اشاره:
جمعکنندگان مصحفها متعدّد بودند و با یکدیگر هم رابطهای نداشتند و میزان علم و آگاهی آنها هم متفاوت بود، از این جهت از نظر ضبط کلمات، ترتیب سورهها و قرائات با همدیگر اختلاف داشتند و همین امر سبب اختلافهای اجتماعی و گروهی و فرقهای نیز شده بود و جدال و نزاعهایی را به وجود آورده بود.
وقتی حذیفه از جنگ ارمنستان برگشت، داستان اختلاف مصاحف و بگومگوهای پیروان قاریان را با عثمان در میان نهاد و گفت: ای خلیفۀ مسلمانها، این امّت را دریاب تا گرفتار همان اختلافی که یهود و نصارا شدند، نشوند. عثمان پرسید چه اختلافی؟ حذیفه گفت: در جنگ ارمنستان شرکت داشتم، در آنجا مردم شام، قرآن را به قرائت اُبیّ بن کعب میخواندند که مواردی از آن را مردم عراق نشنیدهاند. مردم عراق از قرائت ابن مسعود تبعیّت میکردند که در مواردی مردم شام از آن بیاطّلاع بودند، و هر گروه، گروه دیگر را تکفیر میکرد.
همین امر سبب شد که عثمان درصدد یکسان کردن مصاحف برآمد. عثمان در این کار با آن دسته از اصحاب پیامبر(ص) که در مدینه بودند به مشورت پرداخت و آنان، یکسانسازی مصاحف را تأیید کردند. آنگاه چهار تن از خواصّ خود را برای کار برگزید که عبارت بودند از: زید بن ثابت، سعید بن عاص، عبدالله بن زبیر و عبدالرّحمان بن حارث. این چهار تن، اعضای اوّلیّۀ کمیتۀ یکسان کردن مصاحف بهشمار میروند که زید بر آنان ریاست داشت، سپس کسان دیگری چون اُبَّی بن کعب، مالک بن ابی عامر، کثیر بن افلح، انس بن مالک، عبدالله بن عبّاس، مصعب بن سعد و عبدالله بن فطیمه به آنان پیوستند. گویند: امیرالمؤمنین(ع) رأی موافق خود را با این برنامه به گونۀ اصولی اظهار فرمود. ابن ابی داود از سوید بن غفله روایت کرده است که علی(ع) فرمود:
«سوگند به خدا که عثمان دربارۀ مصاحف هیچ عملی را انجام نداد مگر اینکه با مشورت ما بود. او دربارۀ قرائتها با ما مشورت کرد و گفت: به من گفتهاند که برخی میگویند: قرائت من بهتر از قرائت توست و این چیزی نزدیک به کفر است. به او (عثمان) گفتم: نظرت چیست؟ گفت: نظر من این است که فقط یک مصحف در اختیار مردم باشد و در این زمینه، تفرقه و اختلاف نداشته باشند. گفتم: نظر خوبی است، و در روایتی دیگر آمده است: «لَوْ لَمْ یَصْنَعْهُ هُوَ لَصَنَعْتُهُ؛ اگر عثمان این کار را انجام نداده بود، من خود آن را به انجام میرساندم». سید بن طاووس نیز در کتاب «سعد السعود» مینویسد:
«ثم عاد عثمان فجمع المصحف برأی مولانا علی بن أبی طالب…؛ عثمان قرآن را با رأی علی(ع) جمعآوری کرد».
و در حقیقت پشتوانه کار عثمان در جمع و ترتیب قرآن، آگاهیهای امیرالمؤمنین(ع) درباره قرآن بوده است.
پس از آنکه علی(ع) به خلافت رسید، مردم را بر آن داشت تا به همان مصحف عثمان ملتزم باشند و تغییری در آن ندهند، گر چه در آن غلطهای املایی وجود داشته باشد.
این دستور امیرالمؤمنین علی(ع) دستوری کاملاً بجا و منطقی و در راستای گرایش و توجّه مردم به مصحفی واحد با قرائتی واحد است و جز این راه دیگری برای حفظ قرآن از تشتّت قرائات وجود نداشت. امّا اینکه برای اثبات این معنا به حدیث «إنَّ القرآنَ لا یُهاجُ الْیَوْمَ وَلا یُحَوَّلُ» (امروز [دیگر شکل کتابت و قرائت] قرآن، تغییر و تحوّلی پیدا نخواهد کرد) از قول آن حضرت استشهاد میکنند، صحیح نیست، زیرا:
اوّلاً: در مقام استشهاد باید همۀ آن حدیث نقل شود نه بخشی از آن.
ثانیاً: لازمۀ تمسّک و استشهاد به آن، چیزی جز تحریف قرآن به دست نمیآید!
ثالثاً: این حدیث، تنها در منابع اهل سنّت نقل شده است و مرحوم مجلسی هم بدین معنا تصریح نموده است که: «روت العامه عن علیّ(ع)، قرأ عنده رجلٌ: وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ ، فقال: ما شأن الطّلح، إنّما هو طلعٌ کقوله: وَ نَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِیمٌ. فقیل له ألا نُغَیِّرُهُ؟ فقال(ع): إنّ القرآنَ لا یُغَیَّرُ الْیَومَ.»
امّا اصل این حدیث بنا به نقل طبری در تفسیرش چنین است:
«قرأ رجل عند علیّ وَطَلْحٍ مَنْضُودٍ. فقال علیّ: ما شأن الطلح، إنّما هو «وَطَلْعٍ مَنْضُودٍ». ثُمَّ قَرَأ «وَنَخْلٍ طَلْعُهَا هَضِیمٌ» فقلنا: أ و لا نُحَوِّلُها؟ فقال: إنَّ القرآن لا یُهاجُ الیَوْمَ وَلا یُحَوَّلُ»
پرواضح است که اگر چنین حدیثی را قبول کنیم، ناخواسته تحریف قرآن را پذیرفتهایم! زیرا طبق این حدیث، کلمۀ «طلح» در آیۀ ۱۶ سورۀ واقعه، تحریف شده و اصل آن «طلع» بوده است! در حالی که استشهاد به آیۀ ۱۴۸ سورۀ شعرا که در آن کلمۀ «طلع» آمده نه «طلح» هیچگونه دلیلی ندارد که در سورۀ واقعه هم «طلع» باشد نه «طلح»؛ زیرا هر یک از این دو واژه معنای خاصّ خود را دارند.
علاوه بر این، اگر این حدیث صحیح میبود نباید امیرالمؤمنین(ع) در مقابل چنین تحریفی ساکت بماند و هیچگونه اعتراضی نکند! و از سوی دیگر آوردن کلمۀ «الیوم» اشعار به این نکته دارد که امروز قرآن قابل تغییر و تحوّل نیست، یعنی مثلًا در شرایط دیگر قابل تغییر و تحوّل است! آیا چنین چیزی آن هم از علی(ع) باور کردنی است؟! به هر حال استشهاد به چنین حدیث پر از ایرادی صحیح نیست. و از طرفی میبینیم که امیرالمؤمنین(ع) پس از رسیدن به خلافت، مردم را واداشت تا به همان مصحف عثمان ملتزم و پایبند باشند و تغییری در آن ندهند اگر چه غلطهای املایی داشته باشد. روشن است که حتّی تصحیح غلطهای املایی در شرایط آن روز، منجر به اختلافهای بیشتری میشده است چون زمینۀ فکری و فرهنگیِ چنین کاری اصلاً فراهم نبوده است.
ضمناً باید توجّه داشت که امامان شیعه پس از آن نیز، مصحف عثمان را تأیید فرمودهاند و هیچگونه اعتراضی به آن ننموده و بلکه مردم را به حفظ و نگهداری آن ترغیب و تشویق کردهاند. شیخ حرّ عاملی در کتاب وسائل الشیعه، باب «ابواب القرائه» روایاتی را در این باره آورده است. از این رو اجماع علمای شیعه بر این است که آنچه امروزه در دست است، همان قرآن کامل و جامع است.
مراحل کار یکسانسازی مصاحف
کاری که گروه یکسانسازی انجام دادند عبارت بوده است از:
الف. جمعآوری همۀ منابع و مآخذ صحیح برای تهیّۀ مصحف واحد.
ب. مقابلۀ دقیق مصاحف برای دستیابی به مصحفی واحد.
ج. انتخاب مصحفی واحد در میان همۀ مصاحف مختلف.
د. کتابت مصحفی واحد با قرائتی واحد و انتشار و استنساخ آن و منع مردم از قرائتها و تلاوتهای مصاحف دیگر.
گویند: پس از انجام کار، عثمان دستور داد دیگر مصاحف را بسوزانند.
یعقوبی در تاریخش مینویسد: «عثمان قرآن را جمعآوری کرد و مرتّب نمود، و سورههای بلند را با سورههای بلند و سورههای کوتاه را با سورههای کوتاه پهلوی هم آورد و به اطراف و اکناف نوشت که قرآنها را جمعآوری کنند تا همه جمعآوری شد. سپس آنها را با آب گرم و سرکه جوشانید و به قولی آنها را سوزانید و جز مصحف عبدالله بن مسعود با همۀ مصحفها چنین کرد. ابن مسعود در کوفه بود و زیر بار نرفت که قرآن خود را به عبدالله بن عامر فرستادۀ عثمان بسپارد.
عبدالله بن هانی بربری (غلام عثمان) نقل میکند: «من نزد عثمان بودم و میدیدم که نسخههای مختلف مصحفها را با یکدیگر مقابله میکردند. عثمان استخوانِ کتف گوسفندی را به من داد که در آن این کلمات نوشته شده بود:
«لَمْ یَتَسَنَّ» و «لا تَبْدیلَ لِلْخَلْق اللهِ» و «فَأمْهِلِ الکافِرینَ». من آن را نزد اُبَّی بن کعب بردم و او آنها را به این گونه تصحیح کرد:
«لَمْ یتَسَنَّهْ»، «لَا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ» و «مَهِّلِ الْکَافِرِینَ».
مرحوم آیتالله معرفت بیان میدارد که در مرحلۀ مقابلۀ مصحفها با یکدیگر سهلانگاریهایی رخ داد بهگونهای که در مصحفهای عثمانی، اشتباهات و تناقضهای املایی به وجود آمد.
چنانکه به خود عثمان نیز نسبت داده میشود که گفته بود: «در نسخهها از جهت نگارش خطاهایى مىبینم که عرب آن را اصلاح خواهد کرد».
اگر انتساب این سخن به عثمان درست باشد منظور وى از اصلاح، همین تکمیلات و تحسینات املائى بوده که بعداً به عمل آمده است. و به هر حال در این باب منظور از خطاها و غلط خوانىها مسائلى بوده که با اختلاف محیطها و عصرها از رسمالخط قرآن ناشى میشده است وگرنه خود نصّ قرآن قابل تغییر و تحول نبوده، چون این نصّ در سینههاى حافظان و قاریان با مصونیّت کامل نگهدارى میشد و سینه به سینه، دهان به دهان و با تواتر قطعى از نسلى به نسل دیگر منتقل مىگردید. و شاید همین امر موجب میشده که تصحیح این اشتباهات املایی در ابتدا امری لازم و ضروری دیده نشود.
دکتر رامیار در مورد یکسانسازی مصاحف مینویسد:
درباره کار عثمان و آن هیأتى که مأمور انجام آن بود، بسیار سخن گفته شده است، اما ارزیابى و سنجش درست آن به واقع کار مشکلى است. در این جهت، در وهله اول باید پرسش مسأله و حدود مطلب روشن باشد. آیا این کار را به خوبى انجام دادند؟ و آیا نتیجه مطلوب به دست آمد؟ پاسخ مکفى به همین دو سؤال مطلب را به درازا خواهد کشاند و در اینجا ناچار به کوتاهی سخن خواهیم بود. این درست است که سنجش، دو کفّه مىخواهد و ما از مصاحف عصر عثمان و از مصحف خود او، نسخهاى اصلى در دست نداریم و این کار، داورى را بس مشکل مىکند. اما آنقدر در متون و روایات براى ما گفتهاند، و آنقدر دلایل کافى وجود دارد که بتوان در این باره لااقل قضاوتى کلّى کرد. آنها نوشتههاى عصر پیامبر را گرد آوردند. هر نوشتهاى، اعم از اینکه بهصورت کتیبه و پاره چوب بود و یا کتابى مرتب، خواستند و دیدند. یاران پیامبر را نیز یک به یک خواستند و گاه تا چند طیّ روز راه به دنبالشان رفتند و آنچه بود جمع کردند. خود، حافظ قرآن بودند و خود هریک مجموعهاى مرتّب داشتند، ولى تنها بدانها اعتماد نکردند. از یکایک مردم هم شهادت گرفتند. سپس به نوشتن پرداختند و سه بار نوشته خود را با منابع موجودشان مقابله و مقایسه کردند. سرانجام نسخهاى که به زمان ابوبکر تهیه شده بود خواستند و یک بار دیگر آن را وارسى کردند و با نسخه خود مقابله نمودند. براى مردمى که در این کارها هیچ تجربهاى نداشتهاند، براى مردمى که در طول تاریخ خود، از بدو خلقت تا آن روز، کتاب نداشتند و در این وادیها گامى نزده بودند این همه دقّت و رعایت نکات مهمّ و دقایق حسّاس شگفتآور است.
مرحوم معرفت گوید:
مصحفهای عثمانی از نظر ترتیب سورهها نزدیک به مصحفهایی است که صحابه نوشته بودند و بر همان شیوه، سورههای بزرگ، مقدّم بر سورههای کوچک ترتیب یافته است. حروف مصحفهای عثمانی خالی از نقطه و علایمی بوده است که اِعراب کلمات را نشان میدهد. این مصحفها به احزاب و اعشار و اخماس، تقسیمبندی نشده بود و مملوّ از غلطهای املایی و تناقضهایی در رسمالخطّ بوده است که علّت آن، ابتدایی بودن خطّی است که صحابه در آن زمان میشناختهاند.
آنگاه ایشان چنین نتیجهگیری میکند:
اشتباهات املایی که در مصحف همچنان باقی بوده و تغییر داده نشده، خود حجّتی است بر سلامتِ قرآن از هر گونه دستبرد و تحریف؛ زیرا تصحیح اشتباهات املایی که سزاوار بود انجام شود ولی برای حفظ کرامت، سَلَف دربارۀ آن اقدامی نکرده، دلیل روشنی است که در سرتاسر قرآن هیچگونه تغییری صورت نگرفته و موجب شده کسی جرأت نکند به آن دستبردی بزند.
کاشفی سبزواری در مقدّمۀ جواهر التفسیر دربارۀ رسمالخطّ مصحف عثمان که معروف به «مصحف امام» شد، مینویسد:
از علوم متعلّقۀ به قرآن که علم تفسیر را بدان احتیاج است، اوّل علم رسمالخطّ است و مراد از این خطّ «متَّبَع» میتواند بود، چه خطّ به تقسیم اوّلی «مُختَرع» است یا «متَّبَع». مخترع آن است که کتاب بر آن اصطلاح نموده باشد، و هر که خواهد در آن تصرّف تواند کرد. و متّبع آن است که در آن متابعت دیگری میباید نمود و در او به هیچ نوع تصرّف نمیتوان نمود، و قیاس آن بر اقیسۀ نحویّه و غیر آن نشاید کرد؛ چون: خطّ عروض و از جمله خطوط مُتَّبَعَه خطّی است که مصحف امام بدان مکتوب بوده، و آن را «رسم» گویند، و قواعد متّفقٌعلیها که در رسم امام است به اجماع صحابه نوشته شده است. و گفتهاند: رسم این خطّ نیز مُنْزَل است و به تعلیم جبرئیل بود و امام مالک بر وجوب رعایت آن تنصیص فرموده و گفته است: «القرآن یُکتب بالکتابه الاُولی»، و امام ابوعمرودانی که صاحب تیسیر است و در علم قرائت و غیر آن مصنّفات دارد، تقویت این سخن نیز میکند و میگوید: «هذا قول مالک لا مخالف له فی ذلک». و صاحب کشّاف آورده که متابعت خطّ مصحف، سنّتی است که خلافِ آن نشاید کرد و ائمّۀ سلف منع کردندی از نقطه و اعراب، و اگر جهت سهولت تعلّم رخصت دادندی، رقم آن به قلمی و مدادی دیگر که قرآن بدان نوشتندی تجویز میفرمودندی.
مراد از رسم مصحف، نحوۀ کتابت کلماتِ قرآن است در مصحف عثمانی بر هیئت مخصوصی که با قواعد معمول کتابت موافقت ندارد و با قواعد املایی سازگار نیست و این شش نوع است که عبارتند از: حذف، زیاده، همز، بدل، وصل و فصل.
مثال حذف: «هَلْ أَتَّبِعُکَ عَلَى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا.»
«فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ».
«أَنَا أُنَبِّئُکُمْ بِتَأْوِیلِهِ فَأَرْسِلُونِ»
و حذف واو «داوُد» و یک نون «ننجی» در سورۀ انبیاء «وَکَذَلِکَ نُجِی الْمُؤْمِنِینَ». و حذف یکی از دو لام الَّیْل در «اللَّیل» و حذف الفِ اسم در «بسم الله» و حذف واو در «یمحُ الله الباطل» و «یدعُ الانسان»
مثال زیاده: سَأُورِیکُمْ آیاتِی.
«وَلَا تَقُولَنَّ لِشایْءٍ»
مثال «همزه»: همزه یا وصل است یا قطع. همزۀ وصل به صورت الف ترسیم میشود و بر حسب نظر اهل رسم در پنج مورد حذف میگردد. همزۀ قطع بر دو قسم است: یکی ساکن و دیگر متحرّک و شرح آن را باید در کتب قرائات خواند.
مثال بدل: «یَتَوَفَّیکُمْ»، «الاقصا»، «الصّلوه»، «الرِّبٰوا»، «الزکوه»، « وَ لَیَکُونًا مِنَ الصَّاغِرینَ»، «إنّ رَحْمَتَ الله.»
مثال وصل: «أَلَّنْ نَجْعَلَ لَکُمْ مَوْعِدًا»، «أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظامَه.»
مثال فصل: «مالِ هذا الکِتاب»
و مثال کلماتی که دو قرائت دارند و به یکی از آن دو قرائت میشود مثل «صراط» که به صاد نوشته میشود ولی به روایت مکّیان به سین؛ و نیز «بصطه» و «بِمُصَیْطِر»
نکته: کسانی مثل کاشفی سبزواری در واقع میخواهند غلطهای رسمالخطّ مصحف امام را که در زمان عثمان نگارش یافته به نوعی رسمیّت بخشند و توجیه ساختاری کنند و آن را قانونمند گردانند! گویی که این غلطها نیز وحی مُنزَل است! در حالی که حتّی رسمالخطّ مصاحف چندگانهای که به اطراف و اکناف فرستادند با هم متفاوت و متهافت بوده است! مثلًا کلمۀ «لدا» در سورۀ غافر در آیۀ «لدی الحناجر» با یاء مکتوب است ولی در مصاحف دیگر در سورۀ یوسف همین کلمه در آیۀ «لدا الباب» با الف نوشته شده است. و نیز در سورۀ روم «ربوا» با واو و در مصحف دیگر همین کلمه «ربا» با الف نوشته شده است.
امروزه هیچ یک از مصحفهای خطّی عصر عثمانی در دست نیست، و آنچه دربارۀ اختلاف رسم و کتابت مصاحف عثمانی گفته شده و در کتب قرائات و مصاحف ثبت شده مواردی است که پیشوایان متقدّم علم قرائات به سند متّصل از کسانی که مصاحف عثمانی را دیده و تتبّع و پیجویی کردهاند، نقل شده است. و به طور مسجّل روشن نیست که اختلاف رسوم مصاحف مذکور به امر عثمان صورت گرفته یا اینکه این اختلاف در نحوۀ قرائت است. چون بعضی از خلافهای منقول ناشی از رسمالخطّ است، و بعضی دیگر مربوط به نحوۀ قرائت است و ظاهراً نویسندگان مصحفهای عثمانی در نحوۀ نگارش سلیقۀ خود را به کار بردهاند. برخی برآنند که مصاحف عثمانی چون به حرف واحد و لغت (قرائت) قریش نوشته شد و قرائت قریش به صور و رسوم مختلف اثبات و حذف و ابدال جلوهگر بوده است؛ از اینرو در بعضی مصاحف به روایتی و در بعضی دیگر به روایتی دیگر که اختلاف را کم کند و قابل قبول بُوَد ترسیم و تصویر شده است.
و عجیب اینکه برخی تصوّر کردهاند که رسمالخطّ مصحف به دستور خاصّ پیامبر(ص) به همین گونه و شکل فعلی تدوین شده است و نویسندگان اوّلیّه دخالتی در نحوۀ نوشتن کلمات نداشتهاند! ابن المبارک از شیخ و استادِ خود، عبدالعزیز الدّبّاغ نقل میکند که او گفته است: رسمالخطّ قرآن سرّی از اَسرار خداوند است و تعیین آن از پیامبر(ص) است!
و عجیبتر اینکه بعضی در توجیه غلطهای رسمالخطّ آن برآمدهاند مثلًا گفتهاند: زیادت «یاء» در «وَالسَّمَاءَ بَنَیْنَاهَا بِأَ[یْـ]ـیدٍ» برای اشاره به تعظیم قدرت الهی است که به وسیلۀ آن، آسمان را بنا نهاده است که با هیچ قدرت و نیروی دیگر شباهت ندارد و این به مقتضای قاعدۀ «زیاده المبانی تدلّ علی زیاده المعانی» است.
ابوالعبّاس مراکشی معروف به ابن البنّاء (متوفّای ۷۲۱ ق) در کتاب خود با نام الدلیل فی مرسوم التنزیل، اَسراری را برای غلطهای رسمالخطّی مصحف شریف تراشیده که به قول خودش از اسرار و حکمتهای نهانی عوالم غیب و شهود و مراتب وجود و مقامات است!
مثلًا گوید: اضافه کردن الف در آیۀ «… لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِیدًا أَوْ لَأَ[ا]ذْبَحَنَّهُ» برای توجّه دادن به این معناست که ذبح از عذابی که در صدر آیه ذکر شده، شدیدتر است!
یا: در آیۀ کَأَمْثَالِ اللُّؤْلُؤِ[ا] الْمَکْنُونِ» الف بعد از همزه اضافه شده است تا بر سفیدی و جلای آن نسبت به مروارید غیر مکنون و غیر پوشیده دلالت داشته باشد، لذا در آیۀ «کَأَنَّهُمْ لُؤْلُؤٌ» اضافه نشده است!
یا: در «سَأُ[و]رِیکُمْ آیاتِی» واو اضافه شده است تا بر آن دلالت کند که عالم وجود در بالاترین مرتبۀ وضوح است!
یا: در «وَیَدْعُ الْإِنْسَانُ بِالشَّرِّ» واو حذف شده (یَدْعو) تا بر آن دلالت کند که انجام کار بد و شرّ برای انسان، آسان است و آدمی در انجامش سرعت به کار میبرد!
یا: در «وَ زَادَهُ بَسْطَهً…» و «وَ زَادَکُمْ فِی الْخَلْقِ بَصْطَهً» در یکی با سین و در دیگری با صاد نوشته شده است؛ زیرا با سین سعۀ جزئی و با صاد به معنای سعۀ کلّی است!
یا: در «سَنَدْعُ الزَّبَانِیهَ» واو در آغاز آن حذف شده برای اینکه در آن سرعت فعل و اجابت شعلۀ جهنّم و شدّتِ عمل، مقصود است!
یا: در «وَجِاْیءَ «یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ» رسم الخطّ «جِاْیءَ» به جای «جِیءَ» برای آن است تا دلیل بر آن باشد که این مجیء و آمدن، آشکار است!
روشن است که این گونه توجیهاتِ بیپایۀ مضحک، مصداق دفاع جاهلانه و یا متعصّبانه از کاتبان کمسواد و ناآشنای به فنون خطّ در آن زمان است. بعید نیست که ریشۀ چنین دفاعیّات و توجیهات، به رخ کشیدن حدیث «أصْحابِی کَالنُّجومِ بِأیِّهِمُ اقَتَدَیْتُمْ اهْتَدَیْتُمْ» باشد که به آسانی با چنین حدیثی میتوان هر گونه نادرستی و خطای آنان را درست و صواب دانست!
در جواب این گونه توجیهگران، ابن خلدون گوید: «برخی از افراد ناآگاه گمان کردهاند که صحابه صنعت خطّ را به خوبی و به طور کامل میدانستهاند، و برخی از نوشتههای آنان که مخالف قواعد است، از روی حکمت و علّتی بوده است … ولی این قبیل مطالب هیچ اصلی ندارد و جز گفتاری بدون دلیل نیست».
دکتر صبحی صالح نیز در این باره گوید:
تردیدی نیست که این مطالب، غلوّ و مبالغهای دربارۀ تقدیس رسمالخطّ مصحف عثمانی تکلّفی است که ما فوق آن تصوّر نمیشود؛ زیرا از منطق دور است که رسم الخطّ را امری توقیفی و با دستور پیامبر(ص) بدانیم و یا تصوّر کنیم که مشتمل بر اَسراری است.
به همین جهت ابن خطیب معتقد است:
باید رسمالخطّ مصحف تصحیح شود و با خطّی که همۀ مردم به خواندن آن قادر باشند، نوشته شود؛ زیرا رسمالخطّ پیشین با دستور پیامبر(ص) نبوده، بلکه روش نویسندگان آن روز بوده، یا کتابت در مراحل بدوی بوده و از دقّت لازم برخوردار نبوده است. امّا امروزه با پیشرفت روشهای کتابت و تکمیل آن، که خواندن را برای همگان آسان کرده است، چارهای جز تغییر رسمالخطّ گذشته به رسمالخطّ کنونی که همه بدان آشنا هستند، نیست بلکه این امر موجب تحقّق بخشیدنِ منظور و هدفی است که قرآن کریم برای آن نازل شده و آن هدایت و راهنمایی همگان برای همیشه است.
قاضی محمّد بن الطیّب ابوبکر باقلانی (متوفّای ۴۰۳ ق) در کتاب الانتصار گوید:
خداوند شکل و نحوۀ خاصّی از کتابت و نوشتن را بر مردم واجب نکرده است. برای نوشتن قرآن و نویسندگان مصاحف، رسمالخطّ خاصّی معیّن نشده که موظّف باشند بر طبق آن، قرآن را ثبت کنند و از غیر آن بپرهیزند؛ زیرا وجوب این موضوع منوط به وجود مدرک شرعی است و در نصوص کتاب به این موضوع اشارهای نشده است که مثلًا کتابت، ثبت و ضبط قرآن به طریقهای خاصّ و با خطّی معیّن انجام گیرد و از آن تجاوز نشود. همچنین در سنّت، چنین مطلبی وجود ندارد و اجماع امّت نیز این امر را واجب نشمرده است. بلکه سنّت، دالّ بر آن است که قرآن را میتوان به هر شکلی که آسانتر باشد، نوشت. زیرا پیامبر(ص) فقط به «کتابت قرآن» امر کرد و هیچ طریقۀ خاصّ و رسم الخطّ خاصی را برای نوشتن آن معیّن نکرد و هیچ کس را از کتابت آن نهی نفرمود. از همین رو خطوط مصحفها مختلف است و هر گروهی با روشی که بین خود آنان مصطلح و متداول بوده است، قرآن را نوشتهاند.
این مطالب، خلاصهای است از گفتار قاضی باقلانی که عبدالعظیم زُرقانی آن را در مناهل العرفان نیز آورده است. زُرقانی پس از نقل سخن باقلانی، درصدد جواب دادن به او برآمده، امّا سستی جوابهای او در مقابل تحقیق محکم و استوار باقلانی به خوبی آشکار است.
دکتر صبحی صالح دربارۀ سخن باقلانی گوید:
عقیدۀ قاضی ابوبکر در این باره، قابل قبول است. او دلایلی محکم و نظری دوراندیش دارد. عواطف و احساسات خود را دربارۀ بزرگداشت پیشینیان بر دلیل و برهان، مقدّم نشمرده و میان آن خلط نکرده است. آنان که رسمالخطّ قرآن را توقیفی و همیشگی میدانند، گرفتار احساسات خود هستند و عواطف و مذاق شخصی خود را در این امر دخالت دادهاند. در حالی که عواطف و ذوقهای شخصی، نسبی است و نباید آنها را در امور دینی دخالت داد، زیرا حقایق شرعی از ذوق و عاطفه استنباط نمیشود.
منبع: کتاب «نقد رسم الخط عثمانطه از قرآن»، نشر سرایی