از نظر عامه ى مردم، شاید هنوز زود باشد که درباره ى فکر نوجوان و فلسفه ى زندگى در نظر او سخن بگوییم. آنان اظهار مى دارند که نوجوان، هنوز کم سن و کم تجربه و با این گونه مسائل و امور، بیگانه است. در حالى که از مختصات دوران نوجوانى، رشد ذهنى و بارور شدن توان عقلى است.
نوجوان که در گذشته اى نه چندان دور، از جهت عقل و خرد، کودکى تسلیم بود و قدرت، استدلال نداشت، اینک در شرایطى است که مى تواند عقلانى بیندیشد و حسن و قبح را از یکدیگر تمییز دهد و زشت و زیبا را از هم بازشناسد. او مى خواهد از رمز و راز امور و از اسرار و فلسفه ى حیات، سردرآورد. نوجوان، اهل عقل و استدلال مى شود و به همه چیز، با دیده ى عدم اعتماد مى نگرد تا وقتى که حقیقت بر او ثابت شود و در این امر، تا جایى پیش مى رود که برخى گفته اند دچار «مالیخولیاى استدلال» مى گردد.
رشد «خود» توسعه ى اندیشه ى چراجویى و گسترش توان استدلال از یک سو و تحولات زیستى ـ جسمانى و بیدارى غرایز از سوى دیگر، نوجوان را وادار به کشف خود و هویت خویش مى سازد. آن چنان که گاهى اوقات، دور از جمع خانواده و دیگران در خود فرد مى رود و درباره ى خود مى اندیشد که کیست؟ و چه رمز و رازى براى آفرینش او وجود دارد؟ و چرا در چنین وضع و شرایطى دست و پا مى زند؟! او پیوسته در این اندیشه است که چه چیز براى او مهم و چه چیزى پر بها و ارزشمند است، تا از آن براى شکل دهى شخصیت و رشد خود استفاده کند.
هویت چیست
اریک اریکسون، هویت را به صورت یک احساس نسبتاً پایدار از یگانگى خود تعریف مى کند. یعنى على رغم تغییر رفتارها، افکار و احساسات، برداشت یک فرد از خودش همواره مشابه است. علاوه بر این، او مى گوید این احساس که «ما چه کسى هستیم؟» باید با نگرشى که دیگران نسبت به ما دارند، نسبتاً هم خوان باشد. این مسئله، اعتقاد اریکسون را به اهمیت رابطه بین خود و جامعه به روشنى مى رساند.
فرآیند شکلگیرى هویت
از مسائل مهم در شکل گیرى شخصیت نوجوان، مسئله ى کشف خود و هویت خویش است. من کیستم؟ به کجا تعلق دارم؟ به کجا مى روم؟ این سه سوال و سوالاتى از این دست، مظهر جریان هویتیابى نوجوان است.
اریکسون، تشکیل یک هویت شخصى منسجم را نتیجه ى مثبت نوجوانى و بى هدفى یا آشفتگى نقش (یعنى آنکه نوجوان نداند واقعا کیست) را نتیجه ى منفى نوجوانى مى دانست. دو مؤلفه ى اصلى هویت، عبارت اند از: پیدا کردن یک «هویت شخصى» و دست یافتن به یک «ایدئولوژى شخصى»؛ یعنى دست یافتن به ارزشهاى کلیدى و محورى، اعتقادات معنوى و برقرارى پیوند با خانواده و اجتماع.
هویت، جنبههاى متعددى دارد از جمله: شخصى، دینى، شغلى، میان فردى و نژادى ـ قومى. ممکن است یکى از این هویت ها در فرد، تشکیل شود و یکى دیگر نشود.
حالات و وضعیتهاى هویت
هویت یابى به دو متغیر بستگى دارد: اکتشاف (که گاهى به آن، بحران مى گویند) و تعهد. در دوره ى اکتشاف، نوجوان به شدت یا جنبههاى مختلف هویت خویش رو در رو مى شود و آنها را زیر سوال مى برد. تعهد با تصمیم داشتن یا نداشتن، رابطه دارد. نوجوانان از لحاظ میزان بحرانى که تجربه مى کنند یا تعهدشان با هم فرق دارند.
یکى از محققان این حوزه به نام جیمز مارسیا، بر اساس بحرانها (اکتشاف) و تعهدها، نوجوانان را به چهار گروه تقسیم کرده است. چون بین وضعیت هویتى و برخى نگرشها و رفتارها رابطه وجود دارد، بد نیست هر یک از این چهار وضعیت را دقیق تر بررسى کنیم.
الف ـ پخش شدن هویت
کسى که هویت «پخشى» دارد، ممکن است راههاى مختلف را کشف کرده یا نکرده باشد؛ ولى تعهدى ندارد و هم اکنون هیچ هویتى در وى در حال شکل گیرى نیست. کسانى که هویت پخش شده اى دارند، ممکن است عملاً دنبال تعهد نباشند و از وضعیتهاى شاق و پر زحمت، فرار کنند. آنها نمى خواهند یا نمى توانند متعهد باشند. این افراد، ظاهراً بى هدف، گوشه گیر، سرگردان و آشفتهاند و احساس پوچى مى کنند. براى آنها برنامه ریزى دشوار است و نمى توانند تصمیمات محکمى بگیرند.
این گروه از مردم به همسالان خود، خیلى وابسته اند و معتقدند کنترلى بر اوضاع ندارند. همرنگى مفرط آنان با انتظارات گروه، باعث مى شود که از لحاظ فردى، ولى رشد و کمال نداشته باشند.
پخش بودن هویت، علامت اختلال روانى نیست. این وضعیت فقط وقتى به یک مشکل تبدیل مى شود که شخص مورد نظر، نوجوانى را بدون آزمودن تعهدها سپرى کند. غالبا قبل از تشکیل یک هویت منسجم، یک دوره پخش بودن هویت، عادى است. در واقع دو نوع «بخش بودن هویت» داریم: مداوم و موقت.
ب) مختومه شدن هویت
گروهى که هویت مختومهاى دارند از نوجوانانى تشکیل مى شود که دچار بحران نشده اند؛ آنها راههاى گوناگون را کشف نکرده اند و تعهد هم حس نکرده اند. تعهدهاى این نوجوانان، ناپخته است. آنها سخت با والدین خود، همانند سازى مى کنند. براى مثال، برخى از آنها به این دلیل شغل پدرشان را ادامه مى دهند که همیشه از آنها انتظار مى رفته همین کار را بکنند. آنها حق نداشته اند ـ یا به خودشان حق نداده اند ـ راه هاى دیگر را برگزینند.
افرادى که هویت مختومهاى دارند، در مورد برنامههاى آینده ى خویش بسیار مطمئن هستند و وقت چندانى صرف بررسى خویش و خودکاوى نمى کنند. هویت مختومه مى تواند آرامش بخش باشد و باعث شود همسالان نوجوان مزبور به او غبطه بخورند. در ضمن، این گروه از نوجوانان، مسیر مشخصى در زندگى دارند. با این حال براى رسیدن به این آرامش، بهایى نیز مى پردازند. آنها مسیرشان را انتخاب نکرده اند و بعدا ممکن است در یک سبک زندگى ناخوشایند فرو روند.
ج) تعلیق هویت
نوجوانانى که هم اکنون در بحران به سر مى برند ولى تعهدات مبهمى دارند، در وضعیت تعلیق به سر مى برند، وضعت یا دورانى که در آن، هنوز براى تعهدات صریح و روشن، آمادگى ندارند. آنها امکانهاى زیادى را مى آزمایند که برخى از آنها حتى افراطى است؛ وى تعهدات نهایى شان محافظه کارانه است.
کسى که در وضعیت تعلیقى به سر مى برد، آدم خوشحال و خوشبختى نیست. نوجوانانى که در حال کشف هویت هستند، نسبت به سایر نوجوانان، بیشتر به خودشان شک مى کنند و بیم، آشفتگى و تعارض بیشترى با والدین و سایر مظاهر قدرت دارند. آنها غالباً احساس تنهایى مى کنند و به راه ها و گزینههاى پیش روى خود مى اندیشند.
تعلیق هویت از لحاظ ثبات در بین وضعیتهاى دیگر، ضعیف ترین موقعیت را دارد؛ ولى ممکن است براى فرد مورد نظر ضرورى باشد. این خود انسان ها هستند که پس از این دوره جستجوى پاسخ ها، متعهد مى شوند.
د) دستیابى به هویت
کسانى که به هویت دست مى یابند، خودشان این کار را مى کنند. آنها راههاى مختلف را کشف مى کنند و به یکى متعهد مى شوند. هویتهاى شخصى مستقل آنان، رونوشت هویتهاى پدر و مادرشان نیست. در عین حال، در تضاد کامل با هویتهاى پدر و مادرشان نیز نیست. در هویت آنان برخى از ارزش ها و نگرشهاى پدر و مادرشان حفظ شده و برخى دیگر حذف شده است. این گروه از نوجوانان، سازگارى خوب دارند و با همسالان و مظاهر قدرت، روابط خوبى دارند.
نگرانى در مورد وضعیت هویتى
هویت، چیزى نیست که بتوان به آسانى در اوایل یا اواسط نوجوانى به آن رسید. با افزایش سن، تعداد کسانى که به هویت خویش دست مى یابند، افزایش مى یابد و شمار کسانى که «هویت مختومهاى» دارند و خصوصا کسانى که «هویت بخشى» دارند، کاهش مى یابد؛ اما هویت، حالت ثابت و لایتغیر ندارد.
برخى از افراد به دنبال بحران ها یا تصمیمى جدى به گروه دیگرى ملحق مى شوند. یک تجربه ى نامعمول، ممکن است نوجوان را به حالت تعلیق هویت بازگرداند. ثانیا وقتى فرد به وضعیت دستیابى به هویت رسید، جریان هویت جویى خاتمه نمى یابد؛ بلکه غالباً به جستجو ادامه مى دهند. این افراد، اگر چه به هویتى دست یافته اند، ولى به استقبال تجربههاى جدید مى روند و از حساسیت، واقع گرایى، خودانگیختى و خودپذیرى بالایى برخوردارند و براى کسب هویت سطح والاتر تلاش مى کنند.
هویت منفى
هویت منفى به مفهوم «خود» اشاره دارد که به کلى متضاد با ارزشهاى والدین یا جامعه است. هویت منفى اغلب در شرایطى به وجود مى آید که والدین یا جامعه، از موفقیتهاى انفرادى شخص، حمایت ناچیزى مى کنند. در این حال، اغلب از برچسبهاى چون: «بزهکار» یا «بى عرضه» براى شناساندن و توصیف این افراد، استفاده مى شود.
این نوجوانان بدون توجه به الگوهاى مثبت و ارزشهاى اجتماعى، با الگوهاى منفى همانندسازى کرده، به گونه اى مى اندیشند و رفتار مى کنند که براى هویت منفى خود، تأیید و اعتبار به دست آوردند. مارسیا، چنین افرادى را به عنوان موارد ویژه اى از حالت «محرومیت از هویت» طبقه بندى کرده است. از نظر روان شناختى چون این افراد از طریق صحیح و مورد پسند جامعه نتوانسته اند خود را شناسانده و ابراز وجود وجود نمایند، براى کسب هویت منفى یا انحرافى تلاش مى کنند تا از این طریق، توجه همگان را به خود معطوف نمایند.
علم و آگاهى و بحران هویت
مطالعات مختلف نشان داده است که حاکمیت مذهب در جامعه به رفع بحران هویت کمک مى کند و در جوامع که مذهب وجود ندارد، نوجوانان، بحران شدیدترى را تجربه مى کنند؛ چرا که مذهب به مهم ترین سؤالات نوجوانان، یعنى از کجا آمده ام؟ چه کسى هستیم؟ به کجا خواهم رفت؟ و چه کار باید کنم؟ پاسخ مى دهد.
بنابراین، مى توان گفت حل صحیح مسائل اصلى در جهان بینى مى تواند راه را براى حل مسائل دیگر باز کند. کسى که نسبت به خداى متعال، شناخت پیدا کرده و به هدف و فلسفه ى وجودى انسان در این جهان پى برده است، با کسى که به این معرفت دست نیافته، در رفتارها و جهت گیری ها بسیار متفاوت است.
در زمینه ى این گونه تفاوت ها از امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل شد که فرمودهاند: «دنیا در بینش فردکوردل، موضوع نهایى است که وى فراسوى آن نمى بیند، در حالى که چشم بصیرت فرد بینا از آن عبور کرده، به این دانش دست مى یابد که مقصد و منزلگاه، فراسوى دنیاست» و آن گاه درباره ى چگونگى تأثیر این دو نوع جهان بینى در رفتار مى فرمایند: «پس فرد بینا از این دنیا کوچ مى کند، ولى کوردل به سوى آن کوچ مى کند. این از دنیا زاد و توشه برمى گیرد و آن براى دنیا مى اندوزد». (نهج البلاغه، خطبه ۱۳۳)
به این ترتیب، جهان بینى راه هایى کلى فراسوى ما مى گشاید که فقط قدمهاى بعدى، مصداق آن را تعیین مى کنند که آن هم با تجربههاى شخصى و استفاده از تجارب دیگران، قابل دستیابى است و به این ترتیب، فرد به مرحله ى حل بحران هویت دست مى یابد.
منابع
ـ دنیاى نوجوانى، على قائمى، تهران: سازمان ملى جوانان، ۱۳۷۸٫
ـ روانشناسى نوجوانان، اسماعیل بیابانگرد، تهران؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامى، ۱۳۷۶٫
ـ روانشناسى رشد، پاول اس. کاپلان، ترجمه: مهرداد فیروزبخت، تهران: رسا؛ ۱۳۸۱٫
ـ روانشناسى رشد با نگرش به منابع اسلامى، دفتر همکارى حوزه و دانشگاه تهران: سمت، ۱۳۷۴٫
منبع: محمد على سروش؛ مجله حدیث زندگى