از دیدگاه قرآن کریم جوان به معنای قوت و قدرت است؛ اما قرآن قوت و قدرت را منحصر در جسم نمیداند بلکه تکامل قدرت را به نیروی تعقل و ایمان میداند.
مرحله جوانی در قرآن
از منظر قرآن مجموع فراز و نشیب زندگی انسان در سه مرحله میباشد؛ مرحله ضعف کودکی، دوران قوت و قدرت جوانی و مرحله ضعف و ناتوانی پیری. قرآن با تعابیر متفاوتی به مرحله جوانی انسان اشاره نموده است.
۱. تعبیر قوت بین ضعفین
«الله الذی خلقکم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوه ثم جعل من بعد قوه ضعفا شبیه یخلق ما یشاء و هو العلیم القدیر؛[۱] خدا همان کسی است که شما را آفرید در حالی که ضعیف بودید، سپس بعد از این ضعف و ناتوانی قدرت بخشید و باز بعد از قوت، ضعف و پیری قرار داد، او هر چه بخواهد میآفریند و اوست عالم و قادر.»
آری از نظر قرآن جوانی دوران قدرت است، و جوان بربلندای قله حیات خویش ایستاده و باید از این موقعیت به نحو احسن استفاده کند. ضعف در مقابل قوت است، و کلمه من در جمله من ضعف براى ابتداء است. و آیه چنین معنى مىدهد، که خدا خلقت شما را از ضعف ابتداء کرد، یعنى شما در ابتداى خلقت ضعیف بودید. و مصداق این ضعف به طورى که از مقابله بر مىآید اول طفولیت است، هر چند که ممکن است بر نطفه هم صادق باشد.و مراد از قوت بعد از ضعف، رسیدن طفل است به حد بلوغ، و مراد از ضعف بعد از قوت، دوران پیرى است، و لذا کلمه شیبه (پیرى ) را بر آن (ضعف) عطف کرد، تا تفسیر آن باشد، و اگر ضعف و قوت را نکره آورد، براى این است که دلالت کند بر ابهام، و معین نبودن مقدار، چون افراد در آن اختلاف دارند.” یخْلُقُ ما یشاءُ”- یعنى هر چه مىخواهد خلق مىکند، هم چنان که ضعف را خواست و خلق کرد، و سپس قوت را خواست و خلق کرد، و در آخر ضعف را خواست و خلق کرد، و در این بیان صریحترین اشاره است به اینکه پشت سرهم قرار داشتن این سه حالت، از مقوله خلقت است، و چون این حالى به حالى کردن انسانها در عین اینکه تدبیر است، خلق نیز هست، پس این نیز، فعل خدا مىباشد که خالق اشیاء است، پس دیگر کسى از مشرکین نگوید که این حالى به حالى کردن انسانها از آنجایى که از مقوله تدبیر است، به اله انسان مربوط مىشود، نه خدا. آن گاه کلام را با ذکر دو صفت علم و قدرت خدا پایان داده، فرمود:” وَ هُوَ الْعَلِیمُ الْقَدِیرُ”.[۲]
۲. تعبیر بلوغ اشد
خداوند متعال در آیات متعددی مراحل مختلف حیات بشر را متذکر شده و دوران جوانی در قرآن تحت عنوان «بلوغ اشد» معرفی گردیده است.
«هو الذی خلقکم من تراب ثم من نطفه ثم من علقهثم یخرجکم طفلا ثم لتبلغوا اشدکم ثم لتکونوا شیوخا و منکم من یتوفی من قبل و لتبلغوا رجلا مسمی و لعلکم تعقلون.[۳] ؛اوست خدایی که شما را از خاک (ناچیز) بیافرید و سپس از قطره آب نطفه و آنگاه از خون بسته علقه، سپس شما را از رحم مادر طفلی بیرون آورد تا آنکه به سن رشد و کمال برسید و باز پیری سالخورده میشوید و برخی از شما پیش از سن پیری وفات کنید و همه به اجل خود میرسید، تا مگر قدرت خدا را تعقل کنید.»
در این آیه مراحل تطور خلقت انسان را از خاک، و دوران جنینى، و دوران حیات در دنیا تا هنگام مرگ، در هفت مرحله بیان شده است، تا هم عظمت قدرت و ربوبیت او روشن شود و هم مواهب و نعمتهایش بر بندگان. به این ترتیب که:
۱- نخستین مرحله، مرحله تراب و خاک است که اشاره به آفرینش حضرت آدم جد نخستین ما از خاک مىباشد، و یا خلقت همه انسانها از خاک، چرا که مواد غذایى که وجود انسان و حتى نطفه او را تشکیل مىدهد اعم از مواد حیوانى و گیاهى همه از خاک مایه مىگیرد.
۲- مرحله دوم مرحله نطفه است که مربوط به همه انسانها جز آدم و همسرش حوا است.
۳- مرحله سوم مرحلهاى است که نطفه تکامل یافته، و نمو قابل ملاحظهاى نموده، و به صورت یک قطعه خون بسته در آمده است.
۴- بعد از این مرحله مضغه (چیزى شبیه به گوشت جویده) و مرحله ظهور اعضاء، مرحله حس و حرکت است که قرآن در اینجا سخنى از این سه مرحله به میان نیاورده هر چند در آیات دیگر به آن اشاره کرده است.در اینجا چهارمین مرحله را مرحله تولد جنین ذکر مىکند.
۵- مرحله پنجم را مرحله تکامل قدرت و قوت جسمى که بعضى آن را سن سى سالگى مى دانند که در آن حد اکثر نمو قواى جسمانى حاصل مىشود و بعضى آن را کمتر یا بیشتر گفتهاند، البته ممکن است در افراد متفاوت باشد و قرآن از آن تعبیر به” بلوغ اشد” کرده است.
۶- از آن به بعد مرحله عقب گرد و از دست دادن نیروها آغاز مىشود و تدریجا دوران پیرى که مرحله ششم است فرا مىرسد.
۷- سرانجام پایان عمر که آخرین مرحله است فرا مىرسد و انتقال از این سرا به سراى جاویدان تحقق مىیابد.[۴]بنابر بیان قرآن، حیات انسان شامل دوران رحم، مرحله طفولیت، دوران نوجوانی و سپس مرحله پیری میباشد و مرحله جوانی دورانی مهم است و گویا هدف و غایت مراحل قبل میباشد چرا که با عبارت «ثم لتبلغوا اشدکم» بیان شده، یعنی «تا اینکه برسید به دوران جوانی». علاوه بر این از منظر، مرز خروج از دنیای کودکی به دنیای نوجوانی نیز مطرح شده است.
«ولا تقربوا مال الیتیم الا بالتی هی احسن حتی یبلغ اشده[۵][۶]؛و به مال یتیم جز به بهترین صورت نزدیک نشوید تا به حد اشد خود برسد.»
مجمع البیان در تفسیر حتی یبلغ اشده چنین میگوید: تا وقتى که به نیروى خود برسد. در باره معناى آن اختلاف است. شعبى گوید: مقصود بالغ شدن است. برخى گویند: مقصود هیجده ساله شدن است.سدّى گوید: منظور سى ساله شدن است.[۷]اما در یک نگاه دقیقتر میتوان گفت: اشد از ماده شد (بر وزن جد) به معنى گره محکم است، سپس توسعه یافته و به هر گونه استحکام جسمانى و روحانى گفته شده است، و منظور از اشد در اینجا رسیدن به حد بلوغ است، ولى بلوغ جسمانى در اینجا کافى نیست، بلکه باید بلوغ فکرى و اقتصادى نیز باشد، به گونهاى که یتیم بتواند اموال خود را حفظ و نگهدارى کند و انتخاب این تعبیر براى همین منظور است که البته باید از طریق آزمایش قطعى مشخص گردد.[۸]بلوغ اشد به طور کلی دلالت بر مرحلهای از حیات انسان میکند که در آن قوای جسمانی و عقلانی کم کم به نهایت رشد و استقامت و قوت خود میرسد و طبیعتا منظور دوران جوانی است.
۳ . بلوغ حلم و نکاح
«و اذا بلغ الاطفال منکم الحلم فلیستئذنوا کما استئذن الذین من قبلهم…[۹] ؛ و آنگاه که اطفال شما به حد بلوغ و احتلام رسیدند باید مانند سایر بالغان با اجازه وارد شوند…»
از دیدگاه قرآن، آغاز تغییر و تحولات جسمانی دوران بلوغ، مرز خروج انسان از دنیای کودکی ورود به دنیای بزرگسالی است. از این زمان دیگر فرزندان در زمره کودکان نبوده و باید همچون بزرگسالان مؤدب به آدابی شوند و پدر و مادر اولین کسانی هستند که باید به این امر مهم توجه داشته باشند وبدانند که فرزندانشان دیگر کودک نیست و وارد مرحله مهم و حساسی از زندگی خود شده است؛ مرحلهای که باید با همدلی و کمک پدر و مادرش آن را سپری کند و به سرانجام برساند.بلوغ حلم در حقیقت همان دوران نوجوانی و مدخل دنیای جوانی است. دورانی که نوجوان با تغییر و تحولات شدید جسمی، فکری و عاطفی، اخلاقی و اجتماعی روبرو میشود. و حتی از دیدگاه برخی روانشناسان عنوان «تولد دوباره» را به خود گرفته است.واژه حلم (بر وزن کتب) به معنى عقل آمده است و کنایه از بلوغ است که معمولا با یک جهش عقلى و فکرى توام است، و گاه گفتهاند حلم به معنى رؤیا و خواب دیدن است، و چون جوانان، مقارن بلوغ، صحنههایى در خواب مىبینند که سبب احتلام آنها مىشود این واژه به عنوان کنایه در معنى بلوغ به کار رفته است.[۱۰]در روایتی، امام صادق (علیهالسّلام) در پاسخ پرسش از این که تصرفات یتیم کی موثر است؟ فرمود: حتی یبلغ اشده، قال و ما اشده؟ قال الاحتلام[۱۱]«زمانی که به شدت و نیرومندی برسد، گفت: شدت او چیست؟ فرمود: جنب شدن».
«وابتلوا الیتامی حتی اذا بلغوا النکاح فان آنستم منهم رشدا فادفعوا الیهم اموالهم[۱۲] ؛ یتیمان را چون به حد بلوغ برسند، بیازمایید، اگر در آنها رشد یافتید، اموال شان را به آنها بدهید.»
تعبیر به إِذا بَلَغُوا النِّکاحَ اشاره به این است که آنها به سر حدى برسندکه قدرت بر ازدواج داشته باشند و روشن است کسى که قدرت بر ازدواج دارد قدرت بر تشکیل خانواده خواهد داشت، و چنان کسى بدون سرمایه نمىتواند به اهداف خود برسد، بنا بر این آغاز زندگى زناشویی با آغاز زندگى اقتصادى مستقل همراه است، و به عبارت دیگر ثروت آنها موقعى بدستشان داده مىشود که هم به بلوغ جسمى برسند و نیاز آنها به مال شدید شود، و هم بلوغ فکرى پیدا کنند و توانایى براى حفظ مال داشته باشند.[۱۳]به عبارتی میتوان گفت: دوران نوجوانی یا بلوغ اشد از نظر قرآن دارای مراحلی است که ابتدای آن مرحله بلوغ حلم است که همان نوجوان است و کم کم با استقرار عوامل پدیده بلوغ در بدن، مرحله نوجوانی شکل میگیرد و از دیدگاه قرآن تا سن چهل سالگی، انسان در زمره جوانان میباشد.
۴. تعبیر چهل سالگی
«و وصینا الانسان بوالدیه احسانا حملته امه کرها و وضیته کرها و حمله و فصاله ثلاثون شهرا حتی ذا بلغ اشده و بلغ اربعین سنه قال رب اوزعنی ان اشکر نعمتک…[۱۴] ؛ ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، مادرش او را با ناراحتی حمل میکند و با ناراحتی بر زمین میگذارد و دوران حمل و از شیر بازگرفتنش سی ماه است، تا زمانی که به حد رشد و جوانی رسیده و سپس به چهل سالگی وارد میگردد، میگوید: خدایا مرا توفیق ده تا شکر نعمتی که به من دادی به جا آورم….»
خداوند متعال در این آیه شریفه میفرماید: حیات انسان هم چنان ادامه مىیابد تا زمانى که به کمال قدرت و نیروى جسمانى رسد، و به مرز چهلسالگى وارد مىگردد” (حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَهً). بعضى از مفسران بلوغ اشد (رسیدن به مرحله توانایى) را با رسیدن به چهلسالگى هماهنگ، و براى تاکید مىدانند، ولى ظاهر این است که بلوغ اشد اشاره به بلوغ جسمانى و رسیدن به اربعین سنه (چهلسالگى) اشاره به بلوغ فکرى و عقلانى است، چرا که معروف است، انسان غالبا در چهل سالگى به مرحله کمال عقل مىرسد و گفتهاند که غالب انبیا در چهلسالگى مبعوث به نبوت شدند.[۱۵] ابی بصیر از امام صادق (علیهالسّلام ) نقل میکند: اذ بلغ العبد ثلاثا و ثلاثین سنه فقد بلغ اشده و اذا بلغ اربعین سنه فقد بلغ منتهاه فاذا ظعن فی احدی و اربعین فهو فی نقصان [۱۶] «هرگاه، بنده به سی وسه سالگی رسید، به شدت و نیرومندی خود دست یافته است و هرگاه به چهل سالگی قدم گذاشت، نهایت دوره قدرتش را تجربه میکند، زمانی که به منزل چهل و یک سالگی بار انداخت، او به نقصان میگذارد.» از تقارن و انضمام چهل سالگی به زمان بلوغ قدرت در آیه ۱۵ سوره احقاف به عنوان مقطع آرمان خواهی انسان، میتوان الهام گرفت که چهل سالگی نهایت مرز قدرتمندی او میباشد.
۵. تعبیر فتی
«اذ اوی الفتیه الی الکهف فقالوا ربنا اتنا من لدنک رحمه و هیئ لنا من امرنا رشدا[۱۷] ؛ و بیاد بیاورای پیامبر آن زمان که آن جوانان به غار پناه بردند و گفتند: پروردگارا، به ما از نزد خویش بخشایشی ارزانی دار و برای ما در کارمان رهیابی به صلاح و کمال را فراهم ساز».
در قرآن کریم دوبار و هر دو بار در سوره کهف کلمه فتیه (جوانان) بکار رفته است، یکبار در آیه ۱۰ بار دوم در آیه ۱۳.
«نحن نقص علیک نباهم بالحق انهم فتیه آمنوا بربهم و زدناهم هدی[۱۸]؛ما سرگذشت آنها را به حق و راستی بر تو بازگو میکنیم: همانا آنها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم.»
کلمه فتیه جمع سماعی فتى است، و فتى به معناى جوان است، و این کلمه خالى از شائبه مدح نیست و تقریبا منظور از آن، جوان خوب مىباشد.[۱۹] علامه طبرسی در تفسیر فتیه مینویسد: آنها جوانانى بودند که به پروردگار خود ایمان آوردند و ما بر بصیرت آنها افزودیم و به لطف خود در راه ایمان، آنها را استوارتر کردیم. خداوند آنها را جوان نامیده است، زیرا جوانى، دوره شکوفا شدن ایمان است.برخى گفتهاند: جوانى دوره بذل و بخشش و ترک آزار و اذیت و شکایت است. برخى گفتهاند: منظور، ترک محرمات و داشتن خصال نیکوست.[۲۰]در روایتی این چنین آمده است: امام صادق (علیهالسّلام ) «از مردی پرسیدند: «فتی» به نظر شما کیست؟ آن شخص جواب داد: جوان. امام صادق علیهالسّلام فرمودند: خیر، مراد از «فتی» مؤمن است. مگر نمیدانی اصحاب کهف مردان کاملی بودند، پس خداوند آنان را جوان نامید به خاطر ایمانشان». بنابراین از دید قرآن «جوان» به قدرت بازو و سن و سال نیست؛ بلکه به قدرت ایمان میباشد و در احادیث دیگری آمده است: «همه آنها جوان نبودند و لیکن قرآن آنها را جوان نامید (برای اینکه جوان با قدرت ایمان است که توانایی تغییر و انقلاب را دارد و میتواند راه و روش خود را عوض کند) قرآن تعبیر به «فتیه» کرد تا برساند که آنان جوانان عادی بودند نه پیغمبر، رسول و ولی خاص».
حقیقت نیروى جوانى
در فرهنگ قرآن جوانی چیزی جز قوت نیست؛ قرآن نمیگوید در فصل جوانی انسان دارای قدرت و قوت است، بلکه میگوید که جوان چیزی جز قوت نیست و قوت در قرآن، اختصاص به توان جسمی ندارد و شامل نیرومندی روحی نیز میشود. به همین دلیل قرآن، در توضیح ضعف و نقصان پیری، زوال توان علم آموزی و حفظ علم را به عنوان مصداق آن دو مطرح میکند:
«و الله خلقکم ثم یتوفاکم و منکم من یرد الی ارذل العمر لکی لا یعلم بعد علم شیئا ان الله علیم قدیر[۲۱]؛ و خداوند شما را آفرید، سپس روح شما را فرا میگیرد، و برخی از شما به پستترین مرحله عمر (از نظر نیروی فکری و جسمی) باز برده میشود تا پس از علم و دانش چیزی را نداند همانا خداوند بس دانا و تواناست.»
«الله الذی خلقکم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوه ثم جعل من بعد قوه ضعفا و شیبه یخلق ما یشاء و هو العلیم القدیر[۲۲]؛خداوند همان است که شما را از ضعف و ناتوانی (از موجودی ضعیف چون اسپر و اوول یا نطفه) بیافرید آن گاه (برای شما) پس از ضعف و ناتوانی (از اول بلوغ تا زمان پیری) نیرو و قوت (فکری و جسمی) قرار داد، و باز (در شما) پس از قدرت، ناتوانی و پیری ایجاد نمود، (آری) او هر چه را بخواهد میآفریند و اوست دانا و توانا».
در روایتی نیز آمده است: عن اسحاق ابن عمار قال سالت ابا عبدالله، علیهالسّلام عن قول الله «خذوا ما آتیناکم بقوه»،[۲۳] اقوه فی البدنام قوه فی القلوب؟ قال فیهما جمیعا[۲۴][۲۵]«از امام صادق (علیهالسلام ) پرسیدم که مراد از قوت در آیه که مىگوید: «آنچه را به شما دادهایم یا قوت بگیرید» قدرت جسمى است یا توان روحى؟ امام فرمود هر دو مراد است». تعدادى از مفسّران نیز ذیل آیه ۵۴ سوره روم، در بیان معناى قوت مىگوید: مقصود توان اندامى، روحى، عقلى و علم آموزى است.[۲۶][۲۷]واقعیت این است که توان جسمى، با بلوغ، به رشد نهایى نمىرسد، تا تعبیر قوت را توجیه کند. آنچه در این مقطع فعالیّت دارد، خستگى ناپذیرى در برابر فعالیت جسمى است که خود منشأ روان شناختى دارد. خستگى ناپذیرى تا سالها ادامه دارد و از داشتههاى ارزشمند انسان به حساب مىآید.
سیمای جوان در قرآن
قرآن کریم و روایات اسلامی به دوره حساس نوجوانی و جوانی عمر انسان اهمیت ویژهای دادهاند. قرآن کریم با طرح الگوهایی از جوانان شایسته، همانند جوانان اصحاب کهف، و برخی از پیامبران جوان و یادآوری برخی از داستان ها و نکات اخلاقی و تربیتی، سیمای جوان شایسته را ترسیم می کند.
۱. پرهیزکاری و رعایت تقوا
یک جوان شایسته از نظر قرآن، کسی است که تقوا و پرهیزکاری را پیشه میکند. قرآن کریم میفرماید:
«و اتقوا الله و اعلموا ان الله مع المتقین[۲۸]؛… و از خدا پروا نمایید (که از مرز مقابله به مثل تجاوز نکنید) و بدانید که خدا با پرهیزکاران است».
و در جایی دیگر میفرماید:
«ان اکرمکم عند الله اتقاکم[۲۹]؛گرامیترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست…»
۲. ایمان و دوری از شرک
داشتن ایمان و دوری از شرک؛ قرآن کریم میفرماید:
«یا ایها الذین آمنوا آمنوا بالله و رسوله و الکتاب الذی نزل علی رسوله…[۳۰]؛ ای کسانی که ایمان آوردهاید به خدا و پیامبرش و کتابی که بر او نازل کرده ایمان بیاورید…».
و در جایی دیگر به نقل از سفارشهای حضرت لقمان به فرزندش، همه انسانها به ویژه جوانان را از هرگونه شرک برحذر میدارد و میفرماید:
«یا بنی لا تشرک بالله ان الشرک لظلم عظیم[۳۱] ؛… پسرم چیزی را همتای خدا قرار نده که شرک، ظلم بزرگی است.» و به این ترتیب حضرت لقمان اساسیترین رکن ایمان و دین داری (توحید) را به فرزند جوانش یادآوری میکند.
۳. عدالت طلبی
از آن جا که جوان هنوز در نابرابریهای محیط غرق نشده و به آن خو نگرفته و آلوده نشده است، صفت عدالت طلبی و حمایت از مظلومان در او بیشتر تجلی دارد. قرآن کریم به نمونههایی در این باره اشاره میکند؛ از جمله این جوانان عدالت طلب و حامی مظلوم، حضرت موسی علیهالسّلام است. در سوره قصص، آیات ۱۵ و ۲۳ تا۲۸،[۳۲][۳۳][۳۴][۳۵][۳۶][۳۷][۳۸] آمده است که حضرت موسی جوانی عدالت طلب و حامی مظلومان بود. و به همین جهت در سرزمین مصر به حمایت از شخص مظلومی برخاست و در مدین نیز جوان مردانه به کمک دختران حضرت شعیب رفت و برای گوسفندان آنها از چاه آب کشید.
۴. کوشش و تلاش
دوره جوانی زمان تلاش، کوشش، تحرک و نشاط است. قرآن کریم باز حضرت موسی علیهالسّلام را سمبل و الگوی یک جوان فعال، تلاشگر و پرتحرک معرفی میکند که بدون سرمایه و ثروت، ولی با تلاش و کوشش، برای حضرت شعیب کار کرد و بعد از انتخاب همسر و تشکیل خانواده، با ثروت فراوان به شهر خود (مصر) بازگشت. بنابراین، یک جوان باید با اراده و پشت کاری قوی و عزمی راسخ بکوشد و از بحرانها و فراز و فرودهای زندگی به سلامت عبور کند.
۵. حق پذیری
جوانان زودتر به حقایق دل میبندند و در عمل نیز بی باک و جسورند و اگر چیزی را حق ببینند، در تثبیت آن مقاومت میکنند. قرآن کریم، برخی از جوانان اصحاب کهف را چنین میداند و میفرماید:
«نحن نقص علیک نباهم بالحق انهم فتیه آمنوا بربهم و زدناهم هدی[۳۹]؛ما داستان آنان را به حق برای تو بازگو میکنیم، آنها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم.»
و در جایی دیگر داستان جوانی حضرت اسماعیل را که حاضر شد در راه حق حتی جان خود را فدا کند یادآور میشود و میفرماید:
«فلما بلغ معه السعی قال یا بنی انی اری فی المنام انی اذبحک فانظر ما ذا تری قال یا ابت افعل ما تؤمر ستجدنی ان شاء الله من الصابرین[۴۰]؛ هنگامی که حضرت ابراهیم علیهالسّلام با او (حضرت اسماعیل علیهالسّلام به مقام سعی رسید، گفت: پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح میکنم، نظر تو چیست؟ گفت: هر چه دستور داری اجرا کن؛ به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت.» از آیات یاد شده برمی آید که یک جوان مؤمن و شایسته باید در مقابل حقایق سر تعظیم و تسلیم فرود آورد.
۶. شهامت و شجاعت
از دیگر ویژگیهای یک جوان از نظر قرآن، داشتن شجاعت و شهامت است. این دو از صفات کمال انسان است که بیشتر در جوانان نمود دارد. از جمله این جوانان میتوان حضرت داود و حضرت ابراهیم (علیهماالسلام) را نام برد.
حضرت ابراهیم (علیهالسّلام) با شهامت و شجاعت کامل در مقابل بت پرستان ایستاد و بتها را شکست. خداوند متعال در این باره میفرماید:
«قالوا سمعنا فتی یذکرهم یقال له ابراهیم[۴۱] ؛(گروهی) گفتند: شنیدیم جوانی از (مخالفت با) بتها سخن میگفت که او را ابراهیم میگویند.»
حضرت داود (علیهالسّلام) نیز با شجاعت و شهامت و تکیه بر ایمان به خدا با ظالمی به نام جالود که بسیار قوی بود به مبارزه پرداخت و او را شکست داد.
«فهزموهم باذن الله و قتل داود جالوت و آتاه الله الملک و الحکمه و علمه مما یشاء و لو لا دفع الله الناس بعضهم ببعض لفسدت الارض و لکن الله ذو فضل علی العالمین[۴۲]؛پس آنها را به توفیق خداوند شکست دادند، و داود (که یکی از سربازان طالوت بود) جالوت را کشت، و خدا او را سلطنت و فرمانروایی و حکمت (علوم شریعت و معارف عقلی) داد و از آنچه میخواست به او آموخت (مانند کتاب زبور، داوری بر طبق واقع، منطق پرندگان و بافتن زره از آهن). و اگر نبود بازداشتن خداوند برخی مردم را به وسیله برخی دیگر حتما فساد زمین را فرا میگرفت و لکن خداوند دارای فضل بر همه جهانیان است.»
۷. عفت و پاکدامنی
از دیگر ویژگیهای یک جوان شایسته از نظر قرآن کریم عفت و پاکدامنی است. قرآن کریم، در جایی درباره حیا و عفت دختران شعیب میفرماید:
«فجاءته احداهما تمشی علی استحیاء..[۴۳] ؛ ناگهان یکی از آن دو (زن) به سراغ او آمد، در حالی که با نهایت حیا گام برمی داشت…»
در جایی دیگر حضرت یوسف علیهالسّلام را قهرمان پاکی و عفت معرفی میکند که با وجود مهیا بودن تمام زمینههای انجام گناه، با عفت و پاکدامنی، از وسوسه شیطان به خدا پناه برد و با سرافرازی در آزمایش الهی پیروز شد. بنابراین، یک جوان شایسته از نظر قرآن باید در برابر ناپاکیها و هواهای نفسانی عفیف و پاکدامن باشد.
۸. پرهیز از افراط و تفریط
از دیگر ویژگیهای جوانان شایسته پرهیز از افراط و تفریط و رعایت اعتدال است؛ چنان که حضرت لقمان به فرزند جوان خود توصیه میکند:
«و اقصد فی مشیک و اغضض من صوتک…[۴۴]؛ (پسرم) در راه رفتن، اعتدال را رعایت کن، و از صدای خود بکاه…» از آیه یاد شده برمی آید که یک جوان شایسته باید در تمام امور اعتدال را رعایت کند.
حضرت امام موسی کاظم علیهالسّلام میفرمایند: خیر الامور اوسطها؛ بهترین کارها معتدلترین و میانهترین آن هاست. جوانان در این مقطع از سن باید احساسات و شور جوانی را در خویش کنترل و هدایت کنند و از افراط و تفریط در امور بپرهیزند.
۹. خوش اخلاقی و تواضع
خوش اخلاقی و تواضع در برابر مردم؛ حضرت لقمان به فرزند جوانش سفارش میکند:
«و لا تصعر خدک للناس و لا تمش فی الارض مرحا ان الله لا یحب کل مختال فخور[۴۵]؛ (پسرم) با بی اعتنایی از مردم روی مگردان، و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبر مغروری را دوست ندارد.»
۱۰. امر به معروف و نهی از منکر
یک جوان شایسته باید در اقامه و به جا آوردن نماز بکوشد و مردم را از منکرات و زشتیها نهی و به خوبیها دعوت کند و در برابر سختیها و مشکلات صبور باشد:
«یا بنی اقم الصلاه و امر بالمعروف و انه عن المنکر و اصبر علی ما اصابک ان ذلک من عزم الامور[۴۶]؛پسرم نماز را به پا دار و امر به معروف و نهی از منکر کن و در برابر مصایبی که به تو میرسد شکیبا باش که این از کارهای مهم است.»
۱۱. خداپرستی
یکی از ویژگیهای جوانان شایسته، خداپرستی است؛ خداوند متعال میفرماید:
« …و اعبدوا الله و لا تشرکوا به شیئا..[۴۷]؛و خدا را بپرستید و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید…»
۱۲. نیکی به پدر و مادر
از ویژگیهای یک جوان خوب نیکی به پدر و مادر است؛ خداوند متعال در جاهای متعدد جوانان را توصیه کرده که به پدر و مادر خویش نیکی کنند؛ چنان که میفرماید:
«بالوالدین احسانا و بذی القربی و الیتامی و المساکین و الجار ذی القربی..[۴۸]؛… و به پدر و مادر نیکی کنید؛ هم چنین به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و همسایه نزدیک و….»
۱۳. یادآوری معاد و روز قیامت
یک جوان شایسته از نظر قرآن، هیچ گاه یاد مرگ و روز قیامت و حساب و کتاب اعمال آخرت را فراموش نمیکند؛ حضرت لقمان به فرزند جوانش میفرماید:
«یا بنی انها ان تک مثقال حبه من خردل فتکن فی..[۴۹]؛پسرم اگر به اندازه سنگینی دانه خردلی (عمل خوب یا بد) باشد و در دل سنگی یا در گوشهای از آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت برای حساب) میآورد؛ خداوند دقیق و آگاه است.»
۱۴. تزکیه و تعلیم
یک جوان از نظر قرآن کریم باید با دو بال تزکیه و تعلیم به سوی آینده و کمال پرواز کند و خود را از هر جهت، به تقوا و علم مجهز سازد؛ قرآن کریم میفرمایند:
«کما ارسلنا فیکم رسولا منکم یتلوا علیکم آیاتنا و یزکیکم و یعلمکم الکتاب و الحکمه و یعلمکم ما لم تکونوا تعلمون[۵۰]؛ همان گونه که با تغییر قبله، نعمت را بر شما کامل کردیم رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم، تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاک کند و به شما کتاب و حکمت بیاموزد و آن چه را نمیدانستید، به شما یاد دهد.»
پی نوشت:
۱. روم/سوره۳۰، آیه۵۴.
۲. طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان،، ج۱۶، ص۳۰۷.
۳. غافر/سوره۴۰، آیه۶۷.
۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۰، ص۱۶۶.
۵. انعام/سوره۶، آیه۱۵۲.
۶. اسراء/سوره۱۷، آیه۳۴.
۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۱۹۴.
۸. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۲، ص۱۱۰.
۹. نور/سوره۲۴، آیه۵۹.
۱۰. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۵۴۱.
۱۱. العلامه المجلسی، بحار الأنوار، ج۱۰۳، ص۱۶۵.
۱۲. نساء/سوره۴، آیه۶.
۱۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۳، ص۳۰۷.
۱۴. احقاف/سوره۴۶، آیه۱۵.
۱۵. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۱، ص۳۲۸.
۱۶. الصدوق، محمد بن علی بن بابویه قمی، الخصال، ج۱، ص۵۴۵.
۱۷. کهف/سوره۱۸، آیه۱۰.
۱۸. کهف/سوره۱۸، آیه۱۳.
۱۹. طباطبایی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان،، ج۱۳، ص۳۴۱.
۲۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۳۱۷.
۲۱. نحل/سوره۱۶، آیه۷۰.
۲۲. روم/سوره۳۰، آیه۵۴.
۲۳. بقره/سوره۲، آیه۶۳.
۲۴. العلامه المجلسی، بحار الأنوار، ج۱۳، ص۲۲۶.
۲۵. العلامه المجلسی، بحار الأنوار، ج۷۰، ص۲۰۹.
۲۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۲۸۷.
۲۷. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۶، ص۴۷۹.
۲۸. بقره/سوره۲، آیه۱۹۴.
۲۹. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۳.
۳۰. نسا/سوره۴، آیه۱۳۶.
۳۱. لقمان/سوره۳۱، آیه۱۳.
۳۲. قصص/سوره۲۸، آیه۱۵.
۳۳. قصص/سوره۲۸، آیه۲۳.
۳۴. قصص/سوره۲۸، آیه۲۴.
۳۵. قصص/سوره۲۸، آیه۲۵.
۳۶. قصص/سوره۲۸، آیه۲۶.
۳۷. قصص/سوره۲۸، آیه۲۷.
۳۸. قصص/سوره۲۸، آیه۲۸.
۳۹. کهف/سوره۱۸، آیه۱۳.
۴۰. صافات/سوره۳۷، آیه۱۰۲.
۴۱. انبیا/سوره۲۱، آیه۶۰.
۴۲. بقره/سوره۲، آیه۲۵۱.
۴۳. قصص/سوره۲۸، آیه۲۵.
۴۴. لقمان/سوره۳۱، آیه۱۹.
۴۵. لقمان/سوره۳۱، آیه۱۸.
۴۶. لقمان/سوره۳۱، آیه۱۷.
۴۷. نسا/سوره۴، آیه۳۶.
۴۸. نسا/سوره۴، آیه۳۶.
۴۹. لقمان/سوره۳۱، آیه۱۶.
۵۰. بقره/سوره۲، آیه۱۵۱.
http://wikifeqh.ir/%D8%AC%D9%88%D8%A7%D9%86%D8%A7%D9%86%20(%D9%82%D8%B1%D8%A2%D9%86)
منبع: ویکی فقه