تعبيرات مختلف حدیث کساء در تفسير آيه تطهير

تعبیرات مختلف حدیث کساء در تفسیر آیه تطهیر

۱۴۰۳-۰۹-۱۱

20 بازدید

حدیث کساء که در آن پیامبر (ص) اهل بیت خود را تحت پوششی قرار داده و آیه تطهیر نازل می ‌شود، در منابع حدیثی و تفسیری شیعه و اهل سنت به وفور یافت می ‌شود.

حدیث کساء در منابع حدیثی اهل سنت همچون صحیح مسلم، و مسند احمد بن حنبل و نیز منابع تفسیری آنها مانند جامع البیان اثر محمد بن جریر طبری، تفسیر القرآن العظیم اثر ابن ابی‌حاتم رازی و… نقل شده است. ابن تیمیه در منهاج السنه و ابن حجر در الصواعق المحرقه سند این حدیث را صحیح شمرده ‌اند.

حدیث کساء در میان شیعیان امامیه جایگاه ویژه ‌ای دارد. این حدیث که با سند معتبر از حضرت فاطمه زهرا (س) نقل شده، در کتاب عوالم العلوم مرحوم بحرانی آمده است.[۱] قرائت حدیث کساء در مجالس شیعه مرسوم بوده و به عنوان توسل و تبرک مورد استفاده قرار می‌ گیرد. بسیاری از محدّثان شیعه همچون کلینی، شیخ طوسی، شیخ مفید، طبرسی و ابن شهر آشوب در کتاب‌ های خود، حدیث کساء را با اختلافی در الفاظ نقل نموده ‌اند.

در دسته ای از احادیث، تعابیر مختلفی به کار رفته که هر کدام به وضوح «اهل بیت» را به پنج تن آل عبا (ع) منحصر می ‌کند. در مورد هر یک از تعابیر، حدیثى را مى آوریم.

۱. تعبیر «إنّک إلى خیر»

«أخرج ابن جریر و ابن أبى حاتم و الطبرانى و ابن مردویه عن أمّ سلمه زوج النبیّ(ص): «إنّ رسول الله (ص) کان ببیتها على منامه له علیه کساء خیبریّ»؛ … قالت أُم سلمه: «فأدخلت رأسی إلى الستر» فقلت: «یا رسول الله، و أنا معکم؟» فقال: «إنّک إلى خیر» مرّتین».[۲]

در این حدیث پس از اینکه حضرت فاطمه (س) غذایى مى آورد پیامبر (ص) به وى مى فرماید تا همسرش على و فرزندانش حسن (ع) و حسین (ع) را فراخوانَد و آنان مى آیند. هنگام خوردن غذا آیه تطهیر نازل مى شود و پیامبر (ص) مى فرماید: «خدایا اینان اهل بیت من و خواص من هستند. پلیدى را از آنان دور کن و آنان را پاکیزه گردان». ام سلمه گوید: «من هم سرم را داخل کردم و گفتم: «یا رسول الله آیا من هم با شما هستم؟» حضرت دو بار فرمود: «تو به سوى خوبى هستى».

به این نکته باید توجه داشت که اگر ام سلمه از اهل بیت در این آیه بود آن گرامى پاسخ مثبت را با صراحت به وى مى داد، ولى خلق عظیم وى که مورد ستایش قرآن کریم است اجازه نمى دهد که پاسخ منفى را صریحاً به ام سلمه اعلام فرماید. جمله مذکور که در احادیث متعددى آمده با توجه به این نکته مى تواند بیان روشنى بر خروج همسران آن حضرت از دایره اهل البیت باشد.

۲. تعبیر «تنحّی، فإنّک على خیر»

«… عن العوام یعنی ابن حوشب، عن ابن عمّ له قال: «دخلت مع أبی على عائشه … فسألتها عن علىّ … فقالت: «تسألنی عن رجل کان من أحبّ الناس إلى رسول الله (ص)…» قالت: «فدنوت منهم» و قلت: «یا رسول الله، و أنا من أهل بیتک؟» فقال(ص): «تنحّی، فإنّک على خیر».[۳]

از عوام بن حوشب از پسر عمویش روایت است که گفت: «با پدرم بر عایشه وارد شدیم. من از وى درباره على (ع) سؤال کردم. عایشه گفت: «از من درباره کسى مى پرسى که از محبوب ترین مردم نزد پیامبر خدا (ص) بود. کسى که دختر پیامبر و محبوب ترین مردم به سوى پیامبر (ص) همسر وى بود».

رسول خدا (ص) را دیدم که على و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) را فرا خواند و بر آنان جامه اى افکند و گفت: «خدایا اینان اهل بیت من هستند. پس پلیدى را از آنان دور ساز و آنان را به گونه اى ویژه پاکیزه کن». عایشه گفت: «به آنها نزدیک شدم و گفتم: «یا رسول الله، من از اهل بیت شمایم؟» فرمود: «دور شو، تو بر خیر و نیکى هستى».

۳. تعبیر «فجذبه من یدی»

«… عن أُمّ سلمه أنّ رسول الله (ص) قال لفاطمه: «ایتینی بزوجک و ابنیه. فجاءت بهم؛ فألقى رسول الله (ص) علهیم کساءً فدکیّاً، ثمّ وضع یده علیهم ثمّ قال: اللّهمّ إنّ هؤلاء اهل محمد … » قالت أُمّ سلمه: «فرفعت الکساء لأدخل معهم، فجذبه من یدی و قال: «إنّک على خیر».[۴]

از ام سلمه روایت است که پیامبر خدا (ص) به فاطمه (س) فرمود: «همسر و پسرانت را نزد من بیاور». فاطمه (س) آنان را آورد. پیامبر خدا (ص) کساء فدکى (پوششى که در فدک تهیه شده بود ) را بر آنان افکند، سپس دست خویش را بر آنان قرار داد و فرمود: «خدایا، اینان خاندان محمّد هستند. پس درودها و برکت هاى خود را بر خاندان محمد قرار ده. به راستى تو ستوده و بزرگى».

ام سلمه گفت: «من کساء را بلند کردم تا با آنان به زیر کساء داخل شوم؛ پیامبر (ص) آن را از دستم باز گرفت و فرمود: «تو بر خیر و نیکى هستى».

۴. تعبیر «ما قال: إنّک من اهل البیت»

«عن عمره بنت أفعى، قالت: سمعت أُمّ سلمه تقول: «نزلت هذه الآیه فی بیتی… » فقلت: «یا رسول الله، ألستُ من أهل البیت؟» قال:«إنّک على خیر؛ إنّک من أزواج النبی»، و ماقال: «إنّک من أهل البیت».[۵]

از عمره بنت افعى روایت است که گفت: از ام سلمه شنیدم که مى گفت: «این آیه در خانه من نازل شد: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» در حالى که در خانه هفت تن بودند: جبرئیل و میکائیل و پیامبر خدا و على و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام). ام سلمه گفت: «من کنار درِ خانه بودم و گفتم: «یا رسول الله! آیا من از اهل بیت نیستم!؟» فرمود: «تو بر نیکى هستى. تو از همسران پیامبرى»، و نفرمود: تو از اهل بیت هستى.

۵. تعبیر «لا، و أنت على خیر»

«… عن عطیه، عن أبی سعید، عن أمّ سلمه أنّ النبیّ (ص) غطّى على علیّ و فاطمه و حسن و حسین کساءً، ثمّ قال: «هؤلاء أهل بیتى، إلیک لا إلى النار». قالت أُمّ سلمه: «فقلت: یا رسول الله، و أنا معهم؟» قال: «لا، و أنت على خیر».[۶]

از عطیّه، از ابى سعید، از امّ سلمه روایت است که پیامبر (ص) کسائى را بر علىّ و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) افکند سپس فرمود: «خدایا اینان اهل بیت منند به سوى تو نه به سوى آتش»، امّ سلمه گفت: «گفتم یا رسول الله! من هم (در شمول اهل البیت) با آنان مى باشم؟» فرمود: «خیر و تو بر نیکى هستى».

۶. تعبیر «فوالله ما انعم»

«… عن الأعمش عن حکیم بن سعد قال: ذکرنا علیّ بن أبی طالب (ع) عند أُمّ سلمه؛ قالت: «فیه نزلت: «إنّما یرید الله…»؛ قالت: «أُمّ سلمه: جاء النبیّ (ص) إلى بیتی … فجلّلهم نبیّ الله بکساء … فنزلت هذه الآیه … فقلت: یا رسول الله، و أنا؟» قالت: «فوالله ما أنعم»، و قال: «إنّک إلى خیر».[۷]

در این حدیث پـس از آنکه پیامبر (ص) على و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) را زیر کساء قرار داد و آیه تطهیر نازل شد، ام سلمه سؤال کرد: «یا رسول الله، من هم هستم؟» و پاسخ مثبت نشنید، نگران شد و نگرانى خویش را با این جمله ابراز کرد: «فوالله، ما أنعم»، یعنى: به خدا سوگند پیامبر (ص) نفرمود: بلى، و تنها فرمود: «تو به سوى نیکى هستى».

۷. تعبیر «مکانک، أنت على خیر»

«… عن شهر بن حوشب، عن أُمّ سلمه: «إنّ رسول الله (ص) أخذ ثوباً فجلّله على علیّ و فاطمه و الحسن و الحسین (علیهم السلام). ثمّ قرأت هذه الآیه: «إنّما یرید الله… ». قالت: «فجئت لأدخل معهم»، فقال: «مکانک، أنت على خیر».[۸]

در این حدیث ام سلمه مى گوید: «پیامبر (ص) على و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) را زیر جامه اى قرار داد، سپس آیه تطهیر را قرائت کرد و هنگامى که آمدم تا با آنها زیر جامه داخل شوم آن حضرت فرمود: «سر جایت باش، تو بر خیر و نیکى مى باشى».

در حدیث دیگر این تعبیر آمده است: «أنت بمکانک، و أنت إلى خیر»[۹] و در تعبیر دیگرى آمده است: «اجلسى مکانک، فانک على خیر».[۱۰] سر جایت بنشین، تو بر خیر هستى.

۸. تعبیر «فوددت أنّه قال: نعم»

«… عن عمره الهمدانیه قالت: أتیت أُمّ سلمه فسلّمت علیها، ….» قالت: «ما اُحبّه و لاأبغضه …، فأنزل الله هذه الآیه: «إنّما یرید الله…» إلى آخرها، و ما فی البیت إلاّ جبرئیل و رسول الله (ص) و علیّ و فاطمه و الحسن و الحسین (علیهم السلام)». فقلت: «یا رسول الله، أنا من أهل البیت؟» فقال: «إنّ لک عند الله خیراً»، فوددت أنّه قال: «نعم»، فکان أحبّ إلىَّ من ما تطلع علیه الشمس و تغربه».[۱۱]

از عمره همدانیه روایت است که گفت: «بر ام سلمه وارد شدم و بر وى سلام کردم. به من گفت: که هستى؟» گفتم: «من عمره همدانیه ام». عمره به ام سلمه گفت: «اى ام المؤمنین، از این مردى که چندى پیش کشته شد – على بن ابى طالب (ع) – برایم خبر ده که افرادى وى را دوست دارند و افراد دیگرى دشمن!

ام سلمه گفت: «تو او را دوست دارى یا دشمن؟» عمره گفت: «من نه او را دوست مى دارم و نه دشمن». ] ظاهراً در اینجا چند جمله در رابطه با نزول آیه تطهیر از حدیث افتاده و دنباله آن این است: … و خداوند این آیه: «إنّما یرید الله …» را نازل ساخت در حالى که در خانه جز جبرئیل و پیامبر خدا و على و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) کسى نبود». گفتم: «یارسول الله، من از اهل بیت هستم؟» حضرت فرمود: «براى تو نزد خدا پاداش خیر و نیکو است».

دوست داشتم (وقتى سؤال کردم که آیا از اهل بیت مى باشم) آن حضرت مى فرمود: «آرى»، و این برایم از آنچه خورشید بر آن طلوع و غروب مى کند بهتر بود.

۹. تعبیر «فتنحّی لی عن أهل بیتی»

«… عن أبی المعدّل عطیه الطفاوی عن أبیه، أنّ أُمّ سلمه حدّثَته، قالت: «بینا رسول الله (ص) فی بیتی، إذ قال الخادم: «إنّ علیّاً و فاطمه بالسُدّه». قالت: «فقال لی: قومی فتنحّی لی عن أهل بیتی …» فدخل علیّ و فاطمه و معهما الحسن و الحسین … قالت: «فقلت و أنا یا رسول الله؟» فقال: «و أنت».[۱۲]

در این حدیث که از ام سلمه روایت شده است او مى گوید: «رسول خدا در خانه من بود که خادم گفت: على و فاطمه (علیهما السلام) پشت در هستند. پیامبر (ص) فرمود: «برخیز و از اهل بیتم دور شو». آنگاه على و فاطمه و حسـن و حسیـن (علیهم السلام) وارد شدند و پیامبر (ص) درباره آنان دعا کرد: «خدایا، اهل بیتم! به سویت نه به سوى آتش». ام سلمه گفت: «یا رسول الله، من هم؟» حضرت فرمود: «تو نیز».

روشن است که پیامبر (ص) با بیانى صریح، نخست ام سلمه را (در حدیث) مقابل اهل بیت خویش قرار مى دهد که در خروج وى از اهل البیت صراحت دارد. آنگاه او را نیز در محدوده دعا که دور ماندن از آتش است شریک مى سازد.

۱۰. تعبیر «إنّک لعلى خیر، و لم یدخلنی معهم»

«… عن العوام بن حوشب، عن جمیع التیمی: انطلقت مع اُمّی، إلى عائشه، … و لقد رأیت رسول الله التفع علیهم بثوب و قال: «اللّهمّ هؤلاء أهلی، أذهب عنهم الرجس و طهِّرهم تطهیراً». قلت: «یا رسول الله، ألست من أهلک؟» قال: «إنّک لعلى خیر»، لم یدخلنی معهم».[۱۳]

از جمیع تیمى روایت شده است که من با مادرم بر عایشه وارد شدیم … مادرم از وى درباره على (ع) سؤال کرد؛ وى گفت: «چه گمان دارى درباره مردى که فاطمه (س) همسر اوست و حسن (ع) و حسین (ع) فرزندان اویند؛ و من دیدم که پیامبر خدا (ص) جامه اى را بر آنان قرار داد و فرمود: اینان اهل من هستند. خدایا، پلیدى را از آنان دور کن و آنان را به نحو ویژه اى پاکیزه ساز». من گفتم: «یا رسول الله، من از اهل شما نیستم؟» فرمود: «تو بر نیکى هستى، مرا با آنان داخل نساخت».

۱۱. تعبیر «فو الله ما قال: أنت معهم»

«… عن أُمّ سلمه … فجمعهم رسول الله حوله و تحته کساء خیبریّ، …  فوالله ما قال: «و أنت معهم» و لکنّه قال: «إنّک على خیر و إلى خیر»، فنزلت علیه: «إنّما یرید الله …»[۱۴]

در این حدیث نیز که از ام سلمه روایت شده است پیامبر (ص) على و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) را زیر کساء قرار داد و درباره آنان دعا کرد. ام سلمه مى گوید: «یا رسول الله، من هم با آنان هستم؟» ]و چون پاسخ مثبت نشنید گفت:[ به خدا سوگند نفرمود: «تو با آنان هستى» ولى فرمود: «تو بر نیکى و به سوى نیکى باش». آنگاه آیه «إنّما یرید الله …» نازل شد».

۱۲. تعبیر «إنّک لعلى خیر، و هؤلاء أهل بیتى»

«… عن عطاء بن یسار، عن أُمّ سلمه …  فقال: «اللّهمّ هؤلاء أهل بیتى». قالت أُمّ سلمه: «یا رسول الله، ما أنا من أهل البیت؟» قال: «إنّک لعلى خیر، و هؤلاء أهل بیتی، اللّهمّ أهلی أحق» هذا حدیث صحیح على شرط البخاری، و لم یخرجاه.[۱۵]

در این حدیث که از ام سلمه روایت شده است پس از آنکه پیامبر (ص) به دنبال على و فاطمه و حسن و حسین (علیهم السلام) فرستاد و آنان آمدند، فرمود: «خدایا اینان اهل بیت من هستند». ام سلمه گفت: «یا رسول الله، آیا من از اهل بیت نیستم؟» فرمود: «تو بر خیر و نیکى هستى ولى اینان اهل بیت من هستند. خدایا اهل من سزاوارتر است». حاکم نیشابورى پس از ذکر حدیث مى گوید: «این حدیث داراى شرط صحت حدیث نزد بخارى بوده است ولى او آن را ذکر نکرده است».

نتیجه گیری

حدیث کساء و تعابیر موجود در آن، جایگاه و منزلت اهل بیت (ع) را به طور واضح و روشن بیان می ‌کند. حدیث کساء در روایات مختلف با تعابیر گوناگون نقل شده که هر یک به وضوح بر اختصاص «اهل بیت» در آیه تطهیر به پنج تن آل عبا (علیهم السلام) دلالت دارد. در احادیث مختلف، افرادی تمایل به ورود به دایره اهل بیت عصمت و طهارت (ع) را داشتند اما پیامبر گرامی اسلام (ص) مانع شده و نپذیرفتند. عبارات و تعابیر به کار رفته در احادیث نقل شده از حدیث کساء، در منابع شیعی و سنی، به طور واضح بر عصمت و طهارت پنج تن آل عبا (علیهم السلام) تاکید می ‌کنند.

پی نوشت ها

[۱]. بحرانی، عوالم العلوم، ج۱۱، ص۶۳۸.

[۲]. سیوطی، الدر المنثور، ج۶، ص۶۰۳.

[۳]. ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۴۹۳.

[۴]. سیوطی، الدر المنثور، ج۶، ص۶۰۴.

[۵]. طحاوی، مشکل الآثار، ج۱، ص۳۳۳؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۴، ص۱۴۵.

[۶]. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۳، ص۲۰۶؛

سند حدیث از این قرار است:

«أخبرنا أبوعبدالله الفراوى و أبوالمظفر القشیرى، قالا: أنا أبوسعد الأدیب، أنا أبوعمرو بن حمدان، و أخبرتنا أمّ المجتبى العلویّه، قالت: «قرىء على إبراهیم بن منصور أنا أبوبکر بن المقرىء» قالا: «أنا أبویعلى، نا محمد بن اسماعیل بن أبی سمینه، نا عبدالله بن داوود، عن فضیل عن عطیه».

تحقیق سَنَدى حدیث:

«ابوعبدالله فراوى محمد بن فضیل بن أحمد»، ذهبى درباره وى مى گوید: «شیخ، إمام، فقیه، مفتى، مسند (عالم حدیثى معروف) خراسان و فقیه حرم». سمعانى مى گوید: از عبدالرشید طبرى در مرو شنیدم که مى گفت: «الفراوى به منزله هزار راوى است». ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۹، ص۶۱۵.

«أبوسعد أدیب کنجرودى» ذهبى درباره وى مى گوید: «شیخ، فقیه، إمام، أدیب، نحویّ، طبیب، مسند خراسان». ذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۱۸، ص۱۰۱. سمعانى درباره وى مى گوید: «وى شخص ادیب، فاضل، عاقل، خوشرفتار، مورد وثوق و راستگو بوده است». بلاذری، الانساب، ج۵، ص۱۰۰.

«ابراهیم بن منصور»، ذهبى درباره وى مى گوید: «شیخ صالح، مورد وثوق». ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۸، ص۷۳.

«أبوبکر بن المقرىء محمد بن ابراهیم»، ذهبى درباره وى مى گوید: «شیخ حافظ، راستگو». ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۶، ص۳۹۸.

«أبویعلى»، صاحب مسند، احمد بن على بن مثنى، محدث موصل. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۴، ۱۷۴.

[۷]. طبری، جامع البیان طبرى، ج۲۲، ص۷؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، ج۳، ص۴۹۳.

[۸]. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۴، ص۱۴۱.

سند حدیث چنین است: «أخبرنا أبوطالب بن أبی عقیل: أنا أبوالحسن الخلعى: أنا أبومحمد النحاس: أنا أبوسعید بن الأعرابی: نا أبوسعید عبدالرحمن بن محمد بن منصور: نا حسین الأشقر: نا منصور بن أبی الأسود، عن الأعمش، عن حبیب بن أبی ثابت، عن شهر بن حوشب، عن أُمّ سلمه…».

تحقیق در سند:

«أبوطالب بن أبی عقیل على بن عبدالرحمن»، ذهبى وى را شیخى دیندار دانسته است. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۲۰، ص۱۰۸.

«أبوالحسن الخلعی علیّ بن الحسن»، ذهبى از وى به شیخ، امام، فقیه، شایسته اقتدا و مسند الدیار المصریه تعبیر کرده است. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۹، ص۷۴.

«أبومحمد النحاس»، ذهبى درباره وى مى گوید: «شیخ، امام، فقیه، محدث، راستگو و مسند الدیار المصریه». ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۷، ص۳۱۳.

«أبوسعید ابن الأعرابى أحمد بن محمد بن زیاد»، ذهبى نیز این تعبیرات را درباره وى آورده است: امام، محدث، قدوه (شایسته اقتدا)، راستگو، حافظ و شیخ الاسلام. ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج۱۵، ص۴۰۷.

«أبوسعید عبدالرحمن بن محمد بن منصور»، ابن حبان وى را در کتاب الثقات، ج۸، ص۳۸۳، آورده است.

«حسین الأشقر الفزاری»، ابن حبان وى را در کتاب الثقات آورده و احمد بن حنبل درباره وى گفته است: «وى نزد من از کسانى که دروغگو باشند نیست» و از ابن معین درباره راستگویى وى سؤال شد. پاسخ گفت: «آرى». ابن حجر عسقلانی، تهذیب التهذیب، ج۲، ص۹۱.

[۹]. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۴، ص۱۴۵.

[۱۰]. حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲،ص۱۱۹.

[۱۱].طحاوی، مشکل الآثار، ج۱، ص۳۳۶.

[۱۲]. ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۱۳، ص۲۰۲- ۲۰۳.

[۱۳]. حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۶۱ – ۶۲.

[۱۴]. حسکانی، شواهد التنزیل، ج۲، ص۱۳۳- ۱۳۴.

[۱۵]. حاکم نیشابوری، المستدرک على الصحیحین، ج۲، ص۴۱۶.

منابع

  1. قرآن کریم، ترجمه ناصر مکارم شیرازی، قم، دارالقرآن، ۱۳۷۳ش.
  2. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، تهذیب التهذیب، بیروت، دار الفکر، ۱۳۲۵ق.
  3. ابن ‌عساکر، علی بن حسن، تاریخ مدینه دمشق، بیروت، دارالفکر، بی‌ تا.
  4. ابن کثیر، أبو الفداء إسماعیل بن عمر، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق.
  5. بحرانی، عبدالله بن نورالله، عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال، قم، مدرسه الإمام المهدی، ۱۴۰۵ق.
  6. بلاذری، احمد بن یحی، أنساب الأشراف، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۷ق.
  7. حاکم نیشابوری، أبو عبد الله محمد بن عبد الله، المستدرک على الصحیحین، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۱۱ق.
  8. حسکانی، عبیدالله بن احمد، شواهد التنزیل، بیروت، مؤسسه الطبع و النشر، ۱۴۱۱ق.
  9. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۱۳ق.
  10. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الدر المنثور، بیروت، دارالکتب العلمیه، ۱۴۰۴ق.
  11. طحاوی، احمد بن محمد، مشکل الآثار ، بیروت، مؤسسه الرساله، ۱۴۱۵ق.

منبع اقتباس: کاردان، رضا، امامت و عصمت امامان (ع) در قرآن، چ۳، قم، مجمع جهانى اهل بیت (ع)، ۱۳۹۴ش، صفحات ۲۴۱ – ۲۵۵.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *