اشاره:
ارتباط امام زمان (ع) با شیعیان در دوران غیبت صغری یعنی از سال ۲۶۰ هجری قمری (سال شهادت امام یازدهم) تا سال ۳۲۹هجری قمری (سال درگذشت آخرین نائب خاص امام) یعنی حدود ۶۹ سال[۱] از طریق نایبان آن حضرت بوده است. (که مشهور به نواب اربعه میباشند) اینان به ترتیب زمانی عبارت بودند از:
۱. ابوعمرو عثمان بن سعید عمری ؛ ۲. ابوجعفر محمد بن عثمان بن سعید عمری، ۳. ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی؛ ۴. ابوالحسن علی بن محمد سمری.
شیعیان سؤالات خود را از آنها به صورت مکتوب و شفاهی میپرسیدند و آنها پاسخ سؤالات را از حضرت(ع) به صورت توقیع و یا شفاهی میگرفتند و به شیعیان میرساندند.[۲]
در این دوران حضرت جز با نایبان خاص خود تماس نمیگرفتند مگر در موارد استثنائی. [۳]
البتّه امام زمان (ع) وکلای دیگری نیز در مناطق مختلف مانند: بغداد، کوفه، اهواز، همدان، قم، ری، آذربایجان، نیشابور و… داشت که یا به وسیله این چهار نفر، که در رأس سلسله مراتب وکلای امام قرار داشتند، امور مردم را به عرض حضرت میرساندند.[۴]
واز سوی امام در مورد آنان «توقیع» هایی صادر میشده است.[۵] و یا آنگونه که بعضی از محققان احتمال دادهاند ـ سفارت و وکالت این چهار نفر، وکالتی عام و مطلق بوده ولی دیگران در موارد خاصی وکالت و نیابت داشتهاند.[۶] این افراد عبارتند از:
محمد بن جعفر اسدی، احمد بن اسحاق اشعری قمی، ابراهیم بن محمد همدانی، احمد بن حمزه بن الیسع[۷]، محمد بن ابراهیم بن مهزیار[۸] و ابومحمد وجنائی[۹] . همچنین صاحب کشف الغمه از شیخ ابوجعفر از محمد بن ابی عبدالله الکوفی نقل میکند که این افراد حضرت و معجزات او را دیدند و از جانب آن حضرت در شهرهای خودشان وکالت داشتند ،از جمله: از بغداد عمروی، پسرش و حاجز و بلالی و عطار، از کوفه عاصمی، از اهواز محمد بن ابراهیم بن مهزیار، از قم محمد بن اسحاق از همدان محمد بن صالح، از ری بسامی و اسدی، از آذربایجان قاسم بن العلاء، و از نیشابور محمد بن شاذان وکالت داشتند.
و از غیر وکلا هم نام عدّهای را میبرد از شهرهای مختلف که حضرت را دیدهاند. مثلاً از بغداد ابی القاسم بن ابی حابس، و ابوعبدالله الکندی، و ابوعبدالله الجنیدی، و هارون القزار، والنیلی، و ابوالقاسم بن رئیس و…، و از همدان محمد بن کشمرد، و جعفر بن حمدان و از دینور حسن بن هارون وبرادرش احمد وابو الحسن، و از اصفهان ابن باذشاله، و از ری قاسم ابن موسی و فرزندش و از قزوین مرداس وعلی بن احمد، از نیشابور محمد بن شعیب بن صالح و همچنین نام عدّهای دیگر را از شهرهای مختلف میبرد.[۱۰]
بعد از رحلت امام عسکری ( علیه السّلام ) گروهی از مردم قم به سامرا آمدند و چون دانستند که امام(ع) رحلت فرموده است، گفتند: جانشین امام کیست؟ حاضران جعفر را نشان دادند. آنها به جعفر سلام کرده تسلیت و تهنیت گفتند و اظهار داشتند: نامهها و پولهایی آوردهایم، بفرمایید: نامهها را چه کسانی نوشتهاند و پولها چقدر است؟ جعفر از این سؤال برآشفت و برخاست و در حالی که گرد جامههای خود را میتکانید گفت: اینها از ما انتظار دارند علم غیب بدانیم!! در این میان خادمی از خانه بیرون آمد و گفت: نامهها از فلان کس و فلان کس است و در همیان هزار دینار است که ده تا از آنها را آب طلا دادهاند.
نمایندگان مردم قم نامهها و همیان را تحویل داده و به خادم گفتند: هر کس تو را برای گرفتن همیان فرستاده، او امام است.[۱۱]
توقیعهایی که از حضرت صادر شده در کتابهای تاریخی و حدیثی نقل شده است و ما به عنوان نمونه یکی از آنها را برای شما نقل میکنیم.[۱۲] ابواسحاق به محمد بن عثمان عمری التماس نموده که عریضه او رابه محضر حضرت برساند و سؤالی چند که نموده جواب بگیرد. آن حضرت به خط خود نوشت و فرستاد: امّا آنچه سؤال کردهای حق تعالی تورا به راه راست بدارد و هدایت نماید. از احوال جماعتی از بنی اعمام و پسر عموها و خویشان ما پرسش کرده ای، بدان که میان حق تعالی و هیچ آفریدهای قرابت و خویشی نیست و هر که منکر باشد از ما نیست و حال او حال پسر نوح است . امّا امر جعفر عموی من و فرزندان او امر برادران یوسف است.
و امّا فقاع آشامیدن ان حرام است و در مورد مالهای شما قبول نمیکنم آن را مگر از برای پاک شدن آن اموال، هر که بخواهد برساند و هر که خواهد قطع نماید و هر چه خدای تعالی به ما میرساند به از ان است که شما میرسانید. درباره ظهور و فرج که از آن پرسیدهای آن امری است با حق تعالی و آنها که وقتی قرار میدهند دروغ گویانند. امّا آنچه که جمعی را گمان این است که امام حسین ( علیه السّلام ) کشته نشد آن کفر و گمراهی است. و امّا آنچه گفتهای که هر چه بر ما مشکل شود چه باید کرد؟در ان رجوع کنید به محمد بن عثمان و پسرش ، آنها حجتند بر شما و من حجتم بر ایشان و کتاب ایشان کتاب من است و نزد من ثقهاند.
امّا آنچه از برای ما میفرستند و هدیه میکنند تا پاک و بیشبهه نباشد نمی پذیریم و ثمن مغَنیّه حرام است و محمد بن شاذان از شیعیان ماست و ابوالخطاب ملعونست و اصحاب او همه به لعن گرفتارند و با ایشان تکلم مکنید که من و پدران من از ایشان بری و بیزاریم و امّا خمس را ما به شیعیان خود مباح کردهایم و بر ایشان حلالست تا وقت ظهور ما و امّا پشیمانی قوم که شک در دین خدا داشته باشند ما را به صله ایشان حاجت نیست. و اگر استقاله کنند ما اقاله کردهایم.امااینکه پرسیدهای از سبب و علّت غیبت، مگر نشنیدهای که حق تعالی میگوید: «لا تسئلوا عن اشیاء ان تبد لکم تسئوکم» از آنچه نباید پرسید مپرسید. و هیچ یک از پدران ما نبودند که بیعت ظالم و طاغی در گردن ایشان نبود و لکن وقتی که ظهور کنم بیعت هیچ طاغی و ظالمی در گردن من نخواهد بود . امّا آنکه پرسیدهای از نفع یافتن از من در حال غیبت به درستی که این مثل نفع یافتن از آفتاب است در روز ابری اگر چه آن روز آفتاب از نظرها غایب است امّا همان نفع او به عالمیان میرسد و به درستی که من امانم از برای اهل زمین چنانچه ستارهها امانند از برای اهل آسمان و باید که سؤال از چیزهایی که نفعی برایتان ندارد نکنید . به هر چه شما را به آن تکلیف نکردهاند کار مدارید و بسیار دعا کنید در تعجیل فرج که فرج شما در آن است که از حق تعالی در همه وقت خصوصاً وقت استجابت دعا و بعد از صلوات تعجیل فرج آل محمد میطلبیده باشید و سلام بر تو ای ابااسحق و بر هر که تابع حق باشد.
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
۱- ترجمه عبقری الحسان،نویسنده:نهاوندی.
۲- میرمهر،نویسنده:پورسیدآقایی.
پی نوشت:
[۱] . توقیع به معنای حاشیهنویسی است و در اصطلاح علمای شیعه به نامهها و فرمانهایی که در زمان غیبت صغری از طرف امام به شیعیان رسیده توقیع گفته میشود.
[۲] . طوسی، الغیبه، ص ۱۹۰و تاریخ غیبت صغری امام مهدی، تألیف سید محمد صدر، ج ۲، ص ۸۳، ابوالقاسم حسین بن روح نوبختی میگوید: اگر از آسمان فرو افتم و پرندگان مرا تکه تکه بربایند و یا باد مرا به هر جای پستی بیندازد برای من بهتر است از اینکه در دین خدا به رأی خود واز پیش خود حرفی بزنم، بلکه آنچه میگویم از سرچشمه اصلی و از محبت خدا شنیدهام.
[۳] م. اربلی، کشف الغمه، ج ۳، ص ۳۴۰ – ۳۴۱.
[۴] . چنانچه طبق نقل شیخ طوسی، حدود ده نفر در بغداد به نمایندگی از طرف محمد بن عثمان فعالیت میکردند، (الغیبه، ص ۲۲۵).
[۵] .سید محمد صدر، همان، ص ۱۸۹.
[۶] . سید محسن امین، ، اعیان الشیعه، ج ۲، ص ۴۸.
[۷] . طوسی، همان، ص ۲۵۷- ۲۵۸.
[۸] . کلینی، اصول کافی، ج ۱، ص ۵۱۸، ح ۵.
[۹] . طبرسی، اعلام الوری، ص ۴۴۴.
[۱۰] . اربلی، کشف الغمه، ج ۳، ص ۳۴۰ – ۳۴۱.
[۱۱] . صدوق، کمال الدین، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۰۵ ق، ص ۴۷۵و مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، ص ۶۵۸ به بعد.
[۱۲] . اربلی، همان، ج ۳، ص ۳۴۰ – ۳۴۱.