اشاره:
با مطالعه در تاریخ اسلام و بررسی فرازها و فرودها و پیچیدگیهایی آن از جوانب مختلف، به این حقیقت خواهیم رسید که یکی از مهمترین علل برداشتهای متفاوت از دین و آموزههای دینی، تفاوت غیر قابل انکار در سطح درک افراد و تفاوت در نوع نگرش آنها نسبت به معارف و مفاهیم دین مبین اسلام بوده است؛ بطوری که در حدیثی از حضرت امام محمّد باقر علیه السلام مروی است که آن حضرت در خصوص تفاوت سطح ادراک جناب ابوذر غفاری و جناب سلمان فارسی که هر دو از برجستگان صحابهٔ حضرت ختمی مرتبت صلّی الله علیه و آله بودهاند، فرمود: «وَ اللهِ لَوْ عَلِمَ أَبُوذَرٍّ مَا فِی قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ وَ لَقَدْ آخی رَسُولُ الله صَلَّی اللهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ بَیْنَهُمَا؛ فَمَا ظَنُّکُمْ بِسَائِرِ الْخَلْقِ؟»[۱] یعنی «به خدا قسم اگر ابوذر میدانست که در قلب سلمان [از معارف و اعتقادات] چه هست، هرآینه او را به قتل میرساند، در حالیکه رسول الله صلی الله علیه وآله بین آنها پیمان برادری برقرار کرده بود؛ پس در مورد سایر خلق چه میاندیشید؟».
با یک نظر کلی به موضوع ، میتوان اختلاف میان مسلمانان را که باعث تفرّقات و تفرّعات مختلفی شده است، یا ناشی از سطوح درک و ایمانی آنها در موضوعی مشترک که هر دو طرف نسبت به کلیات آن با یکدیگر متّفق هستند، دانست، و یا ناشی از عدم اتّفاق نظر کلّی در مفاهیم کلّی و زیربناهایی اعتقادی فرض کرد.
تاریخ نشان میدهد در زمان حیات پیامبر گرامی اسلام اختلافاتی در فهم پارهای مسائل میان مسلمانان رخ میداد، ولی وجود رسول خدا صلی الله علیه و آله مانع از تفرّق مسلمانان میشد ولی پس از رحلت آن حضرت، بزرگترین اختلاف میان امّت دربارهٔ مسألهٔ امامت و جانشینی حضرت پدید آمد، اختلافی که درباره هیچ قاعده و اصل دینی، همانند آن واقع نشده است که البته منشأ آن، نه اختلاف در سطح درک افراد، بلکه نادیده گرفتن مغرضانهٔ کلام رسول خدا و آیات قرآن و سفارش اکید آن حضرت درباره امامت و وصایت حضرت امیر مؤمنان علی و اولاد معصومین آن حضرت علیهم السلام و به طمع رسیدن به امارت و کسب قدرت و سلطه بوده است.
علل پیدایش تفرّقات و تفرّعات در اسلام
بطور کلی میتوان عوامل پیدایش فرقهها و مکاتب و جریانات فکری را در دو گروه کلّی «برون دینی» و «درون دینی» تقسیم کرد، مقصود از عوامل برون دینی، مسائلی است که مستقیماً به اصل دین باز نگشته و مربوط به تأثیراتی است که سرچشمهٔ آنها خارج از منابع اصلی اسلام، یعنی قرآن و عترت، میباشد که از آن جمله میتوانیم به عواملی مانند: شرایط اجتماعی، اهداف سیاسی، شرایط اقتصادی، پیوند با دیگر ملتها و تأثیر اندیشههای غیر اسلامی، تعصّبهای کور قبیلهای و گرایشهای حزبی، منع از تدوین حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله و نشر آن، آزادی احبار و رهبان در نشر اساطیر عهدین، برخورد مسلمانان با ملتهای متمدن که برای خود کلام مستقل و عقائد دیگری داشتند و تفاوت در سرشت انسانها، انگیزهها، اهداف، تمایلات و بطور کلی تفاوت در عوامل انسانی اشاره کنیم که عامل آخر یعنی تفاوت در سرشت انسانها، همانگونه که در ابتدای بحث اشاره شد، از جمله مهمترین علل برداشتهای متفاوت از دین میباشد. و اما مقصود از عوامل درون دینی، که بخش عمده اختلاف بین مذاهب و فرقهها ناشی از آن بوده است، چیزی نیست به جز اختلاف آراء در تفسیر مفاهیم و متون دینی و چگونگی تفسیر آن، بدفهمی و کجاندیشی در تفسیر حقایق دینی، اجتهاد در برابر نص، که در طول زمان و به تدریج با طرح پرسشهایی درباره چگونگی و چرایی آنچه در متون دینی آمده است، و به حسب اختلاف در سطح درک مسلمانان، پیدا شد و برخی تلاشهایی که برای سازگاری آموزههای دینی با دستاوردهای خرد بشری انجام شد، موجب رشد آن گردید. علاوه بر موارد مذکور، وجود «محکمات و متشابهات»[۲]، «ناسخ و منسوخ»[۳]، «عامّ و خاصّ» و در آیات قرآن و احادیث، بعنوان درونمایههای اصلی تفکّرات و جهانبینی فِرَق مختلف اسلامی، و نحوه برخورد با این منابع توسط افراد مختلف با نگرشهای متفاوت، باعث ایجاد فرقهها و مکاتب مختلف فقهی و کلامی و فلسفی و … شده است.[۴] بزرگترین تفرق در اسلام پس از رحلت حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله رخ داد که امّت اسلامی به دو دسته تقسیم شد، یک دسته با استناد به آیات قرآن و احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم معتقد بودند که خلیفه پیامبر و امام مسلمین از جانب خداوند تعیین شده و او امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیهالسلام است. و آنها را به نام «شیعه» میشناسیم و و دسته دوم، به دلایلی که قبلاً ذکر شد، آیات و احادیث مربوط به امامت را نادیده گرفته، راه تعیین خلیفه پیامبر و امام مسلمین را انتخاب و بیعت مردم دانستند! و آنها را به نام «سنّی» یا «فرقه عامّه» میشناسیم.
فرقه ناجیه
پس از ذکر این مقدمه کوتاه و اینکه دانستیم به علل مختلف فرقههای مختلف در طول زمان در اسلام بوجود آمده است، با ذکر حدیث معروف به «هفتاد و سه ملّت»، به بیان مختصر اعتقاد شیعه در خصوص فرقهٔ ناجیه میپردازیم: در کتاب خصال شیخ صدوق، پس از ذکر سلسلهٔ روات حدیث از قول حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله آمده است: «إِنَّ أُمَّهَ مُوسَی ع افْتَرَقَتْ بَعْدَهُ عَلَی إِحْدَی وَ سَبْعِینَ فِرْقَهً فِرْقَهٌ مِنْهَا نَاجِیَهٌ وَ سَبْعُونَ فِی النَّارِ وَ افْتَرَقَتْ أُمَّهُ عِیسَی ع بَعْدَهُ عَلَی اثْنَتَیْنِ وَ سَبْعِینَ فِرْقَهً فِرْقَهٌ مِنْهَا نَاجِیَهٌ وَ إِحْدَی وَ سَبْعُونَ فِی النَّارِ وَ إِنَّ أُمَّتِی سَتَفَرَّقُ بَعْدِی عَلَی ثَلَاثٍ وَ سَبْعِینَ فِرْقَهً فِرْقَهٌ مِنْهَا نَاجِیَهٌ وَ اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِی النَّار»[۵]
یعنی حضرت رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: «امّت موسی علیه السلام بعد از او، هفتاد و یک فرقه شدند که یک فرقه از آنها نجات یافته و هفتاد فرقه دوزخی هستند، و امّت عیسی علیه السلام بعد از او، هفتاد و دو فرقه شدند که یک فرقه نجات یافته و هفتاد و یک فرقه دوزخی هستند و همانا امت من بعد از من به هفتاد و سه فرقه تبدیل خواهد شد که یک فرقه از آن اهل نجات و هفتاد و دو فرقه دیگر دوزخیاند.»
و اما اعتقاد شیعیان در خصوص فرقهٔ ناجیه، به قرائن قطعیّه نصّ آیات قرآن نظیر «آیهٔ اکمال دین»[۶]، «آیه تطهیر»[۷]، «آیه مودّت»[۸]، «آیه انما ولیکم الله»[۹] و… و همچنین احادیث و روایاتی مانند «حدیث ثقلین»[۱۰]، «حدیث سفینه»[۱۱]، «حدیث غدیر»[۱۲] و … و نیز شواهد قطعی تاریخ اسلام، اینست که : فرقه ناجیه نیستند به جز پیروان و شیعیان و متمسّکین و معتقدین به ولایت حضرت امیر مؤمنان علی علیه السلام و اولاد معصومین آن حضرت علیهم السلام، که سعادت دنیا و عقبیٰ، در سایهٔ فقط و فقط در سایهٔ پیروی از آن حضرات محقّق میگردد.[۱۳] که البته اعتقاد علمای شیعه بر این است که فرقهٔ ناجیه، طیف وسیعی از مؤمنین را در سطوح مختلف ایمانی در برمیگیرد، و هر کس بنا به ظرفیت و استعدادی که خدا در وجودش به ودیعه گذاشته است، به تکالیفی که بر او واجب است، عمل نماید، صرفنظر از اینکه در چه شغلی یا چه سِنّی یا چه کِسوت و مقامی باشد، در زمرهٔ فرقهٔ ناجیه خواهد بود؛ و طبعاً از یک فرد عامی نمیتوان انتظار داشت که اعتقاد و عملش در مسائل دینی، مانند یک طلبهٔ علوم دینی باشد، و از یک طلبهٔ در ابتدای راه، نمیتوان انتظار داشت که همانند یک عالم ربّانی که سالها به تهذیب و تزکیه نفس پرداخته است، بیندیشد؛ بنابراین فرقه ناجیه ممکن است در هر طبقهای از افراد و با هر سطح آگاهی و نگرشهای مختلف و متفاوت به مباحث و اعتقادات دینی وجود داشته باشد؛ پس عوام مردم، فقها، فلاسفه، متکلّمین،حُکما و عُرفا و متصوّفهٔ معتقد و ملتزم به شیعهٔ اثنی عشری با تعاریف و تفاصیلی که در کتب بزرگان از متقدمین و متأخرین همچون شیخ طوسی،[۱۴] شیخ مفید،[۱۵] و شیخ صدوق[۱۶] و علامهٔ حلّی[۱۷] مذکور است، با وجود اختلاف در سطوح ایمانی و درک از مفاهیم دینی و تفاوت در نوع و زاویه نگرش به مسائل دینی، در طیف فرقهٔ ناجیه قرار میگیرند.
پیدایش شاخه های علوم اسلامی
در خصوص ظهور مکاتب و تفرّعات مختلف فکری شیعیان باید دانست که شکلگیری و ظهور جریانات فکری مانند: جریان فکری اخباریگری در میان فقهای حوزهٔ شیعی قم بعنوان بزرگترین و مهمترین مجمع مذهبی شیعه، در اوایل قرن چهارم[۱۸]، و افول این تفکّر با پیدایش مکتب کلامی امامیّه و عقلگرایی دینی و در حوزه بغداد در همان عصر، و پیدایش جریان فکری اصولی، جریان فلسفی و جریان تصوّف و عرفان، و گاهی اثرات متقابل این جریانات بر یکدیگر، مانند آمیختگی علم کلام شیعی با فلسفه ابن سینا، اشراق سهروردی و اثرات متقابل جریان فلسفی_کلامی با عرفان و تصوّف، از همان قرون اولیّه پس از ظهور اسلام به وجود آمده و در طول زمان دستخوش تغییرات و تطورات زیادی گشته است، ولی آنچه مسلّم است، این است که منابع اصلی و اوّلی استدلالی تمامی این مکاتب و گروهها، و مایههای اصلی و منشأ آن قرآن و حدیث بوده است، هرچند همانطور که ذکر شد، نمیتوان تأثیرگذاری سایر موارد برون دینی را منتفی دانست؛ ولی میتوان مدّعی بود که علّت اصلی پیدایش این تفرّعات و علوم مختلف اسلامی، نوع نگرش و عمق متفاوت درک پیروان آنها از مسائل و نوع و زاویه نگرش آنها به جنبههای مختلف کلام الله مجید و احادیث مأثور از حضرت ختمی مرتبت و حضرات ائمّهٔ معصومین در وهلهٔ اوّل و توجه به سایر منابع پس از آن بوده است؛ و امّا مخالفت و تعارضات پیروان و طرفداران این جریانهای فکری با یکدیگر و بحثها و بررسیها و نقدها، همواره و در طول تاریخ اسلام وجود داشته و مسألهٔ جدیدی نیست. اندیشمندان و متخصصان در علوم مختلف اسلامی مانند فقه، اصول، فلسفه اسلامی، کلام، عرفان و تصوّف، اخلاق و … همواره بحثها و نقدهایی را از دیدگاههای خود در موارد مشترک اعتقادی نسبت به دیگر مکاتب و جریانات فکری داشته و دارند.
در عصر حاضر و پس از اتمام دوران ننگ آمیز دین ستیزی پهلوی اوّل و دوّم، و با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و فراهم آمدن بستر مناسب برای اندیشمندان اسلامی در علوم مختلف اسلامی، بحث و بررسی در حوزههای مختلف تفکر و اندیشهٔ دینی در عرصهٔ حوزههای علمیّه و دانشگاهها و به جهت بررسی جوانب مختلف و تعارضات موجود بین پیروان و طرفداران مکاتب مختلف فکری و عمدتاً در فضایی علمی و به دور از تعصّبات، وجود داشته است؛ و متخصصین و صاحبنظران هر گروه به اظهار نظر در مورد زوایا و جوانب مختلف عرصهٔ تخصصی خود میپردازند و آراء خود را عرضه مینمایند که بسیار پسندیده است و با پیشرفت فناوری اطلاعات در سطح جهان، قابلیت عرضه عمومی این اظهار نظرها و دسترسی ایشان به این آراء امکان پذیر شده است، ولی هر از گاهی، افراد غیر متخصّص و ناشناس نیز در این میان پیدا میشوند که با انگیزههای گوناگون و بدون مطالعه و تحقیق، در حوزهای که برداشت و درک صحیحی از مفاهیم آن نداشته، وارد میشوند به زعم خود به تحلیل و اظهار نظر در مورد آن میپردازند و به حکم قاعده «خالِفْ، تُعْرَف» و از آنجایی که طرح مباحث اختلافی همواره باعث مطرح شدن این افراد در میان عوام مردم و نه اندیشمندان مطّلع میشود، برای آنها بسیار لذّت بخش است که با اظهار نظرهای غیر متخصّصانه به این اختلافات دامن بزنند.
عرفان و تصوّف[۱۹]
یکی از علومی که در دامن فرهنگ اسلامی زاده شد و رشد یافت و تکامل پیدا کرد علم عرفان است. درباره عرفان از دو جنبه میتوان بحث و تحقیق کرد: یکی از جنبه اجتماعی، و دیگر از جنبه فرهنگی. عرفا با سایر طبقات فرهنگی اسلامی از قبیل مفسرین، محدثین، فقهاء، متکلمین، فلاسفه، ادبا، شعرا، یک تفاوت مهم دارند و آن اینکه علاوه بر اینکه یک طبقه فرهنگی هستند و علمی به نام عرفان به وجود آوردند و دانشمندان بزرگی در میان آنها ظهور کردند و کتب مهمی تالیف کردند، یک فرقه اجتماعی در جهان اسلام به وجود آوردند با مختصاتی مخصوص به خود، برخلاف سایر طبقات فرهنگی از قبیل فقهاء و حکماء و غیرهم که صرفا طبقه فرهنگی هستند و یک فرقه مجزا از دیگران به شمار نمیروند. اهل عرفان هرگاه با عنوان فرهنگی یاد شوند با عنوان «عرفا» و هرگاه با عنوان اجتماعی شان یاد شوند غالبا با عنوان «متصوّفه» یاد میشوند. عرفا و متصوّفه هر چند یک انشعاب مذهبی در اسلام تلقی نمیشوند و خود نیز مدعی چنین انشعابی نیستند و در همه فرق و مذاهب اسلامی حضور دارند، در عین حال یک گروه وابسته و به هم پیوسته اجتماعی هستند. یک سلسله افکار و اندیشه ها و حتی آداب مخصوص در معاشرتها و لباس پوشیدنها و احیانا آرایش سر و صورت و سکونت در خانقاهها و غیره، به آنها به عنوان یک فرقه مخصوص مذهبی و اجتماعی رنگ مخصوص داده و میدهد. و البته همواره، خصوصاً در میان شیعه، عرفائی بوده و هستند که هیچ امتیاز ظاهری با دیگران ندارند و در عین حال عمیقاً اهل سیر و سلوک عرفانی میباشند. و در حقیقت عرفای حقیقی این طبقهاند، نه گروههایی که صدها آداب از خود اختراع کرده و بدعتها ایجاد کردهاند.
استاد شهید علامه مرتضیٰ مطهری، در خصوص نسبتی که بین معارف عرضه شده توسط عرفا و آنچه که توسط علمای علم ظاهر شریعت بیان میگردد و اصطکاکی که گاهی بین این دو نگرش وجود دارد، میگوید: « عرفای اسلامی هرگز مدّعی نیستند که سخنی ماوراء اسلام دارند، و از چنین نسبتی سخت تبرّی میجویند، برعکس، آنها مدّعی هستند که حقایق اسلامی را بهتر از دیگران کشف کردهاند و مسلمان واقعی آنها میباشند.» [۲۰]
تفاوت نگرش فقهی و عرفانی
فقه و عرفان بعنوان دو شاخه مهم علوم اسلامی تلقّی شده و پیروان و طرفداران این دو شاخه علوم اسلامی همواره اختلاف نظرهایی با یکدیگر داشتهاند که منشأ آن نوع نگرش آنها در معارف و مفاهیم اسلامی بوده است.
یکی از موارد اختلاف مهم میان عرفا و غیرعرفا، خصوصا فقهاء نظریه خاص عرفا درباره شریعت و طریقت و حقیقت است؛ عرفا و فقها متفق القولاند که شریعت، یعنی مقرّرات و احکام اسلامی مبتنی بر یک سلسلهٔ حقایق و مصالح است. فقهاء معمولا این مصالح را به اموری تفسیر میکنند که انسان را به سعادت، یعنی حدّ اعلای ممکن استفاده از مواهب مادّی و معنوی میرساند ولی عرفا معتقدند که همهٔ راهها به خدا منتهی میشود و همهٔ مصالح و حقایق از نوع شرائط و امکانات و وسائل و موجباتی است که انسان را به سوی خدا سوق میدهد. فقها همین قدر میگویند: در زیر پرده شریعت (احکام و مقررات) یک سلسلهٔ مصالح نهفته است، و آن مصالح به منزلهٔ علل و روح شریعت به شمار میروند. تنها وسیله نیل به آن مصالح عمل به شریعت است. امّا عُرفا معتقدند که مصالح و حقایقی که در تشریع احکام نهفته است از نوع منازل و مراحلی است که انسان را به مقام قُرب الهی و وصول به حقیقتسوق میدهد.
عرفا معتقدند که باطن شریعت «راه» است و آن را «طریقت» میخوانند، و پایان این راه «حقیقت» است یعنی توحید به معنیی که قبلاً به آن اشاره شد که پس از فناء عارف از خود و انانیّتخود دست میدهد. این است که عارف به سه چیز معتقد است: «شریعت، طریقت، حقیقت»[۲۱]؛ او معتقد است که شریعت وسیله یا پوستهای است برای طریقت، و طریقت پوسته یا وسیلهای برای حقیقت.
عرفا معتقدند که همانگونه که انسان واقعاً سه بخش مجزا نیست، یعنی بدن و نفس و عقل از یکدیگر مجزّا نیستند، بلکه در عین اختلاف با یکدیگر متّحدند و نسبت آنان با یکدیگر نسبت ظاهر و باطن است، «شریعت و طریقت و حقیقت» نیز این چنیناند، یعنی یکی ظاهر است و دیگری باطن و سوّمی باطنِ باطن؛ با این تفاوت که عرفا مراتب وجود انسان را بیش از سه مرتبه و سه مرحله میدانند، یعنی به مراحل و مراتبی ماوراء عقل نیز معتقدند.
از نظر فقها، معارف اسلامی در سه بخش خلاصه میشود: اصول عقائد، اخلاق و احکام شرعی؛ و اما اصول عقاید: که «علم کلام» عهدهدار آن است و در مسائل مربوط به اصول عقاید لازم است انسان از راه عقل، ایمان و اعتقاد تزلزل ناپذیر داشته باشد؛ در بخش اخلاق: دستورهایی بیان شده است که وظیفه انسان را از نظر فضائل و رذائل اخلاقی بیان میکند و «علم اخلاق» عهدهدار بیان آن است و نهایتاً بخش احکام: که مربوط به اعمال ورفتار خارجی انسان است و «فقه» عهده دار آن است.این سه بخش از یکدیگر مجزا هستند: بخش عقائد مربوط است به عقل و فکر، بخش اخلاق مربوط است به نفس و ملکات و عادات نفسانی، بخش احکام مربوط است به اعضاء و جوارح.
عرفا نیز به این اصول سهگانه معتقدند با این تفاوت که: عُرفا در بخش عقائد، صرف اعتقاد ذهنی و عقلی را کافی نمیدانند، آنها میگویند: به آنچه که باید ایمان داشت و معتقد بود، باید رسید و باید کاری کرد که پردهها از میان انسان و حقایق برداشته شود. عُرفا در بخش اخلاق اسلامی، اخلاق را که هم ساکن است و هم محدود کافی نمیدانند، و به جای اخلاق علمی و فلسفی، سیر و سلوک عرفانی را بطور عملی پیش میگیرند. و در بخش سوم، یعنی احکام فقهی، ایراد و اعتراضی ندارند و خود را ملتزم به رعایت آن میدانند.
نظریه ها درباره عرفان و تصوّف
استاد مطهری در بیان نظریه های مختلفی که در رابطه با عرفان و تصوّف و عقاید آنها وجود دارد اظهار میدارند: عُرفا چه در بخش عملی و چه در بخش نظری همواره به کتاب و سنّت و سیرهٔ نبوی و ائمّه و اکابر صحابه استناد میکنند. ولی دیگران درباره آنها نظریه های دیگری دارند و ما به ترتیب آن نظریه ها را ذکر میکنیم:
الف. نظریه گروهی از محدثان و فقهاء اسلامی: به عقیده این گروه، عرفا عملاً پایبند به اسلام نیستند و استناد آنها به کتاب و سنّت صرفاً عوامفریبی و برای جلب قلوب مسلمانان است و عرفان اساساً ربطی به اسلام ندارد!
ب. نظریه گروهی ازمتجدّدان عصر حاضر: این گروه که با اسلام میانهٔ خوبی ندارند و از هر چیزی که بوی «اباحیت» بدهد و بتوان آن را به عنوان نهضت و قیامی در گذشته علیه اسلام و مقرّرات اسلامی قلمداد کرد به شدّت استقبال میکنند، مانند گروه اوّل معتقدند که عرفا عملاً ایمان و اعتقادی به اسلام ندارند، بلکه عرفان و تصوّف نهضتی بوده از ناحیه ملل غیر عرب بر ضدّ اسلام و عرب، در زیر سرپوشی از معنویت.
این گروه با گروه اوّل در ضدّیت و مخالفت عرفان با اسلام وحدت نظر دارند، و اختلاف نظرشان در این است که گروه اوّل اسلام را تقدیس میکنند و با تکیه به احساسات اسلامی تودهٔ مسلمان، عرفا را هو و تحقیر مینمایند و میخواهند به این وسیله عرفان را از صحنهٔ معارف اسلامی خارج نمایند، ولی گروه دوم با تکیه به شخصیت عرفا که بعضی از آنها جهانی است، میخواهند وسیلهای برای تبلیغ علیه اسلام بیابند و اسلام را هو کنند که اندیشههای ظریف و بلند عرفانی در فرهنگ اسلامی با اسلام بیگانه است و این عناصر از خارج وارد این فرهنگ گشته است، اسلام و اندیشههای اسلامی در سطحی پایینتر از اینگونه اندیشهها است. این گروه مدّعی هستند که استناد عرفا به کتاب و سنّت صرفاً تقیّه و از ترس عوام بوده است، میخواستهاند به این وسیله جان خود را حفظ کنند.
شهید مطهری به دنبال بیان گروههایی که با عرفا و متصوّفه مخالفند نظریه سوّمی را مطرح میکند که با نگاهی معقول و منطقی به موضوع مینگرد و تصریح میکند که خودشان هم این نظریه را پذیرفتهاند:
ج. نظریه گروه بیطرفها: از نظر این گروه، در عرفان و تصوّف خصوصاً در عرفان عملی، و بالأخصّ آنجا که جنبه فرقهای پیدا میکند بدعتها و انحرافات زیادی میتوان یافت که با کتاب الله و با سنّت معتبر وفق نمیدهد؛ ولی عرفا مانند سایر طبقات فرهنگی اسلامی و مانند غالب فرق اسلامی نسبت به اسلام نهایتخلوص نیّت را داشتهاند و هرگز نمیخواسته بر ضدّ اسلام مطلبی گفته و آورده باشند؛ ممکن است اشتباهاتی داشته باشند همچنانکه سایر طبقات فرهنگی مثلا متکلّمین، فلاسفه، مفسّرین، فقهاء، اشتباهاتی داشتهاند، ولی هرگز سوء نیتی نسبت به اسلام در کار نبوده است.
شهید مطهری در ادامه اضافه میکند: ما نظر سوم را ترجیح میدهیم و معتقدیم عرفا سوء نیت نداشتهاند، در عین حال لازم است افراد متخصّص و وارد در عرفان و در معارف عمیق اسلامی بیطرفانه درباره مسائل عرفانی و انطباق آنها با اسلام بحث و تحقیق نمایند.
وی سپس در توضیح علل مخالفت و ضدیّت برخی افراد با تصوّف و عرفان، که آن را مخالف و معارض تعالیم اسلام میدانند، میافزاید: «مسألهٔ ضدّیت عرفا با اسلام از طرف افرادی طرح شده که غرض خاص داشتهاند یا با عرفان و یا با اسلام؛ اگر کسی بیطرفانه و بیغرضانه کتب عرفا را مطاله کند، به شرط آنکه با زبان و اصطلاحات آنها آشنا باشد، اشتباهات زیادی ممکن است بیابد ولی تردید هم نخواهد کرد که آنها نسبت به اسلام صمیمیت و خلوص کامل داشتهاند.»[۲۲]
پى نوشت:
[۱] – بحار الانوار ج ۲ ص ۱۹۰.
[۲] – «هُوَ الَّذی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَهِ وَ ابْتِغاءَ تَأْویلِهِ وَ ما یَعْلَمُ تَأْویلَهُ إِلاَّ اللهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلاَّ أُولُوا الْأَلْبابِ» – سوره آل عمران آیه ۷.
[۳] – «ما نَنْسَخْ مِنْ آیَهٍ أَوْ نُنْسِها نَأْتِ بِخَیْرٍ مِنْها أَوْ مِثْلِها أَ لَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدیر» – سوره بقره آیه ۱۰۶.
[۴] – حضرت صادق آل محمّد علیه السلام در این باب که فهم تمام حقایق قرآن و صعوبت آن با توجه به وجود آیات متشابه، ناسخ و منسوخ، عامّ و خاص، کلام زیبایی دارند که ذیلاً نقل میگردد:
عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ الْمُرْتَضَی فِی رِسَالَهِ الْمُحْکَمِ وَ الْمُتَشَابِهِ نَقْلًا مِنْ تَفْسِیرِ النُّعْمَانِیِّ بِإِسْنَادِهِ الْآتِی عَنْ إِسْمَاعِیلَ بْنِ جَابِرٍ عَنِ الصَّادِقِ ع قالَ : «إِنَّ اللهَ بَعَثَ مُحَمَّداً فَخَتَمَ بِهِ الْأَنْبِیَاءَ فَلَا نَبِیَّ بَعْدَهُ وَ أَنْزَلَ عَلَیْهِ کِتَاباً فَخَتَمَ بِهِ الْکُتُبَ فَلَا کِتَابَ بَعْدَهُ إِلَی أَنْ قَالَ فَجَعَلَهُ النَّبِیُّ ص عَلَماً بَاقِیاً فِی أَوْصِیَائِهِ فَتَرَکَهُمُ النَّاسُ وَ هُمُ الشُّهَدَاءُ عَلَی أَهْلِ کُلِّ زَمَانٍ حَتَّی عَانَدُوا مَنْ أَظْهَرَ وِلَایَهَ وُلَاهِ الْأَمْرِ وَ طَلَبَ عُلُومَهُمْ وَ ذَلِکَ أَنَّهُمْ ضَرَبُوا الْقُرْآنَ بَعْضَهُ بِبَعْضٍ وَ احْتَجُّوا بِالْمَنْسُوخِ وَ هُمْ یَظُنُّونَ أَنَّهُ النَّاسِخُ وَ احْتَجُّوا بِالْخَاصِّ وَ هُمْ یُقَدِّرُونَ أَنَّهُ الْعَامُّ وَ احْتَجُّوا بِأَوَّلِ الْآیَهِ وَ تَرَکُوا السُّنَّهَ فِی تَأْوِیلِهَا وَ لَمْ یَنْظُرُوا إِلَی مَا یَفْتَحُ الْکَلَامَ وَ إِلَی مَا یَخْتِمُهُ وَ لَمْ یَعْرِفُوا مَوَارِدَهُ وَ مَصَادِرَهُ إِذْ لَمْ یَأْخُذُوهُ عَنْ أَهْلِهِ فَضَلُّوا وَ أَضَلُّوا» [ثُمَّ ذَکَرَ ع کَلَاماً طَوِیلًا فِی تَقْسِیمِ الْقُرْآنِ إِلَی أَقْسَامٍ وَ فُنُونٍ وَ وُجُوهٍ تَزِیدُ عَلَی مِائَهٍ وَ عَشَرَهٍ إِلَی أَنْ قَالَ ع] : «وَ هَذَا دَلِیلٌ وَاضِحٌ عَلَی أَنَّ کَلَامَ الْبَارِی سُبْحَانَهُ لَا یُشْبِهُ کَلَامَ الْخَلْقِ کَمَا لَا تُشْبِهُ أَفْعَالُهُ أَفْعَالَهُمْ وَ لِهَذِهِ الْعِلَّهِ وَ أَشْبَاهِهَا لَا یَبْلُغُ أَحَدٌ کُنْهَ مَعْنَی حَقِیقَهِ تَفْسِیرِ کِتَابِ الله تَعَالَی إِلَّا نَبِیُّهُ وَ أَوْصِیَاؤُهُ ع إِلَی أَنْ قَالَ ثُمَّ سَأَلُوهُ ع عَنْ تَفْسِیرِ الْمُحْکَمِ مِنْ کِتَابِ اللهِ فَقَالَ أَمَّا الْمُحْکَمُ الَّذِی لَمْ یَنْسَخْهُ شَیْءٌ فَقَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتابَ مِنْهُ آیاتٌ مُحْکَماتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتابِ وَ أُخَرُ مُتَشابِهاتٌ الْآیَهَ وَ إِنَّمَا هَلَکَ النَّاسُ فِی الْمُتَشَابِهِ لِأَنَّهُمْ لَمْ یَقِفُوا عَلَی مَعْنَاهُ وَ لَمْ یَعْرِفُوا حَقِیقَتَهُ فَوَضَعُوا لَهُ تَأْوِیلًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ بِآرَائِهِمْ وَ اسْتَغْنَوْا بِذَلِکَ عَنْ مَسْأَلَهِ الْأَوْصِیَاءِ وَ نَبَذُوا قَوْلَ رَسُولِ الله ص وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ» الْحَدِیثَ
[۵] – خصال صدوق – ج۲ – ص ۵۸۵.
[۶] – «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دینا» – سوره مائده آیه ۳.
[۷] – «إِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیرا » – سوره احزاب آیه ۳۳.
[۸] – «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّهَ فِی الْقُرْبی» – سوره شوری آیه ۲۳.
[۹] – «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذینَ آمَنُوا الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاهَ وَ هُمْ راکِعُون» – سوره مائده- آیه ۵۵.
[۱۰] – قال رسول الله صلی الله علیه و آله: « إِنِّی تَارِکٌ فِیکُمُ الثَّقَلَیْنِ مَا إِنْ تَمَسَّکْتُمْ بِهِمَا لَنْ تَضِلُّوا کِتَابَ اللهِ وَ عِتْرَتِی أَهْلَ بَیْتِی وَ إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ ».
[۱۱] – « مَثَلُ أَهْلِ بَیْتِی فِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَهِ نُوحٍ مَنْ رَکِبَهَا نَجَا وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِق».
[۱۲] – «مَنْ کُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلَاه».
[۱۳] – در این خصوص حدیثی از قول حضرت امیر مؤمنان علیه السلام نقل شده که فرمودند: «تَفْتَرِقُ هَذِهِ الْأُمَّهُ عَلَی ثَلَاثٍ وَ سَبْعِینَ فِرْقَهً اثْنَتَانِ وَ سَبْعُونَ فِی النَّارِ وَ وَاحِدَهٌ فِی الْجَنَّهِ وَ هُمُ الَّذِینَ قَالَ اللهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ مِمَّنْ خَلَقْنا أُمَّهٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ وَ هُمْ أَنَا وَ شِیعَتِی» – بحار الانوار ج ۲۴ ص ۱۴۶ به نقل از تأویل الآیات
[۱۴] – الاعتقادات.
[۱۵] – النکت الاعتقادیه، تصحیح اعتقادات الامامیه، اوائل المقالات.
[۱۶] – الاعتقادات.
[۱۷] – کشف المراد.
[۱۸] – رجوع شود به: مدرسی طباطبایی؛ مقدمهای بر فقه شیعه – ص ۴۷.
[۱۹] – مطالب این بخش، از مجموعه درسهای شهید مطهری در کلیات علوم اسلامی اقتباس شده است. رجوع شود به کتاب دوره کامل آشنایی با علوم انسانی – استاد مطهری .- قم : تبلیغات اسلامی ، ۱۳۶۲.
[۲۰] – دوره کامل آشنایی با علوم انسانی – استاد مطهری .– قم : تبلیغات اسلامی ، ۱۳۶۲-صفحه۱۹۱.
[۲۱] – قَالَ رَسُول اللّٰه صَلَّی اللّٰه عَلَیه و آلِه : الشَّرِیعَهُ أَقْوَالِی وَ الطَّرِیقَهُ أَقْوَالِی وَ الْحَقِیقَهُ أَحْوَالِی– عوالی اللئالی – جلد ۴ –صفحه ۱۲۵.
[۲۲] – دوره کامل آشنایی با علوم انسانی – استاد مطهری .– قم : تبلیغات اسلامی ، ۱۳۶۲-صفحه۱۹۲.
*کارشناس ارشد معارف اسلامی دانشگاه امام صادق (ع).
منابع:
قرآن کریم
علامه مجلسی، بحار الانوار.
مطهری، مرتضی- دوره کامل آشنایی با علوم انسانی،- قم : تبلیغات اسلامی، ۱۳۶۲.
صابری، حسین- تاریخ فرق اسلامی،-سمت، ۱۳۸۴.
تاریخ تشیّع- خضری، احمدرضا- قم،پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، ۱۳۸۵.
منبع:سایت حضرت ولی عصر(عج).