آسیب شناسی‏ تربیت‏ دینى ‏جوانان-2

آسیب شناسی‏ تربیت‏ دینى ‏جوانان-۲

۱۴۰۰-۰۶-۱۷

205 بازدید

مسیحی‏ها کارهایی را برای خود کرده‏‌اند، مثلاً آمده‌اند آمار متوفیان یک شهری را مثل قم گرفته‌اند، بعد گفته‌اند طول عمر روحانیون در این شهر زیادتر بوده است. خانواده‏‌های برادران روحانی ما که با آنها ارتباط داریم، هنوز که هنوز است الحمدللّه‏ بسیار سالم‏تر از بقیه هستند. بنده در دانشگاه می‏بینم که بسیاری از دانشجویان که پدرشان روحانی است، بسیار سالم‏تر از بچه‌هایی هستند که پدرشان روحانی نیست.

یکی از کارهایی که خود من به عنوان یک دانشگاهی دنبال آن بودم و اجمالاً هم انجام داده‌‏ام، این بود که نظریه‏‌ای داشتم که بچه‌های روحانی، از نظر بهداشت روانی و اخلاقی، سالم‏تر از بچه‌های غیر روحانی هستند. این یک نظریه است.

به نظرم رسید که این‏ کار را از اول امسال می‏توانم انجام دهم. در مدرسه‏‌ای که بچه‏‌های شما بودند، پرسش‏نامه‌‏ای را به بچه‏‌های دبیرستانی یا راهنمایی دادیم. در آن پرسش‏نامه از جمله چیزهایی که از آنها خواسته بودیم، شغل پدر، سن و… بود. حتی گزینه‌‏ای داشتیم که پدر شما روحانی است یا غیر روحانی؟ پرسش‏نامه‌های ما، بهداشت و سلامت روان را می‏‌سنجد. علمی و بسیار قوی است.

در این پرسش‏نامه‌ها، دو گروه فرزندان روحانی و غیر روحانی را تفکیک کرده‌ایم. بنده معتقدم فرزندان روحانی از نظر سلامت روان و اخلاق، خیلی سالم‏تر از غیر روحانی هستند، البته ممکن است اگر از فرزندان روحانی پرسش کنیم که چقدر از شغل بابای خود راضی هستید، اعلام نارضایتی بکنند و دوست نداشته باشند که مثل پدرشان روحانی شوند، همانطور که معلوم نیست که فرزند من هم دلش بخواهد روان‏شناس شود.

سخن بنده این بود که دین واقعا سلامت روان می‌دهد. اخلاق، زندگی را تأمین می‏ کند؛ چنانکه امام رضا (علیه السلام)، فرمود: اگر تو قیامت را قبول نداشته باشی، من چیزی از تو کمتر ندارم؛ ولی اگر قیامت درست باشد ـ که هست ـ آن وقت تو چه می‏کنی؟ من با اعتقاد به آن طرف (قیامت)، یک آدمِ موفق در دنیا هستم. این بهتر است یا آن که ناموفق باشی و آن‏طرف را هم از دست بدهی؟ بنده خیلی روی این نکته تأکید می‏ کنم که ما باید طوری اسلام را تبیین کنیم که زندگی این دنیا نیز در هر سنی تأمین شود.

بنده زمانی در کانادا بودم. در یک کتابفروشی بسیار معتبری که برای مسیحی‏‌ها بود، شاید حدود هزار جلد از کتاب‏های آن انتشارات، مربوط به روان‏شناسی و تربیتی با دیدگاه مسیحیت بود. بنده چون رشته‏‌ام این است، این کتاب‏ها رانگاه می‏کردم ببینم چقدر کاربردی است. یکی از این کتاب‏ها را خریدم به نام Happy marriage، یعنی ازدواج شاد. یک کشیش با سوادِ مسیحی، ۴۰۰ صفحه کتاب نوشته است که بحث آن، مسائل زناشویی و جنسی است و در مورد همسران جوان بحث می‏ کرد.

بنده معتقد نیستم که کتاب‏های آموزشی جنسی قبل از ازدواج داده شود، بلکه این کار در تمدن الحادی غرب صورت گرفته است. آموزش سکس (Sex Education) برای مجردها درست نیست. ایشان در مقدمه کتاب می ‏گوید: این کتاب حاصل تجربه هجده ساله من در آموزش به زنان و شوهرهای جوان مسیحی است.

در این کتاب پرسش‏نامه‏‌های علمی و حرف‏ه‌ای کاربردی و فیزیولوژی زیادی وجود دارد. نویسنده این کتاب جزو روحانیون درجه یک و با سواد کلیسا است. روان‏شناسی هم بلد است. در آن کتاب نوشته است که من در کلاس‏هایم نزدیک ده تا سیزده هزار نفر را حضورا و رو در رو، جواب داده‏‌ام و مشکل‏شان را حل کرده‌ام. مسایل زناشویی را با کاربردی‏‌ترین روش و کلی‌گویی و با عفیف‌ترین قلم توضیح داده است.

در جابه ‏جای این کتاب، آیه و روایت مسیحیان آمده است. یک جمله کاربردی می ‏گوید و روبروی آن پرانتز باز می‏‌کند که این در انجیل متی باب چندم است. در پاین کتاب نیز ۱۵۰ پرسش جنسی را پاسخ داده است، عین فتوا، ولی کاربردی است.

وقتی آدمی آن را می‏خواند، می‏بیند که چقدر این کتاب مورد نیاز جوان‏ها و حتی میان‏سالان جامعه ما است و این که این کتاب چه اندازه کاربردی و دینی و علمی است.

مسیحیان مجله‌های زیادی درباره درمان افسردگی از دیدگاه مسیحیت دارند. آنها کلی‏‌گویی نکرده‌اند که توکل به خدا و توسل به حضرت معصومه (علیها السلام)، داشته باش، بلکه تکنیک داده است. تکنیک‌هایی که آنها ارایه کرده‌اند، تکنیک دینی است. منابعی که ما در اسلام داریم، اصلاً مسیحیت ندارد. با این‏ حال، آنان دست و پا می‏زنند تا همه چیزهای کاربردی را از همان‏ها که دارند در بیاورند و تا اندازه‌‏ای هم موفق شدند.

دوم این که ما باید الگوهای عملی داشته باشیم؛ یعنی این کسی که حرف می‏زند، باید ببینیم خودش چگونه عمل و تربیت می‌کند و چقدر گرفتار است؟ زمینه‌های عاطفی را باید ایجاد کنیم.

نکته پایانی هم این که دو دهه پیش در دنیا، کتاب معروف و پر سر و صدایی منتشر شد به نام مدرسه‌زدایی جامعه. کتاب از فردی به ‏نام ایوان ایلیچ است. وی صاحب‏ نظر بزرگی در زمینه آموزش و پرورش و به یازده زبان زنده دنیا مسلط بوده است. پیام ایوان ایلیچ این بود که مدرسه نهادی است که انسان را تربیت نمی‌کند. مدرسه اجزاء و ویژگی‏هایی دارد که نه‏ تنها انسان را تربیت نمی‏‌کند، بلکه خراب هم می‏‌کند. در آن کتاب، دلایل زیادی می‌آورد.

یکی از آن دلایل، این است که در مدرسه، همه چیز اجباری است و تربیت با اجبار نمی‌سازد. فرزند من باید در روز دوشنبه ساعت یازده، سر کلاس معلمی قرار بگیرد که دینی بخواند. شاید فرزند من از این معلم خوشش نیاید. همه اجزای مدرسه اجبار است. ساعت و معلم آن مشخص است. باید این کتاب حتما تا فلان‏ جا خوانده شود و امتحان گرفته شود. مقایسه و ارزش‏یابی می‌شود و نمره داده می‌شود. به همین دلیل، فشار و اجبار و تقلب و ناراحتی به‏ وجود می‌‏آورد.

در آن زمان گفتند که حرف‏های ایلیچ درست است، ولی گزینه دیگری نداریم؛ حتی یک مقداری هم مسئولان یونسکو او را بایکوت کردند. نظام مدرسه نمی ‏تواند انسان تربیت کند. با این مجموعه، بنده نمی‏توانم در مدرسه تربیت دینی بکنم. در مدرسه، به درس دینی همانگونه می‏نگرند که به فیزیک و شیمی می‏نگرند. در فیزیک تقلب می‌کنند، در دینی هم تقلب می‌کنند.

تازه فیزیک زندگی او را تأمین می‌کند، ولی دینی خیر. در درس فیزیک، برای فرزند خود، معلم خصوصی می‏گیرند، ولی برای درس دینی چنین کاری نمی‏‌کنند.

راهکارهایی برای مخاطب‏ شناسی

یک راه اصلی آن، تأسیس مرکز پژوهشی و نظرسنجی در حوزه است. این نهاد بزرگ و مقدس، باید دارای یک مرکز نظرسنجی برای سیاست‏های خود باشد. بنده اگر قصد داشته باشم به مدرسه‏‌ای بروم تا صحبت بکنم، هیچ‏وقت به ‏عنوان یک کار تشریفاتی و کلیشه‌‏ای و از قبل تعیین شده، به دعوت مدیر نمی‏روم. بنده به مدیر مدرسه اعلام می‏ کنم که به بچه‌ها اعلام کنید که پرسش‏های خود را بدون نام و نام خانوادگی بنویسند؛ بعد به بنده بدهید. معمولاً زیر بار نمی‌روند که نکند این پرسش‏ها محکوم کردن مدرسه باشد و احتمالاً به مقامات گزارش داده شود.

گاهی اوقات به ما خط می‌دهند و می ‏گویند بچه‏‌های ما مشکلی ندارند. شما در مورد درس با اینها صحبت بکنید و نصیحتشان بکنید، در حالی که نصیحت برای این بچه‌ها، بسیار آزاردهنده است. بنده زیربار این چیزها نمی‏روم و کوشش می‌کنم که از راه دیگری وارد شوم تا هم نگرانی مدیر از بین برود و هم بنده پرسش‏ها را بگیرم. پرسش‏نامه‏‌ای را طرح کرده‌ام به نام «پرسش‏نامه نگرانی‏ها». بنده چندین نوع از این پرسش‏نامه‌ها را خودم درست کرده‌‏ام. در آن نوشته بودم که همه ما در زندگی، نگرانی‏هایی داریم که اگر این نگرانی‏ها حل شود، در برنامه‌ریزی‌ها به ما کمک می‏‌کند؛ اگر حل نشود، ما را آزار می‌دهد.

بعد، از زبان مدیر می‏نویسم که ما حاج‏ آقا یا دکتر فلانی را دعوت کرده‌ایم؛ گاهی هم از زبان خودم می‏نویسم که مرا دعوت کرده‌اند تا در مدرسه شما صحبت بکنم. پنج نگرانی عمده خود را به ‏ترتیب برای من بنویسید. در برگه هم شماره زده‌‏ام اشاره کرده‌ام که نوشتن نام و نام خانوادگی ضروری نیست، مگر این که خودتان مایل باشید و بنده به دعوت شماها آمده‏‌ام. سپس این پرسش‏نامه را به مدیر می‌دهم و می‌گویم که از این تکثیر کنید و بین بچه‌ها پخش کنید.

گاهی اوقات پرسش‏نامه در حد یک چک لیست است؛ یعنی ما یک لیستی از مشکلات را می‏دهیم، بعد می‏گوییم با علامت ضربدر مشخص کنید که کدام را دارید؛ ابتدا بعضی جاها اعتراض می‏‌کنند و می ‏گویند که این پرسش‏ها بدآموزی دارد. پرسش‏ها خلاصه و کوتاه است، مثل: عدم اعتماد به نفس و… اگر مدیران با ما همکاری کنند، این کار را انجام می‌دهیم.

این، برای شروع کار است. اگر پاسخ بدهند، آنها را دسته‌بندی می‌کنم و صحبت می‌کنم. اگر هم جواب ندهند، بنده یک فرمول بسیار ساده دارم و آن این که برای آنها می‏گویم جوان‏های هم‏ سن و سال شما در این جامعه، چند دسته مشکل دارند: مشکل خانوادگی، درسی، عصبی، روحی، روانی و…

رویکردها و منابع موجود در روان‏شناسی دینی

ابتدا باید به چگونگی ترکیب روان‏شناسی و دین چگونه اشاره کرد. روان‏شناسی دینی بیشتر متولی این مسئله است که راجع به دینداران و خاواده و شخصیت آنان کار بکند و یا در رابطه دین و سلامت روان کار کند. این که آیا دینداری در کاهش اعتیاد مؤثر است؟ آیا سلامت جسمانی در دینداران وجود دارد؟ اینکار، یک کار مطالعاتی بر روی گروه مؤمنان و دینداران و مطالعات اجتماعی آنها است. این‏کار بیشتر مطالعه فعالیت‏‌های دینداران است نسبت به کسانی که در خط دین نیستند.

حوزه دوم، روان‏شناسی دینی است. در اینجا دینی صفتِ روان‏شناسی است، نه مضاف‏الیه آن. باید از مقوله‏ های دینی، دستورالعمل روان‏شناسی در بیاوریم. این‏کار سختی است. در سمینار همایش دین گفته بودند که یک‏سری مقاله بدهید. من این موضوع را پیشنهاد دادم.

درمان افسردگی از طرق افزایش «شُکر» در افراد (مکانیزم شُکر).

فرضیه این بود که اگر ما شُکر را بشناسیم و مراحل شُکر قلبی، شُکر زبانی و شُکر عملی را درنظر بگیریم، بعد یک فرد یا ده نفر افسرده را بیاوریم و به آنها به ‏طور کاربردی و تکنیکی در جلسات یاد بدهیم تا این که شُکر در آنها تقویت شود، می‏توان افسردگی را در آنها کم کرد؛ یعنی من از متن دین، یک روشی را درمی‏آورم که بگویم با شُکر، افسردگی کم می‏ شود.

این‏کار را تا اندازه‌‏ای در غرب، گروه‌‏های مسیحی انجام داده‌اند. مجله‏‌هایی نیز در این زمینه‌ها نوشته شده است. اهل تسنن در پاکستان، در این کار موفق بوده‌‏اند و برای نمونه توانسته‏‌اند در اردوگاه افغانی‏ها در پیشاور، افسردگی پناه‏جویان افغانی را با استفاده از همین روش کاهش بدهند. سپس آنها را با گروهی که دارو مصرف می‏کردند و با گروهی که دارو مصرف نمی‏کردند، مقایسه کردند و دیدند که بازتاب احادیث نبوی در آنها به اندازه همان داروها بوده است. پزشکان متخصص پاکستانی، از دین چنین استفاده‌ای کردند.

کار سوم، تدوین علم روان‏شناسی و علم تربیت است به ‏گونه‏‌ای که با اسلام ناب، مطابقت داشته باشد. مسیحی‏‌ها پس از مدتی گزارش دادند که ما در این زمینه نمی‌توانیم کار کنیم. مسیحیت دید که متن انجیل توان ندارد که از درون آن یک نظام و یک سیستم درآورده شود. از این‏ رو مسیحیان این‏کار را کنار گذاشتند، ولی ما معتقدیم که می‏ توانیم این‏کار را بکنیم؛ البته این زمانی محقق می‌شود که ما آن دو قدم اول را برداریم.

بحث روان‏شناسی دینی در ایران خیلی کم کار شده است. مطالعات جزئی راجع به دسته اول انجام می‌شود. ما پس از هفتاد ـ هشتاد سال دانشگاه و پس از بیست و دو سال انقلاب، سه چهار تا تست استاندارد درست کردیم که می‏تواند دین‏ باوری را اندازه بگیرد. به ‏تازگی رساله‏‌های فوق‏ لیسانس ما به‏ خصوص در دانشگاه علامه طباطبایی و برادران بزرگواری در دانشگاه تهران، برخی فعالیت‏ها و مطالعات را در مورد حوزه دین انجام می‌دهند، امّا درباره قسمت دوم و سوم، اینها باید عمدتا در حوزه علمیه انجام شود.

أللّهُمَّ أعطِهِ فی نَفسِهِ، وَ ذُرِّیَّتِهِ، وَ شِیعَتِهِ، وَ رَعیَّتِهِ، وَ خاصَّتِهِ و عامَّتِهِ، وَ عَدُوِّهِ، وَ جَمیعِ أهلِ الدُّنیا ما تُقِرُّ بِهِ عَینَهُ، وَ تَسُرُّ بِهِ نَفسَهُ، وَ بِلّغهُ أفضَلَ ما أمَّلَهُ فِی‏الدُّنیا وَ الآخِرَهِ إنَّکَ عَلی کُلِّ شَی‏ءٍ قَدیرٍ.

بارالها! به‏ا و عطا کن در وجود مقدس خودش،  و در فرزندان و ذرّیّه‌‏اش، و شیعه او، و رعیّت او، و خاصّان او، و تمامی دوستانش، و دشمنانش، و در همه اهل دنیا، آنچه را که: چشمان مبارکش را بدان روشن گردانی؛ و دل اندوهناکش را، مسرور و شادمان فرمایی؛ و او را ـ بارالها ـ به والاترین آرزوها و خواسته‌هایش در دنیا و آخرت نائل گردان؛ که تو به هر کار، قادر و توانایی! آمین رب العالمین.

منبع: مجله پگاه حوزه؛ شماره ۱۵؛ اول تیر ۱۳۸۰؛ نویسنده: دکتر گلزاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *