اسلام و جایگاه زن در کانون خانواده-1

اسلام و جایگاه زن در کانون خانواده-۱

۱۴۰۰-۰۷-۰۷

135 بازدید

کانون خانواده

‏خانواده از دیر زمان، رکن طبیعى و اساسى جوامع انسانى به شمار می‌‏رفته که هم با ضرورت زندگى و هم با سرشت و طبیعت انسانى سازگار بوده است، در اهمیت و ارزش خانواده این بس، که گفته شده: خانواده، نخستین آموزشگاه و پرورشگاه انسان، انتقال‏‌دهنده فرهنگ و تمدن، محل کسب ارزش‏ها و فضایل انسانى و اخلاقى، زمینه‌ساز تکامل و تحول، کارگاه الگوسازى و سرنوشت‌‏سازى است، و در یک جمله، اساساً سعادت و شقاوت جامعه، در گرو تأمین سلامت یا عدم سلامت خانواده است.

در نظام ارزشى اسلام، خانواده از منزلت و قداست خاصى برخوردار است و در محیط خانواده، زنان مدیریت داخلى این واحد کوچک اجتماعى را به عهده دارند و در سایه تلاش آنان مشکلاتى همچون، احساس بی‌‏هویتى، احساس ناامنى اجتماعى، محرومیت از داشتن الگوى مناسب شخصیتى، ترس و اضطراب، بی‌‏هدفى، کمبودهاى عاطفى و… رخت برمی‌‏بندد و شخصیت و ساختمان روانى سایر اعضاء خانواده شکل می‌‏گیرد و روح آنها تلطیف می‌‏شود.

بنابراین، مشعل‏‌دار عاطفه انسانى در محفل خانواده و در جامعه بزرگ بشرى، وجود پاک و دل‏هاى بی‌‏آلایش مادران است و نقش رهبرى آنها از جهت پاسدارى از ارزش‏هاى انسانى اسلامی‌ بسیار مهم و خطیر می‌‏باشد و به جرئت می‌‏توان گفت، بدون وجود مادرى پاک نهاد، تربیت با مشکلاتى جدى رو به روست.

زن، علاوه بر وجهه انسانى خویش و نیز نقش اجتماعی‌اش در سطح جامعه کلان، در سطح خانواده نیز داراى نقش و مسئولیت‏‌هایى است که تربیت صحیح فرزند و پاسدارى از کیان انسانى و دینى خانواده، مهم‏ترین وظایف او، به عنوان مادر و همسر می‌‏باشد.

امام خمینى(ره) در این زمینه اندیشه‏‌هاى ارجمندى را ارائه کرده‌‏اند و به ویژه درباره نقش اساسى مادر در شکل دادن به ساختار شخصیت کودک و تربیت صحیح فرزندان در جهت تأمین سعادت و رشد جامعه، سخن‏ها و خطاب‏هاى بلندى دارند. امام(ره) در جاى جاى سخنان و نظرات‏شان، بر این نکته اشارت دارند که نقش مادرى و همسرى زن مسلمان، با نقش اجتماعى یا سیاسى و اقتصادى و فرهنگى او در سطح جامعه تزاحمی‌ ندارد و اساساً نباید تزاحمی‌ داشته باشد.

از این روست که با توجه به اهمیت کانون خانواده، شغل اول و اصیل زنان را تربیت فرزند می‌‏دانند، چرا که تربیت صحیح فرزند یا انسان‏‌سازى از کارکردهاى اساسى خانواده است و این مهم عمدتاً از مادر ساخته است. این نقش براى زنان نقشى غریزى است و بی‌‏اهمیت شمردن و سرکوب کردن آن، پیامدهاى ناگوار و ناهنجار روانى و رفتارى براى کودک، مادر و جامعه به همراه دارد.

در راستاى این تحلیل‏ها و خطاب‏ها، ایفاى نقش عظیم انسانى و الهى از طرف زنان، از سویى در گرو همراه ساختن تعلیم و تربیت و ایمان فرزندان با تهذیب نفس و اصلاح اخلاق خانواده است و از سویى دیگر، در گرو مسئولیت‌هاى اساسى زن مسلمان در برابر مسائل و مقتضیات اجتماعى جامعه اسلامی‌ می‌‏باشد.

با نگاهى به آموزه‌‏هاى دینى برگرفته از کلمات وحى و ائمه اطهار(علیهم السلام) بخوبی‌ درمی‌‏یابیم که یکى از نقش‏‌هاى زنان در خانواده نقش بی‌‏بدیل مادرى است. خداوند به حرمت این نقش و به حکمت نیازمندی‌هایى که این نقش براى تأثیر گذاشتن روى فرزندان دارد از هیچ چیز دریغ نفرموده و دو قابلیت عظیم را به زن داده است:

۱- قدرت تحول‏

۲- قدرت تحمل‏

همه رهبران بزرگ جهان، براى اداره امور و بهبود آن، نیازمند به این دو وصف هستند، یکى قدرت تحول و دیگرى قدرت تحمل، خداوند متعال، کلام مادر را تأثیرگذار کرده است و چون او از درِ عاطفه، که درِ باز قلب انسان‏هاست، وارد می‌‏شود کلام و کردارش بسیار اثرگذار است، امروز روانشناسى مدرن این مطلب را تأیید کرده است که پژواک صداى مادر هفت برابر صداى پدر در روح و جان فرزندان تأثیرگذار است.

یعنى اگر یکبار مادر براى نماز، براى صداقت، براى درستى با فرزندان صحبت کند، هفت برابر کلام پدر تأثیر می‌‏گذارد و قدرت شگفت دیگر، قدرت تحمل مادر است که اگر نبود این قدرت، نسل بشر منقرض می‌‏شد، خداوند که از همه داننده‏تر و بیننده‏تر است، چنان صبر و تحملى به مادر داده است که وى به راحتى شرایط سخت باردارى را تحمل می‌‏کند و ۹ ماه تمام فرزند را در وجود خود حمل می‌‏کند.

با توجه به این مطلب، به راحتى می‌‏توان اذعان داشت که خانواده مبناى جامعه انسانى است، درست مثل سلول که مبناى پیکره آدمی‌ است، جامعه‌‏هاى سرافراز، مستقل، سخت‏کوش، ارزش‏مدار و دانا قطعاً داراى خانواده‏‌هایى با همین صفات هستند و خانواده‌‏هاى سرافراز، مستقل، سخت‏کوش، ارزش‏مدار و دانا قطعاً داراى زنانى با همین صفات هستند، این موضوع آن قدر ارتباط مستقیم و مستمر و مستحکم دارد، و اساساً سعادت و شقاوت ملت‏ها به وجود مادران بستگى دارد.

این مطلب می‌‏رساند که زن، محور خانواده است و خانواده، محور جامعه و جامعه، سرنوشت بشریت را در یک برهه از تاریخ و جغرافیاى مشخص معلوم می‌‏کند، همه اینها ایجاب می‌‏کند تا ما به یک «بازتعریف» و «بازشناسى» و کاوش نظرى در موضوع خانواده، دست یابیم، تا بر اساس آن بتوانیم وضعیت موجود خود، خانواده و جامعه را ترسیم و نقاط قوت را با قدرت ادامه دهیم و نقاط ضعف را با ظرافت درست مثل جراحى سخت که بافت بیمار را از بافت سالم جدا می‌‏کند، طرد کنیم.(۱)

آنچه که اسلام در چارچوب زندگى از زن خواسته است، شوهردارى نیکو و تربیت صحیح فرزندان و نهایتاً ایجاد آرامش و محبت و گرمی‌ در کانون خانواده است.

به موازات سرپرستى مرد در خانواده و مسئولیت او در خصوص کسب درآمد، زن نیز معمولاً مدیریت امور داخلى خانه را به عهده دارد و مسئولیت‌هاى مهمی‌ هم متوجه اوست. یکى از جنبه‏‌هاى مهم مدیریت زن، تنظیم دخل و خرج براى تأمین مایحتاج اعضاء است.

بنابراین اگر چه رکن مهمی‌ از اقتصاد خانواده به مرد سپرده شده است اما رکن دیگر، در اختیار زن است. اسلام همان گونه که مرد را موظف به کسب و کار و توسعه زندگى براى اهل و عیال خود می‌‏داند، زن را هم موظف به امانتدارى در اموال شوهر و اعتدال و حُسن تدبیر در مصرف می‌‏شمارد.

در اسلام با استدلال و برهان عقلى و نقلى و روایى، بخوبی‌ اثبات می‌‏گردد که وظیفه اصل و محورى و حقیقى زن، حضور فعال و پویاى او در کانون خانواده است. زیرا خانواده، هسته اولیه تشکیل جوامع انسانى است و اجتماع، مجموعه‌‏اى متشکل از تعداد زیادى خانواده است. و از این رو جامعه بسیارى از نیازهاى خود را توسط خانواده و کارکردهایى که براى آن متصور است مرتفع می‌‏سازد. «بقاى نسل» از ضروری‌‏ترین نیازهاى جامعه است که توسط خانواده تأمین می‌‏شود.

افزون بر این، خانواده وظایف متعدد دیگرى از قبیل فعالیت‏هاى اقتصادى، تعلیم و تربیت، و اجتماعى کردن فرد را نیز برعهده دارد، در واقع خانواده به عنوان عامل واسطى است که قبل از ارتباط مستقیم فرد با جامعه و گروهها و سازمان‏هاى درون آن، نقش مهمی‌ در انتقال هنجارهاى اجتماعى و ارزش‏هاى فرهنگى به عهده دارد.

از سوى دیگر خانواده چه در تشکیل، چه در ادامه حیات و چه در تحقق کارکردهایى که از آن انتظار می‌‏رود، به وجود و همکارى توأم مرد و زن نیاز دارد. و بلکه جنبه‏‌هایى از حیات خانواده که تأثیر مستقیم در نظام اجتماعى و جامعه کلان دارد در بسیارى از موارد بیشتر تحت نفوذ مادر خانواده است.

در فرایند «اجتماعى شدن» فرد، خانواده از اهمیت ویژه‌‏اى در همنوایى عمیق وى با هنجارهاى اجتماعى و پذیرش ارزش‏ها برخوردار است. چگونگى شخصیت انسان، ناشى از فعل و انفعالات روحى و روانى او در دوران کودکى است که غالباً در خانواده سپرى می‌‏شود و از آنجا که این در دوران، ارتباط کودک در غالب موارد با مادر است، می‌‏توان به نقش حساس مادر در پایه‌‏ریزى شخصیت فرد و میزان جامعه‏‌پذیرى و هماهنگى او با نظام ارزشى حاکم بر جامعه‏اش پى برد.

تعلیم و تربیت اولیه فرد نیز، غالباً از همین دوران کودکى و از طریق حرکات و سکنات و امر و نهى والدین به ویژه مادر – به لحاظ حجم بیشتر ارتباط مادر و کودک در غالب موارد – بنا گذاشته می‌‏شود و بعضاً افراد حتى تا سنین بالا نیز از تأثیرات تربیتى خانواده بی‌‏نصیب نیستند.

خانواده واحد بنیادین جامعه‏

براى شناخت چالش‏ها و راههاى خروج و مقابله با آن، بایستى تعریف جامع و درستى از خانواده ارائه نمود. براى خانواده تعاریف زیادى صورت گرفته که به برخى از آنها به صورت اجمالى اشاره می‌‏گردد.

۱- در قانون مدنى، خانواده به عنوان یک سازمان حقوق ویژه مطالعه نشده است رابطه میان زن و شوهر و حقوق و تکالیفى که پدر و مادر و فرزندان در برابر هم دارند به طور پراکنده زیر عنوان‏‌هاى «نکاح و طلاق» و «حجر و قیمومت» مورد بررسى قرار گرفته است. به همین جهت تعریف حقوقى خانواده با همه روشنى ظاهرى آن دشوار است.(۲)

۲- خانواده به گروهى از اشخاص گفته می‌‏شود که در اثر قرابت یا نکاح با هم بستگى دارند.(۳)

۳- خانواده کهن‏‌ترین و مهم‏ترین نهاد انسانى است که در آن تمایلات جنس زن و مرد و تعلقات عاطفى آنها نسبت به هم و همچنین تمایل انسان به تداوم نسل پاسخ خود را می‌‏یابد و از این روى خانواده به حکم همه این نیازهاى اساسى، جایگاه منحصر به فردى را در زندگى انسان دارد و مرحله تشکیل آن جزء عظیم‏ترین تصمیمات در زندگى و مهم‏ترین ایستگاه از قطار زندگى آدمی‌ است.

در اهمیت این موضوع همین بس که در اصل دهم قانون اساسى کشور ما آمده است: «از آنجا که خانواده واحد بنیادین جامعه اسلامی‌ است قوانین و مقررات و برنامه‏‌ریزی‌هاى مربوط باید در جهت آسان کردن تشکیل خانواده پاسدارى از قداست آن و استوارى روابط خانوادگى در پایه حقوق و اخلاق اسلامی‌ باشد.»(۴)

در اسلام، خانواده حاصل نوعى از قرابت سببی‌ است بعنوان مثال به سبب ازدواج، دو نفر با هم قرابت پیدا می‌‏کنند. بنابراین مبناى نکاح، قرابت از نوع سبب است که با آن خانواده تشکیل می‌‏گردد. درباره نکاح نیز تعریف یکى از حقوق‏دانهاى بزرگ کشور آورده می‌‏شود:

«نکاح عقدى است که به موجب آن زن و مردى به منظور تشکیل خانواده و شرکت در زندگى با هم متحد می‌‏شوند. نکاح از عقودى است که جنبه مالى و غیرمالى هر دو را داراست زیرا از طرفى در اثر عقد نکاح مرد موظف می‌‏شود که نفقه زن و سایر اعضاى خانواده را بپردازد و مالى را به عنوان مهریه به زن بدهد و از سوى دیگر زن و مرد مکلف می‌‏شوند که براى تثبیت مبانى خانواده و تربیت فرزندان با هم همکارى کنند.»(۵)

نکاح، چون عقد است باید شرایط اساسى سایر عقود را دارا باشد یعنى زن و مرد باید قاصد (قصدکننده) و بالغ و عاقل و رشید باشند و جهت عقد نیز مشروع باشد ولى آنچه عقد نکاح را از سایر عقود ممتاز کرده همان جنبه‏‌هاى عاطفى اخلاقى آن است که در این باره یکى از حقوق‏دانان غربی‌ می‌‏گوید: «قوانین حاکم بر خانواده به وسیله اخلاق و مذهب انشاء می‌‏شود و دولت کار مهمی‌ جز تعیین ضمانت اجرا براى آن قواعد ندارد»(۶)

نتایج عقد نکاح به طور امرى (آمرانه) از طرف قانونگذار معین می‌‏شود و مجموع مقررات آن «موقعیت قانونى» خاصى را به وجود می‌‏آورد که زن و مرد فقط می‌‏توانند به تراضى، خود را در آن موقعیت قرار دهند و حق ندارند نظمی‌ را که قانونگذار براى ادامه درست خانواده لازم دیده است، بر هم زنند.

با بیان این مقدمات حقوقى، معلوم می‌‏گردد که اگر چه خانواده داراى تعریف و ثمرات حقوقى است اما خانواده همچنان یک نهاد اخلاقى است به گونه‏‌اى که اخلاق آن را تأسیس می‌‏کند و اخلاق نیز آن را تداوم می‌‏بخشد و قانون باید نقش محافظت از تعهدات اخلاقى را داشته باشد.(۷)

عاطفه و احساس مهم‏ترین ویژگى روحى زن‏

شکى نیست که اثبات این که خانواده کانون عواطف انسانى است، کار چندان دشوارى نیست. چرا که تنها به خاطر وجود عنصرى به نام مادر، به راحتى می‌‏توان خانواده را کانون این عواطف دانست. زن به خودى خود، مظهر عواطف انسانى است.

یکى از مهم‏ترین ویژگی‌هاى روح زن که می‌‏توان گفت، بسیارى از ویژگی‌هاى فرعى او برخاسته از آن است، شدت و قوت عنصر عاطفه و احساس در وجود اوست. این ویژگى در شناخت روح زن به اندازه‏اى اهمیت دارد، که بدون درک و شناخت آن، نمی‌‏توان به شناخت روحیات و خصوصیات زن و شخصیت او دست یافت.

روح لطیف زن است که نسبت به آلام دیگران، حساس‏تر بوده، نسبت به درد و رنج آنها اثرپذیرتر است، هر گاه فرد یا جمعى دچار حادثه ناگوارى شود، این زن است که زودتر و بیشتر متأثر شده و در مقام کمک و همدردى بر می‌‏آید.

به قول یکى از روانشناسان معروف، زن از تسکین دادن دردهاى دیگران و فراهم نمودن خوشحالى آنها، دچار آنچنان خرسندى و مسرتى می‌‏شود که از هیچ موفقیت ادبی‌ و یا کشف و اختراع علمی‌ به او دست نخواهد داد. خاطر دیگران را شاد کردن و بر دل‏هاى مجروح دیگران مرهم نهادن، امورى است که زنان آن را از روى فطرت پاک خویش انجام می‌‏دهند.(۸)

از این روست که مشاغلى که ابزار اصلى آن مهر و عاطفه است، بیشتر در قبضه زنان می‌‏باشد، که پرستارى و معلمی‌ بهترین نمونه آن است. زنان، حتى در پیرى آنگاه که مردان در پى خلوت و آرامش‏اند، دست از تلاش و تکاپو و خدمت به فرزند و اطرافیان بر نمی‌‏دارند و در آن ایام هم آسایش و رفاه براى آنها کمتر معنى دارد. حال زن با چنین اندوخته‏اى از مهر و عاطفه، اگر بر جایگاه مادرى تکیه زند دیگر چه می‌‏شود؟

او که در هر مقام و موقعیتى بیش از همه از مهر و عاطفه‏اش سهم می‌‏گذارد، حال در چنین مقامی‌، دیگر همه اندوخته‏اش از عشق و مهربانى را به شراکت خواهد گذاشت. او در مقام مادرى براى محبت کردن، نیازى به آموزش ندارد، او همچون شمع است و براى سوختن نیازى به یادگیرى ندارد، حال با وجود چنین عنصرى در خانواده، گزاف نیست که اگر گفته شود، مادر کانون عواطف بشرى و بواسطه او خانواده عاطفی‌ترین نهاد انسانى است.

در واقع وجود و حضور زن در کانون خانواده در حکم چراغ فروزانى است که نور عاطفه را در فضاى خانه می‌‏پراکند و محیط خانواده را، از نظر ارزش‏هاى عاطفى، غناى بیشترى می‌‏بخشد. در یک پیوند سالم زناشویى، قبل از همه مرد می‌‏تواند از فروغ عاطفى زن برخوردار شود و در تقویت عاطفى و تلطیف روحى خود از آن سود جوید. اما نقش اصلى زن زمانى است که به عنوان «مادر» در کانون خانواده به ایفاى نقش می‌‏پردازد. عاطفه مادرى، اوج عاطفه انسان است و نظیرى براى آن نمی‌‏توان یافت.

گویى زن، این وظیفه خطیر را در دستگاه آفرینش بر عهده دارد که از طریق خانواده – که کانون پذیرش و پذیرایى از نسل آینده است – ارزش‏‌هاى انسانى و عاطفى را در ضمیر مستعد کودکان پاک و بی‌‏آلایش، پرورش دهد و در عمل، درس عشق و محبت و فداکارى و دیگرخواهى را که از ابعاد اساسى انسانیت و معنویت به حساب می‌‏آیند، به آنها بیاموزد.

چون مادر زحمات طاقت فرساى پرورش نسل را بر عهده دارد، بدون برخوردارى از چنین نیروى درونى که از خود گذشتگى و فداکارى را در ذائقه او شیرین سازد، نمی‌‏تواند این وظیفه سنگین را به انجام رساند. علاوه بر این، مادر باید با گرماى عاطفى خود دل‏هاى فرزندان خویش را نرم سازد و روح آنها را تلطیف کند تا آنهارا در عمل با عوالم انسانى آشنا سازد.

بنابراین، مشعل‏دار عاطفه انسانى در محفل خانواده و در جامعه بزرگ بشرى، وجود پاک زن و دل‏هاى بی‌‏آلایش مادران است و نقش رهبرى آنها از جهت پاسدارى از ارزش‏هاى انسانى بسیار مهم و خطیر می‌‏باشد و به جرئت می‌‏توان گفت، بدون وجود مادرى پاک نهاد، تربیت با مشکلاتى جدى رو به روست.

ادامه دارد…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *