اصول ماندگارى وجاودانگى اندیشه امام حسین(ع) در قلوب و تاریخ اندیشه‌ها

۱۳۹۸-۱۲-۰۳

227 بازدید

فهرست محتوا

اشاره:

مکتب حسینى عنوانى است براى رویکردى تربیتى به بزرگترین حماسه انسانی، حماسه‌اى فراتاریخى و فراجغرافیایى، براى دمیدن روح حقیقت انسانى در همگان، و راه‌نمودن مردمان به سوى تعالی. راهى که حسین(علیه‌السلام) در تعریف زندگی نشان داد، حریت و عزت است؛ و پرچمى که برافراشت فرا راه همه آزادیخواهان و عزت‌جویان تا قیام قیامت است. فرامندى این مکتب هر عقل منصف و آزادیخواه را متحیر و متأثر از خود ساخته و فراراه نجات هر نهضت از یوغ‌بردگى و بندگى قرار داده است. گاندی، رهبر بزرگ هند، به تأسى از این مکتب است که گفته است:«من مبارزه را از شهیدان عاشورا آموختم»[۱]

حسین(علیه‌السلام) با برافراشتن پرچم حماسه کربلا و عاشورا، مکتبى را بنیان گذاشت که مردمان در آن نیکوترین و والاترین تربیت (تربیت نبوی و تربیت علوی) دست یابند. چنانکه خود هنگام حرکت ازمدینه به سوى مکه در آغاز نهضت خویش در وصیت‌نامه‌اش نوشت:

«ارید ان آمر بالمعروف وأنهى عن المنکر و اسیر بسیره جدى محمد، و سیره أبى على بن ابی‌طالب».[۲]

من می‌خواهم به خوبیها سفارش و از زشتیها جلوگیرى کنم، و به سیره جدّم محمد(ص) و سیره‌ پدرم علی(علیه‌السلام) رفتار کنم.

مکتب حسینی. مکتب احیاى اسلام نبوى و اسلام علوى است، مکتبى که اسلام حقیقى در آن جلوه‌دارد و تربیت‌شدگانش بینا و دانا،‌کریم و عزیز، آزاد از دنیا و مطیع خدا، و اهل شجاعت و استقامتند. چنانکه بزرگ مربى این مکتب، حسن(علیه‌السلام) جلوه تام این ویژگیهاست. آن هنگام که حربن یزید ریاحى راه را براى او وکاروانش بست و آن حضرت را از مرگ بیم داد، حسین(علیه‌السلام) خطاب به او سخنی فرمود که بیانگر فرهنگ مکتب حسینى است:

«لیس شذنی من یخاف الموت ما أهون الموت على سبیل نیل العز و احیاء الحق. لیس الموت فى سبیل العز الا حیاه خالده، ولیست الحیاه مع الذل الاالموت الذى لاحیاه معه. افبالموت تخوفنی؟ هیات، طال سهمک و خاب ظنک! لَستُه أخاف الموت…»[۳]

شأن من کسى نیست که از مرگ بهراسد. چقدر مرگ در راه رسیدن به عزت و احیاى حق سبک و راحت است. مرگ در راه عزت، جز زندگى جاوید نیست و زندگی با لذت جز مرگى فاقد حیات نیست. آیا مرا از مرگ می‌ترسانی؟ تیرت به خطا رفته است و گمانت تباه است. من کسى نیستم که از مرگ بهراسم…

امام حسین(علیه‌السلام) با بنیان گذاشتن چنین مکتبى اسلام را زنده کرد، این مکتب برخاسته از مکتب تربیتى پیامبر اکرم(ص) و امیر مؤمنان(علیه‌السلام) بود، مکتبى که به انحراف و اضمحلال رفته بود و حسین(علیه‌السلام) روى آن را به تمامه برپا کرد و پرچمى برافراشت که همیشه تاریخ در اهتزاز باشد. گویا سخن مشهور پیامبر اکرم(ص) بیانگر همین حقیقت بود، که فرموده است:

«حسین منی و انا من حسین»[۴]؛ حسین از من است و من از حسینم.

این بدان معنی است که او و حسین(علیه‌السلام) از نظر وجوب محبت و حرمت شخص واحدند، زیرا محبت حسین، محبت رسول خدا و محبت رسول خدا، محبت خداست. این یگانگی و این سخن که «من از حسینم»،‌مؤید بقاى دین و آیین رسول‌الله به وسیله حسین(علیه‌السلام) و احیاء و ماندگارى آن مکتب بوسیله اوست. زیرا اگر کربلا وعاشورا برپا نمی‌شد و مکتب حسینی شکل نمی‌گرفت، چنان اسلام وارونه می‌گردید که هیچ از آن نمی‌ماند. امام خمینی(ره) در این باره فرموده است:

«در صدر اسلام پس از رحلت پیغمبر ختمى مرتبت پایه‌گذار عدالت و آزادی، می‌رفت که با کجروی‌هاى بنی‌امیه، اسلام در حلقوم ستمکاران فرود رود و عدالت در زیر پاى تبهکاران نابود شود که سیدالشهدا علیه‌السلام نهضت عظیم عاشورا را برپا نمود و با فداکارى و خون خود و عزیزان خود، اسلام و عدالت را نجات داد و دستگاه بنی‌امیه را محکوم و پایه‌های آن را فرو ریخت.»[۵]

پس از پیامبر اکرم(ص) در پى تحولاتى سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگى دگرگونیهاى اساسى شکل گرفت و این دگرگونیها در حکومت معاویه به نقطه اوج خود رسید: بیعت اجباری، برهم خوردن مساوات اجتماعى و شکل‌گیرى نظام طبقاتی، منسوخ شدن عدالت، حاکم شدن جاهلیت در لباس اسلام، تبدیل بیت‌المال مسلمانان به خزانه شخصى زمامداران، شکنجه و آزار و…

این گونه بود که حسین(علیه‌السلام) به پا خاست و با خون خود این ننگها را از دامن اسلام و مسلمانى شست؛ و مکتب حسینى را بنیان گذاشت؛ تا این مکتب و آفریننده آن هماره در تاریخ و تاریخ اندیشه‌ها و قلوب ماندگار و جاوید بماند.

در این مقاله اهتمام بر این است که با توجه به عظمت شخصیت امام حسین(علیه‌السلام) و اندیشه فرامند او در گستره زمان و تاریخ، مهمترین اصول و عواملى که با وجود شخصیتهاى زیاد علمی، سیاسی، مذهبی و… در طول تاریخ حیات بشری، موجب ماندگارى این شخصیت برجسته در تاریخ اندیشه‌ها و قلوب انسانهاى آزادیخواه و حریت‌طلب و عدالت جو شده است، مورد بررس و مطالعه قرار گیرد. در مطالعه موضوع از روش کتابخانه‌اى و تحلیل محتوى استفاده می‌گردد.

تعریف واژگان:

الف) اصول: در لغت به معانی: ریشه‌ها، بیخ‌ها، پایه‌ها، بنیادها و قواعد و قوانین آمده است.[۶]

در اصطلاح به پایه‌ها و ریشه‌هاى یک چیز گفته می‌شود که: موجب قوام و حفظ موجودیت و تداوم بقاى آن چیز است. به عبارت دیگر، ارکانی که عامل پیوستگى و پایدارى امرى باشد، به آن اصول گفته می‌شود.

ب) ماندگاری: در اینجا به هر امرى که بواسطه کیفیت وجود و عمل و میزان اثرگذارى و اثربخشى آن همواره در یادها و خاطره‌ها و اندیشه‌ها زنده و تداوم داشته باشد.

ج) اندیشه: اندیشه در لغت به معناى فکر، گمان و ترس و بیم است.

در اصطلاح مجموعه تراوش فکرى و ذهنى انسان که بر اثر تفکر و تعقل درباره خود و جهان و محیط پیرامون و خدا حاصل می‌گردد.

د) امام حسین(علیه‌السلام): پیشواى سوم شیعیان داراى کمالات عالیه انسانی و الهى و صاحب نهضتى که بعلت متمایز بودن علت و انگیزه وشیوه و هدف نهضتش از سایر نهضتها و جنبشهاى آزدایخواهانه، همواره مورد توجه اندیشمندان و نهضتهاى آزادیبخش بوده است.

اهداف:

از جمله اهداف مقاله بررسى و شناخت علل و عوامل جاودانگى اندیشه امام حسین(علیه‌السلام) در افکارو اندیشه‌ها و دیگر صفاتى که موجب پیوند و قرابت مسلمانان و انسانهاى عدالتخواه و آزادیخواه با آن شخصیت آسمانی بوده است، می‌باشد.

سؤال اساسی:

چه عواملى باعث ماندگارى اندیشه امام حسین(علیه‌السلام) در طول تاریخ در میان افکار و اندیشه‌هاى انسانهاى آزاداندیش بوده است؟

روش مورد مطالعه:

در تدوین و نگارش مقاله، از میان روشهاى تحقیق، از روش کتابخانه‌اى و تحلیل محتوى استفاده می‌گردد؛ که در این روش ضمن مراجعه به منابع معتبر تاریخى و علمی، موضوع مورد تحلیل و تدقیق قرار می‌گیرد.

در این مطالعه جاودانگى اندیشه امام حسین(علیه‌السلام) به عنوان متغیر وابسته و اصول وعواملى که موجب ماندگارى این اندیشه تابناک گشته است به عنوان متغیرهاى مستقل درنظر گرفته شده است.

علل و عوامل ماندگارى و جاودانگى اندیشه امام حسین(علیه‌السلام):

در این بخش به مهمترین اصول و عواملى که در ماندگارى اندیشه حضرت امام حسین(علیه‌السلام) در جریان تاریخ اثرمند بوده‌اند با استناد به شواهد تاریخى اشاره می‌گردد:

۱. اصل خداترسی و ترس‌ناپذیرى از غیرخدا:

اگر عظمت الهی در دل آدمى جلوه کند، انسان به معرفتى می‌رسد که به صورت خداترسی و ترس‌ناپذیرى از غیرخدا جلوه می‌کند، از این رو جز در برابر خدا سر تسلیم فرود نمی‌آید و در ناملایمات و ملایمات، و در سختیها و راحتیها استوار و شکرگزار خواهد بود. در مکتب امام حسین(علیه‌السلام) بالاترین معرفت دریافت عظمت حق و خداترسى است. چنانکه امام حسین(علیه‌السلام) از پدرش روایت کرده است:

«حسبک من العلم ان تخشى الله».[۷] از دانش تو را همان بس که از عظمت خدا بترسی.

سر خم کردن در برابر غیرخدا و تن‌دادن به پستیها از آنجاست که: عظمت الهی ادراک نشده است و اگر آدمى بپذیرد که همه چیز از اوست و جز او هیچ قدرتى وجود ندارد، دیگر تسلیم امر باطلى نمی‌شود.

امام حسین(علیه‌السلام) خود برترین نمونه این منطق است. چنانکه وقتى حربن یزید ریاحى راه وى را به سوى کوفه سد کرد و او را از کشته‌شدن بیم داد، شأن خود را این گونه بیان فرمود: لیس شذنی شأن من یخاف الموت ما اهون الموت على سبیل نیل العز و احیاء الحق. یعنی شأن من شأن کس نیست که از مرگ بهراسد. چقدر مرگ در راه رسیدن به عزت و احیاى حق سبک و راحت است.

مواضع امام حسین(علیه‌السلام) در قیام شکوهمندش گویاى این حقیقت است. چنانکه وقتی عبدالله بن جعفر پسر عموى حضرت، وى را از حرکت به سوى عراق نهی نموده و از ایشان می‌خواهند که از این سفر منصرف گردند و امان نامه‌اى را براى وى ارسال می‌دارند، لکن امام در جواب نامه و امان نامه پسر عمو، چنین پاسخ مى دهند، که این گواه روشن و صادق بر منطق خداترسى و ترس‌ناپذیرى از غیرخداست:

«اما بعد فانه لم یشاقق الله و رسوله من دعا الى الله وعمل صالحا و قال اننى من المسلمین و قد دعوت الى الامان و البر والصله، فخیر الامان، أمان الله…»[۸]

«اما بعد، آن که به سوى خداى عزوجل دعوت نماید عمل صالح انجام دهد و گوید من از تسلیم شدگانم، با خدا و رسولش مخالفت نکرده است و اینکه به من وعده امان و نیکى و پاداش داده‌ای، پس بدان که بهترین امان، امان خداست و آن که در دنیا از خدا نمی‌ترسد هرگز در قیامت امان نیابد، از خداوند می‌خواهم ترسى از خود در دنیا عنایت فرماید که موجب امان ما در روز قیامت گردد…»

بنابراین چون خداترسى در وجود آدمى جاى گیرد، ترس از غیرخدا بی‌معنا می‌شود و خداترسى حریمى است که حافظ حرمت آدمى و موجب استقامت و شکست‌ناپذیرى در انسان می‌گردد، راه کمال به سوی حق، با خداترسى و ترس‌ناپذیرى هموار می‌شود و حسین(علیه‌السلام) این راه را چنان تصویر نموده است که هرکس بتواند ببیند و هر عدالتخواه و آزاده‌اى آن را سیر کند.

۲. اصل حق محوری و حق‌طلبی:

مکتب امام حسین(علیه‌السلام) مکتبى است بر محور حق. و حق را میزان و معیار همه چیز نگریستن است. چنانچه می‌فرماید:

«لایکمل العقل الا باتباع الحق»[۹] عقل به کمال نمی‌رسد، مگر به پیروى از حق.

اینگونه بود که حسین(علیه‌السلام) بر سر مردمانى که سر در زندگى حقیر خود فرو می‌برند و خود را نظاره‌گران بیطرف مبارزه حق و باطل می‌انگارد، فریاد می‌زند که: «الا ترون ان الحق لایعمل به، و ان الباطل لایتناهى عنه»[۱۰] آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل دورى نمی‌شود؟

و در نامه‌ای که براى شیعیان خود در بصره می‌نویسد، قیام خود را قیام حق محورانه و حق‌طلبانه اعلام می‌نماید. و در آغاز نامه چنین می‌فرماید: «فانى ادعوکم الى احیاء معالم الحق و اماته البدع»[۱۱] همانا من شما را به زنده‌کردن آثار و نشانه‌هاى حق و نابودکردن بدعتها فرا می‌خوانم.

اینها همه آزموده‌هاى والایى از مکتب حسینى است تا انسانها پیوسته بر حق گام زنند و حقوق خود را بشناسند و از حق دفاع نمایند و حق‌طلبی را در زندگى خود حاکم کنند.

۳. اصل حریت و آزادگی:

انسان تا به آزادمنشى نائل نگردد و از اسارت نادانى و گمراهى آزاد نشود و مادام که در اسارت وابستگیهاى دنیایى و دلبستگیهای نفسانى است، به هیچ کمال دست نمی‌یابد؛ و نمی‌تواند به سوى مقصد والایى که براى آن آفریده شده است سیر نماید. امام حسین(علیه‌السلام) با نهضت و شهادت خود راه آزادگى را بر همگان گشود، چنانکه در زیارت اربعین حضرت حسین(علیه‌السلام) منقول از امام صادق(علیه‌السلام) آمده است:

«وبذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهاله، و حیره الضلاله»[۱۲] او جان خود را در راه تو داد تا بندگانت را از جهالت و سرگردانى در گمراهى برهاند.

                            قصد جانان کرد و جان بر باد داد         رسم آزادى به مردان یاد داد[۱۳]

از جمله متربیان در مکتب حریت و آزادگى امام حسین(علیه‌السلام)، حربن یزید ریاحی همان کسى که راه را بر حسین(علیه‌السلام) بسته بود و در مقابل او ایستاده بود، اما اینکه متأثر از حریت و آزادگى صاحب مکتب خواهان بازگشت به حق می‌گردد و در این راه نیز جان خود را تقدیم دوست می‌نماید.

و وقتى حر به شهادت می‌رسد، امام حسین(علیه‌السلام) درباره‌اش می‌فرماید: «انت الحرکما سمتک امک حراً فی‌الدنیا والاخره»[۱۴] همچنان که مادرت تو را حرّ نامید، تو واقعاً در دنیا و آخرت حرّ هستی.

۴. اصل پارسایی و وارستگی:

امام حسین(علیه‌السلام) در خطبه‌اى والا، در صبح روز عاشورا، درباره دنیا با همه زیبائیهای ظاهریش چنین می‌فرماید:

«الحمدالله الذی خلق‌الدنیا، فجعلها دار فنائ و زوال، متصرفه باهلها حالا بعد حال، فالمغرور من غرته، والشقى من فتنه، فلا تغرنکم هذه الدنیا، فانها تقطع رجاء من رکن الیها، و تخیب طمع من طمع فیها».[۱۵]

سپاس خدایی را سزاست که دنیا را آفرید و آنرا را خانه نابودى و ناپایداری قرار داد، همان دنیایى که اهل خویش را پیوسته دگرگون می‌سازد، پس فریب خورده کسى است که: فریب دنیا را خورد و بدبخت کسى است که مفتون آن شود. بنابراین دنیا فریبتان ندهد، که هر که بدو تکیه کند ناامیدش سازد و هر که در او طمع بندد مأیوسش نماید.

در شب هشتم یا نهم محرم امام حسین(علیه‌السلام) در ملاقاتى با عمربن سعد او را به نجات از دام دنیا و پیوستن به خود فرا خواند، لیکن عمربن سعد، به علت دلبستگی به دنیا و تعلقات آن، دست از قدرت‌طلبى نکشید و نخواست از دام دنیا نجات یافته و با پارسایى و وارستگى به حقیقت خویش رو کند. لذا به دعوت امام حسین(علیه‌السلام) پشت کرد و آن را نپذیرفت و درنتیجه عاقبت و فرجام‌سوئى را براى خود رقم زد، بندگی دنیا آدمى را به پستى و تباهى می‌کشاند و او را به ستمگرى و یا ستم‌پذیرى وامی‌دارد.

این منطق برخاسته از حقیقت پارسامنشى اوست که با معرفت بر عاقبت دنیاپرستی پس از ورود به کربلا در ضمن سخنى می‌فرماید:

«مردم بندگان دنیایند و دین سر زبانشان است، پشتیبانی‌شان از دین تا آنجاست که زندگی‌شان در رفاه است، و هرگاه به آزمایش گرفته شوند دینداران [واقعی] اندکند»[۱۶]

لذا تا وارستگی و پارسایى نسبت به دنیاى نکوهیده حاصل نگردد انسان صاحب عزت و قوت و عظمت نمی‌گردد که این صفت در تمامى مراحل زندگی امام حسین(علیه‌السلام)، بویژه در دوران نهضت و قیامش برجسته‌تر و کاملاً نمایان و درخشانتر است.

۵. اصل عدالتخواهی و ظلم‌ستیزی:

فطرت بیدار آدمى عدالتخواه و ظلم ستیز است و انسان زنده نمی‌تواند نسبت به بی‌عدالتى و ستمگرى سکوت کند و دم برنیاورد. از این روست که فریاد عدالتخواهى و ظلم ستیزى حسین(علیه‌السلام) پیوسته شنیده می‌شود:

«الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لایتناهى عنه؟»[۱۷]

آیا نمی‌بینید که به حق عمل نمی‌شود و از باطل دورى نمی‌شود.

عدالتخواهى و ظلم‌ستیزى از برجسته‌ترین وجوه مکتب حسین(علیه‌السلام) است، چنانکه حسین(علیه‌السلام) از ابتداى نهضت خویش تا گاه شهادت آن را مطرح می‌نمود و بدان دعوت می‌کرد.

۶. اصل حفظ حدود الهى و مرزبانی:

مشى و منش امام حسین(علیه‌السلام) در جریان نهضت و در سخت‌ترین اوضاع و احوال گویای این حقیقت است که حفظ حدود و حریمهاى الهى و مرزبانی براى او از هر چیز مهمتر بوده است و اساساً حسین(علیه‌السلام) برای این به پا خاست که حدود الهى زیرپا گذاشته شده بود و حرمت مردمان دریده شده بود و حقوق انسانها پایمال گشته بود. چنانکه خود فرمود:

«الا و ان هولاء و قدلزموا طاعه الشیطان و ترکوا الرحمان، واظهر والفساد و عطلوا الحدود واستأثروا بالفیء. واحلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق من غیر»[۱۸]

مردم! آگاه باشید که اینان ] امویان[ پیروى از شیطان را بر خود واجب نموده و اطاعت خدا را ترک کرده‌اند و فساد را ترویج نموده و حدود الهی را تعطیل کرده‌اند، و اموال عمومى را به خود اختصاص داده‌اند و حرام خدا را حلال نموده و حلال را حرام ساخته‌اند، و من شایسته‌ترین کسی هستم که این وضع را تغییر دهم.

همچنین آن حضرت در نخستین خطبه خود در سرزمین کربلا، مردم را بدین امر توجه داد که نسبت به پایمال شدن حقوق و برپاشدن باطل و لگدمال شدن حرمتهای انسانى و شکسته‌شدن مرزهاى اخلاقى و بی‌ارزش کردن دینداری چشم بگشایند؛ و نسبت به این دگرگونیها بی‌تفاوت و متساهل نگردند؛ و از خود غیرت نشان داده و در برابر اوضاع پیش‌آمده ایستادگی نمایند.

لذا تأکید در مکتب حسین بر این است که انسانها مرزبان شوند و حریمها را پاس بدارند و با حفظ حدود سیر نمایند. زیرا نقض و حریم انسانی و حدود الهى می‌تواند منشأ همه پستیها و تباهیها گردد.

۷. اصل بینایی و بیداردلی:

زندگى ودینداری در مکتب حسین(علیه‌السلام) بر پایه بینایى و بیداردلی است و حسن(علیه‌السلام) پیوسته بر این امر تأکید کرده و تلاش نموده تا پیروانش به روشن‌بینى دست یابند و براساس بینایى عمل کنند. آن حضرت در دعایى والا چنین فرموده است:

[اللهم] اجعل علی البصیره مدرجتی، و على الهدایه محجتی، و علی الرشاد مسلکی، حتى تنیلنى و تنیل بى امنیتی، و تحل بى على ما به اردتنى و له خلقتنى و الیه آویتنی»[۱۹]

خدایا حرکتم را براساس بینایى و راهم را با هدایت و روش و طریقه‌ام را قرین رشد و تعالى قرار ده تا مرا به مقصد نائل گردانی. و دیگران را بوسیله من به مقصد برسانى و مرا در آنچه تو خواهان آنى و به جهت آن مرا آفریده‌اى و بدان سوى پناه داده‌ای، وارد نمایی.

بنابراین مکتب حسین مکتبى است براى گشودن دیده‌ها ودلها و سیر به سوى بینایى و بیداردلى و تربیت انسانهاى ربانى و همه چیز آن در این جهت است به بیان حسین(علیه‌السلام): «درایه العلم لقاح المعرفه»[۲۰] علم برای بارورى معرفت است.

۸. اصل حمیت و سازش‌ناپذیری:

باید امام حسین(علیه‌السلام) را نمونه اعلاى حمیت و سازش‌ناپذیرى در دفاع از حق و تن‌ندادن به خوارى و زبونى و سرباززدن از ننگ وعار دانست در تأیید این سخن به سخن ابن‌ابی‌الحدید معتزلى اشاره می‌گردد که در این‌باره می‌نویسد: «سیداهل الاباء الذى علم الناس الحمیه و الموت تحت ظلال السیوف اختیار اله على الدنیه، ابو عبدالله الحسین بن علی‌بن ابی‌طالب علیهما‌السلام عرض علیه الامان و اصحابه، فأنف من الذل…»[۲۱]

سرور کسانی که زیر بار خوارى نرفته‌اند، کسى که به مردم و مردانگى و غیرت و مرگ زیر سایه‌هاى شمشیر را آموخته و چنین مرگى را بر خوار و زبونى ترجیح داده است، ابوعبدالله الحسین(علیه‌السلام) است که به او و یارانش امان داده شد، اما از آنجا که نمی‌خواست تن به زبونى دهد و نیز بیم آن داشت که ابن زیاد اگر هم او را نکشد، به نوعى خوار و ذلیلش سازد، مرگ را بر چنین زندگی ترجیح داد.

نمود عالى این حمیت و ساز‌ش‌ناپذیرى در روز عاشورا بارزتر است. زمانیکه سپاه یزیدیان، حسینیان را محاصره کرده بودند حسین(علیه‌السلام) در برابر صفوف دشمن خطبه‌اى حماسى ایراد کرد و پرچم حمیت و سازش‌ناپذیرى را در بلندترین قله انسانیت به اهتزاز درآورد تا از آن پس براى همگان مشهود بماند تا بدو تأسى کنند: «الا وان الدعی ابن الدعى قدرکزبین اثنین، بین السله والذله و هیهات منالذله…»[۲۲]؛ «آگاه باشید که این فرومایه (ابن زیاد)، فرزند فرومایه،‌مرا میان دوراهى شمشیر و خوارى قرار داده است و هیهات که ما تن به خوارى دهیم… و دامنهاى پاک مادران و انسانهاى پاکدامن و جاهاى باغیرت و نفوس باشرفات روا نمی‌دارند که با فرمانبرداری از فرومایگان را بر قتلگاه رادمردان مقدم بداریم…»

و ایشان در برابر بیعت خواهى یزید می‌فرماید: مثلى لایبایع لمثله؛ همچو منى با چون او (یزید) بیعت نمی‌کند.

این منطق گویای این است که اگر حسین(علیه‌السلام) در برابر مسخ دین و پایمالی حقوق مردم سازش می‌کرد و سکوت پیشه می‌نمود از بهترین جایگاه اجتماعى و سیاسى بهره‌مند می‌شد ولى او به هیچ قیمتى حاضر نشد در برابر جنایات و ظلم یزیدیان کوتاه آمده و سکوت اختیار نماید و دست از رسالت الهى خود بردارد بر این اساس است که باید تمام صحنه‌هاى زندگى حسین (علیه‌السلام) را آموزشگاه حمیت در راه حق و حقیقت دانست.

پیغمبر صلى الله علیه وآله وسلم به نصّ قرآن کریم و همچنین امام علیه السلام (از عترت پاک او) بشرى است همانند سایر افراد بشر و اعمالى که در مسیر زندگى انجام مى‏دهد مانند اعمال سایر افراد بشر در مجراى اختیار و بر اساس علم عادى قرار دارد. امام علیه السلام نیز مانند دیگران خیر و شرّ و نفع و ضرر کارها را از روى علم عادى تشخیص داده و آنچه را شایسته اقدام مى ‏بیند اراده کرده، در انجام آن به تلاش و کوشش مى‏پردازد. در جایى که علل و عوامل و اوضاع و احوال خارجى موافق مى‏باشد، به هدف اصابت مى‏کند و در جایى که اسباب و شرایط مساعدت نکنند، از پیش نمى‏ رود. (و اینکه امام علیه السلام به اذن خدا به جزئیات همه حوادث چنان که شده و خواهد شد واقف است، تأثیرى در این اعمال اختیاریه وى ندارد، چنان که گذشت.)

امام علیه السلام مانند سایر افراد انسانى، بنده خدا و به تکالیف و مقررات دینى مکلّف و موظّف مى‏باشد و طبق سرپرستى و پیشوایى که از جانب خدا دارد با موازین عادى انسانى باید انجام دهد و آخرین تلاش و کوشش را در احیاى کلمه حق و سر پا نگه‏داشتن دین و آیین بنماید.

۹. اصل شجاعت و دلیری:

حماسه حسینی حماسه‌اى برخاسته از پایگاه شجاعت انسانى است. زندگى حسین(علیه‌السلام) در تمام مراحل لبریز از صحنه‌هاى بروز شجاعت در جلوه‌هاى مختلف آن است. ادامه صلح حسن(علیه‌السلام) و ایستادن در برابر معاویه پس از شهادت رساندن حجربن عدى و یارانش و افشاکردن ماهیت امویان در آن دوران سخت دهشتناک از نمونه‌هاى والاى شجاعت حسینى است.

در روز عاشورا پس از آنکه همه یاران حسین(علیه‌السلام) به شهادت رسدند و کسى براى یاری او باقى نماند و آن همه مصیبت استوارترین انسانها را می‌شکست و همه چیز در اطراف او موجب ضعف قلب وانکسار روح و تزلزل در اراده بود، اما اینها هیچ تأثیرى در شجاعت و دلیرى حسین(علیه‌السلام) نکرده بود.

ابومخنف از قول عبدالله بن عمار در این باره می‌گوید:

به خدا سوگند هرگز شکست خورده و مغلوبى را ندیده‌ام که فرزندان و خاندان و یارانش کشته شده باشند و او چنان استوار و بدون ترس و با آرامش خاطر و با جرأت و باشهامت باشد.[۲۳]

۱۰. اصل پرواپیشگی و خودنگهداری:

زندگى انسان به معناى دقیق کلمه، یعنى دورنگهداشتن خود از مناسبات و روابط حیوانی، و پرواداشتن از زشتى و پلیدى و پایبندی به مناسبات و روابط عقلانى و دینى که این مهم، جز با تربیت نیروى درونى وحالتى معنوى و روحانى حاصل نمی‌شود. بر این مبنا امام حسین(علیه‌السلام) پیروان خود را بر رعایت تقوی دعوت و بر آن تاکید می‌نماید و می‌فرماید:

«اوصیکم بتقوی الله، فان الله قدضمن لمن اتقاه ان یحوله عما یکره الى ما یحب و یرزقه من حیث لایحتسب…».[۲۴]

«شما را به تقوای الهى سفارش می‌کنم زیرا خداوند ضمانت داده است کسى را که تقواى الهى پیشه کند، از آنچه ناخوش باشدش به آنچه او را خوش اید انتقال دهد و از جایى که حسابش را نمی‌کند به او روزی رساند…».

۱۱. اصل کرامتمندی و عزت‌مندی:

مکتب حسین، مکتب کرامتمندى و عزتمندى است و حسین(علیه‌السلام) مظهر کامل کرامت انسانی و عزت ایمانى است. از اهداف مهم تربیت این است که انسان به گونه‌اى تربیت شود که اعتلاى روحى بیابد و خود را از پستى و فرمایگى به دور دارد و حرمت و شرافت و شخصیت براى خود قائل شود و بزرگوارى خود رادر همه حال حفظ نماید و نیز به گونه‌اى تربیت شود که در برابر حوادث شکست‌ناپذیر گردد و به صلابت و محکمى و استوارى دست یابد. چنین انسانى است که هرگز به پستى و خواری، فرومایگى و زبونى تن نمی‌دهد و در برابر سخت‌ترین سختیها و بزرگترین مصیبتها پایدار می‌ماند. چنانکه حسین(علیه‌السلام) این گونه بود، انسانى که به هیچ وجه به خوارى و زبونى تن نسپرد و دارایی‌اش برباد رفت، فرزندان و یارانش کشته شدند، خاندانش به اسارت درآمد، بدنش با شمشیر قطعه‌قطعه شد، اما روحش استوار و محکم ماند. چنین سربلندى و عزتی، از آن خداوند است که به دوستدارانش می‌بخشد و آنان را ارجمند و شکست‌ناپذیر می‌سازد خداى عزیز خود فرموده است:

«ولله العزه و لرسوله و للمؤمنین»[۲۵]؛ و عزت از آن خداو از آن پیامبر او و از آن مؤمنان است.

حسین(علیه‌السلام) بر حفظ کرامت مردمان بسیار تأکید می‌کرد و می‌آموخت که کرامت آدمیان نباید شکسته شود و راه حقارت بر آنان گشوده گردد. امام حسین(علیه‌السلام) وقتى از او مالى درخواست می‌شد ضمن اجابت و اعطاى مال، تلویحاً به فرد یاداور می‌شوند که اگر آبرویت را نگهداری آن نفس بهتر است و به او ارائه طریق می‌نمودند تا با حفظ عزت و آبرو با زحمت خود نیازش را مرتفع نماید. لذا مردم را دعوت به مکارم اخلاقی می‌نماید و در خطبه‌اى می‌فرماید:

«ایها الناس نافسوا فی‌المکارم»[۲۶]؛ اى مردم در مکارم اخلاق بر یکدیگر پیشى گیرید.

و یا امام حسین در برابر فشارهاى حکومت یزید و یا تصمیمات او، فریاد می‌زند: «لا أعطی الدنیه من نفسى ابداً»[۲۷]؛ هرگز تن به پستی نخواهم داد.

«لاوالله لا اعطیهم بیدى اعطائ الذلیل، ولااقر اقرار العبید»[۲۸]؛ نه، به خدا سوگند که نه مانند ذلیلان تسلیم می‌شوم، و نه مانند بردگان گردن می‌نهم.

بنابراین منطق و سلوک حسینی(علیه‌السلام) پرچمى است برافراشته بر قله کرامتمندی و عزتمندى تا همیشه در اهتزاز باشد و همگان آن را ببینند و بدان تأسى کنند.

۱۲. اصل پایبندی به عهد و پیمان و وفاداری:

علی(علیه‌السلام) می فرماید:«أصل الدین أداء الامانه، والوفاء بالعهود»[۲۹]؛ بنیاد دینداری، امانت را به جاى آوردن و پایبندى به عهد و پیمان است.

سلوک حسین(علیه‌السلام) در تمام احوال مبتنى بر پایبندى به عهد و پیمان و وفاداری و امانتدارى بود؛ حتى بر پیمان برادر با معاویه و صلحنامه منعقد شده، پایدارماند و خلاف عهد و پیمان نکرد.

وفادارى در مکتب حسینى از درخشانترین ویژگیهاست، چنانکه یاران حسین(علیه‌السلام) در شب عاشورا علیرغم اینکه اجازه داد بروند اما آنان سخن از پایبندى به عهد و پیمان و وفادارى به میان آوردند و تا آخر نیز به عهد و پیمان پاى فشردند و معتقد بودند پایبندى به مکتب حسینی، پایبندى به زیباترین اصول زندگى است.

۱۳. اصل تنسّک و عبادت‌پیشگی:

نیایش حسین(علیه‌السلام) در عرفان و عرضه بندگى در دعاى عرفه، براساس معرفتی کامل به حق نشان می‌دهد که جایگاه عبادت پیشگى در مکتب حسین (علیه‌السلام) چگونه جایگاهى است. روایت شده است که در پسین روز عرفه در سرزمین عرفات حسین(علیه‌السلام) از خیمه خود بیرون آمد و با گروهى از خاندان و شیعیان خود در نهایت تذلل و خشوع در جانب چپ کوه ایستادند و روى به سوى کعبه گردانیدند و دستها را برابر دیدگان برداشتند و مانند مسکینى که طعام طلبد، نیایش کردند و عبارات آن حضرت در دعاى عرفه‌اش، خود مدرسه‌اى است برای آموزش نیایش و پرستش.

حسین(علیه‌السلام) بنده‌ای تمام عیار بود و به عبادت پیشگى عشق می‌ورزید چنانکه روایت شده است که بیست و پنج بار پاى پیاده برای مراسم حج ازمدینه به مکه رفت و در شبانه‌روز بسیار نماز می‌گزارد و بسیار مناجات می‌کرد و می‌فرمود:

«البکاء من خشیه الله نجاه من النار»[۳۰]؛ گریه از خشیت خدا مایه نجات از آتش است.

تنسک و عبادت‌پیشگی چنان با جان حسین(علیه‌السلام) آمیخته بود که وجود او مظهر بندگى خدا بود و او دلبسته نمازگزاردن و قرآن خواندن بود. در کربلا چون حسین و یارانش در محاصره کامل قرار گرفتند و دشمن آماده حمله بود، حسین(علیه‌السلام) بوسیله عباس(علیه‌السلام) از انان خواست تا جنگ را به روز بعد موکول کنند و آن شب را فروگذارند تا او و یارانش آن شب را به نماز و نیایش و طلب آمرزش سپری سازند.

آخرین جلوه راز و نیاز و نیایش و نماز حسین(علیه‌السلام) در ظهر عاشورا و در گرماگرم پیکار بود که آن حضرت به نماز ایستاد.

۱۴. اصل تواضع و فروتنی:

سلوک و رفتار حسین(علیه‌السلام) سرشار از جلوه‌هاى زیباى تواضع و فروتنى است تا دوستداران او به راه و رسمش تأسى نمایند. روایت شده است که روزى حسین(علیه‌السلام) بر گروهى از مستمندان گذشت که سفره‌اى حقیرانه برپا کرده بودند و از تکه‌هاى نان که در آن گردآورده بودند می‌خوردند. چون حسن(علیه‌السلام) را دیدند او را به همنشینى و هم‌سفره‌شدن دعوت کردند. پس آن حضرت درودشان گفت و در کنارشان نشست و با آنان هم‌غذا شد و فرمود: ان الله لایحب المتکبرین؛ همانا خداوند گردنفرازان را دوست ندارد.

آنگاه به آنان فرمود آیا شما نیز دعوت مرا می‌پذیرید؟ گفتند آری، اى فرزند رسول خدا و پس برخاستند و همراه آن حضرت به منزل او رفتند و حسین(علیه‌السلام) از همسرش رباب خواست تا آنچه در خانه دارند براى آن میهمانان فراهم نماید.[۳۱]

۱۵. اصل نفی خودکامگى و خودکامگلی‌پذیری:

قیام حسین(علیه‌السلام) قیامى بود بر ضد خودکامگی‌پذیری، روند قیام حسین(علیه‌السلام) از زمانى که ولیدبن عتبه بن ابی‌سفیان، والی مدینه به فرمان یزید از آن حضرت بیعت خواست تا زمانی که حسین(علیه‌السلام) درروز عاشورا یکه و تنها ماند و به استقبال شهادت شتافت، روندى بود بر ضد انواع خودکامگی. حسین(علیه‌السلام) در همان آغاز نهضت خویش با نفى بیعت با یزید به همگان آموخت که نباید تن به خودکامگى سپرد و سر در برابر استبداد فرود آورد. از این رو فرمود:

مثلى لایبایع لمثله؛ همچون منى با چون او بیعت نمی‌کند.

آخرین سخنان حسین(علیه‌السلام) در روز عاشورا را نیز بیانگر مبارزه سخت او با خودکامگی بود که خطاب به ابن زیاد فرمود:

آگاه باشید که این فرمایه، فرزند فرومایه، مرا میان دوراهى شمشیر و خودخواهى قرار داده است و هیهات که ما تن به خوارى دهیم.

لذا حسین(علیه‌السلام) با قامتى به بلنداى تاریخ در برابر این خودکامگى ایستاد و براى همیشه تکلیف را روشن کرد که در اسلام هیچ جایی براى خودکامگى و خودکامگی‌پذیرى نیست.

۱۶. اصل غیرت دینی:

غیرت دینی تلاش در نگاهبانى دین از آفت، و حمیت در حفظ آن از بدعت و کوشش در ترویج آن است.[۳۲]

از مهمترین علل قیام حسین(علیه‌السلام) این بود که دین مورد تعرض قرار گرفته بود و امویان تلاش می‌کردند که دین را بتمامه از محتوى تهی کنند و جز پوستى از آن باقى نگذارند و به نام دین مردمان را به بندگى خود گیرند و تحت لواى دین به حقوق و حیثیت و شرافت مردمان تعدى نمایند و داراییهاى ایشان را به غارت برند و دست به دست بگردانند. چنانکه علی(علیه‌السلام) در این باره می‌فرماید:

«اى مردم به زودى بر شما روزگارى خواهد آمد که اسلام را از حقیقت آن خالی نمایند، همچون ظرفى واژگونش کنند و آن را از آنچه درون دارد تهی‌سازند»[۳۳]

قیام حسین(علیه‌السلام) بر ضد چنین مناسبات و روابط و این گونه دین را به تباهی کشاندن بود. او خود پس از ورود به مکه در نامه‌اى به مردم بصره این امر را به صراحت اعلام نمود:

«من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) دعوت می‌کنم که سنت را میرانده‌اند و بدعت را زنده کرده‌اند».[۳۴]

بنابراین قیام حسین(علیه‌السلام) قیامى بود براساس غیرت دینی، بر ضد تحریف اسلام و بر ضد برپاکردن مناسبات خودکامانه و مستبدانه به نام دین.

زیباترین جلوه غیرت دینی، در مکتب حسین(علیه‌السلام)، وجود مبارک حضرت عباس(علیه‌السلام) است که چون دست راستش را ناجوانمردانه قطع کردند شمشیر به دست چپ گرفت و با تمام وجودش از دین حمایت نمود.

۱۷. اصل ازخودگذشتیگی و فداکاری:

انسان تا از خود نگذرد و به فراتر از خویش نرود، و حق را و انسانیت و ارزشهای والاى دین و مردم را بر خود مقدم ندارد، به امر مقدس ونیکوییهای حقیقى واصل نمی‌شود. بدین خاطر است که حسین(علیه‌السلام) در راه آرمان مقدس همه چیزش را فدا نمود تا حقیقت زنده بماند و عدالت رخ نماید و مردم باعزت زندگى کنند. اما حسین(علیه‌السلام) زمانى که تصمیم گرفت از مکه به سوى عراق حرکت کند پیش ازحرکت خطبه‌اى درمیان خاندان و جمعى از شیعیان و یاران خود ایراد کرد و در آن خطبه این راه را بر آنان گشود و فرمود:

«اکنون هر یک از شما که آماده است در راه‌مان از خون خویش بگذرد و جان خود را در راه لقای خدا نثار کند، پس با ما همسفر شود.»[۳۵]

این دعوتی است فراتاریخى و فراجغرافیایى تا هر کس که می‌خواهد با حسین(علیه‌السلام) همسفر شود و تا قله انسانیت پیش رود، بداند که باید اهل فداکارى در راه خدا و دین او وجامعه انسانى باشد.

نتیجه‌گیری:

آنچه بواسطه ضیق مجال در این مختصر مقال بیان گشت برایند سخن و کلام در علت ماندگارى اندیشه‌هاى بزرگ این بود که مردان بزرگ، بزرگ مردانى هستند که بزندگانى شخصى خود اهمیت نداده بلکه گستره مشى و منش آنان فراتر از یک زندگى شخصى بوده که هدف عالى آنان ترقى و اعتلاى قوم و ملت و جلوگیرى از سقوط و اضمحلال آن می‌باشد. در این راه فداکارى و کوشش لازم را تا حد توانایى خود بعمل می‌آورند. به همین دلیل نام آنان پس از مرگشان زبانزد خاص و عام گشته و اهمیت بزرگی‌شان به نسبت بزرگی خدمات و میزان اثربخشی‌شان درحیات انسانها جلوه می‌کند.

در میان مردان نامى تاریخ به اذعان و عقول منصف، تنها کسى که شهرتش گوی سبقت را از همگان برده و فداکارى و رسالت وظیفه‌مندى و فداکاری بی‌نظیرش عقول انسانى را حیران و مبهوت ساخته است همیشه قهرمان تاریخ حسین‌بن علی(علیه‌السلام) مى باشد. که تمام مردم دنیا در عظمت روح و علو او سرتسلیم و خضوع فرود آورده‌اند زیرا کارهایی که این وجود مقدس بویژه در آخرین ماههاى زندگى خود انجام داده است چنان بزرگ و بی‌نظیر و خارق‌العاده است که چشم روزگار مانند آن را تاکنون ندیده و تا ابد نیز نخواهد دید.

باز به شواهد تاریخ مهمترین حوادث جهان پس از گذشت اندک زمانى کهنه می‌گردد و نام بزرگترین قهرمانان و نام‌آوران دنیا پس از چندى در بوته فراموشی مانده و چنانچه گاهى هم بر زبان آورده شود چندان تأثیرى در دلها نمی‌کند پس چه سرى است که نام زیباى حسین(علیه‌السلام) پس از گذشت قرنها بر سر زبانها بوده و ذکر مصائب، جوانمردى و فداکارى او دلهای هر خواننده و هر شنونده‌اى را در طپش می‌افکند. اگر تحقیق و بررسى گردد معلوم خواهد گردیدکه جانبازى این قهرمان اسلام با اعمال سایر مردان تاریخ قابل قیاس نیست، زیرا شهرت و بزرگى او از این نظر است که بقاى دین اسلام مدیون فداکارى و جانبازى اوست و این نوع فداکارى و از خودگذشتگی و استقبال مصائب غیرقابل تحمل و از لحاظ حوادث تاریخ کاملاً بی‌سابقه است.

نتیجه این سخن اینکه نام و اندیشه‌اى در دلها و زمانه تاریخ ماندگار وجاوید است که اولاً به جاویددار وجود و اندیشه، مؤمن و اعتقاد کامل و راسخ داشته باشد بدین معنى که اگر آن خداى عزیز ابدى و ازلى نخواهد هیچ نام و وجودى عزیز و ازلی و ابدى نخواد بود ثانیاً فهم این معنا که تنها خداوند عزیز و صاحب عزت است و اوست که به بنده‌اش به میزان تقرب و معرفتش عزت و کرامت می‌بخشد و هر آنکس را او عزت و کرامت بخشد نتیجه‌اش ماندگارى و جاودانگی است. ثالثاً لازمه عزت‌مندى سخت‌کوشی، از خودگذشتگی، ایثا و جانبازى در راه حق و اعتلاى دینى و احساس وظیفه و تکلیف‌مندى در برابر حیات انسانها و بشریت است که این مستلزم امر به معروف و نهى ازمنکر و مبارزه و جهاد با ناقصین و غاصبین و متعدیان بر حقوق انسانها و حدود الهى است.

رابعاً این امر محقق نمی‌وشد جز در سایه ایمان به قدرت خداوند، تقوی و عبادت‌پیشگى و وارستگى و والاهمتى خامساً رضامندی و پسند الهى بر هر پسند و رضایتى اولى و مقدم دانستن، که این امر موجب می‌شود انسان علیرغم دوست داشتن زندگی، زن و فرزندان براى کسب و جلب رضاى الهى همه را تقدیم دوست نماید. خلاصه کلام اینکه حسین(علیه‌السلام) چون مستجمع جمیع این کمالات و صفات عالیه بود، اراده خداوند بر این قرار گرفت که نام و اندیشه حسین(علیه‌السلام) برا ى همیشه تاریخ تا قیام قیامت ماندگار و جاوید بماند.

پیشنهادات:

براى اینکه جامعه و انسانها و نسل عزت‌مند و صاحب کرامت داشته باشیم و در برابر هجمه نظامى و فرهنگى زرمداران و زورمداران عالم متزلزل نباشیم و بر دغدغه‌ها، اضطرابها و نگرانیهاى زندگى فائق آئیم و همواره زندگى و جامعه سعادتمند و پرافتخار و سربلندى را داشته باشیم، با استناد به مطالب گذشته و به تاسى از زندگى بزرگان دین موارد ذیل پیشنهاد می‌گردد:

۱. تعمیق باورهاى دینى و ایمان مذهبى در جامعه بویژه نسل جوان

۲. تقویت روحیه امید به زندگى و توکل و اعتماد بر خداوند

۳. آگاه‌مندسازی جامعه ونسل جوان با آرمان و اهداف و سیره متعالى اولیاى دین و تبیین نقش کارآمد پیشوایان دین در احیا و حفظ دین و حدود الهى و ارزشهاى والاى انسانى و جهاد و مبارزه آنان با طاغوتهاى زمان بمنظور اقامه عدل و قسط و حاکمیت حکومت الهی.

۴. تقویت غیرت دینى در دفاع از ارزشهاى دینى و انحرافات

۵. تقویت روحیه فداکاری،‌ایثار، سخت‌کوشى و والاهمتى در نسل جوان

۶. تقویت روحیه دشمن‌شناسى و حربه‌هاى آنان و آمادگى براى مقابله با توطئه‌هاى دشمنان

۷. تقویت روحیه تقوى و عبادت‌پیشگى و وارستگى از مشتهیات نفسانی

۸. آشنا ساختن جامعه بویژه نسل جوان با انگیزه و اهداف نهضت امام حسین و علل ماندگارى نام و اندیشه ایشان در تاریخ و کاربست مشی و منش آن امام در زندگى فردى واجتماعی

۹. عزت و کرامت پیشگی درحیات فردى و اجتماعی

۱۰. تقویت روحیه وفاق، همدلی، انسجام و وحدت در میان آحاد جامعه اسلامی و دورى از هرگونه تفرق و تشتت

۱۱. تکریم انسانها

۱۲. تقویت روحیه وظیفه‌مندى و تکلیف‌گرایى در قبال جامعه و افراد آن

۱۳. تقویت روحیه امر به معروف و نهى از منکر و احساس مسئولیت در مقابل سرنوشت جامعه

۱۴. احترام به حقوق افراد

۱۵. استفاده از توان ملى و استعدادهاى ملى در ایجاد جامعه مترقى و عزت‌مند اسلامی

۱۶. تقویت روحیه آخرت‌گرایى و آرمانخواهى درجامعه و نسل جوان

منابع :

۱. قرآن

۲. نهج البلاغه

۳. ابن سعد، ابوعبدالله محمد، ترجمه الامام الحسین و مقتله من الطبقات الکبری، تحقیق السید عبدالعزیز الطباطبایی، الطبعه الولی، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، قم ۱۴۱۵ ق

۴. ابن طاووس، المهوف، چاپ اول، دارالاسوه

۵. ابن طاووس، مهج الدعوات، چاپ سنگی، تهران ۱۳۳۰ ق

۶. ابن ابى الحدید، شرح ابن ابى الحدید، ج ۳، چاپ اول، داراحیاء الکتب الربیعه، مصر

۷. ابن شعبه الحرانی، تحف العقول، مکتبه بصیرتی، قم ۱۳۹۴ ق

۸. ابن عبد ربه اندلسی، ابوعمر احمدبن عمر، العقد العزیر، ج۳، چاپ اول، دارالاندلس، بیروت

۹. ابن عیسى الاربلی، کشف الغمه فى معرفه الائمه، مکتبه بنی هاشم، تبریز، ج۲

۱۰. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، چاپ اول، دار احیاء التراث العربی، بیروت

۱۱. ابن شهر آشوب، ابوجعفر محمدبن علی، مناقب آل ابى طالب، دارالاضواء، بیروت، ج۴

۱۲. ابن داوود الدینوری، ابوحنیفه احمد، الاخبار الطوان، چاپ اول، دار احیاء الکتب العربیه، قاهره

۱۳. ابن اعثم الکوفی، الفتوح، ج ۵، دارالندوه الجدیده، بیروت

۱۴. این اثیر، الکامل فی‌التاریخ، ج ۴، دارصادر، بیروت

۱۵. ابن مسعود السلامی، العیاشی، ابونصرمحمد، تفسیر العیاشی، تحقیق هاشم رسولى محلاتی، المکتبه العلمیه الاسلامیه، تهران، ج۲

۱۶. امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۲، دارالتعارف، بیروت

۱۷. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، دارالفکر، بیروت

۱۸. خمینی، روح الله، صحیفه نور، چاپ اول، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۱.۱۳۷۱. ج ۴

۱۹. سامانی، عمان، گنجینه اسرار، کتابفروشى محمودی، ۱۳۶۹ ش

۲۰. السیوطی، جلال‌الدن عبدالرحمن، الجامعالصغیر احادیث البشیر النذیر، الطبقه الاولی، دارالفکر، بیروت ۱۴۰۱ ق

۲۱. الشوشتری، القاضى نورالله، احقاق الحق و ازهاق الباطل، مع التعلیقات السید شهاب الدین المرعشى النجفی، مکتبه المرعشی النجفی، قم، ج۱۱

۲۲. الطبری، ابوجعفر محمدبن جریز، تاریخ الطبری، چاپ چهارم، دارالمعارف، القاهره، ۱۳۷۹ م، ج ۵

۲۳. الطوسی، ابوجعفر محمدبن الحسن، الامالی، المطبقه الحیدریه، النجف، ج ۱

۲۴. عمید، حسن، فرهنگ عمید، ج۱، چاپ اول ۱۳۶۳، چاپخانه سپهر

۲۵. قمی، عباس، مفاتیح الجنان، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۴

۲۶.قمی، عباس، نفس المهموم،تحقیق رضا استادی، مکتبه بصیرتى قم ۱۴۰۵ ق

۲۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج ۷۸، چاپ سوم، دار احیاء التراث العربی، بیروت

۲۸. مجله الغری، چاپ نجف، شماره ماه ربیع الاول، ۱۳۸۱ ق، به نقل از محمدرضا حکیمی، قیام جاودانه، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامی

۲۹. نراقی، محمد مهدی، جامع السنوات، ج ۱، چاپ سوم، منثورات جامعه النجف

پی نوشت:

[۱]. مجله الغری، چاپ نجف، شماره ماه ربیع‌الاول، ۱۳۸۱ ق، به نقل از محمدرضا حکیمی، قیام جاودانه، چاپ اول، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۳ش، ص۸۷.

[۲]. ابومحمد احمد بن أعثم الکوفی، الفتوح، دارالندوه الجدیده، بیروت، ج۵، ص۳۳. ابوجعفرمحمدبن على بن شهر آشوب، مناقب ال ابی‌طالب، دارالاضواء، بیروت، ج۴، ۲ص۸۹.

[۳]. القاضى نورالله الشوشتری، احقاق الحق وازهاق الباطل، مع التعلیقات السید شهاب‌الدین المرعشى النجفی، مکتبه المرعشی النجفی، قم، ج۱۱،‌ص۶۰۱.

[۴]. جلال‌الدین عبدالرحمن بن أبى بکر السیوطی، الجامع الصغیر فى احادیث البشیر النذیر، الطبعه الاولی، دارالفکر، بیروت، ۱۴۰۱ ق، ص۵۷۵.

[۵]. امام خمینی، روح الله، صحیفه نور. چاپ اول، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۶۱.۱۳۷۱ش، ج۴، ص۱۰۰.

[۶]. عمید، حسن، فرهنگ عمید، ج۱، چاپ اول ۳۶۳، چاپخانه سپهر، ذیل ماده اصول.

[۷]. ابوجعفر محمدبن الحسن الطوسی، الاعالی،‌المطبقه الحیدریه، النجف، ج۱،ص۵۵.

[۸]. ابوجعفر محمدبن جریر الطبری، تاریخ الطبری، چاپ چهارم، دارالمعارف، القاهره، ۱۳۷۹م،ج۵،ص۳۸.۳۸۹.

[۹]. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۷۸،چاپ سوم، داراحیا، الثرات العربی، بیروت، ص۱۲۷.

[۱۰]. سیدمحسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج۲، دارالتعارف. بیروت،‌ص۶۰۸.

[۱۱]. ابوحنیفه احمدبن داوود الدینوری، الاخبار الطوال، چاپ اول، داراحیاء الکتب العربیه، قاهره، ص۲۳۱.

[۱۲]. قمی،‌عباس، مفاتیح الجنان، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۶۴، ص۸۵۶.

[۱۳]. عمان سامانی، گنجینه اسرار، کتابفروشى محمودی، ۱۳۶۹ش، ص۳۲.

[۱۴]. بلاذری، انساب الاشراف، ج۳، دارالفکر، بیروت، ص۳۹۷.

[۱۵]. مناقب ابن شهر آشوب، ج۱، ص۱۰۰. بحارالانوار، ج۴۵، صص۵.۶.

[۱۶]. ابن شعبه الحرانی، تحف العقول، مکتبه بصیرتی، قم ۱۳۹۴ق، ص۱۶۹.

[۱۷]. امین العاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، دارالتعارف، بیروت، ۲/۶۰۸

[۱۸]. فتوح ابن اعثم، ج۵، ص۱۴۵. ابن اثیر الکامل فى التاریخ، ج۴،دار صادر، بیروت، ص۴۸.

[۱۹]. ابن طاووس، مهج الدعوات، چاپ سنگی، تهران، ۱۳۳۰ق.ص۵۹.

[۲۰]. بحارالانوار،ج۷۸. ص۱۲۸.

[۲۱]. ابن ابی‌الحدید، شرح ابن ابی‌الحدید، ج۳، چاپ اول، دار اخیائ الکتب العربیه، مصر، ص۲۴۹.

[۲۲]. تحف العقول، ص۱۷۱.

[۲۳]. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۲.

[۲۴]. تحف العقول، صص ۱۷۰.۱۷۱.

[۲۵]. قرآن، فاطر/۱۰.

[۲۶]. ابوعمر احمدبن محمد بن عبدربه اندلسی، العقد الفرید، ج۳، چاپ اول، دارالاندلس، بیروت، ص۳۶۶. ابوالحسن علی‌بن عیسى الاربلی، مکتبه بنی‌هاشم، تبریز، ج۲، ص۳۲.

[۲۷]. ابن طاووس. چاپ اول، دارالاسوه، ص۱۰۰.

[۲۸]. تاریخ طبری، ج۵، ص۴۲۵. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۸، چاپ اول،‌ داراحیاء اثرات العربی، بیروت، ص۱۹۴.

[۲۹]. فتوح ابن اعثم، ج۵، ص۴۱.

[۳۰]. مناقب، این شهر آشوب، ج۴، ص۶۹.

[۳۱]. ابونصر محمدبن مسعود السلمى العیاشی، المکتبه الاسلامیه، تهران، ج۲، ص۲۵۷. عبدالعلى بن جمعه العروسى الحویزی، دارالکتب العلمیه، قم، ج۲، ص۴۷.

[۳۲]. نراقی، محمدمهدی،‌جامع‌السعادات: ج۱، چاپ سوم، منشورات جامعه النجف الدنیه، ج۱، ص۲۶۶.

[۳۳]. نهج‌البلاغه، خطبه۱۰۳.

[۳۴]. تاریخ الطبری، ج۵، ص۳۵۷.

[۳۵]. کشف الغمه، ج۲، ص۲۹. قمی، عباس نفس المهموم، مکتبه بصیرتی، قم۱۴۰۵ ق، ص۱۶۳.

منبع : پایگاه عاشورا

بهرام درخشان‏