معضلات فکری ما در سیاست، چه داخلی و چه خارجی، به عنوان نظامی که بعد ایدئولوژیکی در آن مطرح بوده، این است که در اتخاذ سیاست‌ها آیا باید صرفاً به «آرمانها» (Ideals) اندیشید یا اینکه صرفاً به منافع ملی توجه کرد و «واقع‌گرایی»(realism) را در پیش گرفت؟ جامعه ما بعد از انقلاب اسلامی، همواره با این چالش روبرو بوده است؛ به طوری که دوره ای صرفاً در جهت گسترش اسلام و اهداف آرمانی قدم برمی داشته، و گاهی هم فقط بعد منافع مادی را در نظر داشته است.

علاوه بر دو نظر فوق، نظر سومی نیز مطرح شده است که به تلفیق این دو دیدگاه معتقد است. البته، نظریات مختلفی در باب تلفیق آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی مطرح شده است که از جمله آنها می توان به نظریه: ام القری، نظریه وسع و تدرج، نظریه طولی، نظریه بعد مشروعیت و مقبولیت، نظریه سطح تحلیل منطقه ای و جهانی، و در نهایت به نظریه آرمان‌گرایی واقع بینانه اشاره کرد.

هر یک از این نظریات کوشیده اند تا راه حلی، برای چالش مورد نظر ارائه کنند. در آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی در اندیشه و سیره حضرت علی(علیه‌السلام)، به نظر می رسد که نظریات فوق خالی از اشکال نباشند و منظور حضرت علی(علیه‌السلام) را برآورده نسازند. بنابراین، برای یافتن منظور امام(علیه‌السلام)، به نظر می رسد که باید به اندیشه و سیره آن امام همام(علیه‌السلام) رجوع شود. از این رو، ابتدا به بیان شاخص های آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی می پردازیم و سپس، نظر آن حضرت را درباره‌ نظریه آرمان‌گرایی واقع بینانه بیان می داریم.

الف) کلیات مفهومی

تعریف و شاخص‌های واقع‌گرایی

واقع‌گرایی یا رئالیسم به معنای گرایش به تحلیل اجتماعی، مطالعه و تجسم زندگی انسان در جامعه، مطالعه و تجسم روابط اجتماعی، روابط میان فرد و جامعه و ساختمان خود جامعه است، به صورتی که وجود دارد و نه آن گونه که باید باشد.[۱] پیروان این مکتب، کسب نفع شخصی و تلاش برای کسب قدرت و ازدیاد آن را، واقعیات جهان سیاست می دانند. آنان معتقدند که همیشه، کشورها در صدد نفع خود و کسب و اعمال و افزایش قدرتند و منافع ملی خود را بالاتر از همۀ ایده ها، اصول و اخلاق قرار داده اند و خواهند داد.[۲]

شاخص‌های واقع‌گرایی نیز عبارتند از:

ـ قدرت، مرکز ثقل و هستۀ اصلی سیاست است. بی اعتقادی به قدرت در سیاست، مثل اعتقاد نداشتن به اصل جاذبه در علوم است.

ـ قدرت، فقط به وسیله قدرت قابل مقابله، کنترل و محدود شدن است.

ـ منافع ملی در صحنه بین المللی راهنما، انگیزه و معیار رفتار کشورهاست.

ـ بشر، طبعی نیکو نداشته است و ندارد. برعکس، افراد همیشه نفع طلب، قدرت طلب، ستیزه جو و خودخواه بوده اند و خواهند بود.

در یک کلمه می توان گفت که واقع‌گرایی، مساوی با منافع و حرکت در جهت به دست آوردن منافع بدون در نظر گرفتن آرمان‌ها و ایده هاست.

تعریف و شاخص‌های آرمان‌گرایی

در مقابل اندیشه رئالیستی، اندیشه آرمان‌گرایی یا ایده آلیسم وجود دارد که بشر را ذاتاً خوب و خیرخواه فرض می کند، و این نظر را که همگان در تلاش برای کسب قدرتند، مردود می داند. ایده آلیست‌ها امور و روابط بین الملل را بر مبنای اخلاق، عدالت، اعتماد و تعهد در نظر می گیرند. به اعتقاد آنان، سیاست باید مطابق آرمان‌ها یا اصول متعالی عمل کند[۳]

شاخص های آرمان‌گرایی عبارتند از:

ـ قدرت فی نفسه محلی از اعراب ندارد، بلکه فقط در جهت خیر و نیکو از آن استفاده می شود.

ـ در این اندیشه، بیشتر به اعمال مسالمت آمیز تکیه می شود و راه حل اختلافات از طرق آشتی جویانه دنبال می گردد.

ـ آرمان‌ها و اخلاق در صحنه بین المللی راهنما، انگیزه و معیار رفتار کشورهاست.

ـ این اندیشه، بشر را ذاتاً خوب و خیرخواه فرض می کند.

ب ـ آرمان‌گرایی در اندیشه و سیره حضرت علی(علیه‌السلام)

دلایل آرمان‌گرایی حضرت علی(علیه‌السلام)

دلایلی را که می توان برای آرمان‌گرا بودن حضرت علی(علیه‌السلام) ذکر کرد، عبارتند از:

اول: مکتب سازی

یکی از دلایل اصلی ـ و شاید مهترین دلیل ـ که می توان با استفاده از آن آرمان‌گرایی حضرت  علی(علیه‌السلام) را اثبات کرد،  همین مکتب سازی است. اگر حضرت  علی (علیه‌السلام) با علم و زیرکی خاص خودشان می خواستند مانند معاویه عمل کنند، به نیکویی می توانستند از عهده آن برآیند، همچنان که خود ایشان می فرمایند: «به خدا سوگند، معاویه زیرکتر از من نیست، لیکن او پیمان شکنی و گناهکاری می کند. اگر پیمان شکنی ناخوشایند نمی نمود، زیرکتر از من کسی نبود.»[۴]

همه اینها، حاکی از آن است که ایشان به واقعیاتی که در جامعه به خود در آن زمان جریان داشت، کاملاً واقف بودند و شرایط را کاملاً درک می کردند. ایشان که می دیدند انسان‌ها چطور خود را برای مسائل که اهمیت این دنیا فریفته اند، نمی خواستند خودشان را همانند این مردمان آلوده کنند، و وجود آن دنیایی خود را به مظاهر این دنیا آلوده سازند. خداوند می خواست که به وسیله بهترین بندگان خود، جریان فکری و مکتبی ارائه دهد که از اول تا به آخر آن، همه اش چیزی جز حقیقت و راستی نیست.

بالطبع، طلایه داران و مکتب‌سازانی چون مولی علی(علیه‌السلام) ـ که سلسله جنبان این حرکت به شمار می روند ـ باید آن چنان این معارف و اصول را به مرحله اجرا در آورند، که کوچک‌ترین خللی در آن راه نیابد.

اگر مولی علی(علیه‌السلام) هم مانند معاویه می خواست برای دو روز دنیا با استفاده از «قاعده اهم و مهم»، «قاعده تزاحم» و دیگر قواعد کاری بکنند، حرف دروغی بزنند، وعده وعید نامربوطی به کسی بدهند و بی وفایی کنند تا روز حکومت دنیا را صاحب شوند،‌ دیگر با کسانی همچون معاویه فرقی نمی کردند و امروز شیعه علی(علیه‌السلام) از شیعه معاویه تشخیص داده، نمی شد. پس، علی(علیه‌السلام) باید این گونه رفتار کنند، تک تک اصول آرمانی را به مرحله اجرا در آورند و این مکتبی را که قرار است در دنیا برای ابد باقی بماند کامل کنند و به یادگار بگذارند تا راهروی تمامی عاشقان و شیفتگان به آن مکتب باشد و براحتی قابلیت شناسایی داشته باشد.[۵]

بعد از ساخت این مکتب با ستون‌های بسیار محکم آن، که دیگر از بین بردن آن از دست کسی ساخته نیست، می توان از قواعدی همچون اهم و مهم، درباره ضرورت‌های اجتماعی بهره برد. در واقع،‌ اینها همانند استثنائاتی می مانند که بر یک اصل‌زده می شوند تا به هنگام ضرورت از این امکانات برای حل مشکلات بهره برد. اما ـ همچنان‌که گفته شد ـ کسی همچون علی(علیه‌السلام) ، نباید از این امکانات استفاده کند، زیرا به عنوان یک مکتب ساز به اصل لطمه می زند.

دوم: سازگاری آرمان‌ها و منافع بر اساس رویکرد عاقبت‌اندیش:

دومین دلیلی که در اینجا می توان ذکر کرد ـ که البته اهمیت آن کمتر از مورد اول نیست ـ در خود آرمان‌گرایی نهفته است. موقعی که از آرمان‌گرایی صحبت می شود، سریعاً به ذهن ما مفاهیمی ایده آلی، ‌دست نیافتنی و نشدنی متبادر می شود؛ مفاهیمی همچون: عدالت، وفای به عهد و جوانمردی که فرای واقعیات زندگانی (منافع) ما تلقی می شوند با عقل ما سازگاری ندارند.

به عبارت دیگر، منفعتی از ملتزم‌بودن به اینها، حاصل نمی شود؛ چرا که آرمان‌گرایی را مقابل واقع‌گرایی می گیریم، واقع‌گرایی را همان طرفداری از منافع بر می شماریم. اگر ما بتوانیم ثابت کنیم که مفاهیمی همچون: عدالت، تعهد و وفای به عهد نیز منافعی را در بردارند، در این صورت به واقع‌گرایی می رسیم. شاید برای اینکه موضوع قریب به ذهن بشود، این طور بتوان گفت که این عقلی که منافع ما در هرکاری لحاظ می کند، خود این عقل دارای سلسله مراتبی است.

مثلاً با عقل در مرحله اول، منافعی را از نظر زمانی بسیار نزدیک می باشند، به دست می آوریم. به طور مثال، در یک بار خرید و فروش یک جنس، سودی را به دست می آوریم و منفعت به  دست  آمده را احساس می کنیم. در مرحله دوم عقل، به منافعی که کمی دورتر از منافع مورد اول می باشد، می رسد. یعنی، دست به کاری می زنیم که با اندک تأخیری، شاهد سود و منفعت کار خود خواهیم بود. مثلاً، در یک معامله سلفی معامله ای را انجام می دهیم که بعد از ۶ ماه، شاهد به دست آوردن سود و منفعت این معامله خواهیم بود.

در مرحله بعد، دست به معامله ای می زنیم که نتایج آن معامله از نظر زمانی، دیرتر از مورد اولی و دومی است. مثلاً،‌ مقداری پول در بانک می گذاریم به امید اینکه ۵ یا ۶ سال آینده بتوانیم با اضافه پولی که می گیریم، صاحب خانه شویم. در واقع، بعد از ۵ یا ۶ سال آینده، شما به سود منفعت خود خواهید رسید؛ هر چند سود و منفعت را فوری به دست نیاورده اید. پس، مدت زمانی صرف شد تا توانستید صاحب خانه شوید. اگر این مراتب را همچنان ادامه بدهیم، در نهایت یک عقل دوراندیش می رسیم. با استفاده از این عقل دوراندیش، می توان معامله کلان تری کرده، که سود آن را کمی دیرتر به دست می آوریم.

به طور مثال، اگر شما به مفاهیمی همچون: عدالت، جوانمردی و وفای به عهد، اعتقاد داشتید، پس اگر در مقابل دشمن خود پیمان متارکه جنگ بستید، دیگر این پیمان را نمی شکنید؛ چرا که معتقدید: «المؤمن إذا وعد وفا» یا «أوفوا بالعقود» حال، اگر آمدید و پیمان را برای هدفی کوچک‌تر و این دنیایی تر شکستید، در واقع مرتکب گناهی شده اند.

البته، ممکن است منفعت مختصری در کوتاه مدت نصیب شما بشود، اما در بلندمدت قطعاً به ضرر شما تمام خواهد شد. هنگامی که بر پیمان خود بودید و برای امروز دنیا پیمان شکنی نکردید، در واقع ممکن است در کوتاه مدت متضرر شوید، ولی در بلندمدت شما به سود کلانی دست خواهید یافت. این مورد با موارد قبلی که گفته شد، هیچ فرقی نخواهد داشت؛ زیرا در همه این موارد، در نهایت سود و منفعت است که حاصل می آید.

با استفاده از این عقل دوراندیش است که می توان به اموری همچون عدالت، اخلاق، وفای به عهد و جوانمردی دست یازید. پس، پایبندبودن به اینها، چیزی از سود و منافع آنها نمی کاهد. در نهایت، می توان بدین نتیجه رسید که آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی در عرض یکدیگر نیستند، بلکه در طول یکدیگرند.

پس، آرمان‌گرایی، همان واقع‌گرایی است؛ بدین گونه که واقع‌گرایی مراتبی دارد، که آرمان‌گرایی در این سلسله مراتب در درجات بالا قرار خواهد گرفت. به عبارت دیگر، هر دو منفعت است؛ یکی منفعت مادی، و دیگری منفعت معنوی.

پس، اگر هر دو را یکی گرفتیم، دیگر اشکال ما که معتقدیم آرمان‌گرایی در مقابل واقع‌گرایی است، منتفی خواهد بود و آرمان‌گرایی نیز همان عاقبت‌اندیشی یا دور اندیشی است. پس، وقتی مولا علی(علیه‌السلام) همانند معاویه نیرنگ به کار نمی بردند و پیمان‌شکنی نمی کنند، در واقع امام(علیه‌السلام) با دوراندیشی خودشان می خواهند سود و منفعت بیشتری به دست آورند.

به عبارت دیگر، معاویه که بی قرارتر و بی صبر تر است، سریعتر می خواهد به هدف خود برسد و منفعت خود را به دست آورد. امام علی(علیه‌السلام) که عاقبت اندیش و صبورند، دست به معامله ای می زنند که سود بیشتری در آن نهفته است.

سوم: کلان نگری

دلیلی دیگر برای اثبات آرمان‌گرایی علی (علیه‌السلام)، دید کلان داشتن و کلی نگری در امور است. این مطلب، مانند در نظر گرفتن یک واقعه در یک ظرف بزرگتری است. پس، نتیجه نهایی که در پایان کار گرفته می شود مهم است، نه نتایج مقطعی و جزئی در یک دوره خاص.

به طور مثال، شاید درباره معاویه بگوییم که چون در مدت حکومتش توانست همه چیز را به دست آورد، پس او برنده نهایی است. اصولاً، این گونه ارزیابی‌کردن، باطل است، و باید فراتر از این قطعی نگری اندیشید. بسیار اتفاق افتاده که گروه‌های مختلفی در مسابقات بین المللی شرکت کرده اند و با وجودی که تعداد از اعضای گروه موفق به دریافت بالاترین رتبه در رشته خود شده اند، اما از نظر گروهی نتایج کمتری به دست آورده اند.

ما باید دامنه ‌تصمیم گیری خود را، به اندازه ۱۴ قرن فراتر بیاوریم و در این چهارده قرن به عملکرد هر دو گروه به قضاوت بنشینیم. اگر در مجموع این ۱۴ قرن نتایج حاصله مثبت بود، برنده واقعی معاویه است. و الا نه.

در این مورد اگر کسی همچون معاویه را شاهد مثال بیاوریم، شاهد خواهیم بود که معاویه بجز چندین سال حکومت خود،‌ موفقیت چندانی به دست نیاورده اما بعد از آن تا قرن حاضر بر جلال و شکوه او افزوده نگردیده که هیچ، بلکه منفورتر و خوارتر نیزگردیده است چه افرادی که با خواندن سرگذشتشان، آنها  را نفرین کرده اند و مظهر حیله کاری و دغل بازی و عیاشی و شهوترانی می دانند. قصری که داشت در زمان خود در سراسر بلاد معروف بود اکنون جز خرابه ای بیش نمانده و به مخروبه ای بدل گشته است.

اما هر چند ممکن است درباره مولی علی(علیه‌السلام) گفته شود که حضرت علی(علیه‌السلام) نتایج چشمگیری در درون حکومت خود به دست نیاورد، اما در یک کلان هزار و چهارصد ساله شاهد خواهیم بود که سال به سال به ارج و قیمت او افزون گشته است.

چه افرادی که با خواندن حکایت‌ها و رویدادهای آن دوران و کارهایی که حضرت علی(علیه‌السلام) کردند، زبان به تحسین آن حضرت گشوده اند، چه مکان‌ها و مقبره هایی که برای آن حضرت ساخته شده است، چه انسان‌هایی که وقتی به یاد امام (علیه‌السلام) می افتند به او می نازند و او را در همه اسوه و الگوی خود قرار می دهند. حال، آیا باز می توان در این دید کلان گفت که علی(علیه‌السلام) در مقابل معاویه به سود و منفعت کمتری نائل گردیده است وسود، بیشتر از آن معاویه بوده، حاشا که چنین نتیجه ای نمی توان گرفت.

شاخص‌های آرمان‌گرایی

عدالت، اصل پایندی به عهد و پیمان، صدق و راستی، مساوات و جوانمردی، از جمله شاخص‌های آرمان‌گرایی است.

اول: عدالت

یکی از شاخص‌های آرمان‌گرایی، عدالت و عدالت پیشگی است. عدالت در منظر علی (علیه‌السلام)، جایگاه ویژه ای دارد؛ به طوری که ایشان را، کشته عدالت می دانند. امام (علیه‌السلام) به عدالت شهره است. ایشان در اجرای عدالت، حاضر نبودند کمترین نرمش ـ حتی به خویشاوندان و نزدیکا نشان ـ از خود نشان بدهند، حضرت علی(علیه‌السلام) در قطعیت برپا داشتن حق و درهم شکستن ظلم می فرمایند: «به خدا، چون کفتار نباشم که با آهنگ به خوابش کنند و فریبش دهند و شکارش کنند. من تا زنده ام به یاری جوینده‌ حق، رویگردان از آن را می زنم و با فرمان یکدل، نافرمان به دل را.[۶]

عدالت در منظر علی (علیه‌السلام)،‌ آنقدر پر اهمیت جلوه می کند، که قبول حکومت را فقط برای اجرای حق و عدل بیان می کنند: «به خدایی که دانه را کفید و جان را آفرید، اگر این بیعت کنندگان نبودند و یاران حجت بر من تمام نمی نمودند و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را برنتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده نشتابند، رشته‌ این کار را از دست می گذاشتم پایانش را چون آغازش می انگاشتم و چون گذشته به کناری می داشتم. و می دیدید که نیای شما را به چیزی نمی شمارم و حکومت را پشیزی ارزش نمی گذارم.»[۷]

امام (علیه‌السلام) در پافشاری بر عدل، در جای دیگری می فرمایند: «به خدا قسم، اگر ببینم که به مهر زنان، یا بهای کنیزان رفته باشد، آن را باز می گردانم که در عدالت گشایش است. آن که عدالت را برنتابد، ستم را سخت تر یابد.»[۸] حضرت علی (علیه‌السلام) درجای دیگری، از عدالت چنین تعبیرهایی دارند: «معیار سیاست، عدالت است»[۹]، «عدالت، نظام بخش حکومت است»[۱۰] و «عدالت، نگهدارنده‌ مردم است.»[۱۱]

دوم: اصل پایبندی به عهد و پیمان

هرگاه حضرت علی (علیه‌السلام) با کسی پیمانی می بستند، به هیچ وجه و یا هیچ عذر و بهانه ای آن را نمی شکستند. همواره امام(علیه‌السلام) خود را ملزم به پایبندی به پیمان خود می کردند، و دیگران را نیز به آن سفارش می نمودند. حضرت علی (علیه‌السلام) از وفا، به سپر یاد می کنند: «همانا، وفا همزاد دوستی است. و من هیچ سپری، نگهدارند ه تر از وفا سراغ ندارم. آن که می داند او را چگونه بازگشتگاهی است، بی وفایی نکند. در روزگاری به سر می بریم که بیشتر مردم بی وفایی را، زیرکی می دانند و نادان آن مردم را، چاره اندیش خوانند. خدایشان کیفر دهد، ‌چرا چنین می پندارند.»[۱۲]

حضرت علی (علیه‌السلام) تا بدان‌جا به وفای به عهد اهمیت می دهند که آن را بنیاد دینداری معرفی می کنند: «بنیاد دینداری، امانت را بجا آوردن و پایبندی به عهد و پیمان است.»[۱۳]

حضرت علی (علیه‌السلام) در نامه خود به مالک اشتر، وفای به عهد را این گونه بیان می دارند: «در میان واجبات الهی، هیچ موضوعی همانند وفای به عهد در میان مردم جهان ـ با تمام اختلافاتی که دارند ـ مورد اتفاق نیست، حتی مشرکان زمان جاهلیت ـ علاوه بر مسلمانان آن را رعایت می کردند، زیرا عواقب پیمان شکنی را آزموده بودند.»[۱۴]

حضرت در جای دیگری در نامه ای به مالک اشتر، وفای به عهد و پیمان و بر پا داشتن آن را به طور مبسوط شرح می دهند و می گویند:

«اگر میان تو و دشمنت پیمانی بسته شد، یا تعهد پناه‌دادن به او را دادی، جامه وفا را به عهد خویشتن بپوشان و تعهدات خود را محترم بشمار. و جان خود را سپر تعهدات خویش قرار ده …. هرگز، پیمان‌شکنی مکن، و در عهد خود خیانت روامدار و دشمنت را مفریب، زیرا غیر از شخص جاهل و شقی، کسی برخداوند گستاخی روا نمی دارد. خداوند عهد و پیمانی را که با نام او منعقد می شود با رحمت خود،‌ مایه‌ آرامش بندگان و حریم امن برای آنان قرارداده تا به آن پناه برند و برای انجام دادن کارهای خود، به جوار او متمسک شوند. بنابراین، فساد،‌ خیانت و فریب در عهد و پیمان راه ندارد.»[۱۵]

سوم: صدق و راستی

حضرت علی (علیه‌السلام) همان گونه که در رفتار صادق بودند، دیگران را هم به آن توصیه و سفارش می کردند. پس از بیعت مردم با امام (علیه‌السلام) در مدینه، حضرت علی(علیه‌السلام) در خطبه ای فرمودند: «پیمان من بدان چه می گویم در گرو است و به درستی گفتارم متعهد و کفیلم. به خدا سوگند، هرگز حقیقتی را کتمان نکرده ام و هیچگاه دروغی نگفته ام.»[۱۶]

حضرت علی(علیه‌السلام) معتقدند: «صدق، سید صلاح هر چیز و دروغ، سید تباهی هرکاری است.»[۱۷]

در جای دیگر،‌ امام (علیه‌السلام) خود را مقدم در کارها قبل از امر کردن به دیگران برمی شمردند: «ای مردم به خدا سوگند من شما را به هیچ طاعتی وادار نمی کنم، مگر اینکه پیش از شما خود به عمل می کنم. و شما را از معصیتی نهی نمی کنم، مگر اینکه خودم پیش از شما، از آن کناره گیری می نمایم.»[۱۸]

چهارم: مساوات

حضرت علی(علیه‌السلام) در همه شرایط برابری و مساوات را رعایت می کردند، و معتقد بودند که عامل برتری دهنده، فقط تقوای الهی است. حضرت علی (علیه‌السلام) در اینباره می فرمایند: «روزی، تقسیم شده است و روزگار می چرخد و مردم تا به آدم همه مساویند.»[۱۹]

حضرت علی(علیه‌السلام) پس از فرستادن محمد بن ابی بکر به فرمانداری مصر، به او چنین خطاب می کند. : «و همه را به یک چشم نگاه کن تا بزرگان در تبعیض تو طمع ستم بر ناتوان نبندند، و ناتوان از عدالتت مأیوس نگردد.»[۲۰]

در جای دیگر، امام (علیه‌السلام) فرمودند: « و برای همه مردم خود آنچه را دوست بدار، که برای خود و خاندانت دوست می داری. و آنچه را که برای خود و خاندانت نمی پسندی، برای آنان مپسند.»[۲۱]

پنجم: جوانمردی

حضرت علی (علیه‌السلام) را، آخر جوانمردی و مردانگی گفته اند. درباره‌ امام (علیه‌السلام)، این عبارت معروف است: «لا فتی الا علی لاسیف الا ذوالفقار» این عبارت، بخوبی گویای جوانمردی حضرت علی (علیه‌السلام) است. امام (علیه‌السلام) در مقابل دشمنان خدا، هم چون کوهی استوار می مانست. هرگز دیده نشد که حضرت علی (علیه‌السلام) در جنگی به دشمن پشت کند؛ حتی گفته شده، که زره حضرت پشت نداشته است.

از سوی دیگر، همین حضرت در مقابل یتیمان به خاک می افتادند، و حتی به آنان سواری می دادند تا دلشان را به دست آورند. امام (علیه‌السلام) شب‌ها کیسه ای از مواد غذایی بر دوش می کشیدند تا به نیازمندان بدهند. حضرت علی(علیه‌السلام) در دنیا مالی نیندوختند، و غذایشان از فقیرترین مردم هم پایین تر بود به گفته شهید مطهری، امام علی(علیه‌السلام) شخصیتی دو نیرویی است، که هم جاذبه دارد و هم دافعه. و جاذبه و دافعه امام (علیه‌السلام) نیز سخت نیرومند است.[۲۲]

حضرت علی(علیه‌السلام) صداقت را همبسته جوانمردی بر می شمرند و می فرمایند: «ارزش مرد، به اندازه همت اوست. و صدق او، به مقدار جوانمردی اش. و دلیری او، به میزان ننگی ـ که از بدنامی ـ دارد. و پارسایی او، به مقدار غیرتی که آرد.»[۲۳] امام علی(علیه‌السلام)، در جای دیگری می فرمایند: «از شریف‌ترین کردار مرد بزرگوار آن است، که از آنچه می داند غفلت نماید.»[۲۴] و نیز، حضرت علی(علیه‌السلام) در جای دیگری می فرمایند: «سزوارترین مردم به کرم، کسی است که کریمان بدو شناخته شوند.»[۲۵]

ج ـ واقع بینی در اندیشه و سیره حضرت علی (علیه‌السلام)

دلایل واقع بینی حضرت علی (علیه‌السلام)

اول: مصلحت اندیشی

یکی از دلایل مهم برای اثبات واقع بینی، مصلحت اندیشی است. هنگامی از مصلحت‌اندیشی استفاده می شود، که فرد نسبت به واقعیات و اوضاع و احوال اجتماع خود کاملاً آگاه باشد

حضرت علی (علیه‌السلام) شخصیتی بودند که مصالح جامعه اسلامی را کاملاً تشخیص می دادند، و بر اساس آن عمل می کردند. ۲۵ سال سکوت حضرت علی (علیه‌السلام) گواه گویایی برای این مدعاست. در آن دوران حضرت  علی(علیه‌السلام) صلاح جامعه‌ اسلامی را در آن دیدند که با ابوبکر بیعت کنند و سکوت برگزینند؛ زیرا ماجرای مرتدان و مسائل و مشکلات به وجود آمده پس از درگذشت پیامبر، جامعه اسلامی را به شدت تهدید می کرد.

حضرت علی(علیه‌السلام) در جای‌جایِ نهج البلاغه تأکید  می کنند که حکومت حق ایشان است که فقط به خاطر مصالح جامعه اسلامی،‌ از آن چشم پوشیدند. در جریانی که در سقیفه بنی ساعده اتفاق افتاد و ابوبکر خلیفه شد، ابوسفیان و عباس عموی پیامبر نزد امام(علیه‌السلام) می روند و از او می خواهند که برای گرفتن حق خود، قیام کنند، اما حضرت علی(علیه‌السلام) نمی پذیرند و می فرمایند:

«… هر که با یاوری برخاست، روی رستگاری بیند وگرنه، گردن نهد و آسوده نشیند، که ـ خلافت بدین سان همچون ـ آبی بدمزه و نادلپذیر است و لقمه ای گلوگیر. و آن که میوه را نارسیده چیند، همچون کشاورزی است که زمین دیگری را برای کشت گزیند. اگر بگویم، گویند خلافت را آزمندانه خواهان است. و اگر خاموش باشم، گویند از مرگ هراسان است. هرگز، من و از مرگ ترسیدن؟[۲۶]

در واقع، حضرت علی(علیه‌السلام) مصلحت را در آن دیدند که سکوت کنند. این انتخاب، واقع بینی حضرت را نسبت به اوضاع و احوال جامعه خود نشان می دهد.

دوم: شرایط زمان و مکان

از جمله دلایل دیگری که می توان برای واقع بینی بیان داشت، بحث شرایط زمان و مکان است. هرکاری، مقتضای زمانی و مکانی خاصی دارد. یعنی، هرکاری را نمی توان در همه‌ شرایط انجام داد. چه بسا، در بعضی مواقع نتوان با آن وسیله، به هدف رسید. به طور مثال، حکومت هم چنین وضعی دارد. کسی که رهبری یک حکومت را به دست دارد، همیشه و در همه حال، نمی تواند از یک ابزار و وسیله برای رسیدن به هدف خود استفاده کند.

حضرت علی(علیه‌السلام) نیز با مقتضیات زمانی و مکانی آشنایی داشتند و در موقع لزوم نیز از آن وسایل بهره می برند. به طور مثال، درباب زکات آمده است که زکات به ۹ چیز (شتر، گاو، گوسفند، طلا، نقره، گندم، جو، خرما و کشمش) تعلق می گیرد.[۲۷] در حالی که حضرت علی(علیه‌السلام) در زمان خود، بر اسبان نیز زکات بستند؛ زیرا تشخیص دادند که این کار، لازم است.

سوم: امکان روی آوردن به فشار

یکی دیگر از موارد دلایل بر واقع بینی، استفاده از فشار است. یعنی، گاهی لازم است کسی که در رأس جریانی قرار می گیرد، برای مصلحت جامعه، بر فرد یا گروه خاصی فشار آورد تا به سر منزل مقصود برسد. در واقع، چون رهبر جامعه در راه رسیدن به هدف خود به موانعی بر می خورد، سعی می کند آنها را با روش‌های مختلف از جمله فشار صحیح ـ که موجب تعالی و رشد جامعه و افراد است ـ بر دارد.

چه بسا فشار نیاوردن و سستی کردن، باعث صدمات جبران ناپذیری گردد. پس، این واقع بینی و آگاه بودن نسبت به شرایط اجتماعی است،‌ که رهبر را بر آن می دارد تا در مواقع لزوم از عامل فشار بهره گیرد. در تاریخ زندگی حضرت علی(علیه‌السلام) به ویژه در دوران خلافت ایشان، از این مصادیق، به فور یافت می شود. حضرت  علی (علیه‌السلام) در راهی که برگزیدند و به آن ایمان داشتند،  لحظه ای از برپا داشتن حق نمی ایستادند.

هر چند عزم محکم امام گاهی موافق و گاهی مخالف، خواست افراد بود، ولی حضرت  علی(علیه‌السلام) با اصرار و پافشاری تلاش می کردند تا آن را انجام دهند. نکته مهمی که در اینجا باید به آن اشاره کرد، این است که زمانی که خود مردم به کاری تمایل نداشتند، حضرت علی(علیه‌السلام) به آنان فشار نمی آوردند.

به طور مثال، در ماجرای حکمیت چون اکثر سپاه حضرت به حکمیت تن دادند،‌ ایشان هم به اکراه پذیرفتند. اینکه دیگران خود دست به کار نمی شدند و فرمان نمی بردند، نباید با پافشاری حضرت و فشاری که ایشان برای اجرای فرمان‌های الهی داشتند،‌ خلط شود.

هدف ما هم همین است که نشان بدهیم واقع بینی حضرت، ایجاب می کرد که دست به چنین کارهایی بزند؛ اگرچه نخواستن مردم، مقوله دیگری است.

شاخص‌های واقع بینی

از جمله شاخص‌های واقع بینی، می توان به سماحت، فرافکنی و بیانات اشاره کرد،

اول: سماحت

یکی از شاخص‌های واقع بینی، سماحت است، که در لغت اجازه دادن و گذشت کردن معنا می دهد.[۲۸] از جمله مصادیقی که در اینجا می توان به آن اشاره کرد، ماجرای اجازه گرفتن طلحه و زبیر از امام (علیه‌السلام) است. آنان برای رفتن به مکه و انجام دادن حج، نزد حضرت آمدند و از او اجازه خواستند.

با اینکه حضرت علی (علیه‌السلام) از قصد و نیت آنان آگاه بودند و می دانستند که آنان برای ایجاد فتنه ای به مکه می روند و دروغ می گویند، لیکن به آنان اجازه دادند تا به مکه بروند. علامه محمدتقی جعفری نیز در کتاب نگاهی به علی (علیه‌السلام)، به این موضوع اشاره کرده است.[۲۹] در واقع، حضرت علی(علیه‌السلام) با آگاهی از شرایط و اهداف کار آنان، سماحت می کنند و نمی خواهند که مجرم را قبل از جنایت محاکمه کنند. امام (علیه‌السلام) می خواهند کاری کنند تا فسق آنان علنی شود و بعد با آنان مبارزه کنند.

دوم: فرافکنی

مورد دیگری که با استفاده از آن می توان به واقع بینی حضرت علی (علیه‌السلام) اشاره کرد، بحث فرافکنی است. فرافکنی، به معنای دورکردن بحران از خود می باشد. به عبارت دیگر، در باب سیاست و حکومت گفته شده است که برای اینکه شما در جنگ با دشمن در داخل کشور خود، متضمن خسارات و زیان‌های سنگین نشوید، لازم است بحران را به خارج از مرزهای خود بکشانید و خسارات را در خارج از مرزهای خود و در حیطه دشمن به دشمن تحمیل کنید.

حضرت علی(علیه‌السلام) به این نکته، بدین صورت اشاره می کنند: «فوالیه ما غزی قوم قط فی عقر دارهم الا و قد ذلوا.[۳۰]» (به خدا سوگند، هیچ قومی در سرزمین خود نجنگیدند،‌ مگر اینکه ذلیل و خوار شدند.) و در واقع، این عبارت واقع بینی ایشان را نشان می دهد.

سوم: بیانات

بیانات خود حضرت شامل: خطبه ها، نامه ها، کلمات قصار و … در شرایط زمانی و مکانی مختلف، حاکی از دقت نظر و ژرف نگری ایشان در مسائل زمان خودشان است. مطالبی که در جریان خطبه شقشقیه بیان شده، حاکی از عمق نظر حضرت درباره‌ واقعیات جامعه است:

«هان! به خدا سوگند، جامه خلافت در پوشید و می دانست خلافت جز مرا نشاید، که آسیا سنگ تنها گرد استوانه به گردش درآید. کوه بلند را مانم که سیلاب از سیتغ من ریزان است، و مرغ از پریدن به قله ام گریزان. ـ چون چنین دیدم ـ دامن از خلافت در چیدم و پهلو از آن پیچیدم. و ژرف بیندیشیدم که چه باید کرد، و از این دو کدام شاید؟ با دست تنها بستیزم یا صبر پیش گیرم و از ستیز بپرهیزم؟ که جهانی تیره است ـ و بلا بر همگان چیره ـ بلایی که پیران در آن فرسوده شوند و خردسالان پیر، و دیندار تا دیدار پروردگار در چنگال رنج امید. چون نیک سنجیدم، شکیبایی را خردمندانه تر دیدم و به صبر گراییدم حالی که دیده از خار غم خسته بود، و آو در گلو شکسته. میراثم ربوده این و آن و من بدان نگران. تا این که نخستین،‌ راهی را که باید، پیش گرفت و دیگری را جانشین خویش گرفت. شگفتا! کسی که در زندگی می خواست خلافت را واگذارد. چون اجلش رسید کوشید تا آن را به عقد دیگری در آورد ـ خلافت را چون شتری ماده دیدند ـ و هر یک به پستانی از او چسبیدند و سخت دوشیدند و ـ تا توانستند نوشیدند ـ پس آن را به راهی درآورد ناهموار، پر آسیب و جان آزار که رونده در آن هر دم به سر درآید، و پی  در  پی پوزش خواهد، و از ورطه به درنیاید. سواری را ما سنت که بارگیر توسن نشیند اگر مهارش بکشد، بینی آن آسیب بیند و اگر رها کند، سرنگون افتد و بمیرد. به خدا که مردم چونان گرفتار شدند که کسی بر اسب سرکش نشیند و آن چارپا و به پهنای راه نرود و راه راست را نبیند. من آن مدت دراز را با شکیبایی به سر بردم، رنج دیدم و خون دل خوردم. چون زندگانی او به سرآمد،‌ گروهی را نامزد کرد و مرا در جمله آنان در آورد، خدا را چه شورایی! من از تحسین چه کم داشتم که مرا در پایه او نیندیشند و در صف اینان داشتند. ناچار، با آنان انباز و با گفتگوشان دمساز گشتم. اما یکی از کینه راهی گیرند و دیگری داماد خود را بهتر دید و این دوخت و آن برید، تا سومین به مقصود و همچون چارپا بتافت، ‌و خود را در کشتزار مسلمانان انداخت و پیاپی دو پهلو را آکنده کرد و تهی ساخت. خویشاوندانش با او ایستادند و بیت المال را خوردند و بر باد دادند. چون شتر که مهار برد و گیاه بهاران چرد ـ چندان اسراف ورزید ـ که کار به دست و پایش بپیچید و بر پرخوری به خواری و خواری به نگون‌ساری کشید. و ناگهان دیدم مردم از هر سو روی به من نهادند و چون یال کفتار پس و پشت هم ایستادند؛ چندان که حسنان فشرده گشت و دو پهلویم آزرده. به گرد من فراهم و چون گله گوسفند سر نهاده به هم. چون به کار برخاستم، گروهی پیمان بسته بشکستند، و گروهی از جمع دینداران بیرون جستند، ‌و گروهی دیگر با ستمکاری دلم را خستند. گو اینکه هرگز کلام پروردگار را نشنیدند ـ یا شنیدند و به کار نبستند ـ که فرماید: «سرای آن جهان از آن کسانی است که برتری نمی جویند و راه  تبهکاری نمی پویند و پایان  کار ویژه پرهیز کاران است.»[۳۱] آری به خدا دانستند، لیکن دنیا در دیده آنها زیبا بود و زیور آن در چشمهای‌شان خوشنما. به خدایی که این دانه را کفید و جان را آفرید، اگر این بیعت کنندگان نبودند و یاران حجت بر من تمام نمی نمودند و خدا علما را نفرموده بود تا ستمکار شکمباره را بر نتابند و به یاری گرسنگان ستمدیده بشتابند، رشته این کار را از دست می گذاشتم و پایانش را چون   آغازش می انگاشتم. و چون گذشته، خود را به کناری می داشتم. و می دیدید که دنیای شما را به چیزی نمی شمارم و حکومت را پشیزی ارزش نمی گذارم.»[۳۲]

د ـ الگوی آرمان‌گرایی واقع بین در اندیشه و سیره حضرت علی (علیه‌السلام)

نظریات مختلف درباره‌ نحوه‌ تلفیق آرمان‌گرایی و واقع گرایی

تعاریف و شاخص‌های هر دو مکتب آرمان‌گرایی، نشان از تفاوت‌هایی بین این دو دیدگاه دارد. همین امر، سبب شده است که عده ای به مکتب آرمان‌گرایی صرف، متوسل شوند و از منافع غافل گردند؛ همان طوری که عده ای صرفاً معتقد به واقع گرایی محض شده و آرمان‌ها را نادیده گرفته اند. در این میان، گروه سومی معتقد به تلفیق این دو نظر می باشند. آنان در عین پایبندبودن به آرمان‌ها و اصول اعتقادی، از منافع نیز غافل نیستند. گروه سوم نظریاتی را در این باب مطرح کرده اند، که به طور خلاصه به آنها اشاره می شود.[۳۳]

اول: نظریه ام‌القری

یکی از نظریات موجود، نظریه «ام‌القری» است که آقای محمداردشیر لاریجانی بیان داشته است. در این، «ام‌القری» کشوری شمرده می شود که، رهبرش پذیرفته‌ جهان اسلام باشد، بتواند مسلمانان را هدایت و رهبری کند و نزد کشورهای اسلامی معتبر باشد. او معتقد است که ایران، ام القرای جهان اسلام است. پس، در صورت تعارض بین  منافع ملی و اهدف آرمانی، اولویت با حفظ ام القرای اسلام است. یعنی، امنیت ام القری باید حفظ شود. ام القری در ۲ صورت به حمایت از دیگر کشورها می پردازد:

اول، هنگامی که مردم آن کشور، حاضر به جانفشانی و فداکاری در راه حفظ ام القری باشند.

دوم، در صورتی که توان و وسع کمک به آن کشور را داشته باشند؛ چنان که قرآن می فرمایند: «لاتکلف الله نفساً الا وسعها».[۳۴]

دوم: نظریه وسع و تدرج

نویسنده ای دیگر معتقد است که این امر مشروط به دو شرط وسع و تدرج، اولویت، با اهداف آرمانی است. یعنی، ابتدا باید توان داشته باشیم، و دیگر اینکه کم کم کمک کنیم. در واقع، این به لحاظ منافع ملی خودمان باشد، نه دیگر کشورها.

سوم: نظریه مقبولیت و مشروعیت

نظریه دیگر این است که ساختار نظام، دو بعد مقبولیت و مشروعیت دارد که باید بین این دو نظام، تعارض قائل شویم. مشروعیت، از قانون شرع است و مقبولیت نظام، کارآمدی آن است. سلسله مباحثی که به کارآمدی کشور مربوط می شود، باید با منافع ملی بسنجیم. و آن سلسله مباحثی را که مربوط به اسلام می شود، لازم است با شرع بسنجیم. پس، اگر به باب مشروعیت بر می گردد، شرع مقدم است و اگر به باب مقبولیت برمی گردد، منافع ملی مقدم است.

چهارم: نظریه طولی

همچنین از نظریه ای که مناسب است آن را نظریه طولی بنامیم چنین مطرح شده است که تا به حال،‌ اشکال ما این بود که منافع ملی را در عرض اهداف آرمانی قرار داده ایم. در صورتی که اگر اینها در طول هم قرار دهیم،‌ مشکل حل می شود. به عبارت دیگر، برای نظاممان یک سلسله اهداف بلند مدت (اهداف آرمانی)، کوتاه مدت (منافع ملی درجه دوم) و اهداف کوتاه مدت (منافع ملی درجه‌ اول) داریم که مصداق آنها عبارتند از: صدور انقلاب، شکوفایی اقتصادی و تمامیت ارضی.

پنجم: نظریه سطح تحلیل منطقه ای و سطح تحلیل جهانی

بر اساس نظریه ای دیگر، باید بین دو سطح تحلیل منطقه أی و تحلیل جهانی، تمایز قائل شویم. یکی سلسله ارزش‌ها و اهداف آرمانی مثل: صلح، عدالت و بشر دولتی در عرصه جهانی مطرح است.

در عرصه منطقه ای، شاهد توجه به مسائل اقتصادی و ارتباطی هستیم. یعنی، مباحثی واقع گرایانه در عرصه منطقه ای، بیشتر مورد توجه است. اگر ما منافع ملی را در عرصه منطقه ای و اهداف آرمانی را عرصه جهانی مطرح کنیم ـ به شرط اینکه در منطقه گرایی هدف را همگرایی قرار دهیم و نه واگرایی ـ می توانیم در ایجاد سازش بین منافع ملی و اهداف آرمانی موفق بشویم.

ششم: نظریه آرمانگرایی واقع بینانه[۳۵]

این نظریه معتقد است که هدف اصلی، تقدم آرمان‌ها و اصول اخلاقی و اعتقادی است. البته، این آرمان‌ها مادامی حق تقدم دارند، که در جامعه ضرورتی پیش نیامده باشد. در صورت پیش آمدن ضرورتی، بر اساس قواعدی همچون تزاحم یا اهم  و مهم،‌ موقتاً آرمانها و اصول کنار گذاشته می شوند و منافع ملی لحاظ می گردند. تا به محض برطرف شدن ضرورت، باز همچنان تقدم با اهداف و آرمان‌ها خواهد بود.

هفتم: نظریه آرمان‌گرایی واقع بین

نظریه دیگری که شاید بتوان به نظریات فوق افزود، نظریه آرمان‌گرایی واقع بین است. چنان که درباره نظریه آرمان‌گرایی واقع بینانه گفته شد، آن نظریه همان تلفیق آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی است که البته آرمان‌ها را اصل قرار می دهد و در مواقع لزوم بدون در نظر گرفتن اصولی که برای این هدف و آرمان متصور است، ‌دست به اعمالی می زند که گاهی متضاد با اهداف آرمانی نیز می باشد.

البته، در توجیه این مطلب، معتقدند که این موارد متضادی که به وجود می آید، در مواقعی که ضرورت ایجاب می کند مانند سوپاپ اطمینان به کار می آید. پس، این  طور نیست که دائمی باشد، بلکه موقتی است و با از بین رفتن ضرورت، دوباره آرمان‌ها تقدم می یابند. اما در مورد نظریه‌ آرمان‌گرایی واقع بین باید گفت که اصول آرمان‌گرایی، به صورت صددرصد اجرا می شوند، بدون اینکه ضرورتی بتواند این اصول را تغییر دهد، و قواعدی برخلاف این قواعد به اجرا درآورد. پس، واقع بینی هم بدین معناست که در این بینش، فرد به همه‌ جریان‌هایی که دور و بر او اتفاق می افتد، آگاه باشد.

این طور نیست که حوادث و وقایع از چشم او دور بماند بلکه با آگاهی از اوضاع و احوال جامعه در جهت آرمان‌ها و اهداف گام برمی دارد. پس، تفاوت این دو بدین ترتیب شد که در اولی، اهداف و اصول آرمانی به طور صددرصد اجرا نمی شود و ممکن است براساس ضرورت‌های فقهی و سیاسی موقتاً این اصول و اهداف تعطیل شوند، در حالی که در دومی،‌ اهداف و اصول آرمانی به طور صددرصد اجرا می شود و ضرورت‌ها نمی توانند مانع از انجام شدن آنها شوند.

آرمان‌گرایی واقع بینانه در اندیشه و سیره‌ حضرت علی (علیه‌السلام)

با توجه به مطالب ذکر شده در صفحات قبل و شاخص‌های آرمان‌گرایی و واقع بینی حضرت، می توان نظریه ای با عنوان «آرمان‌گرایی واقع بینانه» به دست آورد. البته، این نظریه با نظریه قسمت «هـ» همان طور که بیان شد ـ متفاوت است. حضرت علی (علیه‌السلام) را باید آرمان‌گرایی واقع بین دانست. یعنی امام (علیه‌السلام) در عین حرکت در مسیر اهداف و آرمان‌ها و انعطاف ناپذیر بودن درباره آنها، از شرایط جامعه خود نیز آگاهی کامل دارند.

حضرت، در عین برقراری عدالت در جامعه، کاملاً به این نکته نیز آگاهی دارند که اوضاع اجتماع به گونه أی است، که ممکن است در این راه خونش ریخته شود و به شهادت برسند. اما در عین حال، امام(علیه‌السلام) ذره ای حاضر نیستند از هدفی که برای او مقرر شده است، دست بردارند حضرت علی(علیه‌السلام) به پایبندی به اصل عهد و پیمان کاملاً معتقد ند، افراد پیمان شکن را نکوهش می نمایند و همواره به ترک از پیمان شکنی و وفای به عهد توصیه و سفارش می کنند.

هنگامی که امام (علیه‌السلام) با دشمنانشان عهد و پیمانی ـ حتی با اکراه  ـ می بستند،‌ به عهد و پیمان خود کاملاً پایبند بودند و بندبند آن را اجرا می کردند؛ هر چند امام (علیه‌السلام) کاملاً به این نکته نیز واقف بودند که اگر پیمان را بشکنند و عهد خود را زیر پا بگذارند، ممکن است به موفقیت‌هایی این دنیایی نیز برسند و بر دشمنان خود فایق آیند.

امام علی(علیه‌السلام) ، علی(علیه‌السلام) است. علی(علیه‌السلام) را به پایبندی به عهد و پیمان خود می شناسند، نه با پیمان شکنی. حضرت  در رعایت مساوات و برابری ، لحظه ای فرو گذار نکردند. هدف تشکیل حکومت امام (علیه‌السلام) همین بود؛ چنان که از اول تا با آخر هم همین طور رفتار و عمل کردند. ولی، آیا می توان ادعا کرد که علی (علیه‌السلام) سیاست نداشتند و نتوانستند عد ه ای را برعده ای دیگر برتری دهند و بدین صورت، حکومت را برای مدت بیشتری تمدید کنند؟

حضرت کاملاً از این قضایا آگاهی داشتند و می دانستند با تطمیع عده ای، می توانند مدت بیشتری بر مسند خلافت تکیه بزنند. ولی، هیهات که علی(علیه‌السلام) چنین راهی را برگزینند و عده ای را بر دیگران برتری دهند. در نگاه علی(علیه‌السلام) همه با هم برابرند و کسی بر دیگری برتری ندارد. فقط عامل برتری انسان‌ها، تقوای آنان است.

علی (علیه‌السلام) است که با وجود آگاهی از نیت واقعی طلحه و زبیر، قصاص قبل از جنایت  نمی کنند و به آنان اجازه‌ خروج از مدینه را به قصد مکه می دهند. و آنان نیز می روند، و جنگ جمل را به راه می اندازند، در چنین شرایطی، اگر کسانی همچون معاویه بودند و به نیت آنان نیز علم داشتند، آیا قصاص پیشی از جنایت نمی کردند؟

علی (علیه‌السلام) است که وقتی ابن ملجم مرادی را در کوچه و خیابان می دیدند، به یاران خود می گفتند: این فرد، همان کسی است که مرا با شمشیر زهردار خواهد کشت. وقتی اصحاب امام (علیه‌السلام) در صدد اقدام برمی آمدند،‌ آنان را منع می کردند.

علی (علیه‌السلام) است که در جای جای نهج البلاغه، از علم داشتن خود به جریان‌های دور و برشان، خبر می دهند. اما این مسائل، لحظه ای باعث نمی شود که علی (علیه‌السلام) از مسیر خود منحرف شوند و راهی را که در تقدیر او قرار داده شده بود،‌ طی نکنند. در جایی می فرمایند:

«همانا پس از من،‌ مردی بر شما چیره می شود که گلویی گشاده دارد و شکمی فراخ و برون افتاده. بخورد هر چه یابد و بجوید آنچه نیابد. اگر توانید او را بکشید و نتوانیدش کشت. او فرمان دهد تا مرا دشنام گویید و از من بیزاری جویید. اما دشنام، مرا دشنام دهید که برای من زکات است و برای شما نجات. اما بیزاری، از من بیزاری مجویید که من بر فطرت مسلمانی  زادم و در ایمان و هجرت از همه پیش افتادم.»[۳۶]

در جای دیگری، امام (علیه‌السلام) با درایت کامل از وجود جریان خوارج،‌ این گونه از آن یاد می کنند: [و چون خوارج کشته شدند، گفتند،‌ ای امیرمؤمنان!‌ همگی کشته شدند، فرمودند.] هرگز! به خدا نطفه هایند در پشت‌های مردان و زهدان‌های مادران هرگاه مهتری از آنان سر برآرد، از پایش در اندازند؟ چندان که آخر کار مال مردم ربایند و دست به دزدی یازند.»[۳۷]

از این مثال‌ها، در سیره حضرت علی (علیه‌السلام) فراوان دیده می شود. پس، علی (علیه‌السلام) را نمی توان به آگاه نبودن از اوضاع جامعه‌ خود متهم کرد. او نه تنها از جامعه‌ خود مطلع و برآن کاملاً آگاه است، بلکه بر گذشته و آینده نیز تسلط کامل دارد.

نتیجه گیری

حضرت علی(علیه‌السلام) را باید آرمان‌گرایی واقع بین دانست. حضرت در هیچ شرایطی، از اهداف عالیه اسلام برنگشتند، و همیشه و تحت هر شرایطی بندبند آن را اجرا کردند دلایلی چون: مکتب سازی و ایجاد یک جریان فکری خالص و ناب، سازگاری آرمان‌ها و واقعیات با یک دید عاقبت اندیشانه، و در نهایت کلان نگری حضرت علی(علیه‌السلام) به قضایای اطرافش، سبب شده تا حضرت علی(علیه‌السلام) یک آرمان‌گرای کامل باشند و به اصولی همچون: عدالت، مساوات و برابری،‌ وفای به عهد،‌ جوانمردی و صفات نیک دیگری کاملاً پایبند باشند و همه‌ آنها را در بالاترین درجه خود انجام دهند از طرف دیگر، باید علی(علیه‌السلام) را آگاه به شرایط،‌ اوضاع و احوال اجتماع دانست؛ کسی که خوب می بیند، خوب فکر می کند، خوب تحلیل می نماید؛ و نه  تنها به اوضاع جامعه هم عصر خود آگاهی دارد، بلکه از گذشته و آینده نیز خبر می دهد. در یک جمله،‌ امام (علیه‌السلام) کسی است که هم به شرایط جامعه خود واقع بین است و هم مسیر تعالی را نیز طی می کند و به سوی اهداف و آرمانها گام بر می دارد. جای جای نهج البلاغه و سیره عملی آن حضرت،‌ این مدعا را ثابت می کند.

هیچ‌گاه، به دلیل مصلحتی، بیشتر حکومت‌کردن، دفع شر دشمنان یا به دست آوردن دل دیگران، ‌حضرت به خود اجازه ندادند که اصلی از اصول را معلق بگذارند، و از ضرورت‌ها و قواعد فقهای و سیاسی استفاده کنند. هم چنین، حضرت علی (علیه‌السلام) بر خلاف نظریه آرمان‌گرایی واقع بینی که معتقد به تعطیل‌کردن بعضی از اصول و اهداف است،‌ در نظریه ای جدید با عنوان «آرمان‌گرایی واقع بین»، هم اهداف را اجرا می کنند و همیشه به اصول پایبندند، و هم از اوضاع و احوال جامعه غافل نیستند. در نهایت، هیچ گونه ضرورتی اعم از ضرورت‌های سیاسی و فقهی،‌ نمی تواند باعث تعطیل شدن بخشی از اصول و اهداف آرمانی از سوی ایشان شود.

پی نوشت ها

[۱]. آقابخشی با همکاری مینو افشاری راد، فرهنگ علوم سیاسی، چاپ سوم (تهران: مرکز اطلاعات و مدارک علمی ایران، ۱۳۷۶)، ص۳۵۷

[۲]. محمدرضا مجیدی، اصول روابط بین الملل، (حزوه درسی) (تهران: امام صادق(علیه‌السلام))، ۱۳۷۹

[۳]. فرهنگ علوم سیاسی، ص۱۹۱

[۴]. نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدی، چاپ پنجم (تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۷۳)، خطبه ۲۰۰، ص۲۳۶

[۵]. همین مطلب را علامه جعفری در کتاب نگاهی به علی(علیه‌السلام) از قول اوسوالد اشپنگلر،‌ این گونه بیان می کند: «اولین مسئله ای که مستلزم سیاست‌مداران است، احراز شخصیت است. مسئله دومی که هر چند جلوه ندارد ولی مشکل‌تر است و تائید نهایی آن بیشتر می باشد، ایجاد سنت و یک سلسله رسوم قابل دوام است. وی بایستی در دیگران به طوری نفوذ کند، که کارها و اقدامات او با همان شدت و همان روحیه که مخصوص خود اوست، تعقیب شود. وی بایستی چنان جنبش و فعالیتی ایجاد کند، که برای ادامه و بقای آن به وجود شخص او احتیاج نباشد. در این مرحله، سیاست‌مدار به مقامی می رسد که در عصر کلاسیک، آن را موهبت الهی و فر ایزدی تعبیر می نمودند. در این مرحله، وی خلاق زندگانی نوین و بنای روحانیِ نژاد جدید می گردد. شخص او که بشری بیش نیست، پس از چند سالی از میان می رود؛ ولی یک عده معدودی که دست پرورده اویند، راه روش او را اتخاذ نموده و تا زمان غیرمحدودی ادامه خواهند داد. ایجاد این اثر جهانی (سنن باقیه) با این نیروی باطنی طبقه حاکم، فقط کار یک شخص شخیص است که رسوم عالیه ای به وجود آورده و برای جامعه خود به ارث گذارد، در سراسر تاریخ، چیز دیگری جز این اثرات پر دوام نداشته است. سیاستمدار بزرگ، وجود نادری است.»

[۶]  نهج البلاغه، خطبه ۶

[۷] همان، خطبه ۳

[۸] همان، خطبه ۱۵

[۹] «آمدی، شرح غرر الحکم، ج۶، ص۱۱۶ (به نقل از مصطفی دلشاد تهرانی، دولت آفتاب» (تهران: خانه اندیشه جوان، ۱۳۷۷)،

[۱۰] همان، ج۱، ص۴۰

[۱۱] همان، ج۱، ص۳۷

[۱۲] همان.

[۱۳] غررالحکم، ج۱، ص۸۸

[۱۴] نهج البلاغه، نامه ۵۳

[۱۵] همان، نامه ۵۳

[۱۶] همان، خطبه ۱۶

[۱۷] غررالحکم، ج۱، ص۵۳

[۱۸] نهج البلاغه، خطبه ۱۷۵

[۱۹] تحف العقول، ص۱۵۲

[۲۰] نهج البلاغه، نامه ۲۷

[۲۱] تحف العقول، ص۱۲۲؛ طوسی، امالی، ج۱، ص۳۰

[۲۲] مرتضی مطهری، جاذبه و دافعه علی (علیه‌السلام) (قم: انتشارات صدرا، بی تا)،‌ ص۲۲

[۲۳] نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره ۴۷

[۲۴] همان، کلمات قصار، شماره ۲۲۲

[۲۵] همان، کلمات قصار، شماره ۴۳۶

[۲۶] همان، خطبه ۵

[۲۷] علی محمدی، شرح تبصره علامه حلی(ره)، ج۱، چاپ اول (قم: انتشارات درالفکر، ۱۳۷۱)، ص۱۹۸

[۲۸] سماحت با تسامح فرق دارد. سماحت بیشتر از موضع قدرت اعمال می شود در حالی که تسامح بیشتر از موضع ضعف صورت می پذیرد.

[۲۹] محمد تقی جعفری، نگاهی به علی(علیه‌السلام)، (تهران: انتشارات جهان آرا بی تا، صص ۲۷-۲۸

[۳۰] نهج البلاغه، خطبه ۲۷

[۳۱] قصص / ۸۳

[۳۲] نهج البلاغه، خطبه ۳

[۳۳] محمدرضا دهشیری، سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران (حزوه درسی)، (دانشگاه امام صادق(علیه‌السلام) تهران: ۱۳۷۹)

[۳۴] مؤمنون / ۶۲

[۳۵] محمدرضا دهشیری، «آرمان‌گرایی و واقع‌گرایی در سیاست خارجی از دیدگاه امام خمینی  (ره)»، مجله سیاست خارجی، سال سیزدهم، شماره ۲، تابستان ۱۳۷۸

[۳۶] نهج البلاغه، خطبه ۵۷

[۳۷] همان، خطبه.

نویسنده حسن شعبان لو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *