احتجاج امام حسین (علیه السلام) با معاویه و مروان بن حکم

احتجاج امام حسین (علیه السلام) با معاویه و مروان بن حکم

۱۴۰۱-۰۵-۳۰

239 بازدید

از موسى بن عقبه نقل شده: به معاویه گفتند مردم برای امام حسین (علیه السلام) ارزش و احترام خاصی قائلند و این تهدیدی برای حکومت توست؛ اگر او را به مجلسى دعوت نموده و وادار به سخنرانی ‏کنى و او دچار لکنت زبان و ناتوانی در گفتار شود، جایگاه اجتماعی اش در بین مردم ضربه جدی خواهد خورد.

معاویه در پاسخ به این خواسته گفت: ما یک چنین گمانى به حسن بن علی داشتیم ولى نقشه ما بر آب شد و او روز به روز در دیده مردم بزرگتر گردید و این ما بودیم که رسوا شدیم.

با وجود عدم تمایل معاویه به انجام این عمل، اطرافیان آنقدر اصرار کردند تا در نهایت معاویه راضی شد و با ترتیب دادن مجلسی و دعوت از امام حسین (علیه السلام) از آن حضرت خواست بر فراز منبر رفته و خطبه‏ اى برای مردم ایراد نماید.

احتجاج امام حسین (علیه السلام) با معاویه

امام حسین (علیه السلام) پیشنهاد معاویه را پذیرفت و پس از حمد و ثناى الهى و صلوات بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در جواب مردى که پرسیده بود: «این کسی که خطبه مى‏ خواند کیست؟» فرمودند:

«ما حزب و گروه غالب خدا و مقربین عترت رسول خدا، و اهل بیت طیب و طاهر اوییم، ما یکى از دو چیز گرانبهایى هستیم که رسول خدا آن را پس از قرآن به ودیعت نهاد.

کتابى که در آن تفصیل هر چیزى است و در پیش رو و پشت سر، هیچ باطلى به آن راه ندارد. قرآنى که تفسیرش به عهده ما گذاشته شد و تاویلش ما را درمانده نکند بلکه به دنبال حقایق آن هستیم.

پس ما را اطاعت کنید که طاعت ما واجب است؛ چرا که قرین طاعت خدا و رسول است.

خداوند مى ‏فرماید: «خداى را فرمان برید و پیامبر و صاحبان امر را، که از شمایند، فرمان برید، پس اگر درباره چیزى ستیزه و کشمکش کردید آن را به خدا و پیامبر بازگردانید.»[۱]،

و نیز مى ‏فرماید: «و حال آنکه اگر آن را به پیامبر و صاحبان امر خویش باز مى ‏گرداندند هر آینه کسانى از آنان که [حقیقت‏] آن را بیرون مى‏ کشند آن را مى ‏دانستند، و اگر فزون بخشى و مهربانى خدا بر شما نبود از شیطان پیروى می ‏کردید مگر اندکى».[۲]

مبادا به ندایى که شیطان به شما نموده گوش دهید؛ زیرا او براى شما دشمنى است آشکار و مبین که در این صورت همچون اولیا و دوستان او شوید که گفتند:

«امروز بر شما چیره ‏شونده‏ اى نیست و من پناه شمایم؛ و چون آن دو گروه رویارو شدند بر دو پاشنه خود گردید؛ پشت کرد و گریخت و گفت من از شما بیزارم»[۳]،

پس در آینده مکانى براى ضرب شمشیر و ورود نیزه شده و سنگ ریزه و حطام ستون ‏ها و اهدافى براى آماج تیرها گردید، سپس در آن روز سوگند هیچ کسى که قبلا ایمان نیاورده و یا در ایمان خود کسب خیر و سعادت نکرده پذیرفته نشود.»

معاویه گفت: «اى ابا عبدالله! کافى است؛ حرف را رساندى!»

احتجاج امام حسین (علیه السلام) با مروان بن حکم

نقل شده روزى مروان بن حکم به امام حسین (علیه السلام) گفت: «اگر مباهات شما به فاطمه نبود به چه بر ما فخر می کردید!؟»

امام حسین (علیه السلام) با شنیدن این سخن مروان از جا برخاست و گریبان مروان را گرفت و فشرد سپس عمامه او را به دور گردنش انداخت و چندان کشید تا بی ‌هوش شد، آنگاه او را رها کرد و رو به جماعت قریش چنین فرمود:

«شما را به خدا سوگند مى ‏دهم که گفته ‏هایم را اگر درست بود تصدیق کنید! آیا در روى زمین دو حبیبى که نزد رسول خدا محبوب ‌تر از من و برادرم باشند مى ‏شناسید؟ یا دخترزاده پیامبرى جز من و برادرم سراغ دارید؟»

همگى گفتند: خدا مى‏ داند که سراغ نداریم.

امام حسین (علیه السلام) فرمود: «و من هم در روى زمین فرد ملعونى که فرزند ملعون باشد جز این (مروان) و پدرش نمى‏ شناسم که هر دو از جانب رسول خدا (صلى اللَّه علیه و آله و سلم) طرد شده باشند.

به خدا سوگند در شرق و غرب عالم، مردى که نسبت اسلام به خود دهد دشمن‌ تر [از این فرد] براى خدا و رسول و اهل بیت او نیست و علامت و نشان کلام من در تو این است که چون غضب کنى ردا از دوشت می‏ افتد.»

راوى گوید: به خدا قسم در آن لحظه مروان از جایش برخاست و با حالت خشم خود را تکاند و ردا از دوشش افتاد.[۴]

نتیجه گیری

از این دو مناظره و برخورد امام حسین (علیه السلام) این نتیجه به دست می آید که آن حضرت برای اثبات امامت خود به آیات قرآن استدلال نموده و این گونه نیست که برخی می گویند اهل بیت (علیهم السلام) از امامت خود در برابر مخالفین سکوت نموده و چیزی نگفته اند.

پی نوشت ها

[۱] . نساء، ۵۹: فَإِنْ تَنازَعْتُمْ‏ فی‏ شَیْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَیْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْویلاً.

[۲] . نساء، ۸۳: وَ لَوْ رَدُّوهُ‏ إِلَى الرَّسُولِ وَ إِلى‏ أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ وَ لَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ  الشَّیْطانَ إِلاَّ قَلیلاً.

[۳] . انفال، ۴۸: وَ إِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ أَعْمالَهُمْ وَ قالَ لا غالِبَ لَکُمُ الْیَوْمَ مِنَ النَّاسِ وَ إِنِّی جارٌ لَکُمْ فَلَمَّا تَراءَتِ الْفِئَتانِ نَکَصَ عَلى‏ عَقِبَیْهِ وَ قالَ إِنِّی بَری‏ءٌ مِنْکُمْ.

[۴] . احتجاج طبرسی ج۲، ص ۹۳- ۹۵

منبع

طبرسی؛ احمد بن علی؛  الإحتجاج؛ ترجمه جعفرى‏؛ تهران؛ اسلامیه؛ چ۱؛ ۱۳۸۱ش.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *