اشاره
برخی از مغرضین با استناد به برخی کتاب های علمای شیعه و برداشت های ناقص و غیر صحیح خود مردم کوفه را شیعه امیرالمؤمنین و امام حسین (علیه السّلام) معرفی کرده تا قاتلان آن حضرت را همین گروه بدانند. آنان به خاطر اینکه مردم کوفه امام حسین (علیهالسلام) را به کوفه دعوت کردند و سپس علیه او شمشیر کشیدند، این نتیجه را می گیرند که این مردم کوفه که شیعه علی (علیهالسلام) بودند که حسین(علیهالسلام) را به شهادت رساندند. در این مقاله مطالبی در رد این ادعا پرداخته شده است.
احمد الکاتب و بعضی دیگر از هم مسلکان او می گویند: امام حسین (علیه السّلام) در نفرین به شیعیان خود این گونه گفته است:«اللهم ان مَتَّعْتَهم الی حین فَفَرِّقْهم فِرَقاً، واجعلهم طرائق قِدَداً، ولا تُرْضِ الوُلاهَ عنهم ابداً، فانهم دَعَوْنا لِینصرونا، ثم عَدَوا علینا فقتلونا؛ [۱] پروردگارا! این گروه را تا مدت معینی از دنیا برخوردار ساز و آنان را در فرقه ها و دسته جات متعدد قرار بده و هیچ گاه والیان را از آنان خرسند مساز! زیرا اینان ما را دعوت کردند تا یاری کنند اما بر خلاف انتظار با ما دشمنی کردند و ما را کشتند.»
پاسخ به ادعای نفرین امام حسین
با توجه به اشکالی که برخی در این روز ها بر علیه شیعه به صورت گسترده دامن زده و آن را به عنوان تصریح امام حسین (علیه السّلام) به قاتل بودن شیعیان در واقعه کربلاء طرح می نمایند، به شکل مفصل به پاسخ این قسمت از اشکال فوق می پردازیم:
تعریف و مفهوم شیعه
قائل شدن به این مطلب که شیعیان، امام حسین (علیه السّلام) را به شهادت رسانده اند دارای تناقض و تضادی آشکار است. چرا که شیعه به یار و انصار و پیرو و نیز دوست دار یک شخص گویند، اما این که به قاتل و دشمنی که در صف و سپاه مقابل قرار گیرد نیز شیعه بگویند، کلامی واضح البطلان است. حال با این توصیف چگونه می توان میان محبت و یاری و پیروی، و جنگ و دشمنی جمع کرد؟! و اگر بنا باشد افراد در سپاه عمر سعد و عبید الله بن زیاد را شیعه بنامیم پس یاران آن حضرت که تا آخرین لحظه در کنار آن حضرت ایستادگی و جان فشانی کردند و در این راه به شهادت رسیدند را چه بنامیم؟! !
و اگر بر فرض هم تسلیم شده و این ادعا را بپذیریم که قاتلین امام حسین (علیه السّلام) از شیعیان بوده اند، باید گفت: اینان شیعیانی بوده اند که از شیعه بودن خود بر گشته و به دشمنان آن حضرت پیوسته اند و در این حال دیگر به چنین شخصی شیعه نمی گویند، بلکه تعبیر دشمن در حق او شایسته تر است.
دیدگاه سیدمحسن امین
در این زمینه کلام سید محسن امین در کتاب اعیان الشیعه جالب به نظر می رسد:
«حاش لله ان یکون الذین قتلوه هم شیعته، بل الذین قتلوه بعضهم اهل طمع لا یرجع الی دین، وبعضهم اجلاف اشرار، وبعضهم اتبعوا روءساءهم الذین قادهم حب الدنیا الی قتاله، ولم یکن فیهم من شیعته ومحبیه احد، اما شیعته المخلصون فکانوا له انصاراً، وما برحوا حتی قتلوا دونه، ونصروه بکل ما فی جهدهم، الی آخر ساعه من حیاتهم، وکثیر منهم لم یتمکن من نصرته، او لم یکن عالماً بان الامر سینتهی الی ما انتهی الیه، وبعضهم خاطر بنفسه، وخرق الحصار الذی ضربه ابن زیاد علی الکوفه، وجاء لنصرته حتی قتل معه، اما ان احداً من شیعته ومحبیه قاتله فذلک لم یکن، وهل یعتقد احد ان شیعته الخلص کانت لهم کثره مفرطه؟ کلا، فما زال اتباع الحق فی کل زمان اقل قلیل، ویعلم ذلک بالعیان، وبقوله تعالی: «وقلیل من عبادی الشکور؛ [۲] منزه است خداوند از این که قاتلین امام حسین (علیه السّلام) از شیعیان باشند؛ بلکه کسانی که ایشان را کشتند از اهل طمع بودند که دین نداشتند و بعضی از اشرار نااهل بودند و بعضی از ایشان به دنبال رؤسای خود رفتند؛ رؤسایی که حب دنیا ایشان را به جنگ حسین بن علی (علیهما السّلام) کشانده بود؛ و در بین ایشان کسی از شیعیان و دوست داران حضرت نبود؛ اما شیعیان حضرت و مخلصین برای حضرت همگی یاران او شدند و در این که در راه او کشته شوند درنگ ننمودند؛ و او را تا آخرین لحظات زندگانی با تمام نیرو یاری کردند؛ و بسیاری از ایشان نیز نتوانستد حضرت را یاری بنمایند یا نمی دانستند که کار حضرت به اینجا منتهی خواهد شد؛ بعضی نیز در این هنگام جان خود را به خطر انداخته و حصاری را که ابن زیاد دور کوفه کشیده بود شکستند و برای یاری حضرت آمدند تا این که در کربلا شهید شدند؛ اما این که ادعا شود یکی از شیعیان در جنگ با حضرت حضور داشته است این صحت ندارد؛ و آیا کسی می تواند اعتقاد داشته باشد که یکی از شیعیان و دوست داران حضرت که چنین علاقه ای به حضرت داشته به جنگ ایشان برود؟ هرگز؛ همیشه چنین بوده است که طرف داران حق در هر زمانی اندک بوده اند و این همیشه دیده شده است و خداوند فرموده اند: و عده کمی از بندگان من شکرگذار هستند.»
هویت کوفیان در زمان امام حسین
درست است که آن دسته از مردمانی که برای کشتن امام حسین (علیه السّلام) به کربلا آمده بودند از اهالی کوفه بودند، اما در آن زمان دیگر در کوفه شیعه ای که در تشیع خود شهرتی داشته باشد وجود نداشت. چون زمانی که معاویه به حکومت رسید زیاد بن ابیه را بر کوفه حاکم نمود و او نیز هر شیعه ای را که می شناخت مورد تعقیب قرار داد و آن ها را مورد کشت و کشتار و هدم و غارت قرار می داد و یا دستگیر کرده و به حبس و زندان می فرستاد تا این که در شهر کوفه، دیگر شخصی که به شیعه بودن شهرت داشته باشد وجود نداشت.
پس درحقیقت طبق آن چه که در مصادر تاریخی آمده شیعیان در کوفه تنها عده کمی از جمعیت ۱۵۰۰۰ نفری کوفه را تشکیل می دادند؛ که بسیاری از ایشان در زمان معاویه تبعید شده و یا به زندان افتاده و عده بسیاری نیز به شهادت رسیده بودند. بسیاری از ایشان نیز به خاطر مشکلات فراوان به شهرهای دیگر هم چون: موصل، خراسان و قم پناهنده می شدند؛ عده زیادی از ایشان نیز مانند: بنی غاضره می خواستند به یاری امام بشتابند که سربازان عبید الله بن زیاد مانع شدند.
ابن ابی الحدید معتزلی در این باره می گوید:
«کتب معاویه نسخه واحده الی عُمَّاله بعد عام المجُاعه: (ان برئت الذمّه ممن روی شیئاً من فضل ابی تراب واهل بیته). فقامت الخطباء فی کل کُوره وعلی کل منبر یلعنون علیًّا ویبراون منه، ویقعون فیه وفی اهل بیته، وکان اشد الناس بلاءاً حینئذ اهل الکوفه لکثره ما بها من شیعه علی علیه السلام، فاستعمل علیهم زیاد بن سُمیّه، وضم الیه البصره، فکان یتتبّع الشیعه وهو بهم عارف، لانه کان منهم ایام علی علیه السلام، فقتلهم تحت کل حَجَر ومَدَر واخافهم، وقطع الایدی والارجل، وسَمَل العیون وصلبهم علی جذوع النخل، وطردهم وشرّدهم عن العراق، فلم یبق بها معروف منهم؛ [۳][۴] معاویه بعد از سال خشکسالی، نامه ای به یکی از کارگزاران خویش نوشت مبنی بر این که هر کس چیزی از فضایل ابو تراب (امیرالمؤمنین علیه السّلام) و خاندان او نقل کرد، در مقابل او هیچ مسئولیتی بر عهده شما نیست. (به این معنا که: هر اتفاقی برای این شخص افتاد و شما هر بلایی به سر او آوردید جایز است) از این رو سخنرانان در هر کوی و برزن و بر فراز هر منبری علی را لعن کرده و از او بیزاری می جستند و به او و اهل بیت او دشنام می دادند؛ و بیچاره ترین مردم در آن زمان، مردم کوفه بودند؛ زیرا شیعه علی (علیه السّلام) در آن شهر زیاد بود؛ معاویه، زیاد بن سمیه را حاکم کوفه و هم زمان شهر بصره را نیز تحت امر او ساخت. و او به دنبال شیعیان می گشت ـ او شیعیان را می شناخت، زیرا در زمان خلافت علی (علیه السّلام) از طرفداران او بود ـ پس ایشان را حتی زیر هر سنگ و کلوخی هم که بودند می یافت و به قتل می رساند و یا تهدید به قتل می کرد؛ و دست ها و پا ها را جدا کرده و چشم ها را کور می کرد؛ و ایشان را بر تنه های درخت خرما به دار می کشید؛ و یا از عراق بیرون می کرد؛ تا جایی که کسی از شیعیان شناخته شده در عراق باقی نماند.»
طبرانی در المعجم الکبیر با سند خود از یونس بن عبید از حسن نقل نموده است:
«کان زیاد یتتبع شیعه علی رضی الله عنه فیقتلهم، فبلغ ذلک الحسن بن علی رضی الله عنه فقال: اللهم تفرَّد بموته، فان القتل کفاره؛ [۵][۶] زیاد شیعیان [حضرت] علی (علیه السلام) را مورد تعقیب قرار می داد و در صورت دست یافتن به آن ها از دم تیغ می گذراند، و چون این خبر به حسن بن علی (علیهما السلام) رسید فرمود: خدایا او را به مرگی منحصر به فرد مبتلا ساز، که قتل و مرگ کفاره او می باشد.»
هیثمی بعد از نقل این خبر می گوید: رواه الطبرانی ورجاله رجال الصحیح. این روایت را طبرانی نقل کرده و رجال آن صحیح است.
هم چنین ذهبی در سیر اعلام النبلاء می گوید: قال ابو الشعثاء: کان زیاد افتک من الحجاج لمن یخالف هواه؛ ابو الشعثاء گفته است: زیاد نسبت به کسانی که با خواسته های او مخالفت می ورزیدند از حجاج بن یوسف نیز خون ریز تر بودند.
حسن بصری می گوید:
«بلغ الحسن بن علی ان زیاداً یتتبَّع شیعه علی بالبصره فیقتلهم، فدعا علیه. وقیل: انه جمع اهل الکوفه لیعرضهم علی البراءه من ابی الحسن، فاصابه حینئذ طاعون فی سنه ثلاث وخمسین؛ [۷] به [امام] حسن بن علی (علیهما السلام) خبر دادند که زیاد شیعیان علی (امیرالمؤمنین علیه السّلام) را در بصره مورد تعقیب قرار داده و می کشد، حضرت او را نفرین نمود و گفته شده: او مردم کوفه را جمع کرد تا اعلام برائت و بیزاری از ابی الحسن (امیرالمؤمنین علیه السّلام) را به آنان عرضه نماید، که در همین وقت سال ۵۳ هـ. او مبتلا به بیماری طاعون شد.»
ابن اثیر در الکامل می گوید:
«وکان زیاد اول من شدد امر السلطان، واکّد الملک لمعاویه، وجرَّد سیفه، واخذ بالظنه، وعاقب علی الشبهه، وخافه الناس خوفاً شدیداً حتی امن بعضهم بعضاً؛ [۸] زیاد اولین کسی بود که در سلطنت خود بیش ترین سخت گیری ها را به عمل آورد، و بر حکومت و فرمانروایی معاویه تاکید ورزید، و سیف خود را از نیام برکشید، و به مجرد ظن و گمان به کسی او را دستگیر می نمود، و بر اساس شبهه عقاب می نمود، و مردم از او خوف و ترس شدیدی داشتند؛ مگر این که بعضی به بعضی دیگر امن بدهند.»
ابن حجر در لسان المیزان می نویسد:
«وکان زیاد قوی المعرفه، جید السیاسه، وافر العقل، وکان من شیعه علی، وولاَّه امره القدس، فلما استلحقه معاویه صار اشد الناس علی آل علی وشیعته، وهو الذی سعی فی قتل حجر بن عدی ومن معه؛ [۹]
زیاد شخصی آگاه بود، و سیاست را خوب می دانست، و از عقلی وافر برخوردار بود، و از شیعیان علی بود که او را به ولایت امارت قدس می نمود، اما زمانی که به معاویه پیوست شدیدترین و سخت گیرین ترین مردم بر علیه خاندان و شیعیان [حضرت] علی (علیه السلام) شد، و او همان کسی بود که در قتل حجر بن عدی و همراهانش نقش به سزایی داشت.»
از مجموع مباحث گذشته مشخص گردید که در زمان واقعه کربلاء دیگر شیعه شناخته شده ای در کوفه باقی نمانده بود که بخواهد در جنگ با امام حسین (علیه السّلام) شرکت کرده باشد، پس چگونه می توان ادعا که شیعیان کوفه قاتل امام حسین (علیه السّلام) بوده اند؟
و هیچ ناظر منصفی نمی تواند بگوید: این شیعیان بودند که برای امام حسین (علیه السّلام) نامه نوشته و او را دعوت نمودند، چرا که معروف ترین نویسند گان نامه اشخاصی هم چون: شبث بن ربعی و حجار بن ابجر و عمرو بن حجاج و غیره بودند که هیچ کس نگفته این ها شیعه بودند.
تغییر هویت کوفیان
بسیاری از روایات و کلمات تاریخی را می بینیم که به خوبی دلالت می کند که ایشان از طرفداران خلفای قبل از امیر مومنان علی (علیه السّلام) بوده اند از آن جمله می توان به ماجرای ذیل که آن را بسیاری از مولفین کتب تاریخی روایت کرده اند اشاره کرد: که وقتی امیر مومنان علی (علیه السّلام) خلافت را در کوفه به دست گرفتند خواستند یکی از بدعت های عمر ـ نماز تراویح ـ را ریشه کن نمایند؛ لذا به امام حسن (علیه السّلام) دستور دادند که به مسجد رفته و مانع مردم شوند اما تا حضرت با این عمل مخالفت نمودند، مردم صدا به اعتراض بلند کرده که: «وا عمراه، وا عمراه» به دنبال آن حضرت امیر (علیه السّلام) فرمودند: «قل لهم صلوا» به آنان بگویید به هرنحوی که می خواهند نماز بخوانند.
«وقد روی: ان عمر خرج فی شهر رمضان لیلا فرای المصابیح فی المسجد، فقال: ما هذا؟ فقیل له: ان الناس قد اجتمعوا لصلاه التطوع، فقال: بدعه فنعمت البدعه! فاعترف کما تری بانها بدعه، وقد شهد الرسول (صلی الله علیه و آله وسلّم) ان کل بدعه ضلاله. وقد روی ان امیرالمؤمنین (علیه السّلام) لما اجتمعوا الیه بالکوفه فسالوه ان ینصب لهم اماما یصلی بهم نافله شهر رمضان، زجرهم وعرفهم ان ذلک خلاف السنه فترکوه واجتمعوا لانفسهم وقدموا بعضهم فبعث الیهم ابنه الحسن (علیه السّلام) فدخل علیهم المسجد ومعه الدره فلما راوه تبادروا الابواب وصاحوا وا عمراه!؛ [۱۰][۱۱] روایت شده است که عمر در ماه رمضان شب هنگام بیرون آمد و در مسجد چراغ هایی را دید؛ سؤال کرد: این چیست؟ به او گفتند: مردم برای نماز مستحبی جمع شده اند (و نماز را به جماعت بخوانند)؛ عمر گفت: این کار بدعت است، اما بدعت خوبی است. پس همان گونه که مشخص است خود اعتراف کرد که این کار بدعت است و رسول خدا شهادت داده اند که هر بدعتی گمراهی است. و از امیرالمؤمنین (علیه السّلام) روایت شده است که وقتی در کوفه گرد ایشان جمع آمدند، و از حضرت خواستند که برای ایشان امامی قرار دهد که با او نماز مستحب ماه رمضان را بخوانند، ایشان را از این کار منع کرده و ایشان را آگاه نمود که این کار بر خلاف سنت رسول خداست؛ آن ها امیر مومنان (علیه السّلام) را رها کرده و خودشان گرد هم جمع شدند و یکی را جلو انداختند (تا امام جماعت شود)؛ پس حضرت امام حسن مجتبی را به نزد ایشان فرستادند؛ حضرت وارد مسجد شدند در حالی که شلاقی به همراه داشتند؛ وقتی مردم ایشان را دیدند فرار کرده و فریاد می زدند ای وای سنت عمر از بین رفت!»
این ماجرا به حدی گسترده بود که حضرت در ضمن خطبه ای مفصل می فرمایند: من از شورش عمومی و نیز از بر هم خوردن پایه های حکومت اسلامی در کوفه ترسیدم!! ! این خود بیان گر آن است که بیشتر مردم کوفه از طرفداران خلیفه دوم بودند و این با شیعه بودن مردم کوفه آن هم سال ها قبل از واقعه کربلاء منافات دارد.
«علی بن ابراهیم، عن ابیه، عن حماد بن عیسی، عن ابراهیم بن عثمان، عن سلیم بن قیس الهلالی قال: خطب امیرالمؤمنین (علیه السّلام) فحمد الله واثنی علیه ثم صلی علی النبی صلی الله علیه وآله، ثم قال… قد عملت الولاه قبلی اعمالا خالفوا فیها رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلّم) متعمدین لخلافه، ناقضین لعهده مغیرین لسنته ولو حملت الناس علی ترکها وحولتها الی مواضعها والی ما کانت فی عهد رسول الله (صلی الله علیه و آله وسلّم) لتفرق عنی جندی حتی ابقی وحدی او قلیل من شیعتی الذین عرفوا فضلی وفرض امامتی من کتاب الله (عزّوجلّ) وسنه رسول الله صلی الله علیه وآله… والله لقد امرت الناس ان لا یجتمعوا فی شهر رمضان الا فی فریضه واعلمتهم ان اجتماعهم فی النوافل بدعه فتنادی بعض اهل عسکری ممن یقاتل معی: یا اهل الاسلام غیرت سنه عمر ینهانا عن الصلاه فی شهر رمضان تطوعا ولقد خفت ان یثوروا فی ناحیه جانب عسکری ما لقیت من هذه الامه من الفرقه وطاعه ائمه الضلاله والدعاه الی النار؛ [۱۲] امیر مومنان خطبه ای خوانده و در آن خدا را حمد و ثناء گفته و سپس بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) درود فرستادند؛ سپس فرمودند: …خلفای قبل از من کارهایی انجام دادند که در آن با رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) مخالفت کردند و در آن بنای مخالفت با رسول خدا را از روی عمد داشتند. پیمان او را شکسته و سنت او را تغییر دادند؛ و اگر مردم را بر ترک آنها وادار نمایم و آنها را به جایگاه خود بازگردانم و به آنچه در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) بود لشکر من از گرد من پراکنده شده و تنها باقی می مانم و یا با عده کمی از شیعه ام که برتری من و وجوب امامت من از کتاب خدا و سنت رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) را می دانند.
… قسم به خدا که مردم را دستور دادم که در ماه رمضان غیر از نماز واجب را به جماعت نخوانند و ایشان را آگاه نمودم که خواندن نماز مستحبی به جماعت بدعت است؛ پس عده ای از لشکریان که همراه من جنگیده بودند ندا دادند: ای اهل اسلام سنت عمر تغییر کرد!! ! ما را از نماز مستحبی در ماه رمضان باز می دارند!! ! و ترسیدم که بر من از سمت لشکرم شوریده همان گونه که از این امت تفرقه و اطاعت از امامان گمراهی و دعوت کنندگان به سوی آتش دیدم.»
همان طور که در این روایت صحیح آمده است، حضرت حتی در زمان خویش شیعیان را اقلیت کوفه می دانند!! !
خالی بودن کوفه از شیعیان
از معروف ترین افرادی که در تومار قاتلین امام حسین (علیه السّلام) آمده اسامی این افراد به چشم می خورد:
عمر بن سعد بن ابی وقاص و شمر بن ذی الجوشن و شبث بن ربعی و حجار بن ابجر و حرمله بن کاهل و سنان و…
و در این بین نمی توان حتی یک نفر معروف به شیعه اهل بیت (علیهم السّلام) را یافت. و تمام افراد نام برده شده بالا نه به تشیع و نه به موالات و دوستی امیرالمؤمنین (علیه السّلام) شناخته شده اند.
قاتلان حسین (علیهالسلام) از شیعیان آل ابی سفیان
بعد از فحص و تتبع فراوان در کلمات و فرمایشات امام حسین (علیه السّلام) در کربلاء و خُطبه آن حضرت در باره آن قوم جنایت کار و احتجاجات آن حضرت بر علیه آنان هرگز با تعبیری بر خورد نکردیم که حضرت آنان را از شیعیان و یا موالین خود و یا پدر بزرگوارش امیرالمؤمنین (علیه السّلام) دانسته باشد و حال آن که جا داشت اگر چنین می بود آن حضرت به عنوان راهی که می توانست احتمال تاثیر در قلوب آنان را بیش تر سازد با این تعبیر آنان را خطاب فرماید که: شما که از شیعیان و محبین و پیروان پدر و یا خود من هستید پس چرا حال این گونه به جنگ و نبرد با من بر خواسته اید؟ همان گونه که این کلام در کلمات و تعابیر غیر آن حضرت هم دیده و یا شنیده نشده که آن گروه را با این تعبیر توصیف نموده باشند. و این خود دلیل واضحی است بر این مطلب که این قوم شیعه اهل بیت (علیهم السّلام) نبوده اند.
بلکه بالعکس در تعبیری که آن حضرت در لحظات آخر خطاب به آن قوم جنایت پیشه فرمودند مطلب دیگری را ثابت می کند.
امام حسین (علیه السّلام) در روز عاشوراء آنان را با تعبیر شیعه آل ابی سفیان معرفی می فرماید:
«ویحکم یا شیعه آل ابی سفیان! ان لم یکن لکم دین، وکنتم لا تخافون المعاد، فکونوا احراراً فی دنیاکم هذه، وارجعوا الی احسابکم ان کنتم عُرُباً کما تزعمون؛ [۱۳][۱۴][۱۵] وای بر شما ای پیروان ابو سفیان! اگر دین ندارید و از روز معاد نمی هراسید، لا اقل در دنیا آزاد مرد باشید و آن گونه که می پندارید به حسب و نسب خود که عرب هستید باز گردید.»
تعبیرات به کار رفته از سوی قاتلان
از تعبیرات به کار رفته در روز عاشوراء خطاب به امام حسین (علیه السّلام) به خوبی می توان پی برد که آیا این گروه، از چه قوم و قماشی بودند؟ از شیعیان آن حضرت یا از دشمن ترین دشمنان وی؟! !
قاتلان آن حضرت در آن روز به حضرت خطاب می کردند و می گفتند:
این جنگ و قتال ما با تو از روی دشمنی و عداوت با پدرت علی بن ابی طالب است. «انما نقاتلک بغضاً لابیک» یعنی: ما از روی بغض و کینه ای که با پدرت علی بن ابی طالب داریم با تو به جنگ و نبرد برخاسته ایم. [۱۶]
حال با این تعبیر آیا می توان گفت: که قاتلان آن حضرت در روز عاشوراء از شیعیان امیرالمؤمنین و امام حسین (علیهما السّلام) بوده اند.
و یا بعضی دیگر را می بینیم که این تعبیر را خطاب به امام حسین (علیه السّلام) دارند:
«یا حسین، یا کذّاب ابن الکذّاب؛ [۱۷] ای حسین ای درو غ گوی فرزند دروغ گو!»
و یا در جای دیگر خطاب به امام حسین (علیه السّلام) این جمله را گفتند: «یا حسین ابشر بالنار؛ [۱۸] [۱۹] ای حسین تو را بشارت باد به آتش دوزخ.»
شخص دیگری خطاب به امام حسین (علیه السّلام) و اصحابش این گونه گفت: «انها لا تُقْبَل منکم؛ [۲۰] این نمازی که شما ها می خوانید مورد قبول خداوند واقع نمی شود.»
و بسیاری از جملات و عبارات دیگر که به خوبی از حقد و بغض و کینه با امیرالمؤمنین و امام حسین (علیهما السّلام) و اهل بیت (علیهم السّلام) دارد.
هویت قاتلان با اعمال خود
این قوم نه تنها از شیعیان و موالیان امام حسین (علیه السّلام) نبوده اند، بلکه از دشمن ترین دشمنان آن حضرت بوده اند، چرا که آن حضرت و اهل بیت و حتی طفل شیر خواره آن حضرت را از جرعه ای آب محروم ساختند و با همین حال به شهادت رساندند و پیکر های مطهر شهدا را با سُمّ ستوران پایمال نموده و سر از بدن ها جدا ساخته و زن ها و فرزندان آن حضرت را به اسارت گرفتند و اموال آنان را به غارت بردند و ده ها جنایت دیگر که از دشمن ترین دشمنان نیز انتظار ارتکاب آن نمی رفت؛ چه رسد به این که این اعمال از شیعیان سرزده باشد.
ابن اثیر در تاریخ خود می گوید:
«ثم نادی عمر بن سعد فی اصحابه مَن ینتدب الی الحسین فیُوطئه فرسه، فانتدب عشره، منهم اسحاق بن حیوه الحضرمی، وهو الذی سلب قمیص الحسین، فبرص بعدُ، فاتوا فداسوا الحسین بخیولهم حتی رضّوا ظهره وصدره؛ [۲۱]
عمر بن سعد خطاب به لشکریانش فریاد زد: چه کسی حاضر است با اسب خود پیکر حسین را لگد مال کند. این جا بود که ده نفر از سپاه او که از جمله آن ها اسحاق بن حیوه حضرمی ـ کسی که جامه و پیراهن آن حضرت را نیز به غارت برد و بعد ها به بیماری برص و پیسی مبتلاء شد ـ آمده و پیکر حسین را با اسب هایشان آن قدر لگد کوب کردند که سینه و پشت با هم یکی شد.»
همو در جای دیگر می گوید:
«وسُلِب الحسین ما کان علیه، فاخذ سراویله بحر بن کعب، واخذ قیس بن الاشعث قطیفته، وهی من خز، فکان یُسمَّی بعدُ (قیس قطیفه)، واخذ نعلیه الاسود الاودی، واخذ سیفه رجل من دارم، ومال الناس علی الورس والحلل فانتهبوها، ونهبوا ثقله وما علی النساء، حتی ان کانت المراه لتنزع الثوب من ظهرها فیؤخذ منها؛ [۲۲]
تمام اموالی که متعلق به [امام] حسین (علیه السلام) بود به غارت برده شد. شلوار آن حضرت را بحر بن کعب و روپوش ابریشمی آن حضرت را قیس بن اشعث، که به همین علت از آن به بعد به «قیس قطیفه» اشتهار یافت و نعلین (کفش های) آن حضرت را اسود اودی به سرقت برد. و نیز شمشیر آن حضرت را مردی از قبیله دارم برد اخذ، و عده ای به جامه سرخ رنگ و بعضی اشیاء قیمتی آن حضرت تمایل نموده و غارت کردند، و نیز هر آن چه متعلق به زنان بود را به یغما بردند تا جایی که اگر زنی می خواست جامه ای را بر تن کند از پشت سر آن را می ربودند.»
ابن کثیر از ابو مخنف نقل می کند:
واخذ سنان وغیره سلبه، وتقاسم الناس ما کان من امواله وحواصله، وما فی خبائه حتی ما علی النساء من الثیاب الطاهره؛
سنان و بعضی دیگر لیف خرمای آن حضرت را غارت نمودند، و تمام اموال و ما حصل و هر آن چه که در خیمه آن حضرت بود را بین خود تقسیم کردند و حتی لباس های زنان را به غارت بردند.
«وجاء عمر بن سعد فقال: الا لا یدخلن علی هذه النسوه احد، ولا یقتل هذا الغلام احد، ومن اخذ من متاعهم شیئاً فلیردّه علیهم. قال: فوالله ما ردَّ احد شیئاً؛ [۲۳] عمر بن سعد آمد و گفت: همه بدانند! کسی اجازه ندارد متعرض این زنان شود و یا این جوان را بکشد، و هر کس کالا و یا متاعی از اینان به غارت برده به آنان بازگرداند. راوی می گوید: به خدا سوگند! هیچ کس چیزی از اشیاء به غارت رفته را برنگرداند.»
حال با این اعمال و رفتاری که از کسی جز انسان کینه توز و شقی و پست و دشمن ترین دشمنان سر نمی زند باز هم می توان گفت: قاتلین آن حضرت شیعیان او بوده اند؟!
اسامی افراد
اگر کسی دلایلی که تا کنون گفته شد را در شیعه نبودن حاضران در کربلاء نپذیرد و اصرار به شیعه بودن آنان داشته باشد آیا در رابطه با آمرین و حکم فرمایانی که باعث و بانی این حادثه شدند چه می خواهد بگوید؟! آیا افرادی که اسامی بعضی از آن ها در ذیل می آید نیز از شیعیان و محبین امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و امام حسین (علیه السّلام) هستند؟! ! افرادی هم چون:
یزید بن معاویه ـ عبید الله بن زیاد ـ عمر بن سعد ـ شمر بن ذی الجوشن ـ قیس بن اشعث بن قیس ـ عمرو بن حجاج زبیدی ـ عبدالله بن زهیر ازدی ـ عروه بن قیس احمسی ـ شبث بن ربعی یربوعی ـ عبد الرحمن بن ابی سبره جعفی ـ حصین بن نمیر ـ حجار بن ابجر.
و نیز عده ای دیگر که اسامی آن ها در زیر می آید و در جریان واقعه کربلاء و به شهادت رساندن آن حضرت و اصحابش مباشر و مستقیم وارد صحنه شده بودند. افرادی هم چون: سنان بن انس نخعی ـ حرمله کاهلی ـ منقذ بن مره عبدی ـ ابو الحتوف جعفی ـ مالک بن نسر کندی ـ عبد الرحمن جعفی ـ قشعم بن نذیر جعفی ـ بحر بن کعب بن تیم الله ـ زرعه بن شریک تمیمی ـ صالح بن وهب مری ـ خولی بن یزید اصبحی ـ حصین بن تمیم و غیره…
با مراجعه به حوادث کربلاء در روز عاشوراء صحت ادعا ی ما ثابت می شود.
گفتار یزید در هویت قاتلان
خود یزید بن معاویه که نوک پیکان اتهام را به سوی خود می دید هرگز نگفت: این شیعیانش بودند که حسین را کشتند. در حالی که اگر چنین دروغی در آن زمان کمترین خریداری می داشت حتما در گفتن آن لحظه ای درنگ نمی کرد. بلکه او مسئولیت شهادت امام حسین (علیه السّلام) را به عهده عبید الله بن زیاد والی و فرماندار کوفه می اندازد؛ تا شاید به این وسیله بتواند قدری از بار ننگ و گناه خویش بکاهد.
ابن کثیر و ذهبی و غیر این دو نوشته اند:
«لما قتل عبیدُ الله الحسینَ واهله بعث برؤوسهم الی یزید، فسُرَّ بقتلهم اولاً، ثم لم یلبث حتی ندم علی قتلهم، فکان یقول: وما علیَّ لو احتملتُ الاذی، وانزلتُ الحسین معی، وحکَّمته فیما یرید، وان کان علیَّ فی ذلک وهن، حفظاً لرسول الله صلی الله علیه وسلم ورعایه لحقه، لعن الله ابن مرجانه یعنی عبید الله فانه احرجه واضطره، وقد کان سال ان یخلی سبیله ان یرجع من حیث اقبل، او یاتینی فیضع یده فی یدی، او یلحق بثغر من الثغور، فابی ذلک علیه وقتله، فابغضنی بقتله المسلمون، وزرع لی فی قلوبهم العداوه؛ [۲۴][۲۵] زمانی که عبیدُ الله بن زیاد [امام] حسین (علیه السلام) و اصحاب او را به قتل رساند و سر های آنان را برای یزید فرستاد، ابتدا یزید از این عمل شاد و خرسند شد، اما طولی نکشید که از کشته شدن آن ها نادم شده و همواره می گفت: اگر من احتمال اذیت آنان را می دادم اجازه این کار را نمی دادم، و حسین را همراه خود در این مکان فرو می آوردم و به خواست او فرمان می دادم، و حتی اگر با این کار به من توهین صورت می گرفت من این کار را برای حفظ حرمت رسول الله (صلّی الله علیه و آله وسلّم) و رعایت حق او انجام می دادم، خدا لعنت کند ابن مرجانه یعنی عبید الله بن زیاد را که او حسین را به عسر و حرج و اضطرار کشانید، و از او خواست تا از همان جا که آمده بازگردد، یا به سوی من آید و با من بیعت نماید، یا به یکی از سرحدات و مرز ها برود. اما حسین از این کار امتناع ورزید و در نتیجه ابن زیاد او را به قتل رسانید، و با این کارش مرا مورد بغض و کینه مسلمانان قرار داد و در دل ها تخم دشمنی مرا پاشید.»
اگر چه این گفتار در ابتدای تحقیق مورد نقد قرار گرفت اما در این قسمت فقط به این نکته توجه داریم که یزید هم نگفت: شیعیان حسین را کشتند بلکه ابن زیاد را در شهادت آن حضرت دخیل می داند.
صف بند ی قاتلان در کربلاء
در دسته بندی های همان زمان نیز به صرف این که کسی در جبهه آن حضرت حضور می یافت از شیعیان او محسوب می شد و به کسی که در صف مقابل او بود هرگز چنین تعبیری اطلاق نمی شد. به عنوان مثال زهیر بن قین که ابتدا عثمانی مذهب بود و از آن حضرت گریزان بود اما وقتی که در سپاه آن حضرت قرار گرفت او را به عنوان شیعه آن حضرت خطاب کردند.
تاریخ طبری در مورد زهیر می نویسد:
«فقال له زهیر یا عزره ان الله قد زکاها وهداها فاتق الله یا عزره فانی لک من الناصحین انشدک الله یا عزره ان تکون ممن یعین الضلال علی قتل النفوس الزکیه قال یا زهیر ما کنت عندنا من شیعه اهل هذا البیت انما کنت عثمانیا؛ [۲۶]
زهیر به عزره گفت: ای عزره خداوند او را پاک گردانید و هدایت نمود؛ پس از خدا بترس که من از خیر خواهان توام؛ تو را به خدا قسم می دهم که مبادا از کسانی باشی که گمراهان را در کشتن جان های پاک یاری کنی! وی پاسخ داد: ای زهیر! ما تو را از شیعیان این خاندان نمی شناختیم (ولی امروز تو را در صف شیعیان او می بینیم) در حالی که تو عثمانی مذهب بودی!!»
این عبارت به خوبی نشان می دهد که به صرف حضور در یکی از دو جبهه اطلاق شیعه و یا دشمن آن حضرت صورت می پذیرفت.
سعی عده قلیل شیعیان در یاری امام
تمامی این شواهد و مدارک جدای از قتل و کشتار هایی است که معاویه در مورد شیعیان امیر مومنان و امام حسن (علیهما السّلام) انجام داد و بسیاری از ایشان را شهید کرده و عده بسیاری را تبعید کرد و یا به زندان انداخت؛ با این همه باز می بینیم که طبق مدارک تاریخی همان عده اندک شیعه باقی مانده در کوفه نیز خواستند به یاری امام حسین (علیه السّلام) بیایند اما با نیروهای ابن زیاد مواجه شده و دستگیر شدند، و تنها عده ای انگشت شمار مانند زهیر و حبیب بن مظاهر توانستند از این حصار عبور کنند و در بین آن ها هم عده ای بعد از شهادت حضرت به کربلا رسیدند.
لذا با این حساب دیگر شیعه ای در کوفه باقی نمی ماند که بخواهد به جنگ حسین بن علی (علیهما السّلام) بیاید.
بیعت و دعوت از امام حسین (علیه السّلام) دالّ بر شیعه بودن نیست
بعضی می گویند: چون اهل کوفه با امام حسین بیعت کرده بودند و آن حضرت را به کوفه دعوت نموده بودند، پس آن ها از شیعیان آن حضرت به حساب می آمدند. در حالی که باید گفت: بیعت هرگز دالّ بر شیعه بودن نمی کند، چون لازمه این سخن آن است که بگوییم: «همه صحابه و تابعین که با امیرالمؤمنین (علیه السّلام) بیعت کردند از شیعیان آن حضرت به حساب می آمدند!! » در حالی که تا کنون کسی این سخن را نگفته است؛ و بسیاری از بیعت کنندگان با آن حضرت در صف دشمنان آن حضرت در جنگ ها بودند.
پس این که در برخی از کتاب های تاریخی آمده است: که چون کوفیان برای آن حضرت نامه نوشتند و آن حضرت را به کوفه دعوت کردند این نوعی بیعت با آن حضرت به حساب آمده و آنان را در زمره شیعیان قرار می دهد و از این رو نتیجه گرفته اند که: قاتلان آن حضرت شیعیان او بوده اند.
در پاسخی که بالاتر بیان شد بطلان این سخن آشکار گشت اضافه بر این که ایشان این عمل را تنها بدین سبب انجام دادند که آن حضرت را از صحابه رسول خدا بلکه بهترین صحابه در آن زمان و نوه رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) می دانستند؛ و از سوی دیگر بی مبالاتی های یزید و اوصاف دیگری که در بالا در باره شخصیت یزید گفته شد را از او دیده و یا شنیده بودند لذا می خواستند با این عمل خود در رویه عمل حاکم اسلامی تغییر ایجاد نمایند و این دعوت و بیعت به این معنا نبود که آن حضرت را به عنوان امام سوم و معصوم قبول داشته باشند و به این جهت لیاقت آن حضرت را برای خلافت بیشتر از دیگران بدانند.
پی نوشت:
- سایت خیمه نیوز، فردا ـ ۵ آبان ۱۳۸۷ ساعت ۱۴: ۰۳.
- سیدمحسن امین عاملی، اعیان الشیعه، ج۱، ص۵۸۰.
- ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۱۱، ص۴۴.
- محمد بن عقیل، النصایح الکافیه، ص۹۷.
- سلیمان بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، ج۳، ص۷۰.
- ابو الحسن نور الدین علی بن ابی بکر بن سلیمان الهیثمی، مجمع الزوائد، هیثمی، ج۶، ص۲۶۶.
- محمد بن احمد ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۳، ص۴۹۶.
- ابوالحسن علی بن ابی الکرم ابن اثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج۳، ص۴۸.
- ابن حجر عسقلانی، لسان المیزان، ج۲، ص۴۹۳.
- ابن ابی الحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، ج۱۲، ص۲۸۳.
- محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعه، ج۵، ص۱۹۲، ح ۲.
- محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج۸، ص۵۸، ح ۲۱.
- موفق بن احمد خوارزمی، مقتل الحسین، ج۲، ص۳۸.
۱۴. محمدباقر مجلسی، بحار الانوار، ج۴۵، ص۵۱.
- علی بن موسی سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، ص۷۱.
- قندوزی حنفی، ینابیع الموده، ص۳۴۶.
- ابوالحسن علی بن ابی الکرم ابن اثیر جزری، الکامل، ج۳، ص۱۷۴.
- ابوالحسن علی بن ابی الکرم ابن اثیر جزری، الکامل، ج۳، ص۱۷۳.
- اسماعیل بن عمر ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج۸، ص۱۹۶.
- اسماعیل بن عمر ابن کثیر، البدایه والنهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۱۹۸.
- ابوالحسن علی بن ابی الکرم ابن اثیر جزری، الکامل، ج۳، ص۱۸۴.
- ابوالحسن علی بن ابی الکرم ابن اثیر جزری، الکامل، ج۳، ص۱۸۳.
- اسماعیل بن عمر ابن کثیر، البدایه والنهایه، ابن کثیر، ج۸، ص۲۰۵.
- اسماعیل بن عمر ابن کثیر، البدایه والنهایه، ج۸، ص۲۵۴.
- ابوالحسن علی بن ابی الکرم ابن اثیر جزری، الکامل، ج۴، ص۸۷.
- محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۱۶.
منبع: ویکی فقه (برخی از مقاله قاتلان حسین (ع) با اصلاحات مختصر)